ثقهالاسلام تبریزی، تقیزاده را «مایه فساد در تهران» میدانست «که جمعی را دور خود جمع کرده و توسط روزنامه مساوات، نشر افکار بی قاعدگی میکردند».7
کار تقیزاده، به علت اصرار بر ادامه این راه کج، بدانجا رسید که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی او را مخالف اسلام شمرده و مجبور به خروج از کشور ساختند. 8 تقیزاده هم به اروپا رفت و همسر فرنگی گرفت و بالأخره نیز آن حکم مشهورش در روزنامه کاوه، مبنی بر لزومِ «فرنگیمآبی ایرانیان از فرق سر تا ناخن پا» را صادر کرد. 9
ابراهیم زنجانی، از دوستان و پیروان تقیزاده بود و این دوستی و پیروی در حدّی بود که وقتی مرحوم آخوند خراسانی، در مشروطه دوم، حکم به «ضدّیتِ مسلک» تقیزاده با اسلام، و لزوم اخراج وی از مجلس شورا کرد، زنجانی به تعریف و تمجید از تقیزاده برآمد و حکم مرجع شیعه را به سُخره و استهزا گرفت! (از این مقوله، در جای خود سخن خواهیم گفت). از نامه تقیزاده در غرّه شعبان 1336 ق (اواخر جنگ جهانی اول) به ابراهیم زنجانی10 و بویژه نامههای زنجانی به تقیزاده در تابستان 1302 شمسی بر میآید که ـ دست کم تا زمان رضاخان ـ رشته دوستی بین آن دو برقرار بوده و زنجانی در سلک ارادتمندان تقیزاده قرار داشته است. 11
جالب آن است که تقیزاده (برخلاف زنجانی) بعدها در نقطه کمال سن (دهه 30 شمسی به بعد)، تنبّهی پیدا کرد و صادقانه به خطا و تندروی خویش در عصر مشروطه اعتراف کرد.
ستیز با آخوند ملا قربانعلی
یکی از شخصیتهایی که، پیش و پس از مشروطه، در زنجان آماجِ دشمنی شیخ ابراهیم قرار داشت، آخوند ملاّ قربانعلی معروف به حجتالاسلام زنجانی بود که فقیهِ پارسا و پرنفوذِ خطّه زنجان در عصر قاجار به شمار میرفت.شیخ ابراهیم، اهل زنجان و وکیل آن شهر در چند دوره مجلس بود و گذشته از آنکه خود، دشمنِ سرسختِ حجتالاسلام محسوب میشد، انتخابش به سِمَتِ وکالت نیز (چنانکه دیدیم) با حمایتِ مخالفانِ وی صورت گرفت. روی این سابقه، وی در طول دوران عضویت در مجلس اول، در مخالفت با آخوند فعّال بود و افزون بر این، در خاطرات خویش نیز که نزدیک به 20 سال پس از مرگ حجت الاسلام زنجانی نوشته، از هیچ نوع هتّاکی و فحّاشی به وی و اطرافیان او دریغ نکرده است.
تصویری که زنجانی از کارنامه ملاّقربانعلی و اطرافیان وی ساخته، تصویری سخت سیاه و نفرت انگیز است:
در اوقات ورود من [ از نجف به زنجان]... چندین دستگاه مرافعه و قضا و افتاء در زنجان، بزرگ و کوچک دایر بود، که بزرگترین آنها درگاه ملاّ قربانعلی بود...
دویست و سیصد نفر مردمان بیکار، همه اشرار طمّاع خونخوار به اسم نوکر و خدمتکار و قلچماق و شهود و عدول و وکیل و پیشکار، این دستگاه را دایر کرده و آقا را با هزاران تعریف و تمجید و صلوات و سلام در ایران مشهور کرده و مرجع گردانیده و هریک سالیانه لااقل رو هم پانصد تومان میخواهند خرج کرده و عیاشی نموده و پانصد تومان هم ذخیره و پس انداز نمایند، افتادهاند به جان مردم. خدا میداند مظالم اینها را با نوشتن در یک کتاب نمیتوان به انتها رسانید...
مردم میگفتند ملاّ قربانعلی هم خود رشوه خوار و طالب مال نیست و خبر از مفاسد اتباع ندارد، و شاید راست باشد. زیرا او مبتلا به یک نحو جنون و غلبه خیال بود... 12
نیز مینویسد:
کار اتباع ملاّ قربانعلی و بعضی اقویای دیگر به نحوی بالا گرفت که هرکس کسی دیگر را وصی میکرد، به زور مشت و چماق، وصی را ممنوع داشته خود تصرف میکردند. هرکس وصیت نداشت جبراً وصی میشدند. سند ساختن و حکمِ جعلی، کار سهلی بود. مدّعی و شهود و قاضی از خودشان، و همه شریک.
هرجا وقفی بود و متولی داشت یا نداشت جبراً تصرف میکردند... بسیاری از مردم بدبخت ناچار وصیت نامه به اسم آقا ساخته به این وسیله حرز امانی به دست میآوردند.
دولتیان و حکام، آن؛ روحانیان و قضات، این؛ دزدان و اشرار، چنان؛ اعیان و تجار، چنین! مرجعی درکار نیست. مردم یقین دارند که از هر تابع و کوچک به متبوع و بزرگ شکایت کنند جز نکایت نخواهند دید... 13
کسی که با شخصیت و عملکردِ آخوند ملاّ قربانعلی آشنا نبوده و وی را تنها از روزنه کلام ابراهیم زنجانی بنگرد، خود را با انسانی روبرو خواهید دید سخت طمّاع و دنیاپرست، ظالم به حقوق مردم، همدست اشرار، و...! و این در حالی است که، اظهارات اهالی خبیر و امینِ زنجان (از علما گرفته تا تجار و کسبه و زارعین و دیگر طبقات مردم) راجع به منش و روشِ آخوند ملاّ قربانعلی، کاملاً با اظهاراتِ زنجانی مغایر بوده و به عکسِ ادّعای وی، حاکی از نیک نَفسی، مردم داری، مظلوم نوازی، دادگستری، زهد، سخاوت و محبوبیتِ وسیع آخوند در بین مردم زنجان و حومه است. ما در کتاب خود: سلطنت علم و دولت فقر14، پیرامون مقامات والای علمی و معنوی آخوند ملاّ قربانعلی، و وارستگی و عدالتخواهی و نفوذِ شگرفِ مردمی او کاملاً توضیح داده و به برخی از اتهامات شیخ ابراهیم نیز در باره آن مرد بزرگ، مستدلاً پاسخ گفتهایم. خوانندگان نکته سنجِ این مقاله میتوانند به آن کتاب، مراجعه و داوری کنند.
حاجی وزیر زنجانی (از سران مشروطیت در زنجان، و از دوستان خودِ شیخ ابراهیم) 15 در کتاب خویش: «فصول خمسه در تاریخ خمسه»، تصویری چنین از «جناب آخوند ملا قربانعلی» دارد:
این عالم بزرگوار از عجایب روزگار است و حالاتی غریب دارد... ساده و قانع است. به طوری که خوراک او اکثر اوقات به نان و سبزی و چغندر است که آن را هم یک وقت میل مینماید. لحاف او منحصر به پوستین، و لباس از قَدَک16 منحصربفرد است.
از مالیه دنیا فقط دو دست عمارت را داراست، او را هم دیگران برای او خریده و ساختهاند. شب زنده دار، پرهیزگار، مستقیم الاحوال و کریم الطبع است. چنانچه هر چه از وجوه برّیّه از اطراف و اکناف برای او میآورند همه را به فقرا میدهد، بلکه همیشه اوقات مقروض است.
در علم فقه و اصول، بیبدل و حالیه منحصربفرد است. در نگارش اجوبه فتاوی و مسائل شرعیه و قضاوت، چنان ماهر و فائق الذهن است که تا کنون نتوانستهاند ایرادی به او وارد بیاورند، و حال آنکه معاند زیاد دارد؛ همه در کمین و منتهزِ فرصتاند...
اغلبی مقلد او هستند. نافذالحکم و مسموع الکلمه است... ازهد و اعلم و اَتقای عهد خویش است.
نکته جالبی که حاجی وزیر به آن تصریح دارد این است که حجت الاسلام ملاّقربانعلی «معاند زیاد دارد؛ همه در کمین و منتهز فرصتاند».
مرحوم محمد امیدی متخلص به «عاصم» (دانشمند، پزشک و شاعرِ وارسته و صاحبدلِ زنجان17 و صاحبِ دیوان ارزشمند «صبح بهار») نیز در مطلبی که راجع به ملاّ قربانعلی مرقوم داشته، افتراها و اتهامات گوناگون به ساحتِ وی را تماماً بیاساس، و ناشی از تبلیغاتِ سوءِ دشمنانِ وی خوانده است:
چون آن مرحوم مشروطه را امضا نکرده بود لذا مغرضین بسیاری مفتریات و تهمتهای بیشماری برایش تراشیدند، به کارهای نامناسب و نامشروع نسبتش دادند، شاید طوری به اعدام یا به تبعیدش راهی یابند. بالاخره به تبعیدش آرای مردم قرار گرفت، به کاظمین بردند.
این شخص عالیقدر مشهوراً (50) سال در زنجان در مسند شرع نشسته مرافعه و محاکمه مینموده. نویسنده در حدود ده پانزده سال از اواخر ریاستش را درک نموده. در ظرف این مدت غیر از تقوا و پرهیزگاری و ترک دنیا، و بدون اغماض با احقاقِ حق به کارهای مردم رسیدن، چیز دیگری ندیدم و نشنیدم.
اکثر اهالی زنجان مقلّدش بودند و معمَّرین هم از صحّت علم و عمل و تدبیرش با آب و تاب سخن میراندند و در بین مردم معروف به حجتالاسلام بود. شغلش شبها به عبادت خدای تعالی و روزها به کارهای مردم رسیدن و دستگیری از فقرا و ضعفا و مظلومین بود.
حیاطی داشت دارای اندرون و بیرونی و به یک زن منقطعه سنّه قناعت کرده، در 24 ساعت یک دفعه غذا میخورد. تمامی زندگانیش را به طور سادگی و بیآلایش گذرانید...
سخاوت و گشاده دستی و علوّ نفسش به حدّی بود که پیوسته حیاطش را در بیع شرط پولداران گذاشته پول میگرفت به فقرا میداد. از وجوهِ برّ، حیاطش را آزاد میکردند باز در شرط میگذاشت انفاق میکرد. از مال دنیا چیزی نداشت بجز آن حیاط. از وجوه برّ، خودش هم مثل یکی از فقرا امرار معاش میکرد.
ابداً به عادات و رسومات و تجمّلات خلایق اعتنایی نداشت. روح تقلید از مادّیون را در وجودش کشته بود. در همه علایق جسمانی ساده ساده بود. حتی در گفتگویش مثل یک نفر بیسوادی ادای کلام میکرد.
در نفوذ کلمه مثلی نداشت. اگر به حاکم زنجان پیغام میداد که از زنجان برود فوری حرکت میکرد. این قضیه مکرّراً دیده شد. اگر بخواهم از سایر افعال و تروک شایسته و محسّناتش بنویسم به طول میانجامد؛ همین قدرها کافی است.
هرکس هر تهمت و افترایی به آن مرحوم نسبت داده، همه دروغ و غرض رانی بوده. اشخاص بیغرض، یک نقطه ضعفی از آن فقید سعید ندیده و نشنیدند و نگفتند. 18
کمالات علمی و روحی، و خدماتِ دینی و انسانی حجت الاسلام زنجانی ـ چنانکه دیدیم ـ مورد قبول و اعترافِ همگان (اعم از موافق و مخالف) قرار دارد. تصویر سیاهی که زنجانی از حجت الاسلام و دستگاه او نقاشی کرده، اگر درست باشد، چگونه با «نفوذ و محبوبیتِ مردمی وسیعِ» آخوند در بین مردم (که همگان به آن اعتراف دارند) جمع میآید؟!
بر پایه آنچه گذشت، دشمنی و عنادِ «بیمارگونه» شیخ ابراهیم نسبت به آن شخصیت پارسا و خَدوم، حقاً بسیار عجیب و فاقد وجاهت منطقی بوده و بیگمان نقطه روشنی در کارنامه زندگی او نیست.
پی نوشت ها :
1 . ر.ک، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، 2/196ـ197 .
2 . ر.ک، روزنامه حبل المتین، تهران، ش 40 و 43، جمادی الاول 1325 ق؛ پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت، منصوره اتحادیه، ص 109؛ تقیزاده، دکتر عیسی صدیق، مندرج در: یادنامه تقیزاده، ص 9؛ اشارتی به شخصیت تقیزاده، حسین جودت، مندرج در: همان، ص 268. تقیزاده و یارانش، هنگام طرح اصل نظارت فقها از سوی شیخ در جلسه غیر علنی مجلس، جلسه را ترک کردند روزنامه خاطرات شرف الدوله، صص 100ـ101. کسروی مینویسد: «نمایندگان [ مجلس] یک دسته " شریعت خواهی" مینمودند و دسته دیگر از ترس آنان به رویه کاری میپرداختند. اگر تقیزاده جلو نگرفتی، و قانون اساسی با دستبردهای [ ؟!] علما در مجلس خوانده شدی هرآینه پذیرفته گردیدی» تاریخ مشروطه ایران، ص 322 و نیز ص 318 و 322 و 370 .
3 . برای اظهارات تقیزاده بر ضد شیخ در مجلس، هنگام تحصن مزبور ر.ک، مکتوبات، اعلامیهها... شیخ شهید فضلالله نوری، محمد ترکمان، 2/114 و 116 و 119 و 121 و 136 .
4 . زندگی طوفانی؛ خاطرات سید حسن تقیزاده، ص 138 .
5 . وی برادرزاده میرزا محمدعلی خان تربیت شوهر خواهر تقیزاده بود زندگی طوفانی، ص 326 .
6 . همان: ص 52 .
7 . مجموعه آثار قلمی... ثقهالاسلام، نصرتالله فتحی، ص 81. همچنین در باره اقدامات سوء تقیزاده در مشروطه دوم، و اعلامیه های افشاگرانه علیه وی، ر.ک، واقعات اتفاقیه در روزگار، 2/ 28 و 384 و 538 به بعد.
8 . برای متن حکم مزبور ر.ک، اوراق تازه یاب مشروطیت و نقش تقیزاده، صص 207ـ 208؛ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، زمستان 1372 ش، صص 172ـ173 .
9 . ر.ک، مجله کاوه، به مدیریت تقیزاده، دوره جدید، غُرّه جمادی الآخر 1338 ق/22 ژانویه 1920 م، ص 2 .
10 . ر.ک، ایران در جنگ بزرگ 1914ـ 1918، مورخ الدوله سپهر، صص 495ـ496 .
11 . چنانکه در نامههای خود به تقیزاده، بر «محروم شدن از فیض حضور مبارک» وی افسوس میخورد و به پیشگاه وی عرض دستبوسی دارد. ر.ک، نامههای تهران، به کوشش ایرج افشار، صص 65-76 .
12 . خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی، صص 119-120.
13 . همان: ص 163. نیز: «اطرافیان ملاّ قربانعلی هم در شهر بیش از اندازه طغیان کردهاند. دیگر کسی اختیار جان و مال ندارد. علنی هرکس را میخواهند در وسط کوچه و بازار زیر چماق و لگد و شلاّق خرد میکنند... به قدر دویست نفر از نمره اول اشرار در دستگاه او میگویند هست که زن و بچه مردم از دست آنها در امان نیستند...» همان: ص 166. همچنین ضمن بدگویی شدید از آخوند ملاّ قربانعلی و اطرافیان وی مینویسد: «دستگاه ملاّ قربانعلی مثل صد گرگ گرسنه، چشم [ به اموال مردم ]دوختهاند...»! همان: ص 125 .
14 .همان، ج 1، صص 245-251 .
15 . فورتسکیو، کاپیتان انگلیسی، در گزارشی که در اواخر سلطنت احمدشاه از رجال و شخصیتهای زنجان تهیه کرده در باره حاجی وزیر مینویسد: «رهبر عمده سوسیال دمکرات در زنجان است... زمینداری نسبتاً بزرگ و مورخ است». ر.ک، رجال تهران و برخی ولایات شمال غرب ایران، ل.س. فورتسکیو] کاپیتان انگلیسی]، ترجمه محمدعلی کاظم بیگی، ص 118 .
16 . قدک: جامه کرباسی رنگ کرده، کرباس که آن را آبی یا نیلی رنگ کرده باشند فرهنگ عمید، ذیل «قدک».
17 . آقای کریم نیرومند ـ آموزگار، نویسنده و محقق شهیر زنجان ـ در باره وی مینویسد: آقای محمد امیدی متخلص به عاصم فرزند مرحوم حاج لطفعلی به سال 1311 هجری قمری در شهر زنجان چشم به دنیا گشود. شغلش داروفروشی است، و در طبّ قدیم مهارتی بسزا دارد. از سنّ 15 سالگی به تحصیل علوم عربی و حکمت و بیان و کلام و عرفان کمر بسته، و در اندک زمانی گوی سبقت از دیگران ربوده مورد توجه خاصّ و عام شد، و از سال 1330 فکری به سرودن اشعار همت گماشت. تا کنون بالغ بر 10000 بیت در قسمت ادبیات و حکمت و مراثی و قصائد و غیره شعر سروده. این شاعر عالیقدر و فاضل در قصاید و سایر سرودههای خویش مردم را به حقیقت اینکه هرکس سرانجام به سزای اعمال خود میرسد و این دهر کیفر کردار میدهد، و شاه و گدا را یکسان میسنجد، آگاه ساخته و ابیاتی نافذ و مؤثر دارد. عاصم ـ در نسج شعر از لطایف صنایع مانند ایهام، مراعات نظیر، تجنیس، تشبیه، و امثال آن به کار برده، خلاصه در صنعت شعر استاد و توانا است.
عاصم ـ از عشقی که نسبت به حقیقت و یکرویی و وحدت دارد هرگونه خلاف و نفاق را نکوهش میکند و بخصوص از ریا و تزویر زاهدان دروغی پیوسته در رنج و اضطراب بوده، و به حکم همین اصل از هرگونه ظاهرپرستی احتراز کرده و کسانی را که به دورویی و ریا و خدعه و حیله خود را از اهل حقیقت قلمداد میکنند سخت سرزنش نموده، و از راه رأفت و عطوفت نصایحی چند به متجددین امروزی گفته است... ر.ک، سخنوران و خطاطان زنجان، صص 317ـ322 .
18 . مرحوم امیدی در پایان تأکید کرده است که: «نویسنده تعصباً یا به قصد دیگری این مختصر را ننوشت، بلکه برای شادی روح پرفتوح آن مرحوم و خلاصی از مسئولیت خداوندی، این مختصر رانگاشت. آن دانشمند فقید اصلاً نویسنده را نمیشناخت، به منفعت و ضررم حکمی نداده بود تا بدان لحاظ دفاع نموده باشم...».
از جناب کریم نیرومند، که دستخط مرحوم امیدی را جهت استنساخ در اختیار ما نهادند، تشکر میشود