شریح در روزگار امیرالمؤمنین(ع)
دیدگاه علی (ع) و چگونگی برخورد ایشان با شریح نسبت به منصب قضای او
پس از قتل عثمان و در زمان تصدی خلافت توسط علی (ع) در سال 35 هـ، شریح هنوز در منصب قضای کوفه باقی بود.(1) در این هنگام قاضیانی که در زمان عثمان قاضی شهرها بودند، به مدینه آمدند تا با علی (ع) بیعت کنند. شریح نیز در همین سال به خلافت علی (ع) گردن نهاد.(2) آن طور که ابن عساکر نوشته است، هنگامی که امام در صدد بر کناری کارگزاران و مأموران عثمان در زمان خلافت خود برآمد، سه تن از این افراد در نزد علی (ع) مورد اتهام واقع نشده بودند. این سه نفر عبارت بودند از مرّه، میسره و شریح قاضی.(3) بنابراین شریح در ابتدای خلافت علی (ع) عزل و برکنار نشد و علی (ع) وی را به همراه قاضیان دیگری که گماشته عثمان بوده، ولی مغضوب علی (ع) واقع نشده بودند، به شهرهای دور و نزدیک فرستاد و به آنها تأکید کرد که شما در میان مردم همان گونه که درست و شایسته است و تاکنون قضاوت می کردید، قضاوت نمایید تا به وسیله قضاوت درست، اتحاد و وحدت را در میان مردم به وجود آورده باشید.(4)بنا به نوشته مورخان، شریح در دوره خلافت علی (ع) با عزل و نصب روبرو شده است. ابن عساکر در این مورد نوشته است که علی (ع) پس از اینکه در ابتدای خلافت خود، مقام شریح را به عنوان قاضی کوفه تثبیت نمود، بعد از مدتی او را عزل کرد. آن نویسنده در مورد علت عزل شریح از منصب خود توسط امام، سکوت اختیار کرده است و در ادامه نوشته است که علی (ع) به جای شریح، محمدبن زید بن خلید شیبانی را مأمور قضاوت در کوفه نمود و پس از مدت یک ماه نیز او را بر کنار کرده و مجدداً شریح قاضی را به منصب قضا برگرداند و دیگر تغییر و تحولی در این منصب ایجاد نگردید تا اینکه علی(ع) کشته شد. (5) ابن وکیع با عزل و نصب های شریح توسط علی(ع) موافق است، ولی در اسامی قاضیان جانشین شریح، با ابن عساکر اختلاف نظر دارد. وی گرچه زمان عزل شریح را در بدو ورود علی(ع) به کوفه و قرار دادن مرکز حکومتی خود در آنجا دانسته است، ولی از بیان علت عزل شریح خودداری کرده است. (6) درباره اینکه تا چه حد منصب قضای شریح و عملکرد وی مورد تایید امام بوده و دیدگاه علی(ع) نسبت به او چگونه بوده است، منابع نظرات مختلفی ابراز داشته اند. در تحلیل عقاید و نظریات این منابع و دیدگاه امام نسبت به منصب شریح، سه نوع برداشت صورت می گیرد که عبارتند از:
الف) نویسندگانی که خودآگاه یا ناخودآگاه در نوشته های خودشان نشان داده اند که عملکرد و تا حدی قضاوت شریح، از دیدگاه علی علی(ع) زیر سوال بوده است و امام به بعضی از قضاوتهای او انتقاد داشته و وی را مواخذه و حتی عزل کرده است. در این زمینه اکثر دانشمندان، عالمان شیعی و چندتن از نویسندگان سنی، متفق القول اند.
ب) آن دسته از نویسندگانی که دیدگاه امام نسبت به نحوه قضاوت شریح را مثبت ارزیابی کرده و شخصیت و عملکرد شریح را مورد تأیید امام دانسته و حتی از معزول ساختن وی نیز حرفی به میان نیاورده اند.
ج) بعضی از مورخان نسبت به این مسأله بی تفاوت بوده و فقط اخبار و روایاتی را که در مورد شریح به آنها رسیده بود، یا در کتب قدیمی تر مشاهده کرده بودند، ثبت کرده اند.
نمونه ها و شواهدی در باب مؤاخذه شریح توسط علی(ع)
به نوشته بعضی از منابع، علی(ع) در برخی ماجراها، شریح را به علت قضاوت اشتباه یا خطا در عملش، مورد مؤاخذه و انتقاد قرار داده است. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه نوشته است که علی(ع) در دوران خلافت خود یک مرتبه بر شریح به خاطر قضاوت نادرستش خشم گرفت و او را از شهر کوفه راند، ولی از کار بر کنارش نکرد، بلکه دستور داد که به بانقیا(7) برود. (یا به اصطلاح امروزی وی را به آنجا تبعید نمود) و طبق چنین دستوری شریح مجبور شد مدت زمانی را در تبعید به سر برد تا اینکه علی (ع) از او راضی شده و وی را بخشید و به کوفه و محل کار سابقش برگرداند.(8) نمونه دیگر ماجرای دعوی علی (ع) با مرد یهودی بر سر زره بود که اکثر منابع به آن اشاره کرده و اقلّ آنها خرده گیری و اعتراض و محکوم نمودن شریح را مطرح ساخته اند. مثلاً ابی نعیم اصفهانی در پایان داستان نوشته است که وقتی شریح به علی (ع) گفت: شهادت پسر و غلام تو مورد قبول نیست، علی (ع) وی را مورد مؤاخذه و بازخواست قرار داده و فرمود: مادر به عزایت بنشیند! آیا تو شهادت سرور جوانان اهل بهشت را جایز نمی شماری و قبول نداری؟! سپس علی او را به خاطر این قضاوت نادرست، مدت 40 روز به بانقیا تبعید کرد.(9) همچنین علی (ع) وی را به خاطر صدور یک فرمان غلط مؤاخده کرده و حتی او را از منصب قضای کوفه برکنار نمود، ولی بعد از گذشت چندماه دوباره وی را به محل کارش برگرداند.(10) ابن عساکر هم می نویسد که علی (ع) وی را به خاطر خطا در نحوه قضاوتش مورد نکوهش قرار داده و خطاب به او فرمود: ایها العبد الابظر!(11) تو در قضاوت خود خطا و اشتباه کردی!(12) در جای دیگر نیز علی (ع) وقتی از شریح درخواست قضاوت در مورد مردی نمود، وی را به همین لقب خطاب کرد.(13) صاحب قاموس الرجال نیز اشاره دارد که حضرت در مقطعی از روزگار خلافت خود، شریح را از خواندن نماز تراویح به جماعت با مردم کوفه منع نمود.(14) همین نویسنده در اکثر روایاتی که از برخورد امام با شریح حکایت دارد، به دید فردی خطاکار از دیدگاه امام، به وی نگریسته است، ولی در عین حال از عزل و برکناری اش توسط امام خبری نیاورده است. نویسنده دیگری که در همین یکی-دو قرن قبل می زیسته است، قضاوتهای شریح از دیدگاه علی (ع) را مورد تأیید ندانسته و منصب قضای واگذار شده به او از طرف امام را مشروط به شرایطی که از طرف علی (ع) تعیین گردیده و به شریح هم تفهیم شده بود، دانسته و نوشته است که وقتی علی (ع) منصب قضای کوفه را به شریح می سپرد، با او شرط کرد که وی هیچ حکم و قضاوتی را بدون اجازه گرفتن و آگاه نمودن وی در مورد طرفین دعوی صادر نکند. از دیدگاه این نویسنده، شریح تحت نظارت مستقیم امام و در مرکز خلافت وی به قضاوت مشغول بوده، ولی از آزادی و استقلالی که در زمان دو خلیفه قبلی و بخصوص اختیار اجتهاد و قیاس در زمینه قضا و همچنین صدور حکم و فتوا بدون اطلاع سرور خود داشت، بی بهره بوده است. همین نویسنده حتی اشاره دارد، به اینکه علی (ع) خود مانند یک قاضی در مسجد جامع کوفه و در جایی که امروزه به دکة القضاء معروف است، می نشست و به دادرسی و اختلافات مردم کوفه رسیدگی می نمود.(15)جریان نامه نوشتن حضرت علی (ع) به وی
اما یکی از مهمترین جریاناتی که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمؤمنین نکوهش شده و حتی امام با نوشتن نامه ای به او، کار اشتباه وی را زیر سؤال برده است، موضوع خریدن خانه ای مجلل و با شکوه به قیمت 80 دینار توسط شریح، در آن دوران که از طرف علی (ع) منصب قضای کوفه را در دست داشت و مأمور علی (ع) در این سمت به حساب می آمد، بود. در این ماجرا امام با نوشتن نامه ای به وی، از عملکردش بشدت انتقاد کرده و او را به خاطر این عمل تجمل گرایانه مورد نکوهش و ملامت قرار داده است. توضیح مفصل این ماجرا را، هم سید رضی در کتاب نهج البلاغه، همراه با نامه آن حضرت آورده است(16)و هم ابن ابی الحدید آن را بهانه ای برای نوشتن اطلاعات بیشتری در مورد شریح دانسته و در کتاب خود همراه با این نامه، شرح حال شریح را نیز آورده است.(17) متن این نامه و چگونگی ماجرای آن چنین است:شریح-پسر حارث و قاضی امیرمؤمنان-در زمان خلافت آن حضرت، خانه ای بسیار مجلل و با قیمت گزاف به قیمت 80 دینار خریداری کرد. وقتی این خبر به گوش علی (ع) رسید، او را نزد خود فراخواند و به او فرمود: به من خبر داده اند که تو خانه ای زیبا و با قیمت گران(80 دینار) خریده ای و حتی سندی به اسم خود نوشته و گواهانی هم بر آن گرفته ای؟ شریح گفت: آری! یا امیرالمؤمنین! چنین بوده است. امام نگاهی از روی خشم به او کرده و فرمود: ای شریح! بزودی کسی به سر وقت تو می آید که به نوشته ات نمی نگرد و از گواهت نمی پرسد، تا آنکه تو را از آن خانه بیرون کند و بردارد و تهیدست به گورت سپارد. پس شریح مبادا که تو این خانه را جز از مال خودت خریده باشی یا اینکه پول آن را از راهی غیر از راه حلال به دست آورده باشی زیرا اگر چنین باشد، آنگاه خانه دنیا را زیان کرده ای و خانه آخرت را از دست داده ای.
چرا موقعی که این خانه را می خواستی بخری نزد من نیامدی؟ اگر در آن لحظه نزد من می آمدی، برای تو سندی می نوشتم که هرگز به خریدن آن خانه حتی به یک درهم، یا بیشتر هم رغبت نمی کردی. آن سند چنین است: این خانه ای است که خریده است آن را بنده ای خوار، از مرده ای که او را از جای برخیزانده اند، برای کوچ بستن بار. از او خانه ای از خانه های فریب خریده است، در کویی که سپری شوندگان جای دارند و تباه شوندگان روز به سر آرند. این خانه از چهار سو در این چهار حد جای گرفته است: حد نخست بدان جا که آسیبها و بلا در کمین است. حد دوم: بدان جا که مصیبتها جایگزین. حد سوم به هوسی که تباه سازد و حد چهارم به شیطانی که گمراه نماید.
درِ این خانه به حدّ چهارمین گشاده است و شیطان بدان جا ایستاده. خرید، این فریفته آرزومند این خانه را، از کسی که اجل وی را از جای کند، به بهای برون شدن از قناعتی که موجب ارجمندی است و درون شدن در ذلّت و بدست آوردن دنیا که مایه دردمندی است و زیانی که این خریدار را در آنچه خریده، رسد. بر ناآرام دارنده تنهای پادشاهان است و گیرنده جانهای سرکشان و درهم ریزنده دولت فرعونان، چون کسری، قیصر، تبع و حمیر و آن کس که مال بر مال نهاد و افزون داشت و ساخت و برافراشت و زیور کرد و بیاراست و اندوخت و به گمان خویش، برای فرزند مایه توخت. بر اوست که همگان را در جایگاه رسیدگی و حساب و محل پاداش و عقاب روانه کند، آنگاه که کار داوری به نهایت رسد، «آنجاست که تباهکاران زیان برند» (قرآن کریم، سوره 40، آیه 78). بر این سند خرد گواهی دهد، هر گاه از بند هوا و دلبستگی های دنیا برون شود.(18)
روایات و احادیث علی (ع) که از شریح نقل شده است
شریح قاضی احادیث و سخنانی را از آن حضرت، به همراه نقل ماجراها و صحنه هایی که همراه حضرت بوده و برایش اتفاق افتاده، نقل کرده است که بعضی از آنها در منابع آمده است. ابن وکیع یکی از این ماجراها را به روایت از میسره و از قول خود شریح به تفصیل در کتاب خود آورده است.(19)این داستان حاوی نکاتی است که بعضی از زوایای زندگی شریح را در دوره خلافت علی (ع) روشن می سازد. یکی اینکه شریح قاضی علاوه بر اینکه از یاران علی (ع) به حساب آمده، از ملازمان و همراهان وی نیز به شمار می رفته است. دیگر اینکه شریح راوی سخنان و احادیثی از حضرت بوده که خود وی در هنگام وقوع واقعه و سخنان آن حضرت حاضر بوده و آنها را شنیده یا مشاهده کرده است. البته باید گفت: تمامی این نقل قولها و روایات شریح درست نیست و در صحت بعضی از آنها تردید هم وجود دارد. مثلا در روایتی که از شریح نقل شده، آمده است که علی (ع) به وی فرموده است که بهترین این امت، پیامبر و پس از وی ابوبکر و عمر سپس عثمان و بعد من هستم.(20) این روایت یا توسط شریح تحریف شده و یا توسط منابع جعل گردیده است. چرا که علی (ع) دیدگاه خود نسبت به جایگاه سه خلیفه سلف را در خطبه ای از نهج البلاغه بخوبی مشخص ساخته است.(21) اما منابع، روایتهای دیگری هم از قول شریح در مورد سخنان علی (ع)آورده اند که آن روایات منبع خوبی برای نقل این احادیث علی (ع) گردیده است. یکی از این روایات از قول میسره که از شریح شنیده بود، همراه با اصل آن ماجرا آمده است و تا حدی با گفته های امام در نهج البلاغه همخوانی دارد.(22) روایت دیگری را ابن وکیع از قول میسره به نقل از شریح آورده است که به عنوان نصیحت و آموزش به شاگردش-شریح-بوده است.(23) روایت دیگری را عبیده به نقل از شریح، در مورد یکی از ماجراهای او با علی (ع) و سخنانی از آن حضرت در حضور شریح و قاضیان عثمان آورده است(24) که می تواند، بیانگر امر مهمی باشد و آن اینکه اگر در این روایت اندکی توجه داشته باشیم، به این مطلب خواهیم رسید که در ابتدای حکومت علی (ع) امور قضاوت با عاملانی بود که قبل از خلافت آن حضرت از گماشتگان حکومتی عثمان بودند، البته توسط عمر انتخاب شده و در دوران عثمان قدرت و جرأت بدست آورده بودند تا جایی که به اهرمهای فشار بر خلیفه اسلام تبدیل شده بودند. سخنان عبیده نیز در آن لحظه ای که امام درصدد افشای اعمال قاضیان عثمان بود، بیشتر به خاطر جلوگیری از لو رفتن دسیسه ها و توطئه های دستگاه قضایی، در دوره عثمان توسط علی (ع) بود که این خودسریها و طفره رفتنها نوعی نارضایتی و گله و شکایت نسبت به عملکردشان را برای حضرت در پی آورده بود. به علاوه این قاضیان با تظاهر به دین و اعمال ریاکارانه، قلوب مردم ساده لوح و زودباور کوفه را هم تسخیر کرده بودند. گفته عبیده در واقع همانند نامه ای بود که مرد اعرابی، در زمانی که علی (ع) در حال افشای خیانتهای خلفای قبلی بود، به دست حضرت داد، (25) زیرا می خواست، بدین وسیله امام را از افشای اعمال و اقدامات بیشتر این گروه از قضاوت در دوره عثمان باز دارد.(26)
امام محمد باقر (ع) به روایت از پدرش و او از جدش و او نیز از علی بن ابیطالب (ع) نقل کرده اند که امام، شریح را مخاطب قرار داده و نسبت به صدور حکم و فتوا به او هشدار داده و فرموده است که ای شریح! زبان تو بنده توست، تا آن زمانی که هنوز سخنی نگفته ای. پس هر گاه که سخن گفتن آغاز کردی، تو بنده زبانت می گردی. بنگر که چرا و درباره چه چیز و چگونه قضاوت می کنی.(27)
رابطه وی با خلیفه چهارم
گرچه روابط شریح با خلفای زمانه اش به آسانی قابل تشخیص نبوده است(28)، با این وجود، رابطه علی (ع) با شریح-نسبت به خلفای قبلی-باز هم پیچیده تر و بغرنج تر به نظر می رسد. جدای از راضی بودن و یا عدم رضایت از نحوه قضاوت شریح از جانب علی (ع) و اختلاف در منابع-بخصوص منابع اهل سنت-که تا حدی سعی می نمایند، شخصیت شریح را به گونه ای وانمود کنند که دیدگاه علی (ع) نسبت به او مثبت بوده است و با طیب خاطر او را به قضای کوفه گماشته است، از یک طرف و نگرش منابع شیعی که وقتی به دوران قضاوت وی در زمان خلافت علی (ع) می رسند، سعی دارند به گونه ای وانمود کنند که انگار شخصیت شریح از جانب امام زیر سئوال بوده است، حجم پیچیدگی آن، بیش از پیش نمودار می گردد.(29)همین تناقضات و نقل قولهای مختلف، شخصیت شریح را ناشناخته و مجهول می گذارد تا جایی که برخی گمان برده اند که او اصلاً شخصیت تاریخی نبوده است؛ درنتیجه، هم روابط شریح با خلفای زمانش-بخصوص علی (ع)-را در پرده ای از تیرگی فرو می برد و هم کار محقق را با مشکلات بیشتر و بعضاً اشتباهاتی همراه می سازد.شریح از زمان تصدی منصب قضای کوفه تا دوران علی (ع) توانسته بود در این شهر محبوبیت و اقبال عمومی خاصی به دست آورد و تا آن زمان-یعنی نزدیک به دو دهه-به طور مداوم بر دستگاه قضای این شهر به عنوان قاضی، در نزد مردم از مقبولیت و شهرت خاصی برخوردار گردد. از سوی دیگر امام در اوایل خلافت، با نافرمانی ها و کارشکنی های امرا و سپس خیانت دوستان خود-مانند طلحه و زبیر-مواجه گردید. شریح و قضات دیگر که گماشته عثمان در شهرها بودند، در ابتدای خلافت عل (ع) نیز کماکان این سمت را عهده دار بودند. ولی این امر نمی تواند نشان از تأیید کامل و رضایت قلبی علی (ع) از آنان بوده باشد. جدای از اینها طبق گفته ابن خلدون، معروفترین قاضی در زمان علی (ع) ابوادریس خولانی بوده است و نه شریح قاضی. امام بیشتر از همه قاضیان به ابوادریس اعتماد داشت و اکثر امور قضایی خود را به او سپرده بود.(30) شریح از شاگردان علی (ع) بوده و احادیث و روایات بسیار زیادی از ایشان نقل کرده است. وی در نقل احادیث به دو تن از بدریون بیشتر استناد می جسته، که یکی از آنها علی (ع) بوده است.(31) با عین حال شریح آن نوع احترام و علاقه ای که نسبت به خلفای قبلی-بخصوص عمر-داشته، نسبت به علی (ع) نداشت و همانطور که در بخشهای آینده نیز گفته خواهد شد، یکی از دلایلی که شیعیان و پیروان مختار نگذاشتند، وی شریح را به منصب قضا بگمارد، دادن این اتهام به شریح، مبنی بر اینکه وی فردی عثمانی و دوست و طرفدار عثمان بوده و نسبت به امام، کدورت و نارضایتی خاصی داشته است، بود. حتی در یکی از منابع، شریح روایتی ساختگی از قول خود نقل کرده که از امام شنیده که بر روی منبر می گفته است: بهترین این امت، بعد از رسول خدا، ابوبکر، سپس عمر و عثمان و بعداً من هستم(32). ابن کثیر گفته است که علی (ع) پس از اینکه او را قاضی کرد، دو مرتبه وی را عزل نموده و در دوره علی (ع) دیگر قضاوت نکرد تا اینکه معاویه وی را منصب قضا داد(33).
از خلاس بن عمر نیز روایت شده که شریح، علی (ع) را با لقب فلان بن فلان هاشمی خطاب می کرده است(34). ملاحظه می گردد که شریح حتی از اینکه خلیفه پیامبر و امام و استاد خود را به نام نیکو صدا بزند، نیز عار داشته است. مشکلات عمده و مهمتر نسبت به مقام قضا، تمایل امام به برقراری اتحاد و وحدت در بین مردم کوفه بود. همچنین محبوبیتی که شریح در مدت زمان قضاوت برای عمر و عثمان در میان مردم کوفه به دست آورده بود، به علاوه تظاهری که وی نسبت به اعمال مقدس دینی در رفتار و عملکرد خود داشت، از او چهره ای مقدس و متظاهر به دین ساخته بود که نه تنها برای اکثریت مردم کوفه معاصر وی که دارای دیانت ظاهری بودند، جلب توجه می کرد؛ بلکه حتی مورخان و تاریخ نویسان امروزی را نیز نسبت به اعمال وی به شبهه می انداخت. این موارد علل اصلی تن دادن علی (ع) در مقابل خواست عمومی مردم، در خصوص ابقای شریح در این منصب بوده است. جدا از این موارد، به دلیل آنکه بسیاری از مردم قبیله کنده و حلفای آنها در بین مردم کوفه زندگی می کردند(35)، این امر محبوبیت و طرفداری از شریح در بین مردم کوفه را تا حد بسیار زیادی بالا برده و بر محبوبیت وی می افزود. و...
شریح به خاطر کار قضاوت خود در کوفه از علی (ع) حقوق نیز دریافت می کرده است. بنا به روایت ابن وکیع در کتاب اخبار القضاة که آن را به نقل از ابن لیلی و حسین بن صالح آورده است، نوشته است: علی (ع) بابت امر قضاوت شریح، ماهانه پانصد درهم به وی حقوق می داد(36). همین خبر را ابن سعد در کتاب طبقات آورده است(37). منبع دیگری میزان حقوق شریح را پانصد یا صد درهم نوشته است(38). با عین حال صاحب تاریخ مدینه دمشق از قول شعبی آورده است که عمر بن خطاب، ماهانه صددرهم به شریح حقوق می داده است(39).
انتقاد امام از اقدام شریح در زمینه خرید خانه-بدون اینکه به علی (ع) اطلاعی بدهد و یا با وی مشورتی نماید-اولاً نارضایتی های امام نسبت به اقدامات او را تشدید کرده و در ثانی نشان دهنده این بوده است که سبک و روش رفتار شریح، اصلاً با علی (ع) و فرمانداران مورد تأیید وی همسان نبوده است. در واقع شریح بر همان شیوه اشرافیت و خوش گذرانی زمان عثمان رفتار می کرده است. متن کامل انتقاد امام نسبت به شریح از این عملکرد او، در بخشهای گذشته آمده است. ابن ابی الحدید نیز تأکید دارد که علی (ع) شریح را در منصب قضاوت قرار داد؛ ولی از لحاظ بسیاری از مسائل فقهی-آن طوری که در کتب فقها آمده است-با وی اختلاف نظر داشته و هم عقیده نبود.(40)
پینوشتها:
1.همانجا
2.سمعانی، الانساب، ج4، ص 31، دکتر علی انباری، منصب قاضی القضاة، ص 31.
3.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 16. البته ابن دیدگاه ابن عساکر و بعضی از نویسندگان سنی می باشد وگرنه محققین شیعه این انتصاب را برخلاف میل باطنی امام دانسته اند و به کار گماشتن شریح توسط علی (ع) را خواسته مردم کوفه دانسته اند(نک: حماسه حسینی؛ ج1، ص 170)
4.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29؛ اگرچه نویسنده این روایت، زمان وقوع ماجرا را به ابتدای دوران خلافت علی (ع) مربوط دانسته است، ولی ابن وکیع، ابن عساکر و سمعانی، زمان وقوع این ماجرا را در دوره فتنه جمل دانسته اند. ابن وکیع با استناد به روایت عبیده سلمانی، از قول خود شریح نقل می کند که علی (ع) به من و قاضیان گماشته شده عثمان در زمان بروز فتنه جمل دستور داد که شما قاضیان همان طوری که در زمان وحدت و آرامش قضاوت می کرده اید، قضاوت کنید تا اینکه کار به نفع من یا علیه من تمام شود. (اخبار القضاة، ج2، ص 399). ابن عساکر نیز در این باره اشاره دارد که شریح گفته است: «وقتی که جنگ جمل پیش آمد، من به اتفاق قاضیان دیگر از علی (ع) با نوشتن نامه ای به وی در مورد ادامه کار یا کناره گیری از منصب خود کسب اجازه کردیم، علی در جواب درخواست ما نوشت که «اقضوا کما کنتم تقضوا حتی تکون للناس جماعة... و حکم بین الناس...»(ابن عساکر تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص7؛ الانساب، ج4، ص31)اگر در روایت تأمل کنیم، به دو دلیل می توان دریافت که این نامه علی (ع)، پس از تثبیت مقام شریح بوده است و نه حکمی مبنی بر ابقای سمت شریح برای اولین بار توسط علی (ع)؛ یکی به دلیل اینکه نوشته شده که من به اتفاق قاضیان دیگر علی (ع)و نه عثمان. برای وقوف یافتن به دلیل دوم ر.ک همان کتاب، ص 27.
5.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 27.
6.اخبار القضاة، ج2، ص 396.
7.بانقیا: یکی از مناطق نزدیک کوفه بوده که اکثر ساکنین آن را یهودیان تشکیل می دادند.
8.شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29.
9.ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج3، صص139 تا 140؛ تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 26؛ تستری، قاموس الرجال، ج5، صص 406 و 407.
10.شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29.
11.برای آگاهی به مفهوم آن ر.ک.ص20.
12.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 12.
13.تستری قاموس الرجال، ج5، ص 406، به روایت ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص123.
14.همان، ص405.
15.براقی نجفی، تاریخ کوفه، ص228؛ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج18، ص 6.
16.نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، تهران1377، صص 3-272.
17.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، صص28-27.
18.نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، صص372 و 373؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، صص 27 و 28.
19.اخبار القضاة، ج2، ص 196.
20.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص8.
21.نک:نهج البلاغه، خطبه 3(شقشقیه).
22.اخبارالقضاة، ج2، ص 196؛ ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج3، ص136.
23.همانجا، ص 198.
24.عبیده از قول شریح نقل کرده که من از علی شنیدم که وقتی در حضور قاضیان عثمان خطبه می خواند، می فرمود: عمر در هنگام حکم دادن با من مشورت می کرد و سپس نظر خودش و مرا مدنظر قرار می داد، تا اینکه در مورد قضاوتی مطمئن گردد و سپس حکم و فتوا می داد. پس از عمر، عثمان هم به همان ترتیب عمل می کرد. اما وقتی که من خلیفه شدم به این مطلب پی بردم که ایشان (یعنی قاضیان و دستگاه قضا در دوران عثمان) مالک هستند. در این هنگام عبیده که یکی از قاضیان گماشته شده عثمان بود، از جای برخاست و سخن علی را قطع کرده و گفت: رای تو و عمر در باب وحدت و اتحاد، در نزد من محبوب تر است، از رای و نظر تو در باب تفرقه اندازی.(اخبار القضاة، ج2، ص 399).
25.نک:نهج البلاغه، خطبه 3(شقشقیه).
26.اخبارالقضاة، ج2، ص 399.
27.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 24.
28.C.E.Basworth,E.I,Vol IX,P.508.
29.ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج3، ص140؛ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج5، صص 408-405.
30.عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص426.
31.ابن نعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج3، ص 137.
32.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 8.
33.ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج9، ص 24.
34.ابن وکیع، اخبارالقضاة، ج2، ص 384.
35.عمر رضا کحاله، معجم قبایل عرب، ج3، ص 998.
36.ابن وکیع، اخبارالقضاة، ج2، ص200؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 104.
37.ابن سعد، طبقات، ج6، ص 137.
38.C.E.Basworth.E.I,Vol IX,P.508.
39.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص18؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 102.
40.شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}