نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 

زمان چیست؟

زمان اساس تاریخ است؛ بنابراین، زمان آن است که نگاهی نزدیک تر به آن داشته باشیم. آیا مسئله ای قابل بررسی در این مبحث وجود دارد؟ همان طور که ماهیان در آب زندگی می کنند، ما نیز در زمان زندگی می کنیم و نمی توانیم تصور کنیم که زندگی بدون آن، یا بیرون از آن، چگونه خواهد بود. این واقعیت دلیلی برای این مسئله است که چرا همه تصورات مربوط به بهشت و دوزخ، در نهایت گیج کننده است، هر چند آنها مدتها تخیل انسانها را به خود مشغول کرده اند. برخلاف دیگر موجودات که آنها نیز در زمان زندگی می کنند، ما می توانیم درباره گذشته و آینده بیندیشیم.
اما اگر در پاسخ به این سؤال که «زمان چیست؟» ، خود را درمانده می یابی، بدان که در زمره بزرگان هستی. قدیس آگوستین (354 ـ 430 میلادی) در اعترافات (1) خود می نویسد:
پس، زمان چیست؟ تا آنگاه که کسی از من نپرسیده است، نیک می دانم که چیست. اما اگر کسی از من بپرسد و من در صدد توضیح برآیم، نمی دانم ( Augustine, 1991, Book XI [xiv], p. 230).
اما آیا قبول داری که چگونه می گذرد؟
با این حال، با اطمینان می توانم بگویم که می دانیم اگر هیچ چیز سپری نمی شد، زمان گذشته ای وجود نداشت و اگر قرار نبود چیزی حادث شود، زمان آینده ای نیز نمی بود و اگر چیزی نبود، زمان حال وجود نداشت (Ibid).
این ملاحظات وی را به یکی از دو نظریه مقابل درباره زمان ملتزم می ساخت.

آیا زمان ظرف است یا مظروف؟

همین نظریات درباره مکان نیز وجود دارد، و آسان تر است که با آن شروع کنیم. طرف راست و چپ من دو دیوار وجود دارد. فضای بین اینها را کتابها، اسباب و اثاثیه، بدن یک انسان، و مقداری هوا پر کرده است. فرض کنید که همه آنها را بیرون بوده ایم و اصلاً چیزی بین دیوارها وجود ندارد. آیا دو دیوار روبه رو همچنان دوازده فوت از هم فاصله دارند؟ یا اینکه به هم می چسبند؟ پاسخ عقل سلیم اولی است. (مگر اینکه گمان کنیم، خلأ دیوارها را فرو می ریزد). حال، این مطلب را به زمان اطلاق کنید. بین سه شنبه و پنج شنبه، چیزهای زیادی در چهارشنبه اتفاق می افتد.
اما فرض کنید هیچ چیز در چهارشنبه اتفاق نیفتد؛ آیا آن گاه، پنج شنبه بلافاصله بعد از سه شنبه می آید؟ یا بین آنها بخش خالی از زمان وجود خواهد داشت، مانند دیوارهای اتاق خالی من؟ اگر پاسخ دوم را بدهید، شما درباره زمان و مکان مانند آیزاک نیوتن می اندیشید. وی تصور می کرد که زمان و مکان اشیاء واقعی اند، کاملاً مجزا از هر چیزی که آنها ممکن است در بر گیرند. آنها «همان قدر» که فضاهایی برای اشیاء دیگرند، فضاهایی برای خودشان هستند». طبق این دیدگاه، زمان و مکان مانند جعبه هایی فلزی، به همان اندازه و شکل می مانند، چه در بر گیرنده چیزی باشند و چه نباشند. در مقابل، یک بالون که سفت نیست اندازه اش را از محتویاتش می گیرد. بنابراین، نیوتن مکان را مانند جعبه عظیمی با اندازه بی نهایت تصور می کرد که در بردارنده هر چیزی است، و زمان را مانند خط مستقیم بی نهایت طولانی تصور می کرد. وی در مبادی [ریاضی فلسفه طبیعی] می نویسد: «اکنون، من چارچوب نظام عالم را اثبات کردم». مشکل این است که فیزیکدانان و ریاضیدانان دیگر به دیدگاه نیوتن درباره جهان، که مکانش را هندسه اقلیدس (که همه ما در مدرسه آموختیم) توصیف می کند، باور ندارند. آنها بر این باورند که جهان متناهی (نه نامتناهی)، منحنی، کروی یا حتی به شکل زین اسب است. علاوه بر این، بسیاری از آنها معتقدند که مکان، مانند سطح آن بالون، بسط می یابد یا کشیده می شود. هیچ چیز راست و ثابتی درباره آن وجود ندارد. اما همه موافق نیستند که آیا ظرفی خالی است یا چیزی است که اندازه و شکلش، و در واقع خود وجودش را از محتویاتش می گیرد.
حال، اگر به زمان بازگردیم، می بینیم که آگوستین در دیدگاه نیوتن شریک نیست. وی می گفت «اگر هیچ چیز سپری نمی شد، گذشته ای وجود نمی داشت و ...». او تصور نمی کرد که زمان، حاوی رویدادهای گذشته است، وی می اندیشید که زمان، رویدادهای گذشته است؛ و البته، برای حال و آینده نیز همین طور است. آنچه شما دارید، چیزی نیست که به هر حال آنجا باشد ولو اینکه هیچ رویدادی اتفاق نیفتاده باشد: آنچه شما دارید، صرفاً رویدادهایی با روابط زمانی (یعنی زمان) بین آنهاست ـ روابطی مانند «شش روز بعد» یا «خیلی وقت پیش».

آیا زمان غیر واقعی است؟

این امر حاکی از این است که زمان واقعی نیست، بلکه تنها رویدادها واقعی اند. این رویدادها در امتداد بعدی خاص چیده شده اند (به گونه ای که می توان از «قبل» و «بعد»، به عنوان مواضعی در طول این بعد سخن گفت). اما این بعد چیست که رویدادها در امتداد آن ترتیب یافته اند؟ آیا واقعاً وجود دارد؟ اگر دلیلی یافت شده که موجودیت این بعد را زیر سؤال می برد، آیا می تواند چنین باشد که ظاهراً فقط به نظر برسد که رویدادها به این نحو چیده شده اند. در کتاب آلیس در سرزمین عجایب (2)، اثر لوییس کرل، به خاطر می آورید که آلیس، مانند یک سرباز، روی صفحه شطرنج حرکت می کرد. حرکاتش نیز واقعاً در نموداری در صفحه اول کتاب نشان داده شده است. ابتدا او ملکه قرمز را ملاقات می کند، آنگاه ملکه سفید را، سپس هامپتی ـ دامپتی را، بعد شاه سفید را، آنگاه شوالیه قرمز را، سپس شوالیه سفید را؛ سرانجام به پایان می رسد و مانند ملکه، تاج بر سر می گذارد. اما مهره ها به شیوه های بسیار، می توانند روی صفحه حرکت کنند. اگر او شوالیه سفید را قبل از ملکه قرمز، ملاقات کرده بود و مانند آن، ملاقاتها به نحوی متفاوت در طول جدول زمان ترتیب می یافت؛ آیا «قبل» و «بعد»، هیچ معنای واقعی ای بر روی صفحه شطرنج دارند؟ آیا آنها جریان رشته ای از حرکتها را در مکان مشخص نمی کنند؟ آیا امکان دارد چنین باشد که ما به ظاهر در زمان حرکت می کنیم و با رویدادها به نظم و ترتیب خاصی مواجه می شویم، اما واقعیت این گونه است که (همانند حرکت در صفحه شطرنج) می توانیم با رویدادها با هر نظم و ترتیبی مواجه شویم؟ به نظر می رسد آن نظم و ترتیبی که ما با آن مواجه شویم، شیوه ای باشد که آنها در امتداد محور زمان مرتب شده اند.
این امر نظریات فیلسوف بزرگ، امانوئل کانت (1804 ـ 1724) را به یاد ما می آورد. وی در اثر تأثیر گذارش، سنجش خردناب، استدلال می کند که ما به سبب شیوه ساخت اذهانمان، باید جهان را به شیوه های خاصی ادراک کنیم. (تمثیلی مفید: تصور به چشم زدن عینکی رنگی. اگر ما هرگز عینک آبی مان را برنداریم، همیشه جهان را به رنگ آبی ادراک می کنیم). لازم نیست استدلالهای کانت را در اینجا بیاوریم. تمام آنچه لازم است ذکر کنیم این است: محال است بدون ادراک جهان به صورت گسترش یافته در مکانی سه بعدی، و بدون تجربه امتداد یافته در زمان یک بعدی، هرگز تجربه ای از جهان داشته باشیم. اما مکان و زمان، کیفیات اعیانی که ما ادراک می کنیم، نیستند؛ آنها شرایط ضروری چنین تجاربی هستند. به همین شکل، گشودن چشمهایتان بخشی از تجربه ای بصری نیست؛ شرط ضروری دیدن است. چیزی نیست که شما می بینید؛ چگونه دیدن شماست (Kant, 1963, pp. 74-82; Korner, 1955, pp. 33-9).

دیدگاههای جدید

با وجود این تردیدها، کانت، مانند نیوتن، به واقعیت مکان و زمان معتقد بود. (Korner, 1955, pp. 33-4). علم جدید دقیقاً همین باورها را رد کرده است. طبق نظریات انیشتین درباره نسبیت خاص و عام زمان، آن گونه که ما معمولاً فرض می کنیم، مکان مستقل نیست، بلکه مکان و زمان، هر دو، کل چهار بعدی ای می سازند که پیوستار زمانی ـ مکانی (3) [یا جا ـ گاه] خوانده می شود.
نظریه نسبیت، به اندیشه زمان مطلق، پایان بخشید؛ آشکار شد که هر ناظری باید مقیاس خودش را از زمان داشته باشد، همانند نشان دادن به وسیله ساعتی که با خود دارد، و البته ساعتهای یکسانی که ناظرهای مختلف با خود دارند، لزوماً مطابقت ندارد (Hawking. 1990, p. 21).
زمان اندازه گیری شده، بستگی به سرعت (دقیقاً، شتاب نسبی) مقیاس دارد. از زمان انیشتین، مسائل حتی عجیب تر شده اند:
... وقتی نسبیت عام را با اصل عدم قطعیت مکانیک کوانتومی ترکیب کنیم، برای مکان و زمان، هر دو امکان پذیر است که بدون هیچ لبه یا مرزی، متناهی باشند (Ibid., op. cit., p. 44)
لازم نیست این موضوع را بیشتر دنبال کنیم، گرچه ممکن است جذاب باشد. واضح است که دیدگاههای دانشمندان، درباره مکان و زمان، از دیدگاه عرف عام، بسیار دور شده است.

سرعت زمان چیست؟

اما دیدگاه عرف عام درباره زمان نیز مسائل خودش را دارد. برای مثال، ما از «گذر زمان» سخن می گوییم. در نمایش نامه سموئل بکت، در انتظار گودو، ولادیمیر به چیزی اشاره می کند که دست کم به گذشتن زمان کمک کرده است؛ استراگون با عصبانیت جواب می دهد که زمان در هر صورت می گذشت. گوینده نخست دیدگاهی شخصی یا ذهنی اتخاذ می کند؛ وی از تجربه اتفاقات در زمان سخن می گوید. گوینده دوم، این دیدگاه عمومی یا عینی را اتخاذ می کند که دقیقه ها، ساعتها و روزها در سرعتی منظم از پی هم می آیند. این تمایز مناسب و مفید است: زمان خصوصی (4) و زمان عمومی (5)، هر دو نقش مهمی در تاریخ ایفا می کنند.
بیایید به واژه «سرعت» بازگردیم که در جمله ما قبل آخر آوردم. آیا سخن گفتن از «سرعت» زمان معنا دارد؟ می گوییم: «زمان بسیار سریع می گذرد، نمی توانم باور کنم که همین دیروز کریسمس بود». همان طور که روزالیند در جنگل آردن به اورلندو می گوید: «زمان با اشخاص مختلف با سرعتهای مختلف حرکت می کند (As You Like It, Act. III, Sc. ii, 1,301).» ممکن است بگویید مشکلی در این مطلب وجود ندارد. آنها درباره زمان ذهنی سخن می گویند ـ همان گونه که روزالیند با مثالی که می آورد، آن را توضیح می دهد. اما همه ما باید موافق باشیم که زمان عمومی به آهنگی واحد می گذرد. اما چه آهنگی؟ خوب، اگر زمان می گذرد، جریان دارد، می رود و الخ، باید به آهنگ خاصی بگذرد. هر چیزی که حرکت می کند، باید نوعی سرعت، آهنگ یا شتاب داشته باشد. چگونه می توانیم سرعت گذر زمان را اندازه بگیریم؟ ساعت دو نزدیک می شود، یعنی زمانی که باید نوشتن را متوقف کنم، آیا زمان با چه سرعتی نزدیک می شود؟ با چند مایل در ساعت؟ این پرسش هیچ معنایی ندارد. بنابراین، آیا باید بگویم که فلان تعداد ساعت در ساعت نزدیک می شود؟ این تعریف مانند این است که بگوییم اتومبیل با سرعت یک مایل در مایل حرکت می کند. هر دو بی معنی اند. ریشه مشکل این است که مفهوم حرکت متضمن تغییر موضع و تغییر زمان است. تصور زمان از پیش در تصور حرکت وجود دارد. استفاده از حرکت برای توصیف زمان، استفاده از زمان است برای توصیف زمان. و این همان قدر محال یا بی معناست که بخواهیم خود را با پاهای خودمان بلند کنیم یا (بدون آینه) چشم خود را ببینیم. می توانید سرعت هر چیزی را، به جز سرعت یا زمان، اندازه بگیرید. یک خانم می تواند متری را از جعبه کارش بردارد و هر چیزی را با آن اندازه بگیرد، جز خود متر را (Seddon, 1987) بنابراین، همه سخنها درباره گذر زمان، یا گذر رویدادها از حال تا به گذشته، یا چیزهایی که سپری شده اند ـ آن گونه که آگوستین می گوید ـ استعاره محض اند. اما برخلاف اکثر کاربردهای استعاره، ما واقعیت آنچه را از آن سخن می گوییم، نمی فهمیم.

چرا نمی توانیم گذشته را رؤیت کنیم؟

معمای دیگر عدم تقارن زمان است. این امر به این واقعیت اشاره می کند که آینده، به انحاء مختلف، مانند گذشته نیست. به نظر می رسد که گذشته تعیّن یافته باشد، اما آینده شکل نیافته است. بنابراین، باز اگر زمان یک بعد است، چرا می توان در آن تنها در یک جهت حرکت کرد (دوباره همان استعاره)؟ محوطه طرف راست، شبیه محوطه طرف چپ است؛ گام بالا مانند گام پایین است. اما در مورد زمان چنین نیست. با به خاطر داشتن این نکته که برای علم جدید، زمان و مکان، ابعاد مشترک پیوستار زمانی ـ مکانی [یا جا ـ گاه] هستند، آیا حرکت در زمان ـ حداقل در نظر ـ امکان پذیر است؟ ما امروز نمی توانیم به سیاره مشتری یا آلفای قنطورس سفر کنیم، اما این تنها عدم امکان عملی و شاید موقت است؛ روزی خواهیم توانست. آیا عدم امکان رؤیت قرن هجدهم، همانند آن، تنها عدم امکان عملی است؟ یا عدم امکان منطقی است؟ و اگر دومی است، آیا بدین خاطر است که نمی توانیم به عقب برویم، یا بدین خاطر است که به هیچ معنایی، گذشته ای وجود ندارد که تا رسیدن به آن به عقب برویم؟ اگر سوار یک کادیلاک در حال سفر از نیوهیون به بوستون باشم، تا هنگامی که در سفر هستم، منطقاً نمی توانم نیوهیون را ببینم. اما این عدم امکان منطقی، مستلزم آن نیست که نیوهیون دیگر آنجا نباشد. آنجا خواهد بود، ولو اینکه از قضا همه آن را ترک کرده باشند. آیا وضعیت ما نسبت به رؤیت قرن هجدهم چنین است؟ یا چیز دیگری هست که آن را غیر ممکن می سازد؟ آیا «گذشته» به هر معنایی، همچنان آنجا هست؟ اگر چنین است، به چه معنایی؟

چرخ زمان

در آخر، مسئله دور زمان و پیکان زمان را مطرح می کنم. (6) علی رغم این واقعیت که ظاهراً از گذشته به آینده حرکت می کنیم و نه به نحوی دیگر، اولین فرهنگها و تمدنها دیدگاهی ادواری درباره زمان داشتند؛ یعنی، به عنوان رشته ای از تکرارها که برای همیشه ادامه دارد، مانند یک چرخ (Bury, 1924, pp. 12-13; Trompf, 1979). کاملاً آشکار است که این اندیشه، از توالی فصول و از چرخه تولد، بلوغ و مرگ حیات حیوانی پدید می آید. تمدنهای اولیه ساحل رودخانه ای سومر، مصر، هند و چین، همگی وابسته به بالا آمدن و پایین رفتن فصلی آبهای رود فرات، نیل، سند و هونگ ـ هو بودند.
تغییر فصول مطابق با حرکات اجرام آسمانی ملاحظه می شدند، به گونه ای که دانش نجوم از ضرورت اندازه گیری و پیش بینی زمان نشأت گرفت. این اندازه گیری همه تمدنها را به خود مشغول کرد؛ برای مثال، مردم امریکای مرکزی را به تدوین تقویم پیچیده ای سوق داد که هنوز هم در بعضی جاها مورد استفاده است. برخلاف تقویم ما که هر 365 روز تکرار می شود، «تقویم مدور» امریکای مرکزی 18980 روز، یعنی چیزی بیش از پنجاه سال را در بر می گیرد. تازه این همه مطلب نیست.
قبل از تولد مسیح، مایاها [بومیان امریکای جنوبی] بر بناهای تاریخی بازمانده به اصطلاح «طول شمار»ی را حک می کردند که تمام رویدادهای تاریخشان را در خود جای می داد. یک طور شمار مستقل بر 1872000 روز بود که تقریباً معادل 5100 سال می شد. پس از گذشت این دوره، چرخه دوباره شروع می شد (Coe, 1971, pp. 66-7).

نظریه افلاطون درباره زمان

ما از تفکری که در پس تقویم مایایی است، جز از طریق محاوره افلاطون، یعنی تیمائوس، آگاه نیستیم. این محاوره که حدود 360 ـ 350 قبل از میلاد نگارش یافته، شرحی معقول از خلقت به دست می دهد. رساله تیمائوس، در سرتاسر دوران تاریک و اوایل قرون وسطی شناخته شده بود و به راستی همواره خوانده می شد. این رساله، برای مدتی طولانی کاملاً مطابق واقع دانسته نشد، بلکه تخیلها را برانگیخت و بر شیوه های تفکر درباره جهان تأثیر گذاشت.
نخست اینکه افلاطون با تأکید بر تمایز بین حقایق ابدی (همانند حقایق ریاضیات) و واقعیتهای ممکن ـ اشیاء که از قضا این گونه‌اند، اما ممکن بود به صورتی دیگر باشند ـ آغاز می کند. دسته اول را باید به وسیله عقل و دسته دوم را باید به وسیله حواس پنج گانه درک کرد. همان طور که می دانیم، این حواس به آسانی ممکن است فریب بخورند و ما هرگز نمی توانیم کاملاً بر فراورده هایشان ـ آنچه «معرفت تجربی» خوانده می شود ـ تکیه کنیم (Plato, 1965, p. 40). بنابراین، حقایق ابدی درباره چیزهایی هستند که هرگز تغییر نمی کنند ـ در حالی که جهان هستی، واقعیتهای تجربی درباره تغییرند ـ یعنی چیزهایی که هرگز برای مدت طولانی یکسان نمی مانند، به عبارت، جهان صیرورت.
با وجود این، هر چند (از نظر افلاطون) جهان مخلوق باید در معرض تغییر باشد، اما لازم نیست آشفته و بی نظم باشد. بنابراین، نظم جایگزین آشفتگی می شود (Ibid, p. 42). و جهت تأکید بر این نظم و نزدیک ساختن جهان مخلوق به جهان غیرمخلوق، تا حد امکان زمان خلق می شود؛
خالق افلاطون (دمیورژ) زمان را تصویر ابدی متحرکی از ابدیت ساخت که برای همیشه یگانه می ماند». بنابراین، او آسمانها را سامان داد و «در نتیجه این طرح و هدف خدا برای زایش زمان، خورشید و ماه و پنج ستاره، جهت تعیین و حفظ مقیاسهای زمان، به وجود آمدند (Ibid, p. 51).
آشکار است که طبق این دیدگاه، زمان حرکتی دایمی است که با حرکات اجرام سماوی، اندازه گیری می شود؛ یعنی، زمان ادواری است.
اما این ادوار گسترده اند. افلاطون خاطر نشان می سازد که تنها انسانهای اندکی می توانند حرکات سیارات دیگر (مریخ، مشتری، زحل) را ملاحظه کنند. آنها «تقریباً ناآگاه اند» که «حرکات پیچ در پیچ، در اصل زمان اند». و بنابراین، حیرت زا و پیچیده اند. وی در ادامه می گوید:
با وجود این، کاملاً ممکن است که درک کنیم عدد زمانی کامل و سال کامل، هنگامی که هشت محور، با تمام انقلابهایشان به یکدیگر رسیدند، کامل اند.
آنچه او در اینجا اشاره می کند، این واقعیت است که تقریباً همه این اجرام آسمانی، به همین مواضع نسبی باز می گردند. افلاطون در صدد بر نمی آید که محاسبه کند این [بازگشت] چقدر طول می کشد. (7) اما ظاهراً وی دوری طولانی را در ذهن دارد ـ آن قدر طولانی که کاملاً با داستان آتلانتیس (8)، علی الظاهر 9000 سال پیش تر، که از کاهنی مصری (و در تیمائوس نیز) منقول است، تطبیق می کند. کاهن مصری ادعا داشت که در معابر مصری،
«ما از نخستین دورانها، سندی مکتوب از هر دستاورد عظیم باشکوه یا رویداد قابل ذکر حفظ کرده ایم» (Plato, 1965, p. 35).
می توانیم ببینیم که افلاطون قادر بود دیدگاهی بسیار شبیه دیدگاه خود ما درباره تاریخ و اسناد تاریخی اتخاذ کند و با این حال معتقد باشد که جریان امور انسانی، در ادوار گسترده می‌چرخد. این، با دیدگاه ما تقابل دارد؛ دیدگاه دایر بر اینکه جهان، فقط یک بار آغاز شد و اینکه امور انسانی به طور ثابت از گذشته به آینده پیش می روند و بنابراین، هر رویدادی یک بار اتفاق افتاده و بی برگشت است. به اعتقاد ما، زمان مسیری است که هرگز نمی توان آن را باز پیمود.

پی نوشت ها :

1. مشخصات کتاب شناختی ترجمه این اثر، چنین است: قدیس آگوستین، اعترافات، ترجمه سایه میثمی، تهران: دفتر نشر سهروردی، 1380.
2. Alice Through the Looking - Glass؛ کتابی برای کودکان از لوئیس کرل (Lewis Carroll). آلیس دختر خردسالی است که در عالم پندار خود به دنبال خرگوشی به لانه آن می رود و در آنجا با حوادث شگفت انگیز و موجودات عجیب و گوناگون رو به رو می شود. این کتاب، که مشهورترین اثر نویسنده آن است، نخست در سال 1865 به چاپ رسید و بعداً به غالب زبانها ترجمه شد.
3. space - time
4. private time
5. public time
6. برای دستیابی به بحثی سودمند از اهمیت این دو مفهوم (دور و پیکان)، بنگرید به: Gould, 1987.
7. وی ظاهراً تصوری از تقدیم اعتدالین ـ حدود 26000 سال ـ نداشت. اینکه آیا او تصوری از «سال عظیم» 36000 ساله داشت یا نه، موضوع بحث و مناقشه محققان است. در این مورد بنگرید به: Cornford, 1941, p. 253, n. 3; A. E. Taylor, 1928, pp. 217-18.
8. Atlantis؛ در افسانه های یونانی جزیره بزرگی در دریای مغرب. به روایت افلاطون، که آن را به عنوان یک اتوپیا توصیف می کند، تمدن بلند پایه ای داشته و بعد زلزله آن را خراب کرده است. مسئله وجود و واقعیت آن، منشأ تحقیقات زیادی بوده است.

منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.