در آرزوی صحبت خورشید رخشان
پروین اعتصامی شاید بزرگ ترین و تواناترین شاعره ادب پارسی است که بر حسب اتفاق مورد بی مهری معاصرینش قرار گرفته و شاید به نوعی کم اقبال ترین شاعر دورانش نیز باشد. هر چند وی از سوی ادبا و فضلای معاصر «خنساء عصر» و «رابعه دهر» (1) نامیده شده اما رویکرد و اقبال عمومی نسبت به شعر وی در محدوده کتب درسی و حافظه وعاظ مختصر می شود. اما علت این بی مهری و عدم توجه آنچنان که باید و شاید به پروین با آن همه ذوق و قریحه شاعری ناشی از چه عواملی است؟ شاید به دلیل آن که وی شاعر اخلاق است و دیوان شعرش سرتاسر نصایح و اندرز و موعظه است و این با مذاق و سلیقه جمعی که به گفته شاعر معاصر که به خوبی دریافته است «در چراگاه نصیحت... دیدم سیر» (2) دارای طعمی مشترک نیست.
دو دیگر آنکه پروین عمر کوتاهی داشته است و در این مدت کوتاه نیز در انزوا به سر برده است؛ سه دیگر آنکه بی مهری نسبت به او تا آنجا بوده است که علاوه بر به دوش کشیدن بار تهمت «مرد بودن»، اشعارش را به پدرش و یا حتی به استادش نسبت داده اند و آخرین کلام اینکه شاید منزوی بودن پروین از این جهت است که وی فرزند زمان خویشتن نیست و روح عصر را درک نکرده است. هر چند این شاعره بلند مرتبه ظاهر کهنه مواعظ اخلاقی را در لطیف ترین و زیباترین ابیات می پروراند و اگر ضربات شلاق گونه نصایح خویش را چون بارانی سیل آسا بر سر خواننده فرو می ریزد، زیبایی ها و دلنشینی های خاص خود را نیز دارد.
آنچه در باب پروین و شعر او به یقین می توان گفت آن است که وی در حجاب معاصرت قرار گرفته است در دورانی که اشعار دیگر شاعره معاصر وی اعم از قوی و ضعیف به هم در درافواه جاری و ساری است و حتی از نسلی به نسلی منتقل می شود و کتب شعر وی به چاپ چندمین هم می رسد این استقبال در برابر آن بی اقبالی سؤال برانگیز است. آیا حال و هوای سیاسی-اجتماعی حاکم بر روزگار پروین در این بی اقبالی سهیم و دخیل نیست؟ از سوی دیگر بی عنایتی روشنفکران؟! جامعه به اشعار پروین در ایجاد چنین جوی نمی تواند دخیل نباشد. بی تردید همه این موارد موجبات کم اقبالی و بی مهری را نسبت به این شاعره توانا و خوش قریحه و بلندمرتبه و اخلاقی دوران معاصر فراهم آورده است. امید که در صدمین سالگرد تولدش شاهد احیای مجدد شعر پروین باشیم.
شیوه خاص پروین در شعر مناظره است که حجم اکثریت اشعار او را در بر می گیرد.
در مناظرات پروین، انسان ها، جانداران و حتی موجودات بی جان با یکدیگر در گفتگو و مناظره اند.
چنانکه گفتگوی میان دو انسان چون محتسب و مست، عالم و نادان، دزد و قاضی یا میان دو جاندار دیگر چون همای و ماکیان، سگ و گربه، مرغ و مور، گنجشک و کبوتر و یا میان جاندار و یک بی جان چون بلبل و گل، دوک و پیرزن، بنفشه و باغبان، ذره و خفاش یا میان دو بی جان چون تیر و کمان، ابر با گل، عدس و ماش، شانه و آئینه و یا حتی سخن گفتن با خود است مانند هیمه و یا دلوکه با خود سخن می گویند گاه مناظره بی دو مورد یکسان است که به لحاظ کیفیت متفاوتند. چون مناظره میان دو قطره خون.
نکته قابل تأمل در بسیاری از مناظرات آن است که مناظره بر سبیل سرزنش و طعنه زدن یکی بر دیگری است مانند طعنه زدن سیر به پیاز:
سیر یک روز طعنه زد به پیاز
که تو مسکین چقدر بد بویی
(295)
و یا طعنه زدن مژگان بر مردمک چشم:
شبی به مردمک چشم طعنه زد مژگان
که چند بی سبب بهر خلق کوشیدن
(104)
و یا طعنه زدن حلزون به کرم پیله «در کارگاه حریر»:
به کرم پیله شنیدم که طعنه زد حلزون
که کارکردن بی مزد، عمر باختن است
(200)
و یا جعل پیر که به انگشت اعتراض می کند:
جعل پیر گفت با انگشت
که سرو روی ما سیاه مکن
(ص298 )
در این نوع مناظرات چه آنجا که لفظ «طعنه زدن» آورده شده و چه آنجا که از مفهوم کلام، سرزنش و نکوهش و طعنه بر می آید، نکوهش غالباً از سوی کسانی است که اگر در سطحی پایین تر در مقابل حریف نیستند، در سطحی یکسان و برابر قرار دارند. این موضوع هر چند از دیدگاه جامعه شناسی بسیار قابل اهمیت است و چه بسا امکان حصول شناخت جامعه پروین را از خلال آن میسرسازد، به دلیل گستردگی بحث از حوصله این مقاله خارج است و اهل قلم و قدم را این اشارت برای تحقیق و پژوهش در این خصوص بسنده است.
نکته دیگر در باب مناظرات پروین- که حجم اکثریت اشعار او را در بر می گیرد- آن است که علی رغم ایراد نصایح اخلاقی در پرده تمثیل و گاه از زبان موجودات دیگر، آنجا که لبه تیز تیغ انتقاد او متوجه ستمگران و اغنیاست، متهورانه و بی پروا برای دفاع از حق مظلومان و ستمدیدگان زبان ابهام نمی شناسد و انگشت اتهام را به سوی ایشان نشان می رود که:
طلا خدا و طمع مسلک و طریقت شر
جز آستانه پندار سجده گاهی نیست
قنات مال یتیم است و باغ ملک صغیر
تمام حاصل ظلم است مال و جاهی نیست
شهود محکمه پادشاه دیوانند
ولی به محضر تو غیر حق گواهی نیست
(ص 253)
و بی باکانه در عصر استبداد رضاخانی هشدار می دهد که:
بترس ز آه ستمدیدگان که در دل شب
نشسته اند که نفرین به پادشاه کنند
(ص288)
نکته قابل تأمل در مناظرات پروین آن است که تمامی مناظرات دارای عناوین مرتبط با موضوع مناظره هستند مانند «معمار نادان» در مناظره «مور و طاسک» یا «جولای خدا» در مناظره کاهل با عنکبوت.
محتوای شعر پروین:
محتوای شعر پروین عمدتاً اخلاقی است هر چند پاره ای از اشعار او توصیف بهار و شب و... است.از جمله مضامین شعر اوست:
-اندز و نصیحت و عبرت:
در شعر ناتوان که مناظره ای میان پیر و جوان است پیر در جواب جوان پرسشگر می گوید:
از آن برد گنج مرا دزد گیتی
که در خواب بودم گه پاسبانی
(ص287)
و یا در «سرود خارکن» که سراسر اندرز و نصیحت است، اندرز می دهد که:
جوانی گه کار و شایستگی است
گه خود پسندی و پندار نیست
... بازوی خود خواه برگ و نوا
ترا برگ و توشی در انبار نیست
غنیمت شمر جز حقیقت مجوی
که باری است فرصت دگربار نیست
... ز آزادگان، بردباری و سعی
بیاموز، آموختن عار نیست
و سرانچام هشدار می دهد که:
همه کار ایام درس است و پند
دریغا که شاگرد هشیار نیست
( ص138-139)
- آرزوها و ای کاش ها:
کاشکی وقت را شتاب نبود
فصل رحلت در این کتاب نبود
کاشکی در بحر بی کران جهان
نام طوفان و انقلاب نبود
(ص218)
که سرتاسر آرزوها و ای کاش هایی است که غیرممکن می نماید. پروین چندین شعر به نام «آرزو» دارد مانند آرزوها: آرزوی مادر، آرزوی پرواز و...
ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
(ص3)
بنده فرمان خود کردن همه آفاق را
دیو بستن، قدرت دست سلیمان داشتن
(ص5)
کثرت شگفت آور مضمون آرزو در شعر پروین با توجه به جو سیاسی-اجتماعی حاکم بر روزگار وی قابل بررسی و تحقیق از دیدگاه جامعه شناسی است و بیانگر آن است که پروین علی رغم اشعار اعتراض آمیز خود از جو حاکمیت اختناق و بیداد به ستوه آمده و سرخورده از جامعه افسون شده و به خواب رفته در آرزوی تحقق مدینه فاضله ای است که با جامعه او دارای طولانی فاصله است.
- بی نیازی و عزت نفس:
از دیگر مضامین شعر پروین قناعت به مال خویش و بی نیازی و داشتن عزیت نفس است:
مور هرگز به در قصر سلیمان نرود
تا که در لانه خود برگ و نوایی دارد (ص 295)
و یا:
چو شد هر گنج را ماری نگهدار
نه این گنجینه می خواهم نه آن مار
(ص41)
و نیز:
هزار مرتبه فقر از توانگری خوش تر
توانگر همه بد نام ظلم و بیدادند
(ص80)
و نیز:
از آن حریر که بیگانه بود نساجش
هزار بار برازنده تر بود خلقان
(ص188)
- برابری و یکسانی موجودات نزد خداوند:
از دید پروین تمامی موجودات جهان هستی دارای ارزشی یکسان و برابرند و هر کدام به جهت انجام کاری و در پی هدفی خلق شده اند و هیچ موجودی را بر دیگری برتری نیست.
در شعر «جمال حق» که گلی سپید خود را از دید گل زردرنگ پنهان می کند به اعتبار آنکه سپید جامه و از هر گناه مبراست از زبان گل زرد می شنود که:
چه فرق گر تو زیک رنگ و ما زیک فامیم
تمام دفتر صنع خدای یکتاییم
فضای باغ، تماشاگه جمال حق است
من و تو نیز در آن از پی تماشائیم
(ص70)
و بنابراین نباید دام عجب و خودبینی گرفتار آمد چنانکه از زبان دیگ به تابه که وی را مورد ملامت قرار داده است می گوید:
نمی نشستی اگر نزد ما در این مطبخ
مبرهن است که در مطبع دگر بدی
نظر به عجب در آلودگان نمی کردی
به دامن سیه خود، گرت نظر بودی
(ص145)
- بیان مهر و محبت مادری:
علی رغم تهمت «مرد بودن» و طبعاً عاری بودن از احساس مادری نسبت به پروین، سراسر دیوان او غلیان محبت و احساس لطیف مادری است. در داستان آرزوی مادر، مادر دوراندیش، حدیث مهر، لطف حق و... امواج احساسات مادرانه بر ساحل وجود می ریزد آن جا که در حدیث مهر از زبان کبوتر به گنجشک خرد که وی را به بیرون آمدن از لانه دعوت می کند، می گوید:
گفتا حدیث مهر بیاموزدت جهان
روزی تو هم شوی چون من ای دوست مادری
(ص 78)
و یا در «فریاد حسرت» از زبان مرغکی که گرفتار پیکان صیادی شده است می گوید:
ربود مرغکم از زیر پر به عنف و نگفت
که مادری و پرستاری و نگهبانی است
( ص 188)
و یا از زبان «طفل یتیم» می سراید:
خرم آن طفل که بودش مادر
روشن آن دیده که رویش می دید
(ص 59)
- تقدیر، قضا و سرنوشت و اعتقاد به آن:
ناگریز است گل از صحبت خار
چمن و باغ به فرمان قضاست
ما شکفتیم که پژمرده شویم
گل سرخی که دو شب ماند گیاست
(ص233)
و یا:
کاش قضایم چو تو بر می فراشت
کاش سپهرم چو تو بر می گزید
و نیز در شعر «قائد تقدیر» آنجا که آسیا از آب بازخواست می کند که چرا همواره در زحمت است از زبان آب پاسخ می شنود که:
خندید آب کین ره و رسم از من و تو نیست
ما رهرویم و قائد تقدیر رهنماست
... چون کار هر کسی به سزاوار داده اند
از کارگاه دهر همین کارمان سزاست
(ص193)
و یا:
همه فرمان قضا باید برد
نیست یک ذره که فرمان بر نیست
(102)
و نیز:
تو چه می دانی چه پیش آرد قضا
من هدف بودم قضا را سال ها
(ص116)
و از دیدگاه پروین جز تسلیم به قضا و تقدیر هیچ گریز و گریزی نیست زیرا که:
در آن دفتر که نقش ما نوشتند
یکی زشت و یکی زیبا نوشتند
... چه غم گر نیتم بد یا که نیکوست
همینم اقتصادی خلقت و خوست
و نیز:
کارآگهی که آب و گل ما بهم سرشت
بر من فزود آنچه که از خلت تو کاست
... طاووس را چه جرم اگر زاغ زشت روست
این رمزنها به دفتر مستوفی قضاست
(ص181-182)
و تسلیم محض تنها راه نجات است:
چون گفتندم بیارام آرمیدم
چو فرمودند پنهان شو پریدم
(ص250)
و یا:
ترا بار تقدیر باید کشید
کسی را رهایی ازین بار نیست
(ص139)
- کینه توزی و ستم دهر و روزگار (گردون):
آئین کینه توزی گیتی کهن نشد
پرورد گر یکی دگری را بکشت زار
(ص245)
و یا:
پروین ستم نمی کند ار باغبان دهر
گل را چراست عزت و خار از چه روست خوار
(ص246)
ره و رسم گردون دل آزردن است
شکفته شدن بهر پژمردن است
(ص242)
شاید این مقدار اندیشه بدبینی نسبت به روزگار، دهر و یا فلک ناشی از جو حاکم بر آن روزگار است که ریشه همه امیدها را برای نیل به یک جامعه مطلوب و آرمانی و یا دست کم جامعه متعادل و بدون ظلم و بیداد را در دل ها به یاس و ناامیدی مبدل ساخته است و پروین نیز متأثر از همین روحیه است.
- ناپایداری جهان:
از دیگر مضامین شعر پروین ناپایداری جهان و در نتیجه بی اعتنایی به بد و خوب ایام است:
لحظه ای خوش بوده ایم و رفته ایم
آنکه عمر جاودانی داشت کیست
من اگر یک روزه تو صد ساله ای
رفتنی هستیم گر یک یا دویست
(ص228)
نیز در شعر «قدرهستی» که سرو به گل سرخ به دلیل ناپایداری وی طعنه می زند و بر وی می خندد که:
دولت آن است که جاوید بود
خانه دولت تو محکم نیست
(ص194)
از زبان گل می گوید:
ما بدین یک دم و یک لحظه خوشیم
نیست یک گل که دمی خرم نیست
قدر این یک دم و یک لحظه بدان
تا تو اندیشه کنی آن هم نیست
چون که گلزار نخواهد ماندن
گل اگر نیز نماند غم نیست
(ص195)
که آشکارا اندیشه اغتنام فرصت خیامی را فرایاد می آورد.
نیز در شعر «فلسفه» که مناظره میان نخود و لوبیا است از زبان لوبیا به نخود که رمز و راز خلقت گرد بودن نخود و دراز بودن لوبیا را می پرسد پاسخ می دهد که:
رمز خلقت به ما نگفت کسی
این حقیقت مپرس ز اهل مجاز
(ص191)
و در پایان این قطعه چون خیام می گوید:
ما کز انجام کار بی خبریم
چه توانیم گفتن از آغاز
(ص191)
علاوه بر مضامین کلی شعر پروین، مضمون های جزئی تری در شعر او دیده می شود که بسامد بالای آن تأمل برانگیز است و بیانگر آن است که کاربرد این موتیف ها (مضامین) تصادفی و اتقاقی نیست.
-مور
یکی از موضوعاتی که بارها مورد استناد و تمثیل قرار گرفته است مور است. در مناظراتی که با مار با پیل و یا حضرت سلیمان دارد که گاه تکرار همان مضامین شعرای گذشته است و گاه پروین با نگاهی تازه، جلوه ای بدیع به آن بخشیده است از جمله این موارد می توان به موارد ذیل اشاره کرد. پاسخ عاقلانه مور به سلیمان در شعر «سعی و عمل» که خود را در مقابل خوان سلیمان بی نیاز می داند:
به راهی در سلیمان دید موری
که با پای ملخ می کرد زوری
... به تندی گفت کای مسکین نادان
چرائی فارغ از ملک سلیمان
(ص140)
و مور در پاسخ سلیمان می گوید:
بگفت از سور کمتر گوی با مور
که موران را، قناعت خوش تر از سور
چو اندر لانه خود پادشاهند
نوال پادشاهان را نخواهند
(ص141)
و در پایان مناظره، پاسخ بسیارعاقلانه و طعنه برانگیز مور به سلیمان در خور تأمل است:
هر آن موری که زیر پای زوری است
سلیمانی است کاندر شکل موری است
(142)
و یا مناظره مور با مار که در پاسخ مار که وی را به دفاع از خود تشویق می کند و می گوید:
آن را که پای ظلم نهد بر سرت بزن
چالاک باش همچو من، اندر زمان کار
(ص280)
مور عاقلانه پاسخ می دهد که:
از کار سخت خود مکنم شکوه زانک
ناکرده کار، می نتوان زیست کامکار
(ص280)
و حتی ما را به تمسخر می گیرد که:
مورم، کسی مرا نکشد هیچ گه به عمد
ماری تو کجاست بکوبند مغز مار
(281)
و یا در مناظره مور با پیل در شعر «پایمال آز» تصویر دیگری از مور را به نمایش می گذارد. در این داستان مور جسم سترگ پیل را حسرت می برد و خوراک آماده وی را و آرزوی همسفری با او را می کند و پیل وی را بر حذر می دارد و سرانجام مور پایمال پیل می شود. نتیجه این داستان که از عنوان آن نیز بر می آید نیستی و نابودی بر اثر حرص و آز و زیاده خواهی و عدم قناعت است. و نیز:
زین حکایت قصه خود گوش دار
تو چه موری وهوی چو مور خواه
(ص268)
-یتیم:
از دیگر مواردی که در دیوان پروین به کرات مورد اشاره و تمثیل است طفل یتیم است که مورد بی مهری یا ظلم و ستم است و این خود بیانگر روح لطیف و زنانه پروین است. این طفل یتیم که گاه دختر است و گاه پسر، آرزومند دست نوازشگر و یا حداقل نگاه پر محبتی است که غم فقدان پدر یا مادر را جبران کند حال آنکه در حسرت این آرزو همواره باقی می ماند:
یتیم و پیرزن، این قدر خون دل نخورند
اگر به خانه غارتگری فتد شرری
(ص279)
و یا در شعری که عنوان آن نیز طفل یتیم است آرزوها و غم های طفل یتیم را به زیبایی بر می شمارد چنانکه دل هر خواننده را سرشار از غم و اندوه و همدردی می سازد آنجا که از زبان طفل می گوید:
... روی مادر ندیده ام هرگز
چشم طفل یتیم، روشن نیست
... خواندم از شوق هر که را مادر
گفت با من، که مادر من نیست
(ص170)
و نیز:
مانده بود از گردش دوران عقیم
حرف قیم دعوی طفل یتیم
(ص282)
و نیز از زبان دیوانه خطاب به مدعیان عقل می سراید:
آب صاف از جوی نوشیدم مراخواندند مست
گرچه خود خون یتیم و پیرزن نوشیده اند
(ص190)
-پیرزن (بیوه زن):
پیرزن یا بیوه زن مضمون دیگری است که در دیوان پروین موارد بسیاری را به خود اختصاص داده است که از آن جمله است:
ز درد پای پیرزنی ناله کرد زار
کامروز پای مزرعه رفتن نداشتم
برخوشه چینم فلک سفله گر گماشت
عیبش مکن که حاصل و خرمن نداشتم
(ص290)
و نیز در «شأن آزادگی» از زبان سوزن می گوید:
چه رنج ها که برم بهر خرقه دوختنی
چه وصله ها که زمن بر لحاف پیر زن است
(ص289)
پیرزن مظهر فقر و بیچارگی و ناتوانی است.
نیز در «شکایت پیرزن» پیرزنی دست از جان شسته در روز شکار با قباد از ظلم و فساد وی سخن می گوید:
روز شکار پیرزنی با قباد گفت
کز آتش فساد تو جز دود و آه نیست
... دردم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
(ص151)
و بی باکانه فریاد بر می دارد که:
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی
یغماگر است چون تو کسی، پادشاه نیست
(ص152)
و سرانجام او را از مجازات دهر بر حذر می دارد:
سختی کشی زدهر چو سختی دهی به خلق
در کیفر فلک غلط و اشتباه نیست
(ص152)
و نیز در شعر «کارهای ما» از ستمی که در جامعه بر بیوه زنان بی پناه می رود سخن می گوید:
ز رشوه اسب خریدیم و خانه و ده و باغ
به اشک بیوه زنان حفظ آبرو کردیم
(ص202)
و نیز:
برای خوردن کشک از چه کوزه می شکنی
قضا به پیرزن آن را فروختست ارزان
(ص229)
به تقدیر که نسبت به پیرزن نیز نامهربان است طعنه می زند.
-دیوانه:
از دیگر مضامین شعری پروین دیوانه است که در تقابل با عاقل از او هشیارتر می نماید.
در «عشق حق» آنجا که عاقلی به دیوانه پندی می دهد که چرا سخنان یاوه می گوید تا کودکان و دیگران سنگت زنند و چرا برای درمان سوی طبیبان نمی روی. دیوانه، عارفانه پاسخ می گوید که:
تو مرا دیوانه خوانی ای فلان
لیک من عاقل ترم از عاقلان
گر که هر عاقل، چو من دیوانه بود
در جهان بس عاقل و فرزانه بود
عارفان کاین مدعا را یافتند
گم شدند از خود، خدا را یافتند
... چون سرشتم از گل است از نور نیست
گر گلم ریزند بر سر دور نیست
تو همی اخلاص را خوانی جنون
چون توانی چاره کرد این درد چون
(ص176)
و نیز در شعر «دیوانه و زنجیر» می گوید:
گفت با زنجیر در زندان شبی دیوانه ای
عاقلان پیداست کز دیوانگاه ترسیده اند
... عاقلان با این کیاست عقل دوراندیش را
در ترازوی چو من دیوانه ای سنجیده اند
(ص108-109)
و سرانجام پس از استدلال های کاملاً عاقلانه، اشکال را متوجه مدعیان عقل می داند:
ما نمی پوشیم عیب خویش اما دیگران
عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده اند
... ما سبکساریم از لغزیدن ما چاره نیست
عاقلان با این گرانسنگی چرا لغزیده اند
(ص109-110)
که این نوع عتاب ها و خطاب ها در پرده ایهام و از زبان دیوانه خطاب به مدعیان عقل و اندیشه اشعار حافظ را فرا یاد می آورد.
- ترازو و جامه و رفو:
اوفتاد اندر ترازوی قضای
کاش می گفتند چند ارزید و رفت
(ص 143)
و نیز:
ترازوی فلک ای دوست راستی نکند
گه موازنه یا قوت و سنگ یکسانند
(ص 297)
و یا:
ز ترازوی قضا شکوه نکن
که ز زور همه کس خواهد کاست
(ص233)
به غیر جامه فرصت که کس رفوش نکرد
هزار جامه دریدند و ما رفو کردیم
(ص 202)
و یا:
نشد جامه عجب جان را قبا
درین جامه پود ار بود تارنیست
( ص 135)
و یا از زبان نهال تازه رسی به درخت خشکی اعتراض می کند که:
چرا ندوخت قبای تو درزی نوروز
چرا بگوش تو، از ژاله گوشواری نیست
(ص 53)
اشعار پروین به لحاظ شکل و صورت:
غالب اشعار پروین، مثنوی است که به شیوه مناظره و تمثیل سروده است. در دیوان اشعار او نیز قصائد و قطعاتی وجود دارد که از آن جمله است که قطعه ای که برای سنگ مزار خویش سروده است.زبان شعری پروین ضمن دربرداشتن لغات کهن چون گیپا، فام، آگین، پاتاوه،پرویزن، زلفین، سپنجی و... از زبان روزگار خویش نیز بهره برده است و به همین علت شعر او نه تنها مورد توجه ادبای عصر قرار گرفته بلکه مورد اقبال عامه مردم بوده و در کتب درسی گنجانده شده است.
علاوه بر آن شعر پروین به لحاظ جلوه های زیبایی شناختی علی رغم ظاهر عبوس زهد گونه اش بسیار تواناست. نمونه هایی از این دست نقل می شود:
کوش تا جامه فرصت ندرد
درزی دهر نه آگه از رفوست
(ص 274)
و یا:
سرد می گردد تنور آسمان
در تنور گرم باید پخت نان
(ص 275)
و نیز:
فریب جهان پخته کردست ما را
تو، آتش نگه دار از بهر خامی
(ص 272)
و یا:
خرد بودیم و بزرگی خواستیم
هم در افتادیم و هم برخاستیم
(ص 275)
که علاوه بر تضاد میان خردو بزرگ میان خواستن و برخاستن نوعی جناس و میان درافتادن و برخاستن تضاد دیگری ایجاد کرده است.
و یا:
چکامه سخن من به صفر می مانست
که در میانه اعداد در شماری بود
و نیز:
عاقبت خوارتر از خار شود
این گل تازه که محبوب شماست
(ص 233)
که میان خوار و محبوب و گل و خار تضاد و میان خوار و خار جناس است. همچنین میان عاقبت و تازه نوعی طباق یا تضاد وجود دارد.
و یا:
بدان درماندگی بودم گرفتار
که باشد نقطه اندر حصن پرگار
(ص 263)
که تشبیه تمثیلی یا مرکب با آوردن «وجه شبه» تازه دارد.
نیز:
غیر مردار طعمه ای نشناخت
طوطی چرخ جز غراب نبود
(ص219)
تشبیه چرخ به طوطی و سپس غراب، تشبیه تازه ای است علاوه بر آن در بیت تناسب میان مردار و طعمه و غربا و نیز غراب و طوطی از سوی دیگر دیده می شود. و یا در شاه بیتی می گوید:
ساقی میکده دهر قضاست
همه کس باده از این ساغر خورد
(ص 165)
که البته تشبیه فلک، گردون و... به ساقی در اشعار پروین مکرر دیده می شود از آن جمله است:
چون این پیمانه را ساقی است گردون
بباید خورد گر شهد است و گر خون
(ص178)
در اشعار پروین ابیات بسیاری بیانگر قدرت تصویر سازی و قریحه جمال شناسی و جمال دوستی است از جمله در شعر «گوهر و سنگ» که به تفصیل در نحوه ساخت گهر و سپس در جواب گهر به سنگ سخن گفته است.
از دیگر ویژگی های پروین از دیدگاه جمال شناسی، داشتن دید تازه است که باعث زیبایی کلام او شده است:
ماجز نصیب خویش نخوردیم لیک زاغ
دزدی کند به هر گذر و باز ناشتاست
(ص181)
و نیز زیبایی در دامن فشاندن از هستی و مثل گل بودن:
به هستی خوش بود دامن فشاندن
گلی زیبا شدن یک لحظه ماندن
(ص178)
و یا:
به جرم یک دو صباحی نشستن اندر باغ
هزار قرن در آغوش خاک باید خفت
همچنین در «صید پریشان» و نیز توصیف شب در «شباویز» و «کرباس و الماس» زیباترین توصیفات را با بیانی لطیف به تصویر می کشد. گرچه در تمامی این موارد هدف او توصیف گری صرف و به اصطلاح امروز «شعر در خدمت شعر» نیست بل در خلال این توصیفات، نتایج اخلاقی مطمح نظر است.
شاید بتوان گفت که «سفر اشک» پروین، به تنهایی برای نمودن قدرت شاعری او بسنده است:
... تا دل از اندوه، گردآلود گشت
دامن پاکیزه را بر چیده و رفت...
قاصد معشوق بود از کوش عشق
چهره عشاق را بوسید و رفت
(ص 123)
به عنوان آخرین شواهد مثالی که در باب دید تازه پروین نسبت به جهان و اطراف که منشأ زیبایی تصاویر ابیاتش می شود بیت زیر نقل می شود:
حیله و تزویر فراموش کرد
گربه پیر فلکش موش کرد
(ص 198)
و یا:
نهفتن گل چهره خود را زیر برگ از بلبل در داستان «گل پنهان»:
نهفت چهره گل زیر برگ و بلبل گفت
بپوش روی، به روی تو شادمان شده ایم
مسوز آتش هجران هزار دستان را
به کوی عشق تو عمری است داستان شده ایم
(ص 236)
و یا از زبان گل خودرو که در معرض نکوهش و طعنه گل سرخی قرار گرفته است یا به دنبال هم آوردن افعال، در معنی و لفظ تازگی و زیبایی ایجاد کرده است:
دمیدم تا بدانیدم که هستم
فتادم تا نگویی خودپرستم
(ص239)
و نیز:
وقت این گل می رود حالی ز دست
دیگران را تا شبانگه وقت هست
(ص236)
که علاوه بر تضاد ظاهری میان حال و شبانگه، میان وقت و حال تناسب عرفانی وجود دارد.
و نیز خندیدن شمع که نگاه تازه ای است نسبت به ادبیات گذشته ما که بر گریستن شمع تکیه و تأکید می کردند:
شمع خندید به هر بزم از آن معنی سوخت
خنده بیچاره ندانست که جایی دارد
(ص 294)
که ضمن بیان مثلی سوختن شمع را ناشی از تأدیب او به علت خنده بی جا می داند که مصرع اول می تواند حسن تعلیل باشد.
همچنین شعر پروین گنجینه ای است از ضرب المثل ها و آداب و رسوم و سنت های عصر او که در آیینه شعر او انعکاس یافته است از آن جمله است:
گرچه گرد است به دیدن گردو
نه هر آن گرد که دیدی گردوست
(ص247)
که اشاره دارد به مثل معروف هر گردی، گردو نیست. و یا:
هر گلی علت و عیبی دارد
گل بی علت و بی عیب خداست
(ص 234)
و یا:
هرچه کنی کشت همان بدروی
کار بد و نیک چو کوه و صداست
(ص161)
و یا:
تو خفتی کار، از آن گردید دشوار
نشاید کرد با یکدست ده کار
(ص 293)
و نیز:
خلقت از بهر تنی تنها نیست
چشم گر چشم شد ابرو ابروست
(ص247)
و نیز:
کوش تا جامه فرصت ندرد
درزی دهر نه آگه ز رفوست
(ص245)
و نیز:
ز کار سخت خود نکنم هیچ شکوه از آنک
نکرده کار می نتوان زیست کامکار
(ص 280)
و یا:
سرد می گردد تنور آسمان
در تنور گرم باید پخت نان
(ص 275)
و نیز:
هر بلایی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است
(ص226)
که یاد آور «هر چه از دوست رسد نیکوست» است. و یا:
به آب روان گفت گل کز تو خواهم
که رازی که گویم به بلبل بگویی
بگفتا به جوی آب رفته نیاید
نیابی مرا، گرچه عمری بجویی
(ص46)
تو به پنبه می بری سر ای پدر
من به تیغ این کار کردم مختصر
(ص284)
علاوه بر آن در اشعار پروین تلمیحات فراوان به آیات، احادیث و قصه های قرآن دیده می شود که از میان آنها بیشتر از همه به داستان حضرت موسی و نمرود که به طور مفصل در طی یک مثنوی آورده شده می توان اشاره کرد و در «لطف حق» که داستان به دریا افکندن حضرت موسی به دست مادر از ترس فرعون است آن چنان زیبا و لطیف احساس مادرانه از یک سو و برهان وحی را از سوی دیگر با عباراتی روان و لطیف به تصویر می کشد که در حافظه بسیاری از خوانندگان شعر پروین ثبت و ضبط شده است آنجا که از زبان مادر موسی می گوید:
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت به یاد
آب خاکت را دهد ناگه به یاد
(ص265)
و از سوی حق پاسخ می شنود که:
وحی آمد این چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
... در تو تنها عشق و مهر مادری است
شیوه ما، عدل و بنده پروی است
(ص 265)
و برای اطمینان خاطر مادر داستان نمرود را از زبان حق بیان می کند و اظهار می دارد که:
ما که دشمن را چنین می پروریم
دوستان را از نظر چو می بریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کسی با موسی عمران کند
(ص 269)
در موارد دیگری نیز به داستان حضرت موسی و معجزات او اشاره شده است ازجمله:
حدیث نور تجلی به نزد شمع مگوی
نه هر که داشت عصا بود موسی عمران
(ص232)
که مصرع اول به آیه: (فلما تجلی ربه للجبل فجعله دکا و خر موسی صعقاً)(3) اشاره دارد. و نیز:
بسی مجاهده کردیم در طریق نفاق
ببین چه بیهده تفسیر جاهدوا کردیم
(ص20)
که به آیه «ان الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (4) اشاره دارد.
چو اسرائیلیان کفران نعمت
مکن چون هست هم سلوی و هم من
(ص149)
که اشاره دارد به آیه شریفه «و انزلنا علیکم المن و السلوی»(5)
- تأثر پروین از شاعران پیشین خود:
از جمله شاعرانی که بر شعر پروین تأثیر خاصی داشته اند می توان از مولانا، سعدی، بر محتوای شعر پروین است گاه چون منوچهری و عنصری بر شکل و صورت شعر و گاه چون ابن یمین بر محتوا و شکل است.
از جمله مواردی که پروین تحت تأثیر مولانا است می توان از «طوطی و شکر» نام برد.
تاجری در کشور هندوستان
طوطی زیبا خرید از دوستان
خواجه شد در دام مهرش پایبند
دل ز کسب و کار خود یکباره کند...
(ص172)
که به داستان طوطی و خواجه اش و طوطی و بازرگان مولانا بی شباهت نیست هرچند داستان به نحو متفاوتی بیان می شود نتیجه ای که بر آن مترتب است نیز متفاوت است.
نیز در «شوق برابری» که زاغچه ای برای همسانی با طاووس پر زیبای طاووس را به خویشتن می بندد شباهتی به داستان روباه و خم رنگرزی دارد که برای همسانی با ایشان به خم رنگ فرو می رود در این دو داستان نتیجه پایانی یکی است.
به لحاظ شکل و صورت نیز، پروین چون مولانا از شیوه تمثیل برای القای اندرزهای اخلاقی و نصایح خود از زبان دوک، کرم پیله، گل خودرو، پیاز، عدس، شمع و آسیا، کعبه و هرچیز دیگری که در محیط اطراف اوست، مدد می جوید.
از دیگر شاعران تأثیرگذار بر پروین سعدی است. یقیناً روانی طبع و شیرینی و عذوبت کلام پروین ناشی از مطالعه مداوم اشعار سعدی است. علاوه بر آن در زیباترین مناظره پروین که شاید کمتر کسی است که آن را از برنداشته باشد-مناظره محتسب و مست- می گوید:
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
(ص273)
از آنجا که قریب به این مضمون و چنین مناظره ای در قطعه ای از سعدی نیز دیده می شود یحتمل که پروین متأثر از سعدی باشد با این تفاوت که در سروده سعدی مست از عقل دفاع نمی کند اما مست پروین در جواب محتسب می گوید که «در سر عقل می باید و بی کلاهی عار نیست».
در باب هشتم بوستان حکایت فقیهی که مستی را مورد عتاب قرار می دهد:
فقیهی برافتاده مستی گذشت
به مستوری خویش مغرور گشت
(ص372)
و نیز در باب دهم:
شنیدم که مستی ز تاب نبید
به مقصوره ی مسجدی در دوید
در قطعه «سختی و سختی ها» نیز به لحاظ شکل و محتوا پروین تحت تأثیر قطعات ابن یمین است.
نهفتن به عمری غم آشکاری
فکندن به کشت امیدی شراری
... به دریا درافتادن و غوطه خوردن
نه جستن پناهی، نه دیدن کناری
... به بزم فرومایگان ایستادن
نشستن به دریوزه در رهگذاری...
بسی خوش تر و نیک تر نزد دانا
ز دمسازی یار ناسازگاری
(صص 131-132)
شعر پروین گاه از نظر توصیف و نیز سبک بیان به اشعار منوچهری و عنصری نزدیک می شود به گونه ای که اگر آن را خارج از دیوان پروین بیابیم تشخیص آن دشوار است. چنانکه در شعر «نوروز» که سراسر توصیفی است، عنصری دیگری را شاهدیم. و منوچهری مکرری را به تماشا نشسته ایم.
سپیده دم نسیمی روح پرور
وزید و کرد گیتی را معنبر
تو پنداری ز فروردین و خرداد
به باغ و راغ، بد پیغام آور
...ز گوهر ریزی ابر بهاری
بسیط خاک شد پر لؤلؤتر
... به تن پوشیده گل، استبرق سرخ
به سر بنهاد نرگس افسر زر
بهاری لعبتان آراسته چهر
به کردار پری رویان کشمر
چمن با سوسن و ریحان منقش
زمین چون صحف انگلیون مصور...
(ص299)
ابیات فوق به لحاظ سبک شناسی، سبک خراسانی را نشان می دهند. آوردن لغاتی نظیر معنبر، راغ، لؤلؤتر، استبرق، لعبتان، افسر، انگلیون که لغات آرکائیک (کهن) هستند و استفاده از ادات تشبیه: پنداری، به کردار نیز کاربرد کشمر که مخفف کشمیر است از دیگر مختصات این سبک است. استفاده بسیار از طبیعت و آثار طبیعت و ریاحین و گل های گوناگون نیز در این سبک دیده می شود. در مثنوی موش و گربه(6) نیز رگه هایی از تأثیر پروین از عبیدزاکانی به لحاظ صورت و نیز محتوا دیده می شود.
ز حیله بر در موشی نشست گربه و گفت
که چند دشمنی از بهر حرص و آز کنیم
... شبی به خانه نشستیم و دامن آلودیم
بیا رویم سوی مسجد و نماز کنیم
(ص 190)
همچنین شعر «شکایت پیرزن» متأثر از شکایت پیرزن مخزن الاسرار است با این تفاوت که آنجا پادشاه سلطان سنجر است و در شعر پروین قباد، و عتاب پیرزن لحن تند و بی پروای پیرزن پروین را ندارد و تنها در اظهار مظلومیت شریکند:
پیرزنی را ستمی درگرفت
دست زد و دامن سنجر گرفت
کای ملک آزرم تو کم دیده ام
وز تو همه ساله ستم دیده ام
... داوری و داد نمی بینمت
وز ستم آزاد نمی بینمت ... (7)
اشعار سیاسی - اجتماعی پروین:
علاوه بر ابیاتی که به صورت مضمر و به گونه ای ایهام وار به انتقاد از حاکمیت زور و بیداد اشاره دارند، ابیات بسیاری در دیوان او یافت می شود که آشکارا و متهورانه اغنیا و عمله جور و بیداد و حتی شخص شاه مورد اعتراض پروین قرار گرفته اند. که از جمله آنان می توان به «شکایت پیرزن» اشاره کرد. آنجا که پیرزن تهیدست بی پروا شخص شاه (قباد) را مورد عتاب قرار می دهد که:روزی بیا به کلبه ما از ره شکار
تحقیق حال گوشه نشینان گناه نیست
... دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
... سنگینی خراج به ما عرصه تنگ کرد
گندم تراست حاصل ما غیر کاه نیست
... حکم دروغ دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست
صد جور دیدم از سگ و دربان به درگهت
جز سفله و بخیل در این بارگاه نیست
(ص 152)
نه تنها پادشاه که قاضی و مفتی و... دیگر مظالم ظلم مورد اعتراض پروین قرار دارند. آنجا که از زبان دزدی که وی را به داوری نزد قاضی می برند، خطاب به قاضی می گوید:
دزدی پنهان و پیدا کار تست
مال دزدی جمله در انبار تست
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
(92)
در شعر «دو قطره خون» که مناظره میان دو قطره خونی است که یکی از پای خارکنی و دیگری از دست تاجوری بر خاک می افتد و گفتگوی میان این دو به خوبی تفاوت و تبعیض در جامعه طبقاتی را نشان می دهد. آنجا که قطره خون خارکن در جواب ادعای یکرنگی قطره خون تاجور به خنده جواب می دهد که:
به خنده گفت میان من و تو فرق بسی است
تویی ز دست شهی من ز پای کارگری
تو از فراغ دل و عشرت آمدی به وجود
من از خمیدن پشتی و زحمت کمری
و سرانجام فریاد اعتراض سر می دهد که:
یتیم و پیرزن اینقدر خون دل نخورند
اگر به خانه غارتگری فتد شرری
به حکم ناحق هر سفله خلق را نکشند
اگر ز قتل پدر، پرسشی کند پسری
درخت جور و ستم هیچ برگ و بار نداشت
اگر که دست مجازات می زدش تبری
اگر که بد منشی را کشند بر سر دار
به جای او ننشیند به زور ازو تبری
(صص278-279)
نتیجه گیری و خلاصه بحث:
همان گونه که در سطور پیشین نموده شد: «پروین» علی رغم کم اقبالی و بی مهری از سوی معاصرینش، شاعره ای بلندمرتبه، خوش قریحه و توانا است که به علت استقلال فکر و آزادگی روح تحت سیطره روح حاکم بر عصر قرار نگرفته است و شاید به همین علت به انزوای اجتماعی کشانده شده و یا خود به خلوت خویش گریخته است. پروین عرصه های مختلف شعر را تجربه کرده و در تمامی آنها موفق بوده است. هر چند سبک شعری او تلفیقی از دو سبک خراسانی و عراقی است اما زبان تازه ای را برای القای مفاهیم خویش به کار می گیرد که سلاست و عذوبت کلام سعدی را فرایاد می آورد. هرچه هست پروین شاعری دردمند است که غم و اندوه مردم روزگارش اعم از کودک یتیم و بیوه زن و فقیر و مظلوم را فریاد می زند و گرفتار خویش نیست چنانکه در سراسردیوان او تک بیتی یافت نمی شود که از خود و زندگی خویش و یا عشق خصوصی و فردی سخن گفته باشد. مضمامین بن مایه های شعر او که عمدتاً اخلاقی و اجتماعی هستند بیشتر از آن است که در حوصله این جستار بگنجد و تنها به ذکر پاره ای از آن موارد اکتفا شد. هر چه هست پروین نماینده و الگوی زن متفکر و روشنفکر ایرانی است با همه نجابت و رسالتی که جامعه برای او قائل است و بی تردید علی رغم همه بی مهری ها در حافظه تاریخی ملت ما شخصیت و شعر او باقی خواهد ماند.پی نوشت ها :
1- یادنامه ناصرخسرو، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 317، 320، 326.
2- همان.
3- اعراف/143.
4- عنکبوت/69.
5- بقره/54.
6- عبیدزاکانی، کلیات اشعار، ص 275.
7- نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، ص 140.
منابع تحقیق:
1- قرآن کریم.
2- آرین پور، یحیی. از نیما تا روزگار ما، چاپ سوم. تهران: زوار، 1379.
3- اعتصامی، پروین. دیوان اشعار، به کوشش محمد عالمگیر تهرانی، تهران: نشر محمد.
4- بلخی، جلال الدین محمد. مثنوی معنوی، 6 جلد، چاپ سوم. تهران: اطلاعات، 1377.
5- زاکانی، عبید. کلیات اشعار، به کوشش اقبال آشتیانی. تهران: پیک فرهنگ، 1376.
6- سپهری، سهراب. هشت کتاب، چاپ پنجم. تهران: طهوری، 1363.
7- سعدی، مصلح بن عبدالله. کلیات، به اهتمام محمد علی فروغی، چاپ چهارم. تهران: امیرکبیر، 1363.
8- منوچهری دامغانی. کلیات اشعار، به اهتمام محمد دبیر سیاقی. تهران: انشتارات طهوری، 1370.
9- نظامی گنجوی، الیاس. کلیات اشعار، چاپ چهارم. تهران: امیرکبیر، 1366.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}