نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 

1. چه نوع فرایندی؟

این فصل درباره وحدت تاریخ است، بنابراین، این سؤال برای ما مطرح می شود که چه نوع وحدتی در تاریخ یافت می شود. آیا نوعی فرایند وجود دارد (و اگر وجود دارد چه نوعی؟) یا صرفاً توالی تصادفی چیزی پس از دیگری است؟ عکسهای روی فیلم در دوربین عکاسی شما توالی رویدادها را تصویر می کند، اما فاقد وحدت تصاویر فیلم سینمایی اند. فیلم سینمایی ممکن است حتی اثری هنری باشد. برای برخی افراد کل تاریخ این گونه به نظر آمده است. آیا همه ما فقط شخصیتهای داستانی هستیم که یک موجود فراطبیعی برای موجودی دیگر می گوید؟ هرگز نمی توانیم بدانیم.
فرض کنید که تاریخ به مثابه رویداد، نه یک رمان کیهانی و نه توالی تصادفی باشد پس چه نوع فرایندی ممکن است باشد؟ تعریف فرهنگ لغت از «فرایند» سه ویژگی به دست می دهد: وحدت، نظم و ترتیب.
وحدت تاریخ قطعاً ناشی از روندی منظم نیست. تاریخ غیرقابل تکرار، یعنی امری منحصر به فرد است. این کیفیت منحصر به فرد بودن، مستلزم وحدت نیست. ما به یاد می آوریم که بسیاری از بخشهای جهان برای هزاران سال از هم بی خبر بوده اند ـ هر چند شاید به لحاظ جغرافیایی یکی بودند اما وحدت تاریخی نداشتند. ولی امروزه همه بخشهای جهان با یکدیگر مرتبط اند و از این ارتباط آگاه اند. آیا تاریخ جهان (به هر دو معنای این واژه) تحقق نیافته است؟ بنابراین شاید تاریخ نوعی وحدت داشته باشد ـ وحدت شبکه رودخانه ـ که جویبارها و ریزابه های بسیاری درون آن می ریزند.
همچنین تاریخ یک زنجیره است، اما آیا زنجیره های منظم است؟ به رغم منحصر به فرد بودن (حداقل این یک ویژگی را درباره تاریخ می دانیم) به نظر می رسد که دارای نظم باشد ـ آن گونه که در ارتباط آشکار علت و معلول چنین است. این بدین دلیل است که ما قاعده مندیهایی درون تاریخ می یابیم. هر چند هرگز نمی توانیم بگوییم تاریخ قاعده مند است، به استثنای کسانی از ما که به ادوار تکرارپذیر تاریخ معتقدند.

2. رشد(1)

وقتی سخن از فرایند باشد آشناترین شکل آن رشد است ـ هر شکلی از حیات از این خصیصه برخوردار است. غالباً بین تاریخ و حیات انسان مقایسه صورت گرفته است.
اما آیا این مقایسه را می تواند جدی گرفت؟ آیا ما در سن کهنسالی جهان هستیم؟ یا در سن بلوغ آن؟ یا هنوز در کودکی اش؟ با این همه، این تصویر آن قدر قوی است که کار مارکس واقع بین و عاقل، فریب توسل به آن را خورد تا ادامه محبوبیت اساطیر و هنر یونانی را تا مدتها بعد از اینکه فرهنگشان به کنار نهاد شده بود، بر اساس نظریه های خودش دایر بر زیربنا بودن اقتصاد برای فرهنگ تبیین کند. زیرا وی می پرسد کجا ایزد ولکن (2) یارای مقابله با روبرتز و شرکا را دارد؟ ژوپیتر (3) چطور می تواند با برقگیر مقابله کند؟ و هرمس (4) با کردیت موبیلی (5)؟ پاسخش این است که یونانیان در دوران کودکی انسانیت می زیستند.
چرا دوران کودکی جامعه انسانی، جایی که زیباترین پیشرفتش را در آن کسب کرده، نباید به عنوان عصری که هرگز باز نخواهد گشت جذابیتی جاودانه داشته باشد (Marx, 1977, pp. 359-60. and Prawer, 1978, pp. 278 - 89).
معمولاً تاریخ به مثابه توسعه تلقی شده است. این مفهوم اشاره دارد بر گسترده شدن و بسط یافتن چیزی که از آغاز موجود بوده است. این چیز ممکن است چه باشد ـ احسان، شجاعت، فراست، احساس زیبایی شناختی؟ آیا اینها همواره در نوع انسان موجود بوده است؟ آیا اینها به نحو بارزی امروز روشن تر از قبل اند؟ بدیهی است که این طور نیست.
از زمان داروین به این سو، توسعه غالباً در شکل تحول فهم شده است. نظریه تکامل مستلزم فرایندی است که پیچیدگی فزاینده آن توأم با گریزناپذیری و برگشت ناپذیری است. بسیاری از متفکران قرن نوزدهم در اطلاع اندیشه های داروین به جامعه و تلاش برای دنبال کردن «بقای مناسب ترین» در داستان نوع بشر شتاب ورزیدند. متأسفانه این امر منجر شد به این جایگاه بسیار پستی را به بعضی اقوام (معمولاً رنگین پوست) اختصاص دهند و عالی ترین جایگاه را به سفیدپوستان یا حتی فقط به آنگلوساکسونها بدهند. بازتابهای این نژاد پرستی برای مدتها لکه ننگی بر دامن ادبیات و سیاست بود و هنوز هم تاریخ از سرافکندگی آن بیرون نیامده است. (برای مثال، بنگرید به: C. Parker, 1990, ch. 2). در واقع، برای تحول فیزیکی انسان هوشمند از زمان پیدایش اولیه اش در حدود پنجاه هزار سال پیش شواهد اندک است یا هیچ شاهدی وجود ندارد. آنچه به طور مشهودی تحول یافته (فناوری است. اما مفهوم «بقای مناسب ترین» (همان گونه که کارل پوپر (6) می گوید) باید درباره اندیشه های ما به کار رود. بگذاریم اندیشه ها بدون امتیاز یا پیش داوری در نبردی آزاد و منصفانه با هم به مبارزه برخیزند، و چه بسا بهترین آنها فاتح این نبرد شود. بنابراین می توانیم امید پیشرفت داشته باشیم و در عین حال انسان کشی را متوقف سازیم.

3. پیشرفت

اما پیشرفت چیست؟ آیا داستان نوع بشر همان گونه که بسیاری بر این باورند، داستان پیشرفتی دایمی است؟ پیشرفت، مستلزم بهبود ـ بهتر شدن ـ است. اما «بهتر» به چه معناست؟ اگر تاریخ داستان پیشرفت است آیا بدین معناست که همه امور بهبود یافته اند یا تنها برخی؟ اگر تنها برخی بهبود یافته اند آیا تعداد این موارد بیش از وخامتهاست؟ آیا بهبود امری مستمر بوده، یا افت و خیزهایی هم داشته است؟ آیا پسرفتهایی هم بوده است؟ آیا بهبود در همه جا بوده، یا فقط در برخی موارد؟ اگر در گذشته پیشرفتی صورت گرفته است، آیا حاصل تلاشهای انسان است؟ یا ناشی از نیرویی فوق طبیعی ـ خدا، سرنوشت یا قدرت مطلق؟ به فرض که پیشرفت واقع شود، آیا امری گریزناپذیر است؟ یا نتیجه اقبال بلند؟ بالاتر از همه اینکه آیا ادامه هم خواهد یافت؟
طرح این سئوالات ارزشمند است، زیرا همان طور که مورخی معتقد است «اندیشه پیشرفت، در این عصر جدید یکی از مهم ترین اندیشه هایی است که انسانها با آن سر می کنند». این اندیشه «دین جدید یا جایگزین جدید دین» است (Pollard, 1971, p. 13). بروز شک و تردیدها نیز بجاست: درباره پیشرفت محیط زیست چه می توان گفت؟ آیا پس از گذشت پنجاه قرن از تاریخ، محیط کمابیش آلوده تر شده است یا پاک تر؟ درباره ادبیات چه می توان گفت؟ آیا ادیبان معاصر از سوفکل (7)، افلاطون (8)، هومـر (9)، ویرژیل (10)، دانتـه (11)، آگوستین (12) و شکسپیر (13) پیشی گرفته اند؟ اخلاق چه؟ آیا نسبت به تعالیم مسیح یا حتی قرنها قبل از او، تعالیم پیامبران بنی اسرائیل، گوتاما بودا، زرتشت یا کنفوسیوس پیشرفت قابل توجهی پدید آمده است؟
فرض کنیم بخواهید این واقعیت را اثبات کنید که در یک زمینه خاص، طی دوره ای معین، پیشرفت صورت گرفته است. مسائلی که با آنها مواجه می شوید از این جمله اند: دستیابی به تفسیری مورد توافق از شواهد؛ امکان مقایسه؛ احتمالاً پایه ریزی مجموعه آماری معتبر؛ تعیین باورها، ارزشها و انتظارات گروههای مختلف مردم؛ ارزیابی دستاوردها و اوضاع، توازن سود و زیانها، وقوع پیشرفت را نمی توان قطعی انگاشت. از طرف دیگر، آیا این همه تلاش برای اثبات آن، ارزش دارد؟ امروزه بیشتر مورخان (برخلاف اخلاقشان) به ندرت به این کار مبادرت می ورزند.
فرایندهایی که مورد بررسی قرار دادیم، وحدت حقیقی تاریخ را نمی سازند. تاریخ از نوعی وحدت ظریف تر و استوارتر برخوردار است.

نتیجـه

تاریخ وحدت دارد. نخست اینکه، تاریخ مانند یک خانواده است ـ خانواده ای از انسانها که پیوند آنها به واسطه خون، تربیت، وابستگی متقابل و دلبستگی مشترک است. چه بسا ما همیشه به والدینمان، فرزندانمان، خواهر و برادرهایمان و ... علاقه مند نباشیم. اما آنان بخشی از ما هستند. علاوه بر این، هر چند افراد می آیند و می روند، خانواده همچنان پابرجاست.
دوم اینکه، واژه تاریخ دو معنا دارد ـ اعمال آن خانواده و گزارش آن اعمال. اما ماهیت آن گزارش به ما کمک می کند تا اعمال آینده را شکل دهیم. از این رو، وحدت تاریخ به هم بافته شدن مستمر این دو رشته است ـ عمل و گزارش.
سوم اینکه، نقاط تلقی [عمل و گزارش] غالباً فعل اند.

پی نوشت ها :

1. growth.
2. Vulcan
3. Jupiter
4. Hermes
5. نهاد Credit Mobilier نوعی بانک سرمایه گذاری بین المللی بود که پیروان جوان سن سیمون، تحت حکومت ناپلئون سوم، برای تأمین نیازهای مالی صنعت نوپای انرژی تأسیس کردند.
6. karl Raimund Popper؛ فیلسوف اتریشی الاصل بریتانیایی (1902 ـ 1994).
7. Sophocler؛ شاعر تراژدی نویس یونانی (406 ـ 496 ؟ ق.م).
8. Plato؛ فیلسوف بزرگ یونانی (347 ـ 427 ؟ ق.م)
9. Homer؛ بزرگ ترین شاعر حماسی یونان قدیم و مؤلف دو اثر بزرگ ایلیاد و اودیسه که حدود قرن نهم قبل از میلاد می زیسته است.
10. Virgil [یا Vergil]؛ نام اصلی لاتینی وی، پربلیوس ورگیلیوس مارو، شاعر رومی (19 ـ 70 ق .م).
11. Dante؛ نخستین شاعر مهم و از بزرگ ترین شاعران ایتالیایی، سراینده منظومه کمدی الهی، (1265 ـ 1321).
12. Augustine؛ فیلسوف و الهی دان مسیحی (354 ـ 340)
13. Shakespeare؛ شاعر و نمایشنامه نویس انگلیسی ( 1546 یا 1616)


Block 1954
Braudel 1975, 1980
Burke، p. 1969، 1990
Bury 1903(in stern 1970) ,1924
Butter field 1960
Carr, E.H. 1964
Hobsbawm and Ranger 1984
Nietzche 1957
Nisbet 1969
parker 1990
plumb 1973
pouard 1971
Renier 1965
Stern 1970
منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.