نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 
بنابراین، رویدادها در اساسی ترین سطح، صرفاً نوعی تغییرات هستند. اما تغییرات همواره ادامه دارند. یک رویداد، باید چیزی باشد که انسانها به آن اعتنا می کنند. اما چه تعداد انسان و چقدر اعتنا؟ در مورد اول، می توانیم پاسخ دهیم: به همان تعداد انسان که به آن واقعه مربوط اند. یک جشن روستایی برای اهالی آن روستا یک رویداد به حساب می آید، اما برای دیگر کسانی که بیرون از آن روستا هستند چنین نیست؛ در حالی که یک جنگ، به کل ملل یا حتی قاره ها مربوط خواهد بود. تا اینجا آنچه گفتیم کاملاً واضح است. اما اینکه چقدر توجه و اعتنا باید به یک پیشامد شده باشد تا به مثابه یک رویداد به حساب آید، بستگی زیادی به بافت و زمینه آن دارد. می توانیم آن نوع چیزهایی را ببینیم که راهبان انگلیسی تصور می کردند رویدادهای سال 1048 هستند ـ زمین لرزه ها و غارتهای وایکینگها. اما درباره دیگر اتفاقات آن سال چه می توان گفت؟ آیا رویدادها بیشتر از آنچه در گاهشمار ثبت شدند، نبودند؟ از طرف دیگر، برای تاریخ کلّی انگلستان (که باز مختصرتر از تاریخ اروپاست)، آن زمین لرزه ها و غارتها ارزش ذکر کردن ندارند. آیا آنها اصلاً رویداد به حساب می آیند؟
بنابراین، به نظر می رسد در اینجا شیوه دیگری هست که با استفاده از آن شیوه، «انسانها تاریخ خودشان را می سازند.» (Max, 1973b, p, 146). بین تاریخ (1) ـ تاریخ به مثابه رویداد ـ و تاریخ (2) ـ تاریخ به مثابه گزارش ـ تمایز نهادیم. از آنجا که رویدادها تغییراتی در اوضاع هستند، به وضوح، به تاریخ (1) تعلق دارند. اما از میلیونها تغییری که در هر ثانیه از وجود جهان اتفاق می افتند، ما تغییرات اندکی را دست چین می کنیم و مورد توجه قرار می دهیم و ثبت می کنیم و رویداد می خوانیم ـ چه انفجار یک ابرنو اختر در افلاک باشد، چه نبردی در ساحل کنت. این ارتقا از «تغییر» به «اتفاق» و از «اتفاق» به «رویداد»، کار انسان است؛ و در سطحی کاملاً اساسی توضیح می دهد چگونه اذهان ما تاریخ (1) را به تاریخ (2) تبدیل می کند؛ بیشتر این ارتقا، قبل از آنکه شروع به نگارش تاریخ به معنای دقیق کلمه بکنیم، انجام می شود. تغییرات همواره روی می دهند؛ تنها آنهایی را رویداد می خوانیم که به طور خاص به ما مربوط اند و نظر به اینکه چه چیزی به ما مربوط است و به چه تعداد از ما و تا چه اندازه، می تواند از موقعیتی به موقعیت دیگر و از بافتی به بافت دیگر تفاوت کند. هیچ قاعده مستحکمی درباره اینکه یک رویداد چه هست یا چه نیست، وجود ندارد ـ به جز اینکه همه رویدادها تغییرات مدرک اند.

طول مدت یک رویداد چقدر است؟

طول یک رویداد چیست؟ در برخی بافتها و زمینه ها، کل یک جنگ می تواند به عنوان رویداد به حساب آید؛ مانند جنگ پلوپونزی در یونان (431 ـ 404 قبل از میلاد)، یا جنگ خلیج فارس در شبه جزیره عربستان در 1991. بنابراین، یک رویداد می تواند ماهها، سالها یا دهها ـ شاید قرنها ـ طول بکشد. آیا ابداع (احتمالاً طولانی) کشاورزی، یکی از مهم ترین رویدادها در تاریخ طولانی بشر نبود؟ همچنین، یک رویداد می تواند یک چشم به هم زدن طول بکشد، مانند شلیک گلوله ای که رئیس یک دولت را به قتل می رساند. و البته، یک جنگ می تواند به رویدادهای کوچک تری تقسیم شود؛ مانند عملیات گالپولی، دفاع وردن، یا نبرد سم در جنگ جهانی اول. اینها نیز می توانند به مراحل مختلفی از نبرد تقسیم شوند. اما برخلاف آنچه گاهی اظهار می شود، یک رویداد تا بی نهایت قابل تقسیم نیست. اگر این رویه در پیش گرفته شود، رویداد به درگیری کوتاه یک جفت رسته نظامی یا حتی شلیکهای فردی از یک تفنگ محدود می شود. اینها از آنجا که ادراک شده اند، دست کم می توانند پیشامد به حساب آیند، اما اگر مورد توجه خاص افراد متعددی قرار نگرفته باشند، نمی توانند رویداد به حساب آیند. با این حال، حتی اگر یک درگیری متضمن مرگ یک سرهنگ باشد می توان آن را به یاد آورد. بنابراین، ترسیم خطی قاطع بین یک رویداد و یک پیشامد، آسان نیست؛ و بیشتر بستگی به بافت و زمینه و علایق انسانهای مربوط دارد. با این همه، مرگ دون پایه ترین شخص رویداد مهمی برای خانواده و دوستانش است، هر چند برای کتابهای تاریخ چنین نیست.
تعیین ابعاد هر رویداد خاصی همیشه آسان نیست. برخی، مانند فورانهای آتشفشان یا زمین لرزه ها مرکز معینی دارند، اما هنگامی که ضربه های امواج به بیرون حرکت می کنند، اندازه نامعینی پیدا می کنند. برای مثال، در 1992، پانصدمین سالگرد کشف امریکا ـ یعنی کشف برای اروپاییان ـ جشن گرفته شد. هدف اصلی آن ماجرای طولانی ممکن است مشاهده یکی از جزایر باهاماس بوده باشد. اما دامنه آن کشف، لزوماً بسیار بیشتر از آن بوده است؛ زیرا اگر کریستف کلمب به اسپانیا بازگشته بود، اروپا چیز جدیدی دستگیرش نمی شد. قبل از آن هم گزارشهایی از آن جزیره وجود داشت. کشف سرزمین اصلی به وسیله جان کبوت در 1497، یا سومین سفر کلمب در 1498 نیز به معنای دقیق کلمه کشف امریکا را میسر نکرد؛ زیرا در این سفرها اعتقاد بر این بود که آنها ساحل آسیا را یافته اند. به معنای واقعی، بعد از دیدار بالبوئا از اقیانوس آرام در 1513 و شاید تا سفر کرانه نوردی ماژلان در 1519 ـ 1522 کاملاً آشکار شد که قاره کاملاً جدیدی پیدا شده است. کشف امریکا موضوع سالها بود، نه لحظه ها.

سرعتهای مختلف تاریخ

تا اینجا فرض بر این بود که تاریخ درباره رویدادهاست ـ فرضی که مدتها قبول عام یافته بود. اما این فرض، در 1949 به وسیله فرناند برودل در مدیترانه و جهان مدیترانه ای در دوران سلطنت فیلیپ دوم، شدیداً به چالش خوانده شد. وی حوصله تاریخ مبتنی بر رویداد را نداشت. برای برودل، رویدادها «مسائل زودگذر تاریخ» اند. آنها مانند کرمهای شب تاب، مرحله ای گذرا دارند که قبل از اینکه در تاریکی قرار گیرند، به نظر نمی آیند و بیشتر مواقع از یاد می روند. با وجود این، وی می پذیرد که:
هر رویدادی، هر قدر کوتاه، مسلماً کمکی برای عرضه کردن دارد، یعنی گوشه ای تاریک، یا حتی چشم انداز گسترده ای، از تاریخ را روشن می کند (Braudel, 1975, vol. 2, p, 901).
با کنار گذاشتن سبک سنتی تاریخ مبتنی بر رویداد، برودل توجه را به جای تغییرات، بر پیوستگیها متمرکز می کند. (به یاد می آوریم که تغییر ذات رویداد است). این اندیشه، از چرخه هایی نشأت می گیرد که هر دانشجوی رشته اقتصاد با آن آشناست. نوسان پدیدارهای اقتصادی (مانند قیمت مواد خوراکی) به گونه ای است که می توان آن را بر حسب سال، اندازه گرفت (مانند رونقها و کسادیهای شایع دوران خود ما) یا با دهه ها (مانند افزایش قیمت طولانی در سده شانزدهم)، برودل مطمئناً حق دارد بگوید که آنها چیزی بیش از پس زمینه رویدادهای تاریخی اند؛ آنها واقعاً تاریخ را می سازند، شاید نسبت به رویدادهای زودگذری که تاریخ سنتی را می سازند، بخش مهم تری از آن را شکل می دهند. پدیدارهای اجتماعی ـ نظامهای حقوقی و اداری، دین و تعلیم و تربیت، رسوم ازدواج و تدفین، توارث و مبادله، جشن و روزه داری ـ همچنان ممکن است با تغییر ظاهری اندکی برای نسلها ادامه یابد. به گفته برودل، تاریخ با هزاران سرعت مختلف حرکت می کند، یعنی آهنگهای تغییری «که تقریباً هیچ نسبتی با ضرب آهنگ روزانه یک گاهشمار یا تاریخ سنتی ندارد.» (Braudel, 1980, p. 12).

پیوستگی و تغییر

بنابراین، تاریخ در برگیرنده چیزی بیش از فعالیتهای روزانه حکّام و وزرای آنهاست. ما باید هم پیوستگی را در تاریخ ببینیم، هم تغییرات را. چگونه می توان بدون شناخت بهای مواد خوراکی و بازارهای روز، سلاحهای گرم و نظامهای کاری، رویدادهای سده شانزدهم را فهمید؟ برودل از تمدنهایی سخن می گوید که ویژگیهای ساختاری شان، سده ها ـ حتی شاید افزون برآن تا هزاره ها ـ دوام می یابد. آیا این امر، در مورد مصر، از اهرام ثلاثه کبیر (بیست و شش قرن قبل از میلاد مسیح) تا استیلای رومیان (قرن اول قبل از میلاد) یا در مورد چین از امپراتوری شای هانگ تی (221 ـ 210 قبل از میلاد) تا آخرین امپراتور، مانچو مو ـ تی (1908 ـ 1912 بعد از میلاد) صادق نیست؟ اگر براساس بقایای باستان شناسی حکم کنیم، گاریهای گاو اخته مناطق روستایی امروز هند، تفاوت اندکی با آنهایی دارند که در موهنجو ـ دارو، حدود چهار هزار سال پیش استفاده می شدند. با وجود این، همه چیز تغییر می کند؛ حتی ریشه دارترین رسوم نیز برای همیشه دوام نمی آورند.
مورخان اسپانیایی عصر فیلیپ دوم، معمولاً ضروری می دانند که نظام چرای دور دست گوسفندان را که از قرن سیزدهم تا قرن هجدهم، تحت کنترل اتحادیه ای موسوم به «مستا» بود، تبیین کنند. از آنجا که این کار بیش از پنج قرن دوام یافت، نمی توان آن را رویداد قرن شانزدهم دانست: این کار امری پیوسته بود. پس چرا آن را در تاریخ آن دوره قرار می دهند؟ زیرا بخش مهمی از زندگی (سیاسی، اقتصادی و اجتماعی) اسپانیا را در آن ایام تشکیل می دهد، و امروز دیگر وجود ندارد. بدین دلیل، نیازمند تبیین است. آنچه در کتابهای تاریخ ثبت نشده این است که اسپانیاییهای قرن شانزدهم، دو پا و یک قلب و ریه داشتند و همسران و فرزندانشان را دوست می داشتند. این واقعیات حذف شده اند، نه به این دلیل که مهم نیستند، بلکه به دلیل اینکه در سرتاسر تاریخ اسپانیا صادق بوده اند. همین ملاحظات، در مورد نهادهای مصر فراعنه یا چین امپراتوری‌ها نیز به کار می رود. بدین سان، می‌بینیم که مورخ هوشیار نه تنها تغییرات دوره اش، بلکه پیوستگی را نیز ثبت می کند، البته اگر آن پیوستگیها برای همیشه وجود نداشته باشند. شاید حتی اگر طولانی ترین پیوستگیها آغاز و پایانی داشته باشند، هنگامی که از چشم اندازی طولانی نگریسته شوند، بتوان آنها را رویداد در نظر گرفت. دره نیل حدوداً به مدت چهار هزار سال محل سکونت بوده است. در آن بافت، حتی تاریخ 2600 ساله فراعنه، ممکن است تنها یکی از امواج کوتاه و متعدد روی سطح به نظر آید ـ یعنی یک رویداد، یک تغییر در اوضاع و احوال
در نتیجه، رویدادها درخشش های زودگذر «کرمهای شب تاب» برودل نیستند. آنها تغییراتی اند در وضع اموری که ادراک می شوند و (به دلیل یا دلایلی) ارزش ثبت کردن می یابند. هیچ قاعده ای درباره اندازه و اهمیتشان وجود ندارد، زیرا اینها به همراه بافت، زمینه و انسانهای دخیل در ادراک و ارزیابی تفاوت می کنند.

رویدادها اعیان نیستند

قبل از خارج شدن از موضوع، شایسته است یک یا دو ابهام را بزداییم.
نخست اینکه، باید مطمئن باشیم که رویدادها، اعیان یا اشیاء نیستند. ابهام ممکن است از این واقعیت نشأت بگیرد که رویدادها بخشی از جهان واقعی اند (نه بخشی از تصورات ما درباره آن). از آنجا که هر عینی را می توان از طریق موقعیت خاصش در زمان و مکان ـ موقعیت مکانی ـ زمانی اش ـ متمایز ساخت، و از آنجا که هر رویدادی نیز زمان و مکان خودش را دارد، پس امکان دارد که یکی را با دیگری اشتباه کرد. این امر به ویژه اگر شاهدی تاریخی ـ مثلاً، یک سفال یا یک سنگ قبر ـ را در نظر بگیریم، آسان است. هنگامی که نامه ای می نویسم، آدرس مبدأ و تاریخ نگارش را در بالای نامه قرار می دهم. اینک موقعیت مکانی ـ زمانی است. این موقعیت مکانی ـ زمانی مربوط به برگه کاغذ پیش روی من است (که یک شیء است)، همچنین، موقعیت مکانی ـ زمانی مربوط به عمل نگرش است. کدام یک از این دو رویداد است؟ واضح است که عمل نگارش. نامه ممکن است به اماکن و اعصار دور برود و یک سند تاریخی شود، یعنی شاهدی برای مورخ آینده. بنابراین، ممکن است موقعیتهای مکانی ـ زمانی بسیاری داشته باشد؛ رویداد (عمل نگارش من) تنها یک موقعیت دارد. بدین سان، نگارش یک نامه ممکن است به طور هم زمان، یک شیء، یک رویداد و یک شاهد پدید آورد. با وجود این، این سه کاملاً از یکدیگر متمایزند و نباید آنها را با هم خلط کرد.

رویدادها امور واقع نیستند

خلط دوم بین رویدادها و امور واقع است. درست است که «برای رویدادهای تاریخی نمی توان در میان تعمیمات جا باز کرد» (Veyne, 1984, p. 63) با وجود این، تقریباً همه محققان علوم اجتماعی تلاش می کنند این کار را انجام دهند. علاوه بر این، مدعای نظریه پردازان قانون فراگیر این است که اگر قرار است تاریخ تبیین شود، باید این کار انجام پذیرد. در اینجا نیز خلط از یکی گرفتن دو چیز متفاوت با هم ناشی می شود: در این مورد، یکی گرفتن رویدادها با امور واقع.
قبلاً «رویداد» را تعریف کردیم. یک امر واقع را می توان چنین تعریف کرد: «رویداد یا وضعیتی» در چارچوب توصیفی خاص»؛ «گربه روی فرش است» تنها یک نحوه توصیف وضعیت است. «فرش زیر گربه پهن است» نحوه دیگری است. همین طور اینکه «گربه نیم خیز روی فرش قرار دارد». بنابراین، یک رویداد یا وضعیت مستعد توصیفات مختلف بسیاری است. بخش توصیفی امر واقع است که گاهی به خاطر نادرستی، مورد اعتراض قرار می گیرد. رویدادها و اوضاع، که بخشی از جهان اند، نمی توانند درست یا نادرست باشند؛ آنها فقط هستند. اختلاف نظر ممکن است بر سر اینکه آیا بخش کلامی امر واقع، به درستی آن وضع یا رویداد را توصیف می کند یا نه، پدید آید. امور واقع اتفاق می افتند؛ رویدادها اتفاق می افتند. یکی ضرورتاً متضمن کلمات است، دیگری نه.
اگر به خاطر آوریم که یک رویداد، موقعیتی مکانی ـ زمانی دارد و یک امر واقع ندارد، به گذاشتن این تمایز کمک می کند. در نبرد واترلو، ولینگتن در مزرعه های پر از گل و شل در بلژیک و در تاریخ 18 ژوئن 1815 فاتح شد. این واقعیت که ولینگتن فاتح نبرد شد، در آن مزرعه یا در آن سال، جا داده نشده است. وی همواره فاتح است، هر جا که باشد.
بنابراین، حق با وین است که رویدادها را نمی توان در تعمیمات جای داد. هر رویدادی، یکتا و منحصر به فرد است. نظر به اینکه امور واقع، تنها بخشی از رویداد (یا بخشی از همه شیوه های ممکن آن) را تصرف می کنند، می توانند در تعمیمات جای داده شوند. اینکه واترلو یک نبرد بود، به آن امکان می دهد با ترموپولای) (1) و کانای (2) در پاره ای تعمیمات درباره نبردها، مرتبط شود. پیروزی انگلیسیها در جنگلهای ناپلئونی ارتباط آن را با کپنهاگ (3)، سالامانکا (4) و ترافلگر میسر می کند. وقوع آن در دوره نیابت سلطنت، کاملاً به تعمیم متفاوتی تعلق دارد ـ شاید تعمیمی درباره جین آستین و برایتن پویلیون.
نظریه پردازان تبیین از راه قانون فراگیر، باید به خاطر داشته باشند که امور واقع خود را به خوبی در چنین قوانینی جای می دهند؛ اما رویدادها هرگز. اما وظیفه مورخان این است که تبیین کنند چه اتفاقی افتاد (رویدادها) و نه اینکه چه چیزی بیان شد (امور واقع). بنابراین، قوانین فراگیر هیچ کاربرد مهمی برای مورخ ندارند.
وی باید هم از حقیقت و هم از ارتباط امور واقع ادعا شده درباره یک رویداد مطمئن باشد تا بتواند تبیین آن امور واقع را ملاحظه کند. برای او، رویداد منحصر به فرد همیشه اولویت دارد.

پی نوشت ها :

1. Thermopylae؛ گردنه معروفی در تسالی یونان بین کوه اویته و خلیج مالیک. در این گردنه بود که یونانیان در 279 قبل از میلاد، مدتها از پیشرفت مهاجمین گل جلوگیری کردند و رومیها در 191 قبل از میلاد، مدتها از پیشرفت مهاجمین گل جلوگیری کردند و رومیها در 191 قبل از میلاد، انتیوخوس سوم را شکست دادند.
2. Connae؛ آبادی قدیم در آپولیا در جنوب شرقی ایتالیا. در این محل، در جنگهای کارتاژی، هانیبال شکست مهلکی به رومیان وارد کرد.
3. Copenhagen؛ پایتخت دانمارک؛ نبرد کپنهاک، نبرد دریایی در سال 1801 و جزء جنگهای اروپایی انقلاب فرانسه.
4. Salamanca؛ در مآخذ اسلامی، شلمنقه، شهری در غرب اسپانیا. در دوره رومیان، از پاسگاههای نظامی بود که موسی ابن نصیر آن را تصرف کرد. این شهر در اواخر قرون وسطی و در دوره رنسانس، مرکز فرهنگی اسپانیا، و در جنگ داخلی اسپانیا (1937 ـ 1938) پایتخت شورشیان بود.

منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.