پیشینه تاریخی عبرانیان
نیاکان آغازین مردمانی که بعدها اسرائیلی نام یافتند از میانرودان شمالی برخاستند این مردمان از خویشاوندان ابراهیم و با اسکان گروهی از آرامیان از طریق
نویسنده: جان گری
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
نیاکان آغازین مردمانی که بعدها اسرائیلی نام یافتند از میانرودان شمالی برخاستند این مردمان از خویشاوندان ابراهیم و با اسکان گروهی از آرامیان از طریق ازدواج درون گروهی مبتنی بر سنت و شیخوخیت میان فرزندان اسحق یعقوب گسترش یافتند. [به روایت از هنری هوک نخستین کوچ اسرائیلیان در اواسط سده 18 پیش از میلاد در دوره کلدانیان به رهبری ابراهیم از شهر اور آغاز شد و در همسایگی عبرون ساکن شدند. دومین از آرامیهای کوچ نشین و نیمه کوچ نشین به رهبری یعقوب، که بعد اسرائیل نام گرفت انجام شد، و در حوالی شخم ساکن شدند. سومین کوچ عبرانیان کمابیش توسط قبایلی انجام شد که پس از یک دوره سکونت در مصر از ان سرزمین گریختند و در اواخر سده سیزدهم پیش از میلاد از جنوب و شرق به کنعان رسیدند. این مردمان دامدار و ساکنان کنعان کشاورز و هر دو قوم از نژاد سامی بودند.] زیگوراتها و معابد پلکانی [که برای بابلیان واسطه پیوند آسمان و زمین بود] در سنتهای چوپانی عبرانیان داستانهای شگفت انگیزی را پدید آورد و هم از این مسیر است که در عهد عتیق ویرانههای برج بابل در سفر تکوین 11: 1-9 نماد خشم خدا و خاستگاه نظر غیر علمی اختلاف نژادها و زبانها است. از نظر ایتمولوژی بابل از ili – bab به معنی دروازه خدا و در اسطوره عبری بابل برگرفته شده از ریشه فعل عبری balal به معنی آمیختن و بدین سان میبینیم که بابل و بل را هیچ پیوندی نیست. [در سفر تکوین (11: 1-9) آمده است که: «و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود، و واقع شد که چون از مشرق کوچ میکردند همورائیی در زمین شنعار یافتند و در آن جا سکنی گرفتند، و یکدیگر را گفتند بیائید خشتها بسازیم و آنها را خوب بپزیم و ایشان را آجر به جای سنگ بود و قیر به جای گچ، و گفتند بیائید شهری برای خود بنا کنیم و برجی که سرش به آسمان برسد تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم مبادا بر روی زمین پراکنده شویم، و خداوند نزول نمود تا شهر و برجی را که بنی آدم بنا میکردند ملاحظه نماید، و خداوند گفت همانا قوم یکی است و جمیع ایشان را یک زبان و این کار را شروع کردهاند و اینک هیچ کاری که قصد آن بکنند از ایشان ممتنع نخواهد شد، اکنون نازل شویم و زبان ایشان در آن جا مشوش سازیم تا سخن یکدیگر را نفهمند، پس خداوند ایشان را از آن جا بر روی زمین پراکنده نمود و از بنای شهر بازماندند، از آن سبب آن جا را بابل نامیدند که خداوند لغت تمامی این جهان را مشوش ساخت و خداوند ایشان را از آنجا بر روی تمام زمین پراکنده نمود ...». روایت توفان بزرگ سفر تکوین 6 و 8 یادآور افسانه گیلگمش در میانرودان و نیز گویای بخشی از تاریخ حدود 1200 ق. م و یافتههای مقیده در فلسطین این تاریخ را روشنتر میسازد.]
روایت ارکی تایپ یا آغازینه انسان (آدم) و باغ عدن در واقع با ایدئولوژی سلطنتی میانرودان پیوند دارد و بیتردید با شکلی ادیبانه ویرایش یافته است. رانده شدن از باغ بازتاب احساس چوپانی است که رمه او از زمینهای زراعی و باغها رانده میشود. در روایت سنتی متأثر از شیخوخیت عبری، سفر تکوین 2: 4، [این است پیدائی آسمانها و زمین در زمان آفرینش آنها در روزی که یهوه خدا زمین و آسمانها را بساخت] و سفر خروج، 24: 2 [و خدا ناله ایشان را شنید و خدا عهد خود با ابراهیم و اسحق و یعقوب به یاد آورد ...] عبرانیان مردم خدا نام میگیرند و از دید علمی از این طریق است که اسطوره گردونه امپرسیونیستی خداشناسی میشود. داستان مایه اسفار پنجگانه از پیدائی انسان و رانده شدن از بهشت، به سبب جاه طلبی، و پیدائی اسرائیل از گریز از بردگی در مصر تا شفیع و واسطه رحمت خدا شدن سخن میگوید و بدین سان روایت کهن درخت حیات و حکمت، باغ عدن، مار سخنگو به جای روشنگری از بینشی شاعرانه ریشه میگیرد.
ناسازگاری اسکان یافتگان کشاورز و چوپانان کوچ نشین که پیش از این از آن سخن گفته شد ( - سومریان) خاستگاه روایت قابیل و هابیل در سفر تکوین (4: 8-1) است [: و آدم زن خود را شناخت و او حامله شده قاین را زائید و گفت مردی از یهوه حاصل نمودم، بار دیگر برادر او هابیل را زائید و هابیل گله به ان بود و قاین کارکن زمین بود، و بعد از مرور ایام واقع شد که قاین هدیه از محصول زمین برای خداوند آورد، و هابیل نیز از نخست زادگان گله خویش و پیه آنها هدیه آورد و خداوند هابیل هدیه او را منظور داشت، اما قاین و هدیه او را منظور نداشت پس خشم قاین به شدت افروخته شده سر خود را به زیر افکند، آن گاه خداوند به قائن گفت چرا خشمناک شدی و چرا سر خود را به زیر افکندی، اگر نیکوئی میکردی آیا قبول نمیشدی و اگر نیکوئی نکردی گناه بر در در کمین است و اشتیاق تو دارد اما تو بر وی مسلط شوی، و قاین با برادر خود هابیل سخن گفت و واقع شد که چون در صحرا بودند قاین بر برادر خود هابیل برخاسته او را کشت ...]
در عهد عتیق (سفر تکوین 6: 4) از مردمان برتر و تباه شدهای سخن میرود که از آمیزش آنان در نقش پسران خدا با دختران آدم فرزندانی تولد مییابند. [و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدمیان در آمدند و آنها برای ایشان اولاد زائیدند ایشان جبارانی بودند که در زمان سلف نامور شدند]. این مردان غول آسا نفلیم Nephilim (آنان که تباه شدند) نام دارند و روایتی همانند در سفر تثنیه (2: 11، 3: 11) [و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد نزد برادران خود بیرون آمد و به کارهای دشوار ایشان نظر انداخته و شخصی مصری را دید که شخصی عبرانی را که از برادران او بودند میزند]؛ [موسی به خدا گفت من کیستم که نزد فرعون برون و بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورم] از مردانی یاد میشود که رفائیان Rephaiam نام داشتند. روایت سفر تکوین 6: 4 شاید بازتاب اسطوره کنعانی تولد خدایان که تر از وصلت ایل و دختران انسان است. توجه به رفائیان در نقش مردان غول آسا نیز میتواند بازتاب روایت کنعانی رفوم Rp'um یا شهریاران مرده و پدیدآورنده حاصلخیزی باشد. بدین سان روایت سفر تکوین (6: 2) از ماجرائی سخن می گویدکه در بخشهای بعدی عهد عتیق یعنی اشعیا (14: 9؛ 26: 14، 19 دنبال میشود) [هاویه از زیر برای تو متحرک است تا چون تو بیائی تو را استقبال نماید و مردگان یعنی جمیع بزرگان زمین را برای تو بیدار میسازد و جمیع شهریاران امتها را از کرسیهای ایشان بر میدارد]؛ [ایشان مردند و زنده خواهند شد، خیالها گردیدند و نخواهد برخاست، بنابراین ایشان را سزا داده و هلاک ساختنی و تمام ذکر ایشان را محو نمودی]؛ امثال سلیمان 2: 18 [زیرا که خانه او به موت میرود و طریق او به مردگان]؛ و ایوب 26: 5 و 6 [ارواح مردگان میلرزند زیرا آبها و ساکنان آنها به حضور او عریان است] نیز همانند متون فنیقی از یک ماجرا سخن میگوید.
در کار بزرگ مصنف سده دهم پیش از میلاد این روایات در جهت رستگاری قوم خویش تلفیق یافت و باید به تکرار گفت این کار ساده نبود. در روایت قاین رشک و خشونت موجب کینه جوئی و چیزی است که اگر ادامه یابد بدان سان که در سفر تکوین 4: 23 آمده است و موجب انتقامی هفت برابر و از انتقامی هفتاد و هفت چندان سخن میرود [و لمک به زنان خود گفت این عاده و ظله قول مرا بشنوید، این زنان لمک سخن مرا گوش گیرید، زیرا که مردی را کشتم به سبب جراحت خود و جوانی را به سبب ضرب خویش، اگر برای قاین هفت چندان انتقام گرفته شود هرآینه برای لمک هفتاد و هفت چندان ...] در روایت سفر پیدایش برج بابل نه یک معبد واسطه انتقال رحمت برای مردمان میانرودان که تلاش بد خواهانهای برای تهاجم به قلمرو خداست و هم بدین دلیل است که توفان بزرگ نازل میشود، حال آن که در روایت میانرودان علت توفان آزار خدایان از غوغا و هیاهوی انسانهاست. داستان آفرینش در سفر تکوین 2: 5 [و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود ...] با آفرینش زمین و آسمان آغاز و از نباتات بر زمین نشانی نیست. چهار صد سال بعد در این روایت زمین همانند روایات میانرودان بر آبهای زیری غنوده است سفر تکوین 1: 1 -2 [در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید، و زمین بایر و تهی بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرا گرفت]. دراین روایت بالا آمدن آبها کار آمد نیست چرا که هنوز زمین را انسانی نیست که بر روی آن کار کند. پس انسان با قالب زدن او از گل a'dammah [(خاک سرخ)] هستی مییابد و خداوند آدم را با دمیدن نفخه در بینی او جان میبخشد. آدم در شرق باغ عدن (شادمانی) مأوا مییابد. باغ عدن همانند باغهایی است که برای گریز از آسیب رمه و بزها محصور است. جاری شدن چهار رود بزرگ از باغ و از آن شمار دجله و فرات یاد آور اساطیر کنعان، مأوای ایل خدای بزرگ ایزدستان اوگاریت و نهرهائی است که از زیر تخت وی جاری است و در فرسک جلوس بر تخت شهریاری در ماری از سده هیجدهم پیش از میلاد تصویر شده است. پس خداوند به هیأت سفالگری تصویر میشود که چهارپایان و پرندگان را فرا میخواند تا آدم آنها را نامی نهد و سرور آنان باشد. حیوانات و پرندگان نر و مادهاند تا زاد و ولد کنند، آدم را اما جفتی نیست و چنین است که از دنده آدم در حالت جذبه زنی هستی مییابد و آدم او را میبیند و وی را نساء (عبری Ishshah ایشا) میخواند چرا که از مرد (عبری 'Ish ایش) گرفته شده است. روایت چرائی آفریده شدن زن از دنده آدم را نمیتوان با اطمینان ردیابی کرد. برخی بدین نکته توجه دارند که نماد خطی دنده و زندگی در خط سومری یکی است. در سفر تکوین 3: 20 آدم زن خود را حوا مینامد، چرا که حوا Hawwah چون حییم hayyim به معنی زندگی است و [آدم زن خود را حوا نام نهاد زیرا که او مادر جمیع زندگان است]. از سوی دیگری پس از آفریده شدن زن از دنده آدم نخست او را نامی نیست. در شکل کهن عبری زن با افزودن یک حرف مصمت به انتهای کلمه مرد ساخته میشود و جا به جائی سه حرف یادآور واژه دنده است. [هنری هوک در اسطوره شناسی خاورمیانه ای (1) از اسطوره ئنکی و نین هورساگ سخن میگوید: در این اسطوره نین هورساگ هشت گیاه در باغ خدایان کشت میکند و ئنکی خدای آبها آنها را میخورد. نین هورساگ خدای آبها را نفرین میکند و بر اثر این نفرین هشت عضو تن ئنکی و از آن شمار دنده وی بیمار میشود و خدا بانوئی به نام نین تی Ninti به معنی زن دنده و بانوی زندگی ئنکی را درمان میکند و یادآوری است که حوا نیز به معنی زندگی است و از دنده آدم هستی مییابد.]
در برابر روایت استادانه مصنف سده دهم پیش از میلاد در سفر تکوین 1: 1-2: 4 در عهد عتیق روایت دیگری وجود دارد که در آن از سفالگری و آفرینش انسان از خاک نشانی نیست و نظم جهان به فرمان خدا از کائوس یا آشفتگی پدیدار میشود این روایت یادآور اسطوره آبهای آغازین در اساطیر میانرودان (- اسطوره آفرینش در بابل) پیش از آفرینش خورشید و ماه توسط مردوخ ( - اساطیر میانرودان) است. در اسطوره بابلی مردوخ پس از نبرد با تیه مت و کشتن او جهان را شکل میدهد. مردوخ از لاشه تیه مت آسمان و زمین را پدید میآورد. در واژه عبری ته هوم tehom همانا ژرفای آغازین [یا لجه آبها] ودر سفر پیدایش خدا آسمان را شکل میدهد و فلک (Evv) گوئی سرپوش فلزینی است که از ریختن آبها جلوگیری میکند و زمین را گوئی روپوشی است که آب چشمهها و رودها به اندازه بر آن جاری میشوند [و خدا گفت فلکی باشد در میان آبها و آبها را جدا کند، و خدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک از آبهای بالای فلک جدا کرد ... (سفر تکوین 1: 6 و 7) پس دریاها جدا شد و نباتات بر زمین آفریده شد، خورشید و ماه و ستارگان هستی یافت، زمان تنظیم شد، روز و شب و ماههای اعیاد و سال ... و سرانجام انسان در سفر تکوین 2: 20 -23 آفریده شد] ... پس آدم همه بهائم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد، لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد، و خداوند خدا خوابی گران بر او مستوفی گردانید تا به خفت و یکی از دندههایش را بر گرفت و گوشت درجایش پر کرد، و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد و آدم گفت همانا این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم از این سبب نسا نامیده میشود زیرا که از انسان گرفته شده ... و این روایت یاد آور پدید آمدن انسان در اساطیر میانرودان از گل و خون کینگو و نیز شهریار گیلگمش یا انسانی است که دو سوم وی خدا و یک سوم وی انسان بود. پیوند انسان خدا بدین سان پیوند مییابد و در سفر تکوین 2: 19 آدم حیوانات آفریده خدا را نام مینهد. [و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آن چه آدم هر ذی حیات را خواند نام او شد ...]؛ [که دانستن نام در جادو و افسونگری وسیلهای است برای تسلط بر صاحب نام و چنین است که آدم سرور موجودات میشود]
روایت ارکی تایپ یا آغازینه انسان (آدم) و باغ عدن در واقع با ایدئولوژی سلطنتی میانرودان پیوند دارد و بیتردید با شکلی ادیبانه ویرایش یافته است. رانده شدن از باغ بازتاب احساس چوپانی است که رمه او از زمینهای زراعی و باغها رانده میشود. در روایت سنتی متأثر از شیخوخیت عبری، سفر تکوین 2: 4، [این است پیدائی آسمانها و زمین در زمان آفرینش آنها در روزی که یهوه خدا زمین و آسمانها را بساخت] و سفر خروج، 24: 2 [و خدا ناله ایشان را شنید و خدا عهد خود با ابراهیم و اسحق و یعقوب به یاد آورد ...] عبرانیان مردم خدا نام میگیرند و از دید علمی از این طریق است که اسطوره گردونه امپرسیونیستی خداشناسی میشود. داستان مایه اسفار پنجگانه از پیدائی انسان و رانده شدن از بهشت، به سبب جاه طلبی، و پیدائی اسرائیل از گریز از بردگی در مصر تا شفیع و واسطه رحمت خدا شدن سخن میگوید و بدین سان روایت کهن درخت حیات و حکمت، باغ عدن، مار سخنگو به جای روشنگری از بینشی شاعرانه ریشه میگیرد.
ناسازگاری اسکان یافتگان کشاورز و چوپانان کوچ نشین که پیش از این از آن سخن گفته شد ( - سومریان) خاستگاه روایت قابیل و هابیل در سفر تکوین (4: 8-1) است [: و آدم زن خود را شناخت و او حامله شده قاین را زائید و گفت مردی از یهوه حاصل نمودم، بار دیگر برادر او هابیل را زائید و هابیل گله به ان بود و قاین کارکن زمین بود، و بعد از مرور ایام واقع شد که قاین هدیه از محصول زمین برای خداوند آورد، و هابیل نیز از نخست زادگان گله خویش و پیه آنها هدیه آورد و خداوند هابیل هدیه او را منظور داشت، اما قاین و هدیه او را منظور نداشت پس خشم قاین به شدت افروخته شده سر خود را به زیر افکند، آن گاه خداوند به قائن گفت چرا خشمناک شدی و چرا سر خود را به زیر افکندی، اگر نیکوئی میکردی آیا قبول نمیشدی و اگر نیکوئی نکردی گناه بر در در کمین است و اشتیاق تو دارد اما تو بر وی مسلط شوی، و قاین با برادر خود هابیل سخن گفت و واقع شد که چون در صحرا بودند قاین بر برادر خود هابیل برخاسته او را کشت ...]
توضیح عکس: زیگورات نانار Nanar ماه خدای اور از بناهای اور – نمو (2250-2233 ق.م.) Ur Namuاین زیگورات یکی از معابد پلکانی است که پدران عبرانیان داستان برج بابل را درباره آن ساختند.
بخش دوم این روایت در سفر تکوین (4: 9) همانند گزارش روشن کردن خاستگاه بابل اسطورهای علت شناختی و تفسیری است. رانده شدن قابیل (قاین) به سرزمین نود Nod، سرگردانی، گویای عادت [متأثر از روال معیشت] کاست آهنگران دوره گرد است. در واژه عبری قاین gaiyi به معنی آهنگر و آهنگران دوره گرد قومی بودند که مهارت سنتی آنان به روایت از عهد عتیق (سفر تکوین 4: 21- 22) گدازگری و نوازندگی بود [: و نام برادرش یوبال بود وی پدر همه نوازندگان بربط و نی بود، و ظله نیز نوبل قاین را زایید که صانع هر آلت مس و آهن بود، خواهر نوبل قاین نعمه بود ...] اقامت این مردمان [نزد قبایل دیگر که بدان سان که هنوز هم در مناطق روستائی و کوچ نشین گه گاه دیده میشود] موقتی و اقوام دیگر آنان را میشناختند. در سفر تکوین 4: 15 از نشانی خاص قائن سخن میرود [ ... و خداوند به قاین نشانی داد که هرکس اورا یابد وی را نکشد] و نشانی قاین شاید خال یا نشانههای خالکوبی است که در خاور نزدیک باستان دین افراد را مشخص میکرد. در عهد عتیق آهنگر که کوچ نشین قین و قوم آنان قینیان Kenites نام دارد و بسیاری از این مردمان با عبرانیان ازدواج میکردند [زن موسی (ع) از قوم قین بود - قاموس کتاب مقدس] و بدین سان قینیان در کوچ خود راوی سنتهای میانرودان به فلسطین بودند و چنین بود که این ارتباط اجتماعی خاستگاه سفر تکوین باب 2-11 و روایتی است که تاریخ آن به سده دهم پیش از میلاد و زمانی که از این روایات چون گردونه خداشناسی بهره میجویند باز میگردد.در عهد عتیق (سفر تکوین 6: 4) از مردمان برتر و تباه شدهای سخن میرود که از آمیزش آنان در نقش پسران خدا با دختران آدم فرزندانی تولد مییابند. [و در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند و بعد از هنگامی که پسران خدا به دختران آدمیان در آمدند و آنها برای ایشان اولاد زائیدند ایشان جبارانی بودند که در زمان سلف نامور شدند]. این مردان غول آسا نفلیم Nephilim (آنان که تباه شدند) نام دارند و روایتی همانند در سفر تثنیه (2: 11، 3: 11) [و واقع شد در آن ایام که چون موسی بزرگ شد نزد برادران خود بیرون آمد و به کارهای دشوار ایشان نظر انداخته و شخصی مصری را دید که شخصی عبرانی را که از برادران او بودند میزند]؛ [موسی به خدا گفت من کیستم که نزد فرعون برون و بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورم] از مردانی یاد میشود که رفائیان Rephaiam نام داشتند. روایت سفر تکوین 6: 4 شاید بازتاب اسطوره کنعانی تولد خدایان که تر از وصلت ایل و دختران انسان است. توجه به رفائیان در نقش مردان غول آسا نیز میتواند بازتاب روایت کنعانی رفوم Rp'um یا شهریاران مرده و پدیدآورنده حاصلخیزی باشد. بدین سان روایت سفر تکوین (6: 2) از ماجرائی سخن می گویدکه در بخشهای بعدی عهد عتیق یعنی اشعیا (14: 9؛ 26: 14، 19 دنبال میشود) [هاویه از زیر برای تو متحرک است تا چون تو بیائی تو را استقبال نماید و مردگان یعنی جمیع بزرگان زمین را برای تو بیدار میسازد و جمیع شهریاران امتها را از کرسیهای ایشان بر میدارد]؛ [ایشان مردند و زنده خواهند شد، خیالها گردیدند و نخواهد برخاست، بنابراین ایشان را سزا داده و هلاک ساختنی و تمام ذکر ایشان را محو نمودی]؛ امثال سلیمان 2: 18 [زیرا که خانه او به موت میرود و طریق او به مردگان]؛ و ایوب 26: 5 و 6 [ارواح مردگان میلرزند زیرا آبها و ساکنان آنها به حضور او عریان است] نیز همانند متون فنیقی از یک ماجرا سخن میگوید.
در کار بزرگ مصنف سده دهم پیش از میلاد این روایات در جهت رستگاری قوم خویش تلفیق یافت و باید به تکرار گفت این کار ساده نبود. در روایت قاین رشک و خشونت موجب کینه جوئی و چیزی است که اگر ادامه یابد بدان سان که در سفر تکوین 4: 23 آمده است و موجب انتقامی هفت برابر و از انتقامی هفتاد و هفت چندان سخن میرود [و لمک به زنان خود گفت این عاده و ظله قول مرا بشنوید، این زنان لمک سخن مرا گوش گیرید، زیرا که مردی را کشتم به سبب جراحت خود و جوانی را به سبب ضرب خویش، اگر برای قاین هفت چندان انتقام گرفته شود هرآینه برای لمک هفتاد و هفت چندان ...] در روایت سفر پیدایش برج بابل نه یک معبد واسطه انتقال رحمت برای مردمان میانرودان که تلاش بد خواهانهای برای تهاجم به قلمرو خداست و هم بدین دلیل است که توفان بزرگ نازل میشود، حال آن که در روایت میانرودان علت توفان آزار خدایان از غوغا و هیاهوی انسانهاست. داستان آفرینش در سفر تکوین 2: 5 [و هیچ نهال صحرا هنوز در زمین نبود ...] با آفرینش زمین و آسمان آغاز و از نباتات بر زمین نشانی نیست. چهار صد سال بعد در این روایت زمین همانند روایات میانرودان بر آبهای زیری غنوده است سفر تکوین 1: 1 -2 [در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید، و زمین بایر و تهی بود و تاریکی بر روی لجه و روح خدا سطح آبها را فرا گرفت]. دراین روایت بالا آمدن آبها کار آمد نیست چرا که هنوز زمین را انسانی نیست که بر روی آن کار کند. پس انسان با قالب زدن او از گل a'dammah [(خاک سرخ)] هستی مییابد و خداوند آدم را با دمیدن نفخه در بینی او جان میبخشد. آدم در شرق باغ عدن (شادمانی) مأوا مییابد. باغ عدن همانند باغهایی است که برای گریز از آسیب رمه و بزها محصور است. جاری شدن چهار رود بزرگ از باغ و از آن شمار دجله و فرات یاد آور اساطیر کنعان، مأوای ایل خدای بزرگ ایزدستان اوگاریت و نهرهائی است که از زیر تخت وی جاری است و در فرسک جلوس بر تخت شهریاری در ماری از سده هیجدهم پیش از میلاد تصویر شده است. پس خداوند به هیأت سفالگری تصویر میشود که چهارپایان و پرندگان را فرا میخواند تا آدم آنها را نامی نهد و سرور آنان باشد. حیوانات و پرندگان نر و مادهاند تا زاد و ولد کنند، آدم را اما جفتی نیست و چنین است که از دنده آدم در حالت جذبه زنی هستی مییابد و آدم او را میبیند و وی را نساء (عبری Ishshah ایشا) میخواند چرا که از مرد (عبری 'Ish ایش) گرفته شده است. روایت چرائی آفریده شدن زن از دنده آدم را نمیتوان با اطمینان ردیابی کرد. برخی بدین نکته توجه دارند که نماد خطی دنده و زندگی در خط سومری یکی است. در سفر تکوین 3: 20 آدم زن خود را حوا مینامد، چرا که حوا Hawwah چون حییم hayyim به معنی زندگی است و [آدم زن خود را حوا نام نهاد زیرا که او مادر جمیع زندگان است]. از سوی دیگری پس از آفریده شدن زن از دنده آدم نخست او را نامی نیست. در شکل کهن عبری زن با افزودن یک حرف مصمت به انتهای کلمه مرد ساخته میشود و جا به جائی سه حرف یادآور واژه دنده است. [هنری هوک در اسطوره شناسی خاورمیانه ای (1) از اسطوره ئنکی و نین هورساگ سخن میگوید: در این اسطوره نین هورساگ هشت گیاه در باغ خدایان کشت میکند و ئنکی خدای آبها آنها را میخورد. نین هورساگ خدای آبها را نفرین میکند و بر اثر این نفرین هشت عضو تن ئنکی و از آن شمار دنده وی بیمار میشود و خدا بانوئی به نام نین تی Ninti به معنی زن دنده و بانوی زندگی ئنکی را درمان میکند و یادآوری است که حوا نیز به معنی زندگی است و از دنده آدم هستی مییابد.]
در برابر روایت استادانه مصنف سده دهم پیش از میلاد در سفر تکوین 1: 1-2: 4 در عهد عتیق روایت دیگری وجود دارد که در آن از سفالگری و آفرینش انسان از خاک نشانی نیست و نظم جهان به فرمان خدا از کائوس یا آشفتگی پدیدار میشود این روایت یادآور اسطوره آبهای آغازین در اساطیر میانرودان (- اسطوره آفرینش در بابل) پیش از آفرینش خورشید و ماه توسط مردوخ ( - اساطیر میانرودان) است. در اسطوره بابلی مردوخ پس از نبرد با تیه مت و کشتن او جهان را شکل میدهد. مردوخ از لاشه تیه مت آسمان و زمین را پدید میآورد. در واژه عبری ته هوم tehom همانا ژرفای آغازین [یا لجه آبها] ودر سفر پیدایش خدا آسمان را شکل میدهد و فلک (Evv) گوئی سرپوش فلزینی است که از ریختن آبها جلوگیری میکند و زمین را گوئی روپوشی است که آب چشمهها و رودها به اندازه بر آن جاری میشوند [و خدا گفت فلکی باشد در میان آبها و آبها را جدا کند، و خدا فلک را بساخت و آبهای زیر فلک از آبهای بالای فلک جدا کرد ... (سفر تکوین 1: 6 و 7) پس دریاها جدا شد و نباتات بر زمین آفریده شد، خورشید و ماه و ستارگان هستی یافت، زمان تنظیم شد، روز و شب و ماههای اعیاد و سال ... و سرانجام انسان در سفر تکوین 2: 20 -23 آفریده شد] ... پس آدم همه بهائم و پرندگان آسمان و همه حیوانات صحرا را نام نهاد، لیکن برای آدم معاونی موافق وی یافت نشد، و خداوند خدا خوابی گران بر او مستوفی گردانید تا به خفت و یکی از دندههایش را بر گرفت و گوشت درجایش پر کرد، و خداوند خدا آن دنده را که از آدم گرفته بود زنی بنا کرد و وی را به نزد آدم آورد و آدم گفت همانا این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم از این سبب نسا نامیده میشود زیرا که از انسان گرفته شده ... و این روایت یاد آور پدید آمدن انسان در اساطیر میانرودان از گل و خون کینگو و نیز شهریار گیلگمش یا انسانی است که دو سوم وی خدا و یک سوم وی انسان بود. پیوند انسان خدا بدین سان پیوند مییابد و در سفر تکوین 2: 19 آدم حیوانات آفریده خدا را نام مینهد. [و خداوند خدا هر حیوان صحرا و هر پرنده آسمان را از زمین سرشت و نزد آدم آورد تا ببیند که چه نام خواهد نهاد و آن چه آدم هر ذی حیات را خواند نام او شد ...]؛ [که دانستن نام در جادو و افسونگری وسیلهای است برای تسلط بر صاحب نام و چنین است که آدم سرور موجودات میشود]
پینوشتها:
(1) Middle eastern mythology
این کتاب به فارسی برگردانده شده ومترجم خوب آن علی اصغر بهرامی وفرنگیس مرادپور است:
هوک، ساموئل هنری؛ (1381) اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی اصغر بهرامی و فرنگیس مرادپور، تهران، انتشارات روشنگران، چاپ اول.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}