نویسنده: جان گری
مترجم: باجلان فرخی



 

رستگاری بزرگ و تعهد

خاستگاه فرمانروائی عبرانیان، Khabiru، به رهائی این اقوام از بردگی مصریان و تشکل جامعه‌ای دینی به رهبری موسی در صحرا و کوهی مقدس باز می‌گردد. گروهی که این رهائی و تعهد در برابر یکدیگر را تجربه کردند با گذشت زمان و از طریق وعده برابری اخلاقی تعهد شده در آیین خویش و بهره گیری از وابستگی اجتماعی، خویشاوندان و غیر خویشاوندان خویش را در فلسطین جذب کردند. مسوولیت مشترک این جامعه آیینی و رشد و تجدید میثاق آن طی رستگاری بزرگ با کار کلیسای مسیحی در اجرای مراسم عشای ربانی، یا شام آخر، قابل مقایسه است. تجربه رویداد تاریخی گریز از مصر، احکام نمایشی و مراسم آیینی که در اماکن مقدس در جهت تحکیم میثاق انجام می‌گرفت این مردمان را دیگرگون کرد. بازیافت واقعیت‌های تاریخی و تمیز دقیق آن از روایت‌های افسانه‌ای کاری است که در زمینه کار این کتاب نیست و با این همه در جهت تمیز اسطوره و تاریخ و شکل گیری تاریخ این مردمان می‌توان بدان توجه داشت.
در ثبت پی آمدهای تجربه رهایی بزرگ و پیدائی میثاق آئینی در گذر زمان کسانی دست داشتند که در این رویداد شرکت مستقیم نداشتند و بدین سان این رویداد با افزوده‌های بسیار ثبت شد. بدین سان روایت پیدائی فرمانروائی عبرانیان و خاستگاه تاریخی آن با رهائی بزرگ همراه شد. گزارش این روایت دوگانه [از دید هنری هوک، یهویست و کاهنی] و جلوه‌های نمایشی و خداشناسی و تفسیر این مهاجرت از سده دهم پیش از میلاد آغاز می‌شود و می‌توان با روشی نقد آمیز این رویداد را در عهد عتیق بررسی کرد. این روایت از همراهی خدا با موسی و قوم وی و خنثی کردن کارهای فرعون و یاران وی در دشمنی با عبرانیان سخن می‌گوید. در برخورد موسی و فرعون مصایب پی در پی بردگان عبری برای مصریان فرعون را بر آن می‌دارد که از عبرانیان رهائی یابد. در تمام بلاهائی که بر مصر نازل می‌شود بردگان عبری رهائی می‌یابند و این ماجرا با کشته شدن نخست زاده هر خانواده مصری از نخست زاده فرعون تا نخست زادگان گله اوج می‌گیرد. به روایت از سفر خروج 12: 29 [و واقع شد که نیمه شب خداوند همه نخست زادگان مصر را از نخست زاده فرعون که بر تخت نشسته بود تا نخست زاده اسیری که در زندان بود و همه نخست زاده‌های بهایم را زد]. در مراسم آیینی عبرانیان عید فصح مراسمی است که با کوچ فصلی شبانان پیوند دارد و خروج عبرانیان از مصر نمایشی است که به نابودی فرعون و سپاه وی به هنگام تعقیب عبرانیان در گذر از دریا (و در حقیقت دریاچه و نیزار) می‌انجامد. در سفر خروج 14 آمده است که:
10، و چون فرعون نزدیک شد بنی اسرائیل چشمان خود بالا کرده دیدند که اینک مصریان از عقب ایشان می‌آیند، پس بنی اسرائیل نخست بترسیدند و نزد خداوند فریاد برآوردند.
11، و به موسی گفتند آیا در مصر گورهایی نبود که ما را برداشته تا در صحرا بمیریم این چیست که به ما کردی که ما را از مصر بیرون آوردی.
12، آیا این سخن نیست که به تو در مصر گفتیم که ما را بگذار تا مصریان را خدمت کنیم، زیرا که خدمت مصریان بهتر است از مردن در صحرا.
13، و موسی به قوم خویش گفت مترسید، بایستید و نجات خداوند را ببینید که امروز آن را برای شما خواهد کرد زیرا که مصریان را که امروز دیدید تا به ابد دیگر نخواهید دید.
14، خداوند برای شما جنگ خواهد کرد و شما خاموش باشید.
19، [و فرشته خدا که پیش اردوی اسرائیل می‌رفت حرکت کرده از عقب ایشان خرامید] و ستون ابر از پیش ایشان نقل کرده در عقب ایشان بایستاد.
20، [پس موسی دست خود بر دریا دراز کرد] و خداوند دریا را به باد شرقی شدید تمام آن شب برگردانیده دریا را خشک ساخت و آب منشق گردید.
22، و بنی اسرائیل در میان دریا بر خشکی می‌رفتند [و آب‌ها برای ایشان بر راست و چپ دیوار بود].
23، و مصریان با تمام اسبان و ارابه‌ها و سواران فرعون از عقب ایشان تاخته [به میان دریا در آمدند].
24، و در پاس شبگیر واقع شد که خداوند برابر روی مصریان ستون آتش را برانداخت و اردوی مصریان را آشفته بود.
25، و چرخ‌های ارابه‌های آنان بیرون کرد تا آن‌ها را به سختی برانند و مصریان گفتند از حضور بین اسرائیل بگریزیم زیرا خداوند برای ایشان با مصریان جنگ می‌کند.
27، [پس موسی دست خود را بر دریا دراز کرد و به وقت شبگیر دریا به جریان خود برگشت و مصریان به مقابلش گریختند] و خداوند مصریان را در میان دریا به زیر انداخت.
28، [و آب‌ها برگشته ارابه‌ها و سواران تمام لشکر فرعون را که از عقب ایشان به دریا در آمده بودند پوشانید] که یکی از ایشان هم باقی نماند
و سرود باب پانزده سفر خروج 1-18 در جهت اوج گیری این نمایش است.
[آن گاه موسی و بنی اسرائیل این سرود را برای خداوند سراییده گفتند که یهوه را سرود می‌خوانیم زیرا که با جلال مظفر شده است، اسب و سوارش به دریا انداخت، خداوند قوت و تسبیح من است، و او نجات من گردیده است، این خدای من است پس او را تمجید می‌کنم، خدای پدر من است پس او را متعال می‌خوانم؛ خداوند مرد جنگی است، نام او یهوه است، ارابه‌ها و لشکر فرعون را به دریا انداخت، مبارزان گزیده او در دریای قلزم غرق شدند؛ لج‌های ایشان را پوشانید، مثل سنگ به ژرفا فرو رفتند؛ دست راست تو ای خداوند به قوت جلیل گردیده، دست راست تو از خداوند دشمن را خرد و شکسته است؛ و به کثرت جلال خود خصمان را منهدم ساخته یی، خشم خود فرو فرستاده ایشان را چون خاشاک سوزانیدی؛ و به نفخه بینی تو آب‌ها فراهم گردید، و موج‌ها مثل توده بایستاد، و لج‌ها در میان دریا منجمد گردید؛ دشمن گفت تعاقب می‌کنم و ایشان را فرو می‌گیرم، و غارت را تقسیم کرده جانم از ایشان سیر می‌شود، شمشیر خود را کشیده دست من ایشان را هلاک می‌سازد؛ و چون نفخه بینی خود دمیدی دریا ایشان را پوشانید، مثل سرب در آب‌های زور آور غرق شدند؛ کیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان، کیست مانند تو جلیل در قدوسیت، تو مهیب هستی در تسبیح خود و صانع عجایب، چون دست راست خود دراز کردی، زمین ایشان را فرو برد؛ 13- این قوم خویش را که فدیه دادی به رحمانیت خود رهبری نمودی، ایشان را به قوت خویش به سوی مسکن مقدس خود هدایت کردی؛ امت‌ها چون شنیدند مضطرب گردیدند، لرزه بر سکنه فلسطین مستولی گردید؛ آن گاه امرای ادوم در حیرت افتادند، و اکابر مواب را لرزه فرو گرفت وجمع سکنه کنعان گداخته گردیدند؛ ترس و هراس ایشان را فرو گرفت، از بزرگی بازوی تو مثثل سنگ ساکت شدند، تا قوم تو ای خداوند عبور کند، تا این قوم که تو خریده یی عبور کند؛ ایشان را داخل ساخته در حبل میراث خود غرس خواهی کرد؛ به مکانی که تو ای خداوند مسکن خود ساخته یی یعنی آن مقام مقدسی که دست‌ها تو ای خداوند مستحکم کرده است؛ خداوند سلطنت خواهد کرد تا ابد الاباد...] و 13 تا 18 باب 15 سفر خروج افزوده‌های بعدی است؛ و بعد از استقرار در فلسطین بر این باب افزوده شده است.
درام رهائی عبرانیان متکی بر توانایی خدا و گویای معجزات خداوند برای نیایشگران خویش است. در این روایت آب‌های مصر آشفته و عفن می‌شوند و از هجوم غوک ها، تگرگ، تندر و آذرخش و ملخ‌ها [در باب نهم و دهم سفر خروج] عبرانیان را آسیبی نیست. این روایت از کیش – نمایش و فرهنگ مردم سرشار و چنان است که جز مصریان کسی از خشم خداوند و طاعون گاوی و یورش ملخ و بلاهای دیگر آسیبی نمی‌بیند.

فرار در نیزارهای دریا

خوانندگان سفر خروج (14: 22) گذر عبرانیان از دل دریا، یا نیزارهای دریا، و پدیدار شدن دو دیوار از آب در کنار گذرگاه آنان را شگفت انگیز می‌یابند [و بنی اسراییل در میان دریا بر خشکی می‌رفتند و آب‌ها برای ایشان از چپ و راست دیوار بود]. وقتی همانند نمونه‌های پیشین رشته‌های مختلف این روایت هوشمندانه را، که قدمت آن به سده پنجم پیش از میلاد باز می‌گردد، مورد توجه قرار دهیم در می‌یابیم که سخن از رویدادی ناگهانی و ماجرایی است که در منطقه غیر طبیعی است، باران سیل آسا. باران سیل آسایی که بر نیزارهای دریا فرو می‌ریزد، نیزاری که بستر آن توسط بادهای گرم خشکید و پس از فرار عبرانیان از این مسیر باران سیل آسا و توفان از آن باتلاقی پدید می‌آورد که مصریان تعقیب کننده را در خود فرو می‌برد. در سرود بزرگداشت این رویداد که به شکلی شاعرانه تنظیم شده است و در سفر خروج 15 می‌خوانیم که:
و به نفخه بینی تو آب‌ها فراهم گردید
و موج‌ها مثل توده بایستاد.
گروهی از سامیان کوچ نشین درحال حمل مرمر سبز ازمعادن صحرای مصر. پوشاک مختلف، دم آهنگری، چنگ وسلاح‌هایی که بر حیوانات بار زده‌اند نشان پیشه ور بودن این مردمان وقره لک لک مصری، غزال و شکارچیان این تابلو را کامل می‌کند. این آهنگران یاد آور قینیان با آهنگران دوره گرد کتاب مقدس است. این نقاشی از نقاشی‌های آرامگاه نجیب زاده‌ای مصری به نام خنوم حوتپ کپیه شده است (سده نوزدهم ق. م). (توضیح عکس)
این روایت در سفر خروج 14: 22 آراسته وکامل و برداشت ما بی‌تردید انکار رستگاری از طریق آسمان نیست، چرا که این ماجرا را نه گشوده شدن دریا که بارانی سیل آسا می‌دانیم که به خواست خدا فرو باریده است. معجزه در این جا نه در گشوده شدن دریا و پیدائی امکان رویداد گزارش شده که در سفر خروج 14: 22 رویدادی تصادفی است که به زمان این ماجرا اتفاق می‌افتد. نگرش ما به روایت کتاب مقدس نه نگرشی متافیزیکی که نگرشی است که با نقادی ادبی و ارزیابی داده‌ها همراه است.

تجلی خدا در سینا

تجلی خدا در سینا نیز در زمینه شعایر آیینی میثاق با خداوند به گونه‌ای استادانه در کیش- نمایش پدیدار می‌شود. در سفر خروج (19: 16-18) دود و زمین لرزه تجلی خداوند را در سینا همراهی می‌کنند: [و واقع شد در روز سوم به طلوع بامداد که رعد و برق و ابری سیاه بر کوه پدید آمد همراه آواز کرنائی گوشخراش که تمام قومی که در لشکر گاه بودند بلرزیدند، و موسی قوم را برای دیدار خدا از لشکرگاه بیرون آورد و در دامنه کوه ایستادند، و تمام کوه سینا را دود فرو گرفت زیرا خداوند در آتش بر آن نزول کرد و دودش مثل دود کوره بالا می‌شد، موسی سخن گفت و خدا او را به زبان جواب داد.] حقیقت آن که در کوه مقدس جنوب شبه جزیره سینا در واحه قادش [مقدس]، در شمال شبه جزیره هیچ گاه از آتش فشانی نشانی نبوده است. نزدیک‌ترین مکان آتش فشانی بدین مکان حجاز شمالی و سرزمینی است که در گذشته میدیان نام داشت. در روایات عبری در تجربه میثاق موسی و قوم او با خداوند در سفر خروج 18، رابطه معنی داری میان موسی و قبیله کوچ نشین یترون Jethron وجود دارد. [و کاهن میدیان را هفت دختر بود که آمدند و آب کشیده آب خورها را پر کردند تا گله پدر خویش را سیراب کنند...]. وقتی موسی در سرزمین میدیان بدانان پیوست این قوم کوچ نشین در واحه قادش و در فرو رفتگی شمال خلیج عقبه و جائی که معادن مس در شیب غربی و شرقی دره قرار دارد اسکان داشتند (و این جا مکانی است که بعدها گنجینه سلیمان نام می‌گیرد).
چنین بر می‌آید زمانی که قینیان یا میدیان واحه قادش را در آشغال خود داشتند از طریق روایت با آتش نشان حجاز و کیش – روایت کوهستان مقدس آشنا شدند و این روایت را راویان کتاب مقدس با مراقبه موسی ادغام و مکان این مراقبه را سینا ثبت کردند. انتقال این کیش روایت و مکان مقدس یا مراسم آئینی سال نو کنعانیان که توسط عبرانیان پذیرفته شد ارتباط دارد و در روایت عبری این مکان در کوه صهیون Zion در اورشلیم قرار دارد. قله شافون (زافون) بر بلندای صهیون و این مکان در زبور 48: 2 در جانب شمال قرار دارد: [جمیل در بلندای اش و شادی تمام جهان است کوه صهیون در جوانب شمال قریه پادشاه عظیم]. مکان بعل در الواح رأس الشمره در کوه جبل العقره در شمال سوریه قرار دارد. بدین سان آتش و دود در سینا و عهد عتیق نماد تجلی خداوند می‌شود چنان که در روایت اشعیا (اشعیاء) چنین است [در سالی که عزیا شهریار مرد خداوند را دیدم که بر کرسی بلند و عالی نشسته بود و هیکل از دامن‌های وی پر بود ... و اساس آستانه از آواز او که صدا می‌داد می‌لرزید و خانه از دود پر شد]. در روایات دیگر عهد عتیق نیز چنین است و از این شمار است در حزقیال نبی I، دانیال 7: 9 و حبقوق نبی 3: 3 [پس نگریستم و اینک باد شدیدی از طرف شمال بر می‌آمد و ابر عظیمی و آتش جهنده و درخشندگی گرداگردش و از میان اش یعنی از میان آتش مثل منظر برنج تابان بود]؛ [و نظر می‌کردم تا کرسی‌ها برقرار شد و قدیم الایام جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل یشم پاک و عرش او شعله‌های آتش و چرخ‌های آن آتش ملتهب بود]؛ [خدا از تیمان آمد و قدوس از جبل فاران، سلاه، جلال او آسمان‌ها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملو گردید، پرتو او مثل نور بود و از دست وی شعاع ساطع گردید].

تاریخ دو گانه

در شناخت تاریخ عبرانیان از حدود 1225 پیش از میلاد تا سقوط یهودا به 586 ق. م کتاب‌های یوشع نبی، داوران، سموئیل و پادشاهان مهم‌ترین مآخذ و برای شناخت دقیق این دوره و شناخت تاریخ واقعی از تاریخ آمیخته به کیش نمایش، روایات عامیانه، روایات پرشاخ و برگ، شعر و دین شناختی مؤلف سفر تثنیه به هوشیاری و نقادی بسیار دقیق نیازمندیم. در شمار نمونه‌های نیازمند بررسی بسیار دقیق می‌توان از گزارش فتوحات یوشع در کتاب یوشع 2-11، روایات عامیانه و قبیله ئی، روایات کتاب داوران، روایات مربوط به ایلیاد Elijah و الیشع نبی Elisha و حتی تاریخ سیاسی کتاب پادشاهان یاد کرد.

فتوحات یوشع

گزارش اشغال فلسطین در کتاب یوشع Joshua 11-2 بر اساس داستان مایه تصرف ارض موعود تنظیم شده است. داوران [یا شهریاران عبرانی] روایات پیروزی‌های یوشع را به شکل روایت نمایشی و سرود ستایش در جلجال Jaljal و نزدیکی اریحا جشن می‌گرفتند. عنصر شفاهی این کیش اسطوره و چیزی است که در فراسوی آن باید واقعیت را جستجو کرد. هسته تاریخی این رویداد به شکلی استادانه تنظیم شده و با توجه به ساختار اسطوره و علت شناسی است که می‌توان به واقعیت آن چه برای پذیرش پیروان و زائران مکان‌های مقدس تدوین شده است دست یافت. برای مثال در کتاب یوشع (8-29) [و 30] از درخت و توده سنگی در کنار شهر عای Ai یاد می‌شود که شهریار عای را اعدام و در زیر توده سنگ دفن کردند و یوشع به یاد بود این ماجرا برای یهوه در کوه عیبال مذبحی بنا کرد: [و ملک عای را تا وقت شام به دار کشید و در وقت غروب آفتاب یوشع فرمود تا لاش او را از دار پایین آورده او را نزد دهنه دروازه شهر انداختند و توده‌ای بزرگ از سنگ‌ها بر آن بر پا کردند که تا امروز باقی است، آن گاه یوشع مذبحی برای یهوه خدای اسرائیل در کوه عیبال بنا کرد؛] و در روایتی مشابه (در یوشع 7: 26) دره عخور Achor (به معنی تار و کدر) در جنوب غربی جلجال و اریحا از توده سنگ عخان Achan و جائی که با سقوط اریحا عخان را سنگسار و مدفون می‌کنند یاد می‌شود. [و توده بزرگ از سنگ‌ها بر او بر پا داشتند که تا به امروز هست و خداوند از شدت غضب خود برگشت بنابراین اسم آن امکان تا امروز وادی نامیده شده است].
همانند روایت رستگاری بزرگ از طریق نیزار دریا در سفر خروج 14، در کتاب یوشع 10: 12 -14 از روزی طولانی یاد می‌شود که یوشع از آموریان انتقام می‌گیرد و در این ماجرا از کتاب یاشر Yashar حماسه ملی عبرانیان از سده دهم پیش از میلاد و شهریاری کهن نیز یاد می‌شود:
یوشع در روزی که خداوند آموریان را پیش بنی اسرائیل تسلیم کرد به خداوند در حضور بنی اسرائیل تکلم کرده گفت آی آفتاب بر جبعون بایست و تو ای ماه بر وادی ایلون، پس آفتاب ایستاد و ماه توقف نمود تا قوم از دشمنان خود انتقام گرفتند مگر این در کتاب یاشر مکتوب نیست که آفتاب در میان آسمان ایستاد و قریب به تمامی روز به فرو رفتن تعجیل نکرد، و قبل از آن و بعد از آن روزی مثل آن واقع نشده بود که خداوند آواز انسان را بشنود زیرا خداوند برای اسرائیل جنگ می‌کرد.
این جا سخن از کسوفی است که یوشع با عبور شبانه از جلجال در غافلگیر کردن دشمنان از آن بهره جسته و این ماجرا روایتی تاریخی است که با گزارشی ادیبانه در یوشع 10: 13 پدیدار می‌شود. این معجزه ازرویدادی طبیعی شکل می‌گیرد و در دل این رویداد خدا در برابر دشمنان عبرانیان قرار می‌گیرد. کتاب داوران گزارش شکل گیری قلمرو عبرانیان و حمله برق آسای یوشع و پیروزی‌های او در یوشع 2-11 روایاتی تاریخی است که آمیخته به اسطوره و باید در یافتن واقعیت دقت کرد.

اسطوره‌های علت شناختی یا تحلیلی

اسفار پنج گانه موسی و بسیاری از گزارش‌های تاریخی با اساطیر تفسیری یا علت شناختی همراه است و با توجه به محدوده این کتاب مثال‌هایی اندک کافی است. اسطوره علت شناختی گاهی روایتی انحرافی است که در بیان موقعیتی خاص شکل می‌گیرد. از این شمار است خویشاوندی و دشمنی سیاسی اسرائیل و ادوم که در ستیز برادران توامان یعقوب و عیسو در زهدان ربقه که در سفر تکوین 25: 22 بیان شده است: [و دو طفل در رحم او منازعت می‌کردند او گفت اگر چنین باشد من چرا چنین هستم؟ پس رفت تا از خداوند بپرسد]. مخالفت اسرائیل با دشمنان همسایه خویش موآب Moab و عمون Ammon در داستان تهمت آلود خاستگاه مردمان این دو سرزمین در زنای لوط با محارم بیان می‌شود [پیدایش 19: 30 -38]. در این روایت مواب با واژه عبری مه ابی Me'abi به معنی از پدرم و عمون با واژه بن عمی bn-ammi به معنی پسر خویشاوندم پیوند می‌یابد و معنی نام قلمرو این مردمان بدین سان تفسیر می‌شود. در داستان کشتی گرفتن یعقوب با فرشته خدا در کنار نهر یبوق Jabbog [زرقا]، در سفر تکوین 32: 24، [و یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع کشتی می‌گرفت]، از مکانی که یعقوب خدا را دید در سفر تکوین 32: 31 و 32 یاد می‌شود [:و یعقوب آن مکان را فنی ایل نامیده، گفت].
زیرا خدا را رو به رو دیدم و جانم رستگار شد. این داستان خاستگاه تابویی آیینی است: ران یعقوب در آن کشتی گرفتن شبانه آسیب می‌بیند و این ماجرا با تحریم خوردن وتر یا رگ چاربند حیوانات پیوند می‌یابد [:و چون از فنی ایل گذشت آفتاب بر وی طلوع کرد و بر ران خود می‌لنگید از این سبب بنی اسرائیل تا امروز عرق النسا را که در کف ران است نمی‌خورند زیرا کف ران یعقوب را در عرق النسا لمس کرد]. ماجرای علت پا ننهادن و جست زدن کاهنان بر آستانه معبد داجون dagon در اشدود Ashdod را نیز در i سموئیل 5: 1- 5 اسطوره‌ای علت شناختی است و [و فلسطینیان تابوت خدا] عهد را گرفته آن را از ابن عزر به اشدود آوردند، و فلسطینیان تابوت خدا را گرفته آن را به خانه داجون در آورده نزدیک داجون گذاشتند، و بامدادان چون اشدودیان برخاستند اینک داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده بود و داجون را برداشته باز در جایش برپا داشتند، و در فردای ان روز چون صبح برخاستند اینک داجون به حضور تابوت خداوند رو به زمین افتاده و سر داجون و دستش بر آستانه قطع شده و تن داجون فقط از او باقی مانده بود، از این جهت کاهنان داجون و هر که داخل خانه داجون می‌شود تا امروز بر آستانه داجون در اشدود پا نمی‌گذارد. هر پدیده غیر عادی نیز می‌تواند اسطوره‌ای علت شناختی بیابد برای مثال ستون کوچک سنگ نمک جنوب غربی بحرالمیت در سفر تکوین زن لوط است که به ستونی از نمک مبدل شد. در کتاب داوران 16: 13 دروازه‌های غزه توسط شمشون از جا کنده می‌شود و به حبرون و چهل مایل دورتر حمل می‌شود که نمونه‌هایی از این دست گویای ترکیب اسطوره و تاریخ در عهد عتیق و نیاز به دقت در شناسائی دقیق و نقد آمیز رویدادهاست.

داستان‌های شمشون

ماجراهای شمشون در کتاب داوران جذاب و ترکیب است از روایت‌های تاریخی، افسانه‌ای و اسطوره‌ای علت شناختی مربوط به مکان رویدادها. صرعه Zorah [(سوره)] زادگاه شمشون و جائی است که به روایت کتاب داوران 13: 9 [ .... ما در شمشون برای یهوه قربانی داد]. رمت لحی مکانی است که به گزارش کتاب داوران 15: 9 -17 شمشون با استخوان چانه یک الاغ دشمنان بسیاری را نابود کرد [: و فلسطینیان بر آمده در یهودا اردو زدند و در لحی متفرق شدند، و مردان یهودا را گفتند چرا بر ما بر آمدید گفتند آمده‌ایم تا شمشون را ببندیم و بر حسب آن چه به ما کرده است به او عمل نماییم، سه هزار نفر از یهودا به مغاره صخره عیطام رفته به شمشون گفتند آیا ندانستی که فلسطینیان بر ما تسلط دارند پس این چه کار است که به ما کردی در جواب ایشان گفت به شکلی که ایشان با من کردند با ایشان عمل نمودم، ایشان وی را گفتند ما آمده‌ایم تا تو را ببندیم و به دست فلسطینیان بسپاریم شمشون در جواب ایشان گفت برای من سوگند بخورید که خود بر من هجوم نیاورید، ایشان گفت حاشا که تو را بسته به دست ایشان خواهیم سپرد و بی‌اشک تو را نخواهیم کشت پس او را به دو طناب نو بسته از صخره برآوردند، و چون وی به لحی رسید فلسطینیان از دیدن وی نعره زدند و روح خداوند بر وی مستقر شده طناب‌هایی که بر بازوهایش بود مثل کتانی که به آتش سوخته شود گردید و بندها از دست‌هایش فرو ریخت، و چانه تازه الاغی یافته دست خود دراز کرد و آن را گرفته هزار مرد با آن کشت، و شمشون گفت با چانه الاغ توده بر توده هزار مرد کشتم]. پس از این ماجرا خداوند چشمه هقور را به سبب تشنگی شمشون و تمنای او برای وی جاری ساخت (داوران 15: 18- 20)
[پس بسیار تشنه شده نزد خداوند دعا کرده گفت که به دست بنده‌ات این نجات عظیم را دادی و آیا حال از تشنگی بمیرم و به دست نامختونان بیفتم، پس خدا کفه‌ای را که در لحی بود شکافت که آب از آن جاری شد و چون بنوشید جان اش برگشته تازه روح شد از این سبب نام آن چشمه عین هقوری خوانده شد که تا به امروز در لحی است، و او در روزهای فلسطینیان بیست سال بر اسرائیل داوری نمود.]
در کتاب داوران 15: 4- 5 آمده است که شمشون [به سبب از دست دادن همسر خویش] کشتزارها و باغ‌های بسیاری از فلسطینیان را با بستن مشعل فروزان به دم شغالان و رها کردن آنان نابود کرد. [و شمشون روانه شده سیصد شغال گرفت و مشعل‌ها برداشته دم بر دم گذاشت و در میان هر دو میان هر دو دم مشعلی نهاد، و مشعل‌ها را افروخته آن‌ها را در کشتزارهای فلسطینیان فرستاد و بافه‌ها و زرع‌ها و باغ‌ها زیتون را سوزانید] ئووید Ovid شاعر لاتین در همین زمینه از مراسم آیینی یاد می‌کند که در ماه آوریل برگزار می‌شد و در این مراسم شکارچیان در پیرامون سیرک رم روباه‌هایی را که مشعل افروخته به دم آنان بسته شده بود شکار می‌کردند.
به احتمال زیاد روایات افسانه‌ای پهلوانی و تاریخی شمشون با کیش- روایت بیت شمس که فقط در حدود پنج کیلومتری زادگاه شمشون یعنی صرعه قرار داشت پیوند دارد. اوج قدرت شمشون در تابستان و آخرین روزهای وی در تاریکی که نماد زمستان است به پایان می‌رسد. شمشون سرانجام [با خیانت زنی] اسیر فلسطینیان و زندانی می‌شود [و با کندن ستون‌های تالاری سقف را بر بزرگان فلسطین فرود می‌آورد].
نمودهائی از داستان‌ها شمشون همانند اسطوره یونانی ماجراهای هرکول است: از آن شمار است کشتن یک شیر با دست تهی، گرفتار یک زن شدن و تأثیر خیانت زن در اسیر شدن وی، کور شدن شمشون به دست دشمنان و زندانی شدن وی و رفتن به جهان زیرین. زبونی شمشون در زندان فلسطینیان که در غالب ماجراها بر آنان پیروز شده بود یاد آور رنج‌های هرکول از اوریستوس Eurystheos است. اپیزود غزه و ستون‌های هرکول یاد آور اسطوره هرکول و جبل الطارق است.
امکان تأثیر افسانه‌های یونانی بر روایات عبری در فلسطین دوره داوران (حدود 1050-1225 ق. م) مورد تردید است. یافته‌های باستان شناسی اما اینک آشکار ساخته که گروهی از مردمان میسین در منت البیده یعنی ناحیه ساحلی رأس الشمره و تل ابوهوام در حد فاصل حیفا و عکو [در هشت مایلی شمال غربی کوه کرمل] زندگی می‌کردند. یافا نزدیک مکان به محل رویداد داستان‌های شمشون و مکان رویداد اسطوره پرسئوس Perseus و آندرومدا، همانند روایت کنعانی ماجرای عثیرات Astarte است. شاید مردمان میسین از افسانه‌های کنعانی تأثیر پذیرفته‌اند. بین این دو فرهنگ خویشاوندی و بر هم کنش بسیاری وجود دارد و می‌توان گفت که داستان‌های شمشون شاید از افسانه‌های هرکول تأثیر گرفته است. ماجراهای شمشون می‌تواند از افسانه گیل‌گمش نیز متأثر باشد چرا که در اسطوره گیل‌گمش زن نقش خاصی دارد. ایشتر دشمن گیل‌گمش است و انکیدو وحشی توسط زنی روسپی رام می‌شود، هم بدان سان که شمشون را دلیله اسیر فلسطینیان می‌سازد. با این همه گفتن این نکته که پهلوانی‌های شمشون از مجموعه‌ای از افسانه‌های اسطوره‌ای شکل گرفته درست نیست. داستان‌های شمشون شاید بازتاب نذیر و نذرهایی آیینی است که پهلوان بدان تن داده بود در روایات عبری گور شمشون در حد فاصل صرعه و اشتول و ماجراهای او با آمیزه‌هایش بی‌تردید می‌تواند بازتاب روایات تاریخی باشد.

روایت‌های ایلیا و الیشع

از دید تفسیر خداشناختی ایلیاد و الیشع نزد پیامبران بنی اسرائیل و در کتاب‌های یوشع، داوران، سموییل و شهریاران مورد تأیید است. ایلیا پیامبری همانند یوشع و عاموس و مخالف دین قلمرو شهریاری کنعانیان و الیشع حامی دین یهود و در برابر دودمان عمری Omri و خلیفه و دنباله رو ایلیا است. [به روایت از هوک ایلیا و الیشع از شورشی که دودمان عمری را سرنگون کرد حمایت می‌کردند]. الیشع به گزارش II شهریاران 13: 14– 19 شهریار اسراییل [یواش] را به ستیز با دودمان شهریاری دمشق یعنی آرامیان تشویق می‌کرد.
[و الیشع بیماری که از آن مرد مریض شد و یواش شهریار اسرائیل نزد وی فرو شده بر او بگریست و گفت ای پدر من ای عرابه اسراییل و سوارانش، و الیشع وی را گفت کمان و تیرها بگیر و برای خود کمان و تیرها گرفت، به شهریار اسراییل گفت کمان را به دست خود بگیر، پس آن را به دست خود گرفت والیشع دست خود را بر دست شهریار نهاد، وگفت پنجره را به سوی مشرق باز کن، پس آن را باز کرد و الیشع گفت بینداز، پس انداخت و او گفت ظفر خداوند یعنی تیر ظفر بر آرام زیرا که آرامیان را در افیق شکست خواهی داد تا تلف شوند، و گفت تیرها را بگیر پس گرفت و به شهریار اسراییل گفت زمین را بزن پس سه مرتبه آن را زده بایستاد، و مرد خدا به او خشم نموده گفت باید پنج شش مرتبه زده باشی آن گاه آرامیان را شکست می‌داد تا تلف می‌شدند اما حال آرامیان را فقط سه مرتبه شکست خواهی داد]
حمایت الیشع از یواش بیش از حمایتی است که به روایت کتاب اشعیا 7: 1-11 اشعیاء نبی به احاز ابراز می‌دارد. [و در ایام احاز بن یوتام بن عزیا شهریار یهودا واقع شد که رصین پادشاه آرام و فقح بن رملیا شهریار اسراییل بر اورشلیم برآمدند تا با آن جنگ نمایند اما نتوانستند آن را فتح نمایند، و به خاندان داوود خبر داده گفتند که آرام در افرایم اردو زده‌اند و دل او دل مردمان اش بلرزید چونان که درختان جنگل از باد می‌لرزند، آن گاه خداوند به اشعیا گفت تو با پسر خود شاریاشوب به انتهای قنات برکه فوقانی به راه مزرعه کازر به استقبال احاز بیرون شو، و وی را بگو با حذر و آرام باش مترس و دل ات ضعیف نشود از این دو دم مشعل دودافشان، یعنی از شدت خشم رصین و آرام و پسر رملیا، زیرا که آرام با افرایم و پسر رملیا برای ضرر تو مشورت کرده می‌کوشند، بر یهودا برآییم و آن را محاصره کرده و تسخیر نماییم و پسر طبئیل را در آن به شهریاری نصب کنیم، خداوند یهوه چنین می‌گوید که این به جا آورده نمی‌شود و واقع نخواهد گردید، زیرا که سر آرام و دمشق و سر دمشق رصین است و بعد از شصت و پنج سال افرایم شکسته می‌شود چونان که دیگر قومی نخواهد بود، و سر افرایم سامره و سامره پسر رملیا است و اگر باور نکنید هراینه ثابت نخواهید ماند، و خداوند بار دیگر احاز را خطاب کرده گفت آیتی برای خود از یهوه خدای ات طلب کن].به روایت II شهریاران 1: 9-16 با تمنای ایلیا آذرخش و آتش خشم خدا بر فرمانده [و سپاهیانی که به خواست اخزیا برای پرسشی به معبد بعل می‌روند] فرو می‌افتد و بعل زبوب به سخره در این روایت بعل زبول که در عبری به معنی خدای مگس‌ها است، نامیده می‌شود معجزات الیشع به روایت II شهریاران 2: 19- 22 با شفا دادن آب چشمه اریحا پدیدار می‌شود. [و اهل شهر به الیشع گفتند اینک موضع شهر نیکو است چنان که آقای ما می‌بیند آب اش اما ناگوار و زمین اش بی‌حاصل است، او گفت نزد من طشت نوی آورده نمک در آن بگذارید پس طشتی آوردند، و او نزد چشمه آب رفته نمک را در آن انداخت و گفت خداوند چنین می‌گوید این آب را شفا دادم که بار دیگر مرگ با بی‌حاصلی ازآن پدید نیاید، پس آب تا به امروز چنان که الیشع گفته بود شفا یافت.] به روایت II شهریاران 4: 42 -44 الیشع گرسنگان بسیاری را سیر می‌کند [و کسی از بعل شلیشه آمده برای مرد خدا خوراک نوبر یعنی بیست قرص نان جو و خوشه‌ها درکیسه خود آورد پس او گفت به مردم بده تا بخورند زیرا خداوندچنین می‌گوید که خواهند خورد و از ایشان باقی ماند، پس پیش گذاشت وبه موجب کلام خداوند خوردند واز ایشان باقی ماند]؛ و معجزه دیگر وی در II شهریاران 6: 1-7 شناور کردن سر آهنی تبر بر آب است [و پسران انبیاء به الیشع گفتند که اینک مکانی که در حضور تو در آن ساکنیم برای ما تنگ است، پس به اردن برویم و هر یک چوبی از آن جا بگیریم و مکانی برای خود در آن جابسازیم تا در آن ساکن باشیم او گفت بروید، و یکی از ایشان گفت مرحمت فرموده همراه بندگانت بیا او جواب داد می‌آیم، پس همراه ایشان روانه شد و چون به اردن رسیدند چوب‌ها را قطع نمودند، و هنگامی که یکی از ایشان تیر را می‌برید آهن تبر در آب افتاد و او فریاد کرده گفت آه ای آقایم زیرا که عاریه بود، پس مرد خدا گفت کجا افتاد و چون جا را به وی نشان داد او چوبی بریده در آن جا انداخت و آهن را روی آب آورد]. روایات مربوط به الیشع بی‌تردید همانند روایات مربوط به قدیسان مسیحی در قلمرو روایات افسانه‌ای پهلوانی است. سرنخ این موقعیت در ارتباط الیشع با پسران انبیاء، و گویای پیوندی چون پیوند برادری است که همانند اخوت دراویش در اسلام یا برادری راهبان و خواهری راهبه‌هایی است که سر والتر اسکات در مرمیون Marmion از آن یاد می‌کند:
هر یک به سهم خویش
بر آن بودند که هم تای قدیس خویش شوند.
در پیوند با الیشع این خلیفه را برادری از این دست به نیکوکاری‌هایی می‌کشاند که واقعیت آن در معجزه نمائی آن گم می‌شود در مقایسه با آن چه در موقعیت‌های تاریخی از پیامبران اسراییل روایت شده تاریخ روایتی و ثنوی یا دوگانه متکی بر معجزاتی است که طی آن کنترل طبیعت نه به دست بعل کنعانیان که در ید قدرت خدای عبرانیان است. بعل در زمان ایلیا و الیشع رقیب خدای اسراییل است و بدین سان این روایت گویای برخورد ایلیا و الیشع با کاهنان بعل در کوه کرمل است.
این جا در کتاب شهریاران (1 و 2 ) معجزات به ناگاه فرونی می‌گیرند. ایلیا و الیشع را در عهد عتیق کتاب منظمی نیست و پیام‌های آنان را زبان دیگران و به شکل روایات داستانگویان بیان می‌شود. وقتی شهریار مخفیانه فرستادگانی را برای پرسشی به معبد یعل می‌فرستد ایلیا خشمگین دو گروه از فرستادگان را به آتش خدا، آذرخش، نابود می‌سازد و فرمانده سومین گروه با بزرگداشت ایلیاد از وی می‌خواهد نزد شهریار برود و ایلیا با پیام فرشته خدا این دعوت را می‌پذیرد (II شهریاران 1: 1-16) در این گزارش سخن ایلیا و پیام او با روایت‌هایی که یپش از این نقل شد برای ما آشناست [: و بعد از وفات آخاب مواب بر اسراییل عاصی شدند، و اخزیا از پنجره بالاخانه خود که در سامره بود افتاده بیمار شد، پس رسولان را روانه نموده به ایشان گفت نزد بعل زبوب خدای عقرون رفته بپرسید که آیا از این مرض شفا خواهم یافت، و فرشته خداوند به ایلیای تشبی گفت برخیز و به ملاقات رسولان شهریار سامره برآمده به ایشان بگو که آیا از این جهت که خدائی در اسراییل نیست شما برای سوال نمودن از بعل زبوب خدای عقرون می‌روید، پس خداوند چنین می‌گوید از بستری که بر آن بر آمدی فرود نخواهی شد که البته خواهی مرد، و ایلیا رفت و رسولان نزد وی برگشتند و او به ایشان گفت چرا برگشتید، ایشان در جواب وی گفتند شخصی به ملاقات ما بر آمده ما را گفت بروید و نزد شاهی که شما را فرستاده است مراجعت کرده او را گویید خداوند چنین می‌فرماید آیا از این جهت که خدائی در اسراییل نیست تو برای سوال نمودن از بعل زبوب خدای عقرون می‌فرستی بنابراین از بستری که بر آن برآمدی فرود نخواهی شد که خواهی مرد، او به ایشان گفت هیأت کسی که به ملاقات شما بر آمد و این سخنان به شما گفت چه گونه بود، ایشان او را گفتند مرد موی دار بود و کمربند چرمی بر میان بسته بود او گفت ایلیای تشبی است، آن گاه سردار پنجاهه را با پنجاه نفر نزد وی فرستاد و او نزد وی آمد در حالی که او بر قله کوه نشسته بود و به وی عرض کرد ای مرد خدا پادشاه می‌گوید به زیر آی، ایلیا در جواب سردار پنجاهه گفت اگر من مرد خدا هستم آتش از آسمان نازل شده تو را و پنجاه نفرت را بسوزاند، پس آتش از آسمان نازل شده او را و پنجاه نفر وی را بسوخت، و باز سردار پنجاهه دیگر را با پنجاه نفر نزد وی فرستاد... پس سردار پنجاهه سوم را با پنجاه نفر فرستاد و سردار پنجانه سوم آمده نزد ایلیا به زانو در آمد و از او التماس نموده گفت که ای مرد خدا تمنا این که جان من و جان این پنجاه نفر بندگان ات در نظر تو عزیز باشد ... و فرشته خداوند به ایلیا گفت همراه او به زیر آی و از وی مترس پس برخاسته همراه وی نزد شهریار فرو شد، و وی را گفت خداوند چنین می‌گوید چون که رسولان فرستادی تا از بعل زبوب خدای عقرون سوال نمایند... از بستری که به آن بر آمدی فرود نخواهی شد که خواهی مرد ...] موتیف آذرخش و نزول آتش از آسمان نماد حضور خداوند است، بدان سان که در I شهریاران 18: 24 و 38 خداوند حضور خود را در کوه کرمل پس از قربانی دادن ایلیا اعلام می‌دارد [و شما اسم خدای خود را بخوانید و من نام یهوه را خواهم خواند و آن خدائی که به آتش جواب دهد او خدا باشد و تمامی قوم در جواب گفتند نیکو گفتی، ... آن گاه آتش یهوه افتاده قربانی سوختنی و هیزم و سنگ‌ها و خاک را بلعید و آب را که در خندق بود لیسید...]؛ و ارتحال ایلیا نیز با نشستن در گردونه‌ای آتشین که اسب‌هایی از آتش دارد انجام می‌گیرد. معجزه ایلیا در افزون شدن و پایان نیافتن ذخیره روغن بیوه زن اهل صرفه در I شهریاران 17: 10- 16 همانند معجزه الیشع در II شهریاران 4: 17-1 و این داستان مایه‌ای است که در فرهنگ مردم، سنت عبری و نیز نزد عیسی مسیح در اطعام دیگران همانند بسیار دارد. در این سنت میهمان نوازی کاری سخاوتمند و ایلیا و الیشع در کار خویش بر جنبه معنوی و راوی به معجزه آن تأکید دارد زنده کردن پسری مرده از جانب ایلیا در شهریاران 17: 7- 24,I به معجزه الیشع در شهریاران 4: 32 - 34 II، نزدیک و متأثر از جادوی تماس در باورهای عامه است. [بعد از گذر روزی چند واقع شد که نهر خشکید زیرا که باران در زمین نبود، و کلام خداوند بر وی نازل شده گفت، برخاسته به صرفه که نزد صیدون است برو در آن جا ساکن شو اینک به بیوه زنی در آنجا امر فرموده‌ام که تو را بپرورد، پس برخاسته به صرفه رفت و چون نزد دروازه شهر رسید اینک بیوه زنی در آن جا هیزم بر می‌چید پس او را صدا زده گفت تمنا این که جرعه یی آب درظرفی برای من بیاور تا بنوشم، و چون برای آوردن آن می‌رفت وی را صدا زده گفت لقمه نان برای من در دست خود بیاور، او گفت به حیات یهوه خدایت قسم که قرص نانی ندارم که یک مشت آرد در تاپو و قدری روغن در کوزه و اینک دو چوبی بر می‌چینم تا رفته آن را برای خود و پسرم بپزم که بخوریم و بمیریم، ایلیا وی را گفت مترس برو به طوری که گفتی بکن لیکن اول گرده کوچک از آن برای من بپز و نزد من بیاور و بعد از آن برای خودت و پسرت بپز، زیرا که یهوه خدای اسراییل چنین می‌گوید که تا روزی که خداوند باران بر زمین بباراند تاپوی آرد تمام نخواهد شد و کوزه روغن کم نخواهد گردید، پس رفته موافق کلام ایلیا عمل نمود و زن و او و خاندان زن روزهای بسیار خوردند، و تاپوی آرد تمام نشد و کوزه روغن کم نگردید موافق کلام خداوند که به ایلیا گفته بود، و بعد از این امور واقع شد که پسر آن زن که صاحب خانه بود بیمار شد و مرض او چنان سخت شدکه نفسی در او باقی نماند، و به ایلیا گفت ای مرد خدا مرا با تو چه کار است آیا نزد من آمدی تا گناه مرا به یاد آوری و پسر مرا بکشی، او وی را گفت پسرت را به من بده پس او را از آغوش وی گرفتهبه بالاخانه که در آن ساکن بود برد و او را بر بستر خود خوابانید، و نزد خداوند استغاثه نموده گفت ای یهوه خدای من ایا به بیوه زنی نیز که من نزد او ماوا گزیده‌ام بلا رسانیدی و پسر او را کشتی آن گاه خویشتن را سه مرتبه بر پسر دراز کرده نزد خداوند استغاثه نمود گفت ای یهوه خدای من تمنا این که جان این پسر به وی برگردد، و خداوند آواز ایلیا اجابت نمود و جان پسر به وی برگشت که زنده شد، و ایلیا پسر را گرفته او را از بالاخانه به زیر آورد و به مادرش سپرد و گفت ببین که پسرت زنده است، پس آن زن به ایلیا گفت دانستم که تو مرد خدا هستی و کلام خداوند در دهان تو راست است]؛ [پس الیشع به خانه داخل شده دید که طفل مرده و بر بستر او خفته است، و چون داخل شد در را بست و نزد خداوند دعا نمود، و بر آمده بر طفل دراز شد و دهان خود بر دهان وی و چشم خود بر چشم او و دست خود بر دست او گذاشته بر وی خم شد و گوشت پسر گرم شد ...]. از دیرباز افسونگری در میان‌رودان رواج داشت و این کار بر مشابهت و مجاورت متکی بود. در داستان که‌رت از رأس الشمره بیماری شاه به تندیسی که [از جانب ایل] از سرگین و سفال ساخته شده انتقال می‌یابد. نزد ایلیا و الیشع آمرزش کار خداوند و خدا خاستگاه قدرت و مردان خدا نیز از این قدرت برخوردار می‌شوند. جامه عیسی معجزه می‌کند هم از آن سان که موابی مرده در شهریاران II 21: 13 در تماس با استخوان الیشع زنده می‌شود [: و واقع شدکه چون مردی را دفن می‌کردند آن لشکر را دیدند و آن مرده را در قبر الیشع انداختند و چون آن میت به استخوان‌های الیشع برخورد زنده گشت و بر پای برخی از مردگان از قدرت شفابخشی برخوردارند چنین بود که بقایای قدیسان را در قرون وسطی محترم می‌داشتند. خاک گور خاخام برای مردم اسراییل شفابخش بود و این باور با اعتقادات کنعانیان در مورد شفابخشی شهریاران مرده ( - دانیال شفابخش و پدید آورنده حاصلخیزی) همانندی دارد. ارتحال ایلیا در نشستن برگردونه و اسبان آتشین در شهریاران II 11: 2 شاید روایت ناپدید شدن ایلیا در بادهای گرم یاد گردباد سام باشد، چرا که محل رویداد این ماجرا در صحرا است و یاران وی به جستجوی وی بر می‌آیند] و چون ایشان می‌رفتند و گفتگو می کردن اینک ارابه آتشین و اسبان آتشین ایشان را از یکدیگر جدا کرد و ایلیا در گردباد به آسمان صعود نمود؛ و از سوی دیگر گردونه و اسبان آتشین در شهریاران II، 11: 23 با خورشید پیوند دارد و شاید این روایت بازمانده کیش خورشیدی اردن است [و اسب‌هایی را که پادشاهان یهودا به آفتاب داده بودند که نزد حجره نتن ملک خواجه سرا در پیرامون خانه بودند از مدخل خانه خداوند دور کرد و ارابه‌های آفتاب را به آتش سوزانید]. پیش از این شاید بتوان گفت «ارابه اسراییل و سواران اش» در شهریاران II 14: 13 ماجرایی است که در مورد ایلیا و الیشع هر دو به کار می‌رود و آتش همانند تجلی خدا در سینا نماد خداوند است. در ارتحال ایلیا بر حضور خداوند تأکید می‌شود و روایت شهریاران II، 14: 2 ماجرایی است که در تأکید بر جانشینی الیشع [پس ردای ایلیا را که از او افتاده بود گرفت و برگشته به کنار اردن ایستاد].
در چرخه روایات الیشع تملک ردای ایلیا در شهریاران II 13: 2 از ایلیا چون پیامبر یاد می‌شود و این سخن در شهریاران II 8: 1 تکرار می‌شود [و ردای ایلیا را که از او افتاده بود برداشت و آب را زده گفت یهوه خدای ایلیا کجاست و چون او نیز آب را زد به این طرف و آن طرف شکافته شد و الیشع عبور نمود] در کتاب زکریای نبی 13: 14 از جامه انبیا یاد می‌شود و در شهریاران I، 19: 19 ایلیا با افکندن ردای خود بر الیشع او را به جانشینی خود بر می‌گزیند، و همه این روایت‌ها گویای آن است که در باورهای کهن پوشاک فرد با شخصیت او پیوند داشت. در خاور نزدیک باستان ردای شهریار در مراسم آیین تطهیر و برگزیدن جانشین خویش کاربرد داشت. در 1700 پیش از میلاد پیامبری از ماری تعهد خود را با فرستادن ردایش اثبات می‌کند. در فلسطین جنوبی در کتیبه یی یونانی از سده سوم پیش از میلاد دختری از پاسداری جامه دلداده خویش سخن می‌گوید و چنین است که ایلیا با بخشیدن ردای خویش به الیشع او را در برابر خدای اسراییل متعهد می‌سازد. در شهریاران II، 13:2 از معجزه الیشع با عبور از رود اردن بدون تر شدن پا و به کمک ردای ایلیا یاد می‌شود و این معجزه همانند معجزه‌ای است که ایلیا در شهریاران II، 8: 2 بدان می‌پردازد. بدین سان تملک ردای ایلیا نه تنها نشان پیامبری که تداوم معجزات ایلیا است. در شهریاران II، 15: 2 قدرت معجزه گری ردای ایلیا با پیوند وی با پسران انبیا پیوند دارد. الیشع با شفای آب چشمه اریحا در شهریاران II، 15: 2 و شناور کردن سر تبر آهنی بر آب در شهریاران II 7: 5: 6 معجزات ایلیا را تداوم می‌بخشد و شاید این ماجرا بازگو کننده روایت تاریخی گرفتن زمین اریحا از دریا به هنگام فرمانروایی آخاب است که این روایت در شهریاران I، 33: 16 نقل می‌شود دره نشستی اردن با اتکا به مشاهدات علمی یکی از مشهورترین مناطق زلزله خیز جهان و بر طبق نظریه امکان پذیر ج. م. بلیک J.M.Blake تداوم دره نشستی کنیا است. قدمت گرفتن زمین از دریا در این منطقه را شاید بتوان با اتکای بر تاریخ گذاری از طریق کربن پرتوزا در زمینه بهره گیری از سفره آب نهفته در پس چینه‌های رسوبی و خرسنگی در دره نشستی اردن آشکار ساخت. حتی می‌توان گفت که شاید الیشع نخستین فردی است که با شکافتن چینه‌های رسوبی و خرسنگی چشمه اریحا را دیگر بار مورد بهره برداری قرار داد. روایت معجزه شفای چشمه اریحا بدین سان با این ماجرا پیوند می‌یابد و نمکی که الیشع به روایت شهریاران II، 21: 2 در بهره گیری از چشمه اریحا به کار می‌برد سنتی است که در باورهای مردم و نزد روستاییان عرب در انتقال از حالتی به حالت دیگر کاربرد دارد، بدین سان که در کتاب حزقیال نبی 16: 4 نیز چنین است [اما ولادت تو در روزی که متولد شدی ناف ات را نبریدند و تو را به آب غسل ندادند و طاهر نساختند و نمک نمالیدند و به قنداقه نپیچیدند]. ابزار و اشیاء نو در جادو کاربرد دارد، الیشع ظرفی نو برای حل کردن نمک به کار می‌برد بدان سان که شمعون را به روایت داوران 16: 11 با طنابی نو می‌بندند
[و او وی را گفت مگر مرا با طناب‌های تازه که هیچ کار کرده نشده است ببندید ضعیف و مثل سایر مردان خواهم شد]
نکته دیگر روایات ایلیا راه یابی به اساطیر کنعان و استهزاء سر سپردگی به بعل در برخورد کرمل است ایلیای نبی در شهریاران I 27: 18 نیایش کنندگان بعل را در یاری جستن آنان از بعل برای رفع خشکسالی مورد استهزا قرار می‌دهد: و به هنگام ظهر ایلیا ایشان را مسخره نموده گفت او را به اواز بلند بخوانید زیرا که او خدا است، شاید متفکر است یا به خلوت رفته یا در سفر باشد، یا شاید که در خواب است و باید او را بیدار کرد.
شاید بیدار کردن بعل اشاره به گشودن دیگر بار معبد بعل در سده دهم پیش از میلاد در طیره و استهزای چنین کاری از جانب ایلیا است. به گزارش ژوزف فلاویوس [مورخ یهودی] در زمان ایلیا (و از سده نهم ق. م) گرایش به نیایش بعل دیگر بار رواج یافته بود. سکه‌های یافته شده از طیره که زمان آن به سده پنجم و چهارم پیش از میلاد باز می‌گردد و بعل را در هیأت هرکول و سوار بر اسب نشان می‌دهد نیز این گزارش را تأیید می‌کند و بازتاب انسان ریخت گرائی اسطوره بعل در متون رأس الشمره است.
روایات ایلیا و الیشع با روایات فولکلوری و روایات افسانه‌ای آمیخته و هم بدین دلیل تشخیص واقعیت‌های تاریخی مربوط به ایلیای تشبی آسان نیست. در روایات مختلف و از آن شمار ملاکی نبی 4: 5 از ایلیا به عنوان مسیح یاد می‌شود:
[اینک من ایلیای نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد]؛ و در انجیل متی 17: 10 پرسشی است [شاگردانش از او پرسیده گفتند پس کاتبان چرا می‌گویند می‌باید ایلیا اول آید]. که در انجیل مرقس 9: 11 نیز تکرار می‌شود [پس از او استفسار کرده گفتند چرا کاتبان می‌گویند ایلیا باید اول بیاید].
منبع: گری، جان؛ (1378) شناخت اساطیر خاور نزدیک (بین النهرین)، مترجم: باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.