شریح قاضی کیست؟
شریح از عالیترین قضات معاصر رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود؛ اما چون به محضر پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بار نیافته بود، او را از تابعان شمردهاند.
وضعیت مالی و حقوق ماهیانه
امرار معاش او از حقوق ماهیانه صد یا پانصد درهمی بود که از بیت المال دریافت میکرد.
روایات اسلامی از شریح
شریح از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ، علی علیهالسّلام ، عمر، ابن مسعود و افرادی غیر از ایشان حدیث روایت کرده است.
کسانی که از شریح روایت کردهاند
کسانی که از شریح روایت نقل کردهاند، عبارتند از: ابو وائل، قیس بن ابی حازم، شعبی، مجاهد، ابن سیرین و دیگران.
اختلاف در انتساب قبیلهای
در انتساب او به قبیله کنده اختلاف است.
منشا و محل سکونت
وی اصالتاً یمنی بود و در کوفه (عراق) زندگی میکرد.
ویژگیهای ظاهری و شخصیتی
او مردی کوسه بود و در صورت مو نداشت.دنیاپرست و متمایل به عثمان و بنی امیه بود.
نگاه منابع سنی به شریح
از نظر منابع اهل سنت، او آگاهترین مردم به قضاوت و مردی باهوش و زرنگ، فقیه، دانا و در داوری قوی و استوار، شاعری نیکو بیان[ و شوخطبع بود.[
کنیه، قبیله و خاندان
کنیهاش ابوامیه یا ابو عبدالرحمان بود و از همپیمانان قبیله بنی رائش شمرده میشد.در کوفه از خاندان رائش کسی جز خانواده شریح نبوده است و دیگران در سرزمینهای هجر و حضرموت سکونت داشتهاند.
روایتی دیگر درباره اصل و نسب
بر اساس روایتی دیگر، او اصالتاً از فرزندان پارسیان یمن بود که بعد از رحلت پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به مدینه و سپس به کوفه رفت.
نام مادر و خویشان
مادرش عبدة دختر علی بن یزید ابن رکانه بود.[۹]
گزارشی از شخصیت و ذکاوت او
شعبی او را از روباه هم مکارتر و حیلهگرتر دانسته و گفته است:هنگامی که مردم کوفه گرفتار طاعون شده بودند، او به نجف آمد. هنگام نماز، روباهی میآمد و مقابل او میایستاد و با حرکاتش او را مشغول میکرد. وقتی این اتفاق تکرار شد، شریح پیراهن خود را بیرون آورد و بر چوبی پوشانید و آستینش را هم در دو طرف چوب قرار داد و کلاهش را هم بر آن نهاد، به گونهای که روباه به اشتباه فکر کند که شریح است. روباه هر روز به همان جا آمد و جلوی آن چوب ایستاد. شریح از پشت سرش آمد و او را گرفت. به همین دلیل، او را از روباه مکارتر دانستهاند.
دیدگاه علی (ع) و چگونگی برخورد ایشان با شریح نسبت به منصب قضای او
پس از قتل عثمان و در زمان تصدی خلافت توسط علی (ع) در سال 35 هـ، شریح هنوز در منصب قضای کوفه باقی بود.(1)
بیعت شریح با علی (ع)
در این هنگام قاضیانی که در زمان عثمان قاضی شهرها بودند، به مدینه آمدند تا با علی (ع) بیعت کنند. شریح نیز در همین سال به خلافت علی (ع) گردن نهاد.(2)
موقعیت شریح در میان مأموران عثمان
آن طور که ابن عساکر نوشته است، هنگامی که امام در صدد برکناری کارگزاران و مأموران عثمان در زمان خلافت خود برآمد، سه تن از این افراد در نزد علی (ع) مورد اتهام واقع نشده بودند. این سه نفر عبارت بودند از مرّه، میسره و شریح قاضی.(3)
نگاه علی (ع) به شریح و تصمیم ایشان دربارهٔ وی
بنابراین شریح در ابتدای خلافت علی (ع) عزل و برکنار نشد و علی (ع) وی را به همراه قاضیان دیگری که گماشته عثمان بوده، ولی مغضوب علی (ع) واقع نشده بودند، به شهرهای دور و نزدیک فرستاد و به آنها تأکید کرد که:
«شما در میان مردم همان گونه که درست و شایسته است و تاکنون قضاوت میکردید، قضاوت نمایید تا به وسیله قضاوت درست، اتحاد و وحدت را در میان مردم به وجود آورده باشید.»(4)
بنا به نوشته مورخان، شریح در دوره خلافت علی (ع) با عزل و نصب روبرو شده است.
گزارش ابن عساکر از عزل و نصب مجدد شریح
ابن عساکر در این مورد نوشته است که علی (ع) پس از اینکه در ابتدای خلافت خود، مقام شریح را به عنوان قاضی کوفه تثبیت نمود، بعد از مدتی او را عزل کرد.
آن نویسنده در مورد علت عزل شریح از منصب خود توسط امام، سکوت اختیار کرده است و در ادامه نوشته است که علی (ع) به جای شریح، محمدبن زید بن خلید شیبانی را مأمور قضاوت در کوفه نمود و پس از مدت یک ماه نیز او را برکنار کرده و مجدداً شریح قاضی را به منصب قضا برگرداند و دیگر تغییر و تحولی در این منصب ایجاد نگردید تا اینکه علی (ع) کشته شد.(5)
گزارش ابن وکیع درباره عزل و نصب شریح
ابن وکیع با عزل و نصبهای شریح توسط علی (ع) موافق است، ولی در اسامی قاضیان جانشین شریح، با ابن عساکر اختلاف نظر دارد.
وی گرچه زمان عزل شریح را در بدو ورود علی (ع) به کوفه و قرار دادن مرکز حکومتی خود در آنجا دانسته است، ولی از بیان علت عزل شریح خودداری کرده است.(6)
اختلاف منابع در مورد تایید منصب قضای شریح توسط علی (ع)
در باره اینکه تا چه حد منصب قضای شریح و عملکرد وی مورد تایید امام بوده و دیدگاه علی (ع) نسبت به او چگونه بوده است، منابع نظرات مختلفی ابراز داشتهاند.
سه نوع برداشت از دیدگاه امام نسبت به منصب شریح
الف:نویسندگانی که دیدگاه منفی یا انتقادی نسبت به قضاوت شریح را منعکس کردهاند
نویسندگانی که خودآگاه یا ناخودآگاه در نوشتههای خودشان نشان دادهاند که عملکرد و تا حدی قضاوت شریح، از دیدگاه علی (ع) زیر سوال بوده است و امام به بعضی از قضاوتهای او انتقاد داشته و وی را مواخذه و حتی عزل کرده است. در این زمینه اکثر دانشمندان، عالمان شیعی و چندتن از نویسندگان سنی، متفقالقول اند.
ب) دیدگاه نویسندگانی با نگاه مثبت به قضاوت شریح
ب) آن دسته از نویسندگانی که دیدگاه امام نسبت به نحوه قضاوت شریح را مثبت ارزیابی کرده و شخصیت و عملکرد شریح را مورد تأیید امام دانسته و حتی از معزول ساختن وی نیز حرفی به میان نیاوردهاند.
ج) دیدگاه بیطرفانه یا بیتفاوتی مورخان
ج) بعضی از مورخان نسبت به این مسأله بیتفاوت بوده و فقط اخبار و روایاتی را که در مورد شریح به آنها رسیده بود، یا در کتب قدیمیتر مشاهده کرده بودند، ثبت کردهاند.
در تحلیل عقاید و نظریات این منابع و دیدگاه امام نسبت به منصب شریح، سه نوع برداشت صورت میگیرد که عبارتند از:
الف) نویسندگانی که دیدگاه منفی یا انتقادی نسبت به قضاوت شریح را منعکس کردهاند
به نوشته بعضی از منابع، علی (ع) در برخی ماجراها، شریح را به علت قضاوت اشتباه یا خطا در عملش، مورد مؤاخذه و انتقاد قرار داده است.
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه نوشته است که علی (ع) در دوران خلافت خود یک مرتبه بر شریح به خاطر قضاوت نادرستش خشم گرفت و او را از شهر کوفه راند، ولی از کار برکنارش نکرد، بلکه دستور داد که به بانقیا(7) برود (یا به اصطلاح امروزی وی را به آنجا تبعید نمود) و طبق چنین دستوری شریح مجبور شد مدت زمانی را در تبعید به سر برد تا اینکه علی (ع) از او راضی شده و وی را بخشید و به کوفه و محل کار سابقش برگرداند.(8)
نمونههایی از مؤاخذه علی (ع) نسبت به شریح
نمونه دیگر ماجرای دعوی علی (ع) با مرد یهودی بر سر زره بود که اکثر منابع به آن اشاره کرده و اقلّ آنها خردهگیری و اعتراض و محکوم نمودن شریح را مطرح ساختهاند.
مثلاً ابی نعیم اصفهانی در پایان داستان نوشته است که وقتی شریح به علی (ع) گفت: «شهادت پسر و غلام تو مورد قبول نیست»، علی (ع) وی را مورد مؤاخذه و بازخواست قرار داده و فرمود:
«مادر به عزایت بنشیند! آیا تو شهادت سرور جوانان اهل بهشت را جایز نمیشماری و قبول نداری؟!»
سپس علی (ع) او را به خاطر این قضاوت نادرست، مدت ۴۰ روز به بانقیا تبعید کرد.(9)
همچنین علی (ع) وی را به خاطر صدور یک فرمان غلط مؤاخظه کرده و حتی او را از منصب قضای کوفه برکنار نمود، ولی بعد از گذشت چند ماه دوباره وی را به محل کارش برگرداند.(10)
ابن عساکر هم مینویسد که علی (ع) وی را به خاطر خطا در نحوه قضاوتش مورد نکوهش قرار داده و خطاب به او فرمود:
«ایها العبد الابظر!»(11)تو در قضاوت خود خطا و اشتباه کردی!(12)
در جای دیگر نیز علی (ع)، وقتی از شریح درخواست قضاوت در مورد مردی نمود، وی را به همین لقب خطاب کرد.(13)
نقد و نگاه منتقد به شخصیت شریح از دید منابع
صاحب قاموس الرجال نیز اشاره دارد که حضرت در مقطعی از روزگار خلافت خود، شریح را از خواندن نماز تراویح به جماعت با مردم کوفه منع نمود.(14)
همین نویسنده در اکثر روایاتی که از برخورد امام با شریح حکایت دارد، به دید فردی خطاکار از دیدگاه امام، به وی نگریسته است، ولی در عین حال از عزل و برکناری اش توسط امام خبری نیاورده است.
نویسنده دیگری که در همین یکی-دو قرن قبل میزیسته است، قضاوتهای شریح از دیدگاه علی (ع) را مورد تأیید ندانسته و منصب قضای واگذار شده به او از طرف امام را مشروط به شرایطی که از طرف علی (ع) تعیین گردیده و به شریح هم تفهیم شده بود، دانسته و نوشته است که وقتی علی (ع) منصب قضای کوفه را به شریح میسپرد، با او شرط کرد که وی هیچ حکم و قضاوتی را بدون اجازه گرفتن و آگاه نمودن وی در مورد طرفین دعوی صادر نکند.
از دیدگاه این نویسنده، شریح تحت نظارت مستقیم امام و در مرکز خلافت وی به قضاوت مشغول بوده، ولی از آزادی و استقلالی که در زمان دو خلیفه قبلی و بخصوص اختیار اجتهاد و قیاس در زمینه قضا و همچنین صدور حکم و فتوا بدون اطلاع سرور خود داشت، بیبهره بوده است.
همین نویسنده حتی اشاره دارد به اینکه علی (ع) خود مانند یک قاضی در مسجد جامع کوفه و در جایی که امروزه به "دُکَّة القضاء" معروف است، مینشست و به دادرسی و اختلافات مردم کوفه رسیدگی مینمود.(15)
جریان ن
امهنوشتن حضرت علی (ع) به شریح
اما یکی از مهمترین جریاناتی که در آن، رفتار و عملکرد شریح توسط امیرالمؤمنین نکوهش شده و حتی امام با نوشتن نامهای به او، کار اشتباه وی را زیر سؤال برده است، موضوع خریدن خانهای مجلل و با شکوه به قیمت ۸۰ دینار توسط شریح، در آن دوران که از طرف علی (ع) منصب قضای کوفه را در دست داشت و مأمور علی (ع) در این سمت به حساب میآمد، بود.
انتقاد شدید علی (ع) از تجملگرایی شریح
در این ماجرا امام با نوشتن نامهای به وی، از عملکردش بسیار شدیداً انتقاد کرده و او را به خاطر این عمل تجملگرایانه مورد نکوهش و ملامت قرار داده است.
منابع معتبر نقل کننده این ماجرا
توضیح مفصل این ماجرا را، هم سید رضی در کتاب نهجالبلاغه ، همراه با نامه آن حضرت آورده است(16) و هم ابن ابی الحدید آن را بهانهای برای نوشتن اطلاعات بیشتری در مورد شریح دانسته و در کتاب خود همراه با این نامه، شرح حال شریح را نیز آورده است.(17)
شرح چگونگی ماجرا و مضمون نامه حضرت علی (ع)
متن این نامه و چگونگی ماجرای آن چنین است:
شریح — پسر حارث و قاضی امیرالمؤمنین — در زمان خلافت آن حضرت، خانهای بسیار مجلل و با قیمت گزاف به قیمت ۸۰ دینار خریداری کرد.
وقتی این خبر به گوش علی (ع) رسید، او را نزد خود فراخواند و به او فرمود:
«به من خبر دادهاند که تو خانهای زیبا و با قیمت گران (۸۰ دینار) خریدهای و حتی سندی به اسم خود نوشته و گواهانی هم بر آن گرفتهای؟»
شریح گفت:
«آری! یا امیرالمؤمنین! چنین بوده است.»
امام نگاهی از روی خشم به او کرده و فرمود:
«ای شریح! بزودی کسی به سر وقت تو میآید که به نوشتهات نمینگرد و از گواهت نمیپرسد، تا آنکه تو را از آن خانه بیرون کند و بردارد و تهیدست به گورت سپارد.»
سپس فرمود:
«پس شریح، مبادا که تو این خانه را جز از مال خودت خریده باشی یا اینکه پول آن را از راهی غیر از راه حلال به دست آورده باشی، زیرا اگر چنین باشد، آنگاه خانه دنیا را زیان کردهای و خانه آخرت را از دست دادهای.»
سوال حضرت علی (ع) از شریح درباره خانه و نکتهای که در سند فرمود
اگر در آن لحظه نزد من میآمدی، برای تو سندی مینوشتم که هرگز به خریدن آن خانه حتی به یک درهم، یا بیشتر هم رغبت نمیکردی.»
محتوای سندی که حضرت علی (ع) در مورد خانه شریح فرمود
«آن سند چنین است:
این خانهای است که خریده است آن را بندهای خوار، از مردهای که او را از جای برخیزاندهاند، برای کوچ بستن بار.
از او خانهای از خانههای فریب خریده است، در کویی که سپریشوندگان جای دارند و تباهشوندگان روز به سر آرند.
این خانه از چهار سو در این چهار حد جای گرفته است:
حد نخست: بدان جا که آسیبها و بلا در کمین است.
حد دوم: بدان جا که مصیبتها جایگزین.
حد سوم: به هوسی که تباهسازد.
حد چهارم: به شیطانی که گمراه نماید.
درِ این خانه به حدّ چهارمین گشاده است و شیطان بدان جا ایستاده.
خرید، این فریفتهآرزومند این خانه را، از کسی که اجل وی را از جای کند، به بهای برون شدن از قناعتی که موجب ارجمندی است و درون شدن در ذلّت و بدست آوردن دنیا که مایه دردمندی است و زیانی که این خریدار را در آنچه خریده، رسد.
بر ناآرام دارنده تنهای پادشاهان است و گیرنده جانهای سرکشان و درهمریزنده دولت فرعونان، چون کسری، قیصر، تبع و حمیر و آن کس که مال بر مال نهاد و افزون داشت و ساخت و برافراشت و زیور کرد و بیاراست و اندوخت و به گمان خویش، برای فرزند مایه توخت.
بر اوست که همگان را در جایگاه رسیدگی و حساب و محل پاداش و عقاب روانه کند، آنگاه که کار داوری به نهایت رسد، «آنجاست که تباهکاران زیان برند» (قرآن کریم، سوره 40، آیه 78).
بر این سند خرد گواهی دهد، هر گاه از بند هوا و دلبستگیهای دنیا برون شود.»(18)
روایات و احادیث علی (ع) که از شریح نقل شده است
شریح قاضی احادیث و سخنانی را از آن حضرت، به همراه نقل ماجراها و صحنه هایی که همراه حضرت بوده و برایش اتفاق افتاده، نقل کرده است که بعضی از آنها در منابع آمده است. ابن وکیع یکی از این ماجراها را به روایت از میسره و از قول خود شریح به تفصیل در کتاب خود آورده است.(19)نکات حاصل از داستان نامه علی (ع) به شریح
این داستان حاوی نکاتی است که بعضی از زوایای زندگی شریح را در دوره خلافت علی (ع) روشن میسازد.
شریح به عنوان یار و ملازم علی (ع)
یکی اینکه شریح قاضی علاوه بر اینکه از یاران علی (ع) به حساب آمده، از ملازمان و همراهان وی نیز به شمار میرفته است.
شریح به عنوان راوی احادیث امام
دیگر اینکه شریح راوی سخنان و احادیثی از حضرت بوده که خود وی در هنگام وقوع واقعه و سخنان آن حضرت حاضر بوده و آنها را شنیده یا مشاهده کرده است.
البته باید گفت: تمامی این نقلقولها و روایات شریح درست نیست و در صحت بعضی از آنها تردید هم وجود دارد.
مثالی از روایت نادرست شریح
مثلاً در روایتی که از شریح نقل شده، آمده است که علی (ع) به وی فرموده است که:
«بهترین این امت، پیامبر و پس از وی ابوبکر و عمر، سپس عثمان و بعد من هستم.»(20)
این روایت یا توسط شریح تحریف شده و یا توسط منابع جعل گردیده است، چرا که علی (ع) دیدگاه خود نسبت به جایگاه سه خلیفه سلف را در خطبهای از نهجالبلاغه به خوبی مشخص ساخته است.(21)
روایات معتبر از شریح
اما منابع، روایتهای دیگری هم از قول شریح در مورد سخنان علی (ع) آوردهاند که آن روایات منبع خوبی برای نقل این احادیث علی (ع) گردیده است.
یکی از این روایات از قول میسره که از شریح شنیده بود، همراه با اصل آن ماجرا آمده است و تا حدی با گفتههای امام در نهجالبلاغه همخوانی دارد.(22)
روایت دیگری را ابن وکیع از قول میسره به نقل از شریح آورده است که به عنوان نصیحت و آموزش به شاگردش — شریح — بوده است.(23)
روایت عبیده درباره شریح و علی (ع)
روایت دیگری را عبیده به نقل از شریح، در مورد یکی از ماجراهای او با علی (ع) و سخنانی از آن حضرت در حضور شریح و قاضیان عثمان آورده است(24) که میتواند بیانگر امر مهمی باشد.
آن امر این است که اگر در این روایت اندکی توجه داشته باشیم، به این مطلب خواهیم رسید که در ابتدای حکومت علی (ع)، امور قضاوت با عاملانی بود که قبل از خلافت آن حضرت از گماشتگان حکومتی عثمان بودند، البته توسط عمر انتخاب شده و در دوران عثمان قدرت و جرأت بدست آورده بودند، تا جایی که به اهرمهای فشار بر خلیفه اسلام تبدیل شده بودند.
نقش عبیده و قاضیان دوره عثمان
سخنان عبیده نیز در آن لحظهای که امام درصدد افشای اعمال قاضیان عثمان بود، بیشتر به خاطر جلوگیری از لو رفتن دسیسهها و توطئههای دستگاه قضایی در دوره عثمان توسط علی (ع) بود که این خودسریها و طفرهرفتنها نوعی نارضایتی و گله و شکایت نسبت به عملکردشان را برای حضرت در پی آورده بود.
به علاوه، این قاضیان با تظاهر به دین و اعمال ریاکارانه، قلوب مردم سادهلوح و زودباور کوفه را هم تسخیر کرده بودند.
گفته عبیده در واقع همانند نامهای بود که مرد اعرابی، در زمانی که علی (ع) در حال افشای خیانتهای خلفای قبلی بود، به دست حضرت داد،(25) زیرا میخواست بدین وسیله امام را از افشای اعمال و اقدامات بیشتر این گروه از قضاوت در دوره عثمان باز دارد.(26)
هشدار امام علی (ع) به شریح در باب قضاوت و فتوا دادن
امام محمد باقر (ع) به روایت از پدرش و او از جدش و او نیز از علی بن ابیطالب (ع) نقل کردهاند که امام، شریح را مخاطب قرار داده و نسبت به صدور حکم و فتوا به او هشدار داده و فرموده است:
«ای شریح! زبان تو بنده توست، تا آن زمانی که هنوز سخنی نگفتهای. پس هر گاه که سخن گفتن آغاز کردی، تو بنده زبانت میگردی. بنگر که چرا و درباره چه چیز و چگونه قضاوت میکنی.»(27)
رابطه شریح با خلیفه چهارم (امام علی علیهالسلام)
گرچه روابط شریح با خلفای زمانهاش به آسانی قابل تشخیص نبوده است(28)، با این وجود، رابطه علی (ع) با شریح — نسبت به خلفای قبلی — باز هم پیچیدهتر و بغرنجتر به نظر میرسد.
اختلاف منابع در مورد دیدگاه علی (ع) نسبت به شریح
جدای از راضی بودن یا عدم رضایت از نحوه قضاوت شریح از جانب علی (ع) و اختلاف در منابع — بخصوص منابع اهل سنت — که تا حدی سعی مینمایند شخصیت شریح را به گونهای وانمود کنند که دیدگاه علی (ع) نسبت به او مثبت بوده است و با طیب خاطر او را به قضای کوفه گماشته است، از یک طرف؛
و نگرش منابع شیعی که وقتی به دوران قضاوت وی در زمان خلافت علی (ع) میرسند، سعی دارند به گونهای وانمود کنند که انگار شخصیت شریح از جانب امام زیر سؤال بوده است، از طرف دیگر؛ این تناقضات حجم پیچیدگی را بیش از پیش نمودار میگرداند.(29)
پیچیدگیهای نقل قول و شخصیت تاریخی شریح
همین تناقضات و نقلقولهای مختلف، شخصیت شریح را ناشناخته و مجهول میگذارد، تا جایی که برخی گمان بردهاند که او اصلاً شخصیت تاریخی نبوده است.در نتیجه، هم روابط شریح با خلفای زمانش — بخصوص علی (ع) — را در پردهای از تیرگی فرو میبرد و هم کار محقق را با مشکلات بیشتر و بعضاً اشتباهاتی همراه میسازد.
شریح از زمان تصدی منصب قضای کوفه تا دوران علی (ع) توانسته بود در این شهر محبوبیت و اقبال عمومی خاصی به دست آورد و تا آن زمان — یعنی نزدیک به دو دهه — به طور مداوم بر دستگاه قضای این شهر به عنوان قاضی، در نزد مردم از مقبولیت و شهرت خاصی برخوردار گردد.
چالشهای خلافت علی (ع) و وضعیت قضات قدیم
از سوی دیگر، امام در اوایل خلافت با نافرمانیها و کارشکنیهای امرا و سپس خیانت دوستان خود — مانند طلحه و زبیر — مواجه گردید.
شریح و قضات دیگر که گماشته عثمان در شهرها بودند، در ابتدای خلافت علی (ع) نیز کماکان این سمت را عهدهدار بودند. ولی این امر نمیتواند نشان از تأیید کامل و رضایت قلبی علی (ع) از آنان بوده باشد.
قاضی مورد اعتماد علی (ع) برخلاف شریح
طبق گفته ابن خلدون، معروفترین قاضی در زمان علی (ع)، ابوادریس خولانی بوده است و نه شریح قاضی.امام بیشتر از همه قاضیان به ابوادریس اعتماد داشت و اکثر امور قضایی خود را به او سپرده بود.(30)
شریح به عنوان شاگرد و راوی احادیث علی (ع)
شریح از شاگردان علی (ع) بوده و احادیث و روایات بسیار زیادی از ایشان نقل کرده است.وی در نقل احادیث به دو تن از بدریون بیشتر استناد میجسته، که یکی از آنها علی (ع) بوده است.(31) عدم احترام وفادارانه شریح نسبت به علی (ع)
با این حال، شریح آن نوع احترام و علاقهای که نسبت به خلفای قبلی — بخصوص عمر — داشته، نسبت به علی (ع) نداشت.
همانطور که در بخشهای آینده نیز گفته خواهد شد، یکی از دلایلی که شیعیان و پیروان مختار نگذاشتند وی شریح را به منصب قضا بگمارد، دادن این اتهام به شریح بود؛ مبنی بر اینکه وی فردی عثمانی و دوست و طرفدار عثمان بوده و نسبت به امام، کدورت و نارضایتی خاصی داشته است.
روایتی جعلی از علی (ع) از قول شریح
حتی در یکی از منابع، شریح روایتی ساختگی از قول خود نقل کرده که از امام شنیده که بر روی منبر میگفته است:«بهترین این امت، بعد از رسول خدا، ابوبکر، سپس عمر و عثمان و بعداً من هستم.»(32)
عزل مجدد شریح و منصب یافتن در دوره معاویه
ابن کثیر گفته است که علی (ع) پس از اینکه او را قاضی کرد، دو مرتبه وی را عزل نموده و در دوره علی (ع) دیگر قضاوت نکرد، تا اینکه معاویه وی را منصب قضا داد.(33)
علل حفظ شریح در منصب قضای کوفه توسط علی (ع)
مشکلات عمده و مهمتر نسبت به مقام قضا، تمایل امام به برقراری اتحاد و وحدت در بین مردم کوفه بود.
همچنین محبوبیتی که شریح در مدت زمان قضاوت برای عمر و عثمان در میان مردم کوفه به دست آورده بود، به علاوه تظاهری که وی نسبت به اعمال مقدس دینی در رفتار و عملکرد خود داشت، از او چهرهای مقدس و متظاهر به دین ساخته بود که نه تنها برای اکثریت مردم کوفه معاصر وی که دارای دیانت ظاهری بودند، جلب توجه میکرد؛ بلکه حتی مورخان و تاریخنویسان امروزی را نیز نسبت به اعمال وی به شبهه میانداخت.
این موارد، علل اصلی تن دادن علی (ع) در مقابل خواست عمومی مردم، در خصوص ابقای شریح در این منصب بوده است.
تأثیر قبیله کنده در محبوبیت شریح
جدا از این موارد، به دلیل آنکه بسیاری از مردم قبیله کنده و حلفای آنها در بین مردم کوفه زندگی میکردند(35)، این امر محبوبیت و طرفداری از شریح در میان مردم کوفه را تا حد بسیار زیادی بالا برده و بر محبوبیت وی میافزود.
علل حفظ شریح در منصب قضای کوفه توسط علی (ع)
مشکلات عمده و مهمتر نسبت به مقام قضا، تمایل امام به برقراری اتحاد و وحدت در بین مردم کوفه بود.
همچنین محبوبیتی که شریح در مدت زمان قضاوت برای عمر و عثمان در میان مردم کوفه به دست آورده بود، به علاوه تظاهری که وی نسبت به اعمال مقدس دینی در رفتار و عملکرد خود داشت، از او چهرهای مقدس و متظاهر به دین ساخته بود که نه تنها برای اکثریت مردم کوفه معاصر وی که دارای دیانت ظاهری بودند، جلب توجه میکرد؛ بلکه حتی مورخان و تاریخنویسان امروزی را نیز نسبت به اعمال وی به شبهه میانداخت.
این موارد، علل اصلی تن دادن علی (ع) در مقابل خواست عمومی مردم، در خصوص ابقای شریح در این منصب بوده است.
تأثیر قبیله کنده در محبوبیت شریح
جدا از این موارد، به دلیل آنکه بسیاری از مردم قبیله کنده و حلفای آنها در بین مردم کوفه زندگی میکردند(35)، این امر محبوبیت و طرفداری از شریح در میان مردم کوفه را تا حد بسیار زیادی بالا برده و بر محبوبیت وی میافزود.
پینوشتها:
1.همانجا
2.سمعانی، الانساب، ج4، ص 31، دکتر علی انباری، منصب قاضی القضاة، ص 31.
3.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 16. البته ابن دیدگاه ابن عساکر و بعضی از نویسندگان سنی می باشد وگرنه محققین شیعه این انتصاب را برخلاف میل باطنی امام دانسته اند و به کار گماشتن شریح توسط علی (ع) را خواسته مردم کوفه دانسته اند(نک: حماسه حسینی؛ ج1، ص 170)
4.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29؛ اگرچه نویسنده این روایت، زمان وقوع ماجرا را به ابتدای دوران خلافت علی (ع) مربوط دانسته است، ولی ابن وکیع، ابن عساکر و سمعانی، زمان وقوع این ماجرا را در دوره فتنه جمل دانسته اند. ابن وکیع با استناد به روایت عبیده سلمانی، از قول خود شریح نقل می کند که علی (ع) به من و قاضیان گماشته شده عثمان در زمان بروز فتنه جمل دستور داد که شما قاضیان همان طوری که در زمان وحدت و آرامش قضاوت می کرده اید، قضاوت کنید تا اینکه کار به نفع من یا علیه من تمام شود. (اخبار القضاة، ج2، ص 399). ابن عساکر نیز در این باره اشاره دارد که شریح گفته است: «وقتی که جنگ جمل پیش آمد، من به اتفاق قاضیان دیگر از علی (ع) با نوشتن نامه ای به وی در مورد ادامه کار یا کناره گیری از منصب خود کسب اجازه کردیم، علی در جواب درخواست ما نوشت که «اقضوا کما کنتم تقضوا حتی تکون للناس جماعة... و حکم بین الناس...»(ابن عساکر تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص7؛ الانساب، ج4، ص31)اگر در روایت تأمل کنیم، به دو دلیل می توان دریافت که این نامه علی (ع)، پس از تثبیت مقام شریح بوده است و نه حکمی مبنی بر ابقای سمت شریح برای اولین بار توسط علی (ع)؛ یکی به دلیل اینکه نوشته شده که من به اتفاق قاضیان دیگر علی (ع)و نه عثمان. برای وقوف یافتن به دلیل دوم ر.ک همان کتاب، ص 27.
5.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 27.
6.اخبار القضاة، ج2، ص 396.
7.بانقیا: یکی از مناطق نزدیک کوفه بوده که اکثر ساکنین آن را یهودیان تشکیل می دادند.
8.شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29.
9.ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج3، صص139 تا 140؛ تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 26؛ تستری، قاموس الرجال، ج5، صص 406 و 407.
10.شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29.
11.برای آگاهی به مفهوم آن ر.ک.ص20.
12.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 12.
13.تستری قاموس الرجال، ج5، ص 406، به روایت ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص123.
14.همان، ص405.
15.براقی نجفی، تاریخ کوفه، ص228؛ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج18، ص 6.
16.نهج البلاغه، ترجمه دکتر شهیدی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سیزدهم، تهران1377، صص 3-272.
17.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، صص28-27.
18.نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، صص372 و 373؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج14، صص 27 و 28.
19.اخبار القضاة، ج2، ص 196.
20.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص8.
21.نک:نهج البلاغه، خطبه 3(شقشقیه).
22.اخبارالقضاة، ج2، ص 196؛ ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج3، ص136.
23.همانجا، ص 198.
24.عبیده از قول شریح نقل کرده که من از علی شنیدم که وقتی در حضور قاضیان عثمان خطبه می خواند، می فرمود: عمر در هنگام حکم دادن با من مشورت می کرد و سپس نظر خودش و مرا مدنظر قرار می داد، تا اینکه در مورد قضاوتی مطمئن گردد و سپس حکم و فتوا می داد. پس از عمر، عثمان هم به همان ترتیب عمل می کرد. اما وقتی که من خلیفه شدم به این مطلب پی بردم که ایشان (یعنی قاضیان و دستگاه قضا در دوران عثمان) مالک هستند. در این هنگام عبیده که یکی از قاضیان گماشته شده عثمان بود، از جای برخاست و سخن علی را قطع کرده و گفت: رای تو و عمر در باب وحدت و اتحاد، در نزد من محبوب تر است، از رای و نظر تو در باب تفرقه اندازی.(اخبار القضاة، ج2، ص 399).
25.نک:نهج البلاغه، خطبه 3(شقشقیه).
26.اخبارالقضاة، ج2، ص 399.
27.تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 24.
28.C.E.Basworth,E.I,Vol IX,P.508.
29.ابی نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج3، ص140؛ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج5، صص 408-405.
30.عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص426.
31.ابن نعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج3، ص 137.
32.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص 8.
33.ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج9، ص 24.
34.ابن وکیع، اخبارالقضاة، ج2، ص 384.
35.عمر رضا کحاله، معجم قبایل عرب، ج3، ص 998.
36.ابن وکیع، اخبارالقضاة، ج2، ص200؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 104.
37.ابن سعد، طبقات، ج6، ص 137.
38.C.E.Basworth.E.I,Vol IX,P.508.
39.ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج23، ص18؛ سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 102.
40.شرح نهج البلاغه، ج14، ص 29.
کتاب شریح قاضی
این مقاله در تاریخ 1404/3/18 بروز رسانی شده است.