نگرشهای خصوصی به تاریخ
نیچه نوشت: «به رمه هایی که آنجا در حال چرا هستند بنگر، آنها معنای دیروز و امروز را نمی دانند...». (از این رو نیچه جستارش را این گونه آغاز می کند: «استفاده و سوء استفاده از تاریخ» (Nietzsche, 1957, p. 5)). اینکه به
نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
ترجمه: دکتر مسعود صادقی
1. تاریخیت (1)
نیچه نوشت: «به رمه هایی که آنجا در حال چرا هستند بنگر، آنها معنای دیروز و امروز را نمی دانند...». (از این رو نیچه جستارش را این گونه آغاز می کند: «استفاده و سوء استفاده از تاریخ» (Nietzsche, 1957, p. 5)). اینکه به دلیل دانستن دیروز و امروز» بهتر یا بدتر هستیم، نکته ای قابل بحث است. با این حال همه، چه فلاسفه، چه گاوها و چه دایناسورها ـ مخلوقات زمان اند.اما آیا همه مخلوقات تاریخ هستیم؟ به معنایی چنین هستیم؛ زیرا چه بدانیم و چه ندانیم، تاریخ تأثیرش را بر ما می گذارد. اما به معنایی دیگر، همه ما مخلوقات تاریخی نیستیم، زیرا همه انسانها از موقعیت تاریخی آگاه نیستند، حتی کمتر کسی می داند تاریخ چیست. این آگاهی [از بودن در تاریخ] «تاریخیت» (برای بحثی درباره این اصطلاح، بنگرید به:
(Collingwood, 1961, p. 227; Olafson, 1979, pp. 93ff; Eagleton, 1983 pp. 64-6). نامیده می شود. برخی از نویسندگان این کلمه را برای اشاره به آگاهی ما از گذر زمان به کار می برند، اما این معنا هر چند برای تاریخیت ضروری است، کافی نیست.
در نظر بگیرید انسانهایی را که هرگز رویدادها را ثبت نمی کنند، اما تنها تناوب شب و روز، گردش ماه و جریان فصول را می دانند. آنها یقیناً از زمان آگاه اند، اما از تاریخ آگاهی ندارند. در حقیقت، رویدادها را در موقعیتی خاص که هرگز تکرار نمی شود، قرار نمی دهند. از نظر آنها هر آنچه اتفاق افتاده است بارها و بارها اتفاق می افتد، همانند گردش چرخ و فلک. چنین انسانهایی، خواه واقعی، خواه خیالی، نه تاریخ دارند و نه تاریخیت.
بسیاری از انسانهای بی سواد خاطراتی قبیله ای، یعنی گزارشهای طولانی و مفصلی از رویدادهای گذشته اما مهم دارند. از نظر ما، شاید این گونه تواریخ شفاهی (2) خیلی موجه به نظر نیایند (پاره ای از آن وقایع بسیار نامحتمل اند)، و ممکن است کاملاً فاقد ترتیب زمانی باشند. با این حال، اگر این تواریخ شفاهی سبب شد مردم معتقد شوند که گذشته متفاوت از حال بوده است (و اگر آنها الهام بخش مردم در انجام اعمال بزرگ تری در آینده بودند، اعمالی که باید به همین نحو ثبت شوند)، پس این مردم تاریخی داشته اند و (به دلیل اینکه از زندگی در آن آگاه بودند) تاریخیت نیز داشته اند. بنابراین، مفهوم تاریخیت، هر دو معنای «تاریخ» را به هم مرتبط می سازد. زیرا هم تاریخ به مثابه گزارش و هم تاریخ به مثابه رویداد را لازم دارد.
این دو معنا پیوسته در هم می آمیزند. فرض کنید که ما اصلاً هیچ حافظه ای، هیچ حسی از گذشته نداشتیم، آنگاه می بایست مانند گاوهای نیچه باشیم. تاریخ به مثابه رویداد طی خواهد شد؛ اما تنها به آن معنا تاریخ خواهد بود.
بدیهی است که ما در آن موقعیت نیستیم. ما رویدادها را به خاطر می آوریم و گاهی آنها را ثبت می کنیم. در کنشهایمان، خاطرات و اندیشه های گذشته را به کار می بریم، گذشته ای که امیدها و طرحهای آینده را بر آن بنا می کنیم.
بدین سان، در همه اوقات، تاریخ به مثابه گزارش بخشی از تاریخ به مثابه رویداد را شکل می دهد. این امر، هنگامی که آگاهانه به بحث درباره گذشته می پردازیم تا کنشهای کنونی مان را شکل دهیم، بسیار آشکار است (مانند هنگامی که انقلاب نخست فرانسه هدایتگر انقلابیون در پاریس در 1848 یا 1871 بود). اما به چنین موقعیتهایی محدود نمی شود.
2. نگرشهای خصوصی...
جرج الیوت (3) گفت:راز عواطفمان هرگز در هدف محض نهفته نیست، بلکه در روابط آن هدف با گذشته مان نهفته است
(Adan Bede, 1952, ch. 18, p. 191, Zodiac edn. 1952).
ما آن قدر که به وسیله عواطف به گذشته کشیده می شویم، به وسیله رؤیاها و خاطرات کشیده نمی شویم. و اینهاست که هم خاطرات ما را از گذشته و هم رؤیاهای تاریخ را زنده می گرداند ـ برای مثال، روز عروسی ام و فروپاشی باستیل یا دیوار برلین. یک نامه یا عکس قدیمی می تواند سیل خاطرات را جاری کند. خاطرات خوشی است که قبل از هر چیز، حس گذشته مان را به ما می دهد. این خاطرات، از طریق بزرگ ترهای خانواده گسترش می یابد. کنراد راسل، مورخ برجسته در قید حیات، پسر برتراند راسل (4) فیلسوف است. برتراند راسل، پدربزرگش، لرد جان راسل را کاملاً به یاد می آورد که دیدارش را با ناپلئون در البا (5) توصیف می کرد. بدین سان، در دو مرحله، خاطرات خانوادگی امروز می تواند، تقریباً به دو قرن قبل باز گردد (B. Russell, 1978, p. 14).
3. ... به سه نحو کسب می شوند
اکثر مردان و زنان به چه شیوه هایی تاریخ را تصور می کنند؟ شیوه نخست، همان طور که گفتم، از طریق حافظه است؛ بنابراین، نخستین خاطره فرد، خاطره ای از والدین یا از پدربزرگ و مادر بزرگ است. این خاطرات، ممکن است ساده، محدود، غیر قابل اعتماد و گزینشی باشد. اما مزیت آنها در وضوح و اصالتشان است؛ «من آنجا بودم». آنها معرفت تاریخی را شکل نمی دهند، اما شخص را آگاه می سازند که زمانی گذشته ای بود که در آن جهان، بسیار متفاوت از آنچه اکنون هست، بود.خاطرات شخصی اموری اتفاقی اند، و در هر حال، هم به لحاظ دامنه زمانی و هم به لحاظ دامنه مکانی، بسیار محدود. از این رو، آموزش تاریخ مستلزم معرفتی از گذشته است که تا اندازه ای رسمی تر، منظم تر و گسترده تر باشد. درس تاریخ فاقد اصالت و وضوح خاطره شخصی است، اما به روشنی تبیین شده، منسجم و قابل اعتماد است (یا باید باشد). افسوس که غالباً خسته کننده به نظر می رسد و پس از ایام مدرسه بیشتر آن فراموش می شود. تنها اقلیتی این رشته را در تحصیلات عالی تر دنبال می کنند.
شیوه سومی که ما از طریق آن اندیشه هایمان را درباره گذشته کسب می کنیم بسیار کمتر سازمان یافته است. این شیوه عبارت است از رگبارهای اتفاقی از اطلاعات که از سرچشمه های زیادی وارد زندگی ما می شود. این سرچشمه ها عبارت اند از : نوشته های مورخان (به ویژه درباره جنگ، یا تاریخ معاصر)؛ داستانهای تاریخی در انواع رسانه ها ـ رمان، فیلم، رادیو، تلویزیون؛ کتابهای راهنما، کاتالوگهای نمایشگاه و برنامه های تئاتر، مجلات ـ باز هم در رسانه های متعدد؛ سخنان سیاستمداران، واعظان، و بسیاری از شواهد بی کلام گذشته مانند کلیساهای جامع، قلعه ها، دژها، نقاشیها، مجسمه ها، جاده های رومی، آسیابها، آبراهه ها، ماشینهای بخار و حتی اشیاء خانگی پیش پا افتاده، مانند انگشتانه ها یا میزها. (شدت اشتیاق برای عتیقه جات در کشورهای ثروتمند، طوری است که فروشنده ای در شهر نیوانگلند می گفت که می تواند هر چیزی را که بیش از سی سال عمر داشته باشد بفروشد، و هیچ اهمیت ندارد که آن شیء چقدر ارزان و ناچیز باشد). از میان همه اینها آنچه را که بیشتر توجه ما را جلب می کند بر می گزینیم و شاید تلاش کنیم تا درباره آن بیشتر دریابیم.
اگر شیوه نخست معرفت بر اصالت تجربه (6) مبتنی است و شیوه دوم بر رشد عقلی ناشی از آموزش رسمی، شیوه سوم بر عواطف مبتنی است. این عواطف عبارت اند از: وطن پرستی (7) (بانکرهیل)، انزجار (8) (آشویتس (9)) اعجاب (10) (پارتنون (11) یا تاج محل (12))، همدلی (13) (ملکه ماری اسکاتلند) اندوه (14) (میادین جنگ داخلی امریکا)، یا تحسین (15) (مهاتما گاندی)، ممکن است کنجکاوی در پی مشاهده آثار هنری (کلاه یک سرباز یا تفنگی کهنه)، خاطرات مردم از نبردها، حملات هوایی، تظاهرات یا جشنها، برانگیخته شود. چنین اشتیاقهایی می تواند چنان انگیزه ای برای مطالعه تاریخ ارائه کند که آموزش رسمی از ارائه آن ناتوان مانده است.
4.حس استمرار (16)
اما دلایلی عمیق تر از کنجکاوی یا تحسین برای این انگیزه وجود دارد. معرفت به تاریخ حسی از تاریخیت به همراه می آورد، [یعنی] احساس اینکه ما بخشی از مجموعه ای هستیم که طی قرنها، از مدتها قبل از تولدمان تا مدتها بعد از مرگمان جریان دارد. این حس استمرار بخشی از اعتراض عمیق نسبت به زمان و مرگ است. همچنین تأییدی است بر انسانیت مشترک ما. متأسفانه به وسیله انحصارگرایی نژادی، ملی یا مذهبی به شیوه هایی که منکر همین انسانیت است، از آن سوء استفاده می شود.پژوهش در شجره نامه (17) سرگرمی بسیاری از مردمی است که دوست دارند اصل و نسبشان را دنبال کنند؛ و این کار، جوامع، روزنامه ها و محققان را به صورت تمام وقت به خود مشغول کرده است. کتاب ریشه های آرتور هالی (18) (هم کتاب و هم فیلم آن) تلاشی جسورانه جهت انجام چنین کاری برای همه مردم بود. در اروپا و امریکای شمالی، انجمنهای تاریخ محلی بسط و گسترش یافته است؛ بدین سان، کنجکاوی تاریخی با آرزوی استقرار هویت جامعه همراه است. و این امر باز به زندگیهای فردی معنای بیشتری می دهد.
اما آن تأثیری که تاریخ ملی بر تخیل دارد، نه تاریخ دودمانی (19) و نه تاریخ محلی (20) هیچ یک ندارند. و این صرفاً مسئله ای کمّی نیست. درباره خودم باید بگویم: من استنفورد، اهل بریستول و مردی انگلیسی ام. بدیهی است که مورد سوم، چه بسا مایه فخر بیشتری باشد تا دو مورد نخست: موارد بیشتری برای افتخار به آنها وجود دارد (ولو اینکه موارد بسیار بیشتری برای سرافکندگی وجود داشته باشد). واقعیت آشکارتر این است که انگلیسی بودن جالب تر است تا اهل بریستول یا استنفورد بودن. گمان می کنم یک دلیل این است که انگلستان، حتی تا این اواخر، کم و بیش واحد تاریخی مستقلی بوده است، در حالی که شهر من [بریستول] یا خانواده ام [استنفورد] این گونه نبوده اند. یک واحد تاریخی، متضمن سلسله ای از رویدادهاست که در خود آنجا قابل فهم است. البته، انگلستان بخشی از بریتانیا، [و بریتانیا] بخشی از اروپا، [و اروپا] بخشی از امپراتوری بریتانیا، [و امپراتوری بریتانیا] بخشی از جامعه جهانی بوده است. اما همان طور که کتابهای بی شماری بر آن گواه اند، این مطلب واقعیت دارد که بخش عمده ای از تاریخ انگلستان را با کمترین ارجاع به آنچه در جاهای دیگر که بخش عمده ای از تاریخ انگلستان را با کمترین ارجاع به آنچه در جاهای دیگر جریان دارد می توان نقل کرد. علل و معلولهای کنشهای مورد مطالعه تا حد زیادی در همین جا یافت می شوند. این بدین معناست که طرح داستان، وحدت دارد. نه شهر من و نه خانواده ام هرگز تا چنین حدی مستقل نبودند. بنابراین، همان طور که اخبار (یعنی تاریخ معاصر) را دنبال می کنم، می بینم که روایت و انسجام طرح در رویدادهای ملی، بسیار پیوسته تر از امور خانوادگی یا محلی است. در ملل دیگر نیز همین طور است. بدین سان هویت ملی است و نه هویت خانوادگی یا محلی مان که ممکن است موجب شود ما خودمان را شخصیتهای یک درام در حال پیشرفت احساس کنیم (پژوهش دیوید هریس ساکس درباره شهر بریستول در بافت و زمینه آتلانتیک کاربرد چشمگیر اندیشه ها و فنون جدید در تاریخ نگاری است. بنگرید به: Sacks, 1991) . البته من نمی گویم که حس هویت ملی باید بیشتر از هر حس دیگری باشد. من صرفاً می بینم که امروزه برای بیشتر مردم این گونه است و یکی از متقاعد کننده ترین دلایل این امر آثار مورخانی است که (عمدتاً با نگارش در مقیاس ملی) ما را با این درام پیوسته تاریخ آشنا ساخته اند. و این همان چیزی است که «تاریخیت» معنا می دهد: [یعنی] هم بازیگر و هم ناظر آن درام بودن.
پی نوشت ها :
1. historicity
2. Oral histories
3.George Eliot؛ رمان نویس بریتانیایی. نام اصلی وی ماریان اونز بود (1819 ـ 1880)
4. Bertrand Russell
5. Elba
6. authenticity of experience
7. patriotism
8. revulsion
9. Auschwitz
10. wonder
11. parthenon
12. Taj Mahal
13. sympathy
14. sadness
15. admiration
16. a sense of continuity
17. genealogical research
18. Arther Haley's Roots
19. family history
20. local history
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}