نویسندگان: دکتر اسحاق طغیانی، دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه اصفهان-
خدایار مختاری کرچگانی، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی، واحد خوراسگان



 

چکیده

ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی سمرقندی(250-329ه) از شاعران قرن چهارم هجری و از پایه گذاران سبک خراسانی است. این پیشاهنگ چکامه سرا- که لطافت و مختصات سبک خراسانی یا ترکستانی در شعر او بیشترین جلوه را دارد- زیبایی و غرابت سخنش ناشی از تازگی اغراض و طرفگی تجربیات، تصاویر متحرک و زنده اوست. این شاعر توانا با توصیفات دقیق توانسته است مضامین شعری را به صورت گوناگون از جمله: اشعار وصفی، خمریه، مدیحه، رثا، پند، حکمت و... برای بیان مقصود استفاده کند. جالب اینکه در بیشتر موارد، این اغراض را با تخیلات بسیار قوی شاعرانه خود به هم آمیخته است. تلاش نگارنده در این نوشته بر آن است تا درباره مهم ترین این اغراض از نظر میزان کاربرد در اشعار رودکی، بحث و تحلیل مختصری داشته باشند.

کلید واژه ها:

رودکی، اشعار وصفی، مدیحه، مرثیه، عشق، خمریه.

مقدمه

رودکی، پدر شعر فارسی، یکی از بزرگ ترین و مشهورترین شاعران ایران است که در میان شاعران و سخنوران ما به استاد و سلطان شاعران معروف شده است. بر اساس پژوهشهای فراوان، رودکی در هشت سالگی حافظ کل قرآن بود و در همان روزگار کودکی و نوجوانی به سرودن شعر می پرداخت.
«گفته می شود که رودکی از علم موسیقی اطلاع کافی داشت و به نواختن چنگ و رود می پرداخت.»(17/ ص 18).
رودکی نزد همه شاعران و ادیبان معاصر خود در خراسان و ماوراءالنهر، به عظمت مقام شاعری شناخته و توصیف شده است. بعد از او نیز بسیاری از شاعران بزرگ، مانند دقیقی، کسائی، فردوسی، فرخی، عنصری، رشیدی سمرقندی، نظامی عروضی و جز آنان او را به بزرگی مرتبت ستوده اند که علت این تحسین را می توان، در نمایاندن قدرت شاعری او دانست. این شاعر چکامه سرا، با تسلط بسیار، اغراض شاعرانه را در انواع قدیم شعر پارسی به کار برده است؛ به این صورت که، در اکثر اشعارش قصیده را که عمده ترین قالب شعر اوست در مضامین وصف طبیعت، مدح و ستایش، شرح حال و مرثیه،‌ جلوه گر ساخته است با غزلش، اوج موسیقی و آهنگ قوی و غنی را با ردیفهای زیبا و هماهنگ نشان داده است. در مثنویهای خود از جمله کلیله و دمنه و سندبادنامه موضوعات مختلف اجتماعی، از قبیل: ترویج علم و دانش، تجربه آموزی، مذمت آزمندی، غفلت در تثمیر مال و... را بیان می کند.

ارزش دانش

تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راز دانش بی نیاز(1)
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هرگونه زبان
گِرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشند
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تنِ‌ تو جوشن است
(ب86-856، ص 533)

غفلت در تثمیر مال:

همچنان سرمه که دُخت خوبروی
هم به سان گَرد بردارد زروی
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدُم روزی به پایان آردش
(ب832-831، ص 532)
رباعی، از جمله قالبهای شعری است که رودکی به آن توجه داشته، و شعرهای زیبایی را در این قالب سروده است، چنان که عده ای بر این باورند که رودکی مخترع وزن و قالب رباعی است. هر چند که این قالب در شعر شاعران دیگر همانند عنصری یافت می شود؛ اما قطعاً رودکی با وسعت بخشیدن به مضامین و جای دادن موضوعاتی چون مدح، پند، اندرز و مضامینی عاشقانه، توانست روش تازه ای را در این قالب به وجود آورد.(2)
رودکی، علاوه بر اغراض مذکور، مفاهیم و مضامین ارزشمندی را نیز با توسل به حقایق قرآنی و احادیث بیان می کند که نشان دهنده مطالعه عمیق اوست؛ چنان که با الهام از قرآن چنین می سراید:
زمانه پندی آزادوار داد مرا
زمانه، چون نگری، سر به سر همه پند است
به روزِ‌نیکِ کسان، گفت: تا تو غم نخوری
بسا کسا! که به روز تو آرزومند است
(ب76-74، ص 494)
در واقع این ابیات اشاره ای به این آیه دارد:
«عسی انْ تکرَهوا شیئاً و هوَ خیرٌ لکم و عَسی انْ تُحبّوا شیئاً و هوَ شرٌ لکُم(3)»
از طرف دیگر رودکی داستانهای قرآن را مطالعه می کرد و گاهی در سروده هایش اشاره ای به آن داستانها می نمود، برای نمونه و پرهیز از اطناب در شعر زیر رودکی به داستان حضرت یوسف(ع)اشاره دارد.
نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت
سه پیراهن سَلَب بوده ست یوسف را به عمر اندر
یکی از کید شد پُر خون، دوم شد چاک از تهمت
سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشمِ تر
(ب247-249، ص 500-501)
در مصرع سوم می خوانیم«یکی از کید شد پرخون» که این قسمت اشاره ای به این آیه از قرآن کریم دارد:
«و جاءُو علی قَمیصهِ بدمٍ کَذَبٍ»(4)و در ادامه مصرع سوم رودکی چنین می گوید:« دوم شد چاک از تهمت» که تداعی کننده این آیه است «واستَبَقا البابَ و قدّتْ قمیصَهُ منْ دُبُر»(5) در مصرع چهارم نیز این گونه می خوانیم:
«سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر» که این مصرع اشاره به آیه زیر دارد: «اِذهبوا بِقَمیصی هذا فالقوُهُ علی وجْهِ ابی یَاتِ‌ بصیرا»(6)
شعر رودکی، سرشار از اغراض شاعرانه متنوع و رنگارنگ است و به داشتن مضمونهای بدیع مشهور است. منظور از اغراض شاعرانه،«در حقیقت اقسام قدیم شعر پارسی است که شاعر سعی کرده است با تصویرسازیهای مختلف و در بیشتر موارد تصاویر در حد معقول و معتدل در شعر، اندیشه ها، عواطف و حالات مختلف روحی خود را بیان کند.»(8/ ص 141)؛ برای مثال، وقتی می خواهد بگوید: عشق طبیعی باعث آزادگی و فرهیختگی انسان است و آن هم از عاطفه تند او که لازمه شاعری است برمی خیزد و آن را که به عشق عرفانی می کند:
سماع و باده گلگون و لُعَبتانِ چو ماه
اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدنِ دوست
زخاکِ من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
زخویش حیف بود گر دمی بود آگاه
(ب481-483، ص 510)
اغراض ابیات بالا عبارتند از:
در بیت یک: فراهم آمدن عشق همراه با تصویر تشبیه؛
در بیت دوم: عشق وافر به معشوق؛
در بیت سوم: آگاهی از ذوق عشق معشوق.
و یا هنگامی که می خواهد بی اعتباری جهان را توصیف کند، جهان را همچون خواب تصویر می کند. همچنانکه خواب(رؤیا) را در واقعیت عینی پایه ای نیست، جهان نیز در بی اعتباری، درست همان است، نیکی آن در جایگاه بدی، و شادی آن در جایگاه تیمار و اندوه است. لحن مؤثر شاعر، حکایت از آن دارد که شاعر-نه همچون بسیاری از متشاعران، بلکه همچون فیلسوفی با تفکر اپیکوری از ژرفای دل، احساسات دقیق را بر زبان می آورد:
این جهان پاک، خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است
نیکی او به جایگاه بد است
شادیِ او به جای تیمار است
چه نشینی بدین جهان هموار؟!
که همه کار او نه هموار است
دانش او نه خوب و، چهرش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است
(ب77-80، ص 494)
شاعر با هدف پند، حکمت و تمثیل با بهره گیری از صورت تشبیه، ‌بی اعتباری جهان را نشان داده است.
و همچنین با آنکه انسان را به زنده دلی، شادمانگی و بهره وری از نعمتهای زندگی فرا می خواند.
بی اعتباری جهان را نیز یادآوری می شود:
مهتران جهان همه مُردند
مرگ را سر همه فرو کردند
زیرِ خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها برآوردند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند؟!
بود از نعمت آنچه پوشیدند
وانچه دادند وانچه را خوردند
(ب175-178، ص 498)
این شاعر پیشاهنگ چکامه سرا، به ادب فارسی با اشعار خویش جلوه و طراوت بخشیده و برای آن مقامی که شایسته آن است فراهم نموده، از بزرگ ترین استادان در اشعار وصفی است آنگاه که به توصیف بهار می پردازد، منظره زیبا و خرم کوه و دشت خراسان تا سواحل جیحون در برابر ما مجسم می شود و رنگها و عطرها با تشبیهات نزدیک به ذهن، احساسات ما را برمی انگیزد. شعر رودکی در مناظره طبیعی چون نغمه ای است که هر خاطر حزین را به نشاط آورد و چون سرودی است که در دل پیر و جوان کارگر افتد:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نُزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت، شباب از پی مشیب
(ب36-37، ص 492)
و در همین قصیده گوید:
باران مشکبوی ببارید نو به نو
و ز برف(برگ)برکشید یکی حله قصیب
(ب43، ص 492)
و نیز:
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مَر و را شده مُجیب
(ب47، ص 493)
شاعر با استخدام و گزینش واژه های مناسب طبیعی، بهترین و دل انگیزترین توصیفات را در جشن مهرگان بیان می کند:
مَلِکا، جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
خز بجای مُلحَم، و خرگاه
بدل باغ و بوستان آمد
مورد بجای سوسن آمد باز
می بجای ارغوان آمد
(ب143-141، ص 497)
اشعار وصفی:
وقت شبگیر، ‌بانگ ناله زیر
خوش تر آمد به گوشم از تکبیر
(ب280، ص 502)
زاری زیر و این مدار شگفت
گر دشت اندر آورد نخجیر
(ب282، ص 502)
آن زبان آور و، زبانش نَه
خبر عاشقان کند تفسیر
(ب285، ص 502)
وصف پوپک:
پوپک دیدم به حوالی سرخس
بانگک بر بُرده به ابر اندرا
چادر کی رنگین دیدم برو
رنگ بسی گونه بر آن چادرا
(ب4-5، ص 491)
و در پایان توصیف سرایی بهشت آیین:
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهرگونه درو تمثالها ساخت
زعود و چَنَدن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالگانه
(ب1036-1037، ص 547)
مدایح در سخن رودکی، رکن بزرگ و مهم و از قلاید شعر پارسی است و با آنکه شاعران متقدم در مدیحه از بزرگ ترین قهرمانان این میدان بوده، اما هرگز به پای رودکی نرسیده اند، زیرا مدایح رودکی نسبت به دیگران از جهت صداقت و اعتقاد کامل تفاوت اساسی دارد(10/ ص 441).
دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم بر جان او بلرزم، زیراک
مادر آزادگان کم آرد فرزند
(ب147-148، ص 497)
این مدیحه از کثرت صدق و مودت، چون سخن پدری درباره فرزند یا فرزندی در حق پدرست که آزاده ای چون او کم است و من از جان او بیمناک که مبادا زود از میان برود. و در مدح نصر بن احمد سامانی گوید:
میر ماه است و، بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است، و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
(ب538-539، ص 512)
رودکی، در مراثی نیز به منتهای چیرگی رسیده است و به حق، در مراثی نیکو که دل سوزاندن همگان بر متوفی را برمی انگیزد، تسلط کامل دارد و در این باب تواناتر از اقران خویش است. از جمله در مرثیه شهید گوید:
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیر و می اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
خویش بیگانه گردد از پی سود
خواهی آن روز مزد کمتر دیش
(ب317-1319، ص 504)
همچنین در تعزیت امیر شهید احمد بن اسماعیل در مرگ پدرش امیر عادل اسماعیل سامانی چنین می گوید:
ای آنکه غمگنی و سزاواری
وندر نهان سرشک همی باری
از بهر آن کجا ببرم نامش،
ترسم ز سخت انده و دشواری
رفت آنکه رفت و، آمد ‌آنک آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟!
(ب516-514، ص 511)
رثای او درباره ابوالحسن محمد بخارایی، رثایی بسیار قوی، سلیس و نکته آموز است و رنگی عرفانی دارد:
مرد مرادی، نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاری است خرد
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد
یکی دیگر از اغراض برجسته رودکی در شعرش، خمریه است که در این زمینه بیشتر از ابونواس بهره برده است. خمریات رودکی را در میان شعرای ایران باید در درجه اول لطف و رقت قرار داد که با تشبیهات ساده و طبیعی و خالی از اغراق به تمام ویژگیهای ساختن شراب اشاره دارد:

روش آماده ساختن می

مادر می را بکرد باید قربان
بچه او را گرفت و کرد به زندان
بچه او را ازو گرفت ندانی
تاش نکوبی نخست و، زو نکشی جان
(ب359-360، ص 506)

درخشندگی می

بیار آن می که پنداری روان یاقوتِ نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
(ب503-504، ص 511)

تأثیر می و از بین بردن ناراحتیها و غمهای انسان

و آنک به شادی یکی قدح بخورد زوی
رنج نبیند از آن فراز و نه احزان
(ب378، ص 506)
تا این جای بحث روشن شد که، یکی از ویژگیهای مهم شعر رودکی اغراض زیبا همراه با تصویرهای اوست. در ادامه، بحثی جداگانه خواهیم داشت درباره مهم ترین اغراض به کار رفته در اشعار رودکی، بر اساس میزان کاربرد از قبیل مدیحه، مرثیه، خمریه سرایی، پند، اندرز و حکمت و...

مدیحه(7)

«مدیحه در لغت به معنی ستایش و در اصطلاح، شعری ستایش آمیز باشد که موضوع آن می تواند، شخص، گروه بانیان حکومت یا حتی یکی از حالات و خلقیات نفسانی انسان باشد»(6/ ص 266). مدیحه سرایی در ادب فارسی، یکی از قدیمی ترین انواع شعر است که از دیرباز مورد توجه سخن سرایان بوده است. شاید هنگامی که گویندگان فارسی زبان پس از ظهور شعر و شاعری در ایران به سخنوری آغاز کردند، نخستین موضوع رسمی، مدح و ستایش سلاطین و امرا بود(8/ ص 96).
«قصیده سرایی و مدیحه گویی، مدتها پیش از ظهور اسلام در بین قوم عرب رایج بوده است. ظهور اسلام، تا حدی باعث زوال این سنت شد اما در زمان امویان و عباسیان، بار دیگر مدیحه سرایی رونق گرفت. بعدها که حکومت اسلامی تجزیه شد و در ایران،‌ سلاطین ایرانی به حکومت رسیدند. این سنت ادامه یافت.»(19/ ص 112).
نخستین گویندگان که نامشان در متون تذکره ها و تاریخها ثبت است، در زمره درباریان؛ یعنی شعرای منتسب به حکومت بوده اند و غالب اشعاری نیز که از آنان باقی مانده، در موضوع مدح بوده است. حنظله بادغیسی، فیروز مشرقی، ابوسلیک گرگانی، ابوشکور بلخی، ابوالمؤید بلخی و ابوالحسن شهید بلخی که از شعرای متقدّم هستند، عموماً به دربارهای زمان خود بستگی داشته اند. در قرن چهارم مدایح شخصی، قصایدی است که شاعر دربار در مدح و ستایش حاکم یا پادشاه و به منظور گرفتن صله و انعام می سروده است، از جمله انوری، ظهیرالدین فاریابی و...
چنان که قبلاً ذکر شد، صلات وزرا و امراء‌ بزرگ هم، عواید تازه ای برای شاعران ترتیب می داد. شاهان سامانی، و بعد از آنان سلاطین غزنوی، با تمول سرشار خود انعام جزیل و صلات گران به مداحان خود می دادند و از میان آنان خصوصاً محمود غزنوی از ثروت بی کرانی که گردآورده بود صله های بی سابقه به شاعران می بخشید. «این نکته هم شایان توجه است، که یکی از علل بخشیدن مال فراوان در برابر مدایح شعرا علاقه ای بود که شاهان به بقای نام و کسب شهرت و اهمیت در میان مردم داشتند و در حقیقت از مداحان به عنوان وسایلی برای تبلیغ بهره برمی داشتند»(19/ ص 31).
در این میان، بر اساس تحقیقاتی که انجام شده است. قطعاً می توان اطمینان حاصل کرد که نخستین کسی که ساختن قصاید کامل مدحی را با تشبیب و مدح و دعا معمول کرد رودکی است و دیگران در این باب همه تابع او شمرده می شوند و، او همچنان که در بسیاری از ابواب شعر پیشوای گویندگان قدیم بود در این فن هم راهنمای آنان شمرده شده است. مدایح و اشعار مدحی رودکی، چنانکه در مقدمه گفته شد، در بین متقدمان و معاصران سرآمد بود و از امتیازات خاصی برخوردار بوده است از قبیل: غایت و کثرت صداقت، عدم افراط در ستایش، نهایت فصاحت و در نهایت به نوعی«ستاگویی»خویش، نگرشی ویژه داشته است و اعتقاد دارد که ستایش کار هر کسی نیست.
بزرگ ترین مزیت در مدیحه او، نهایت فصاحت در کلام و دل انگیزی در معانی است؛ او معانی را آنچنان استادانه و دقیق به کار برده است که، زبان فارسی تاکنون کسی به مانند او، مدایح دل نوازی نسروده است:
درست و راست کناد این مثل خدای و را
اگر ببست یکی در هزار در بگشاد
(ب111، ص 495)
در مدح نصر بن احمد سامانی(انتقال به بخارا)چنین می گوید:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
میر سرو است و، بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج، اندر زیان آید همی
(ب534-538، ص 512)
در جشن تسلط امیرابوجعفر معروف به بانویه پادشاه صفاری، بر ماکان کاکی چنین سروده است:
دولت میرم همیشه باد بر افزون!
دولت اعدای او همیشه به نقصان
سرش رسیده به ماه بر به بلندی
و آن مُعادی به زیر ماهی پنهان
طلعت تابنده تر ز طلعت خورشید
نعمت پاینده تر ز جودی و ثهلان
(ب92-95، ص 508)
در مدح دلیری و بخشش نیز می گوید:
همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع
همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
بسا کسا که بره ست و فرخشه بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
(ب279-290، ص 502)
رودکی، در «شعر مدحیه» هم به سرایش خود و هم به نوع«ستاگویی»، خویش علاقه خاص داشته است. در یکی از این مدایح« که در آن از کیفیت پذیرایی از رجال و خصوصیات مجالس جشن و سرور طبقات مرّفه و سلاطین»(8)آن روزگار سخن گفته است پس از خطاب به خود، در مدح سرایی، مدحی را معرفی می کند که لفظ آن همه خوب و معنی آن آسان است و خود را در شعر«جریر»، «طایی»، «حسان»، «صریع» و «سحبان» می انگارد چه برآنست که استادی خویش را بر «مدیحه شاهان»برساند.
رودکیا بر نورد مدح همه خلق
مدحت او گوی و، مُهرِ دولت بستان
ور چه بکوشی، به جهد خویش بگویی
ور چه کنی تیز فهم خویش به سوهان
گفت ندانی سزاش و، خیز و فراز آر
آنکه بگفتی چنانکه باید نتوان
اینک مدحی، چنانکه طاقت من بود
لفظ همه خوب و هم به معنی آسان
جز به سزاوار میر گفت ندانم
ورچه جَریرم به شعر و طایی و حسّان
سخت شکوهم که عَجز من بنماند
ورچه صریعم ابا فصاحت سحبان
بُرد چنین مدح و، عرضه کرد زمانی
ورچه بود چیره بر مدایح شاهان
(ب440، ص 50)
در مدحی که با این مصراع آغاز می شود«دیر زیاد آن بزرگوار خداوند» کوشش شاعران زمانه را در به دست دادن مدحی همانند او بی فایده می داند:
گرچه بکوشند شاعران زمانه
مدح کسی را، کس نگوید مانند
(ب154، ص 497)
و در بیتی دیگر «ستای»، خویش را جز به نام ممدوح نیکو نمی داند.
چه، گر من همیشه ستاگوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت
(ب682، ص 521)
همچنین در بیت دیگری ستایش ممدوح را«کشت» و «درو» و «خرمن» خود می داند:
تا زنده ام مرا نیست، جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم اینست، خرمن همین و شد کار
(ب709، ص 523)
رودکی ممدوح را به راستی می ستاید:
هر آنچه مدح تو می گویم درست باشد و راست
مرا به کار نیاید سریشم و کیلا
(ب660، ص 520)
بر مدحت و غزلی که چابکی آن از لفظ پدید نیاید دریغ می خورد:
دریغ! مدحت چون درّ و آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست بل قوی تر از آن
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
(ب243-244، ص 500)
زبان رودکی در بیتی برای معشوق روان و یا تبدیل به قافیه می شود:
اگرچه خامش مردم که شعر باید گفت
زبان من بر وی (8)گردد آفرین تو را
(ب21، ص 492)
و سرانجام رودکی«عذر به درگاه خدا»می برد و او را می ستاید:
اگرچه عذر بسی بود روزگار نبود
چنانکه بود بناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
(ب184، ص 498)
و در مدح ابوالطیب طاهر مصعبی چنین می سراید:
مرا جود او تازه دارد همی
مگر جودش ابر است و من کشت زار
مگر یک سوافکن،‌ که خود هم چنین
بیندیش و، دیده خرد بر گمار
از بررسی اشعار مدحی رودکی، به این موضوع پی خواهیم برد که مدایح رودکی امتیازاتی بر شعرای دیگر دارد: یکی آنکه نسبت به ممدوحین خویش منتهای صداقت را داشته و وقتی آنها را مدح کرده، ستایش او از صدق درونی سرچشمه می گیرد. چنانکه گوید:
هرکه نخواهد همی گشایش کارش
گو:«بسو و دست روزگار فروبند»
ای ملک از حال دوستانیش همی ناز
ای فلک،‌ از حال دشمنانش همی خند
(ب160-161، ص 497)
دومین مزیت برجسته مدایح رودکی آن است که، مدیحه او نهایت فصاحت در کلام و دل انگیزی در معانی را داراست و هیچ کس تاکنون در زبان فارسی مدیحه ای به شیوه او نسروده است، او می گوید:
ای جان خداوندان بر جان تو پیوند
مکروه تو ما را منمایاد خداوند
(ب695، ص 552)
گر کس بودی که زی توام بفگندی
خویشتن اندر نهادمی به فلاخن
(ب756، ص 526)
ابا برق و با جستن صاعقه
ابا غلغل رعد در کوهسار
(ب258-260، ص 501)
سومین مزیت مدایح رودکی آن است که ممدوح خویش را چنان که هست مدح کند:
گفت ندانی سزاش و، خیز و فراز آر
آنکه بگفتی چنانکه باید نتوان
(ب169، ص 493)

در مدح نصربن احمد ساسانی

حاتم طائی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
(ب120، ص 496)

شکر نعمت

واجب نبود به کس بر، افضال و کرم
واجب باشد هر آینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم؟!
(ب608-609، ص 516)

در ابیات پراکنده

گیهان ما به خواجه عدنانی
عدن است و کار ما همه بانداما
(ب661، ص 520)
همه نیوشه خواجه به نیکویی و به صلح است
همه نیوشه نادان به جنگ و فتنه و غوغاست
(ب673، ص 520)
رودکی، به هیچ روی از مبالغه و اغراقی که در شعر همه مدیحه سرایان است، روی بر نمی تابد، اما او می تواند همراه با به کاربردن مبالغه، سادگی و آسانی را همچنان نگه دارد:
ورچ بکوشی، به جهد خویش بگویی
ورچه کنی تیزفهم خویش به سوهان
ورچه دو صد تابعه فریشته داری
نیز پری باز و هرچه جنی و شیطان
گفت ندانی سزاش و خیر فراز آر
آنک بگفتی چنانک گفتن نتوان
اینک مدحی چنانکه طاقت من بود
لفظ همه خوب و هم به معنی آسان
(ب434-336، ص 508)

مرثیه و رثاء(9)

مرثیه، شعری است که در ماتم درگذشتگان، تعزیت خویشاوندان و یاران، اظهار تأسف بر مرگ شاهان، بزرگان، سران قوم و ذکر مصائب پیشوایان دینی سروده شده باشد.
در این اشعار از مناقب، فضایل، مقام و منزلت شخص از دسته رفته سخن می رود، و واقعه مصیبت بزرگ نشان داده می شود؛ عموماً ماتم زدگان به صبر، سکون و موارد دیگری از این قبیل دعوت می شوند.(6/ ص 268).
از حیث تاریخی، در ادبیات فارسی، مرثیه همزمان با مدیحه پدید آمده است. شعرای مدیحه سرای درباری موظف بوده اند؛ به مناسبت درگذشت و مرگ ممدوح خود یا نزدیکان و اقربای او اشعاری بسرایند؛ تا بدین وسیله، وظیفه خدمتگزاری و وفاداری خویش را به اثبات برسانند و تألم و تأسف خود را نشان دهند. از شعرای ایران که پیش از رودکی بوده اند مراثی نمانده است که بدانیم پیش از او، مرثیت در شعر پارسی به کدام پایه رسیده بوده، ولی در چند بیت مرثیه ای که از رودکی به ما رسیده منتهای چیرگی او را می توان دید که در مقایسه با اقران در این باب تواناتر است.
«سابقه مراثی در ادب فارسی سابقه کهن دارد و به نخستین دیوان شعر فارسی؛ یعنی دیوان رودکی می رسد. او اولین شاعری بوده است که در رثای دوستان و نزدیکان شعر سروده است و مرثیه های او از نوع تشریفاتی و رسمی، خانوادگی و شخصی است»(18/ ص 59) رودکی در انواع مرثیه، به خصوص رسمی و خانوادگی، از همه تواناتر است؛ از جمله در مرثیه شهید بلخی گوید:
کاروان شهید رفت از پیش
و آن ما رفته گیر و می اندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
و ز شمار خرد هزاران بیش
توشه جان خویش ازو بربای
پیش کایدت مرگ پای آگیش
(ب317-319، ص 504)
و در مرگ ابوالحسن مرادی چنین می سراید:
مرد مردای، نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او، که زمینش فشرد
گنج زری بود در این خاکدان
کو دو جهان را به جوی می شمرد
(ب124-125، ب 128-129، ص 496)
رودکی از نظر تسلط و توانایی؛ میزان تأثیرگذاری، شیوایی و عظمت تمام ویژگیهای یک مرثیه خوب را داراست؛ یعنی مرثیه ای که اگر کسی آن متوفی را نشناسد و از خصال او آگاه نباشد، با خواندن آن مرثیه، دل سوخته گردد.

خمریات، شعر خمری(10)

در ادبیات فارسی، به اشعاری اطلاق می شود که شاعر در آن از موضوعاتی مانند ساقی، ساغر، مینا، جام، خم، سبو، میکده و پیر می فروش و... به طور کلی از می و میگساری گفتگو می کنند.
خمریات رودکی را در میان شعرای ایران باید، در درجه اول لطف و رقت قرار داد. افسانه ساختن«می» را به گونه ای پرجلوه و بی همتا پدید آورده است که بسیاری از اندیشه های راستین هم در آن افسانه هست.
نگاره تالار بزم هم به سادگی و همراه با آن با شرحی که گویی همه آن را با چشمان خویش می بینیم، ما را به شگفتی می اندازد. در این چکامه همه چیز راستی و همه چیز نمایان است؛ خواننده چکامه، تماشاگر بزم است و می توان بدون اغراق گفت:‌پیش از رودکی، در شعر فارسی خمریه ای سراغ نداریم. مخصوصاً قصیده «مادرمی» که قصیده دیگری به مانند آن یافت نمی شود، و به عنوان نخستین خمریه بشمار می رود.
رودکی در موضوعات گوناگون خمر، روش ساخت باده، درخشندگی آن، غنیمت شمردن لذایذ، تأثیر شراب، بوی دلنشین آن، چگونگی مجلس شراب و همراه بودن با استماع موسیقی، رنگ شراب و روشنایی می و زیبایی آن و... سخن گفته است.

درخشندگی می

بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون بر کشیده تیغ پیش آفتابستی
به پاکی گویی اندر جام مانند گلابستی
بخوشی گویی اندر دیده بی خواب خوابستی
(ب503-504، ص 511)

غنیمت شمردن لذایذ

شاد زی، با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
زآمده شادمان بباید بود
وز گذشته نکرد باید یاد
من و آن جعد موی غالیه بوی
من و آن ماهروی حورنژاد
(ب103-105، ص 495)

تأثیر می(شادی)

آنک به شادی یکی قدح بخورد زوی
رنج نبیند از آن فراز و نه احزان
(ب378، ص 506)
می هست و درم هست و بت لاله رخان هست
غم نیست و گر هست نصیب دل اعداست
(ب73، ص 494)

بی توجهی باده خوران به سرزنش ملامت گران

بل تا خوریم باده، که مستانیم
وزدست نیکوان می بستانیم
دیوانگان بیهشمان خوانند
دیوانگان نی ایم، که مستانیم
(ب353-354، ص 505)

چگونگی مجلس باده خواری

مجلس باید بساخته، ملکانه
از گل و از یاسمین و خیری الوان
جامه زرین و فرشهای نوآئین
شهره ریاحین و تختهای فراوان
(ب381-382، ص 506)
می لعل پیش آر و پیش من آی
به یکدست جام و به یکدست چنگ
از آن می مرا ده، که از عکس او
چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ
(ب 331-332، ص504)

بی بهرگی فرومایگان از باده

اگر می نیستی، یکسر همه دلها خرابستی
اگر در کالبد جان را ندیدستی، شرابستی
اگر این می به ابر اندر به چنگال عقابستی
از آنکه ناکسان هرگز نخوردندی صوابستی
(ب506-507، ص 511)

رنگ می

چند از او سرخ چون عقیق یمانی
چند از او لعل چون نگین بدخشان
(ب373، ص 506)

بوی می

ورش ببویی، گمان بری که گل سرخ
بوی بدو داد و مشک و عنبر با، بان
(ب374، ص 506)
امتیاز اصلی خمریات رودکی را می توان لطف و رقت، ملایمت الفاظ و حسن بیان مضامینی بدیع همراه با تشبیهات بسیار طبیعی خالی از اغراق دانست:
ز آن عقیقین میی، که هرکه بدید
از عقیق گداخته نشناخت
(ب62، ص 493)
زآن می، که گر سرشکی از آن در چکد به نیل
صد سال مست باشد از بوی او نهنگ
(ب329، ص 504)
مادر می را بکرد باید قربان
بچه او را گرفت و کرد به زندان
(ب359، ص 506)

حکمت، پند، اندرز(11)

«حکمت در لغت با پند و اندرز هم معنی است و سخن حکمت آمیز به سخنی اطلاق می شود که مشحون به دانش و خرد باشد. سخنان حکمت آمیز که در آثار شعرا و نویسندگان به وفور یافت می شود حکایت از آگاهی و دانش اینان نسبت به فطرت و کردار انسانها می کند.»(6/ ص 119)
شعرای بزرگ که از خرد و دانش بهره دارند، طبعاً عقاید و افکاری که تراویده آن خرد و دانش است، در شعر خود می آورند؛ که ضمناً برای خوانندگان و شنوندگان درس، پند و اندرز نیز هست؛ زیرا که شاعر در همان حال که مفرح قلوب و زاینده غم از دلهای مردم است نیز باید آموزگار ایشان باشد و البته این وظیفه را هر شاعری ادا نتواند کرد(13/ ص 78).
در میان شعرای بزرگ ایران از قرن چهارم و پنجم شماره کسانی که اشعار حکمت آمیز سروده باشند اندک است، اما رودکی، شاعر حکمت سرا علاوه بر مدح و ستایش، مرثیه و خمریات اشعاری در پند و اندرز دارد که ناشی از عقاید و افکار وی است از جمله:
برو، ز تجربه روزگار بهره بگیر
که بهر دفع حوادث ترا به کار آید
(ب704، ص 523)

زندگانی

زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟!
هم به چنبر گذار خواهد بود
این رسن را، اگرچه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدت زی
خواهی اندر امان به نعمت و ناز
(ب296-298، ص 503)

سرای سپنج

به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
با کسان بودنت چه سود کند؟!
که به گور اندرون شدن تنهاست
(ب65-67، ص 493)

مرگ

مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو کردند
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها برآوردند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند
بود از نعمت آنچه پوشیدند
و آنچه دادند و آنچه را خوردند
(ب175-178، ص 498)

طبیعت جهان و جهان مارگونه

جهانا، چه بینی تو از بچگان
که گه مادری گاه مادند را؟
نه پاذیر باید تو را، نه ستون
نه دیوار خشت و نه زآهن درا
(ب6-7، ص 491)
مضامین مهم رودکی را در دو مقوله حکمت و اندرز در موضوعهای همچون، بی ارزشی جهان، قناعت، علاقه مندی به دانش، مرگ، شیوه زندگانی و... می توان جستجو کرد.
در پایان برای جلوگیری از اطناب نمونه ها در اغراض مختلف از کل اشعار منسوب به رودکی که در دست است به شیوه آماری و نموداری ارائه می دهم:
جدول شماره (1)- توزیع فراوانی
اغراض شعر رودکی بر اساس میزان کاربرد داده ها

نتیجه گیری

از مجموع مباحثی که گذشت می توان نتیجه گرفت، که در اغراض شعری، شاعر بین اعتقادات خود و انواع قالبهای رایج، پیوند نهایی زیبایی می یابد که باعث خیال انگیزی، زیبایی و شورانگیزی سخن می شود.
همان طور که در این مقاله اشاره شد اغراض شعر رودکی با تصویرهای بسیار معتدل، متعادل و طبیعی با زبانی ساده در شعر با اقسام قدیم شعر پارسی، یعنی اشعار وصفی، مدایح، رثاء، حکمت و... بیان می شود به گونه ای که از مجموعه عوامل فوق زیبایی، لطافت، روشنگری و تأثیر بیشتر سخن آشکار می گردد و لذت هنری خواننده را از خواندن شعر دو چندان می نماید براساس اشعار موجود و با توجه به بحث و تحلیل توصیفی و آماری می توان با اطمینان نسبی گفت که، رودکی از میان اغراض به مدیحه بیشترین توجه را داشته و در موضوع عشق، عنایت کمتری نشان داده است و تلاش کرده است که مضامین شعری را در نهایت صداقت و با پدیده «انسانی»بیان کند. لازم به ذکر است، این انسانی بودن در همه جا دیده می شود؛ هم در غنای واژگانی، هم در غرقه نکردن چکامه هایش در لغت عرب و هم در به کار بردن گسترده امثله. جالب اینکه، کوشش برای نزدیک کردن این مضامین به ضربان ترانه های مردم در انواع شعرش مشاهده می شود.

 

پی نوشت ها :

1-اشعار رودکی که در این جستار آمده است از کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، سعید نفیسی، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم 1336، برگرفته شده است.
2-رازی، شمس الدین محمد بن قیس، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش سیروس شمیسا، ص 120-119.
3-سوره بقره(2)، آیه 216:(شاید شما چیزی را نپسندید و آن برای شما نیکو باشد و شاید شما چیزی را دوست داشته باشید و آن برای شما ضرر داشته باشد).
4-سوره یوسف(12)،آیه 18(پیراهن یوسف را آوردند که بر آن خونی دروغین بود).
5-سوره یوسف(12)آیه 25(آن دو «یوسف و زلیخا»)برای رسیدن به در از هم پیشی گرفتند و پیراهن یوسف از پشت دریده شد).
6-سوره یوسف(12)آیه 93:(این پیراهنم را ببرید و آن را بر چهره پدرم بیفکنید تا بینا شود.
7-Panegyric,Encomiastic verse
8-تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی،‌ص 113.
9-دکتر شفیعی کدکنی درباره «بر وی گردد»در «تعلیقات اسرارالتوحید ص 623»می نویسد:« ظاهر کلمه چنان می نماید که روی(حرف قافیه)منظور است، یعنی اگرچه خاموش باشم، از بهر آفرین تو زبان من خود تبدیل به قافیه می شود. برای شعری در ستایش تو و بروی صفتی است از ب+اسم مانند بخرد و بشکوه ولی احتمال اینکه کلمه از ریشه رو و رفتن به معنی روان باشد بیشتر است، یعنی زبانم روان می شود از برای آفرین تو، اما شاهدی برای استعمال در جایی ندیدم.»
9-Death-elegy
10-Anaacreontic Verse
11-Maxim


1-قرآن کریم.
2-اخوان ثالث، مهدی.بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج. چاپ دوم، تهران: انتشارات بزرگمهر، 1369.
3-امامی، نصراله. استاد شاعران رودکی. چاپ چهارم، تهران: انتشارات جامی، 1378.
4-برتلس، یوگنی ادوارد ویچ. تاریخ ادبیات فارسی، ترجمه سیروس ایزدی. تهران: انتشارات هیرمند، 1374.
5-حاکمی، اسماعیل. نظم1(رودکی و منوچهری).چاپ ششم، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور، 1372.
6-داد، سیما. فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ چهارم، تهران: انتشارات مروارید، 1380.
7-دبیر سیاقی، محمد. پیشاهنگان شعر فارسی(سده های سوم و چهارم و آغاز سده پنجم هجری). چاپ دوم، تهران: انتشارات فرانکلین، 1351.
8-رستگار فسایی، منصور. انواع ادبی شعر فارسی. چاپ اول، شیراز: انتشارات نوید شیراز.
9-رودکی سمرقندی، ابوعبدالله جعفر بن محمد. دیوان رودکی، تنظیم و تصحیح جهانگیر منصور، چاپ اول، تهران: انتشارات ناهید، 1373.
10-سربازی، مظفر. رودکی. چاپ دوم، تهران: شرکت توسعه کتابخانه های دروس، 1375.
11-شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی.چاپ چهارم، تهران: انتشارات آگاه، 1370.
12-شمیسا، سیروس. انواع ادبی. چاپ دوم، تهران: انتشارات فردوسی، 1373.
13-صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، ج1، چاپ ششم، تهران: انتشارات فردوسی، 1363.
14-__،__. گنج سخن. چاپ هفتم، تهران: انتشارات ققنوس، 1367.
15-فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران. چاپ چهارم، تهران: انتشارات خوارزمی، 1369.
16-کزازی، میرجلال الدین. رویا، حماسه، اسطوره. چاپ اول، تهران: نشر مرکز، 1372.
17-معین، محمد. فرهنگ معین. چاپ چهارم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1363.
18-نفیسی، سعید. دیوان رودکی سمرقندی. چاپ اول، تهران: انتشارات آگاه، 1373.
19-__،__.محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. چاپ دوم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1382.
20-یوسفی، غلامحسین. چشمه روشن. چاپ اول، تهران: انتشارات علمی، 1369.
21-Bateni,Mohammad Reza.Farhang moase.English Persian Dictionary whith the assistanee of Fatemeh Mehr Azar Tehran 1371.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.