پژوهشگر: علیرضا ذاکر اصفهانی




 

تاریخنگاری کسروی از چند نظر اهمیت پیدا می‏کند. نخست آنکه او حلقه واسط تاریخنگاران عصر مشروطیت ایران با اهل تاریخ در دوره بعد از آن انقلاب است. دوم اینکه وی شالوده جدیدی را به سبک و سیاق غیر سنتی و معمول در عرصه تاریخنگاری ایرانی پی می‏ریزد و فضای جدیدی را برای همقطاران خود از همین دوره به بعد بازمی‏گشاید. لذا او را از سرآمدان این جریان در عرصه تاریخنگاری نو می‏شناسند.
او که خود در کوران انقلاب مشروطیت ایران حضور داشت و نیز دل در گرو مقاصد و آرمانهای آزادیخواهانه آن دوره داشت، از اینکه نتایج آن پدیده را مغایر با خواستهای انقلابیون می‏دید، نگران بود؛ لذا در پی آسیب‏شناسی و سپس تجویز درمانی برای بهبود اوضاع بود.
کسروی ضعف عمده ایران دو دهه بعد از آن پدیده را همبسته نبودن توده‏ها و عدم پیوند ملی می‏دانست و بیش از هر چیز حضور مذاهب و کیشهای مختلف در جامعه ایرانی را عامل پیدایی تفرق و تشتت اقوام و گروهها می‏دانست؛ از این روی، مذاهب موجود ازجمله مذهب شیعه را، که از یاران و پیروان بیشتری برخوردار بود، عامل انحراف اسلام ابتدایی تصور می‏کرد. به همین سبب، در کنار فرقه‏های ساختگی مثل بهائیت به نقد آن پرداخت وخواستار توجه به کلیت اسلام شد. «همه مذاهب و کیشها و فرقه‏ها، اختلافات را کنار گذاشته و متوجه اصول مشترک و کلی مذهب باشند و به کلیت اسلامی بودن به جای تفاوتهای فرقه‏ای، توجه کنند.» 1
او بعدها این طریقه را به صورت افراطی ادامه داد و به دین خودساخته‏ای به نام «دین پاک» (پاکدینی) رسید. البته این رویکرد را باید بیشتر در راستای آراءِ ضد دینی، و به ویژه شیعی، او تفسیر کرد.
کسروی روی‏آوری خود به مفهوم ملیت را به مسئله خرافات دینی مسلط بر اندیشه جامعه و تشتت موجود، به خصوص در حیطه مذهب و نتیجه آن عقب‏ماندگی کشور، مربوط می‏داند. 2 در حالی که سایر متجددین وقت استبداد را عامل عقب‏ماندگی ایرانمی‏دانستند، او ریشة عقب‏ماندگی را در فقدان یگانگی ملی می‏داند. وحدت ملی ایران برای او از چنان جایگایی برخوردار است که حتی دین را به پای آن قربانی می‏کند. علت انتقاد او از شیعه همین امر بود. به باور او مذهب شیعه حکومت مشروطه را که در بطن خود نوعی عرفی‏گرایی را ترویج می‏کرد و در اساس و بنیان جوهره‏ای ملی‏گرایانه داشت با مفاهیم اجتماعی و سیاسی خود در تقابل می‏دید. تشیع با دنبال کردن آرمانهای خود از قبیل ایجاد امت اسلامی عملاً در تقابل با روح مشروطه‏گری و حاکمیت هویت ملی ایرانی است. فلذا با نیازهای حکومت مشروطه ناسازگار است. 3
همین راهبرد بعدها او را به سمت ساختن دینی رهنمون شد که با معیارهای مشروطه‏گری و آرمانهای آن از قبیل وحدت ملی تطابق تام داشته باشد، دینی که متعلق به یک قوم یا فرقه مشخصی نباشد. از این‏روست که وی ریشه تفرقه موجود در جامعه وقت را در اختلافات قومی، زبانی و مذهبی می‏دید. عواملی که دستیابی ایرانی به یگانگی ملی را سد می‏کرد. به گفته کسروی: «ما، پس از مشروطه، تنها این را در نظر داشتیم که جلوگیری از خرافات دینی نماییم و چاره‏ای برای بیسوادی توده بجوییم و پراکندگی و پاشیدگی را از میان مردم برداریم ومردم را به ایرانیگری پایبند و علاقه‏مند گردانیم.»
کسروی، در عین حال، با ارائه گرایشهای ناسیونالیستی، زرتشت را ستوده واو را مایه سرافرازی ایرانی می‏داند. برای او هر امری که بتواند چنین قصوری (: گسستگی توده‏ها) را مرتفع نماید، از امهات به شمار می‏آمد. ازجمله، دانش تاریخ می‏توانست در پیوند و انسجام ملتی که از بی‏ثباتی ملی رنج می‏برد مؤثر افتد. چنین ضرورتی، علاوه برآنکه او را به تألیف دو اثر مهم تاریخی یعنی تاریخ مشروطه ایران و تاریخ هجده ساله آذربایجان سوق داد، به نگارش اثر نظری با عنوان در پیرامون تاریخ و مقالاتی چند در همین حوزه، از قبیل تاریخ پانصد ساله خوزستان و قیام شیخ محمد خیابانی نیز برانگیخت. علاوه بر این، آنکه مسئول مستقیم تحقیقات تاریخی مجله آینده محمود افشار نیز بود. مجله‏ای که با مشی ملی‏گرایانه و با مقالاتی با محوریت وحدت ملی اداره می‏شد. 4
او در این اثر نظری، بسان سایر همکیشان خود به ضعف تاریخنگاری گذشته و در صدر آنها تملق و چاپلوسی تاریخنگاران رسمی اشاره دارد، که از قبل نوشته‏های آنها نه‏تنها ضعفها و خطاهای جامعه، اعم از بی‏ثباتی سیاسی، اقتصادی، حاکمیت خرافات و جهل و نادانی و انحرافات فکری، فرهنگی زدوده نمی‏شود بلکه بیشتر نیز می‏گردد. به همین دلیل، در کتابهای تاریخی او بیش از هر چیز توده‏ها مورد مطالعه قرار می‏گیرند. برخلاف قدما که سلطان و دربار را محور قرار می‏دهند، کسروی، به مثابه یک روشنفکر اجتماعی، در تعقیب آسیب‏شناسی جامعه با احساس رسالتی از نوع فائق آمدن بر ضعفها و کاستیها دست به تألیف می‏زند؛ حتی تألیفات دیگر او از قبیل شیعیگری، زبان پاک، امروز چاره چیست؟ سرنوشت ایران چه خواهد بود؟ و بسیاری از مقالات او در مجله‏های پیمان و آینده نیز در همین مسیر ارزیابی می‏شود.
تاریخ برای کسروی وسیله بیدارسازی و آگاهی‏بخشی توده‏هاست، که به‏زعم او این آگاهی به نوبه خود به تثبیت هویت ملی ایرانی می‏انجامد. در واقع، والاترین و برترین وسیله برای مقاصد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی او تاریخ است. ملت از طریق تاریخ هم با ضعفهای خود آشنا می‏شود و هم راه‏حلها را می‏شناسد. رویکرد به تاریخ، درخت اجتماع را تنومند و بی‏توجهی به آن، درخت مذکور را می‏خشکاند.
اگر بگوییم تاریخ برای یک توده همچون ریشه است برای یک درخت، بسیار دور نرفته‏ایم. تاریخ، یک توده را پایدارتر و استوارتر گرداند. در روزهای سخت یک توده سختیهای گذشته خود را سختیهایی را که با پایداری و مردانگی گذرانیده، به یاد آورد و دل استوارتر گردد. از دانستن آنکه پدرانشان دست به هم داده و آن توده و کشور را بنیاد نهاده‏اند به هم نزدیک‏تر و پیوسته‏تر باشند. 5
کسروی، بیش از همه، راه و رسمی ملی‏گرایانه داشت. او آثار خود از قبیل نوشته‏های تاریخی را در همان پس زمینه سیاسی (: فضای ملی‏گرایی) می‏نوشت. او هم از فضای موجود تأثیر پذیرفت و هم تأثیر وافر به جای گذاشت. او در شیخ صفی و تبارش در پی اثبات عنصر ایرانی و طرد جوهره عربی و ترک در این خاندان است. او سید بودن و انتساب آنها به خاندان اهل‏بیت و، به طور مشخص، امام موسی کاظم(ع) را انکار کرد و خاندان شیخ صفی را از نژاد آریایی دانست. به صراحت اعلام کرد که شاه اسماعیل و شاه عباس از تبار کوروش و داریوش می‏باشند. 6 کسروی می‏خواست اثبات نماید که تاریخ رایج مربوط به خاندان شیخ صفی تحریف شده است؛ چه، او را متأثر از ادوارد براون و یا سایر خاورشناسان بدانیم و چه ندانیم، تألیفی این‏چنین و به نمایش گذاشتن چنین تعریفی از ایرانی، آهنگ ملی‏گرایی آن دوره را تشدید کرد.
با این حال، یک جمع‏بندی از آثار متنوع او و ارائه تصویری از منظومه فکری وی حکایت از تأثیرپذیری او از آثار شرق‏شناسان و سایر متجددان دوره قبل دارد، گرچه در برخی از نوشته‏های خود آثار شرق‏شناسان را به نقد می‏کشد. دلیل این امر نیز آن است که کسروی اندیشمندی بومی‏گراست. وی به دنبال طرح و برنامه‏ای بومی و خودی است و، در عین حال، از مضرات غرب می‏گوید. شاید این نیز نشئت گرفته از تماس با آراءِ پست‏مدرن آن دوره غربیان باشد. 7 با این اوصاف، در صدد است با مدد گرفتن از شیوه تاریخ‏نویسی علمی غرب مواد داخلی را صورت غربی ببخشد. در این مقطع همه مفاهیم، در قیاس با غرب، تحلیل می‏شود؛ یعنی بدون در نظر گرفتن پارادایم غرب هیچ مفهومی قابل نقد و بررسی نیست. لذا در ذهنیت کسروی نیز تجدد مسئله مهمی است، گرچه این موضوع او را به ستایش از غرب رهنمون نساخت، آنگونه که در تقی‏زاده چنین شد. او در عین حال اطلاعات عمیقی از دستاوردهای علمی، فکری و فلسفی غرب نداشت. 8 و 9
صرف‏نظر از کسروی، نواندیشان ایرانی در این دوره دچار سردرگمی و پریشانی‏اند. از سویی سخت علاقه‏مند به تاریخ ایران باستان و ستایشگر آن‏اند و از سوی دیگر مخالف استبداد ناشی از نظام شاهی. آنان از سویی سخت حافظ سنتهای پیشین در تاریخ خود هستند و از سوی دیگر شیدای نظامات فلسفی سیاسی عصر جدید. از سویی در چارچوب ستایش از تاریخ گذشته ناچارند از خودکامگی شاهان دوره باستان حمایت کنند و از سوی دیگر دل در گرو دموکراسی و آزادی سیاسی و سایر ملزومات و اقتضائات نظامهای مدرن وقت دارند. چنین پارادوکسی در آثار آنان به خوبی مشهود است.
گرچه جمع بین این دو در عالم کتابت برای آنان میسر بود ولی در مرحله عمل ناچار شدند یکی را فدای دیگری کنند و به همین دلیل ناچار شدند با استبداد رضاشاهی کنار بیایند؛ و البته برای توجیه این پذیرش، چاره‏ای جز احاله امر به مفهوم «دیکتاتوری مصلح» نداشتند. راهبرد کسروی در دوره رضاشاه در دستور کار وزارت فرهنگ قرار گرفت و طرح نگارش تاریخ عمومی ایران برای دانش‏آموزان دبیرستانی تدوین یافت. بر اساس آن تاریخ ایران به سه دوره به شرح زیر تقسیم شد:
ــ از ابتدا تا صدر اسلام، به قلم میرزا حسن پیرنیا (مشیرالدوله)
ــ از صدر اسلام تا استیلای مغول، به قلم سید حسن تقی‏زاده
ــ از استیلای مغول تا اعلام مشروطیت، به قلم عباس اقبال آشتیانی
کتابهای تاریخ ایران باستان (مشیرالدوله پیرنیا)، زرتشتیها اثر (پورداود)، تاریخ اجتماعی ایران (سعید نفیسی) و تحولات اجتماعی و مدنی ایران در گذشته تألیف (سیدحسن تقی‏زاده) نیز در همین راستا ارزیابی می‏شوند.

پی‌نوشت‌ها:

1. احمد کسروی. در پیرامون تاریخ. به کوشش عزیزالله علیزاده. تهران، انتشارات فردوسی، 1377. ص 8 .
2.Ervand Abrahamian, Kasravi: The Integrative Nationalists of Iran towards a Modern Iran. London, Frankloss, 1980. p.111.
3. نک: احمد کسروی. شیعیگری. تهران، پایدار، 1322 .
4. درباره این مجله، در بخشی مجزا، مطالبی به اجمال آورده شده است.
5. احمد کسروی، همان، ص 29 .
6. همچنین نک: آینده، س 2، ش 7 19، ص 489 .
7. نمونه، نک: احمد کسروی. پیام من به شرق. تهران، پایدار، بی‏تا.
8. درباره میزان تأثیرپذیری کسروی از منابع فکری بیگانه، نک: سهراب یزدانی. کسروی و تاریخ مشروطه ایران. تهران، نشر نی، 1383. صص 21-24 .
9. در این بخش از منبع زیر نیز سود جسته‏ام: فصلنامه مطالعات ملی، س 4، ش 14، زمستان 1381.

http://www.iichs.orgمنبع : ایرانیان