نویسنده: دکتر منوچهر اکبری




 
بی تردید اشعار پروین از هویت و شخصیت زنی دردمند، دلتنگ، بسیار عاطفی، جامعه گرا در شعر، نه در کنش و رفتار، نوگرا در عین حال مقید به اصول، مردد بین تجدد و مدرنیسم، بهره مند از زبانی صریح، منتقد و البته مأیوس از شرایط حاکم عصر خویش خبر می دهد.
پروین را بی تردید باید شاعری اجتماعی، مردم گرا و سیاسی و معترض دانست، اما نوع اعتراض پروین هنرمندانه و آرام است نه فریاد گرانه و خشم آلود. به استناد اشعار پروین و تصویری که از لابلای اشعارش به دست می دهد، جامعه ی عصر او کاملاً طبقاتی بوده است. جماعتی در واقع زیر خط فقر ایستاده و با زندگی که نه، بلکه با مرگ تدریجی کنار آمده اند و گروهی دیگر در ثروت و نعمت وخوشی چنان غرق اند که گویا در قاموس وجود آنان درک و مشاهده فقر و بیماری و تیره بختی و رنج و درد و غم قابل تصور نیست. پروین در میانه ی این دو، برای خویش جایگاهی را نظر گرفته است. در عین حال که در مدرسه ی امریکایی ها درس می خواند، اما چشم به کنش و رفتار و فرهنگ امریکایی ندوخته است.
پروین بر بلندای صحنه ای ایستاده است و از ناملایمات، آشفتگی، ناسازگاری ایام، پریشانی، عدم تناسب، شکاف طبقاتی و اختلاف در صحنه ی نمایش که به واقع صحنه هستی و واقعیت جامعه اوست، با نگاهی نکته سنج و موشکافانه و البته جانی پریشان و دلی دردمند، تصاویر شاعرانه ی متعدد می گیرد.
پشت تعابیر شاعرانه پروین روحی بلند از آن انسانی متعالی و البته سوگوار و در لاک خویش فرو رفته، نظاره گر است. از جهاتی می توان دیوان پروین را مصیبت نامه، غمنامه، سوگنامه نام نهاد،‌ چه کسی مدعی است که در تمام دیوان پروین به شعری برخورده است که در آن صحنه ای از حزن، غم، نابرابری، تبعیض، فقر، جور و گرسنگی و سیه بختی نباشد؟
پروین در بیان داستان ها و منظره ها و ریزه کاری ها و نکته سنجی ها در انتخاب و ترسیم شخصیت های شعری، نهایت استادی و هنر را به خرج داده است. پروین بین جوهره و ذات شعر با صورت و لفظ تناسب و هماهنگی، همخوانی کامل ایجاد کرده است، پروین با تعادل بین لفظ و محتوا، آثاری را خلق کرده است که نه تراکمی از جانب لفظ بر محتوا دیده می شود، و نه تزاحمی از سوی محتوا بر لفظ. در هر دو محور شعر پروین یعنی افقی و عمودی کمال سازگاری به چشم می خورد.
دلتنگی های این شاعر توانا که در میان بزرگان ادب پارسی توانسته است برای خود جایگاه رفیعی را به دست آورد، جز در چند مورد، در دیگر موارد همه از زبان شخصیت های داستانی و در قالب مناظره قابل بررسی است. از جهتی می توان بیشتر داستان ها و منظومه های پروین را زبان حال خود او دانست از آن جمله در شعر «گل سرخ» می توان گل سرخ را خود پروین دانست که منتظر بارش ابر مهربانی و محبت بود و هرگز بر او نبارید. در منظومه و مناظره گل و شبنم نیز به خوبی تصویر غمگنامه زندگی پروین منعکس است، شعری که از زبان گل سرخ گوید:
نه صحبت داشتم با آشنایی
نه بلبل در وثاقم زد صلایی
(دیوان ص 245)
در این مقاله به تحلیل بلندترین مظنومه ای که در قالب مثنوی سروده است تحت عنوان «گنج درویش» می پردازیم، داستانی که آیینه تمام نمای اوضاع اجتماعی عصر شاعر است. نمونه ی کاملی از داستان های رئالیزم اجتماعی.
پروین در منظومه ی بلند «گنج درویش» متناسب با اسم این مثنوی، بر غنا و بلندنظری و مناعت طبع و ترک تعلقات از سوی درویش تأکید دارد. در واقع پیشاپیش با انتخاب اسم می خواهد با بهره مندی از براعت استهلال از بی نیازی درویش خبر دهد. قبل از آنکه دزد یا فقیر وارد خانه ی درویش شود و شاعر به صحنه پردازی و توصیف چگونگی ورود به خانه، وضعیت خانه و ترسیم اشیاء داخل خانه و شرایط زیست درویش بپردازد و از آنچه بین درویش و دزد اتفاق می افتد و حتی کالایی که درویش از دست داده و چگونگی فرار دزد از خانه ی درویش سخن به میان آید، با حسن انتخاب نام منظومه، شاعر در جایگاه خطیبی قرار گرفته که حرف آخر را در مطلع سخن گفته است. اتفاقاً فرق داستان ها و منظومه ها و مناظره های پروین با دیگران را از جهتی باید در همین نکته و شیوه دانست که در مواردی از جمله مثنوی «گنج درویش» هم در قسمت آغازین، هم در بند و قسمت آخر، به نتیجه گیری اخلاقی و تربیتی می پردازد. مکان داستان های پروین معمولاً یا ذهنی است یا آمیخته ای از جهان بیرونی و فضای ذهنی شاعر، و یا از ساحت «خیال های تلفیقی» است. (شفیعی کدکنی. محمد رضا. ادوار شعر فارسی) که نظر سوم بیش از همه درباره پروین صادق است، زیرا موضوعاتی که پروین به رشته ی شعر کشیده است، قبلاً هم وجود داشته و بارها اتفاق افتاده است. اما پروین مثال دیگران از کنار آنها نگذشته است. بلکه روی آنان تأمل کرده و حتی در مواردی با قبول آنها، دردمند شده است. داستان یا عیناً اتفاق اتفاق افتاده یا پرده هایی از آن رخ داده است.
توسعه و گسترش و شاخ و برگ دادن ها، همگی از تراوش ذهن و تخیل بارور شاعر نشأت می گیرد. در داستانهای اخلاقی، معمولاً محتوای داستان و گفتگوی شخصیت های داستان با پیام اصلی آن هم درهم تنیده شده است. چه بسا به لحاظ اهمیتی که پروین برای محتوا و پیام و بار اخلاقی داستان ها قائل است حرف پایانی را در صدر داستان می گوید.
پروین در لباس و جایگاه یک مربی، ظاهراً دو شخصیت داستان را محکم می کند. دزد، اصولاً فردی محکوم است با عملی مذموم. اما در این داستان، دزد چندان شرمسار و سرافکنده نیست، پروین است که او را محکوم می کند. این ویژگی از جهتی برای خواننده زود تعیین تکلیف می کند و او را در خماری ادامه کار و تعلیق های متعدد و تردید و شکل نمی اندازد و نتیجه داستان روشن می شود وقتی در بیت 7 و 8 می گوید:
باز در آن راه کج بنهادی پای
رفت با اهریمن ناخوب رای
این چنین رفتن به چاه افتادنست
سرنگون از پرتگاه افتادنست
(دیوان، ‌ص24)
اگر داستان در اینجا تمام شده بود، در واقع داستان کوتاهی، با عنوانی چون دزد زشت کار، دزد نابکار، دزد سفله یا دزد اهریمن صفت خلق می شد. پروین از این مرحله، گذر کرده حدود بیست بیت بعد، دوباره نتیجه گیری می کند.
داستان پس از مقدمه ای که آورده، چنین شروع می شود:
شد روان از کوچه ای تاریک و تنگ
تا کند با حیله دستی چند رنگ
دید اَندر ره، دری را نیمه باز
شد درون و کرد آن در را فراز
شمع روشن کرد و رفت آهسته پیش
در عجب شد گربه از آهستگیش
خانه ای ویران تر از ویرانه دید
فقر را در خانه، صاحبخانه دید
(دیوان ص 249)
قدرت توصیف پروین در این داستان و سایر مناظره های کوتاه، خارق العاده و ممتاز است. به راحتی می توان به آنچه در کل داستان اتفاق افتاده، شخصیت ها، مأموریت ها، حتی حرکات ظاهری و نوع عمل آنها خیره شد به گونه ای که اصحاب تئاتر و حتی نقش ها می توانند کل داستان را لحظه به لحظه اجرا و نقاشی کنند. اگر مثل برخی از سبک شناسان پروین را پیرو سبک خراسانی بدانیم، ویژگی «توصیف دقیق و قوی» را از ویژگی های اصلی این سبک باید دانست. پروین در این زمینه نیز نهایت استادی را به خرج داده است. همین ویژگی از بعدی موجب جاودانگی و اثبات قدرت شاعری و پشتوانه و مایه ی پروین شده است.
آنچه اصحاب و ارباب بلاغت از آن به عنوان تمثیل یاد کرده اند در شعر پروین متجلی و سرشار است.
چون درویش از هرگونه تعلق و وابستگی رهاست. هیچ گونه دلبستگی به ثروت و اموال ندارد. همین ویژگی از او شخصیتی آزاد ساخته است. آسودگی خاطر، فراغ بال، نتیجه ترک تعلقات است. از دیگر سو دزد بیش از آنکه از طریق دزدی به نوایی برسد، گویا اسیر و گرفتار نوعی بیماری است. او باید بدزد، فرق نمی کند که گوهری گرانبها باشد، گنجی نهفته در دل خاک، پولی کلان، و یا طلا و هر چیز ارزشمند دیگر و یا پیراهنی مندرس و فوطه ای رنگ ورو رفته، آن هم از آن درویشی مستمند یا ترک تعلق کرده و زاهد و خاکسترنشین. گویا او از سر عادت و نوعی اعتیاد، دزدی می کند تا نیاز و احتیاج. حداقل آنچه در این داستان مایه دزدی است، بسیار بی ارزش و کم بهاست. گویا از عوارض همان بیماری است که دزد احساس می کند اگر از خانه یا حجره ای دست خالی بر گردد، شکست خورده و خود را ناتوان محسوب می کند.
البته ما از بیرون صحنه و با نگاهی اخلاقی و پایبند به اصول و معتقدات دینی به داستان می نگریم و حرکات و اتفاق ها را تحلیل می کنیم. به حکم قاضی ای که در محکمه ی وجدان خویش بر کرسی قضاوت نشانده ایم، باید اندکی تأمل کرد. چون نمی توانیم خود را جای دزد بگذاریم و در شرایط او قرار دهیم، چه بسا، نتوان دقیقاً به انگیزه و شخصیت او که توسط شاعر ایفای نقش می کند پی برد. به همین دلیل است که در مواردی، دزد جای قاضی می نشیند. دزد به تأمل و اندیشه فرو می رود. دزد درس اخلاق می دهد. دزد هم دلش به رحم می آید، دزد هم به یاد خدا می افتد و حتی در خیال شاعر، دزد هم از کرده پشیمان می شود و آنچه را دزدیده باز پس می دهد. حتی در برابر خست طبع و هوچیگری درویش، جا می زند. احساس یأس و نومیدی بدو دست می دهد. چه بسا اگر دزد فکر می کرد ممکن است سرقت یک فوطه ی کهنه ی رنگ ورو رفته، آن هم از درویشی یک لاقبا و فقیر، برایش آن قدر گران تمام شود، هرگز بدان کار اقدام نمی کرد. درک شرایط دزد بدین معناست که بپذیریم دزد تمام پرده ها، ارزش ها، موانع، اصول و حرمت ها را پشت سر نهاده به تعبیر محسوس آب از سرگذرانده، پیه زندان را برتن مالیده و پای ترس و لرز کار، سینه سپر کرده است.
هنر پروین علاوه بر توصیف بسیار باریک بینانه، نشان دادن صحنه ها و نکات و حالات بسیار دقیق، این است که موجب دزدی را جواهری از جواهرات سلطنتی یا گوهری از تاج شاهان نگرفته است. هنر او در انتخاب موضوع مور دعوا، آن هم در حد نازل قیمت و ارزش، فوطه ی کهنه است، تا بتواند آن روی سکه یعنی نوع برخورد و عکس العمل درویش را نشان دهد. دزد در دنیا و نگاه و تعریف خویش، عمل خود را زشت نمی داند. حتی قدرت، سرعت و توان سرقت را برای خویش امتیاز و هنر می داند. در جوامع پیشرفته، این افراد را بیمار می دانند یا حداقل با نگاهی متفاوت از ما بدانان می نگرند. همان گونه که به معتادان به عنوان یک بیمار نگاه می کنند. در توصیف محل زیست درویش، پروین ظریف و هنرمندانه داد سخن داده است. به گونه ای آن صحنه و زندگی را توصیف کرده است که دزد هر چند هم بی رحم و سنگدل و دون همت باشد و پلید و دست خشک، باید از سرقت درویشی در آن گونه شرایط منصرف شود. به همین دلیل است که بر قبول شخصیت دزد، برای دفاع حرف دارم، سرقت فوطه ای آن هم خلقان و بیرنگ و رو، از درویشی با آن شرایط، شاید شگفت آورترین صحنه و اتفاق داستان باشد.
اگر قرار باشد که در داستان گرهی مطرح شود. بی تردید عمل دزد یا درویش، مناسب ترین گره داستانی تلقی می شود. بعد از این گره یا شگفتی قطعا هر صاحب نظر و منتقد به عکس العمل درویش بینوا در برابر سرقت فوطه باید تأمل کند. این قسمت یا صحنه یا پرده که پرده سوم در نمایشنامه ی منظوم است با تضاد یا گره روبرو است. یکی از شیوه ها و ترفندهای هنری داستان در همان گره است. در عین حال که رشته اصلی و رابطه ای پنهان، بین اجزای داستان در نهایت هماهنگی و همخواهی و تناسب برقرار است، اما با خلاف آمد عادت و خلاف انتظاری شیرین، روبرو می شویم. اصولاً برای درویش، آن گونه که پروین در نهایت استادی توصیف می کند، از دست دادن یک فوطه ی رنگ و رو رفته، نباید مهم باشد؛ زیرا شخصیتی که در اثر سال ها خودسازی و ریاضت و زهد و ترک دنیا و کندن دندان طمع و آز که خود را به مرحله ای از معرفت و مرحله ای بسیار والا از فقر عارفانه رسانده است، چگونه است که در برابر آن فوطه ی بی ارزش به هم بریزد. شاید سرقت اشیای گرانبها حتی جواهرات و پول نقد یا عتیقه ای بی نظیر، آن هم از گنج خانه یا گنجینه ی یک ثروتمند با بانگ و فریادی آن گونه همراه باشد.
خواننده ای که از حکایت پارسا و دزد و در باب دوم گلستان - در اخلاق درویشان- پیشینه ی ذهنی داشته باشد، توقع دارد درویش هم با دزد همان کُند که پارسا با دزد. قسمت اول حکایت مذکور را عیناً می آوریم تا تفاوت داستان پردازی سعدی با پروین آشکار شود. البته هر کدام در جای خویش هنر به خرج داده و خواننده را به شگفتی و رنگی عبرت آموز فرو برده اند.
«دزدی به خانه ی پارسایی درآمد. چندانکه جست چیزی نیافت. دلتنگ شد، پارسا را خبر شد، گلیمی که بر آن خفته بود، در راه دزد انداخت تا محروم نشود.»
شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ
ترا کی میسر شود این مقام
که با دوستانت خلاف است جنگ
(گلستان سعدی،‌باب دوم)
در منظومه «گنج درویش» انتظار خواننده در اولین برخورد دزد با درویش، این است که دزد چون در سرای درویش چیز دندان گیر و ارزشمند و قیمتی نمی یابد، خانه را ترک کند اما، با سرقت و دلبستگی به فوطه ی بی رنگ درویش آن انتظار برآورده نمی شود. در مرحله ی بعد، از درویش انتظار می رود در برابر سرقت فوطه، خیلی خونسرد برخورد کند و اظهار خوشحالی از اینکه، دزد از سرای او دست خالی خارج نشده است. حتی جای شکر دارد که حداقل همان فوطه را داشته است که دزد آن را ببرد. اگر درویش بر آنچه دزد از سرای او به سرقت برده است، نماز شکر می خواند و دست رضا و شکر بلند می کرد، واقعاً از درویش شخصیتی کمال یافته، عارف، وارسته و کریم و سخی ترسیم می شد. اگر چنین می شد، خواننده ی این داستان با اعجاب و شگفتی روبرو نمی شد، زیرا انتظار انجام این کار را داشت. پروین با اهمیت بسیار بالایی که به فوطه ی درویش داده است، تعلیق هنرمندانه ای را ایجاد کرده است. برای درویش فوطه، معادل با «نیم دانگ از هستی» اوست. درویش سرقت فوطه را معادل سرقت خانه ی خود می داند.‌ هم از این روست که وقتی متوجه سرقت دزد می شود او را این گونه نفرین می کند:
دزد‌آمد خانه ام تاراج کرد
تو برآر از جانش، ای خلاق گرد
(بیت 30ص 250)
پس از ناله و مویه ای دردناک در فراق فوطه از حی قدیم این درخواست را دارد:
راه من بست، آن سیه کار لئیم
راه او بر بند ای حی قدیم
(بیت 36 ص 250)
نفرین دیگر درویش این است:
سر بگردید از غم و دل شد تباه
ای خدا با سر دراندازش به چاه
(بیت 40 ص250)
و سرانجام نفرین آخر:
آنچه از من برد ای حی مجیب
می ستان از او به دارو و طبیب
(بیت ص 250)
اما حکمت ارزشمندی که پروین با طرح این داستان بازگو می کند، اصل نسبیت است. برای درویش به قدری «فوطه خلقان» ارزشمند است که بانک و فریاد بر می آرد که مسلمانی نیست. به نکات و تعابیری که پروین از زبان درویش در توصیف فوطه گفته اشاره می شود. نخست اینکه درویش بلافاصله پس از آنکه متوجه سرقت شده است بر سر می کوبد و بانگ بر می دارد. بانگی همراه با نوعی افشاگری و دادخواهی و استغاثه،‌ که دزد نیمی از هستی او را ربوده است. پروین در این مرحله دزد را از صحنه خارج نکرده است، چون در ادامه ی داستان و در پرده ی بعد باید مجدداً او را به صحنه بیاورد و ایفای نقش کند.
این عکس العمل بیش از آنکه دیگران را به شگفتی وادارد تا به دادخواهی و کمک درویش بشتابند، خود دزد را به تأمل و درنگ وا می دارد. پروین می توانست شعر را به گونه ای ادامه دهد که دزد حداقل شاهد ماجرا نباشد. یا آن قدر از صحنه دور باشد که صدا و فریاد درویش را نشنود. دزد که در آن حوالی بود تصور نمی کرد حتی درویش کمترین اعتراضی از خود نشان دهد. تعجب دزد از آن بابت است که درویش در همان حالت فریاد برای فوطه صفات و کارایی و تعابیر زیر را بر می شمارد:
1- اصل و مایه ی زندگی 2- پرنیان 3- پلاس 4- فرش و بستر 5- نان و خورش 6- همه ی آنچه در طول عمر گرد آورده است 7- ذخیره سالیان زندگی او 8- پای موزه 9- بالش 10- لعل 11- دامن دامن مروارید 12- نقره و سیم 13- طاقه ی کشمیری 14- ساز و برگ زندگی 15- خرقه خز... 16- خرقه سمور 17- کلاه 18- پوستین 19- کمربند 20- نگین.
خلاقیت شاعر در بر شماری موارد مذکور برای همان فوطه ی خلقان و رنگ و رو رفته قابل تحسین است.
شیوه معمول این است که در این موارد، شخص سومی وارد نمایش یا صحنه می شود، شاعر یا نویسنده فرد دیگری غیر از دزد و درویش را به خدمت می گیرد تا پادر میانی کرده قضیه را فیصله دهد. فردی که بتواند دو طرف دعوا را کنار هم بنشاند و آنها را به آرامش دعوت کند، به گونه ای حرف بزند که هم درویش احساس غبن نکند هم سارق با سرزنش ظاهری احساس ندامت کرده هر دو تسلیم شوند. حتی این اتفاق را منشأ خیر و دوستی تلقی کنند. پروین خلاف انتظار، ‌کاری دیگر می کند. پای عسس و مأمور را هم به میان نمی کشاند. البته در حد اشاره ای گذرا آن هم وقتی درویش اعتراض می کند به کوتاهی عسس در انجام وظیفه، در مراقبت از زندگی مردم، آنجا که گفته:
هر چه عمری گرد کردم، دزد بُرد
کارگر من بودم و او مزد برد
هیچ شد، هم پرنیان و هم پلاس
مرده بود امشب عسس هنگام پاس؟
(دیوان ص 250)
البته پروین با این تعریض از عسس یا شبگرد هم انتقاد می کند اما در سایه ، نه پر رنگ و اساسی.
برای دزدی که بارها اشیاء قیمتی و گرانبهایی از دیگران دزدیده است و به تعبیر پروین، دزدی عیار و حرفه ای بود، دزدی که تاکنون تجربه های متعددی از عکس العمل افراد را در ذهن دارد. عکس العمل درویش به حدی شگفت انگیز و حیرت آور است که دلش به رحم می آید. از سر دلسوزی، کرده پشیمان می شود، تا آنجا که از تعاریف مبالغه آمیز درویش از فوطه ای بی ارزش، عصبانی شده در مقابل چشم درویش، حیران و سردرگم فوطه را به زمین کوبیده، باز پس می دهد:
دزد شد زان بلفضولی خشمگین
بازگشت و فوطه را زد بر زمین
گفت بس کن فتنه، ای زشت عنود
آنچه بردیم از تو این یک فوطه بود
(دیوان ص 250)
نوع برخورد درویش به گونه ای است که گویا جماعتی گردآمده و در جریان سرقت قرار گرفته اند و منتظرند تا با آن مظلومیت و هوچیگری درویش، دزدمال برده را، برگرداند. معمولاً سارق وقتی چیزی را طعمه قرار می دهد بر نمی گردد و تحت هر شرایطی حاضر نیست با صاحب مال روبرو شود، مگر اینکه به دام بیفتد ولی در این صحنه سارق عصبانی می شود که آش نخورده دهانش سوخته است. دزد خطاب به درویش می گوید:
تو چِه داری غیر ادبار، از دَغل
ما چه پَنهان کرده ایم اندر بَغل
چند می گویی زِ حال مال و گنج
تو نداری هیچ نَه در شش نَه پنج
دُزد تر هستی تو از من ای دنی
رَهزن ِ صَد ساله را رَه می زنی
(دیوان ص 250)
عبرت انگیزترین نکته را در این قسمت از گفتگوی طرفین- باید در آبرو داری دزد- دانست. یعنی دزد هم برای خود در صنف خود به نوعی آبروداری پای بند است. باید دزد را واعط غیر متعظ دانست که در لباس متشرعی نکته سنج ظاهر می شود، حتی حکم حلال و حرام صادر می کند. نوع نگاه دزد به درویش و تفسیر و تحلیلی که از زندگی، شخصیت و رفتار او ارائه می دهد، واقعاً حکیمانه است. جای دزد و درویش عوض می شود. تقدیر باوری پروین در دفاع درویش از عملکرد خود، برخی از ویژگی های فکری شاعران سبک خراسانی را تداعی می کند. دزد خطاب به درویش دفاعیه ای قوی و مستدل ارائه می دهد:
بس که گفتی، خرقه کو و فرش کو
آبرویم بردی ای بی آبرو
ای دروغ و شر و تهمت دین تو
بر تو بر می گردد این نفرین تو
فقر می بارد همی زین سقف و بام
نه حلالست اندر اینجا نه حرام
دزد گردون پرده بر دست از درت
بخت بنشانده است بر خاکسترت
من چه بردم، زین سرای آه وسوز
تو چه داری ای گدای تیره روز
(دیوان ص 250)
پروین از زبان دزد، دزد بزرگ و سارق اصلی و حرفه ای و بی رقیب را که هیچ فردی در برابر او توان مقاومت ندارد «دزد گردون» می داند.
دزدی که آهسته آهسته آنچه در اختیار داریم از ما می گیرد، بدون اینکه جای اعتراض باشد. دزدی که هیچ کس از دست او در امان نیست، شب و روز کارش، کاهش عمر و جان و تن افراد است. از آنچه در عالم است می دزد بی آنکه حتی بانگی از کسی بلند شود.
رضایت به آنچه در دفتر سرنوشت و تقدیر هر کس رقم خورده است، یکی از موج انگیزترین بن مایه های شعری پروین است که به ده ها زبان در دیوانش منعکس است. درویش در اعتراض به حرف ها و سرزنش های دزد کوچک ترین اعتراضی از خود نشان نمی دهد. به وضع اسف بار و خاکستر نشینی خویش اظهار نارضایتی نمی کند. البته این نگاه شاید همواره برای اصحاب قدرت مفید بوده است که افراد، به بدبختی خویش راضی باشند و هر چه به سرشان می آید همه را به حساب اقبال و شانس و بخت بد و ناسازگاری روزگار بدانند، نه برای آنچه خلاف مراد است چرخ برهم زنند حتی مثل حافظ در حد حرف و شعر دلخوش باشند که:
چرخ برهم زنم از غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
(حافظ)
یا حداقل از همه ی تعلقات در زیر چرخ کبود آزاد باشند، در آن صورت نباید به دزدی فوطه، اعتراض کنند باز چون حافظ شعار بدهند که:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
(حافظ)
اینک مقایسه می کنیم نگاه حافظ را با تلقی پروین از روزگار و چرخ و تقدیر و دهر سپنج که از زبان درویش بیان شده است:
گفت در ویرانه ی دهر سپنج
گنج ما این فوطه بود، از مال و گنج
گر که خلقانست، گربیرنگ و رو
ما همین داریم از زشت و نکو
کشت ما را حاصل، این یک خوشه بود
عالم ما، اندرین یک گوشه بود
هرچه هست، اینست در انبان ما
گوی ازین بهتر نزد چوگان ما
از قباهایی که اینجا دوختند
غیر ازین، چیزی به ما نفروختند
داده زین یک فوطه مارا، روزگار
هم ضیاع و هم حطام و هم عقار
(دیوان ص 250 و 251)
پروین گویا می خواهد چشمه ای دیگر از خلاقیت و وقادی ذهنش را در بیان صفات و کارکردهای فوطه تکمیل کند و از زبان دزد، در قسمتی دیگر، در معرفی فوطه چندین مورد را بر می شمارد:
1- ضیاع 2- حطام 3- عقار 4- فرض 5- بوریا 6- لحاف شب 7- ردای سحرگاهان 8- ابره 9- استر 10- پوستین در فصل زمستان 11- سفره ی صبح و شام 12- تن پوش و جُبّه روزانه 13- خقه 14- پاتابه 15- پیراهن 16- دستمال گریه های شبانه.
اصل داستان و مناظره و گفتگوی دزد و درویش تا بیت 64 تمام می شود. پرده آخر در واقع پرده نتیجه گیری یا جمع بندی است.
پروین در پرده ی آخر، مقایسه ای عمیق و عارفانه بین دیو نفس و دزد دیونما دارد. در عین حال که از درویش سخنی به میان نمی آورد، نفس را نماد دزد می گیرد، درویش چونان عیسی دل به نعلین و سوزن بسته است و در گذر از دروازه ی فرشتگان الهی و مأموران تجسس بارگاه چهارم، دست رد بر سینه ی او زده با تعبیری زیبا ندا می دهند که «فأخلع نعلیک» (قرآن کریم) درویش هم چون هنوز نعلین نفس و سوزن دلبستگی ها را از خویش جدا نکرده است بانگ و فریاد بر می آورد و رسوایی به پا می کند. پروین از تمثیل دزد و درویش استفاده می کند تا نتیجه اخلاقی - تربیتی را بر ضعف تربیت نفسانی توسط سالک (درویش) متمرکز کند. پروین جمع شدن ظلمت و نور را امری محال می داند. بی تردید این نگاه و تفکر پروین تحت تأثیر معارف روشن و نجات بخش قرآن است. در پرده ی پایانی، بحث اساسی، ‌جدال و تقابل نور و ظلمت را مطرح می کند، که از مباحث مهم و موضوعات بنیادین اسلام و قرآن حتی قبل از اسلام است.
تعریض عبرت انگیز دیگر در کلام شیوه ای پروین، تشبیه آز به دزد است. در واقع از شخصیت اصلی داستان که دزد است نامی به میان نمی آید. بلکه از نقش و صفت زشت و مذموم آن سخن می رود. آن هم با بهره مندی از آنچه نظریه پرداز بزرگ عصر ما از آن به تشخیص (گزیده ی غزلیات شمس) نام برده و دیگران از آن به انسان نمایی، انسان وارگی یاد کرده اند. برای آز که پروین آز را به نفس انسانی یاد کرده است این صفات را بر می شمارد: 1- دزد بی باک 2- دزد کهنه کار 3- طوفانی که جان آدمی را می رباید. چون آز را یک صفت مذموم از صفات نفسانی محسوب کرده در این قسمت یا پرده از داستان یا نمایش بر جلوه ای از جلوه های نفس تأکید می کند که، رباینده جان است. دزدی که در مقایسه با دزد اموال و اشیای گرانبها، بسیار خطرناک تر است. زیرا هستی ربا و جان رُبا است. در واقع، با کنایه ای عبرت انگیز و در نهایت ظرافت و تیزهوشی درویش را هم مصداق کامل فردی آزمند می داند.
پروین با برقراری نوعی اسلوب معادله یا تساوی و تقابل تصویری، گویا در یک سوی صحنه و تشبیه ویژگی های دزد را بر می شمارد و در دیگر سو، ویژگی های دزد نفس را و شاید بتوان گفت نفس دزد را.
پرده ی آخر یا بند آخر شعر را که از شماره 65 شروع و به 79 ختم می شود باید بند نتیجه گیری دانست. آز و حرص را آدمی خوار، گرگ راه، پلنگ شکارگر آدمی و گرگی می داند که آدمی را به زبونی می کشاند. این اشعار جان کلام پروین و وجهه ی اخلاقی و تربیتی داستان «گنج درویش» است:
در ره ما گمرهان بینوا
هر زمان، ره می زند دزد هوی
گر که نور خویش را اَفزون کنی
تیرگی را از جهان بیرون کنی
کار دیو نفس، دیگرگون شود
زین بساط روشنی، بیرون شود
گر سیاهی را کنی با خود شریک
هم سیاهی از تو ماند مرده ریگ
کوش کاندر زیر چرخ نیلگون
نور تو باشد ز هر ظلمت فزون
آز، دزد است و ربودن کار اوست
چیره دستی، رونق بازار اوست
او نشست آسوده و خفتیم ما
او نهفت اندیشه و گفتیم ما
آخر این طوفان، کز وی جان برد
آنچه در کیسه ست در دامان برد
آخر، این بیباک دزد کهنه کار
از تو آن دزدد، که بیش آید به کار
نفس، جان دزدد، نه گاو گوسفند
جز به بام دل، نیندازد کمند
نا نیفتادی درین ظلمت ز پای
روشنی خواه از چراغ عقل و رای
آدمی خوارست، حرص خود پرست
دست او بربند، تا دستیت هست
گرگ را هست این سیه دل رهنمای
بشکنش سر، تا تو را نشکسته پای
هر که با اهریمنان دمساز شد
در همه کردارشان انباز شد
این پلنگ، آنگه بیوبارد تو را
که تن خاکی زبون دارد تو را
از ویژگی های شاخص اشعار اخلاقی این است که شاعر برخی توصیه های اخلاقی یا عبرت ها و پیام های سازنده را صریحاً در شعر می نشاند و این از جهاتی شعر را به نوعی شعار زدگی می کشاند. و برخی از صاحب نظران ابیات و اشعاری با این ساختار را، نظم می دانند تا شعری که تعریفی این گونه بر آن بر شمرده اند. «گره خوردگی عاطفی و خیال که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد». (شفیعی کدکنی - گزیده غزلیات شمس)
به برخی از نصایح و توصیه های اخلاقی پروین به خصوص در تعامل با چرخ نیلگون دقت شود:
کوش کاندر زیر چرخ نیلگون
نور تو باشد ز هر ظلمت فزون
اگر مرجع ضمیر بیت
او نشست آسوده و خفتیم ما
او نهفت اندیشه و گفتیم ما
را دزد بگیریم، باید گفت دزد بیدار است و ما در خواب غفلت، یعنی مادام که ما بیداریم و دیده به روشنایی و نور دوخته ایم، دزد نمی تواند به ما ضربه بزند.
دزد وقتی سراغ افراد می رود که در خواب باشند. اگر مرجع ضمیر را در بیت مذکور چرخ نیلگون بگیریم، که قریب به واقع است، یعنی چرخ همیشه آسوده و بیدار نشسته است و نظاره گر رفتار ماست. دیده ی فلک همواره بیدار است. چرخ را به گونه ای خلق کرده اند که همواره بیدار باشد و هرگز دیده بر هم ننهد. نکته دیگر اینکه ما از آنچه در ذهن و اندیشه فلک می گذرد، ‌بی خبریم و نمی دانیم با ما چه می کند، خود این بی خبری شناخت ما را از رفتار فلک پیچیده می کند.
درس اخلاقی و تجربه ی گران سنگ دیگر آن است که، آدمی نباید در هر موضع و شرایطی لب به سخن بگشاید. اصولاً بسیاری از حرف ها را فقط باید شنید و گذر کرد، برخی از حرف ها را باید شنید و بدان اندیشید و از آن عبرت گرفت. اینکه از شنیده ها چه قسمتهایی را باید باز گفت، به چه کسی باز گفت، کجا باز گفت، در چه شرایطی باید باز گفت، از نوع عبرت هایی است که از زبان ائمه دین و اولیاء و اصحاب خرد و اندیشه بدان تأکید شده است.
اینکه پروین اعتصامی مثل هر شاعر دیگر، ‌از قبل، با خود قرار گذشته باشد، مفهوم فلان کلمه ی قصار یا مضمون یا عین عبارت و حدیث و آیه ای را در شعر جای دهد،‌ قضاوتی غیر مستند است. چه بسا به صورت توارد، بی هیچ گونه سابقه و تصمیم قبلی و ذهنی به بیان داستان و حکایتی می پردازد و یا به بازآفرینی داستان که قبلاً هم سابقه داشته، اقدام کند، مثل کاری که مولوی پس از سنایی در طرح داستان «نمایش فیل در خانه ی تاریک» انجام داده، همگی به شرایط و اهداف و مسیر شعری شاعر بر می گردد. ما نیستیم که به شاعر سفارش فلان کار یا طرح و به نظم کشیدن فلان اتفاق یا موضوع را پیشنهاد می کنیم. بلکه خود شاعر است که تصمیم می گیرد. در داستان «گنج درویش» هم نمی توان دقیقاً اثبات کرد پیشینه و انگیزه و حتی شأن نزول این حکایت چگونه بوده است. چه بسا محققان، ادبا، هنرمندان و عالمان از کشورهای گوناگون که با یکدیگر صدها سال فاصله زمانی دارند، اما از رگه های مشابهت فکری، فرهنگی و هنری و اندیشگی برخوردارند. در داستان های منظوم هم عنصر زمان و مکان رعایت می شود. با وجودی که حتی دقیقاً محل وقوع حکایت یا واقعه را مشخص نکرده باشند. از این روست که سعدی و دیگران در سرآغاز حکایت ها و داستان ها می گوید. آورده اند، حکایت کنند، چنین گفته اند. آمده است. چنین شنیدم. با شروعی این گونه از گذشته ای دور یا نزدیک خبری می دهند. ممکن است خود شاعر حتی شاهد وقوع حادثه ای باشد یا از دیگران شنیده باشد. همان گونه که نقاش در ترسیم یک تصویر از غروب، سحر یا شام یا دریا یا بهار لزوماً نباید در موقعیت های مذکور قرار گیرد و می تواند غروب را در بوم ذهن خویش تصور و حتی در آن دخالت هایی را روا بدارد و در جهان خارج روی بوم آورد. اتفاقاً ویژگی اثر هنری این است که ذیل تابلو غروب نمی نویسند غروب مورخ فلان یا غروب فلان دریا. تا حوزه ی تصور و احتمال مخاطبان را به روز و غروب و ساحل و دریایی معین محدود نسازند. این بی کرانگی زمانی و مکانی، ساحت و حوزه مخاطبان و حتی جریان رخ داده را وسیع تر می کند. اگر در داستان گنج درویش پروین، تاریخ وقوع حکایت و اسامی دزد و درویش را قید می کرد،‌ داستان و پیام آن در عصر و دوره ی خاص قابل بررسی و تحلیل بود. همان گونه که امروز برای ما مهم نیست دقیقاً میدان و محلی که جنگ رستم و اسفندیار در ساحل هیرمند رخ داده است در کدام منطقه یا محله جغرافیایی کنونی سیستان یا زابل است، پروین هم بی آنکه نشانی کامل از خانه ی درویش و کوی و برزنی که در آن زندگی می کرده بدهد،‌ ما را به بازخوانی داستان دعوت می کند.
نادره سخن اینکه، دزد هم به نگهداری حدود معتقد است. وقتی درویش بانک و فریاد بر می آورد و دزد را نفرین می کند، درویش گتفار و ادعای او را در تعریف فوطه دروغ می داند و حتی او را اهل شر و تهمت دانسته درویش را به خاطر مبالغه و بزرگ نمایی، نفرین می کند و می گوید این نفرین ها به خودت بر می گردد.
پروین با بهره مندی از روحی لطیف تمامی صحنه ها، پرده ها، گفتمان و حتی منازعه ی دزد و درویش را طراحی کرده است. در داستان «گنج درویش» اوج داستان هم در نوع سرقت دزد، هم در نوع برخورد درویش با دزد است.
پروین فرزند زمان خویش است. موضوع داستان بدیع و بکر نیست؛ زیرا هم سال ها قبل از عصر پروین دزدی و سرقت رایج بوده است هم امروز ریشه دزدی نخشکیده است.
تازه در عصر ما دزدی مثل بسیاری از امور، بسیار پیچیده تر شده است. همین تنوع و پیچیدگی سرقت ضرورت ایجاد نیروها دستگاه ها و تهیه امکانات و دوره ها و شیوه های گوناگون پلیسی - اطلاعاتی را انکارناپذیر کرده است.
پروین در سرآغاز دوره ای خاص و شاخص از ادبیات فارسی قرار دارد در دوره ای که شعر از دربار خارج شده شاعر خود را زبان دربار و هیأت حاکمه نمی داند. شعر مسیر مردمی را پیش گرفته است. طبیعتاً این نوع از اشعار و آثار نباید از سوی اصحاب قدرت مورد توجه قرار گیرند. شاید همه ی کسانی که به قضاوت و نقد اشعار پروین می نشینند، به لحاظ وجود برخی از تعابیر، ویژگی ها و کلمه ها و نوع کاربرد و به شعر نشاندن آنها سبک او را سبک خراسانی می دانند. همان گونه که محمدتقی بهار هم در مقدمه ی دیوان پروین به این معرفی و تعریف از پروین متمایل است.
«این دیوان، ترکیبی است از دو سبک و شیوه ی لفظی و معنوی، آمیخته با سبکی مستقل. و آن دو، یکی شیوه ی شعراء خراسان است، خاصه استاد ناصرخسرو- و دیگر شیوه ی شعراء عراق و فارس، به ویژه شیخ مصلح الدین سعدی. و معانی نیز بین افکار و خیالات حکما و عرفاست. و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی ( که خاص عصر امروزی و بیشتر پیرو تجسم معانی و حقیقت جویی است) ترکیب یافته و شیوه ای بدیع به وجود آورده است.» (از نیما تا روزگار ما)
این نوع قضاوت که همیشه سعی کنیم شاعر را از ظرف زمان خود خارج کنیم و به دوره های پیشین ببریم تا بالاخره شباهت هایی با گذشته در اشعارش پیدا کنیم و بعد او را مقلد ناصر خسرو یا سعدی بدانیم، شاید اندکی جفا باشد نسبت به پروین و هر شاعر دیگر؛‌ زیرا وقتی پروین را کنار سعدی می نشانیم از جهتی پروین را به علت عظمت و جایگاه سعدی کوچک کرده ایم، اگر چه در هدف افراد نوعی مدح شبیه به ذم نهفته باشد. در صورتی که قضاوت صحیح درباره ی شاعران دوره ی پس از مشروطیت که از آنان به شاعران دوره مشروطیت نام می برند و خود بهار هم یکی از نمادهای کامل و تمام عیار شعر آن دوره است،‌ هنر بزرگ و خارق العاده آنها را باید حرکت با زمان دانست. آنها مسائل و موضوعاتی را که در آن شرایط تاریخی رخ می داد به قالب شعر می ریختند، از این جهت واقعاً شعر بهار و پروین آینه تمام نمای اوضاع اجتماعی عصر آنهاست. اما شعر بسیاری از شاعران بزرگ کلاسیک در فضایی خاص در محدوده ی دربار یا در جهت حرکت و خواست و اراده ی فلان پادشاه و سلطان سروده شده است و از جهت نشان دادن تصویری از جامعه،‌ واقعاً مات است و کدر. در مورد پروین اتفاقاً شخصیت و طبقه و شرایط زندگی او تا حدی با مفاهیم، ‌اشعار آثار و محتوای سروده هایش متفاوت است. حتی با اندکی دقت روی شخصیت های داستان یا حکایت یا منظومه ی «گنج درویش» می توان دریافت که دراویش دارای چه شخصیتی بوده اند. پروین خلاف طبقه اجتماعی خود رشد کرده است. هرگز به قدرت گره نخورده است. پروین در چنبره ای گرفتار آمده است که آنچه می خواهد نمی بیند و این از محتوای اشعار او قابل اثبات است.
از شعر پروین می توان دریافت که در پس آن خنده های مستانه و خوشی های شاهانه و عیاشی و باده نوشی های پادشاهانی که با خون می آمدند و با خون می رفتند، صدای دردناک و ضجه های جگر خراش مردمی سیه روز، تیره بخت، گرسنه، فقیر، دردمند بیمار و ستمکش را با گوش جان می توان شنید. پروین در شعر «گنج درویش» تنها یک داستان منظوم یا مناظره بر مبنای مکتب رئالیزم اجتماعی را خلق نکرده است، بلکه در لابلای ابیات و اشعار، ده ها پند و اندرز و نصیحت انسانی اخلاقی و اصول تربیتی را که اتفاقاً بشر امروز بیش از پیش بدان نیازمند است، مطرح می کند. خود پروین حتی قربانی عقب ماندگی جامعه ای می شود که در آن امکان مداوای دختری جوان، با موقعیت و شرایط پروین وجود ندارد. پروین در اثر بیماری حصبه می میرد. خود با مرگی دست و پنجه می کند که هزاران نفر از هموطنان او گرفتار می شوند. همین برای پروین افتخار است. اگرچه برای جامعه ادبی ضایعه ای است جبران ناپذیر. سرانجام آن گرگ مرگ،‌ پروین را هم شکار می کند. اما حیف و صد حیف که گل وجود پروین در سی و پنجمین بهار عمر به خزان نشست و واقعاً بسیار زود بود زود.
داستان «گنج درویش» نماد دردمندی ها و دلتنگی های شاعری جوان است که با زاویه ی دید متناسب در لباس درویش و دزد و قاضی و محتسب و فقیر و شاه و گدا و به خصوص طبقات و اقشار ضعیف جامعه حاضر می شود تا هر چه بهتر و زیباتر و هنرمندانه تر به توصیف زوایای پنهان و تشریح و تحلیل روابط ناگفته جامعه بپردازد. شاعری که به تمام محیط اطراف خیره می شد. روابط و عملکرد ارباب قدرت را آن گونه می دید که رضای خدا و مردم در آن باشد نه رضایت دل اصحاب قدرت و مکنت. شاعری که تمام وجودش را وقف بیان ناگفته های جامعه کرد. شاعری که به جای کودکان یتیم و فقیر می گریست. با آنان احساس همدردی می کرد. بیش از آنکه از آرزوهای جوانی خویش حرف بزند، از محرومیت ها و مشکلات دیگران حرف می زد. از جهتی شاید بتوان گفت پروین دردمندترین شاعر روزگار خویش بوده است.

1- قرآن کریم.
2- آریان پور، یحیت. از نیما تا روزگار ما. تهران: زوار، 1374.
3- درودیان، ولی الله. دیوان پروین اعتصامی. تهران: نی،‌چاپ سوم، 1384.
4- دیوان حافظ. به تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی. تهران: کتابخانه ی زوار، چاپ سینا.
5- شفیعی کدکنی، محمدرضا. ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت. تهران: سخن، 1380.
6- شفیعی کدکنی، محمدرضا. گزیده غزلیات شمس، چاپ هفتم. شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1367.
7- گلستان سعید. شرح محمد خزائلی. تهران: جاویدان، چاپ پنجم، 1363.
منبع: پروین پژوهی