نگرش کلی بر زوایای فکری، سیاسی و اعتقادی پروین اعتصامی
ادبیات منظوم ایران، در حیطه ی ادبی آذربایجان، ناموران بر جسته ای را در دامان خود پرورانیده و به سان اختران تابناکی در آسمان ادب ایران جلوه گر گردانیده است.
نویسنده: دکتر محبوب طالعی
ادبیات منظوم ایران، در حیطه ی ادبی آذربایجان، ناموران بر جسته ای را در دامان خود پرورانیده و به سان اختران تابناکی در آسمان ادب ایران جلوه گر گردانیده است.
نگرش ناقدانه و با زاویه ی دید عالمان به لابلای سروده های شعرای آذربایجانی در پهنه ی تاریخ ادب ایرانی بیانگر این حقیقت است که شاعران صاحب نام این خطه ی ادیب پرور، با تأثر از مواریث فرهنگی، معنوی و متناسب با فطرت پاک و سلیم انسانی و با الهام از سرچشمه ی زلال وحی الهی، ظرایف و طرایف سخن را به اعلی علیین رسانیده و در رهگذر تاریخ، فرهنگ و ادب انسانی به بستر شورآفرینی و دلنشینی در خور وصفی کشانیده اند.
در این میانه پروین اعتصامی (1285-1320هـ ش) یکی از متعهدترین شاعران متأخر ایران از خطه ی برازنده ی آذربایجان تواند بود که جلوه های عینی ایمان و فضیلت جویی، تقوا و عدالت ورزی را در جای جای اشعار فاخر و ماندگار خود به نمایش گذارده است.
این شاعره ی دل آگاه با اندرونی سرشار از عشق و صمیمیت، و به عنوان زنی مسلمان و ایرانی، دقایق سخن را به مرزی وصف ناپذیر رسانیده و لطائف شعری را با پشتوانه ای از ذوق مسئولانه و قریحه ای متعهدانه، به آرایه های اخلاقی، انسانی و الهی آراسته و در ردیف نام آورترین سخنوارن مسلمان و ایرانی جای گرفته است.
پروین اعتصامی گرچه بهره ای اندک از عمر این جهانی داشته، اما ره آورد روزگار شاعریش بسی پر مغز و نغز و عبرت انگیز و آموزنده بوده است.
از زوایه دید بسیاری از رهروان طریق نقد ادبی و صاحب نظران وادی ادب ایرانی، اگر این شاعره ی وارسته امکان حیات افزون تری را می یافت. به یقین، بر مسند بزرگان بی بدیل شعر تعلیمی و اخلاقی زبان فارسی قرار می گرفت.
هم او بوده است که در اوج گسیل فرهنگ پر زرق و برق غربی، حریم فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی را پاس می دارد و با پای فشاردن بر هویت دیرینده و پاینده ی خویشتن حقیقی خویش، بینادلان را به تأمل در پدیده های آفاقی و انفسی فرا می خواند. برای اثبات چنین ادعایی بسنده می نماید قطعات شور برانگیز و فاخر وی را در معرض نگرش عالمانه و منصفانه قرار دهیم و پایداریش را در مواجه ی اصولی با مقوله عفاف، پرهیزگاری، انسانیت و خصایل نیک بشری دریابیم.
پروین اعتصامی فرهنگ و معرفت را بهترین سرمایه و والاترین بنا تعبیر می کند و با تشبیه معرفت به قصر رفیع، اولویت فکری و اعتقادیش را به نمایش می گذارد:
قصر رفیع و کاخ مردمی
در خاکدان پست جهان برترین بناست
در آسمان علم، علم برترین پر است
در کشور وجود هنر بهترین غناست
جان را هر آنکه معرفت آموخت مردم است
دل را هر آنکه نیک نگه داشت پادشاست
وی میزان توانگری معنوی انسان ها را به میزان دانش آنان وابسته می داند و ماندگارترین سرمایه هستی انسانی می پندارد و مرتبتی بس والاتر از مال و منال دنیوی بر دانش تعالی بخش بشری قائل می گردد: همان نکته ای که در منبع وحی الهی مورد تأکید قرار گرفته و طی آیات قابل ذکری بر اولویت دانشمندان بر بی دانشان تصریح شده است:
«هل یستوی الذین یعلمون و الذین ال یعلمون»
«یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیرآً کثیراً»
پروین اعتصامی دم فرو بستن به وقت گفتن و در نیام نگه داشتن شمشیر به هنگام نبرد را ناپسند بر می شمارد و عدم سکوت در برابر بیدادگران و اعتراض به ابنای نابکار زمان را ضرورت بیانی و اعتقادی تصور می نماید:
وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
گفتنی های شنیدنی از نظرگاه پروین اعتصامی باید به مقتضای حال بیان گردد و ظرایف بیانی و طرایف عاطفی را در برگیرد تا بر وفق مراد مخاطب تحقق پذیرد:
چو وقت کار شود باش چابک اندر کار
چو نوبت سخن آید ستوده گوی کلام
در مرکز وجودی شخصیت ادبی پروین، شاعری را می بینیم که سعدی وار بر منبر وعظ و اخلاق رفته و با زبانی ناصرخسرو گونه و گاه سنایی وار مخاطبان را به حریم مقدس عفاف و تقوی و اخلاق فرا می خواند. تردیدی ندارم که تمام اشعار پروین، در حکم اقماری هستند که بر گرد این نقطه مرکزی می گردند. این، اصلی ترین وجه شخصیت شاعری اوست. پرسش مهمی که اینجا به ذهن متبادر شود اینکه به چه علت، با وجود اینکه او سنتی پرداز است، این قدر محبوبیت یافته و مثلاً شاعری مثل فرات که هم بر منبر وعظ رفته و هم سنتی گراست، به یک چنین شهرت و محبوبیتی دست نیافته است.
آن خلوص و صمیمیت و اعتقادی که در نصایح اخلاقی و پندهای از جان برآمده پروین احساس می شود، در شعر بسیاری از شاعران سنت گرای معاصر که بر منبر وعظ رفته اند، وجود ندارد. گروه کثیری از این شاعران که موضوعاتی همچون اندیشه های پروین را در شعرشان مطرح کرده اند اما نه محبوبیت او را یافته اند و نه شعرشان این قدر خواندنی و در ذهن ماندنی است، از سر عادت و در حد لق لق زبان به این موضوعات پرداخته اند اما پروین پیامبری است که به سخنانش، صمیمانه اعتقاد دارد و این را در زندگی عملی خودش هم نشان داده است. کلامش، روح دارد و بر دل می نشیند. این می شود که پروین در هر محفلی-حتی مخالفان اندیشه شعریش- جای خود را باز می کند اما شعر آنان به زور تبلیغات کاذب ژورنال ها هم عمری کوتاه دارد. (چشم انداز شعر معاصر ایران، ص 181)
رویکرد انتقادی و گزنده ی پروین اعتصامی نسبت به ابنای غیرمسئول زمان، بیداد پیشگان، ریاکاران، کجروان و آنانی که حقیقت را فدای مصلحت می نمایند بیش از هر مقوله ی دیگری، مرتبت والای شاعری وی را به نمایش می گذارد و رسالت واقعی شعر و شاعر را تبیین می نماید و جایگاه تعهد سخنوران را مشخص کرده، و در گنجینه ادب و معرفت اسلامی و ایرانی تعریف می کند.
«پروین اعتصامی در دیوان شش هزار و پانصد بیتی خود به ویژه در قطعات اخلاقی اش که بیشتر آنها را به صورت سؤال و جواب یا مناظره به رشته نظم کشیده است سازنده ترین دستورالعمل های زندگی را از زبان موجوداتی چون: ابر و باران، کوه و کاه، مرغ و ماهی، دام و دانه، خاک و باد، مور و مار، کرباس و الماس، چشم و مژگان و... اظهار داشته و با بیان پاک ترین اندیشه ها و لطیف ترین عواطف، فراز و نشیب های حیات آدمی را نشان داده و خوانندگان آثار خود را از تاریکی ها پرهیز داده و به سوی نور و هدایت فراخوانده است و مالاً همین ویژگی هاست که او را در شمار گویندگان متعهد و مصلحی که در کلامشان هنر و حقیقت را با هم آمیخته و دلیل راه نسل های امروز و فرداهای دور و نزدیک شده اند، درآورده است». (شعر کهن فارسی، ج1)
پروین اعتصامی گذشته از پرداختن به اشعار تعلیمی و اخلاقی، به مثابه ی شاعری توانا، روشنفکر و متعهد، خود را در برابر نسل های تحت بیداد مسئول می داند و از قریحه و ذوق خدادادی خود، در جهت روشنگری و ارتقای مسائل معرفتی، خصلتی و تطابق علم و عمل مردمان بهره می برد و بدین گونه از یک سوی رسالت فردی آحاد جامعه ی انسانی را خاطر نشان می گرداند و از سوی دیگر مسئولیت اجتماعی زمامداران را مورد تأکید قرار می دهد و عدالت ورزی را از بایسته های بلا منازع فرمانروایان و حکمداران می داند.
وی از زمره ی شاعرانی است که کوشیده اند تا مردمان تحت استثمار را با اشعار روشنایی بخش خود، به دانایی و خودآگاهی رسانند و با بسط شعاع معرفتی، روابط ستمگرانه ی اقتصادی حاکم را دریابند و جایگاه انسانی و الهی خود را در مجموعه ی نظام هستی بشناسند و تن دادن به ستم ستمگران را خلاف نص صریح قرآنی بدانند.
این اختر تابناک آسمان ادب معاصر ایران در قالب قصاید و قطعات قابل ذکری، انسان های مظلوم و مفلوک روابط ناسلام اجتماعی و اقتصادی را مورد خطاب قرار می دهد و علل شرائط نابسامان محیطی و پدیدآورنده ی حکومت های بیداد را تصریح می کند:
تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر
از حقوق بایمال خویش کن پرسی
چندمی ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز
وندر آن خون دست و پایی کن خضاب ای رنجبر
دیو آزو خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی حجاب ای رنجبر...
جامه ات شوخ است و رویت تیره رنگ از گردو خاک
از تو می بایست کردن اجتناب ای رنجبر
هرچه بنویسند حکام اندرین محضر رواست
که نخواهد خواستن ز ایشان حساب ای رنجبر
(دیوان پروین، ص 222)
وی در قطعاتی چون «صاعقه ی ما ستم اغنیاست»، «قلب، مجروح»، «گوهر اشک»، «شکایت پیرزن»، «اشک یتیم» و... با احساسی لطیف و قلبی رقیق و بیانی دقیق از حق مسلم آنان ها سخن می گوید و آنان را از نظاره کردن و نسبت به تکلیف انسانی خویشتن، بی تفاوت بودن بر حذر می دارد.
نا گفته پیداست در فضای نابسامان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حام بر دوران حیات شاعر (حاکمیت استبداد و خفقان رضاخانی) چنین بیانی و طرز گفتاری، بر مثالی روشن و مصداقی بارز از رسالت شعری و تعهد شاعری پروین اعتصامی دلالت دارد. که در گذرگاه تاریخ ادب ایران بی نظیر هم نباشد کم نظیر می نماید.
رعایت جانب ایجاز، اقتضا می کند؛ این حقیر چند بیتی از قصیده ی «گفتار و کردار» را به عنوان شاهد دیگری بر مطالب یاد شده بیاورد تا بینش، منش، آزادگی، نوع دوستی، خودآگاهی و مسئولیت ورزی شاعر بیش از پیش مبرهن گردد اگر چه پیام نمادین و سمبولیک این قصیده بر اهل نقد و نظر پوشیده نتواند بود:
به گربه گفت ز راه عتاب، شیر ژیان
ندیده ام چو تو هیچ آفریده سرگردان
خیال پستی و دزدی ترا برد همه روز
به سوی مطبخ شه تا به کلبه ی دهقان
گهی ز کابینه ی بیچارگان، بری گیپا
گهی ز سفره ی درماندگان ربایی نان
ز ترکتازی تو مانده بیوه زن ناهار
ز حیله سازی تو گشته مطبخی نالان
چرا زنی ره خلق ای سیه دل از پی هیچ
چه پرکنی شکم ای خود پرست چون ابنان...
نه ماست مانده ز آزت به خانه ی زارع
نه شیر مانده ز جورت به کاسه ی چوپان...
تو از چه ملعبه ی دست کودکان شده ای
به چشم من نشود هیچ کس ز بیم، عیان
بیا به بیشه و آزاد زندگانی کن
برای خوردن و خوش زیستن مکش وجدان...
چو راه بینی و رهرو تو نیز پیش آی
چو هست گوی سعادت تو هم بزن چوگان
شنید گربه نصیحت ز شیر و کرد سفر
نمود درون غاری تهی و تیره مکان...
به ناگهان ز کمینگاه خویش جست پلنگ
به ران گربه فرو برد چنگ خون افشان
به زیر پنجه ی صیاد صید نالان گفت
بدین طریق بمیرند مردم نالان
به شهر گربه و در کوهسار شیر شدم
خیال بیهده بین، با ختم درین ره جان
ز خودپرستی و آزم چنین شد آخر کار
بنای سست بریزد چو سخت شد باران...
حدیث نور تجلی به نزد شمع بگوی
نه هر که داشت عصا بود موسی عمران...
چراغ فکر دهد چشم عقل را پرتو
طبیب عقل کند درد آز را درمان...
منه گرت بصری هست پای در آتش
مزن گرت خردی هست مشت بر سندان
(پروین اعتصامی، ص 252)
این شاعره نامدار از پیشگامان برجسته ی شعر و ادب فارسی است که کلامش در بردارنده ی همه ی اختصاصات سخن سخنوران اندیشه ورز و مسئولیت پذیر می باشد و قصاید نعز و با صلابت وی برازندگی تحقیق و تدقیق روز افزونی را دارد.
وی در اشعار دل انگیز خود از پایگاه زن و جایگاه مادری سخن می راند و رشد و تعالی فرهنگ، اخلاق، انسانیت و زیربنای تربیتی جامعه ی انسانی را هویت یابی زنان می داند. زنانی که مادران بالفعل آینده اند و محقق سازنده ی روح بلند توحیدی در کالبد فرزندان جامعه ایرانی و اسلامی اند.
بها دادن به مروارید تعلیم و تربیت شرط اساسی وقع نهادن به امانت سنگین الهی از سوی زنان است چرا که ساختار تربیتی جامعه انسانی به جز از چنین نگرشی استحکام نمی یابد و مسئولیت الهی زن به مرز تحقق عینی نمی رسد:
زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
تزکیه جسم و جان از دیگر نکاتی است که این شاعره ی گرانمایه ی از ضرورت های ذاتی و شخصیتی انسان و به ویژه زنان معرفی می کند و مبنای تعلیم و تربیت می شمارد.
رهاییت باید رها کن جهان را
نگهدار از آلودگی پاک جان را
به بستان جان تا گلی هست پروین
تو خود باغبانی که این بوستان را
تأمل مسئولان در ابیات یاد شده، به وضوح از باور قلبی شاعر نسبت به منبع وحی خداوندی و کلام آسمانی حکایت دارد. آیات تابناک قرآنی که همواره رسالت حقیقی انبیای علمدار توحید را دعوت به صفای اندرون و ریاضت بیرون ترسیم می نماید همان واقعیتی که در احادیث نبوی و سخنان گرانبار ائمه معصومین علیهم السلام نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» و بدان سان که در آیه «وان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» خاطر نشان می گردد.
از زاویه دید پروین اعتصامی، خاستگاه بزرگمردان نامدار و پاینده در بستر زمین و زمان، دامان پر مهر و پاک مادران (زنان) و در سایه ی تعلیم و تربیت آگاهانه، ارزشی و الهی آنان است.
تا بدانجا که حکیمان ناموری چون ارسطو و سقراط و لقمان و... ارمغان نیک چنین تعلیم و تربیت فضیلت آفرینی اند:
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد، مرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
زن از نخست بود رکن خانه ی هستی
که ساخت خانه ای بی پای بست و بی بنیان
اگر فلاطن و سقراط بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
به گاهواره ی مادر به کودکی بس خفت
سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان
وظیفه ی زن و مرد ای حکیم دانی چیست؟
یکی است کشتی و آن دیگری است کشتیبان
همیشه دختر امروز مادر فرداست
ز مادر است میسر بزرگی پسران
او به عنوان زن «گزارشگر عواطف زنان است و شگفتا که او پاک ترین عواطف و احساسات انسانی را در گفتار خود فرانموده است. او به عنوان یک زن مهر و عشق مادری را به نیکوترین گونه ای منعکس کرده» هم او در قصیده ای تحت عنوان «تیره بخت» دختر بی مادری را به تصویر می کشد که بیان حالات وی در دست نامادری، سعه ی شخصیتی پروین را به نمایش می گذارد. آن قصیده با این بیت آغاز می شود:
دختری خرد شکایت کرد
که مرا حادثه بی مادر کرد...
شاعر در قطعات: «آرزوی مادر»، «دو محضر»، «زن در ایران» و «فرشته ی انس» تعریف دیگر گونه ای از مسئولیت زن ارائه می دهد، تعریفی که با آموزه های اخلاقی و تعالیم اسلامی انطباق کامل دارد.
پروین به خدای یگانه ایمان دارد و عشق به حق در وجود او موج می زند، عشقی که رهروان طریق عرفان آن را، پل حقیقت دانسته و مایه رستگاری در دنیا و عقبی شناخته اند. عشقی که همواره کشتی وجودی شاعر را به تلاطم وا می دارد و بی قرارش می گرداند.
پروین اعتصامی دل بستن به زرق و برق دنیای فانی را روا نمی داند و عملی یاوه و از میان برنده ی سعادت دنیوی و اخروی می شناسد و به کاخ بنیان نهاده بر روی آب ماننده می کند بدان گونه که در کلام آسمانی به کف روی آب تشبیه گردیده است:
شالوده ی کاخ جهان بر آب است
تا چشم به هم زنی خراب است
ایمن چه نشینی در این سفینه
کاین بحر همیشه در انقلاب است
تأثر پروین از آیات قرآنی و احادیث نبوی و مبانی اعتقادی در این ابیات و ابیاتی از این قبیل به وضوح پیداست و آنان که با قرآن و حدیث مأنوسند بر چنین واقعیتی اذعان دارند.
وی بی پیرایگی، سادگی، پویایی فکری و پایبندی به اصول اصیل فرهنگی را، از آرایه های فضیلت زای زنان تلقی می کند و نیل به مواریث ذاتی و خدایی را هنر ماندگار و مسئولیت آفرین زنان معرفی می کند:
بهر زن تقلید تیه فتنه و دام بلاست
زیرک آن زن کو رهش این راه ظلمانی نبود
ارزش پوشنده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
اندیشه ی عرفانی پروین در قصیده ی «عشق حق» به وضوح پدیدار است و روح بلند و عارفانه ی وی را ترسیم می کند که همچون دیگر شاعران عارف مسلک، عشق را مایه صفا و بقای حیات می داند و جوهره ی پایا و پویای هستی تلقی می کند. ابیات زیر از قصیده ی «عشق حق» مشرب عرفانی پروین را به نیکی می نمایاند:
عارفان کاین مدعا را یافتند
گم شدند از خود خدا را یافتند
من همی بینم جلال اندر جلال
تو چه می بینی به جز وهم و خیال
من همی بینم بهشت اندر بهشت
تو چه می بینی به غیر از خاک و خشت
گنج ها بردم که ناید در حجاب
ذره ها دیدم که گشته است آفتاب
عشق حق در من شرار افروخته است
من چه می دانم که دستم سوخته است
از طبیبم گرچه می دادی نشان
من نمی بینم طبیبی در جهان...
تو همی اخلاص را دانی جنون
چون توانی چاره کرد این درد چون
من چه دانم کان طبیب اندر کجاست
می شناسم یک طبیب آن هم خداست
(دیوان، ص 290)
تخلیه ی دل از وابستگی های زودگذر دنیوی و مصاحبت اندرونی با شاهین محبت جلوه ای دیگر از هنر شاعری پروین و تبلوری از بارقه های اندیشه های عرفانی وی است. اشارات لطیف و دقیق و اما ایجاز گونه این شاعره ی وارسته از قید و بند تعلقات غیر خدایی، فکر عارفانه اش را می نمایاند و از عشق وصف ناپذیر وی به حقیقت لایزال هستی حکایت دارد. عشقی که نمود بارزی از عشقی حقیقی است و زیبنده ی آنانی که اندرونشان تجلی گاه جلوه های مصور و باری عالم هستی. (هو الخالق الباری المصور)
آری سر بر آستان جانان نهادن و ارادت مستانه بر حریم قدس ورزیدن، دل از خوب و زشت چراغ اخضر (تعلقات دنیوی) رهانیدن، و پای بر حریم شاهین محبت نهادن، شرط عشق ورزی حقیقی و معرفت حقیقت ازلی است:
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پرو و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سالکان وادی حقیقت و معرفت دل بستن به غیر حق را مغایر با اصول طریقت می دانند و بر همین اساس بر ثبات قدم در راه عشق حق پای می فشارند و غیر آن را مجاز می دانند. چنین طرز اندیشه و بنیان باوری در سخن پروین اعتصامی نمایان است:
کتاب عشق را جز یک ورق نیست
در آن هم نکته ای جز نام حق نیست
در اینجا رمز، رمز عشق بازی است
به جز نقش، هر نقشی مجازی است
تعلق خاطر به عشق حقیقی، زمینه ساز تحقق وارستگی، نیک منشی، دانش ورزی، حقیقت شناسی و در یک کلام «عشق و عرفان» است و هنرمندان مشی عارفانه، رمز آن را در می یابند:
... پای بسی را شکسته اند به نیرنگ
دست بسی را ببسته اند به دستان
خواهی اگر راه راست راه نیکویی
خواهی اگر شمع راه دانش و عرفان
وی راه عشق را، راه پر آسیب و مشحون از فتنه و بلا می داند و طریق بلا را شناساننده ی عاشقان حقیقی و عارفان رهیده ی از هر آنچه رنگ غیر خدایی دارد و صابران را از غیرآنان پدیدار می گرداند:
تو گفتی راه عشق از فتنه پاک است
چو دیدم پرتگاهی خوفناک است
فتنه هر آن چیزی را گویند که مانع رشد انسان و انسانیت می گردد؛ بنابراین از دیدگاه پروین زدودن آثار موانع رشد یابندگی، ریا، شرط اساسی و بنیادین عشق ورزی و معرفت خالق عالم هستی است.
فرجام سخن؛ الهام شاعر از کلام آسمانی برای تبیین مبانی فکری، اخلاقی، اعتقادی و عرفانی تا بدان حد در خور پژوهش و تعمق می باشد که چنین مقالی را مجال چنان بساط با جمالی نتواند بود.
1- رزمجو، حسین. شعر کهن فارسی در ترازوی نقد اخلاق اسلامی، جلد دوم. مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1366.
2- زرقانی، سید مهدی. چشم انداز از شعر معاصر ایران، تهران: نشر ثالث، 1383.
3- کلیات دیوان پروین اعتصامی، به کوشش محمدتقی بابایی، انتشارات کتاب نمونه، 1370.
4- یادنامه پروین اعتصامی، گردآوری علی دهباشی، انتشارات صنوبر، 1371.
منبع: پروین پژوهی
نگرش ناقدانه و با زاویه ی دید عالمان به لابلای سروده های شعرای آذربایجانی در پهنه ی تاریخ ادب ایرانی بیانگر این حقیقت است که شاعران صاحب نام این خطه ی ادیب پرور، با تأثر از مواریث فرهنگی، معنوی و متناسب با فطرت پاک و سلیم انسانی و با الهام از سرچشمه ی زلال وحی الهی، ظرایف و طرایف سخن را به اعلی علیین رسانیده و در رهگذر تاریخ، فرهنگ و ادب انسانی به بستر شورآفرینی و دلنشینی در خور وصفی کشانیده اند.
در این میانه پروین اعتصامی (1285-1320هـ ش) یکی از متعهدترین شاعران متأخر ایران از خطه ی برازنده ی آذربایجان تواند بود که جلوه های عینی ایمان و فضیلت جویی، تقوا و عدالت ورزی را در جای جای اشعار فاخر و ماندگار خود به نمایش گذارده است.
این شاعره ی دل آگاه با اندرونی سرشار از عشق و صمیمیت، و به عنوان زنی مسلمان و ایرانی، دقایق سخن را به مرزی وصف ناپذیر رسانیده و لطائف شعری را با پشتوانه ای از ذوق مسئولانه و قریحه ای متعهدانه، به آرایه های اخلاقی، انسانی و الهی آراسته و در ردیف نام آورترین سخنوارن مسلمان و ایرانی جای گرفته است.
پروین اعتصامی گرچه بهره ای اندک از عمر این جهانی داشته، اما ره آورد روزگار شاعریش بسی پر مغز و نغز و عبرت انگیز و آموزنده بوده است.
از زوایه دید بسیاری از رهروان طریق نقد ادبی و صاحب نظران وادی ادب ایرانی، اگر این شاعره ی وارسته امکان حیات افزون تری را می یافت. به یقین، بر مسند بزرگان بی بدیل شعر تعلیمی و اخلاقی زبان فارسی قرار می گرفت.
هم او بوده است که در اوج گسیل فرهنگ پر زرق و برق غربی، حریم فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی را پاس می دارد و با پای فشاردن بر هویت دیرینده و پاینده ی خویشتن حقیقی خویش، بینادلان را به تأمل در پدیده های آفاقی و انفسی فرا می خواند. برای اثبات چنین ادعایی بسنده می نماید قطعات شور برانگیز و فاخر وی را در معرض نگرش عالمانه و منصفانه قرار دهیم و پایداریش را در مواجه ی اصولی با مقوله عفاف، پرهیزگاری، انسانیت و خصایل نیک بشری دریابیم.
پروین اعتصامی فرهنگ و معرفت را بهترین سرمایه و والاترین بنا تعبیر می کند و با تشبیه معرفت به قصر رفیع، اولویت فکری و اعتقادیش را به نمایش می گذارد:
قصر رفیع و کاخ مردمی
در خاکدان پست جهان برترین بناست
در آسمان علم، علم برترین پر است
در کشور وجود هنر بهترین غناست
جان را هر آنکه معرفت آموخت مردم است
دل را هر آنکه نیک نگه داشت پادشاست
وی میزان توانگری معنوی انسان ها را به میزان دانش آنان وابسته می داند و ماندگارترین سرمایه هستی انسانی می پندارد و مرتبتی بس والاتر از مال و منال دنیوی بر دانش تعالی بخش بشری قائل می گردد: همان نکته ای که در منبع وحی الهی مورد تأکید قرار گرفته و طی آیات قابل ذکری بر اولویت دانشمندان بر بی دانشان تصریح شده است:
«هل یستوی الذین یعلمون و الذین ال یعلمون»
«یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤتی الحکمه فقد اوتی خیرآً کثیراً»
پروین اعتصامی دم فرو بستن به وقت گفتن و در نیام نگه داشتن شمشیر به هنگام نبرد را ناپسند بر می شمارد و عدم سکوت در برابر بیدادگران و اعتراض به ابنای نابکار زمان را ضرورت بیانی و اعتقادی تصور می نماید:
وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
گفتنی های شنیدنی از نظرگاه پروین اعتصامی باید به مقتضای حال بیان گردد و ظرایف بیانی و طرایف عاطفی را در برگیرد تا بر وفق مراد مخاطب تحقق پذیرد:
چو وقت کار شود باش چابک اندر کار
چو نوبت سخن آید ستوده گوی کلام
در مرکز وجودی شخصیت ادبی پروین، شاعری را می بینیم که سعدی وار بر منبر وعظ و اخلاق رفته و با زبانی ناصرخسرو گونه و گاه سنایی وار مخاطبان را به حریم مقدس عفاف و تقوی و اخلاق فرا می خواند. تردیدی ندارم که تمام اشعار پروین، در حکم اقماری هستند که بر گرد این نقطه مرکزی می گردند. این، اصلی ترین وجه شخصیت شاعری اوست. پرسش مهمی که اینجا به ذهن متبادر شود اینکه به چه علت، با وجود اینکه او سنتی پرداز است، این قدر محبوبیت یافته و مثلاً شاعری مثل فرات که هم بر منبر وعظ رفته و هم سنتی گراست، به یک چنین شهرت و محبوبیتی دست نیافته است.
آن خلوص و صمیمیت و اعتقادی که در نصایح اخلاقی و پندهای از جان برآمده پروین احساس می شود، در شعر بسیاری از شاعران سنت گرای معاصر که بر منبر وعظ رفته اند، وجود ندارد. گروه کثیری از این شاعران که موضوعاتی همچون اندیشه های پروین را در شعرشان مطرح کرده اند اما نه محبوبیت او را یافته اند و نه شعرشان این قدر خواندنی و در ذهن ماندنی است، از سر عادت و در حد لق لق زبان به این موضوعات پرداخته اند اما پروین پیامبری است که به سخنانش، صمیمانه اعتقاد دارد و این را در زندگی عملی خودش هم نشان داده است. کلامش، روح دارد و بر دل می نشیند. این می شود که پروین در هر محفلی-حتی مخالفان اندیشه شعریش- جای خود را باز می کند اما شعر آنان به زور تبلیغات کاذب ژورنال ها هم عمری کوتاه دارد. (چشم انداز شعر معاصر ایران، ص 181)
رویکرد انتقادی و گزنده ی پروین اعتصامی نسبت به ابنای غیرمسئول زمان، بیداد پیشگان، ریاکاران، کجروان و آنانی که حقیقت را فدای مصلحت می نمایند بیش از هر مقوله ی دیگری، مرتبت والای شاعری وی را به نمایش می گذارد و رسالت واقعی شعر و شاعر را تبیین می نماید و جایگاه تعهد سخنوران را مشخص کرده، و در گنجینه ادب و معرفت اسلامی و ایرانی تعریف می کند.
«پروین اعتصامی در دیوان شش هزار و پانصد بیتی خود به ویژه در قطعات اخلاقی اش که بیشتر آنها را به صورت سؤال و جواب یا مناظره به رشته نظم کشیده است سازنده ترین دستورالعمل های زندگی را از زبان موجوداتی چون: ابر و باران، کوه و کاه، مرغ و ماهی، دام و دانه، خاک و باد، مور و مار، کرباس و الماس، چشم و مژگان و... اظهار داشته و با بیان پاک ترین اندیشه ها و لطیف ترین عواطف، فراز و نشیب های حیات آدمی را نشان داده و خوانندگان آثار خود را از تاریکی ها پرهیز داده و به سوی نور و هدایت فراخوانده است و مالاً همین ویژگی هاست که او را در شمار گویندگان متعهد و مصلحی که در کلامشان هنر و حقیقت را با هم آمیخته و دلیل راه نسل های امروز و فرداهای دور و نزدیک شده اند، درآورده است». (شعر کهن فارسی، ج1)
پروین اعتصامی گذشته از پرداختن به اشعار تعلیمی و اخلاقی، به مثابه ی شاعری توانا، روشنفکر و متعهد، خود را در برابر نسل های تحت بیداد مسئول می داند و از قریحه و ذوق خدادادی خود، در جهت روشنگری و ارتقای مسائل معرفتی، خصلتی و تطابق علم و عمل مردمان بهره می برد و بدین گونه از یک سوی رسالت فردی آحاد جامعه ی انسانی را خاطر نشان می گرداند و از سوی دیگر مسئولیت اجتماعی زمامداران را مورد تأکید قرار می دهد و عدالت ورزی را از بایسته های بلا منازع فرمانروایان و حکمداران می داند.
وی از زمره ی شاعرانی است که کوشیده اند تا مردمان تحت استثمار را با اشعار روشنایی بخش خود، به دانایی و خودآگاهی رسانند و با بسط شعاع معرفتی، روابط ستمگرانه ی اقتصادی حاکم را دریابند و جایگاه انسانی و الهی خود را در مجموعه ی نظام هستی بشناسند و تن دادن به ستم ستمگران را خلاف نص صریح قرآنی بدانند.
این اختر تابناک آسمان ادب معاصر ایران در قالب قصاید و قطعات قابل ذکری، انسان های مظلوم و مفلوک روابط ناسلام اجتماعی و اقتصادی را مورد خطاب قرار می دهد و علل شرائط نابسامان محیطی و پدیدآورنده ی حکومت های بیداد را تصریح می کند:
تا به کی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن از بهر نان از چهره آب ای رنجبر
از حقوق بایمال خویش کن پرسی
چندمی ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
جمله آنان را که چون زالو مکندت خون بریز
وندر آن خون دست و پایی کن خضاب ای رنجبر
دیو آزو خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی حجاب ای رنجبر...
جامه ات شوخ است و رویت تیره رنگ از گردو خاک
از تو می بایست کردن اجتناب ای رنجبر
هرچه بنویسند حکام اندرین محضر رواست
که نخواهد خواستن ز ایشان حساب ای رنجبر
(دیوان پروین، ص 222)
وی در قطعاتی چون «صاعقه ی ما ستم اغنیاست»، «قلب، مجروح»، «گوهر اشک»، «شکایت پیرزن»، «اشک یتیم» و... با احساسی لطیف و قلبی رقیق و بیانی دقیق از حق مسلم آنان ها سخن می گوید و آنان را از نظاره کردن و نسبت به تکلیف انسانی خویشتن، بی تفاوت بودن بر حذر می دارد.
نا گفته پیداست در فضای نابسامان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حام بر دوران حیات شاعر (حاکمیت استبداد و خفقان رضاخانی) چنین بیانی و طرز گفتاری، بر مثالی روشن و مصداقی بارز از رسالت شعری و تعهد شاعری پروین اعتصامی دلالت دارد. که در گذرگاه تاریخ ادب ایران بی نظیر هم نباشد کم نظیر می نماید.
رعایت جانب ایجاز، اقتضا می کند؛ این حقیر چند بیتی از قصیده ی «گفتار و کردار» را به عنوان شاهد دیگری بر مطالب یاد شده بیاورد تا بینش، منش، آزادگی، نوع دوستی، خودآگاهی و مسئولیت ورزی شاعر بیش از پیش مبرهن گردد اگر چه پیام نمادین و سمبولیک این قصیده بر اهل نقد و نظر پوشیده نتواند بود:
به گربه گفت ز راه عتاب، شیر ژیان
ندیده ام چو تو هیچ آفریده سرگردان
خیال پستی و دزدی ترا برد همه روز
به سوی مطبخ شه تا به کلبه ی دهقان
گهی ز کابینه ی بیچارگان، بری گیپا
گهی ز سفره ی درماندگان ربایی نان
ز ترکتازی تو مانده بیوه زن ناهار
ز حیله سازی تو گشته مطبخی نالان
چرا زنی ره خلق ای سیه دل از پی هیچ
چه پرکنی شکم ای خود پرست چون ابنان...
نه ماست مانده ز آزت به خانه ی زارع
نه شیر مانده ز جورت به کاسه ی چوپان...
تو از چه ملعبه ی دست کودکان شده ای
به چشم من نشود هیچ کس ز بیم، عیان
بیا به بیشه و آزاد زندگانی کن
برای خوردن و خوش زیستن مکش وجدان...
چو راه بینی و رهرو تو نیز پیش آی
چو هست گوی سعادت تو هم بزن چوگان
شنید گربه نصیحت ز شیر و کرد سفر
نمود درون غاری تهی و تیره مکان...
به ناگهان ز کمینگاه خویش جست پلنگ
به ران گربه فرو برد چنگ خون افشان
به زیر پنجه ی صیاد صید نالان گفت
بدین طریق بمیرند مردم نالان
به شهر گربه و در کوهسار شیر شدم
خیال بیهده بین، با ختم درین ره جان
ز خودپرستی و آزم چنین شد آخر کار
بنای سست بریزد چو سخت شد باران...
حدیث نور تجلی به نزد شمع بگوی
نه هر که داشت عصا بود موسی عمران...
چراغ فکر دهد چشم عقل را پرتو
طبیب عقل کند درد آز را درمان...
منه گرت بصری هست پای در آتش
مزن گرت خردی هست مشت بر سندان
(پروین اعتصامی، ص 252)
این شاعره نامدار از پیشگامان برجسته ی شعر و ادب فارسی است که کلامش در بردارنده ی همه ی اختصاصات سخن سخنوران اندیشه ورز و مسئولیت پذیر می باشد و قصاید نعز و با صلابت وی برازندگی تحقیق و تدقیق روز افزونی را دارد.
وی در اشعار دل انگیز خود از پایگاه زن و جایگاه مادری سخن می راند و رشد و تعالی فرهنگ، اخلاق، انسانیت و زیربنای تربیتی جامعه ی انسانی را هویت یابی زنان می داند. زنانی که مادران بالفعل آینده اند و محقق سازنده ی روح بلند توحیدی در کالبد فرزندان جامعه ایرانی و اسلامی اند.
بها دادن به مروارید تعلیم و تربیت شرط اساسی وقع نهادن به امانت سنگین الهی از سوی زنان است چرا که ساختار تربیتی جامعه انسانی به جز از چنین نگرشی استحکام نمی یابد و مسئولیت الهی زن به مرز تحقق عینی نمی رسد:
زنی که گوهر تعلیم و تربیت نخرید
فروخت گوهر عمر عزیز را ارزان
تزکیه جسم و جان از دیگر نکاتی است که این شاعره ی گرانمایه ی از ضرورت های ذاتی و شخصیتی انسان و به ویژه زنان معرفی می کند و مبنای تعلیم و تربیت می شمارد.
رهاییت باید رها کن جهان را
نگهدار از آلودگی پاک جان را
به بستان جان تا گلی هست پروین
تو خود باغبانی که این بوستان را
تأمل مسئولان در ابیات یاد شده، به وضوح از باور قلبی شاعر نسبت به منبع وحی خداوندی و کلام آسمانی حکایت دارد. آیات تابناک قرآنی که همواره رسالت حقیقی انبیای علمدار توحید را دعوت به صفای اندرون و ریاضت بیرون ترسیم می نماید همان واقعیتی که در احادیث نبوی و سخنان گرانبار ائمه معصومین علیهم السلام نیز مورد تأیید قرار گرفته است.
«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» و بدان سان که در آیه «وان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا» خاطر نشان می گردد.
از زاویه دید پروین اعتصامی، خاستگاه بزرگمردان نامدار و پاینده در بستر زمین و زمان، دامان پر مهر و پاک مادران (زنان) و در سایه ی تعلیم و تربیت آگاهانه، ارزشی و الهی آنان است.
تا بدانجا که حکیمان ناموری چون ارسطو و سقراط و لقمان و... ارمغان نیک چنین تعلیم و تربیت فضیلت آفرینی اند:
در آن سرای که زن نیست انس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مرد، مرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
برای مرد کمال و برای زن نقصان
زن از نخست بود رکن خانه ی هستی
که ساخت خانه ای بی پای بست و بی بنیان
اگر فلاطن و سقراط بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان
به گاهواره ی مادر به کودکی بس خفت
سپس به مکتب حکمت، حکیم شد لقمان
وظیفه ی زن و مرد ای حکیم دانی چیست؟
یکی است کشتی و آن دیگری است کشتیبان
همیشه دختر امروز مادر فرداست
ز مادر است میسر بزرگی پسران
او به عنوان زن «گزارشگر عواطف زنان است و شگفتا که او پاک ترین عواطف و احساسات انسانی را در گفتار خود فرانموده است. او به عنوان یک زن مهر و عشق مادری را به نیکوترین گونه ای منعکس کرده» هم او در قصیده ای تحت عنوان «تیره بخت» دختر بی مادری را به تصویر می کشد که بیان حالات وی در دست نامادری، سعه ی شخصیتی پروین را به نمایش می گذارد. آن قصیده با این بیت آغاز می شود:
دختری خرد شکایت کرد
که مرا حادثه بی مادر کرد...
شاعر در قطعات: «آرزوی مادر»، «دو محضر»، «زن در ایران» و «فرشته ی انس» تعریف دیگر گونه ای از مسئولیت زن ارائه می دهد، تعریفی که با آموزه های اخلاقی و تعالیم اسلامی انطباق کامل دارد.
پروین به خدای یگانه ایمان دارد و عشق به حق در وجود او موج می زند، عشقی که رهروان طریق عرفان آن را، پل حقیقت دانسته و مایه رستگاری در دنیا و عقبی شناخته اند. عشقی که همواره کشتی وجودی شاعر را به تلاطم وا می دارد و بی قرارش می گرداند.
پروین اعتصامی دل بستن به زرق و برق دنیای فانی را روا نمی داند و عملی یاوه و از میان برنده ی سعادت دنیوی و اخروی می شناسد و به کاخ بنیان نهاده بر روی آب ماننده می کند بدان گونه که در کلام آسمانی به کف روی آب تشبیه گردیده است:
شالوده ی کاخ جهان بر آب است
تا چشم به هم زنی خراب است
ایمن چه نشینی در این سفینه
کاین بحر همیشه در انقلاب است
تأثر پروین از آیات قرآنی و احادیث نبوی و مبانی اعتقادی در این ابیات و ابیاتی از این قبیل به وضوح پیداست و آنان که با قرآن و حدیث مأنوسند بر چنین واقعیتی اذعان دارند.
وی بی پیرایگی، سادگی، پویایی فکری و پایبندی به اصول اصیل فرهنگی را، از آرایه های فضیلت زای زنان تلقی می کند و نیل به مواریث ذاتی و خدایی را هنر ماندگار و مسئولیت آفرین زنان معرفی می کند:
بهر زن تقلید تیه فتنه و دام بلاست
زیرک آن زن کو رهش این راه ظلمانی نبود
ارزش پوشنده کفش و جامه را ارزنده کرد
قدر و پستی با گرانی و به ارزانی نبود
سادگی و پاکی و پرهیز یک یک گوهرند
گوهر تابنده تنها گوهر کانی نبود
اندیشه ی عرفانی پروین در قصیده ی «عشق حق» به وضوح پدیدار است و روح بلند و عارفانه ی وی را ترسیم می کند که همچون دیگر شاعران عارف مسلک، عشق را مایه صفا و بقای حیات می داند و جوهره ی پایا و پویای هستی تلقی می کند. ابیات زیر از قصیده ی «عشق حق» مشرب عرفانی پروین را به نیکی می نمایاند:
عارفان کاین مدعا را یافتند
گم شدند از خود خدا را یافتند
من همی بینم جلال اندر جلال
تو چه می بینی به جز وهم و خیال
من همی بینم بهشت اندر بهشت
تو چه می بینی به غیر از خاک و خشت
گنج ها بردم که ناید در حجاب
ذره ها دیدم که گشته است آفتاب
عشق حق در من شرار افروخته است
من چه می دانم که دستم سوخته است
از طبیبم گرچه می دادی نشان
من نمی بینم طبیبی در جهان...
تو همی اخلاص را دانی جنون
چون توانی چاره کرد این درد چون
من چه دانم کان طبیب اندر کجاست
می شناسم یک طبیب آن هم خداست
(دیوان، ص 290)
تخلیه ی دل از وابستگی های زودگذر دنیوی و مصاحبت اندرونی با شاهین محبت جلوه ای دیگر از هنر شاعری پروین و تبلوری از بارقه های اندیشه های عرفانی وی است. اشارات لطیف و دقیق و اما ایجاز گونه این شاعره ی وارسته از قید و بند تعلقات غیر خدایی، فکر عارفانه اش را می نمایاند و از عشق وصف ناپذیر وی به حقیقت لایزال هستی حکایت دارد. عشقی که نمود بارزی از عشقی حقیقی است و زیبنده ی آنانی که اندرونشان تجلی گاه جلوه های مصور و باری عالم هستی. (هو الخالق الباری المصور)
آری سر بر آستان جانان نهادن و ارادت مستانه بر حریم قدس ورزیدن، دل از خوب و زشت چراغ اخضر (تعلقات دنیوی) رهانیدن، و پای بر حریم شاهین محبت نهادن، شرط عشق ورزی حقیقی و معرفت حقیقت ازلی است:
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پرو و بال آمدن
پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
سالکان وادی حقیقت و معرفت دل بستن به غیر حق را مغایر با اصول طریقت می دانند و بر همین اساس بر ثبات قدم در راه عشق حق پای می فشارند و غیر آن را مجاز می دانند. چنین طرز اندیشه و بنیان باوری در سخن پروین اعتصامی نمایان است:
کتاب عشق را جز یک ورق نیست
در آن هم نکته ای جز نام حق نیست
در اینجا رمز، رمز عشق بازی است
به جز نقش، هر نقشی مجازی است
تعلق خاطر به عشق حقیقی، زمینه ساز تحقق وارستگی، نیک منشی، دانش ورزی، حقیقت شناسی و در یک کلام «عشق و عرفان» است و هنرمندان مشی عارفانه، رمز آن را در می یابند:
... پای بسی را شکسته اند به نیرنگ
دست بسی را ببسته اند به دستان
خواهی اگر راه راست راه نیکویی
خواهی اگر شمع راه دانش و عرفان
وی راه عشق را، راه پر آسیب و مشحون از فتنه و بلا می داند و طریق بلا را شناساننده ی عاشقان حقیقی و عارفان رهیده ی از هر آنچه رنگ غیر خدایی دارد و صابران را از غیرآنان پدیدار می گرداند:
تو گفتی راه عشق از فتنه پاک است
چو دیدم پرتگاهی خوفناک است
فتنه هر آن چیزی را گویند که مانع رشد انسان و انسانیت می گردد؛ بنابراین از دیدگاه پروین زدودن آثار موانع رشد یابندگی، ریا، شرط اساسی و بنیادین عشق ورزی و معرفت خالق عالم هستی است.
فرجام سخن؛ الهام شاعر از کلام آسمانی برای تبیین مبانی فکری، اخلاقی، اعتقادی و عرفانی تا بدان حد در خور پژوهش و تعمق می باشد که چنین مقالی را مجال چنان بساط با جمالی نتواند بود.
1- رزمجو، حسین. شعر کهن فارسی در ترازوی نقد اخلاق اسلامی، جلد دوم. مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1366.
2- زرقانی، سید مهدی. چشم انداز از شعر معاصر ایران، تهران: نشر ثالث، 1383.
3- کلیات دیوان پروین اعتصامی، به کوشش محمدتقی بابایی، انتشارات کتاب نمونه، 1370.
4- یادنامه پروین اعتصامی، گردآوری علی دهباشی، انتشارات صنوبر، 1371.
منبع: پروین پژوهی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}