مورخ بر جسته، معلم توانا
تاریخ ایران سرگذشت نیاکان ماو سرگذشت پرفراز و نشیب انسانهای والایی است که در بلندای قامت فرهنگ و تمدن سرزمین خود در عرصه علم و ادب سهمی داشته اند. آنان با تلاشی بی وقفه و با آثار ماندگارشان به وطن خود خدمت کردند، یکی از
به مناسبت بزرگداشت جایگاه علمی استاد علی اصغر فقیهی در انجمن آثار مفاخر فرهنگی
تاریخ ایران سرگذشت نیاکان ماو سرگذشت پرفراز و نشیب انسانهای والایی است که در بلندای قامت فرهنگ و تمدن سرزمین خود در عرصه علم و ادب سهمی داشته اند. آنان با تلاشی بی وقفه و با آثار ماندگارشان به وطن خود خدمت کردند، یکی از آن رادمردان عرصه علم و فرهنگ <استاد علی اصغر فقیهی> است. استاد در سال ۱۲۹۲ش در محله آلوچو در خانواده ای روحانی در قم زاده شد. پدرش، مرحوم ابوالحسن فقیهی، از مدرسان علوم دینی بود. علی اصغر را در پنج سالگی به مکتب خانه سپردند و در ده سالگی به مدرسه علوم دینی پا گذاشت و نزد پدر و عمویش، شیخ احمد فقیهی، در مدرسه جهانگیرخان، به فراگیری علوم دینی پرداخت و در حوزه علمیه دروس طلبگی را تا <دوره سطح> گذراند و سپس در سال ۱۳۱۵ش وارد دانشگاه تهران شد و در رشته ادبیات، به تحصیل پرداخت. در دانشگاه از محضر استادانی چون میرزامحمود شهابی، بدیع الزمان فروزانفر، نصرالله فلسفی، عبدالعظیم خان قریب و احمد بهمنیار کسب فیض کرد. این جوان جویای علم، با تلاش بی وقفه از لحظه لحظه های عمر خود در فراگرفتن نکات باریک علم و دقایق ظریف ادبی غافل نماند و چنان شد که نور چشم استادان گردید. پس از فراغت از تحصیل دانشگاهی در سال ۱۳۱۹ش در دبیرستان حکیم نظامی به تدریس دروس ادبیات، تاریخ و جغرافیا و عربی پرداخت و به دعوت مرحوم شهید بهشتی در مدرسه دین و دانش که به همت ایشان در سال ۱۳۳۳ش تاسیس شده بود، در امر تدریس همکاری کرد. سرانجام پس از سی سال معلمی؛ حرفه ای که عاشقانه بدان دلبسته بود، در سال ۱۳۵۰ش سبک دوش (بازنشسته) شد. اما استاد شیفته تدریس بود؛ از این رو، مدتی نیز در دبیرستان علوی تهران، یعنی تا سال ۱۳۵۸ش، به تدریس پرداخت. توان علمی وی در زمینه های مختلف چنان بود که از وی صاحب نظری زیردست ساخته بود. به جهت سیر وسیاحت در کشورهای جهان از جمله کشورهای اروپایی و آفریقایی و آسیایی تجربه ها آموخت و سفر به دور دنیا از منظر فقیهی، تجربه آموختن و آشناشدن با جنبه های دیگری از فرهنگ و تمدن بود. او آموخته ها و دیده ها و شنیده های خود را با نثری ساده و روان به صورت مکتوب درآورد که حاصل آن گشت و گذارها دو کتاب <حج آن طور که من رفتم> و <سفرنامه آفریقا> به قلم تحریر درآمده است.استاد فقیهی پس از یک عمر تعلیم و تعلم، سرانجام در دوم آذرماه ۱۳۸۲ش درگذشت و جامعه علمی را به سوگ خود نشاند؛ عالمی که با آثار وزین خود در پهنه تاریخ و ادب فارسی عمری را سپری کرده بود، اینک با آثار ماندگار، شهره آفاق گشت.
استاد به معنای واقعی معلمی دلسوز بود و گشاده رو به تدریس عشق می ورزید و بر این فن شریف فخر می ورزید. تدریس در دبیرستان را به تدریس در دانشگاه ترجیح می داد و به همین دلیل بود که وقتی استاد معین برای تدریس در دانشگاه از وی دعوت به عمل آورد، نپذیرفت و حضور خود را در دبیرستان موثرتر دانست. او با دانش آموزان چنان رفتار پدرانه و عاطفی برقرار می کرد که همه در حیرت بودند و آن قدر به شاگردان خود عشق می ورزید که گفته شکسپیر در تجسم انسانیت او صادق بود:<خود راآخرین کس دوست بدار و آنها که از تو نفرتی در دل دارند، دلهایشان را شاد کن.>
این انسان پارسا و پرهیزگار، ادب دوست و ادب پرور در هر فرصتی که به دست می آورد، آموخته های خود را به نسل حاضر منتقل می کرد. اولین بار مقالاتی در زمینه مسائل تاریخی، اجتماعی و دینی در روزنامه های استوار و جلوه به چاپ رسانید. زمانی که اداره فرهنگ قم تصمیم گرفت کتابی با عنوان <قم را بشناسید>، تدوین کند، از استاد فقیهی برای همکاری دعوت کرد و استاد فقیهی بخش تاریخی قم را به عهده گرفت و انصاف باید داد که این نوشته در کنار نوشته دیگر بزرگوارانی چون حسین کریمان، حسین وفایی و علی اکبر شهابی از آثار ماندگار در مطالعات قم شناسی محسوب می شود.
علاقه وافر استاد به تاریخ و مطالعه عمیق وی در این زمینه، موجب تالیف کتابهایی چون <شاهنشاهی عضدالدوله دیلمی> (۱۳۴۷ش)؛ <تاریخ مذهبی قم> (۱۳۵۰ش)؛ <وهابیان> (۱۳۵۳ش) و اثر بی بدیل وی <آل بویه و اوضاع زمان ایشان> (۱۳۵۷ش) شد. انصافا این تعلق خاطر فراوان در پدید آمدن تالیفاتی از این دست سخت موثر افتاد، خاصه کتاب آل بویه که با نثری شیرین و ساده و روان به بررسی و تحلیل مسائل آن عصر پرداخته و با شیوایی هرچه تمام تر بیان داشته است و در نتیجه با اقبال بیشتری روبه رو شد و انصاف می باید داد که تا امروز اثری چنین پرمایه که متکی بر منابع دست اول باشد، نوشته نشده است. استاد فقیهی توانست در این اثر از حکومت ایرانی شیعه مذهب (آل بویه) که در پی کسب استقلال و مجد و عظمت ایران بود، و آن قدر قدرت داشت که در عصر خویش وحشتی در دل خلفای عباسی بیندازد، به استادی و با ظرافت تمام و با زبان ساده و شیرین، جذاب ترین موضوعات این دوره را بیان کند. این اثر، پس از انتشار، مورد نقد و بررسی قرار گرفت و منتقدان به تحلیل محتوایی آن پرداختند و عده ای به نوش و نیش سخنها گفتند؛ اما این اثر در میان اهل علم و تاریخ تاثیر خود را برجای گذاشت.
هدف فقیهی از نوشتن، خدمت به فرهنگ ایران اسلامی بود و بس. این روحیه پرصلابت فقیهی، ما را به یاد این ابیات ادیب نیشابوری می اندازد:
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
کوه ما سینه ما ناخن ما تیشه ما
بهر یک جرعه می منت ساقی نکشیم
اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما
شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری
همه فرهاد تراود ز رگ و ریشه ما
عشق شیری است قوی پنجه و می گوید فاش
هر که از جا گذرد بگذرد از بیشه ما
از جمله کارهای در خفا مانده ایشان که خود نیز چندان رغبتی به برملا شدن آن نداشت، تحریر دوباره و سره نویسانه <رساله عملیه> آیت الله بروجردی بود که با قلم روان استاد فقیهی در دسترس عامه مردم قرار گرفت.اما این آثار ارزنده که چون فرزندان به جان نشسته وی بودند، او را مغرور نکرد. سلوک علمی و تواضع و فروتنی همچنان در رفتار و کردار او موج می زد. پرکار بود اما بی توقع، قانع بود و بی نیاز، و اهل قلم و رقم. مدام می خواند و می نوشت. عشق به فراگرفتن، که از دوران کودکی در نهاد او شعله ور بود، از او مردی ادیب و مورخی دانشمند ساخت که آثار جاودانی خلق کرد. <عهدنامه مالک اشتر> را به فصاحت تمام، در سال ۱۳۴۱ش، ترجمه نمود. <راه خداشناسی> را که ترجمه ای بود از توحید مفضل، در همان سال به کوشش کتابفروشی علامه قم به بازار نشر روانه ساخت و عمق او به نهج البلاغه وی را بر آن داشت که به ترجمه آن همت گمارد و سرانجام، پس از پایان ترجمه (در سال ۱۳۷۴ش)، از طریق انتشارات صبا، در تهران، به چاپ رساند. ترجمه ایشان از نهج البلاغه چنان مورد استقبال عالم و عامی قرار گرفت که در کوتاه ترین مدت به چاپ سوم (۱۳۷۷ش) رسید.
استاد فقیهی در زمان تدریس دروس ادبیات، نیاز دانش آموزان را به کتابی که بتواند دستور زبان فارسی را به روشی بیامورند، احساس کرده بود و از این رو کتاب <دستور زبان فارسی> را در سال ۱۳۴۶ توسط مطبوعاتی حکمت در قم به چاپ رسانید. این اثر نیز مورد توجه قرار گرفت و در سالهای بعد، با اصلاحات و تجدیدنظر، چاپ سوم آن از سوی انتشارات اسماعیلیان (۱۳۵۲ش) انتشار یافت.
استاد فقیهی علاوه بر کتاب، مقالات متعددی در زمینه شعر و ادب و تاریخ و دستور زبان فارسی و سرگذشت رجال در مجله های راهنمای کتاب، جلوه، رشد و ادب فارسی، کیهان فرهنگی، محیط ادب، قم امروز، فرهنگ کوثر، نامه قم، رواق نور، آیینه میراث، بخارا، درس هایی از مکتب اسلام، و در سایر نشریات و دانشنامه ها و سالنامه ها به چاپ رسانده است که هر یک از این مقاله ها از <از لهجه قمی تا اصالت فرهنگی> و <چگونگی نوشتن همزه> گرفته تا <کلمه صحیح> و <کلمه مشروط> و <سرگذشت رجال>، نشان از پختگی و غور عمیق وی در متون فارسی و عربی دارد.به رغم خلق این همه آثار فخیم، آنچه وی را در میان اهل عالم و ارباب فضل، چهره ای مقبول و ستودنی ساخته است بزرگواری و منش انسانی و پرهیزگاری و پشت پا زدن به مسائل دنیوی است. او خود را وقف تدریس و تربیت جوانان کرد. به مردم عشق ورزید. صادق بود و ساده زیست و این گونه بود که در دل اهل فضل جا گرفت و در هر محفل و مجلسی، به احترام تمام از او یاد شد.
<انجمن آثار و مفاخر فرهنگی> نیز ضمن سپاس و ارج نهادن به خدمات علمی این دانشی مرد، امیدوار است راه و منش انسانی و علمی وی الگوی مناسبی برای جوانان فرزانه و علم دوست کشورمان باشد.
دکترمحمدرضا نصیری قائم مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
کارنامه فرزانه ای از زمانه سیدحسین رضوی برقعی
برای من که متاسفانه، تنها شش سال پایانی عمر استاد فقیهی را (۱۳۷۶ ۱۳۸۲) با ایشان همنشینی داشته ام، هنر نگاشتن تصویری دقیق از زندگی ایشان برایم ناممکن است. تنها به رسم حق شناسی و به جای آوردن فریضه شاگردی است که گستاخی کرده و یادداشتی را می نگارم که بازتابی اندک از زوایای زندگی فرهنگی اوست. استاد فقیهی به راستی سبکبار زیست، آسوده از وبال مال و تعلق خاطر و دلبندی فرزندی داشتن. سبکبار از این سرای رخت بربست و از میان جمع خویشان و دوستان برفت. در بستر خاک، آرام بخفت و از نام و منش نیکش باید گفت، چندان که آموزگار بزرگ ایرانیان، سعدی شیراز، به ما آموزانیده است:
نام نیکی گر بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زرنگار
این همه هیچ است چون می بگذرد تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام استاد از سه دیدگاه منش و پژوهش و پرورش، نگریستنی است. منشی داشت عارفانه و آزادانه، و وارسته بود از تعلقات دنیایی آزمندانه. کمتر احساس می کردی، تلاشی برای اندوختن مال و نام و نان داشته باشد. حتی پی جوی شهرتی فرهنگی نبود که از راه تالیف و ترجمه به دست می آید. آنچه می نگاشت به درخواست و سفارش دوستان بود، نه به چشمداشت دستمزد پول گونه آن. شاهد بودم روزی دکترحسین شهیدزاده از استاد پرسید: <قاعدتاً باید از چاپهای متعدد ترجمه نهج البلاغه، حق الترجمه خوبی دریافت کرده باشید و دست کم پانزده درصد.> ایشان گفتند: <من پول نمی گیرم. کتاب می گیرم و تعدادی را هدیه می دهم.> این برای کتاب نهج البلاغه بود که ترجمه اش دست کم، هفت سال به طول انجامید.
خاطره ای دیگر که در ذهنم مانده است، اینکه ایشان معتقد بودند طرح جلد کتاب باید بسیار ساده باشد. برای کتاب تبلیغ تجاری هم نبایدکرد. چون جلد زیبا، خواننده را فریب می دهد و او را از دقت در محتوا دور می کند. تبلیغ کتاب ممکن است نوعی اغفال خواننده به شمار آید. باور داشتند که کتاب خوب، راه خود را باز می کند و کتاب کم ارزش یا بی ارزش، دیر و زود به فراموشی سپرده خواهد شد. این، تفسیر وارستگی فرهنگی ایشان بود.
دورادور می دیدم حتی یک میز تحریر کوچک و صندلی راحت ارزان قیمت، برای نگارش روزانه خود تدارک ندیده بودند. خانه ای که سالهای دهه سی شمسی، با حقوق معلمی در قم ساخته بودند، بی هیچ تغییری، نزدیک به پنجاه سال در آن به سر بردند. گاهی می گفتند: <یک شاخه تیرآهن هم در این ساختمان به کار نرفته است.> محل سکونت سالهای تهران نشینی را نیز به زوج جوان کم درآمدی داده بودند و اجاره ای نمی گرفتند، می گفتند: <از آنان خواسته ام تنها به باغچه خانه برسند و آبش بدهند و اگر به تهران آمدم، چند شب مهمان آنان باشم.> بارها می گفتند:<مبادا در سیلاب آزمندی عمومی که بیشتر مردمان گرفتار آنند، گرفتار شوی!> حتی روزی گفتند: <چرا کمتر همدیگر را می بینیم؟> گفتم:<مشغله های زندگی، فراغت ما آدمها را کاسته است.> گفتند: <چرا؟> گفتم: <شیوه زندگی چونان گذشته و روزگاران جوانی شما نیست. اگر در آن روزگار قناعت داشتن ارزش بود و آزمندی ضدارزش، امروزه قناعت داشتن در زمره حماقت است و بی دست وپایی و آزمندی نشانه تلاش شرافمندانه برای یک زندگی بهتر نام گرفته است!> از جمله گفتم: <به هر حال، بچه ها به مدرسه غیرانتفاعی و دانشگاههای شهریه پذیر می روند و البته هر دو مطالبه کننده هزینه هستند.> توصیه اکید کردند: <در ارزان ترین مراکز آموزشی ثبت نامشان کن که اگر استعدادی داشته باشند، در مدارس معمولی و یا سطح پایین بهتر پرورش می یابند. دقت زیاد در گزینش آموزشگاه و هزینه تحصیلی فراوان، باعث کشته شدن استعدادها می شود.> می گفتند: <پنجاه سال معلمی کردم و آشکارا دیدم که استعدادهای بزرگ علمی از میان مراکز آموزشی دولتی و یا خانواده های فقیر و رده پایین اجتماع بیرون می آیند.>
به راستی، درست آن است که چراغ استعدادهای درخشان در پرتو رفاه و ثروت فراوان، خاموش یا کم فروغ می نماید. علم و ثروت رابطه ای معکوس باهم دارند. فراهم آوردن آنها باهم (اساسا) جمع اضداد خواهد بود. زندگی استاد هم نماد دقیق آن بود که دانسته بود نباید دانش را به مکنت بفروشد. این رفتار را تنها اندک گروهی چون ایشان می توانستند تحمل کرد که یادگار نسلهای پرکار و کم توقع گذشته چون دکتر محمدمعین بودند. استاد بارها با سرافرازی از فقر خانوادگی و دوران تحصیل شان یاد می کردند و بی پرده و بی هیچ شرمساری، در محفل خصوصی و مصاحبه ها از آن سخن می گفتند. روزی به من گفتند: <هنگامی که برای تحصیلات دانشگاهی می خواستم به تهران بروم، پدرم گفت پولی ندارم که برای تحصیلت خرج کنم، اگر می روی، باید خودت خرجت را تقبل کنی.> پذیرفتم. باز می گفتند:<دانشجو که بودم، شبها در یک دفتر اسناد رسمی در تهران می خوابیدم که روزها برای گذران معاش در آنجا کار می کردم. چه شبها که گرسنه خوابیدم و چیزی برای خوردن نداشتم!>
استاد فقیهی هیچ گاه نخواست سختی های دوران کودکی و جوانی را با لذتهای افراطی از ذهنش بزداید و جبران مافات کند. می دیدم هیچ گاه در برابر دارا و ندار، برخورد دوگانه خط کشی شده مشخصی نداشتند. به همان شیوه ای که با بالاترین اساتید دانشگاهی برخورد می کردند، با کودکی چهار ساله یا دستفروش کنار خیابان رویارو می شدند. حتی واژه ها و اصطلاحاتی که به کار می بردند، چندان تفاوتی نداشت.
فروتنی ناب استاد، به راستی در این روزگار ما شاید کیمیا و افسانه باشد. گاه کوچک نمایی با کج خلقی و ناامیدی توامان می شود، اما استاد تا روزهای پایانی عمر، سرزنده و شاداب و پرامید می زیستند. چند شب پیش از درگذشت، قبل از آنکه در بیمارستان بستری شوند، به منزل ایشان تلفن کردم.
پرستارشان می گفت:<با اینکه چند ماه بیشتر نیست که در خدمتشان هستم، به من گفته اند چون همسر و فرزندی ندارم، می خواهم خانه را به نامت کنم تا با خانواده ات در آن زندگی کنی!> شاید برخی بپندارند که استاد به سبب بیماری یا زوال عقل در سنین پیری، چنین مسئله ای را مطرح کرده اند، اما به راستی چنین نیست.
ایشان سالیان پیشتر که همسرش بیمار می شود، گرانبهاترین کتابهایش را فروخت تا دست نیاز به سوی کسی دراز نکند. استاد به راستی مهر جهان را از دل خویش برون افکنده بود و گاه می دیدم به کسانی که شیفته آن اند، نگاهی تعجب آمیز دارد. پرستار می گفت: <در خانه ایشان که بودیم، گاهی من و خانم، تلویزیون تماشا می کردیم. گاه به استاد می گفتیم اگر مایل به دیدن برنامه های تلویزیونی هستید، شما هم به اتاق بیایید.> ایشان می گفتند: <راحت باشید، اگر من بیایم، خانم شما راحت نخواهد بود.> آنچه نام استاد فقیهی را بر سر زبانها انداخته بود، ویژگیهایی این چنینی بود.
استاد ذهن پویایی داشت. تا ماههای آخر، هر بار که تماس می گرفتم و خود را معرفی می کردم، به من می گفتند: <خودتان را معرفی نکنید، هنوز آن قدر خرف نشده ام که صدای شما را نشناسم.> گاه می شد که واژه ای عربی مطرح می کردم و می خواستم بدانم تا چه اندازه هوشیاری ذهنی شان بر جای مانده است. گاه من از حضور ذهن ایشان، در نود سالگی، در شگفت می شدم. در آخرین روزهای زندگی اش هم اگر ریشه واژه ای را نمی دانست، برمی خاست و به کتابخانه می رفت تا درستی و نادرستی آگاهی پیشین اش را بسنجد و اگر لغزشی بوده، اصلاح کند.
بر سر واژه <لثه> چنین بحثی میان من و ایشان اتفاق افتاد. شبی تا دیرهنگام که در جمع دوستان بودیم و استاد نیز حضور داشت، با خود گفتم:<همگی چرت می زنند و خسته اند.
تنها اوست که با سرزندگی و بی هیچ خستگی و با همان نشاط همیشگی، جوان روان تر از جوانها مجلس را گرم می کند.>
استاد فقیهی بسیار می شنیدند و تا گفتار اهل مجلس پایان نمی یافت، لب به سخن نمی گشودند. کمتر دیده بودم که به میان سخن دیگران وارد شوند. ادب راستین استاد را، دوستانش صادقانه تأیید می کنند. خوب شنیدن و نیک درنگ کردن در گفته های دیگران از ویژگیهای بارزشان بود. بسیار کم نوش و کم خوراک و بسی ساده پوش و بی آلایش بودند. به یاد ندارم که در مهمانی، یک میوه را کاملا خورده باشند و غذایشان نیز به اندازه کف دست بود. شاید صحت جسمانی و دقت ذهنی و نور درونی ایشان، وابسته به همین نکته بود که: <اندرون از طعام خالی دار/ تا در او نور معرفت بینی>
با اینکه استاد را هرگز فرزندی نبود، نه دیدم و نه شنیدم لب به شکوه گشوده و اظهار تأسف و حسرتی داشته باشند. روزی به ایشان گفتم:<خدا دوستتان داشته که دل نگرانی فرزندان ظاهری را از شما دور داشته و در برابرش فرزندان ماندگارتری از خود به جای گذاشته اید که همانا آثار نگارشی شما هستند.>به راستی باور دارم نام و نگاشته های ایشان بر صفحه روزگار باقی خواهد ماند و مصداق <باقیات صالحات> خواهد بود. آنان که <آل بویه> استاد را دیده اند، تایید می کنند این اثر برای ماندگاری نام علی اصغر فقیهی کافی است. دهها مقاله و کتابی که طی سالیان دراز، پیرامون قم و قمی ها نوشته اند، نام ایشان را در قم شناسی و تاریخ قم از ذهنها نخواهد زدود.
استاد فقیهی آزموده ای بیش از پنجاه سال آموزگاری داشت. می گفت: <در همه سالهای معلمی، دانش آموزی را تنبیه نکردم.> سختگیری ایشان محدود به مرزهای دانش آموزی شاگردان بود. می خواست دانش آموز را به دانشجو بدل کند. برخی می گفتند: <استاد، گاه در طول یک سال تحصیلی، موفق نمی شدند مقدمه گلستان را به پایان برند؛ چون واژه به واژه اش را موشکافی می کردند.> گرچه کند پیش می رفتند؛ ولی ژرف می کاویدند. نسل امروزی باید تنها دلش را با خاطرات آموزگاری دبیرانی چون استاد فقیهی دلخوش کند که یافتن این گونه معلمی در این روزگار، تقریبا به افسانه بیشتر مانند شده است.
در سال ۱۳۴۵ بود که دکتر محمد معین برای دریافت حکم دانشیاری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ایشان پیگیری می کردند؛ ولی فقیهی تدریس در دبیرستانهای قم را بر استادی دانشگاه تهران ترجیح دادند. حضور استادان پژوهشگری که بعداً از ناموران عرصه ادبیات ایران به شمار آمدند، دبیرستان حکیم نظامی سالهای ۱۳۲۰ ۱۳۵۰ را عملا به شاخه ای از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تبدیل کرده بود. نام استادانی چون دکتر حسین کریمان، دکتر بهرام فره وشی، دکتر امیرحسن یزدگردی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر حسین بحرالعلومی،دکتر حسن سادات ناصری و دکتر محمدامین ریاحی، زینت بخش تاریخ آموزش و پرورش قم و دبیرستان حکیم نظامی در سالهایی است که استاد فقیهی را در خود داشت. ثمره های این درخت بارآور در سراسر ایران، هر یک خود درختی سترگ شده است.
بسیاری از بزرگان دانش و ادب در ایران و برون ایران، از جمله دست پروردگان مکتب علی اصغر فقیهی اند. بارها در برق نگاه استاد می دیدم که به شاگردانش می بالد و می نازد. وقتی از دست پروردگانش سخن می گفت که در دانشگاههای ایران و فراایران و در جای جای جهان پراکنده بودند، لحظه ای احساس می کردی از فرزندان خویش یاد می کند. گاه از لابلای گفتارش درمی یافتم زندگی دانش آموزان پر استعداد را پی می گرفته که مبادا از تحصیل بازمانند. گاه وساطت می کرد تا پدرانی که پسران شان را از مدرسه رفتن بازداشته اند، از تصمیم شان رویگردان کند. برخی خانواده ها بوده اند که تا سه نسل، شاگردی او را کرده اند.
اینکه استاد با آنچه باور داشت، زندگی می کرد، او را از بسیاری همانندان فرهنگی اش جدا کرده بود. آنچه مرا به پذیرفتن زنده ماندن نام و یاد استاد فقیهی وادار می کند، روان زنده اوست که با دنیادوستی و گناه نمرده و هرگز نخواهد مرد. نام فقیهی برجای خواهد ماند. او پاک و معصوم زیست و بیش از آن مظلومانه، روزهای پایانی را سپری کرد. همچنان شکیبا بود و استوار و گلایه ای نمی کرد؛ ولی مگر نه آن است که <الدنیا سجن المومن>؟ این دنیا به راستی برای چون اویی زندان بود؛ ولی چون بسیاری زندانیان، اندوهناک نبود و ترشروی.
شاهنشاهی عضدالدوله:این کتاب که چگونگی فرمانروایی عضدالدوله دیلمی و بررسی اوضاع ایران در زمان آل بویه را بازگو می کند، نخستین بار به سال ۱۳۴۷ منتشر شد و همان سال برنده گردید، پایه ای بود برای پژوهشهای ژرفتر ایشان که به تالیف کتاب ارزشمند <آل بویه و اوضاع زمان ایشان> انجامید. او کتابش را به دوازده بخش رده بندی کرده؛ ولی مندرجات آن، چنان که در آغاز کتاب برمی شمارد، دربردارنده دو قسمت بنیادین است: یکی چگونگی فرمانروایی عضدالدوله و امتیازات و خصوصیات او، و دوم تحقیقی مختصر درباره اوضاع اجتماعی و اداری و آداب و رسوم معمول در ایران در سده چهارم هجری که مقارن سلطنت آل بویه و فرمانروایی این پادشاه است.
آنچه ایشان در مقدمه کتابها و طی جلسات خصوصی، پیوسته بدان تاکید داشته اند، آن بود که از منابع دست اول استفاده شود و البته از زبان اصلی که جداً به آن مقید بودند. ضمناً پانوشت صفحات بیشتر آثار ایشان، پیوسته براساس ذکر منابع و شماره جلد و صفحه است. از این رهگذر بود که به کتابهای معاصر چه فارسی و چه عربی و چه زبانهای اروپایی کمتر توجه می کردند. نظر به اینکه تحصیلات گسترده ای در ادبیات کهن عربی، در حوزه علمیه قم داشتند و آموزش دانشگاهی ادبی را زیرنظر اساتیدی چون محمود شهابی، بدیع الزمان فروزانفر و احمد بهمنیار گذرانده بودند، مشکل پارسی دانی و عربی دانی متون کهن را نداشتند که بیشتر پژوهشگران جوان امروزی دارند.
نکته دیگری که استاد فقیهی بدان پای می فشردند، آن بود که ناگفته های زندگی اجتماعی مردمان آن روزگاران را بازگویند و از پرگویی و تکرارنویسی خسته کننده تاریخ نگاری پیرامون شاهان، گریزان بودند که صرفاً به تاریخ تولد و مرگ و لشکرکشی ها محدود شده باشد.
آل بویه(اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم در آن عصر):این کتاب برجسته ترین کار ایشان است که در سال ۱۳۵۷ نشر صبا منتشر کرد. گرچه تاریخ پژوهان با کتاب آشنایند؛ ولی به لحاظ تقارن زمانی انتشار آن با جریانات سیاسی آن روزگاران، کمتر به معرفی آن پرداخته شد و ارزشهای علمی آن از نظرها دور ماند. آرایه کتاب و پیشینه تخصصی ناشر کتاب نیز در ارزش بخشیدن به یک اثر، بسیار تاثیرگذار است و برای پژوهشگران یکی از ملاکهای ارزشمندی آن به شمار می رود. گمنام گرایی علی اصغر فقیهی، چه از جنبه گرایش نداشتن به درج نام موسسات معتبر فرهنگی دولتی و خصوصی و چه بی اعتنایی به طرح جلد و چه پرهیز برای تبلیغ درباره آثارشان، که استاد فقیهی پیوسته بر آن تاکید داشتند، در کوتاه مدت، باعث شد که در زمان حیاتشان، نوشته هایشان کمتر در میان دانشگاهیان راه یابد و بالطبع دانشجویان کمتر با نام ایشان آشنا شده بودند؛ ولی شاید در درازمدت، کار ایشان ارزش گذاری واقعی شود.
این اثر بیش از نهصد صفحه ای، شامل بخشهای متنوعی است که به راستی آیینه زمان آل بویه و مردمان آن روزگاران است؛ از اوضاع خلافت اسلامی در بغداد تا بررسی زندگی اجتماعی دانشمندان آن دوران، تشکیلات حکومتی، نقابت علویان، اوضاع اقتصادی و مالی، اوضاع دینی، کیفیت تحصیل و وضع علما و ادبا، کتابخانه ها، زبان و گویشها، طبقات مردم که شامل طفیلی ها و دلقکها و عیاران و گدایان و دزدان است، وضع شهرها و بازارها و راهها و وسایل ارتباطی، چگونگی زندگی مردم و لباس تفریحات و قحطی ها، خودکشی ها، مجالس انس، مهمانیها و خوراکیها، اخلاق و عادات و صفات عامه و خاصه؛ از تقلب در مواد غذایی تا چاقوکشی و مکانهای فساد و یادگار نوشتن بر در و دیوار، بهداشت و پزشکی، ورزش، مصنوعات و محصولات و معادن و سرانجام کلیاتی از آداب و رسومی همچون سوگند یاد کردن، تشییع جنازه و جز آن.
با این همه ایشان هیچ گاه، نه این تالیف و نه دیگر کارها را وافی و کافی و کامل و شامل نمی دانستند. اگرچه <آل بویه>، ده سال عمر ایشان را به خود اختصاص داده بوده، در مقدمه آن پژوهش خویش را چنین وصف می کند: <کتاب حاضر بررسی مختصر و تحقیق گونه ای است درباره آل بویه و اوضاع زمان ایشان، از جهات مختلف. نوشتن تاریخ آل بویه به طور کامل... مستلزم تدوین آن در مجلدات متعدد است. در حقیقت، این کتاب باید فهرست گونه ای از تاریخ آل بویه... به حساب آید، و نویسنده اذعان دارد که کتاب، خالی از نقص و اشتباه نیست، بلکه نارسایی ها و مطالب قابل تذکر در آن فراوان است.> در حالی که در تحقیقات مستشرقان، این تالیف مورد استفاده قرار گرفته و حتی دکتر هادی عالم زاده در مقدمه <اصناف در عصر عباسی> که ترجمه ای از تالیف صباح ابراهیم سعیدالشیخلی به زبان عربی است، می نویسد:<در سرلوحه این آثار باید نام کتاب با ارزش آل بویه تالیف دانشمند گرانمایه علی اصغر فقیهی را قرار داد. روزگاری را که کتاب آل بویه... مورد بحث نهاده قسمتی از دوره ای است که مولف الاصناف فی العصر العباسی بدان پرداخته است. برخی از مباحث کتاب آل بویه... دقیقاً همان مطالبی است که در این کتاب طرح گردیده، هنگامی که به مراجع و مآخذ این دو نویسنده و اشتراک این منابع و مصادر نظر شود، علت قرابت و تشابه این بحثها آشکار می شود... ولی به هر حال این مطالب، صفحاتی بسیار محدود از این کتاب بزرگ نهصد صفحه ای را در برمی گیرد.>
یک بار دیگر شفاهاً از دکتر هادی عالم زاده درباره تراز دانش و شیوه پژوهش علی اصغر فقیهی و تاریخ پژوهی اش پرسش کردم که برخی نوخاستگان تاریخ پژوه، کارهای ایشان را از دیدگاه دانشورانه فرودست می شمارند. ایشان با استواری تمام، به والایی تلاشها و دانش استاد گواهی داد و کار آل بویه را چنان ستود که کاری سترگ باید ستوده شود. آنان که ایشان را می شناسند، می دانند که چه اندازه ریزبین و خرده گیرند و به آسانی مهر تأیید برنگارش یا پژوهشی نمی زنند و تحقیقات خود را نیز به همین نگرش می نگرند، چندان که کارنامه آثار نگارشی شان بسی اندک و میان انتشار دو مجلد نخست و دوم ویراسته <تاج المصادر> بیش از ده سال فاصله زمانی است. <آل بویه و اوضاع زمان ایشان> به زبان عربی ترجمه شده و چنان که استاد می گفتند، به زبان انگلیسی هم در حال ترجمه است.
تاریخ آل بویه: این کتاب به سال ۱۳۷۸، به پیشنهاد و از سوی انتشارات سمت برای تدریس دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد منتشر شد. شاید این نکته نشان از ارزشمندی این اثر داشته باشد که پیشنهاد خلاصه کردنش به استاد داده شده و برای تدریس دانشگاهی در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس در نظر گرفته می شود.
تاریخ مذهبی قم:این اثر نخستین بار به سال ۱۳۵۰ منتشر شد. علی اصغر فقیهی در مقدمه می نویسد: <کتاب حاضر بخشی از تاریخ جامع قم است که نویسنده چند سالی است در صدد تهیه آن می باشد. کوشش شده است وضع مذهبی شهر قم از هنگام فتح آن به دست مسلمانان تا نزدیک به زمان حاضر از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد.> استاد دیگر باره به نقص احتمالی تحقیق خود اعتراف می کند و در ادامه می نویسد: <گویا اولین بار است که درباره تاریخ مذهبی یک شهر در ایران، کتابی نگاشته می شود.> این نکته هراس ایشان را بیشتر کرده بود؛ ولی گذشت زمان ثابت کرد که این کتاب یکی از بهترین پژوهشهای معاصر، پیرامون قم شناسی است. حتی خانم لمبتون (انگلیسی) نیز به هنگام نوشتن پژوهشی پیرامون قم، بارها به آن استناد کرده اند. این پژوهش توسط دکتر حسن زندیه به فارسی ترجمه شده است.
خواهش پیوسته دوستان ایشان آن بود که این مجموعه پنج بخشی را پایان دهند که اثر پنج گانه ای شامل: تاریخ مذهبی، تاریخ اجتماعی، تاریخ علمی، تاریخ آستانه مقدس فاطمه معصومه و امامزادگان، و امروز قم بود. در سالهای پایانی، تصمیم به انتشار تاریخ اجتماعی داشتند که تألمات روحی ناشی از بیماری و مرگ همسرشان و سپس کسالتهای کهنسالی فرجامین، این فرصت را از ایشان برگرفت. امید که به همت شاگردان و دوستانشان، این مجموعه نیز منتشر شود.
۲) کوشش در ارائه یک کار نوآورانه، نه رونوشت نگاری ناهنرمندانه و تقلیدگرایانه از کار دیگران.
۳) استفاده از منابع دست اول و ناترجمه ای که در مقدمه بیشتر آثارشان تاکید داشته اند.
۴) روان نگاری نثرشان که برآیندی از فرآیند مطالعه پیوسته متون کهن عربی و فارسی است و خوانندگان از خواندن کتاب شان خسته و دل زده نمی شوند.
۵) پرهیز از انبوه نگاری و پراکنده نگاری در شاخه های مختلف و منحصر کردن کارهای شان در حوزه تاریخ و تمدن اسلامی.
در پایان یادآور می شوم فروتنی ایشان بازشان داشته بود که اکنون بسیاری از ایرانیان و به ویژه شیعیان بدانند که رساله توضیح المسائلی که به شکل امروزی در سطح کشور فراروی ماست، برآیند تلاش استاد فقیهی و به درخواست مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است. روزی ایشان فراخوانده شد و به ایشان گفته می شود: <بر شما تکلیف است که ابواب فقهی را به زبان همه کس فهم و نثر امروزی پارسی بنگارید.> استاد فقیهی بخش بخش، رساله ها را آماده می کرد و به ایشان ارائه می نمود. شماره گذاری رساله های احکام عملی امروزین و نگارش استوار آن، تراوشی است از قلم استاد فقیهی که خود البته از خاندانی نسل در نسل فقیه بود و خود فقیهی آزموده به شمار می آمد. در روزگار ما، تنها واژه هایی و گاه جملاتی به پایه متن افزوده شده است و بس.
۲) دستورهای املا و انشا
۳) جغرافیای کشورهای اسلامی و تاریخ اسلام
۴) ترجمه عهدنامه مالک اشتر [با مقدمات و تعلیقات]
۵) راه خداشناسی با ترجمه توحید مفضل
۶) دستور زبان فارسی
۷) حج، آن طور که من رفتم
۸) شاهنشاهی عضدالدوله دیلمی
۹) تاریخ مذهبی قم
۱۰) آل بویه و اوضاع زمان ایشان
۱۱) وهابیان (عقاید و تاریخ فرقه وهابی)
۱۲) ترجمه کتاب شریف نهج البلاغه
۱۳) سفرنامه آفریقا
۱۵) ادبیات ایران در قرن اول و دوم هجری
۱۶) نهضت نجف در جنگ بین الملل، ترجمه از عربی
۱۷) تاریخ کشورهای عربی بعد از جنگ جهانی اول
۱۸) نویسندگان بزرگ اسلامی
۱۹) ابومسلم خراسانی
۲۰) تاریخ حبشه
۲۱) محمدرسول الله، ترجمه از عربی، احمد تیموربیک (منتشر نشده)
۲۲) سفرنامه استرالیا (منتشر نشده)
۲۳) سفرنامه شرق آسیا (منتشر نشده)
۲۴) تاریخ اجتماعی قم (منتشر نشده)
۲۵) خاطرات (دست نوشته)
۲۶) تاثیر ایرانیان در بسط تمدن اسلامی (پایان نامه)
۲۷) آل بویه
http://www.aftabir.com منبع : آفتاب
تاریخ ایران سرگذشت نیاکان ماو سرگذشت پرفراز و نشیب انسانهای والایی است که در بلندای قامت فرهنگ و تمدن سرزمین خود در عرصه علم و ادب سهمی داشته اند. آنان با تلاشی بی وقفه و با آثار ماندگارشان به وطن خود خدمت کردند، یکی از آن رادمردان عرصه علم و فرهنگ <استاد علی اصغر فقیهی> است. استاد در سال ۱۲۹۲ش در محله آلوچو در خانواده ای روحانی در قم زاده شد. پدرش، مرحوم ابوالحسن فقیهی، از مدرسان علوم دینی بود. علی اصغر را در پنج سالگی به مکتب خانه سپردند و در ده سالگی به مدرسه علوم دینی پا گذاشت و نزد پدر و عمویش، شیخ احمد فقیهی، در مدرسه جهانگیرخان، به فراگیری علوم دینی پرداخت و در حوزه علمیه دروس طلبگی را تا <دوره سطح> گذراند و سپس در سال ۱۳۱۵ش وارد دانشگاه تهران شد و در رشته ادبیات، به تحصیل پرداخت. در دانشگاه از محضر استادانی چون میرزامحمود شهابی، بدیع الزمان فروزانفر، نصرالله فلسفی، عبدالعظیم خان قریب و احمد بهمنیار کسب فیض کرد. این جوان جویای علم، با تلاش بی وقفه از لحظه لحظه های عمر خود در فراگرفتن نکات باریک علم و دقایق ظریف ادبی غافل نماند و چنان شد که نور چشم استادان گردید. پس از فراغت از تحصیل دانشگاهی در سال ۱۳۱۹ش در دبیرستان حکیم نظامی به تدریس دروس ادبیات، تاریخ و جغرافیا و عربی پرداخت و به دعوت مرحوم شهید بهشتی در مدرسه دین و دانش که به همت ایشان در سال ۱۳۳۳ش تاسیس شده بود، در امر تدریس همکاری کرد. سرانجام پس از سی سال معلمی؛ حرفه ای که عاشقانه بدان دلبسته بود، در سال ۱۳۵۰ش سبک دوش (بازنشسته) شد. اما استاد شیفته تدریس بود؛ از این رو، مدتی نیز در دبیرستان علوی تهران، یعنی تا سال ۱۳۵۸ش، به تدریس پرداخت. توان علمی وی در زمینه های مختلف چنان بود که از وی صاحب نظری زیردست ساخته بود. به جهت سیر وسیاحت در کشورهای جهان از جمله کشورهای اروپایی و آفریقایی و آسیایی تجربه ها آموخت و سفر به دور دنیا از منظر فقیهی، تجربه آموختن و آشناشدن با جنبه های دیگری از فرهنگ و تمدن بود. او آموخته ها و دیده ها و شنیده های خود را با نثری ساده و روان به صورت مکتوب درآورد که حاصل آن گشت و گذارها دو کتاب <حج آن طور که من رفتم> و <سفرنامه آفریقا> به قلم تحریر درآمده است.استاد فقیهی پس از یک عمر تعلیم و تعلم، سرانجام در دوم آذرماه ۱۳۸۲ش درگذشت و جامعه علمی را به سوگ خود نشاند؛ عالمی که با آثار وزین خود در پهنه تاریخ و ادب فارسی عمری را سپری کرده بود، اینک با آثار ماندگار، شهره آفاق گشت.
استاد به معنای واقعی معلمی دلسوز بود و گشاده رو به تدریس عشق می ورزید و بر این فن شریف فخر می ورزید. تدریس در دبیرستان را به تدریس در دانشگاه ترجیح می داد و به همین دلیل بود که وقتی استاد معین برای تدریس در دانشگاه از وی دعوت به عمل آورد، نپذیرفت و حضور خود را در دبیرستان موثرتر دانست. او با دانش آموزان چنان رفتار پدرانه و عاطفی برقرار می کرد که همه در حیرت بودند و آن قدر به شاگردان خود عشق می ورزید که گفته شکسپیر در تجسم انسانیت او صادق بود:<خود راآخرین کس دوست بدار و آنها که از تو نفرتی در دل دارند، دلهایشان را شاد کن.>
این انسان پارسا و پرهیزگار، ادب دوست و ادب پرور در هر فرصتی که به دست می آورد، آموخته های خود را به نسل حاضر منتقل می کرد. اولین بار مقالاتی در زمینه مسائل تاریخی، اجتماعی و دینی در روزنامه های استوار و جلوه به چاپ رسانید. زمانی که اداره فرهنگ قم تصمیم گرفت کتابی با عنوان <قم را بشناسید>، تدوین کند، از استاد فقیهی برای همکاری دعوت کرد و استاد فقیهی بخش تاریخی قم را به عهده گرفت و انصاف باید داد که این نوشته در کنار نوشته دیگر بزرگوارانی چون حسین کریمان، حسین وفایی و علی اکبر شهابی از آثار ماندگار در مطالعات قم شناسی محسوب می شود.
علاقه وافر استاد به تاریخ و مطالعه عمیق وی در این زمینه، موجب تالیف کتابهایی چون <شاهنشاهی عضدالدوله دیلمی> (۱۳۴۷ش)؛ <تاریخ مذهبی قم> (۱۳۵۰ش)؛ <وهابیان> (۱۳۵۳ش) و اثر بی بدیل وی <آل بویه و اوضاع زمان ایشان> (۱۳۵۷ش) شد. انصافا این تعلق خاطر فراوان در پدید آمدن تالیفاتی از این دست سخت موثر افتاد، خاصه کتاب آل بویه که با نثری شیرین و ساده و روان به بررسی و تحلیل مسائل آن عصر پرداخته و با شیوایی هرچه تمام تر بیان داشته است و در نتیجه با اقبال بیشتری روبه رو شد و انصاف می باید داد که تا امروز اثری چنین پرمایه که متکی بر منابع دست اول باشد، نوشته نشده است. استاد فقیهی توانست در این اثر از حکومت ایرانی شیعه مذهب (آل بویه) که در پی کسب استقلال و مجد و عظمت ایران بود، و آن قدر قدرت داشت که در عصر خویش وحشتی در دل خلفای عباسی بیندازد، به استادی و با ظرافت تمام و با زبان ساده و شیرین، جذاب ترین موضوعات این دوره را بیان کند. این اثر، پس از انتشار، مورد نقد و بررسی قرار گرفت و منتقدان به تحلیل محتوایی آن پرداختند و عده ای به نوش و نیش سخنها گفتند؛ اما این اثر در میان اهل علم و تاریخ تاثیر خود را برجای گذاشت.
هدف فقیهی از نوشتن، خدمت به فرهنگ ایران اسلامی بود و بس. این روحیه پرصلابت فقیهی، ما را به یاد این ابیات ادیب نیشابوری می اندازد:
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
کوه ما سینه ما ناخن ما تیشه ما
بهر یک جرعه می منت ساقی نکشیم
اشک ما باده ما دیده ما شیشه ما
شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری
همه فرهاد تراود ز رگ و ریشه ما
عشق شیری است قوی پنجه و می گوید فاش
هر که از جا گذرد بگذرد از بیشه ما
از جمله کارهای در خفا مانده ایشان که خود نیز چندان رغبتی به برملا شدن آن نداشت، تحریر دوباره و سره نویسانه <رساله عملیه> آیت الله بروجردی بود که با قلم روان استاد فقیهی در دسترس عامه مردم قرار گرفت.اما این آثار ارزنده که چون فرزندان به جان نشسته وی بودند، او را مغرور نکرد. سلوک علمی و تواضع و فروتنی همچنان در رفتار و کردار او موج می زد. پرکار بود اما بی توقع، قانع بود و بی نیاز، و اهل قلم و رقم. مدام می خواند و می نوشت. عشق به فراگرفتن، که از دوران کودکی در نهاد او شعله ور بود، از او مردی ادیب و مورخی دانشمند ساخت که آثار جاودانی خلق کرد. <عهدنامه مالک اشتر> را به فصاحت تمام، در سال ۱۳۴۱ش، ترجمه نمود. <راه خداشناسی> را که ترجمه ای بود از توحید مفضل، در همان سال به کوشش کتابفروشی علامه قم به بازار نشر روانه ساخت و عمق او به نهج البلاغه وی را بر آن داشت که به ترجمه آن همت گمارد و سرانجام، پس از پایان ترجمه (در سال ۱۳۷۴ش)، از طریق انتشارات صبا، در تهران، به چاپ رساند. ترجمه ایشان از نهج البلاغه چنان مورد استقبال عالم و عامی قرار گرفت که در کوتاه ترین مدت به چاپ سوم (۱۳۷۷ش) رسید.
استاد فقیهی در زمان تدریس دروس ادبیات، نیاز دانش آموزان را به کتابی که بتواند دستور زبان فارسی را به روشی بیامورند، احساس کرده بود و از این رو کتاب <دستور زبان فارسی> را در سال ۱۳۴۶ توسط مطبوعاتی حکمت در قم به چاپ رسانید. این اثر نیز مورد توجه قرار گرفت و در سالهای بعد، با اصلاحات و تجدیدنظر، چاپ سوم آن از سوی انتشارات اسماعیلیان (۱۳۵۲ش) انتشار یافت.
استاد فقیهی علاوه بر کتاب، مقالات متعددی در زمینه شعر و ادب و تاریخ و دستور زبان فارسی و سرگذشت رجال در مجله های راهنمای کتاب، جلوه، رشد و ادب فارسی، کیهان فرهنگی، محیط ادب، قم امروز، فرهنگ کوثر، نامه قم، رواق نور، آیینه میراث، بخارا، درس هایی از مکتب اسلام، و در سایر نشریات و دانشنامه ها و سالنامه ها به چاپ رسانده است که هر یک از این مقاله ها از <از لهجه قمی تا اصالت فرهنگی> و <چگونگی نوشتن همزه> گرفته تا <کلمه صحیح> و <کلمه مشروط> و <سرگذشت رجال>، نشان از پختگی و غور عمیق وی در متون فارسی و عربی دارد.به رغم خلق این همه آثار فخیم، آنچه وی را در میان اهل عالم و ارباب فضل، چهره ای مقبول و ستودنی ساخته است بزرگواری و منش انسانی و پرهیزگاری و پشت پا زدن به مسائل دنیوی است. او خود را وقف تدریس و تربیت جوانان کرد. به مردم عشق ورزید. صادق بود و ساده زیست و این گونه بود که در دل اهل فضل جا گرفت و در هر محفل و مجلسی، به احترام تمام از او یاد شد.
<انجمن آثار و مفاخر فرهنگی> نیز ضمن سپاس و ارج نهادن به خدمات علمی این دانشی مرد، امیدوار است راه و منش انسانی و علمی وی الگوی مناسبی برای جوانان فرزانه و علم دوست کشورمان باشد.
دکترمحمدرضا نصیری قائم مقام انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
کارنامه فرزانه ای از زمانه سیدحسین رضوی برقعی
برای من که متاسفانه، تنها شش سال پایانی عمر استاد فقیهی را (۱۳۷۶ ۱۳۸۲) با ایشان همنشینی داشته ام، هنر نگاشتن تصویری دقیق از زندگی ایشان برایم ناممکن است. تنها به رسم حق شناسی و به جای آوردن فریضه شاگردی است که گستاخی کرده و یادداشتی را می نگارم که بازتابی اندک از زوایای زندگی فرهنگی اوست. استاد فقیهی به راستی سبکبار زیست، آسوده از وبال مال و تعلق خاطر و دلبندی فرزندی داشتن. سبکبار از این سرای رخت بربست و از میان جمع خویشان و دوستان برفت. در بستر خاک، آرام بخفت و از نام و منش نیکش باید گفت، چندان که آموزگار بزرگ ایرانیان، سعدی شیراز، به ما آموزانیده است:
نام نیکی گر بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زرنگار
این همه هیچ است چون می بگذرد تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام استاد از سه دیدگاه منش و پژوهش و پرورش، نگریستنی است. منشی داشت عارفانه و آزادانه، و وارسته بود از تعلقات دنیایی آزمندانه. کمتر احساس می کردی، تلاشی برای اندوختن مال و نام و نان داشته باشد. حتی پی جوی شهرتی فرهنگی نبود که از راه تالیف و ترجمه به دست می آید. آنچه می نگاشت به درخواست و سفارش دوستان بود، نه به چشمداشت دستمزد پول گونه آن. شاهد بودم روزی دکترحسین شهیدزاده از استاد پرسید: <قاعدتاً باید از چاپهای متعدد ترجمه نهج البلاغه، حق الترجمه خوبی دریافت کرده باشید و دست کم پانزده درصد.> ایشان گفتند: <من پول نمی گیرم. کتاب می گیرم و تعدادی را هدیه می دهم.> این برای کتاب نهج البلاغه بود که ترجمه اش دست کم، هفت سال به طول انجامید.
خاطره ای دیگر که در ذهنم مانده است، اینکه ایشان معتقد بودند طرح جلد کتاب باید بسیار ساده باشد. برای کتاب تبلیغ تجاری هم نبایدکرد. چون جلد زیبا، خواننده را فریب می دهد و او را از دقت در محتوا دور می کند. تبلیغ کتاب ممکن است نوعی اغفال خواننده به شمار آید. باور داشتند که کتاب خوب، راه خود را باز می کند و کتاب کم ارزش یا بی ارزش، دیر و زود به فراموشی سپرده خواهد شد. این، تفسیر وارستگی فرهنگی ایشان بود.
دورادور می دیدم حتی یک میز تحریر کوچک و صندلی راحت ارزان قیمت، برای نگارش روزانه خود تدارک ندیده بودند. خانه ای که سالهای دهه سی شمسی، با حقوق معلمی در قم ساخته بودند، بی هیچ تغییری، نزدیک به پنجاه سال در آن به سر بردند. گاهی می گفتند: <یک شاخه تیرآهن هم در این ساختمان به کار نرفته است.> محل سکونت سالهای تهران نشینی را نیز به زوج جوان کم درآمدی داده بودند و اجاره ای نمی گرفتند، می گفتند: <از آنان خواسته ام تنها به باغچه خانه برسند و آبش بدهند و اگر به تهران آمدم، چند شب مهمان آنان باشم.> بارها می گفتند:<مبادا در سیلاب آزمندی عمومی که بیشتر مردمان گرفتار آنند، گرفتار شوی!> حتی روزی گفتند: <چرا کمتر همدیگر را می بینیم؟> گفتم:<مشغله های زندگی، فراغت ما آدمها را کاسته است.> گفتند: <چرا؟> گفتم: <شیوه زندگی چونان گذشته و روزگاران جوانی شما نیست. اگر در آن روزگار قناعت داشتن ارزش بود و آزمندی ضدارزش، امروزه قناعت داشتن در زمره حماقت است و بی دست وپایی و آزمندی نشانه تلاش شرافمندانه برای یک زندگی بهتر نام گرفته است!> از جمله گفتم: <به هر حال، بچه ها به مدرسه غیرانتفاعی و دانشگاههای شهریه پذیر می روند و البته هر دو مطالبه کننده هزینه هستند.> توصیه اکید کردند: <در ارزان ترین مراکز آموزشی ثبت نامشان کن که اگر استعدادی داشته باشند، در مدارس معمولی و یا سطح پایین بهتر پرورش می یابند. دقت زیاد در گزینش آموزشگاه و هزینه تحصیلی فراوان، باعث کشته شدن استعدادها می شود.> می گفتند: <پنجاه سال معلمی کردم و آشکارا دیدم که استعدادهای بزرگ علمی از میان مراکز آموزشی دولتی و یا خانواده های فقیر و رده پایین اجتماع بیرون می آیند.>
به راستی، درست آن است که چراغ استعدادهای درخشان در پرتو رفاه و ثروت فراوان، خاموش یا کم فروغ می نماید. علم و ثروت رابطه ای معکوس باهم دارند. فراهم آوردن آنها باهم (اساسا) جمع اضداد خواهد بود. زندگی استاد هم نماد دقیق آن بود که دانسته بود نباید دانش را به مکنت بفروشد. این رفتار را تنها اندک گروهی چون ایشان می توانستند تحمل کرد که یادگار نسلهای پرکار و کم توقع گذشته چون دکتر محمدمعین بودند. استاد بارها با سرافرازی از فقر خانوادگی و دوران تحصیل شان یاد می کردند و بی پرده و بی هیچ شرمساری، در محفل خصوصی و مصاحبه ها از آن سخن می گفتند. روزی به من گفتند: <هنگامی که برای تحصیلات دانشگاهی می خواستم به تهران بروم، پدرم گفت پولی ندارم که برای تحصیلت خرج کنم، اگر می روی، باید خودت خرجت را تقبل کنی.> پذیرفتم. باز می گفتند:<دانشجو که بودم، شبها در یک دفتر اسناد رسمی در تهران می خوابیدم که روزها برای گذران معاش در آنجا کار می کردم. چه شبها که گرسنه خوابیدم و چیزی برای خوردن نداشتم!>
استاد فقیهی هیچ گاه نخواست سختی های دوران کودکی و جوانی را با لذتهای افراطی از ذهنش بزداید و جبران مافات کند. می دیدم هیچ گاه در برابر دارا و ندار، برخورد دوگانه خط کشی شده مشخصی نداشتند. به همان شیوه ای که با بالاترین اساتید دانشگاهی برخورد می کردند، با کودکی چهار ساله یا دستفروش کنار خیابان رویارو می شدند. حتی واژه ها و اصطلاحاتی که به کار می بردند، چندان تفاوتی نداشت.
فروتنی ناب استاد، به راستی در این روزگار ما شاید کیمیا و افسانه باشد. گاه کوچک نمایی با کج خلقی و ناامیدی توامان می شود، اما استاد تا روزهای پایانی عمر، سرزنده و شاداب و پرامید می زیستند. چند شب پیش از درگذشت، قبل از آنکه در بیمارستان بستری شوند، به منزل ایشان تلفن کردم.
پرستارشان می گفت:<با اینکه چند ماه بیشتر نیست که در خدمتشان هستم، به من گفته اند چون همسر و فرزندی ندارم، می خواهم خانه را به نامت کنم تا با خانواده ات در آن زندگی کنی!> شاید برخی بپندارند که استاد به سبب بیماری یا زوال عقل در سنین پیری، چنین مسئله ای را مطرح کرده اند، اما به راستی چنین نیست.
ایشان سالیان پیشتر که همسرش بیمار می شود، گرانبهاترین کتابهایش را فروخت تا دست نیاز به سوی کسی دراز نکند. استاد به راستی مهر جهان را از دل خویش برون افکنده بود و گاه می دیدم به کسانی که شیفته آن اند، نگاهی تعجب آمیز دارد. پرستار می گفت: <در خانه ایشان که بودیم، گاهی من و خانم، تلویزیون تماشا می کردیم. گاه به استاد می گفتیم اگر مایل به دیدن برنامه های تلویزیونی هستید، شما هم به اتاق بیایید.> ایشان می گفتند: <راحت باشید، اگر من بیایم، خانم شما راحت نخواهد بود.> آنچه نام استاد فقیهی را بر سر زبانها انداخته بود، ویژگیهایی این چنینی بود.
استاد ذهن پویایی داشت. تا ماههای آخر، هر بار که تماس می گرفتم و خود را معرفی می کردم، به من می گفتند: <خودتان را معرفی نکنید، هنوز آن قدر خرف نشده ام که صدای شما را نشناسم.> گاه می شد که واژه ای عربی مطرح می کردم و می خواستم بدانم تا چه اندازه هوشیاری ذهنی شان بر جای مانده است. گاه من از حضور ذهن ایشان، در نود سالگی، در شگفت می شدم. در آخرین روزهای زندگی اش هم اگر ریشه واژه ای را نمی دانست، برمی خاست و به کتابخانه می رفت تا درستی و نادرستی آگاهی پیشین اش را بسنجد و اگر لغزشی بوده، اصلاح کند.
بر سر واژه <لثه> چنین بحثی میان من و ایشان اتفاق افتاد. شبی تا دیرهنگام که در جمع دوستان بودیم و استاد نیز حضور داشت، با خود گفتم:<همگی چرت می زنند و خسته اند.
تنها اوست که با سرزندگی و بی هیچ خستگی و با همان نشاط همیشگی، جوان روان تر از جوانها مجلس را گرم می کند.>
استاد فقیهی بسیار می شنیدند و تا گفتار اهل مجلس پایان نمی یافت، لب به سخن نمی گشودند. کمتر دیده بودم که به میان سخن دیگران وارد شوند. ادب راستین استاد را، دوستانش صادقانه تأیید می کنند. خوب شنیدن و نیک درنگ کردن در گفته های دیگران از ویژگیهای بارزشان بود. بسیار کم نوش و کم خوراک و بسی ساده پوش و بی آلایش بودند. به یاد ندارم که در مهمانی، یک میوه را کاملا خورده باشند و غذایشان نیز به اندازه کف دست بود. شاید صحت جسمانی و دقت ذهنی و نور درونی ایشان، وابسته به همین نکته بود که: <اندرون از طعام خالی دار/ تا در او نور معرفت بینی>
با اینکه استاد را هرگز فرزندی نبود، نه دیدم و نه شنیدم لب به شکوه گشوده و اظهار تأسف و حسرتی داشته باشند. روزی به ایشان گفتم:<خدا دوستتان داشته که دل نگرانی فرزندان ظاهری را از شما دور داشته و در برابرش فرزندان ماندگارتری از خود به جای گذاشته اید که همانا آثار نگارشی شما هستند.>به راستی باور دارم نام و نگاشته های ایشان بر صفحه روزگار باقی خواهد ماند و مصداق <باقیات صالحات> خواهد بود. آنان که <آل بویه> استاد را دیده اند، تایید می کنند این اثر برای ماندگاری نام علی اصغر فقیهی کافی است. دهها مقاله و کتابی که طی سالیان دراز، پیرامون قم و قمی ها نوشته اند، نام ایشان را در قم شناسی و تاریخ قم از ذهنها نخواهد زدود.
استاد فقیهی آزموده ای بیش از پنجاه سال آموزگاری داشت. می گفت: <در همه سالهای معلمی، دانش آموزی را تنبیه نکردم.> سختگیری ایشان محدود به مرزهای دانش آموزی شاگردان بود. می خواست دانش آموز را به دانشجو بدل کند. برخی می گفتند: <استاد، گاه در طول یک سال تحصیلی، موفق نمی شدند مقدمه گلستان را به پایان برند؛ چون واژه به واژه اش را موشکافی می کردند.> گرچه کند پیش می رفتند؛ ولی ژرف می کاویدند. نسل امروزی باید تنها دلش را با خاطرات آموزگاری دبیرانی چون استاد فقیهی دلخوش کند که یافتن این گونه معلمی در این روزگار، تقریبا به افسانه بیشتر مانند شده است.
در سال ۱۳۴۵ بود که دکتر محمد معین برای دریافت حکم دانشیاری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ایشان پیگیری می کردند؛ ولی فقیهی تدریس در دبیرستانهای قم را بر استادی دانشگاه تهران ترجیح دادند. حضور استادان پژوهشگری که بعداً از ناموران عرصه ادبیات ایران به شمار آمدند، دبیرستان حکیم نظامی سالهای ۱۳۲۰ ۱۳۵۰ را عملا به شاخه ای از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تبدیل کرده بود. نام استادانی چون دکتر حسین کریمان، دکتر بهرام فره وشی، دکتر امیرحسن یزدگردی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر حسین بحرالعلومی،دکتر حسن سادات ناصری و دکتر محمدامین ریاحی، زینت بخش تاریخ آموزش و پرورش قم و دبیرستان حکیم نظامی در سالهایی است که استاد فقیهی را در خود داشت. ثمره های این درخت بارآور در سراسر ایران، هر یک خود درختی سترگ شده است.
بسیاری از بزرگان دانش و ادب در ایران و برون ایران، از جمله دست پروردگان مکتب علی اصغر فقیهی اند. بارها در برق نگاه استاد می دیدم که به شاگردانش می بالد و می نازد. وقتی از دست پروردگانش سخن می گفت که در دانشگاههای ایران و فراایران و در جای جای جهان پراکنده بودند، لحظه ای احساس می کردی از فرزندان خویش یاد می کند. گاه از لابلای گفتارش درمی یافتم زندگی دانش آموزان پر استعداد را پی می گرفته که مبادا از تحصیل بازمانند. گاه وساطت می کرد تا پدرانی که پسران شان را از مدرسه رفتن بازداشته اند، از تصمیم شان رویگردان کند. برخی خانواده ها بوده اند که تا سه نسل، شاگردی او را کرده اند.
اینکه استاد با آنچه باور داشت، زندگی می کرد، او را از بسیاری همانندان فرهنگی اش جدا کرده بود. آنچه مرا به پذیرفتن زنده ماندن نام و یاد استاد فقیهی وادار می کند، روان زنده اوست که با دنیادوستی و گناه نمرده و هرگز نخواهد مرد. نام فقیهی برجای خواهد ماند. او پاک و معصوم زیست و بیش از آن مظلومانه، روزهای پایانی را سپری کرد. همچنان شکیبا بود و استوار و گلایه ای نمی کرد؛ ولی مگر نه آن است که <الدنیا سجن المومن>؟ این دنیا به راستی برای چون اویی زندان بود؛ ولی چون بسیاری زندانیان، اندوهناک نبود و ترشروی.
معرفی تفصیلی برخی تاریخی نگاشتها
برای آشنایی بیشتر، چند اثر ایشان که بیشتر ویژگی تاریخ نگاری دارد، گسترده تر معرفی می شود.شاهنشاهی عضدالدوله:این کتاب که چگونگی فرمانروایی عضدالدوله دیلمی و بررسی اوضاع ایران در زمان آل بویه را بازگو می کند، نخستین بار به سال ۱۳۴۷ منتشر شد و همان سال برنده گردید، پایه ای بود برای پژوهشهای ژرفتر ایشان که به تالیف کتاب ارزشمند <آل بویه و اوضاع زمان ایشان> انجامید. او کتابش را به دوازده بخش رده بندی کرده؛ ولی مندرجات آن، چنان که در آغاز کتاب برمی شمارد، دربردارنده دو قسمت بنیادین است: یکی چگونگی فرمانروایی عضدالدوله و امتیازات و خصوصیات او، و دوم تحقیقی مختصر درباره اوضاع اجتماعی و اداری و آداب و رسوم معمول در ایران در سده چهارم هجری که مقارن سلطنت آل بویه و فرمانروایی این پادشاه است.
آنچه ایشان در مقدمه کتابها و طی جلسات خصوصی، پیوسته بدان تاکید داشته اند، آن بود که از منابع دست اول استفاده شود و البته از زبان اصلی که جداً به آن مقید بودند. ضمناً پانوشت صفحات بیشتر آثار ایشان، پیوسته براساس ذکر منابع و شماره جلد و صفحه است. از این رهگذر بود که به کتابهای معاصر چه فارسی و چه عربی و چه زبانهای اروپایی کمتر توجه می کردند. نظر به اینکه تحصیلات گسترده ای در ادبیات کهن عربی، در حوزه علمیه قم داشتند و آموزش دانشگاهی ادبی را زیرنظر اساتیدی چون محمود شهابی، بدیع الزمان فروزانفر و احمد بهمنیار گذرانده بودند، مشکل پارسی دانی و عربی دانی متون کهن را نداشتند که بیشتر پژوهشگران جوان امروزی دارند.
نکته دیگری که استاد فقیهی بدان پای می فشردند، آن بود که ناگفته های زندگی اجتماعی مردمان آن روزگاران را بازگویند و از پرگویی و تکرارنویسی خسته کننده تاریخ نگاری پیرامون شاهان، گریزان بودند که صرفاً به تاریخ تولد و مرگ و لشکرکشی ها محدود شده باشد.
آل بویه(اوضاع زمان ایشان با نموداری از زندگی مردم در آن عصر):این کتاب برجسته ترین کار ایشان است که در سال ۱۳۵۷ نشر صبا منتشر کرد. گرچه تاریخ پژوهان با کتاب آشنایند؛ ولی به لحاظ تقارن زمانی انتشار آن با جریانات سیاسی آن روزگاران، کمتر به معرفی آن پرداخته شد و ارزشهای علمی آن از نظرها دور ماند. آرایه کتاب و پیشینه تخصصی ناشر کتاب نیز در ارزش بخشیدن به یک اثر، بسیار تاثیرگذار است و برای پژوهشگران یکی از ملاکهای ارزشمندی آن به شمار می رود. گمنام گرایی علی اصغر فقیهی، چه از جنبه گرایش نداشتن به درج نام موسسات معتبر فرهنگی دولتی و خصوصی و چه بی اعتنایی به طرح جلد و چه پرهیز برای تبلیغ درباره آثارشان، که استاد فقیهی پیوسته بر آن تاکید داشتند، در کوتاه مدت، باعث شد که در زمان حیاتشان، نوشته هایشان کمتر در میان دانشگاهیان راه یابد و بالطبع دانشجویان کمتر با نام ایشان آشنا شده بودند؛ ولی شاید در درازمدت، کار ایشان ارزش گذاری واقعی شود.
این اثر بیش از نهصد صفحه ای، شامل بخشهای متنوعی است که به راستی آیینه زمان آل بویه و مردمان آن روزگاران است؛ از اوضاع خلافت اسلامی در بغداد تا بررسی زندگی اجتماعی دانشمندان آن دوران، تشکیلات حکومتی، نقابت علویان، اوضاع اقتصادی و مالی، اوضاع دینی، کیفیت تحصیل و وضع علما و ادبا، کتابخانه ها، زبان و گویشها، طبقات مردم که شامل طفیلی ها و دلقکها و عیاران و گدایان و دزدان است، وضع شهرها و بازارها و راهها و وسایل ارتباطی، چگونگی زندگی مردم و لباس تفریحات و قحطی ها، خودکشی ها، مجالس انس، مهمانیها و خوراکیها، اخلاق و عادات و صفات عامه و خاصه؛ از تقلب در مواد غذایی تا چاقوکشی و مکانهای فساد و یادگار نوشتن بر در و دیوار، بهداشت و پزشکی، ورزش، مصنوعات و محصولات و معادن و سرانجام کلیاتی از آداب و رسومی همچون سوگند یاد کردن، تشییع جنازه و جز آن.
با این همه ایشان هیچ گاه، نه این تالیف و نه دیگر کارها را وافی و کافی و کامل و شامل نمی دانستند. اگرچه <آل بویه>، ده سال عمر ایشان را به خود اختصاص داده بوده، در مقدمه آن پژوهش خویش را چنین وصف می کند: <کتاب حاضر بررسی مختصر و تحقیق گونه ای است درباره آل بویه و اوضاع زمان ایشان، از جهات مختلف. نوشتن تاریخ آل بویه به طور کامل... مستلزم تدوین آن در مجلدات متعدد است. در حقیقت، این کتاب باید فهرست گونه ای از تاریخ آل بویه... به حساب آید، و نویسنده اذعان دارد که کتاب، خالی از نقص و اشتباه نیست، بلکه نارسایی ها و مطالب قابل تذکر در آن فراوان است.> در حالی که در تحقیقات مستشرقان، این تالیف مورد استفاده قرار گرفته و حتی دکتر هادی عالم زاده در مقدمه <اصناف در عصر عباسی> که ترجمه ای از تالیف صباح ابراهیم سعیدالشیخلی به زبان عربی است، می نویسد:<در سرلوحه این آثار باید نام کتاب با ارزش آل بویه تالیف دانشمند گرانمایه علی اصغر فقیهی را قرار داد. روزگاری را که کتاب آل بویه... مورد بحث نهاده قسمتی از دوره ای است که مولف الاصناف فی العصر العباسی بدان پرداخته است. برخی از مباحث کتاب آل بویه... دقیقاً همان مطالبی است که در این کتاب طرح گردیده، هنگامی که به مراجع و مآخذ این دو نویسنده و اشتراک این منابع و مصادر نظر شود، علت قرابت و تشابه این بحثها آشکار می شود... ولی به هر حال این مطالب، صفحاتی بسیار محدود از این کتاب بزرگ نهصد صفحه ای را در برمی گیرد.>
یک بار دیگر شفاهاً از دکتر هادی عالم زاده درباره تراز دانش و شیوه پژوهش علی اصغر فقیهی و تاریخ پژوهی اش پرسش کردم که برخی نوخاستگان تاریخ پژوه، کارهای ایشان را از دیدگاه دانشورانه فرودست می شمارند. ایشان با استواری تمام، به والایی تلاشها و دانش استاد گواهی داد و کار آل بویه را چنان ستود که کاری سترگ باید ستوده شود. آنان که ایشان را می شناسند، می دانند که چه اندازه ریزبین و خرده گیرند و به آسانی مهر تأیید برنگارش یا پژوهشی نمی زنند و تحقیقات خود را نیز به همین نگرش می نگرند، چندان که کارنامه آثار نگارشی شان بسی اندک و میان انتشار دو مجلد نخست و دوم ویراسته <تاج المصادر> بیش از ده سال فاصله زمانی است. <آل بویه و اوضاع زمان ایشان> به زبان عربی ترجمه شده و چنان که استاد می گفتند، به زبان انگلیسی هم در حال ترجمه است.
تاریخ آل بویه: این کتاب به سال ۱۳۷۸، به پیشنهاد و از سوی انتشارات سمت برای تدریس دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد منتشر شد. شاید این نکته نشان از ارزشمندی این اثر داشته باشد که پیشنهاد خلاصه کردنش به استاد داده شده و برای تدریس دانشگاهی در مقاطع لیسانس و فوق لیسانس در نظر گرفته می شود.
تاریخ مذهبی قم:این اثر نخستین بار به سال ۱۳۵۰ منتشر شد. علی اصغر فقیهی در مقدمه می نویسد: <کتاب حاضر بخشی از تاریخ جامع قم است که نویسنده چند سالی است در صدد تهیه آن می باشد. کوشش شده است وضع مذهبی شهر قم از هنگام فتح آن به دست مسلمانان تا نزدیک به زمان حاضر از جهات مختلف مورد بررسی قرار گیرد.> استاد دیگر باره به نقص احتمالی تحقیق خود اعتراف می کند و در ادامه می نویسد: <گویا اولین بار است که درباره تاریخ مذهبی یک شهر در ایران، کتابی نگاشته می شود.> این نکته هراس ایشان را بیشتر کرده بود؛ ولی گذشت زمان ثابت کرد که این کتاب یکی از بهترین پژوهشهای معاصر، پیرامون قم شناسی است. حتی خانم لمبتون (انگلیسی) نیز به هنگام نوشتن پژوهشی پیرامون قم، بارها به آن استناد کرده اند. این پژوهش توسط دکتر حسن زندیه به فارسی ترجمه شده است.
خواهش پیوسته دوستان ایشان آن بود که این مجموعه پنج بخشی را پایان دهند که اثر پنج گانه ای شامل: تاریخ مذهبی، تاریخ اجتماعی، تاریخ علمی، تاریخ آستانه مقدس فاطمه معصومه و امامزادگان، و امروز قم بود. در سالهای پایانی، تصمیم به انتشار تاریخ اجتماعی داشتند که تألمات روحی ناشی از بیماری و مرگ همسرشان و سپس کسالتهای کهنسالی فرجامین، این فرصت را از ایشان برگرفت. امید که به همت شاگردان و دوستانشان، این مجموعه نیز منتشر شود.
تاریخ و عقاید وهابیان
این رساله نخستین بار به سال ۱۳۲۳ به چاپ رسید. ایشان که از زمره پیشگامان وهابیت پژوهی در ایران بوده اند، در گامهای بازپسین، به شکل پژوهش کامل تری با نام <وهابیان> عرضه داشتند که تا سال ۱۳۷۸ چهار بار تجدید چاپ گردید.وهابیان
ویراست نخست آن به سال ۱۳۵۲ از سوی انتشارات صبای تهران منتشر شد و در چاپهای بعدی به حجمش افزود. کتاب در هشت بخش است: بنیادگذاران مذهب وهابی ؛ عقاید ابن تیمیه ؛شیخ محمد عبدالوهاب پیشوای فرقه وهابی ؛عقاید وهابیان ؛ قدیمی ترین ذکر از مذهب و عقاید وهابیان در منابع ایرانی ؛ مرکز انتشار مذهب وهابی ؛ آل سعود ؛ جمعیه` الاخوان، خاتمه ای درباره مذهب وهابی درخارج از نجد و حجاز.فقیهی می نویسد: <کلیه مطالب کتاب مستند است و بیشتر مستندات، آثار نویسندگان وهابی یا متمایل به وهابیت یا آثار مورد اعتماد وهابیان بوده است.>ویژگیهای پژوهشهای استاد فقیهی
۱) <نیازنگاری> و <درخواست نگاری> و نه با هدف تجاری و به سفارش ناشر یا به عنوان منبع درآمد اقتصادی یا ارتقای دانشگاهی.۲) کوشش در ارائه یک کار نوآورانه، نه رونوشت نگاری ناهنرمندانه و تقلیدگرایانه از کار دیگران.
۳) استفاده از منابع دست اول و ناترجمه ای که در مقدمه بیشتر آثارشان تاکید داشته اند.
۴) روان نگاری نثرشان که برآیندی از فرآیند مطالعه پیوسته متون کهن عربی و فارسی است و خوانندگان از خواندن کتاب شان خسته و دل زده نمی شوند.
۵) پرهیز از انبوه نگاری و پراکنده نگاری در شاخه های مختلف و منحصر کردن کارهای شان در حوزه تاریخ و تمدن اسلامی.
در پایان یادآور می شوم فروتنی ایشان بازشان داشته بود که اکنون بسیاری از ایرانیان و به ویژه شیعیان بدانند که رساله توضیح المسائلی که به شکل امروزی در سطح کشور فراروی ماست، برآیند تلاش استاد فقیهی و به درخواست مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است. روزی ایشان فراخوانده شد و به ایشان گفته می شود: <بر شما تکلیف است که ابواب فقهی را به زبان همه کس فهم و نثر امروزی پارسی بنگارید.> استاد فقیهی بخش بخش، رساله ها را آماده می کرد و به ایشان ارائه می نمود. شماره گذاری رساله های احکام عملی امروزین و نگارش استوار آن، تراوشی است از قلم استاد فقیهی که خود البته از خاندانی نسل در نسل فقیه بود و خود فقیهی آزموده به شمار می آمد. در روزگار ما، تنها واژه هایی و گاه جملاتی به پایه متن افزوده شده است و بس.
بخشی از کارنامه علمی استاد علی اصغر فقیهی
۱) تاریخ و عقاید وهابیان۲) دستورهای املا و انشا
۳) جغرافیای کشورهای اسلامی و تاریخ اسلام
۴) ترجمه عهدنامه مالک اشتر [با مقدمات و تعلیقات]
۵) راه خداشناسی با ترجمه توحید مفضل
۶) دستور زبان فارسی
۷) حج، آن طور که من رفتم
۸) شاهنشاهی عضدالدوله دیلمی
۹) تاریخ مذهبی قم
۱۰) آل بویه و اوضاع زمان ایشان
۱۱) وهابیان (عقاید و تاریخ فرقه وهابی)
۱۲) ترجمه کتاب شریف نهج البلاغه
۱۳) سفرنامه آفریقا
آثار پراکنده و منتشر نشده:
۱۴) ایران در جنگ گذشته۱۵) ادبیات ایران در قرن اول و دوم هجری
۱۶) نهضت نجف در جنگ بین الملل، ترجمه از عربی
۱۷) تاریخ کشورهای عربی بعد از جنگ جهانی اول
۱۸) نویسندگان بزرگ اسلامی
۱۹) ابومسلم خراسانی
۲۰) تاریخ حبشه
۲۱) محمدرسول الله، ترجمه از عربی، احمد تیموربیک (منتشر نشده)
۲۲) سفرنامه استرالیا (منتشر نشده)
۲۳) سفرنامه شرق آسیا (منتشر نشده)
۲۴) تاریخ اجتماعی قم (منتشر نشده)
۲۵) خاطرات (دست نوشته)
۲۶) تاثیر ایرانیان در بسط تمدن اسلامی (پایان نامه)
۲۷) آل بویه
http://www.aftabir.com منبع : آفتاب
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}