تحلیل کنش تاریخی
تاریخ مطالعه گذشته ای است که به هیچ وجه نمی توانیم آن را تغییر دهیم. تنها می توانیم بر آینده تأثیرگذار باشیم. حتی اگر تصمیم داشته باشیم دست به هیچ کاری نزنیم، با این همه، باید منتظر عواقب همین تصمیممان نیز باشیم. بنابراین،
نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
1. گذشته به مثابه حال
تاریخ مطالعه گذشته ای است که به هیچ وجه نمی توانیم آن را تغییر دهیم. تنها می توانیم بر آینده تأثیرگذار باشیم. حتی اگر تصمیم داشته باشیم دست به هیچ کاری نزنیم، با این همه، باید منتظر عواقب همین تصمیممان نیز باشیم. بنابراین، زندگی انسان چه فعال باشد چه منفعل، زندگیای به سمت آینده است. عمل ما در جهت پدید آوردن یا ممانعت از وقوع چیزی است مانند پدال گاز و ترمز یک خودرو.از آنجا که ما قبل از عمل، غالباً می اندیشیم، اندیشه تا حد زیادی معطوف به آینده است. اما هرگز به آینده علم نداریم. همواره در جهل نسبی عمل می کنیم، و این امکان وجود دارد که به نحو خوشایند یا ناخوشایندی غافلگیر شویم (شرط بندها، دلالان سهام و شرکتهای بیمه بر اساس این واقعیت ترقی می کنند).
وقتی که به مطالعه گذشته می پردازیم غالباً این حقایق را فراموش می کنیم. بنابراین باید خوب به یاد داشته باشیم که تاریخ عمدتاً عبارت است از کنشهای انسانی. این کنشها اگر چه اکنون گذشته اند، ولی در زمان حال انجام گرفته بوده اند؛ افزون بر این، آن کنشهای گذشته رو به سوی آینده داشتند، درست همان طور که کنشهای امروز ما چنین اند. اسلاف ما بیشتر از ما نسبت به آینده شان آگاه نبودند. فقط مانند ما می توانستند بیم یا امید داشته باشند.
همانند ما آنها افق آینده شان را گشوده می دیدند، هر چند ما وقتی به پشت سر و به آن آینده می نگریم، آن را بسته می بینیم. چه بسا، جایی که ما در بازنگری تنها ضرورت و تقدیر می بینیم آنها گزینش و اختیار می دیدند. از سوی دیگر، چه بسا آنها گاهی اوقات بیش از تصورشان امکان گزینش داشتند و ما از غفلت آنها حیرت زده می شویم. هنگامی که روابط بین الملل دهه 1930 را تدریس می کنیم گاهی ممکن است مورد حمله انتقادات دانشجویان دیرباوری قرار بگیریم که (خوشحال از اینکه با یکی از بازماندگان آن دوران مواجه شده اند) مرا سؤال پیچ می کنند که چرا وقتی هیتلر در 1936 تایلند را اشغال کرد جلوی او را نگرفتید؟ آیا متوجه نبودید که اگر در برابرش مقاومت نمی کردید چه اتفاقی می افتاد؟ خوب، نه ما نمی توانستیم آن را درک کنیم (هر چند عده قلیلی این امر را حدس می زدند).
بنابراین، ما تاریخ را به شرطی بهتر می فهمیم که آن را نه به عنوان کتاب سربسته ای از گذشته، بلکه به عنوان سلسله ای از لحظات حال بنگریم که هر لحظه آن همان طور باز و آکنده از فرصت است که زمان حال چنین به نظر می رسد.
2. کنش و رفتار
در مطالعه تاریخ (همچون امور انسانی دیگر) متمایز دانستن کنش از رفتار سودمند است. هر دو را ما انجام می دهیم، ولی تنها کنش را متضمن نیت می دانیم. بنابراین، رفتار عبارت است از آنچه ما از انجام دادن انسانها می بینیم یا می شنویم؛ اگر فرض کنیم آنچه آنها انجام می دهند از روی قصد و نیت است، کنش به حساب می آید. تنها در مورد کنشهای خودمان است که از نیت مطمئنیم، در مورد کنشهای دیگران، نیت را باید استنتاج کرد. و این کار همواره آسان نیست، ولی غالباً مهم است. پاگذاشتن شما روی پای من، رفتار قابل مشاهده شماست؛ این کار تنها اگر از روی قصد و نیت باشد، کنش شماست (بنابراین، تصور بر این است که تنها انسانها دارای کنش اند؛ حیوانات دیگر رفتار می کنند. بیشتر حیوانات می توانند راه بروند؛ تنها انسانها به پیاده روی می روند. [در چوگان بازی با اسب] اسبهای بازی می تازند؛ اما سوارکارها چوگان بازی می کنند).از آنجا که ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم، مهم است که از نیات یکدیگر باخبر باشیم. این نیات، همان طور که دیدیم، باید از رفتار انسانها استنتاج شود (این رفتار شامل رفتار آنها در اعلام کردن نیاتشان نیز می شود). او پیشخدمت را احضار کرد. رفتار چه بود ـ با اشاره نزدیک خود خواندن، با فریاد صدا زدن، فرستادن پیام به وسیله پیشخدمتی دیگر؟ «کسی دستش را بالای سرش حرکت می دهد». کنش وی چیست؟ سلام کردن؟ یا کمک طلبیدن؟ آیا وی در حال دست تکان دادن است یا در حال غرق شدن؟
جایی که رفتار مبهم است (یعنی بیش از یک معنا دارد ـ مانند تکان دادن دست) معمولاً بافت و زمینه، نیت را مشخص می سازد. اما این امر برای مورخ، که ممکن است همیشه از بافت و زمینه آگاه نباشد، چندان آسان نیست. در تاریخ (همچون زندگی روزمره) مهم است به خاطر داشته باشیم که وقتی فعلی از عاملان امور سر زد، تنها رفتار بیرونی شان قابل مشاهده بوده است. آن رفتار می تواند سوء تعبیر شده باشد. اتهام مشهور تیپ سبک نظامی در بالاکلاوا در 1854، دقیقاً نتیجه چنین سوء تفاهمی بود. فرمانده کل قوا، رگلان، فرمان مبهمی به لوکن، فرمانده سواره نظام بریتانیا، فرستاد. فرمانده سواره نظام از مأمور حامل پیام، نولن، پرسید «به طرف کدام توپخانه باید پیشروی کنیم؟» نولن سرش را به عقب حرکت داد و با حالتی خشمگین به اشتباه به توپخانه ای اشاره کرد که مورد نظر رگلان نبود و گفت «ای خدا! آن طرف دشمنان شما قرار گرفته اند و این طرف هم توپخانه خودتان». مورخ این نبرد می نویسد، با آن کلمات و با آن حالت بیان، نابودی تیپ سبک نظامی قطعی بود. وی می پرسد «مراد نولن چه بود؟...» «حقیقت هرگز شناخته نخواهد شد. زیرا چند لحظه بعد، نولن کشته شد (Woodham-Smith, 1953, p. 239). بنابراین، ما هرگز نمی توانیم بدانیم که نیت نولن چه بود و هرگز نمی دانیم کنش او چه بود. اما تفسیر لوکن (درست یا نادرست) از رفتار نولن، «انگیزه» شعر تنیسون بود ـ حکم مرگ برای صدها انسان و اسب.
حال بجاست که به سراغ کنش برویم.
3. تحلیل کنش
شایسته است اجزای پنج گانه یک کنش را از یکدیگر باز شناسیم. یک جزء که قبلاً با آن مواجه شدیم «نیت» است. وقتی عمل می کنیم هدفمان این است که تغییری در جهان یا در خودمان پدید آوریم. جزء دوم «ارزیابی» ما از اوضاع و احوال حاضر است. این اوضاع نه تنها با هدفی که ما در عمل داریم یعنی نیتمان تناسب دارد، بلکه در ارزیابی شانس موفقیت و تعیین بهترین راه رسیدن به هدف نیز به ما کمک می کند. بنابراین سومین جزء، «شیوه ای» است که برای هدفمان اتخاذ می کنیم. سپس به یاد میآوریم که برای انجام هر کاری، نیرویی ذهنی یا فیزیکی لازم است. از این رو باید احساس و عاطفه ای وجود داشته باشد که ما را به عمل سوق دهد ـ عشق، تنفر، ترس، جاه طلبی و غیره (درباره این احساس ممکن است به آسانی دچار اشتباه شویم). بنابراین، «انگیزه» یا اراده، مؤلفه چهارم است. پنجمین جزء، متضمن همه این مؤلفه هاست؛ و آن «بافت» یا زمینه است. مراد ما از بافت و زمینه، کل محیط اجتماعی، فیزیکی و فرهنگی است که کنش در آن واقع می شود.این تحلیل چگونه در مورد تاریخ به کار می رود؟ به انحاء مختلف؛ زیرا رویدادهای گذشته گاهی بر هر یک از این پنج مؤلفه تأثیر می گذارند، و گاهی آنها را می سازند. همچنین می توانیم ببینیم چگونه اندیشه های ما درباره تاریخ بر این پنج مؤلفه تأثیر می گذارند. بنابراین تحلیلی از این نوع می تواند به مورخ کمک کند تا به فهمی عمیق تر از رویدادهای گذشته ای که وی در حال مطالعه آن است برسد.
4. تأثیر گذشته، یا تاریخ (1)
حال به ترتیب به بررسی هر یک از اینها می پردازیم. با تأثیر گذشته آغاز می کنیم. هر موقعیتی که خود را در آن می یابیم نتیجه رویدادهای پیشین است. بنابراین به منظور فهم موقعیت کنونی مان باید تاریخ (یعنی، گزارش رویدادهای گذشته) را مطالعه کنیم. از کاربرد واژه «تاریخ» در این دو معنای متفاوت، ابهام پدید می آید. اجازه دهید تفاوت بین رویداد و گزارش را در عمل نشان دهیم. به عنوان مثال به انقلابهای ضد کمونیستی در اروپای مرکزی و شرقی در پاییز 1989 می نگریم.البته، این موقعیت نتیجه رویدادهای پیش از آن بود. اما در وقوع آن، کنشهای حساب شده ای از جانب صدها هزار مرد، زن و حتی کودک رخ داد. مطمئناً مورخ این رویدادها باید چگونگی پدید آمدن این موقعیت را درک کند. وی ممکن است به درستی نتیجه بگیرد که چنین انقلابی نمی توانست موفق شود، اگر اتحاد جماهیر شوروی اراده کرده بود که تانکهایش را در آن سال به آنجا بفرستد، همان گونه که در 1953 به برلین شرقی، در 1956 به بوداپست و در 1968 به پراگ فرستاد. اما در 1989 چنین اراده ای وجود نداشت. برخی بر این گمان اند که از جمله دلایل این امر، وضع وخیم اقتصادی شوروی، ضعف درونی حکومت شوروی، تغییر متعاقب آن در سیاست خارجی آن کشور به ویژه نسبت به ایالات متحده امریکا و احتمالاً تردید درباره نیروی نظامی شوروی بعد از عقب نشینی از افغانستان را می توان برشمرد. اینها آن نوع دلایلیاند که احتمالاً مورخ ارائه می کند. این دلایل چیزی را توصیف می کنند که مارکسیستها «موقعیت عینی» می خوانند. اما این دلایل، تقریباً برای جمعیتی که در مکانهای عمومی شهرهای اصلی ازدحام کرده و خواستار سرنگونی حکومت بودند، ناشناخته بوده است.
مردم دست به عملی می زنند، نه به واسطه آنچه هزاران کیلومتر دورتر اتفاق می افتد (که احتمالاً کاملاً از آن بی اطلاع اند)، بلکه به واسطه آنچه در فکر و قلبشان می گذرد. این «موقعیت ذهنی» است. مورخ باید هر دو [هم موقعیت عینی و هم موقعیت ذهنی] را به حساب آورد. بیایید به وضعیت پراگ در نوامبر 1989 نظری بیندازیم. پنج مؤلفه کنش را در نظر بگیریم، با نیت شروع می کنیم. نیت خاتمه دادن به استبداد وحشیانه و ناشیانه ای بود که از سوی قدرتی بیگانه تحمیل می شد. ارزیابی شورشیان از موقعیت این بود که حکومت چک، آشکارا نگران عدم محبوبیت گسترده خویش است، اما دلیل اصلی این بود که حکومتهای کمونیستی قبلاً در ورشو، بوداپست و برلین سقوط کرده بودند و اکنون نوبت آنها بود.
شیوه نخست تظاهرات دانشجویی روز جمعه 17 نوامبر بود که با سرکوب شدید پلیس متوقف گردید. روز بعد، شنبه، همه دانشجویان دست به اعتصاب زدند. روز یکشنبه، بازیگران و دیگر دست اندرکاران تئاتر به آنها پیوستند و اعلام اعتصاب کردند و خواستار اعتصاب عمومی شدند. بدین سان، دانشجویان که تشجیع شده بودند، خواسته هایشان را بیشتر کردند، و مهم ترین خواسته شان را که خاتمه یافتن نقش غالب حزب کمونیست بود اعلام کردند. به دنبال ابتکار عمل دانشجویان و بازیگران تئاتر، سرکردگان گروههای مخالف موجود، به رهبری و اتسلاف هاول (1)، نمایش نامه نویس، در صحنه دیگری با هم ملاقات کردند. روزهای تظاهرات توده ای و مذاکره از پی آن آمد؛ در 20 دسامبر، حکومتی جدید رسماً سوگند یاد کرد و در بیست و نهم، هاول رئیس جمهور شد.
انقلابهای موفق غالباً به طور آشفته ای پیش می روند. برای مثال، هیچ کس در افتتاحیه مجلس طبقات عمومی (2) ورسای در 1789، استقرار جمهوری فرانسه و گردن زدن شاه را پیش بینی نمی کرد، حتی تصوری از آن نداشت، اما در پراگ، هم نیت و هم شیوه، تا تحقق آن برای رهبران جنبش، واضح بود (در مورد جزئیات انقلاب پراگ، این منبع را معتبر می دانم: Ash, 1990).
5. آگاهی از گذشته، یا تاریخ (2)
دیدیم که نیت، ارزیابی و شیوه در [تبیین] انقلاب پراگ اتخاذ شده بود. به مؤلفه چهارم، یعنی انگیزه باز گردیم؛ ممکن است تصور کنیم شوق به آزادی، و امید به بهبود امور، انگیزش کافی را فراهم ساختند. اما در اینجاست که تاریخ نقشی عمده ایفا کرد. اعلامیه 19 نوامبر دانشجویان، «نظر ویژه دولتهای اروپایی را در دویستمین سالگرد انقلاب فرانسه» به خود جلب کرد. این انقلاب، که اولین و بزرگ ترین انقلاب اروپای جدید بود، الهام بخش بسیاری از انقلابهای دیگر گردید. اما چکها برای الهام تاریخی مجبور نبودند تنها بر [انقلاب] فرانسه اتکا کنند. آنها تولد نخستین جمهوری چکسلواکی را در 1918 پس از شکست امپراتوری اتریش ـ مجار، و سپس، انقلاب زودرسشان را در «بهار پراگ» 1968، که سرانجام به وسیله تانکهای روسی سرکوب گردید به خاطر داشتند. در همان سال مورخی اهل چک، ادوفریس (3)، چنین نگاشت:چکها و اسلواکها... حافظه ای ملی دارند... تاریخ در آگاهی اجتماعی ما هم، به عنوان هشدار دهنده و هم به عنوان محرک، همواره حضور دارد (Fejto, 1974, p. 213).
رهبر در 1968 الکساندر دوبچک (4) بود که از تبعید داخلی بیست و یک ساله فراخوانده شده بود و چندی بعد به عنوان رهبری مشترک انقلاب 1989 به هاول پیوست. سه روز بعد (اول ژانویه 1990) هاول به عنوان رئیس جمهور، ملت را این گونه مورد خطاب قرار داد:
«مردم، حکومتتان به خودتان بازگردانده شده است»؛
وی سخنان خطابیه افتتاحی توماس ماسریک (5) را در مقام نخستین رئیس جمهور، چکسلواکی در 1918 نقل می کرد. اما این سخنان به بیش از هفتاد و یک سال پیش باز می گشت؛ این سخنان، طنین جمله مشهور محقق بزرگ چک در قرن هفدهم، کمینیوس (6)، را داشت (بنگرید به: Ash, 1990, p. 7).
ملاحظه مؤلفه پنجم، یعنی بافت و زمینه به تأخیر افتاد. در اینجا باید به یاد آوریم چگونه اندیشه های راجع به گذشته، هر یک از چهار مؤلفه بررسی شده کنش را تحت تأثیر قرار دادند. تاریخ به شکل دهی نیت کمک کرد. چکها می دانستند که حکومتهای غیر مردمی، قبلاً هم در پراگ در 1618 و 1918، و هم در جاهای دیگر ـ به ویژه در فرانسه ـ سرنگون شده اند. آنها همچنین جمهوری آزاد، مرفه و دموکراتیکشان را بین 1918 و 1939 به خاطر می آوردند. ارزیابی شان از موقعیت در 1989 هم شامل این ملاحظات می شد و هم شاید مهم تر از آن شامل آگاهی شان به رویدادهای اخیر در لهستان، مجارستان و آلمان شرقی. روشهایشان نیز مبتنی بود بر تجارب خودشان و دیگران: راه پیماییها، تظاهرات، اعلامیه ها، سازماندهی مراکز فرماندهی شورش (در این مورد گردهماییهای محلی که هاول هدایت می کرد)، اعتصابهای منظم کارگران، جمع شدن توده های عظیم در مکانهای عمومی، رواج سریع و گسترده خبرنامه ها، جزوات و روزنامه ها. چهارم اینکه، توسل به تاریخ، یعنی به این امر که تاریخ موجد موجبیتی اجتناب ناپذیر است، انگیزه بیشتری را فراهم ساخت. به همین نحو، نشان دادن تأثیر انقلاب کرامول انگلستان در قرن هفدهم یک قرن بعدتر بر انقلاب امریکا تحت رهبری جفرسن و واشنگتن، و تأثیر روم باستان بر انقلابیهای فرانسه دهه 1790، دشوار نخواهد بود. اما در همه این موارد، باید خاطر نشان ساخت که تأثیر، ناشی از واقعیات عینی گذشته نیست، بلکه ناشی از باورهای ذهنی شرکت کنندگان درباره گذشته است ـ باورهایی که ممکن است اکنون ما در برخی موارد آنها را کاملاً غیر تاریخی بدانیم. (اندیشه تکرار به تفصیل در این اثر کاویده شده است: Trompf, 1979؛ اما از نظر من، وی به قدر کافی برتمایز بین تبعیت آگاهانه فاعلهای تاریخی از گذشته و اظهارنظر مورخان درباره تکرار یک دوره در دوره دیگر تأکید نکرده است).
پی نوشت ها :
1. Vaclav Havel
2. States - Generd؛ این مجلس از طبقات سه گانه روحانیون، اعیان و طبقه سوم (شهروندان و رعایا) تشکیل شده است.
3. Edo Fris
4. Alexander Dubcek
5. Thomas Masaryk
6. Comenius
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}