نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب



 
نقد متن قدم دیگری است که بی آن نمی توان دانست اصل عبارت و کلام راوی یا شاهدی که گفته او به عنوان گواهی و سند ممکن است مورد استفاده مورخ واقع شود چیست؟ مشکل البته منحصر به موردی که سروکار مورخ با نسخه های خطی آثارست نیست چون نسخه های چاپی اثر هم نقد متن لازم دارد و اختلافاتی که در چاپهای مختلف یک اثر هست در بعضی موارد -خاصه در آنچه در زمان مؤلف طبع شده است- ممکن هست ناشی باشد از اصلاحات و تصحیحات عمدی مؤلف. شک نیست که ناشران هم ممکن است برحسب اغراض شخصی و بازرگانی خویش یا به سبب رعایت قدرت مراجع تغییرات عمدی از حذف و حتی اضافه نیز در متون چاپی وارد کنند. مورخ باید بوسیله مقاله نسخ این نکته را بررسی کند که اختلافات قرائتها تا چه حد سهوی است و تا چه حد مبنی بر اصلاح و تصحیح مؤلف یا ناشر. بعلاوه این که اولین چاپ یک کتاب کدام است مسأله یی است که تحقیق آن نشان می دهد مؤلف یا دیگران چرا و تا چه حد در اولین چاپ کتاب تغییر داده اند. در مورد نسخه های خطی آنچه مخصوصاً نقد متون را الزام می کند فقدان نسخه خط مؤلف است. غالب نسخه های مربوط به اسناد قدیم نه فقط به خط مؤلف نیست بلکه حتی تاریخ آنها نیز از زمان مؤلف فاصله قابل ملاحظه یی دارد. آنجا که نسخه به خط مؤلف باشد اگر خود مؤلف نسخه های دیگری بعد از آن ننوشته باشد و جز همان نسخه چیزی از خط مؤلف در دست نباشد نقد متن ضرورت ندارد. اما وجود نسخه های متعدد که غالباً از حیث سبک و زمان کتابت ارزشهای مختلف دارند امریست که غالباً مورخ را به نقد متون ملزم می کند. نقد متون عبارت از آن است که محقق از بین نسخه های مختلف یک اثر صورتی را که بنظر می آید بدانچه مؤلف می بایست نوشته باشد از همه نزدیکتر است احیاء کند و آن را بصورتی عرضه دارد که بتوان یقین نسبی حاصل کرد که اگر اصل نسخه خط مؤلف در دست نیست نسخه یی از آن فراهم آمده است که به صورت اصل نزدیک است. شک نیست که تا مورخ چنین نسخه ای از اثر مورد نظر را در دست نداشته باشد هرچه از آن اثر نقل یا استنباط کند بی اعتبارست و محل تردید.
در نقد متون وقتی سروکار محقق با نسخه های خطی است مسأله اول مقابله آن نسخه هاست و بررسی اختلافات آنها. این کار مقابله از دیرباز بمنزله اساس نقد و اصلاح متون به کار می رفته است. مسلمین از قدیم غالباً هروقت از کتابی نسخه بر می داشته اند آن نسخه را با یک اصل دیگر هم مقابله می کرده اند - برای اجتناب از اغلاط و سقطات. در این باره بقدری اصرار و تأکید هم داشته اند که می گویند عروة بن زبیر از پسرش هشام پرسید آیا از کتابی که می خواستی نسخه برداشتی؟ جواب داد آری. گفت آیا نسخه ات را با یک اصل دیگر مقابله کردی؟ پاسخ داد نه. گفت در این صورت هیچ نسخه یی برنداشته یی(1) اهل حدیث هم از خیلی قدیم مقابله نسخه را با اصل جهت بررسی اختلاف روایات به کار می بردند -و آن اختلافها را هم در دنبال متن حدیث می آوردند. در کتب ادب و تاریخ نیز مقابله نسخه ها رایج بود اما در تمام اینگونه موارد هدف عمده آن بود که از بین قرائتهای گونه گون نسخه ها آن را که صحیح است برگزینند. در واقع فرض این بود که گویی مؤلف فقط صورت صحیح را می بایست نوشته باشد، لاغیر. این طرز فکر در مقابله و نقد متون یک سنت قدیم نیز بود. اریستارکس (2) ادیب و نقاد یونانی هم در قرن دوم قبل از میلاد در تصحیح متن هومیروس قرائت «صحیح» را جست و جو می کرد -نه «اصیل» را. چنانکه هومانیستهای اوپا هم تقریباً بیشتر بهمین چشم به متون کهنه نگاه می کردند. کارل لاخمان (3) (1851-1793) بود که در قرن نوزدهم راه درست نقد متون را نشان داد و معلوم کرد که سنت قدما بیشتر تصحیح ذوقی بوده است -و تصرف در متون. تصحیح قیاسی چنانکه وی نشان داد نمی توانست از اقتضای متن خالی باشد و می بایست مبنی شود بر مطالعه دقیق نسخه های موجود و ضبط درست آنها. در باب نقد متون و اصول علمی آن جای دیگر سخن گفته ام (4) و حاجت به تکرار نیست اما اینکه بعضی محققان ما می پندارند، در تصحیح نسخه های خطی قدیمیترین نسخه را باید مأخذ اصلی و معتبر گرفت و نسخه های دیگر را نباید محل اعتنا یافت غلط مشهوری است. این کار فقط وقتی درست است که قدیمیترین نسخه موجود در عین حال منشأ نسخه های تازه تر هم باشد، وگرنه محقق باید خیلی زودباور باشد که خیال کند نسخه های تازه تر ممکن نیست مبنی باشد بر اصل یا اصلهایی که از قدیمیترین نسخه موجود امروز قدیمتر باشند. تفضیل درین باره درینجا مناسب مقام نیست معهذا دراینجا شاید مناسب باشد که اشاره یی کنم به دشواریهایی که در متون فارسی هست -و در نقد آنها. اختلاف قرائت در نسخه های قدیم بسیارست -و اجتناب ناپذیر. اسباب این اختلافات البته درخور بررسی است و توجه به آن محقق را از افتادن در دام خطا باز می دارد. در بین این اسباب آنچه ممکن است در تاریخ خلطها و خطاهای بسیار را بوجود آورد تصحیف است که مخصوصاً در ضبط اسامی نامأنوس مکرر تاریخنویسان را دچار خلطها کرده است و خطاها. تداول و کثرت تصحیف در کتابت سبب شد که حمزه اصفهانی (350/961-280/893ح) کتابی درین باب تألیف کند -التنبیه علی حدوث التصحیف. این اشکال مخصوصاً در نامهای تاریخی و جغرافیایی که اصل آنها ایرانی، یونانی، یا سریانی بود مورخان مسلمان را به زحمت می انداخت. این نکته، گاه دانشمندانی به دقت ابوریحان بیرونی را وا می داشت از نقل بعضی اسامی یونانی از روی کتب عربی خودداری کند چرا که اجتناب از تصحیف آنها به اعتقاد وی فقط از راه نقل مستقیم از خط یونانی و سریانی امکان داشت (5) احمد بن طیب السرخسی برای احتراز از خطا در نقل درست اسامی رومی و یونانی الفبائی اختراع کرد، با چهار علامت، و ابن خلدون کوشید تا در نقل اسامی مربوط به بربر که تاریخ عمومی وی مخصوصاً بدان تکیه داشت جهت بعضی حروف خاص بربر نشانه مخصوص بسازد (6). در کتابهای فارسی حتی گاه در نقل اسامی عربی هم تصحیف پیدا می شد و این اشکال در کتابهای تاریخ بیشتر بود -تا کتابهای ادب. امر دیگری که نیز در کتابهای تاریخ موجب پیدایش اشتباهات و اختلافات می شد ذکر تواریخ سالها و سنین بود. حمزه اصفهانی از قول ابومعشر منجم می گوید که از قدیم طی نقل سنوات تاریخها که از کتابی به کتابی و از دهانی به دهانی رفته است خطاها و نارواییهای بسیار روی داده است (7). شاید یک سبب دیگر در پیدایش اختلافات در نسخه های تاریخ این نکته بود که بعضی مورخان در هنگام تألیف جای سالها یا نامهایی را که احیاناً مشکوک بود بطور موقت در نسخه خود سفید می گذاشتند تا آن را بعدها هنگام فرصت یا خودشان پر کنند -یا یک خواننده پرحوصله. بعلاوه خواننده پرحوصله ممکن بود بر نسخه تمام یک کتاب «ذیل» یا «تتمه» هم بیفزاید -بدون آنکه اشاره یی به این کار خویش بکند. و این کاریست که در مورد تاریخ سیستان ظاهراً مکرر انجام شده است. عزالدین ابن الثیر (630-555 ه ق) که در کتاب الکامل خویش در آنچه مربوط به حوادث مذکور در تاریخ طبری است غالباً بیشتر از اقوار طبری نقل می کند؛ در ذیل حوادث سال 302 هجری خاطر نشان می کند که تاریخ طبری تا پایان حوادث این سال تمام می شود اما بعضی نسخ تا پایان سال 303هم حوادث را آورده اند. ابن اثیر که لابد با نسخه های قدیم و موثق طبری سروکار داشته است می گوید حوادث سال 303 در آخر این نسخه ها الحاقی است و از گفته او پیداست که می بایست یک خواننده پرحوصله آن را به اصل متن طبری خویش افزوده باشد. در هر صورت اختلافات نسخه ها که ناچار اسباب گونه گون بسیار دارد از قدیم چنان مشکلی برای مورخ پیش می آورد که برحسب روایت حمزه اصفهانی (8) حتی عیسی بن موسی الکسروی که می خواست از مقابله نسخه های خداینامه نسخه تازه یی تنظیم کند از نسخه های متعدد آن کتاب حتی دو نسخه را که از هر جهت با هم موافق باشند نیافت. اختلافات نسخه ها خود اگر به این اندازه هم نبود کار محقق را در مقابله دشوار می کرد و در بیان همین دشواری است که جاحظ می گوید نوشتن ده ورق مطلب خوب و درست آسانتر از تصحیح و اصلاح یک کتاب است. با اینهمه مورخ چون گواهیها و روایاتی را که مصالح و مواد کار اوست باید از همین متون مغشوش بیرون کشد چاره یی ندارد جز آنکه هرجا متن مورد حاجتش منقح و مصحح نیست نخست به نقد و تصحیح آن بپردازد. در واقع مصالح و موادی که در اسناد و مدارک مورخ هست وقتی می تواند «گذشته» را بازسازی کند که نقد متن و نقد انتساب، آن را ساخته و پرداخته کرده باشند.
نقد متن و نقد انتساب در حقیقت جوابی است به این سؤال که آنچه به یک شاهد یا راوی منسوب است گفته او هست یا نه و اگر هست تا چه حد عین گفته اوست؟ از این گذشته مورخ که می خواهد عین گفته یک شاهد یا راوی را بعنوان سند تلقی کند می بایست به این سؤال دیگر خویش نیز جواب دهد که شاهد و راوی تا چه اندازه بدانچه گفته اند باور داشته اند و آیا آنچه آنها باور داشته اند برای وی نیز بهمان اندازه باور کردنی است؟ مجموعه این بررسی که مورخ در استفاده از مدرک خویش با آنها روبروست، نقد تاریخی است -نقد برونی و درونی یا نقد سطحی یا نقد عالی. بدینگونه مورخ وقتی اقوال و شهادتهای مورد حاجت را بدست آورد می بایست در باب ارزش این شهادت و احوال شهود بررسی کند. حال و وضع گواه، ارتباط او با موضوع گواهی، فاصله زمانی و مکانی که احیاناً بین او و موضوع شهادتش هست، و لحن و شیوه یی که وی در بیان گواهی خویش دارد می بایست در این مرحله از نقد منابع، مورد توجه مورخ واقع شود. بعلاوه مثل یک بازپرس دقیق مورخ می بایست به این نکته نیز توجه کند که در محل واقعه از آنچه روی داده است چه نشانی باقی است؟ اینجاست که باستانشناسی و تمام رشته هایی که به بررسی آثار گذشته می پردازند «برگه» های الهامبخش ممکن است به مورخ عرضه دارند.
در بین اینگونه برگه ها در آنچه به «ادوار تاریخی» مربوط است مخصوصاً می توان از سکه ها یاد کرد - وکتیبه ها. در واقع سکه از قدیم برای صاحبان خویش بمنزله یک نوع گنج تلقی می شده است و از بس «هارپاگون»(9)ها و «ولپن»(10) های قدیم در حفظ و مراقبت آن اهتمام داشته اند هنوز گه گاه در حفاریهای عمدی یا اتفاقی، مقادیر قابل ملاحظه یی از انواع سکه ها بدست می آید. البته درباب فوایدی که از بررسی سکه ها در شناخت گذشته حاصل می شود مبالغه نباید کرد اما به عنوان برگه یی از گذشته نباید آن را کم اهمیت شمرد. نه فقط پیدایش آن -تقریباً از هشت قرن قبل از میلاد -در بین اقوام مختلف شرق و غرب تحول معیشت آنها را از مرحله مبادلات جنسی به مرحله مبادلات نقدی و از طرز زندگی شبانی به زندگی کشاورزی نشان می دهد بلکه از آن، مخصوصاً از جنس و میزان و تعداد آن. می توان تصور روشنی از ثروت و مکنت شهرها و کشورهای قدیم بدست آورد. مطالعه جاهایی که مسکوکات یک کشور یا یک سلسله از پادشاهان در آن نواحی کشف شده است می تواند تصوری از حدود قبول و رواج آنها به دست دهد و حتی گاه شاید از آنها بتوان به حدود بسط قلمرو یا نفوذ اقتصادی شهر یا کشوری پی برد. با اینهمه در بسیاری موارد کشف ذخایر سکه یک کشور در کشور دیگر فقط حاکی از وجود رابطه بازرگانی بین آنهاست. چنانکه کشف مکرر ذخایر سکه های قدیم رومی در هند حاکی از بسط قدرت رم در آن نواحی نیست اما قول پلینی نویسنده و مورخ را تأیید می کند که توانگران رم برای خرید کالای تجملی هند مبالغ هنگفت صرف می کرده اند چناکه پیدا شدن مقادیر زیادی سکه های اسلامی در اطراف ولگا و سرزمین اسکاندیناوی نشان می دهد که از قلمرو عباسیان و سامانیان مبالغ هنگفت صرف خرید خز و پوست این نواحی می شده است. بعلاوه از مطالعه مسکوکات می توان جدولهای انساب و سلسله ترتیب امراء پادشاهان صاحب سکه را -که مخصوصاً در تاریخ اسلام- از بعضی از آنها هیچگونه ذکری در تاریخها نیست تنظیم کرد. چنانکه استانلی لین پول (11) و زمباور (12) در تنظیم جدولهای مربوط به انساب و طبقات سلاطین و امراء اسلام از مسکوکات استفاده بسیار کرده اند. اهمیت کتیبه به عنوان برگه یی از گذشته حتی از اهمیت سکه نیز بیشترست. کتیبه در حقیقت شامل تمام انواع کتابتهایی است که بر روی موادی سختتر و پردوامتر از پاپیروس و کاغذ -مثل سنگ، آجر، فلز، چوب -نقش یا نقر میشده است و مثل سکه غالباً درباب گذشته اطلاعاتی نظیر محتویات اسناد رسمی را در بر دارد. در واقع کتیبه ها در بعضی موارد بمنزله اعلانهای رسمی دولتی است که برای اشاعه یا ابقاء حکمی یا ضبط سابقه یی آنها را بر روی سنگ و آجر و چوب و آهن دوام و بقا می بخشیده اند و در معرض انظار یا افکار عامه می نهاده اند. در بین کتیبه های قدیم که در یونان و رم بدست آمده است آنچه تعلق به معابد دارد غالباً اطلاعات سودمندی در باب نام کاهنان و مراسم نیایش و هدایا و اوقاف و نذور رایج در بین آن اقوام بدست می دهد. چنانکه آنچه نیز به زندگی عمومی تعلق دارد، در باب قوانین جاری، فرمانهای سلاطین، حکمیتها، و قراردادهای آنها، معلومات جالب عرضه می کند. قسمت عمده تاریخ بابل و مصر قدیم بوسیله الواح و کتیبه هایی که در قرن نوزدهم کشف و قرائت شد روشن گشت چنانکه تاریخ هخامنشیها هم تا حد زیادی مدیون کشف و قرائت کتیبه های فرس باستان است -و پیدا شدن رمز خط میخی. کشف کتیبه ها و الواح قدیم آشور و بابل چنان هیجانی در مورخان نیمه دوم قرن نوزدهم اروپا بجای گذاشت که تعدادی از تاریخنویسان دانشگاه برلین، مخصوصاً پیروان وینکلر(13) یک چند تمام فرهنگ قدیم یهود و نصاری را مأخوذ از بابل شمردند. البته استفاده از الواح و کتیبه ها در تاریخ از خیلی قدیم مورد توجه مورخان بود چنانکه نه فقط در عهد رنسانس جمع آوری و بررسی الواح و کتیبه های یونانی توجه بعضی هومانیست ها را جلب می کرد بلکه در آثار پولیبیوس و توسیدیدس هم مواردی هست حاکی از توجه به این گونه اسناد. با آنکه بموجب بعضی اخبار امیانوس مارسلینوس مورخ رم خطوط قدیم مصری را می خوانده است و حتی ابن الندیم در الفهرست ذوالنون عارف مشهور را آشنا به رموز این خطوط می پنداشته است؛ کشف رموز این خط بوسیله شامپولیون (14) فرانسوی شد -در اوایل قرن نوزدهم. خطوط میخی فرس باستان و سومر نیز در قرن نوزدهم کشف شد -بوسیله گروتفند (15) آلمانی و رالینسون (16) انگلیسی. محتویات این کتیبه ها چنان در شناخت گذشته شرق نزدیک تأثیر کرد که اقوال تاریخنویسان یونان و روایات مندرج در تورات درین ابواب اهمیت خود را تقریباً از دست داد و از دنیای قدیم تاریخ جدیدی بوجود آمد. در آنچه به تاریخ اسلام مربوط است درست است که الواح و کتیبه های موجود این مایه اهمیت را -که در مورد آنچه از یونان و مصر و بابل بدست آمده است گفتم -ندارد و مخصوصاً آنگونه اسناد که بر احوال تأسیسات اجتماعی و اوضاع اداری، روشنی تواند افکند درین میان بسیار نادر یا محدود به ادوار خاصی است (17) لیکن باز، برخی از این کتیبه ها -که تعداد آنها نیز فوق العاده زیادست -از بعضی جهات برای مورخ اهمیت کم نظیر دارد. چنانکه مخصوصاً در تصحیح سنوات وقایع، تشخیص اسامی، و انساب امرا و سلاطین، و در تعیین تاریخ بعضی بناها می توان از آنها استفاده بسیار کرد. در حقیقت برگه های دیگری که نیز ممکن است از گذشته در «محل واقعه» بدست آید همین بناهاست که هم مثل تمام ذخائر گذشته -مهر و نشان و ظرف و فرش و لباس و زینت -تعلق به قلمرو باستانشناسی بمعنی عام دارد -و هم به تاریخ هنر. اما گذشته از اسناد رسمی، روایات وقایع نگاران، و برگه های مربوط به محل واقعه که تمام آنها غالباً اطلاعات مستقیم ولیکن با ارزشهای متفاوت، در اختیار مورخ می گذارد پژوهشگر کنجکاو می تواند اطلاعات غیر مستقیم هم از بعضی مآخذ دیگر بدست آورد که مخصوصاً آنجا که اسناد مستقیم در دست نباشد در «بازسازی» گذشته فایده بسیار از آنها عاید مورخ تواند شد. در مورد تاریخ ایران، خاصه دوران اسلامی آن، چنانکه جای دیگر نیز بتفصیل بیان کرده ام(18) از دیوانها و متون ادب، حکایات و قصه ها، گزارشهای جهانگردان یا مشاجرات مذهبی می توان نه فقط در باب بعضی حوادث هر عصر بلکه درباره طرز زندگی و آداب و رسوم و عقاید و افکار رایج در گذشته اطلاعات مفید کسب کرد.
فقط وقتی مورخ تمام اینگونه اسناد مستقیم و غیر مستقیم را در «پرونده» خویش جمع کرد، ارزش و اهمیت یک یک آنها را بررسی کرد، و جای وقایع و واقعیات مذکور در آنها را از لحاظ زمانی و مکانی در توالی «گذشته» مورد نظر خویش بازشناخت، می تواند آنها را به منزله مواد و مصالح تاریخ بکار برد و بکمک آنها به تجدید بنای گذشته بپردازد. در واقع تمام آنچه از مجموعه اسناد و مدارک مورخ برمی آید واقعیات گذشته است: اینکه فلان واقعه در فلان تاریخ روی داده است و در فلان محل. ده ها و صدها ازینگونه «واقعیات» را مورخ می تواند از «پرونده» اسناد بیرون بکشد اما تا وقتی بین آنها رابطه توالی، رابطه علت و معلولی، رابطه ضرورت پیدا نکند این واقعیات تبدیل به شناخت عملی نمی تواند شد. واقعیات تاریخ فقط مواد و مصالحی است و فقط قدرت تخیل و ذوق ابداع یک معمار با تجربه است که مورخ را قادر می کند «گذشته» -یا در حقیقت تصویری از گذشته -را بوسیله آنها تجدید بنا کند. اینجاست که کار مورخ آفرینندگی واقعی می شود. اما این بازسازی فقط وقتی ممکن است که مورخ بتواند برای بنای «مینیاتوری» که می خواهد از یک گذشته بسازد از مصالح و مواد «جمع آمده»، آنچه را برای کار او مناسب است بردارد و باقی مواد را کنار بگذارد. تاریخ را مینیاتور خواندم و این از آن روست که می پندارم گذشته یی را که تمام یک دنیای طی شده است یک انسان حقیر محدود نمی تواند بازسازی کند. آنچه او می تواند انجام دهد بنای نمونه یی است که در اندیشه او می تواند نشانه یی باشد از گذشته- یا حتی از یک جزء گذشته. تفاوتی که در کار دو مورخ هست ناشی است از طرز استفاده یی که از مواد خویش -واقعیات تاریخ- کرده اند. این واقعیات تاریخ برای تمام مورخان یکسان است. کمبوجیه مصر را فتح کرد، قیصر در سنای رم بقتل رسید، ناپلئون در روسیه شکست سخت خورد... تمام این امور برای مورخ واقعیات تاریخی است نه فقط بخاطر آنکه ارتباط به اشخاصی دارد که در جریان حوادث جهان تأثیر داشته اند بلکه مخصوصاً به آن سبب که خود حوادث، اگر بهمین گونه که اتفاق افتاده اند روی نمی دادند، گذشته جهان ممکن بود بکلی طور دیگر جریان بیابد. با اینهمه، تاریخنویسان مختلف ممکن است هریک ازین واقعیات را طوری تفسیر و توجیه کنند که با تفسیر و توجیه دیگر تفاوت داشته باشد. کمبوجیه مصر را چرا و چگونه فتح کرد؟ ممکن است یک مورخ نشان دهد که این امر حاصل ضعف و پریشانی مصر بود که حتی بعد از آن هم دیگر با وجود شورشهای مکرر به تجدید استقلال قطعی و مستمر نایل نیامد. احتمال هم هست که مورخ دیگر کفایت کمبوجیه یا تصادف و اتفاق را مایه توفیق پادشاه هخامنشی در تسخیر مصر بیابد. در باب قتل قیصر هم شاید تفسیر مورخان بهمین اندازه مختلف باشد. یک مورخ شاید بگوید قیصر اگر زنده می ماند در رم همان نوع حکومت را بوجود می آورد که بعد از او اکتاویوس بوجود آورد -حکومت مطلقه با ظاهر دموکراسی. مورخ دیگر ممکن است به این نکته برسد که در آنصورت رم سرنوشت یک کشور شرقی را می یافت -استبداد خشن که در آن، عظمت قیصر جایی برای عظمت رم باقی نمی گذاشت. درباره شکست ناپلئون در روسیه، هم فرق است بین قضاوت آدولف تیر(19)(1877-1798) که او را «مورخ پیروزیها» خوانده اند با داوری پیر لانفره (20) (1877-1828) که همه جا از ناپلئون تصویر یک جبار تجاوزگر می سازد. در توجیه واقعیات هر مورخ بر حسب بینش و طرز فکر خویش چیز تازه یی از گذشته می سازد و در عین آنکه همه تاریخنویسان از واقعیات یکسان آغاز می کنند، بندرت ممکن است به نتایج یکسان برسند. هر مینیاتوری که یک مورخ از گذشته می سازد با آنچه دیگری ساخته است تفاوت دارد اما ممکن است هیچ یک از آنها با گذشته تفاوت زیادی نداشته باشد -جز در محدودیت و تناهی یا روشنی و تیرگی. با اینهمه، فقط وقتی دو مینیاتور که دو مورخ از یک گذشته نقش کرده اند هر دو ممکن است با وجود تفاوتهایی که دارند یادآور «گذشته» و حتی تصویر آن باشند که هر دو با یک نوع «پرسپکتیو»، با یک نوع هندسه، و با یک نوع اندازه سازی درست شده باشند. از اینجاست که وحدت تکنیک و بررسی قواعد و اصول فنی اهمیت پیدا می کند و بی آن نمی توان توفیق مورخ را در بازسازی گذشته تقدیر کرد.

پی نوشت ها :

1- المعید فی ادب المفید و المستفید/6
2-Aristarchus of Samothrace
3- Lachman, K.
4- نقد ادبی/9-153
5- نگاه کنید به مقدمه ادوارد زاخائو الآثار الباقیه بیرونی /XI
6- F. Rosenthal, the Technique and Approach of Muslim Scholarship/25-26
7- حمزه، سنی ملوک الارض/10
8- ایضاً، همان کتاب/15
9- Harpagon
10- Volpone
11- Stanly Lane-Pool
12- Zambaur
13- H. Winckler
14- Champollion
15- Grotefend
16- Rawlinson,G.
17- Sauvaget -(Cahen), Introduction/57-58
18- تاریخ ایران بعد از اسلام 1/129-125 و 146-140
19-Adolphe Thiers
20- Pierre Lanfrey

منبع: زرین کوب، عبدالحسین، (1362)، تاریخ در ترازو: درباره تاریخ نگری و تاریخنگاری، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم