پژوهشگر: علی ابوالحسنی (مُنْذِر)



 
سید حسن تقی‏زاده، در مشروطه اول و دوم، از عناصر فعّالِ جناح تندرو و سکولار محسوب شده و عملکرد وی بر مخالفت جدّی با «اسلامیتِ» جنبش استوار بود. وی با فتنه‌انگیزیها و شهر آشوبیهای خود و یارانش در تهران و تبریز1، عنوان «مشروعه» را (در دستخط شاه) به «مشروطه» بدل ساخت و سپس هم تا توانست با اصل پیشنهادی شیخ فضل‏الله (نظارتِ فقها بر مصوَّبات مجلس) و دیگر اصلاحاتِ شرعی در متمم قانون اساسی مشروطه مخالفت کرد و بر تصویب لوایح غیر اسلامی پای فشرد 2 و سرانجام موجبات تحصن شیخ نوری در حضرت عبدالعظیم علیه السلام را فراهم آورده و به عنوان کسی که «باعث مَفسَده» است، در مجلس خواهان دفع شیخ شد! 3 قتل شیخ نیز، به اعتراف خود تقی‏زاده، با اصرارِ میرزا علی‏محمد خان تربیت صورت گرفت 4 که فامیل5 و دستپرورده تقی‏زاده بود. 6
ثقه‌الاسلام تبریزی، تقی‏زاده را «مایه فساد در تهران» می‏دانست «که جمعی را دور خود جمع کرده و توسط روزنامه مساوات، نشر افکار بی قاعدگی می‏کردند».7
کار تقی‏زاده، به علت اصرار بر ادامه این راه کج، بدانجا رسید که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی او را مخالف اسلام شمرده و مجبور به خروج از کشور ساختند. 8 تقی‏زاده هم به اروپا رفت و همسر فرنگی گرفت و بالأخره نیز آن حکم مشهورش در روزنامه کاوه، مبنی بر لزومِ «فرنگی‏مآبی ایرانیان از فرق سر تا ناخن پا» را صادر کرد. 9
ابراهیم زنجانی، از دوستان و پیروان تقی‏زاده بود و این دوستی و پیروی در حدّی بود که وقتی مرحوم آخوند خراسانی، در مشروطه دوم، حکم به «ضدّیتِ مسلک» تقی‏زاده با اسلام، و لزوم اخراج وی از مجلس شورا کرد، زنجانی به تعریف و تمجید از تقی‏زاده برآمد و حکم مرجع شیعه را به سُخره و استهزا گرفت! (از این مقوله، در جای خود سخن خواهیم گفت). از نامه تقی‏زاده در غرّه شعبان 1336 ق (اواخر جنگ جهانی اول) به ابراهیم زنجانی10 و بویژه نامه‏های زنجانی به تقی‏زاده در تابستان 1302 شمسی بر می‏آید که ـ دست کم تا زمان رضاخان ـ رشته دوستی بین آن دو برقرار بوده و زنجانی در سلک ارادتمندان تقی‏زاده قرار داشته است. 11
جالب آن است که تقی‏زاده (برخلاف زنجانی) بعدها در نقطه کمال سن (دهه 30 شمسی به بعد)، تنبّهی پیدا کرد و صادقانه به خطا و تندروی خویش در عصر مشروطه اعتراف کرد.

ستیز با آخوند ملا قربانعلی

یکی از شخصیتهایی که، پیش و پس از مشروطه، در زنجان آماجِ دشمنی شیخ ابراهیم قرار داشت، آخوند ملاّ قربانعلی معروف به حجت‌الاسلام زنجانی بود که فقیهِ پارسا و پرنفوذِ خطّه زنجان در عصر قاجار به شمار می‏رفت.
شیخ ابراهیم، اهل زنجان و وکیل آن شهر در چند دوره مجلس بود و گذشته از آنکه خود، دشمنِ سرسختِ حجت‌الاسلام محسوب می‏شد، انتخابش به سِمَتِ وکالت نیز (چنانکه دیدیم) با حمایتِ مخالفانِ وی صورت گرفت. روی این سابقه، وی در طول دوران عضویت در مجلس اول، در مخالفت با آخوند فعّال بود و افزون بر این، در خاطرات خویش نیز که نزدیک به 20 سال پس از مرگ حجت الاسلام زنجانی نوشته، از هیچ نوع هتّاکی و فحّاشی به وی و اطرافیان او دریغ نکرده است.
تصویری که زنجانی از کارنامه ملاّقربانعلی و اطرافیان وی ساخته، تصویری سخت سیاه و نفرت انگیز است:
در اوقات ورود من [ از نجف به زنجان]... چندین دستگاه مرافعه و قضا و افتاء در زنجان، بزرگ و کوچک دایر بود، که بزرگترین آنها درگاه ملاّ قربانعلی بود...
دویست و سیصد نفر مردمان بیکار، همه اشرار طمّاع خونخوار به اسم نوکر و خدمتکار و قلچماق و شهود و عدول و وکیل و پیشکار، این دستگاه را دایر کرده و آقا را با هزاران تعریف و تمجید و صلوات و سلام در ایران مشهور کرده و مرجع گردانیده و هریک سالیانه لااقل رو هم پانصد تومان می‏خواهند خرج کرده و عیاشی نموده و پانصد تومان هم ذخیره و پس انداز نمایند، افتاده‏اند به جان مردم. خدا می‏داند مظالم اینها را با نوشتن در یک کتاب نمی‏توان به انتها رسانید...
مردم می‏گفتند ملاّ قربانعلی هم خود رشوه خوار و طالب مال نیست و خبر از مفاسد اتباع ندارد، و شاید راست باشد. زیرا او مبتلا به یک نحو جنون و غلبه خیال بود... 12
نیز می‏نویسد:
کار اتباع ملاّ قربانعلی و بعضی اقویای دیگر به نحوی بالا گرفت که هرکس کسی دیگر را وصی می‏کرد، به زور مشت و چماق، وصی را ممنوع داشته خود تصرف می‏کردند. هرکس وصیت نداشت جبراً وصی می‏شدند. سند ساختن و حکمِ جعلی، کار سهلی بود. مدّعی و شهود و قاضی از خودشان، و همه شریک.
هرجا وقفی بود و متولی داشت یا نداشت جبراً تصرف می‏کردند... بسیاری از مردم بدبخت ناچار وصیت نامه به اسم آقا ساخته به این وسیله حرز امانی به دست می‏آوردند.
دولتیان و حکام، آن؛ روحانیان و قضات، این؛ دزدان و اشرار، چنان؛ اعیان و تجار، چنین! مرجعی درکار نیست. مردم یقین دارند که از هر تابع و کوچک به متبوع و بزرگ شکایت کنند جز نکایت نخواهند دید... 13
کسی که با شخصیت و عملکردِ آخوند ملاّ قربانعلی آشنا نبوده و وی را تنها از روزنه کلام ابراهیم زنجانی بنگرد، خود را با انسانی روبرو خواهید دید سخت طمّاع و دنیاپرست، ظالم به حقوق مردم، همدست اشرار، و...! و این در حالی است که، اظهارات اهالی خبیر و امینِ زنجان (از علما گرفته تا تجار و کسبه و زارعین و دیگر طبقات مردم) راجع به منش و روشِ آخوند ملاّ قربانعلی، کاملاً با اظهاراتِ زنجانی مغایر بوده و به عکسِ ادّعای وی، حاکی از نیک نَفسی، مردم داری، مظلوم نوازی، دادگستری، زهد، سخاوت و محبوبیتِ وسیع آخوند در بین مردم زنجان و حومه است. ما در کتاب خود: سلطنت علم و دولت فقر14، پیرامون مقامات والای علمی و معنوی آخوند ملاّ قربانعلی، و وارستگی و عدالتخواهی و نفوذِ شگرفِ مردمی او کاملاً توضیح داده و به برخی از اتهامات شیخ ابراهیم نیز در باره آن مرد بزرگ، مستدلاً پاسخ گفته‏ایم. خوانندگان نکته سنجِ این مقاله می‏توانند به آن کتاب، مراجعه و داوری کنند.
حاجی وزیر زنجانی (از سران مشروطیت در زنجان، و از دوستان خودِ شیخ ابراهیم) 15 در کتاب خویش: «فصول خمسه در تاریخ خمسه»، تصویری چنین از «جناب آخوند ملا قربانعلی» دارد:
این عالم بزرگوار از عجایب روزگار است و حالاتی غریب دارد... ساده و قانع است. به طوری که خوراک او اکثر اوقات به نان و سبزی و چغندر است که آن را هم یک وقت میل می‏نماید. لحاف او منحصر به پوستین، و لباس از قَدَک16 منحصربفرد است.
از مالیه دنیا فقط دو دست عمارت را داراست، او را هم دیگران برای او خریده و ساخته‏اند. شب زنده دار، پرهیزگار، مستقیم الاحوال و کریم الطبع است. چنانچه هر چه از وجوه برّیّه از اطراف و اکناف برای او می‏آورند همه را به فقرا می‏دهد، بلکه همیشه اوقات مقروض است.
در علم فقه و اصول، بی‏بدل و حالیه منحصربفرد است. در نگارش اجوبه فتاوی و مسائل شرعیه و قضاوت، چنان ماهر و فائق الذهن است که تا کنون نتوانسته‏اند ایرادی به او وارد بیاورند، و حال آنکه معاند زیاد دارد؛ همه در کمین و منتهزِ فرصت‏اند...
اغلبی مقلد او هستند. نافذالحکم و مسموع الکلمه است... ازهد و اعلم و اَتقای عهد خویش است.
نکته جالبی که حاجی وزیر به آن تصریح دارد این است که حجت الاسلام ملاّقربانعلی «معاند زیاد دارد؛ همه در کمین و منتهز فرصت‏اند».
مرحوم محمد امیدی متخلص به «عاصم» (دانشمند، پزشک و شاعرِ وارسته و صاحبدلِ زنجان17 و صاحبِ دیوان ارزشمند «صبح بهار») نیز در مطلبی که راجع به ملاّ قربانعلی مرقوم داشته، افتراها و اتهامات گوناگون به ساحتِ وی را تماماً بی‏اساس، و ناشی از تبلیغاتِ سوءِ دشمنانِ وی خوانده است:
چون آن مرحوم مشروطه را امضا نکرده بود لذا مغرضین بسیاری مفتریات و تهمتهای بیشماری برایش تراشیدند، به کارهای نامناسب و نامشروع نسبتش دادند، شاید طوری به اعدام یا به تبعیدش راهی یابند. بالاخره به تبعیدش آرای مردم قرار گرفت، به کاظمین بردند.
این شخص عالیقدر مشهوراً (50) سال در زنجان در مسند شرع نشسته مرافعه و محاکمه می‏نموده. نویسنده در حدود ده پانزده سال از اواخر ریاستش را درک نموده. در ظرف این مدت غیر از تقوا و پرهیزگاری و ترک دنیا، و بدون اغماض با احقاقِ حق به کارهای مردم رسیدن، چیز دیگری ندیدم و نشنیدم.
اکثر اهالی زنجان مقلّدش بودند و معمَّرین هم از صحّت علم و عمل و تدبیرش با آب و تاب سخن می‏راندند و در بین مردم معروف به حجت‌الاسلام بود. شغلش شبها به عبادت خدای تعالی و روزها به کارهای مردم رسیدن و دستگیری از فقرا و ضعفا و مظلومین بود.
حیاطی داشت دارای اندرون و بیرونی و به یک زن منقطعه سنّه قناعت کرده، در 24 ساعت یک دفعه غذا می‏خورد. تمامی زندگانیش را به طور سادگی و بی‏آلایش گذرانید...
سخاوت و گشاده دستی و علوّ نفسش به حدّی بود که پیوسته حیاطش را در بیع شرط پولداران گذاشته پول می‏گرفت به فقرا می‏داد. از وجوهِ برّ، حیاطش را آزاد می‏کردند باز در شرط می‏گذاشت انفاق می‏کرد. از مال دنیا چیزی نداشت بجز آن حیاط. از وجوه برّ، خودش هم مثل یکی از فقرا امرار معاش می‏کرد.
ابداً به عادات و رسومات و تجمّلات خلایق اعتنایی نداشت. روح تقلید از مادّیون را در وجودش کشته بود. در همه علایق جسمانی ساده ساده بود. حتی در گفتگویش مثل یک نفر بی‏سوادی ادای کلام می‏کرد.
در نفوذ کلمه مثلی نداشت. اگر به حاکم زنجان پیغام می‏داد که از زنجان برود فوری حرکت می‏کرد. این قضیه مکرّراً دیده شد. اگر بخواهم از سایر افعال و تروک شایسته و محسّناتش بنویسم به طول می‏انجامد؛ همین قدرها کافی است.
هرکس هر تهمت و افترایی به آن مرحوم نسبت داده، همه دروغ و غرض رانی بوده. اشخاص بی‏غرض، یک نقطه ضعفی از آن فقید سعید ندیده و نشنیدند و نگفتند. 18
کمالات علمی و روحی، و خدماتِ دینی و انسانی حجت الاسلام زنجانی ـ چنانکه دیدیم ـ مورد قبول و اعترافِ همگان (اعم از موافق و مخالف) قرار دارد. تصویر سیاهی که زنجانی از حجت الاسلام و دستگاه او نقاشی کرده، اگر درست باشد، چگونه با «نفوذ و محبوبیتِ مردمی وسیعِ» آخوند در بین مردم (که همگان به آن اعتراف دارند) جمع می‏آید؟!
بر پایه آنچه گذشت، دشمنی و عنادِ «بیمارگونه» شیخ ابراهیم نسبت به آن شخصیت پارسا و خَدوم، حقاً بسیار عجیب و فاقد وجاهت منطقی بوده و بی‏گمان نقطه روشنی در کارنامه زندگی او نیست.

پی نوشت ها :

1 . ر.ک، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، 2/196ـ197 .
2 . ر.ک، روزنامه حبل المتین، تهران، ش 40 و 43، جمادی الاول 1325 ق؛ پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، منصوره اتحادیه، ص 109؛ تقی‏زاده، دکتر عیسی صدیق، مندرج در: یادنامه تقی‏زاده، ص 9؛ اشارتی به شخصیت تقی‏زاده، حسین جودت، مندرج در: همان، ص 268. تقی‏زاده و یارانش، هنگام طرح اصل نظارت فقها از سوی شیخ در جلسه غیر علنی مجلس، جلسه را ترک کردند روزنامه خاطرات شرف الدوله، صص 100ـ101. کسروی می‏نویسد: «نمایندگان [ مجلس] یک دسته " شریعت خواهی" می‏نمودند و دسته دیگر از ترس آنان به رویه کاری می‏پرداختند. اگر تقی‏زاده جلو نگرفتی، و قانون اساسی با دستبردهای [ ؟!] علما در مجلس خوانده شدی هرآینه پذیرفته گردیدی» تاریخ مشروطه ایران، ص 322 و نیز ص 318 و 322 و 370 .
3 . برای اظهارات تقی‏زاده بر ضد شیخ در مجلس، هنگام تحصن مزبور ر.ک، مکتوبات، اعلامیه‌ها... شیخ شهید فضل‏الله نوری، محمد ترکمان، 2/114 و 116 و 119 و 121 و 136 .
4 . زندگی طوفانی؛ خاطرات سید حسن تقی‏زاده، ص 138 .
5 . وی برادرزاده میرزا محمدعلی خان تربیت شوهر خواهر تقی‏زاده بود زندگی طوفانی، ص 326 .
6 . همان: ص 52 .
7 . مجموعه آثار قلمی... ثقه‌الاسلام، نصرت‏الله فتحی، ص 81. همچنین در باره اقدامات سوء تقی‏زاده در مشروطه دوم، و اعلامیه های افشاگرانه علیه وی، ر.ک، واقعات اتفاقیه در روزگار، 2/ 28 و 384 و 538 به بعد.
8 . برای متن حکم مزبور ر.ک، اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقی‏زاده، صص 207ـ 208؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، زمستان 1372 ش، صص 172ـ173 .
9 . ر.ک، مجله کاوه، به مدیریت تقی‏زاده، دوره جدید، غُرّه جمادی الآخر 1338 ق/22 ژانویه 1920 م، ص 2 .
10 . ر.ک، ایران در جنگ بزرگ 1914ـ 1918، مورخ الدوله سپهر، صص 495ـ496 .
11 . چنانکه در نامه‏های خود به تقی‏زاده، بر «محروم شدن از فیض حضور مبارک» وی افسوس می‏خورد و به پیشگاه وی عرض دست‏بوسی دارد. ر.ک، نامه‏های تهران، به کوشش ایرج افشار، صص 65-76 .
12 . خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، صص 119-120.
13 . همان: ص 163. نیز: «اطرافیان ملاّ قربانعلی هم در شهر بیش از اندازه طغیان کرده‏اند. دیگر کسی اختیار جان و مال ندارد. علنی هرکس را می‏خواهند در وسط کوچه و بازار زیر چماق و لگد و شلاّق خرد می‏کنند... به قدر دویست نفر از نمره اول اشرار در دستگاه او می‏گویند هست که زن و بچه مردم از دست آنها در امان نیستند...» همان: ص 166. همچنین ضمن بدگویی شدید از آخوند ملاّ قربانعلی و اطرافیان وی می‏نویسد: «دستگاه ملاّ قربانعلی مثل صد گرگ گرسنه، چشم [ به اموال مردم ]دوخته‏اند...»! همان: ص 125 .
14 .همان، ج 1، صص 245-251 .
15 . فورتسکیو، کاپیتان انگلیسی، در گزارشی که در اواخر سلطنت احمدشاه از رجال و شخصیتهای زنجان تهیه کرده در باره حاجی وزیر می‏نویسد: «رهبر عمده سوسیال دمکرات در زنجان است... زمینداری نسبتاً بزرگ و مورخ است». ر.ک، رجال تهران و برخی ولایات شمال غرب ایران، ل.س. فورتسکیو] کاپیتان انگلیسی]، ترجمه محمدعلی کاظم بیگی، ص 118 .
16 . قدک: جامه کرباسی رنگ کرده، کرباس که آن را آبی یا نیلی رنگ کرده باشند فرهنگ عمید، ذیل «قدک».
17 . آقای کریم نیرومند ـ آموزگار، نویسنده و محقق شهیر زنجان ـ در باره وی می‏نویسد: آقای محمد امیدی متخلص به عاصم فرزند مرحوم حاج لطفعلی به سال 1311 هجری قمری در شهر زنجان چشم به دنیا گشود. شغلش داروفروشی است، و در طبّ قدیم مهارتی بسزا دارد. از سنّ 15 سالگی به تحصیل علوم عربی و حکمت و بیان و کلام و عرفان کمر بسته، و در اندک زمانی گوی سبقت از دیگران ربوده مورد توجه خاصّ و عام شد، و از سال 1330 فکری به سرودن اشعار همت گماشت. تا کنون بالغ بر 10000 بیت در قسمت ادبیات و حکمت و مراثی و قصائد و غیره شعر سروده. این شاعر عالیقدر و فاضل در قصاید و سایر سروده‏های خویش مردم را به حقیقت اینکه هرکس سرانجام به سزای اعمال خود می‏رسد و این دهر کیفر کردار می‏دهد، و شاه و گدا را یکسان می‏سنجد، آگاه ساخته و ابیاتی نافذ و مؤثر دارد. عاصم ـ در نسج شعر از لطایف صنایع مانند ایهام، مراعات نظیر، تجنیس، تشبیه، و امثال آن به کار برده، خلاصه در صنعت شعر استاد و توانا است.
عاصم ـ از عشقی که نسبت به حقیقت و یکرویی و وحدت دارد هرگونه خلاف و نفاق را نکوهش می‏کند و بخصوص از ریا و تزویر زاهدان دروغی پیوسته در رنج و اضطراب بوده، و به حکم همین اصل از هرگونه ظاهرپرستی احتراز کرده و کسانی را که به دورویی و ریا و خدعه و حیله خود را از اهل حقیقت قلمداد می‏کنند سخت سرزنش نموده، و از راه رأفت و عطوفت نصایحی چند به متجددین امروزی گفته است... ر.ک، سخنوران و خطاطان زنجان، صص 317ـ322 .
18 . مرحوم امیدی در پایان تأکید کرده است که: «نویسنده تعصباً یا به قصد دیگری این مختصر را ننوشت، بلکه برای شادی روح پرفتوح آن مرحوم و خلاصی از مسئولیت خداوندی، این مختصر رانگاشت. آن دانشمند فقید اصلاً نویسنده را نمی‏شناخت، به منفعت و ضررم حکمی نداده بود تا بدان لحاظ دفاع نموده باشم...».
از جناب کریم نیرومند، که دستخط مرحوم امیدی را جهت استنساخ در اختیار ما نهادند، تشکر می‏شود

منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org