فلسفه هنر
نویسنده: دکتر همایون همتی
در کتابهای درسی فلسفه معمولاً "فلسفه ی هنر" را شاخه ای از دانش عام "فلسفه" (Philosophy) دانسته اند، که میراث دانایان یونان به خصوص افلاطون و ارسطو است .تلقی رایج از فلسفه در یونان باستان همان متافیزیک یا "مابعدالطبیعه"( Metaphysic) بوده است که بیشتر نوعی هستی شناسی ( Ontology) و کاوشی عام و کلی در باره ی وجود اشیاء بوده است. هستی شناسی دانشی نظری، تحلیلی، تأملی و انتزاعی در باره ی مفهوم وجود، نحوه وجود، انواع وجود، مراتب و درجات وجود، و شناخت علل وجود، حدوث وقدم اشیا، ثبات وتغییر موجودات، چگونگی ادراک وجود وعلم ما به اشیاء پیرامون است که از زمان طالس مَلَطی، هراکلیت، پارمنیدس، امپدوکلس، سقراط ودیگر حکیمان یونانی سده های پیش از میلاد مسیح آغاز شده و سپس تا دوره قرن وسطی ادامه یافته و پس از شکوفایی و به اوج رسیدن با ظهور نهضت "دین پیرایی" یا اصلاح دینی مارتین لوتر و پس از آن "رنسانس" علمی و پدید آمدن "نهضت روشنگری" در اروپا رو به افول می نهد و از آنجا فلسفه مدرن آغاز می شود و سپس شاهد ظهور انواع فلسفه های نقّادی، وجودی، تحلیلی، زبانی، تحصّلی، ذهن گرا، واقع گرا، تجربه گرا، پراگماتیستی، هستیم که تا دوران معاصر ادامه می یابند. ظهور "فلسفه های علم" وانواع معرفت شناسی ها نیز در دو سده اخیر، رونق و رشدی شتابان یافته است. این گونه فلسفه ها معمولاً در عرف محققان "فلسفه های مضاف" یا "مضاعف" ( Philosophy of ...) یا "معرفت های درجه دوم"(1) خوانده شده اند.
در دوران معاصر فلسفه هایی همچون "پدیدار شناسی" درکنار نگرشهای پُست مدرن وانواع نظریه های هرمنویتیکی در عرصه ی تفکر فلسفی جهان نیز ظهور یافته اند.
جریان مابعدالطبیعه سنتی نیز ضمن فلسفه "تومیسم" (Thomism) که همان نظام فلسفی قدّیس توماس آکویناس است، با همه ی تحولاتی که یافته است میان تعدادی از متفکران مسیحی کاتولیک ادامه داشته وامروز نیز برخی فیلسوفان مسیحی این نحله ی فلسفی را دنبال می کنند. فیلسوفان مسلمان نیز که در اصل وامدار فلسفه یونان بوده اند بر مبنای فلسفه افلاطون و ارسطو، "حکمت مشّایی" و "حکمت اشرافی" را بنیان نهادند تا در عصر صفوی مکتب فلسفی جدیدی که هم تلفیقی وهم ابتکاری بود تحت عنوان "حکمت متعالیه" توسط صدرالدین شیرازی معروف به ملاصدرا تأسیس یافت که تا امروز نیز با سیطره ی بلامنازع خود فلسفه غالب و رایج حلقه های فلسفی مراکز علوم دینی کشور ماست.
دربحث از فلسفه ی هنر، پیش از هر چیز باید این موضوع روشن شود که مقصود از فلسفه چیست و "فلسفه ی هنر" چه نوع فلسفه ای است؟ آیا همان مابعدالطبیعه ی سنتی است یااینکه نوعی مابعدالطبیعه ی تحول یافته وامروزی شده است؟ آیا فلسفه ی هنر، "معرفتی درجه اول" است یا از زمره "معرفت های درجه دوم" و به اصطلاح "علم العلم" است؟ یعنی دانشی است که موضوع و متعلّق کاوشهای آن نه پدیده ها واشیای جهان خارج بلکه ماهیت دانشی دیگر است و بررسی توانایی ها ، ناتوانی ها، کامیابی ها و ناکامی ها، روش، غایت، مسائل ، استدلالها وهدفهای آن علم خاص است. علمی است در باره ی علم دیگر. کاوشی است در باره ی ساختار یک دانش دیگر. مثل نسبتی که دانش "فلسفه ی اخلاق " (Moral) با "علم اخلاق" (Ethics) دارد. علم اخلاق در باره ی ارزشها و ضد ارزشها ، فضیلت ها و رذیلت ها و باید ها و نبایدها بحث می کند، اما فلسفه ی اخلاق، علمی است که خود مفاهیم و گزاره های اخلاقی و امکان قضاوت اخلاقی را مورد بررسی قرارمی دهد. به دیگر سخن، آیا فلسفه ی هنر در باره ی موضوعات خارجی، واقعیت ها ، ارزشها، مصادیق هنر و پدیدارهای جزیی و مشخص واقعی سخن می گوید یا در باره ی خودِ کاوش هنری و هنر به منزله ی یک علم به تحقیق و بررسی می پردازد؟
آنچه در تحقیقات معاصران در باره ی فلسفه ی هنر به چشم می خورد، چند نوع مطالعه است. یکی همان متافیزیک وهستی شناسی هنر است با همان روش تحلیل مفهومی (2) و تأملات فلسفی. عرصه ی دیگر مربوط به تحلیل هنر واثر هنری در پرتو فلسفه های جدید و معاصر است. مثل بهره گیری از پدیدار شناسی، مذهب اصالت تقرر ظهوری، فلسفه های هرمنویتیکی و انواع نگرشهای پُست مدرن و رویکردهای شناخت شناسانه. این گونه مطالعات فلسفی در باره هنر در جهان امروز بسیار رایج بوده واز گستردگی و رونق خاصی برخوردار است. فیلسوفان بزرگ دو سده ی اخیر، به ویژه کسانی همچون کانت، هیدگر، شوپنهاور وهگل نیز در باب زیبایی شناسی و مقولات هنری به کاوشهای فیلسوفانه پرداخته اند. درعصر ما نیز فیلسوفان نامداری همچون ویتگنشتاین، هربرت مارکوز، گودمن، گادامر، دریدا و دیگران کوشیده اند تا از دیدگاه خاص خود به "تحلیل هنر"، "زیبایی شناسی" و مقولات هنری و تفسیر اثر هنری بپردازند. تفکیک این گستره ها وتمایز میان این دانش ها و انواع مطالعاتی که در باب هنر صورت می گیرد برای وضوح بخشیدن به بحث ما که "فلسفه ی هنر" است کاملاً ضرورت دارد. زیرا متأسفانه فلسفه در دیار ما مترادف شده است با فلسفه ی مابعدالطبیعی ارسطویی و افلاطونی یا نو افلاطونی . در دوره های اخیر نیز که فیلسوفان عارف مشرب و دین ورزی مثل ملا صدار ظهور کرده اند، فلسفه ی خود را با عرفان، کلام ، تعالیم دینی و الهیات در آمیخته اند و همه جا کوشیده اند تا استنباطهای خود را به آیات قرآنی و احادیث پیامبر و امامان شیعه (ع) مدلل گردانند و این باهمه ی مزایایی که برای آن متحمل است فلسفه ی آنان را به نوعی "کلام فلسفی" (3) و یا "فلسفه ی دین" (4) وحتی نوعی از "فلسفه ی هنجاری" (Normative) دین ونه حتی "فلسفه ی غیر هنجاری"، تحلیلی( Analytic) و یا توصیفی ( Descriptive) دین ماننده ساخته است، که از فلسفه ی محض فاصله گرفته و صبغه ای کلامی و دینی یافته است. فلسفه نزد ما مسلمانان به طور عمده به "متافیزیک" یا مبحث وجود و علم "موجود بماهو موجود" محدود گشته است و آنگاه نیز که میراث فلسفی یونان به دست ملاصدرا و دیگر حکیمان نامدار مسلمان تحول یافت، همچنان محصور بحث وجود وعلم به احوال اعیان موجودات و کاوشهای مفهومی(5) در باره ی "عوارض ذاتیه" وجود بود و موضوع آن نیز" موجود بماهو موجود" بود که بحث از احکام وعوارض هستی مطلق و نامقید و غیر مضاف به ماهیتی خاص را در بر می گرفت. تنها در دو یا سه دهه ی اخیر است که در کشور ما "فلسفه های مضاف" - اگر این تعبیر روا و پذیرفتنی باشد - وانواع "فلسفه های علم" و "معرفت شناسی "های جدید مورد توجه قرار گرفته است والبته منصفانه باید گفت گامهای سودمندی دراین عرصه برداشته شده است.
هرگونه بحثی در باره ی "فلسفه هنر" - تعبیر تقریباً رایجی که این روزها بر پشت جلد کتابها و ترجمه های متعددی دیده می شود- بدون توضیح معنای فلسفه وتوجه کافی به سیر تحول آن ونیز بدون مقایسه با میراث فلسفی این دیار و نیز مقایسه با دستاوردهای فیلسوفان جدید ومعاصر و سیر فلسفه و کاربرد آن در دیگر جوامع و مراکز معتبر علمی ودانشگاهی جهان امروز بحثی ابتر و ناقص، ابهام آفرین و نامنقح خواهد بود که به جای مدد رساندن به فهم بهتر این شاخه مطالعات هنری بر ابهام آن خواهد افزود و موجب کج فهمی و داوریهای ناصواب خواهد شد که بسیاری زیان آور است وباید هوشمندان از آن حذر کرد.
پُرسش مهمی که در برابر ماست این است که مقصود از "فلسفه هنر" چیست وموضوع ومسائل آن کدام است؟ روش تحقیق این شاخه ی مطالعاتی چیست و با "فلسفه ی سنتی" و نیز "زیبایی شناسی" جدید چه مشابهت ها یا تفاوتهایی دارد؟ تشریح و فهم دقیق این بحث نیاز به توضیح و تشریح وسیع و فنی دارد که با توجه به مجال این نوشتار اندکی از آن همه را به اختصار باز می گوییم وتفصیل مطالب را به مناسبت ها و فرصت های دیگری موکول می کنیم.
امروز در ادبیات مربوط به هنر و آثار و تألیفات هنر پژوهان برجسته و شهره جهان چند عنوان را می بینیم که مدام توسط آنها به کار برده می شود توضیح این عناوین می تواند به بحث کنونی و شناخت معنا و ماهیت "فلسفه ی هنر"وضوح ببخشد. عناوینی همچون"نظریه ی هنر"، "پدیدار شناسی هنر"، "هستی شناسی هنر"، "معنی هنر"، "زیبایی شناسی" و "فلسفه ی هنر" از رایج ترین عناوین این عرصه از مطالعات هنری اند. با مطالعه ی دقیق و صبورانه ی این آثار و درک صحیح عناوین یاد شده پی می بریم که همه ی عناوین ذکر شده در واقع معادلهایی برای "فلسفه ی هنر" بوده و همه برای دلالت بر "تحلیل فلسفی در باره ی هنر" و کاوشهای فلسفی (تحلیلی، مفهومی) در باره ی مقولات و مباحث هنری هستند. و مقصود از فلسفه نیز یا همان بحث های مفهومی انتزاعی مربوط به وجود است که غالباً با عنوان "هستی شناسی هنر" از آن یاد می کنند. یا مقصود تحلیل های عقلانی و کاوشهای معرفت شناختی، معنا شناختی ( Semantic) در باره ی ماهیت زیبایی ، رابطه ی هنر واخلاق، ارزشهای اخلاقی و هنر، چگونگی تفسیر اثر هنری و بحث های مربوط به امکان ارزیابی احکام زیبایی شناختی گزاره های هنری است. بررسی زبان هنر، تفسیر قصد و نیت هنرمند و خالق اثر هنری، تأثیر هنر بر عواطف بشری انگیزش احساس مخاطبان و این گونه مسائل درمجموع ذیل عنوان عام "فلسفه ی هنر" مطرح می شوند. البته پدیدار شناسی هنر، اقتباسی است از فلسفه ی پدیدار شناسی ادموند هوسرل واستادان او که به عنوان "نوعی از مطالعه ی فلسفی در باره ی هنر" ویا حتی به عنون یک " روش"( Method) برای فهم و درک آثار هنری و تجربه های هنری و زیبایی شناختی به کار می رود.
هرمنویتیک هنر نیز در واقع فلسفه ی معنا و تلاشی برای معنا یابی و کشف معنای اثر هنری است. این نوع مطالعه از داده ها و یافته های دیگر علوم مثل زبان شناسی، نشانه شناسی، سمانتیک، منطق و معرفت شناسی نیز بهره می گیرد. پس فلسفه ی هنر غالباً معرفتی درجه اول است که به ماهیت زیبایی و چگونگی درک آن و عینیت (Objectivity) یا فقدان عینیت آن می پردازد. شاخه های مطالعاتی دیگری مثل جامعه شناسی هنر، مردم شناسی هنر، باستانشناسی هنر، تاریخ هنر، مطالعات تجربی در باره ی هنر، الهیات هنر و ...نیز وجود دارند که بیرون از موضوع مقاله کنونی بوده و لذا برای حفظ توالی و رعایت قلمرو بحث ازمعرفی آنها در اینجا اجتناب می کنیم.
فلسفه ی هنر به معنای امروزین آن کاوشی فلسفی در باره ی مقولات هنری است.تحلیل فلسفی هنر و مفاهیم و موضوعات همبسته با آن است . هستی شناسی هنر، نظریه ی هنر، وحتی زیبایی شناسی همه مترادف با همین معنا و معادلهای رایجی برای این رشته و شاخه معرفتی و علمی هستند. هر چند محققان هنر پژوه معاصر" زیبایی شناسی " را معمولا عامتر از "فلسفه هنر" درنظر می گیرند و فلسفه ی هنر را محدود تر از زیبایی شناسی وحتی به عنوان بخشی از آن تلقی می کنند که دراین صورت به اصطلاح منطق دانان رابطه ی این دو رابطه "تساوی" نبوده بلکه "اعم واخصّ من وجه" خواهد بود یعنی مواردی با هم تداخل و ترابط دارند و درمواردی هم جدا و متمایزند و یا اینکه رابطه ی آنها به صورت "اعم و اخصّ من وجه" نبوده بلکه "اعم واخص مطلق "اند یعنی یکی به طور کلی عامتر از دیگری است و شمول و گستره ی بیشتری دارد و دیگری قلمرو محدودتری دارد (زیبایی شناسی عامتر از فلسفه ی هنر است). اکنون هنگام آن است که به فشردگی به معرفی مهمترین مسائل " فلسفه هنر" ، منابع، کتابها ونیز ذکر نام برخی چهره های شاخص این عرصه بپردازیم تا هم بحث تکمیل یابد وهم خرسندی خوانندگان نکته یاب، پژوهشگران علاقمند وکنجکاو به ویژه جوانان هنر دوست این دیار حاصل شود و ردّ پاها و راهنمایی هایی برای پیگیری مطالعات و گسترش معلومات و تحقیقاتشان بیابند.
یکی از مباحث مهم فلسفه هنر، مسئله "تعریف هنر" ( Definition of Art) است، آیا هنر اساساً امری تعریف پذیر است؟ یا تعریف ناپذیر( Indefinable ) بررسی تعاریف کهن وجدید هنر یکی از مباحث مهم فلسفه هنر است. آیا تعریفی فراگیر برای هنر که شامل تحلیل همه ی انواع آن بشود وجود دارد یانه؟
برخی محققان بر آنند که هنر چون ماهیت ثابتی (Immutable essence) ندارد، تعریف پذیر نیست زیرا هنر را رابطه ای می دانند میان هنر مند ( Artist)، مخاطب ( Audience) واثر و محصول هنری (Products) برخی دیگر گفته اند هنر چیزی است که دارای اثر زیبا شناختی باشد. دراین زمینه نظریه ی نهادی ( Institutional Theory)، نظریه کارکردی (Functional Theory، تعریف ماهوی (Essential)، تعریف عملیاتی (Operational) تعریف های غیر ماهوی ( Non- Essential) وتعریف های توصیفی (Descriptive) از هنر بین پژوهشگران این رشته مطرح است . بعضی محققان نیز به نظریه ی "شباهت های خانواده وار" (Family Resemblances) ویتگنشتاین متوسل شده اند و آن را تنها راه تعریف هنر دانسته اند. امروز برخی هنر پژوهان به تعریف تلفیقی هنر ( Composite definition) روی آورده اند واز تعریف توصیفی محض و تعریف ماهوی محض اجتناب می کنند. از نظریه محاکات ( Mimesis/ Imitation) افلاطون گرفته تا نظریه مبتنی بر احساس گرایی و تبادل احساسات (Communication of Feeling) که تولستوی ابراز کرده است مورد پژوهش محققانی چون کلایو بل(6)، موریس ویتز(7)، مونرو بیردزلی(8)، رابرت اشتکر(9)، جورج دیکی(10)، آرتور دانتو، جرالد لوینسون(11)، جیمیز کارنی(12)، نویل کارول(13)، استفان دیویس(14)، کالینگوود(15) و دیگران قرار گرفته است. بررسی "ماهیت هنر" نیز در ضمن نظریه ی تمثیل ( بازنمایی/ Reperesentation)، نظریه فرانمایی (Expression) و نظریه ی فرمالیسم که گوهر هنر را در فرم ( Form) آن می داند مورد بحث قرار گرفته است.
اساساً مسئله فرم درهنر و معنا داری یا بی معنایی آن یکی از مباحث مهمی است که کسانی مثل ادوارد هانسلیک(16) وراجر فرای(17) به آن پرداخته اند. مسئله ی ویژگی ها یا کیفیت های (Qualities) ذاتی هنر، استدلالهای هنری(Arguments)، آفرینش هنری ( Creativity)، رابطه ی هنر والهام (Inspiration)، دلالت هنری، ارتباط متقابل میان هنر وتعبیر، شکل های هنری و رابطه ی آن با دلالت (Signigicance) ومعنا (Meaning)، و چگونگی انتقال معانی، عواطف واحساسات (Transmission of Emotion) از طریق هنر از دیگر بحث های جاری رشته فلسفه هنر است. واسطگی هنر در ابراز و بیان احساس هنرمند، بررسی زبان هنر(18) چه لفظی و چه غیر لفظی، نقش استعاره (Metaphor)، تمثیل و تشبیه درهنر و بحث از انواع هنر مثل هنر انتزاعی وتجسمی، رابطه ی شکل و محتوا، ویژگی هایی مثل احساس وحدت ( Unity) ، کمال (Perfection) و بهنجاری به عنوان خصوصیات اثر هنری، از دیگر مسائل این رشته است.
بحث از تبیین (Explanation) اثر هنری یا توصیف (Description) معنای اثر هنری موجب پیدایش یک سلسله بحث های خاص و فنی در باره ی هنر شده است که ابعادی هرمنویتیکی، تفسیری، ومعرفت شناسانه دارد، "تفسیر مضمون محور" (Content - Oriented) از هنر و "تفسیر تأثیر محور" (Affect - Oriented) از هنر دو نمونه از نظریات مربوط به مسأله ی "فهم هنری" است. فهم همدلانه و به دور از تعصب اثر هنری و چگونگی تأمل در باره ی آثار هنر، ظهور نوعی هنر ضد زیبا شناختی (Anti - Aesthetic)، زشت و نابهنجار و توجه به مشکلات نظریه پردازی ( Theorizing) در باره ی زیبایی شناسی از دیگر بحث های فلسفه ی هنر است. تجربه ی زیبایی شناختی و خصوصیات آن، خواص و شاخصه های زیبا بودن ( Aesthetic Properties)، عینی بودن (Objective) یا ذهنی بودنِ(Subjective) خواص زیبایی، آرمان گرایی درهنر، اهداف هنر(19)، مثل"هنر برای هنر"، یا "هنر برای اجتماع" همه از مسائل و مباحث "فلسفه ی هنر معاصر "است. به طور کلی می توان گفت در فلسفه ی هنر چند مسئله ی اصلی وجود دارد: شناخت هویت هنر، هستی شناسی هنر، خواص و شاخصه های زیبایی شناسی، ارزشهای هنر ( Values of Art)، نیت هنرمند و تفسیر هنر (Intention and Interpretation) از مسائل اساسی مورد تأکید کسانی مثل پیتر کیوی(20) است . ولی دیگر محققان بر آنند که "سؤال اساسی" (Central question) فلسفه ی هنر بررسی این مطلب است که معیار شاخص و وجه ممیز آثار هنری از دیگر اشیاء و پدیده های معمولی عالم چیست؟ و در پاسخ این پُرسش اساسی سه تئوری مهم در فلسفه ی هنر مطرح شده است که عبارتند از "بازنمایی"، " فرانمایی" و "فرمالیسم" که د رکنار آنها " نظریه ی محاکات وتقلید" افلاطونی نیز وجود دارد و هر یک از این تئوریها دارای قرابت های خاص کهن ومعاصر هستند. دو تحول جدید در فلسفه ی هنر قرن بیستم ظهور مسئله ی نقادی ونقد (Critique) هنری و دیگری نوعی تغییر اساسی (Shift) در باره ی "پُرسش اساسی " فلسفه ی هنر است. پرسش اساسی فلسفه ی هنر سابقاً این بود که "چه چیزی هنر را از غیر هنر متمایز می سازد؟(21) اما پرسش اساسی جدید و تحول یافته ی فلسفه ی هنر این است که آیا اساساً امکان ارزیابی وارزشگذاری آثار هنری وجود دارد؟ و اگر پاسخ مثبت است چه چیزی یک اثر هنری را به لحاظ زیبایی شناسی ارزشمند تر از اثر هنری دیگر می کند؟" آرتور دانتو، دیکی و دیگر هنرپژوهان به این مسئله پرداخته اند. علاوه بر بحث از ماهیت زیبایی (Nature of Beauty) رابطه ی هنر واخلاق، نقش عاطفه و احساس، تحول طبیعت درهنر ( Transformation of Nature)، لذت (Joy)، بحث از حقیقت هنری، رابطه یا تمایز هنر باعلم و فلسفه ، زیانهای احتمالی هنر (Harms)، حدود و مرزهای (Limits) هنر، واکنش عاطفی Emotional Reaction) ما انسانها به هنر از مباحث زنده و جاری "فلسفه ی هنر" است.
فیلسوفان ومعرفت شناسانی همچون نیکلاس ولتر استُرف(22) به بحث های مربوط به هنر و شناخت، ادراک و معرفت اثر هنری و ارزش شناختاری (Cognitive) هنر پرداخته اند. امروز در فلسفه ی هنر علاوه بر مسئله ی معنا و تفسیر، بررسی نقش تخیل (Imagination)در هنر و بحث از اصول ارزیابی(23) برای هنر کانون توجه هنرشناسان را به خوداختصاص داده است و لذا اپیستمولوژی وهرمنویتیک کاملاً مورد عنایت مفسران هنری قرارگرفته و کاربرد وسیعی در قلمرو مطالعات هنری یافته اند. از میان صدها پژوهشگر پر آوازه عرصه فلسفه هنر می توان از کسانی همچون ماتیو کایران(24)، گوردون گراهام(25)، کارولین کورس مایر(26)، گری ایزمینگر(27)، بریس گات(28)، پیتر لامارک(29)، رابرت هاپکینز(30)، درک ماتراورس(31)، دانیل ناتان(32)، آلن گلدمن(33)، آیلین جان(34)، دانیل یاکوبسن(35)، جوزف ماگولیس(36)، تیموتی بینکلی(37)، سیبلی(38)، ریچارد وولهایم(39)، کندال والتون(40)، پاتریک مینارد(41)، نلسون گودمن(42)، فرانک سیوفی(43)، گای سیرسلو(44)، آلن تورمی(45)، آرنولدایزنبرگ(46)، مارگارت مک دونالد(47)، وحتی کسانی مثل آلوین پلنتینجا (48)، ماکس بلک(49)، نام برد که از معرفت شناسان و فیلسوفان علم روزگار ما هستند که نام آنها در ادبیات مربوط به هنر و آثار مربوط به هنر پژوهی وفلسفه هنر مدام به چشم می خورند. غیر از فیلسوفان بزرگ گذشته همچون افلاطون، ارسطو، کانت، هگل، نیچه، هیوم، هیدگر، شوپنهاور و فیلسوفان نامدار معاصر همچون ویتگنشتاین به متفکران پست مدرن ، پساساختار انگار وشالوده شکنانی مثل ژاک دریدا باید اشاره کنیم که به جد وگستردگی به بررسی وتحلیل مباحث زیبایی شناسی وهنری و به خصوص مسائل فلسفه ی هنر پرداخته اند.
در روزگار ما دانشگاه های متعددی در جهان دارای رشته ی "فلسفه ی هنر" در دپارتمانهای فلسفه هستند و جالب است که گاه می بینیم این رشته در دپارتمان ادیان و یا حتی دپارتمان مطالعات دینی تدریس می شود نه در دانشکده هنر یا دانشکده ی ادبیات، زبانها ، علوم انسانی ونه حتی در دپارتمانهای هنرهای زیبا ( Fine Arts) که بسیار نکته ی قابل تأملی است. درکشورهایی نظیر انگلیس، استرالیا، ایتالیا، امریکا، مراکز هنر پژوهی، انجمن ها و نشریات ادواری در باره ی مطالعات هنری به وفور وجود دارد.
برای مثال درحال حاضر "فلسفه هنر"، تاریخ زیبایی شناسی، نقد ادبی، موسیقی شناسی در دانشگاه لینکلن(50) و دانشگاه کانتربوری(51) وکلیسای مسیح(52) توسط سه فیلسوف برجسته به نامهای دنیس داتون(53)، استان گلدویچ(54)، دیوید نوویچ(55) در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد تدریس می شود. برنامه های تربیت دانشجویان دوره های دکترا نیز در اکثر دانشگاه های معتبر امریکا و اروپا وجود دارد.
پی نوشت ها :
1. Second- order Knowledge
2. Conceptual Analysis
3. Philosophical Theology
4. philosophy of Religion
5. Conceptual Inquiry
6. Clive Bell
7. Morris Weitz
8. Monroe C. Beardsley
9. Robert Stecker
10. George Dickie
11. Jerrold L. Levinson
12. James Carney
13. Noel Carroll
14. Stephen Davies
15. Collingwood
16. Edward Hanslick
17. Roger Fry
18. Language of Art
19. طبق نظر بیردزلی ، هدف اصلی (The maine Purpose) هنر، حصول تجربه ی زیبایی شناختی است. نظرات دیگری هم دراین زمینه ابرازشده همچون نظریه ی بهبود اخلاقی، اصلاح جامعه، معرفت زایی و...که شرح آن همه در حوصله ی این نوشتار نیست.
20. Peter Kivy
21. What distinguishes Art from non - Art?
22. Nicholas Wolterstorff
23. Evaluation Principles
24. Matthew Kieran
25. Gordon Graham
26. Carolyn Korsmeyer
27. Gary Iseminger
28. Berys Gaut
29. Peter Lamarque
30. Robert Hopkins
31. Derek Matravers
32. Daniel O. Nathan
33. Alan. H. Gogdman
34. Eileen John
35. Daniel Jacbson
36. Joseph Margolis
37. Timothy Binkley
38. F. n. Sibley
39. Richard Wollheim
40. kendall L. walton
41. Patrick Maynard
42. Nelson Goodman
43. Frank C. Cioffi
44. Guy Sircello
45. Alan Tormy
46. Arnold Isenberg
47. Margaret Macdonald
48. Alvin Plantinga
49. Max Black
50. Lincoln
51. Canterbury
52. Christ Church
53. Denis Dutton
54. Stan Goldvitch
55. David Novitz
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}