نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 
مورخان به چه انواعی از تبیین می پردازند؟ همان طور که دیده ایم، آنها غالباً به تبیین چرا می پردازند؛ اما پرسشهای چه و چگونه، یا گه گاه، چه موقع، کجا، یا چه کسی را نیز تبیین می کنند. این مسئله را ملاحظه کنید که قدرتهای شکست خورده جنگ جهانی دوم ـ آلمان و ژاپن ـ در کمتر از یک نسل، تقریباً بزرگ ترین قدرتهای اقتصادی جهان شدند، در حالی که فاتحان ـ اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده امریکا و بریتانیای کبیر ـ در مشکلات اقتصادی فرو رفتند. مورخ آن قدر که خودش را به پرداختن به سوال «چگونه پیش آمد؟» ملزم می بیند، به سوال «چرا؟» ملزم نمی بیند. در باب تبیین «چه؟»، می توان داستان لویی شانزدهم در ژوئیه 1789 را به خاطر آورد که با دریافت اخبار تسخیر باستیل، بانگ بر می آورد که: «Mais, c'est une revolte! 'Sire» [اما، یک شورش است!]؛ یکی از درباریان پاسخ داد: «شورش نیست، انقلاب است». همچنین، پزشک ممکن است تبیین کند که درد من آپاندیسیت نیست، بلکه سوء هاضمه است. نشان دادن چیستی چیزی، غالباً ارائه بهترین تبیین است.

چه چیزهایی نیازمند تبیین اند؟

اگر اینها انواع تبیینهایی است که مورخان به آنها می پردازند، دقیقاً انواع چیزهایی که باید تبیین شوند، کدام اند؟ نخست، رویدادها هستند. یک رویداد تغییری در اوضاع است. باید به خاطر آوریم که عدم تغییر (به ویژه هنگامی که انتظار می رود) نیز باید یک رویداد به حساب آید؛ لازم است مورخ هم عدم تغییر و هم تغییر را تبیین کند. دیگر موارد قابل تبیین، افعال و مجموعه های افعال (مانند سیاستها، برنامه ها یا مبارزات)، متون (که ممکن است جمله ای واحد یا تألیفی کلّی مانند کتاب مقدس باشد) و اشیاء هستند. در اینجا نیز گاهی فقدان یک شیء مورد انتظار، نیازمند تبیین است.
چیزهای دیگری که باید تبیین شوند، همه انواع اندیشه هاست، به ویژه آموزه های سیاسی و دینی که حیات طولانی و تأثیرات گسترده دارند. سرانجام، همه اعمال از قبیل عادات، رسوم، سنن، شعایر و مراسمها نیازمند تبیین اند. تبیین همه این چیزها نیازمند داشتن بصیرت به رفتار انسانی است. اما بسیاری از آنها نیازمند فهمی از جهان طبیعی نیز هستند.

آیا نوع خاصی از تبیین برای تاریخ وجود دارد؟

بعد از تبیین انواع مختلف چیزهایی که باید تبیین شوند، می پرسیم که از چه نوع تبیینی می توان استفاده کرد؟ آیا نوع خاصی از تبیین برای مورخان وجود دارد؟ اگر وجود دارد، چگونه از تبیین عادی روزمره تمایز می یابد؟ و آیا از تبیین علمی نیز متمایز است؟ این سوالات به بحث و مشاجراتی طولانی طی پنجاه سال اخیر دامن زده اند. در این مجادلات، بسیاری از مورخان و همچنین شماری از فیلسوفان همدل با تاریخ، استدلال کرده اند که روشهای مناسب تبیین در تاریخ کاملاً متفاوت از روشهای تبیین در علم است. اما دیوید هیلل روبین فیلسوف، هنگامی که می گوید «تنها تمایز مفیدی که می توان نهاد، تمایز بین تبینهای کامل و جزئی است... (Ruben, 1990, p. 17)، مطمئناً بر حق است. به جای تلاش برای تمایز نهادن بین تبیینهای علمی و تاریخی، یا بین یکی از اینها و نوع روزمره آن، باید در جستجوی تبیینهای کامل از هر چیزی باشیم که نیازمند تبیین است. در هر موقعیت خاصی، ممکن است لازم نباشد بیش از تبیینی جزئی ارائه دهیم، زیرا پاره ای از اجزاء را می توان مسلم فرض کرد. اما همیشه در پس زمینه باید تبیین کاملی باشد.

تبیینهای کامل و تبیینهای خوب

این ملاحظه اخیر، ما را به تمایز بین تبیین کامل و تبیین خوب رهنمون می سازد. یک تبیین کامل تبیینی است که پاسخگوی همه پرسشهای ممکن باشد. یک تبیین خوب تبیینی است که آن هدفی را برآورده کند که درباره آن سوالی خاص پرسیده شده است. انسانهای مختلف تبیینهای مختلف می خواهند. برای مثال، اگر ماشینی از کار بیفتد، تبیین تعمیر کار این است که در باک بنزین وجود ندارد، تبیین راننده این است که شوهرش هنگامی که بار آخر از ماشین استفاده کرده، باک آن را پر نکرده است، و برای شوهر راننده این است که همسرش هرگز به درجه بنزین نگاه نمی کند. البته یک تبیین کامل همه اینها و بسیاری دیگر را در بر خواهد گرفت. یک تبیین خوب معمولاً تبیینی جزئی است، اما نیازهای آن مورد را برآورده می سازد و در صورت لزوم، می تواند تا تبیینی کامل بسط داده شود. (اما نیازهای پژوهشگر همواره برآورده نمی شوند. یک بار کشیشی از سارق بانکی پرسید چرا به بانک دستبرد زده است؛ سارق پاسخ داد: «زیرا بانک جایی است که پول در آن هست».) (Putnam, 1979, p. 42).
با این حال، تبیین در تاریخ مسائل خاص خودش را پدید می آورد. همان طور که دیدیم، ای. سی. دانتو خاطر نشان می سازد که توصیفی کامل از هر رویداد تاریخی، علی الاصول همیشه محال است، زیرا جهت توصیف کامل آن، به دانستن معنا و اهمیتش برای زمانهای آینده نیاز داریم: «گزارش کاملی از یک رویداد می بایست هر توصیف تاریخی صادق از آن رویداد را در بر بگیرد (Danto, 1965, pp. 18, 148ff)». اگر ما هرگز نتوانیم گزارشی از یک رویداد ارائه دهیم، این پرسش پدید می آید که آیا به همین اندازه ارائه تبیینی کامل از آن محال نیست؟ تردید مشابهی از آنچه اف. دبلیو. میتلند «رشته به هم پیوسته» تاریخ خوانده است، سرچشمه می گیرد. وی یادآور می شود که در تاریخ ظاهراً هر چیزی با چیز دیگر به نحوی مرتبط است که هیچ درز یا مرز طبیعی ای باقی نمی گذارد. اگر واقعاً چنین است (یا چیزی شبیه این)، چگونه می توانیم بدون ذکر کل آنچه قبلاً گذشته است، تبیینی کامل از هر رویداد در تاریخ ارائه کنیم؟ همان طور که خواهیم دید، این تنها دلیل تردید درباره امکان تبیین تاریخی نیست.
یک چیز حتمی است: یک تبیین، چه کامل و چه تنها جزئی، باید مبتنی بر واقعیت باشد. سیاستمداران، روزنامه نگاران و والدین غالباً وسوسه می شوند تبیینهایی ارائه کنند که خوب به نظر می رسند (به این معنا که پرسش گر را راضی می کنند)، اما دقیقاً صادق نیستند. روبین به حق تأکید می کند که «تبیین یک مفهوم معرفت شناختی است»، اما «مبنای متافیزیکی محکمی» دارد (Ruben, 1990, pp. 2, 232). مراد او این است که یک تبیین مناسب در تاریخ، همانند تبیین در عمل، نه تنها باید برخی از نظام معرفت و باورهای ما باشد (یعنی معرفت شناختی باشد)، بلکه باید مبتنی بر مبنایی متافیزیکی نیز باشد (یعنی بر این اساس که جهان واقعاً چگونه هست یا بود). یک تبیین صرفاً خوب، هر قدر پذیرفتنی باشد، ممکن است کافی نباشد. هر تبیین یابد بیش از صرفاً کلمات و اندیشه باشد؛ یعنی، باید متضمن گزارشی صادق از جهان واقعی باشد. این امر تمایز بین علت و تبیین را تقویت می کند.
تمایز بین تبیین کامل و تبیین خوب، خصوصاً به تاریخ مربوط است. غالباً مورخ با آنچه به گمان وی تبیینی خوب است، راضی می شود. اما خوبی یک تبیین بستگی به شنونده دارد؛ و بسته به شنونده ای که تبیین به او ارائه می شود، تفاوت می کند. غالباً مورخان با خودبینی اظهار می کنند که در تاریخ مهم این است که پرسشهایی طرح شود. اما به خودی خود، هیچ پرسش درستی وجود ندارد. تنها پرسشهایی وجود دارند که مفید است دانشجو در هر مرحله از تحقیقش طرح کند. هر تبیینی که به پرسش طرح شده پاسخ گوید، به همان اندازه تبیینی خوب است، اما اگر مورخ کاری اصیل انجام می دهد، چه بسا ادعا کند که تبیینهایی که وی در جستجوی آنهاست، صرفاً وابسته به شنونده نیستند؛ آنها بخشی از یک تبیین کامل اند ـ تبیینی چنان کامل که همه پرسش گران محتمل را راضی می کند، همه نکات را پوشش می دهد و به همه ایرادات معقول پاسخ می دهد. در اینجا، ممکن است بنگریم او در پی کشف کل حقیقت است.

آیا تبیینهای کامل در تاریخ امکان پذیر است؟

پیش از این، دلایل تردید (برخاسته از ملاحظات دانتو و میتلند) درباره امکان تبیین کامل در تاریخ را دیدیم. در واقع، مورخان به ندرت به ارائه آنها مبادرت می کنند ـ هر چند نه به دلایلی که قبلاً ذکر شد. نخست اینکه، چیزهای زیادی را می توان بین راوی و شنونده مسلم انگاشت. لازم نیست تبیین کنیم که انسانها در مقابل دشمن احساس ترس می کنند، یا اینکه سیاستمداران در پی قدرت اند. تبیینی کامل، به موازات این خطوط، چه بسا تبیینی بد باشد؛ زیرا می تواند به آسانی شنونده را خواب کند و از این رو، نتواند چیزی را تبیین کند.
اما تبیینهای تاریخی به دلیلی دیگر نیز جزئی اند: جهل محض. تقریباً در هیچ موردی، ما کل داستان را نمی دانیم. (مقصود دانتو به هیچ وجه، این نیست که درباره توصیف است و نه شاهد). حتی در مورد رویدادهایی که به خوبی گزارش شده اند، مانند ترور پرزیدنت کندی، هنوز چیزهای زیادی هست که باید دانست. بنابراین، هیچ کس نمی تواند مطمئن باشد که شناختی بیشتر، تبیین ما را از این رویدادها تغییر نخواهد داد. مورخان نیز مانند همه راویان خوب، آنچه را کسالت آور است، حذف می کنند. آنها علاوه بر این، آنچه را نمی دانند نیز حذف می کنند. هم خواننده و هم مورخ می تواند به خاطر حذف، یک دلیل را به آسانی با دلیل دیگر اشتباه کند.
با این حال، آیا برای هر مورخی سودمند نخواهد بود که خودش را گه گاه تسلیم بازجویی همه جانبه کند، به نحوی که مجبور شود همه مفروضات، حدسها و طفره هایش را آشکار سازد؟ هنگامی که فقط با این سوال مواجه شود که تبیینی کامل چگونه است، وادار می شود منابع، مطالعات، روشهای کار و شیوه های اندیشه اش را کاملاً بررسی کند. همچنین، باورهای اخلاقی، دینی و سیاسی اش را آشکار کند. سرانجام اینکه، اگر این بازجویی به طور جدی استمرار یافته باشد، عقاید متافیزیکی اش را عریان خواهد ساخت: یعنی باورهایش درباره چگونگی سپری شدن جهان، باورهایشان درباره علّیت، موجبیت، فعل، تصمیم، رویداد، جزء و کل، وحدت و کثرت، تلائم و جدایی، فرایند و پیشرفت، فردگرایی و کل گرایی. به همین دلایل چه بسا خوب است که تبیین کامل در تاریخ دست نیافتنی است. اما امکان یک تبیین کامل، باید به عنوان یک هدف و راهنما ـ مانند ستاره قطبی ـ همواره پیش روی مورخ باشد.
منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.