نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 
مسئله بنیادین این مکتب (الئائیان) (1)... مسئله فهم عقلی تغییر بود ... به گمانم... آن مسئله همچنان، مسئله بنیادین فلسفه طبیعی است.
کارل پوپر، حدسها و ابطالها
مطالعه تاریخ مطالعه علل است.
ای. اچ. کار، تاریخ چیست؟

نیروهای طبیعت و جهتهایشان

جهان از حرکت باز نمی ایستد. کل جهان در حرکت مداوم است و تغییر دستور روز است. تاریخ داستان پاره ای از تغییرات مهم طی 5000 سال اخیر است. نخست، ما درباره این تغییرات همان سؤالهایی را می کنیم که درباره هر جزء متحرکی می پرسیم: شتاب؟ جهت؟ درباره هر رویدادی می پرسیم: نیروی تغییر چیست؟ به سوی چه غایتی است؟
فیزیکدانان به ما می گویند تنها چهار نوع نیرو در جهان وجود دارد: گرانشی، الکترومغناطیسی، هسته ای ضعیف، هسته ای قوی. از این چهار نوع، تنها دو نوع قبل از قرن بیستم شناخته شده بودند. تشعشع الکترومغناطیسی از خورشید، چه مستقیم و چه غیر مستقیم، بیشترین انرژی را برای پویایی تاریخ فراهم آورده است، هر چند گرانشی نیز نقشی ایفا کرده است. این هم از منابع انرژی.
آنچه بیشتر مورد توجه مورخان است این است که چرا این نیروها به آن جهات حرکت کرده اند. اگر تاریخ طولانی حیات را بر روی زمین مطالعه کنیم، متوجه دو چیز می شویم: همواره برای موجوداتی که در آن زندگی می کردند، انرِژی در دسترس بوده است، اما آنها به انحاء خاصی رشد و تکامل یافته اند و از این طریق، مجراهایی را که انرژی باید در طول آن جریان یابد، تثبیت کرده اند. برای مثال، هم انسانها و هم ماهیها به اکسیژن نیاز دارند، اما روشهایی که یکی استفاده می کند، در اختیار دیگری نیست (ماهی در زیر قایق نفس می کشد و زنده می ماند، در حالی که ماهیگیر در آب می افتد و غرق می شود). شما می توانید پشت گردنتان را با دستان بخارانید، اما اسب نمی تواند. این مجراهای ثابت برای جریان انرژی، قوانین طبیعت خوانده می شوند. این مجراها ساختار و امکانات نه تنها موجودات زنده، بلکه بخشهای بی جان زمین ـ صخره، خاک، آب و جو ـ را نیز تعیین می کنند.

استفاده های طبیعت: قواعد جامعه

عامل جدیدی با انسانها وارد بازی می شود. مدتها پیش، نیاکان ما پی بردند که می توانند تغییراتی در جهان طبیعی ایجاد کنند. یعنی می توانند انرژی را در مجراهای جدیدی به جریان اندازند. سنگ چخماقهای تراش خورده به دست انسانها، اولین شاهد این مدعا هستند. اینکه چگونه فناوری ما از آن مرحله تا اکتشاف فضا رشد و توسعه یافت، داستانی نیست که بشود اینجا نقل کرد. نیروهای طبیعی همچنان برای فراهم ساختن دینامیک حتی در سفر فضایی استفاده می شوند.
اما، تاریخ متشکل از چیزهایی بیش از فناوری است. ما در جوامع زندگی می کنیم، و زندگی اجتماعی نظامهای پیچیده ای ایجاد کرده است ـ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، زبانی، زیبایی شناختی و دینی. درست همان طور که طبیعت در طول خطوط خاصی تحول می یابد (به گونه ای که ماهی نمی تواند در هوا تنفس کند)، جوامع نیز به شیوه های متمایزی رشد و تکامل یافته اند، به گونه ای که انرژی در جهات خاصی جریان می یابد. اما تفاوتی هست در اینکه جریانهای انرژی که به وسیله نظامهای انسانی هدایت می شوند، بسیار کمتر از قوانین طبیعت تعیّن یافته اند. از این رو، من انرژی دارم، اما (مانند برخی از پرندگان) نمی توانم برای دیدن، سرم را 360 درجه بگردانم؛ من انرژی دارم، اما چه بسا نتوانم روی میز صبحانه رئیس جمهور برقصم. جوامع قوانین، قواعد و رسومی دارند که شبیه قوانین طبیعت است، اما از آنها ضعیف تر است. با این حال، قواعد اجتماعی می توانند شخصیت فرد را شکل دهند، به گونه ای که گفته می شود انسانها «طبیعت ثانویه ای» دارند (مخلوق جامعه)، که تقریباً به قوت «طبیعت اولیه» آنها به نظر می آید.

چهار جریان انرژی

پرسشهای مربوط به جهت دادن به انرژی در تاریخ، معمولاً با لفظ علت بیان می شوند. علت نهضت اصلاح دین، لغو قوانین غلّه (2) و جنگ ویتنام چه بود؟ کاملاً بی معنی خواهد بود که به چنین پرسشهایی، برحسب نیروهای الکترومغناطیسی و گرانشی که نهایتاً انرژیهای ضروری را فراهم می آورند، پاسخ داده شود.
بنابراین، هنگامی که از علت پیشامدی سؤال می کنیم، مرادمان این است که چرا چیزها این مسیر خاص را در پیش گرفتند. چرا این بخش کوچک جهانی که همواره و همه جا در حرکت است، در این موقعیت و در این جهت خاص حرکت کرد؟ جواب را می توانیم در چهار قلمرو جستجو کنیم.
نخست، قلمرو طبیعت محض است؛ یعنی طبیعتی که دست انسان به آن نخورده است. پرسشهای راجع به دانه های بلوط، زمین لرزه ها و پروانه ها متعلق به این قلمرو است. پاسخها مطابق با نظریات علوم طبیعی داده می شوند. قلمرو دوم، قلمرو طبیعت در خدمت انسان است. پرسشهایی مانند «چرا چوب کبریت هنگامی که روی قوطی کشیده شد، آتش گرفت؟» به این قلمرو تعلق دارند. چوب کبریت و قوطی آن، در طبیعت یافت نمی شوند. با وجود این، پاسخ به سؤالی فناورانه مانند این، عمدتاً بر حسب نیروهای طبیعی تحت قوانین طبیعی داده می شود. (در این مورد، بر حسب اکسیژن، اصطکاک، فسفر و مانند آن.) با این حال، این موقعیتها (بر خلاف موقعیتهای قلمرو نخست) تنها در نتیجه نیات انسانی پدید می آیند.
قلمرو سوم، قلمرو جوامع انسانی با قوانین، قواعد، رسوم، سنن و مهارتهایشان است. جواب پرسشهایی نظیر «چرا حرکت ماشینها در بریتانیا از طرف چپ صورت می گیرد؟» یا «چرا میلتون انتخابی بین سبک عزل وار (3) پترارک یا شکسپیر داشت؟» را باید بر حسب قواعد جامعه و نه قوانین طبیعت.
قلمرو چهارم، قلمرو قصد و نیت است که در عین حال، شناخت شده ترین و حیرت انگیزترین قلمروهاست. اینکه انگشت من کلیدی را بر روی ماشین تحریر فشار می دهد، امری شناخته شده است، و اینکه تغییراتی در جهان (سه قلمرو نخستین ما) به واسطه تغییراتی در ذهن پدید می آید، امری حیرت انگیز است. اینکه آیا ماده واقعاً به وسیله امری غیر مادی به حرکت در می آید، چنان که گویی در ظاهر چنین است، مدتها برای فیلسوفان مسئله بوده است و هنوز هم حل نشده است.
غالباً به سؤالات چرا دار، بر حسب آنچه کسی خواسته، تصمیم یا قصد انجام آن را داشته است، پاسخ داده می شود. اگر درباره کبریت، به جای اینکه بپرسیم «چرا روشن شد؟»، سؤال کنیم «چرا آن را به قوطی کشیدند؟»، پاسخ این است: «زیرا مریم می خواست آتش روشن کند.» به این پرسش که «چرا میلتون از سبک غزل پترارک استفاده کرد؟» نیز نیت پاسخ می دهد.

چهار نوع علّیت

گاهی پاسخ مبتنی بر بیش از یک قلمرو از علیّت است. بنابراین، پاسخ کامل به این پرسش که «چه چیزی موجب شد پای او بشکند؟» مستلزم اینهاست: (1) او می خواست به اداره پست برسد ـ قلمرو 4؛ (2)ساعت 8:57 بود و محمولات پستی سر ساعت 9 می رفت ـ قلمرو 3؛ (3) وی مجبور بود از مسیر شیب دار پله ها پایین برود ـ قلمرو 2؛ (4) درجه حرارت ناگهان پایین آمده بود و پله ها یخ زده بودند ـ قلمرو 1. با این حال، هر یک از این چهار مورد ممکن است علت خوانده شود.
دو نکته را درباره انواع متعدد علت خاطرنشان می سازیم. نکته نخست این است که نیات انسانی معمولاً در سه قلمرو دیگر اعمال می شوند: آنها به ندرت به قلمرو اندیشه محض محدود می شوند. نکته دوم این است که قابلیت پیش بینی در هر چهار قلمرو یافت می شود. حرکات مداوم جهان (هم انسانی، هم طبیعی)، نشان دهنده قاعده مندی در حد کفایت برای تبدیل شدن نیات انسانی به افعال انسانی است. تنها به این دلیل که می توانیم به روییدن گیاهان از دانه ها امید ببندیم است که کشاورزی را توسعه داده ایم. و تنها به این دلیل که انتظار دارم همه وسایط نقلیه دیگر از طرف چپ برانند اساساً جرأت می کنم از اتومبیلم استفاده کنم.
اینکه چه چیز تاریخ را ممکن می سازد و همچنین چه چیز آن را همیشه جالب توجه می کند، یک پارادوکس است. پارادوکس این است که افعال انسانی به منظور ایجاد تغییرات در جهان از قبل متغیر قصد می شوند؛ با این حال، آنها را تنها بر اساس این فرض می توان برنامه ریزی کرد که هر چیز دیگری همان گونه باقی خواهد ماند. اما قطعاً همیشه چنین نیست. تغییرات پیش بینی نشده نیز واقع می شوند. همه ما نتیجه را می دانیم: «بهترین برنامه ریزیها نیز به شکست می انجامند». با این حال، باید همچنان فرض کنیم که آتش می سوزاند، نان سیر می کند، ماشینها پشت چراغ قرمز توقف می کنند و مانند آن. خلاصه اینکه ما باید بر درجه بالایی از قابلیت پیش بینی در جهان، چه طبیعی و چه فناورانه و چه انسانی تکیه کنیم. در غیر این صورت، زندگی غیر ممکن است. نیات ما باید در جهان بیرونی‌ای اثر بگذارد که ما بر آن کمتر از اذهان خودمان قدرت داریم. زیستن کاری مخاطره آمیز است.

برگزیدن علت

دومین چیزی که درباره کثرت انواع علل خاطر نشان می سازیم، امکان انتخاب گسترده ای را در پاسخ به سؤال «چرا؟» فراهم می آورد. و اجازه دهید یادآوری کنیم که این چهار قلمرو تنها برای پاسخ دادن به پرسش در باب جهت هستند: انرژی مورد نیاز برای هر تغییری (حتی شاید تغییر در ذهن) باید به وسیله یک یا چند نیروی فیزیکی فراهم آید. برای مثال، در مورد آن پای شکسته، افزون بر آن چهار قلمرو که ذکر شد، می توانیم گزارشی از نیروهای الکترومغناطیسی، گرانشی (و احتمالاً هسته ای ضعیف) را که نقش داشته اند، بیفزاییم. اما هنگامی که از علت یا علل می پرسیم، معمولاً نیازی به فهرست کاملی از همه علل سهیم نداریم. تنها آن علتی را می خواهیم که برای ما جالب است یا آنکه فایده ای در بر دارد. همان طور که گاردنر بیان می کند:
عقل سلیم علت یک رویداد را غالباً نوعی دستاویز و ابزار برای رسیدن یا کمک به رسیدن به غایتی که آرزوی آن را داریم، تصور می کند (Gardiner, 1952, p. 11).
می پرسید «چرا ماشین از حرکت باز ایستاد؟» جواب می دهم «زیرا فراموش کردید باک آن را پر کنید». می توانستم پاسخی بدهم متضمن از دست دادن سرعت، نبود بخار بنزین و مانند آن. اما پاسخ مفیدی که من دادم، چیزی بود که دانستن آن برای شما سودمند بود. به شما «دستاویزی» در آن وضعیت دادم که از تکرار آن خودداری کنید.

یافتن علل در تاریخ

اما مورخ هنگامی که درباره علل در تاریخ سؤال می کند، معمولاً در جستجوی چنین «دستاویزی» نیست. وی بیشتر در پی فهم گذشته است تا تأثیر نهادن بر آینده. به هر حال دولتمردان و دیپلماتها «دستاویز» می خواهند. برای مثال، آنها درباره علل یک جنگ تفحص می کنند و سپس تلاش می ورزند به منظور جلوگیری از جنگی دیگر، این علل را از بین ببرند. باور به اینکه ایالات ضعیف در سرحدات فرانسه آن کشور را بر تجاوز وسوسه کرد، فاتحان را در کنگره وین در 1814 ـ 1815 به تقویت کردن ایالات در آن سرحدات واداشت. فاتحان در کنفرانس پاریس در 1919معتقد بودند که ملیتهای منکوب شده یکی از علل جنگ اخیر بوده است.
بنابراین، آنها امپراتوریها را تکه تکه کردند و شماری از ایالتهای کوچک جدید بنیان نهادند، بدین ترتیب، سیاستهای یک قرن پیش را برعکس کردند. به عهده مورخ است که تبیین کند چرا سیاست 1815 در تضمین صلحی طولانی تر، به نحو چشمگیری از سیاست 1919 موفق تر بود. (4)
اگر مورخ در جستجوی «دستاویزی» برای آن رویدادها نیست، درصدد هم نیست که هر چیزی را که ممکن است علت تصور شود، فهرست کند. وی اکثر عناصر را، چه طبیعی و چه فناورانه، اجتماعی و روان شناختی مسلم فرض می کند. آنچه وی به آن توجه دارد فاصله گرفتن از هنجار است. برای مثال، حکومتها معمولاً بر مردم فرمان می رانند. تنها در آن هنگام که حکومتی با عملی انقلابی سرنگون می شود، توجه مورخ برانگیخته می شود و در جستجوی تبیین بر می آید. وی پیشینه های غیر معمول را برای تبیین این رویداد غیرمعمول جستجو می کند. حکومت پادشاهی فرانسه که در 1792 سقوط کرد، هزار سال دوام آورده بود. از جمله پیشینه های غیرمعمول، رشته ای از جنگهای پرهزینه و متعاقب آن ورشکستگی حکومت، اشاعه اندیشه های مخالف آن نوع حاکمیت، آشوبهای عمومی به خاطر قیمتهای بالای مواد غذایی و مانند آن بود.
در اینجا، خط فکر بر اساس کتاب نظام منطق (1843) جان استوارت میل منظم شده بود. نظم آن چنین است: دو موقعیت وجود دارد، یکی جایی است که شرایط الف، ب، ج، د، هـ، و ط، حضور دارند و م اتفاق می افتد. فهم عرفی می گوید شرط ط ارتباطی با وقوع م دارد. از این رو، مورخان از میان خصایص فرانسه پیش از انقلاب، به جستجوی علل می پردازند، نه از میان آن خصایصی که بدون وقوع انقلاب، برای مدتی طولانی، استمرار داشته اند.

پی نوشت ها :

1. Eleatic School یا نحله ایلیایی؛ نحله فلسفی پیش از سقراط در الئا، در ایتالیا. کسنوفانس، پارمنیدس، ملیوس و زنون الئائی منتسب به آن بودند. بر طبق تعالیم این نحله وجود حقیقت نهایی است و ادراکات حسی و تغییر (حرکت) و هم و پندارند.
2. Corn Laws; در انگلستان، قوانین و مقرراتی برای محدود کردن ورود یا صدور غلات به منظور محفوظ داشتن مقدار کافی برای مصرف کنندگان و نرخ عادلانه جهت تولید کنندگان. در سال 1361 میلادی، صدور غلّه ممنوع شد تا غله ارزان بماند. سالهای بعد نیز قوانین متعدد و در هم پیچیده وضع شد. قرنها قوانین غلّه جزء لاینفک سیاست مرکانتیلیسم انگلستان بود؛ و فقط بعد از جنگهای دوره ناپلئون اول بود که مخالفینی نیرومند در مقابل این قوانین به پا خاستند. این قوانین در 1828 و 1842 اصلاح شد. عاقبت، در نتیجه مبارزات اتحادیه ضد قانون غلّه (Anti-Corn-Law leage)، علی رغم مخالفت محافظه کاران، عملاً لغو شد.
3. Sonnet form؛ قالبی در شعر، که معمولاً چهارده سطری است، با وزن آیمبیک پنج رکنی.
4. جنگ جهانی دوم (1941 ـ 1944)، عدم موفقیت سیاست 1919 (یعنی سیاست بنیان نهادن ایالتهای کوچک جدید) را نشان داد. سیاست 1815 از این رو موفق تر بود که تا حدود صد سال پس از آن (تا زمان جنگ جهانی اول (1914 ـ 1918) جنگی رخ نداد.

منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.