نویسنده: رضا بیطرفان*
منبع:راسخون



 
نگاه آیات قرآن و احادیث به حوادث زندگی گذشتگان و تأکید بر آشنایی با زندگی امت‌های پیشین، یکی از انگیزه‌های اصلی برای آغاز فعالیت تاریخنگاران اسلامی بود. تاریخنگاری اسلامی تا رسیدن به روزگار مسعودی مراحل مختلفی را طی کرد و تجربه‌هایی متفاوت را پشت سر گذاشت. مورخان اسلامی ابتدا به جهت توصیه‌ی قرآن به پیروی از سیره‌ی پیامبر(ص) در تمامی شئونات زندگی، به ثبت و ضبط سیره‌ی ایشان پرداختند و با تأسی از روش عالمان حدیث به موضوعاتی چون مغازی پیامبر اسلام(ص) اشاره می‌کردند و کتاب‌هایی در این موضوع به نگارش درمی آوردند. این اقدام نخستین گام‌های ظهور تاریخنگاری اسلامی به شمار می‌رود و کسانی چون ابان بن عثمان بن عفّان، عروة بن زبیر، شرحبیل بن سعد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری و موسی بن عقبه در این زمینه فعالیت می‌کردند. « در واقع تدوین سنت پیامبر که خود از آگاهی عمیق تاریخی برخوردار بود و شکل گیری آن به عنوان یکی از مهمترین اجزای تاریخ اسلام، پاسخی بود به نیاز جامعه نوین اسلامی که پس از عصر فتوح و در دوره استقرار و آرامش برای درک حرکت تاریخ و تحصیل معیارهایی برای ارزیابی آن به شناخت سیرت و سنت پیامبر محتاج شد»(سجادی، عالم زاده، 1386: 36). به گفته‌ی عبدالحسین زرین کوب، نگارش اینگونه کتب و گرایش به تحقیق درباره‌ی مغازی و فتوح از جهت احکام راجع به فتح و خراج و ذمه و ... نیز اهمیت داشته است(زرین کوب، 1387: 85). در کنار مکتب تاریخ نگاری حجاز در عراق نیز جریان دیگری از تاریخنگاری با ویژگی‌های مخصوص به خود شکل گرفت. این مکتب علاوه بر مدینه از مناطق دیگری چون ایران و روم، متأثر بود. تاریخنگاری های مکتب عراق تا حدودی رنگ و بوی گرایش‌های سیاسی و فرقه ای را پیدا کرد و به همین جهت بود که آثار نوشته شده در این مکتب با دیدگاه منطقه ای و ظهور تعصبات و تفاخرات قبیله ای همراه شد. با گسترش قلمروی مسلمانان و قرار گرفتن تمدن‌های بزرگی در محدوده‌ی اسلام، مسلمانان با میراث تمدنی ایشان آشنا شدند و از آن بهره بردند. تاریخنگاری اسلامی نیز در سایه‌ی این پیشرفت تمدنی به رشد و بالندگی خود ادامه داد و از امکانات ایجاد شده در جامعه‌ی اسلامی سود برد و نتیجه‌ی آن ظهور چهره‌های شاخصی در این عرصه بود که نگرش‌های جدیدی را با خود به همراه آورده بودند. در قرن سوم هجری قمری، نگارش تواریخ عمومی آغاز شد و روش‌های سنتی در سایه‌ی آن‌ها کم رمق و کم رنگ تر شدند. این تواریخ، با داستان آغاز خلقت شروع می‌شدند و سپس به تاریخ پیامبران می‌پرداختند و به زندگی پیامبر اسلام(س) نیز اشاره می‌کردند و تا روزگار مورخ ادامه می‌یافتند. اشاره به سایر اقوام و امت‌های دیگر از ویژگی‌های بارز این کتاب‌ها به شمار می‌رفتند. یکی از کسانی که به نگارش این نوع کتاب‌ها روی آورد، مسعودی بود. وی مورخ شناخته شده ای است که در رشته‌های مختلف علوم صاحب نظر بوده و کوشش‌های بسیاری نموده است. او نه تنها در تاریخ و جغرافیا که در کلام و فلسفه، نجوم و ... نیز چهره ای شناخته شده بود. درباره‌ی مراحل مختلف زندگی او و جزییات مربوط به سوابق علمی و اندیشه‌هایش، اطلاعات زیادی در دست نیست. بهترین منبع برای شناخت بیشتر مسعودی کتاب‌های به جامانده‌ی او یعنی«مروج الذهب و معادن الجوهر» و «التنبیه و الاشراف» می‌باشد.
مسعودی در حدود 280ه ق به دنیا آمد و در حالیکه بسیاری محل سکونت خانواده‌اش را مصر و یا بغداد و یا محل تولدش را مغرب گفته‌اند، خودش محل به دنیا آمدنش را بابل ذکر کرده است(مسعودی، 1365، ج1: 65). دوران رشد و شکوفایی او در قرن چهارم هجری قمری سپری شد. در این قرن، دانشمندان بزرگی در علوم مختلف در سرزمین‌های اسلامی به فعالیت می‌پرداختند و همین نیز باعث پیشرفت چشمگیر جامعه‌ی اسلامی گردید. این دوران به رنسانس اسلامی معروف است و البته منظور از رنسانس در اینجا، «احیای معرفت و ادب قدیم و شکوفایی فرهنگی در مهد تمدن اسلامی است نه نوزایی یا احیای خود اسلام»(کرمر، 1375، پیشگفتار: 7). مسعودی در 346 هجری قمری در مصر از دنیا رفت. دوران زندگی او مقارن با عصر دوم حکومت عباسیان بود. روزگار خلافت در این دوران، چندان روزگار مناسبی نبود و از خلفای نیرومند دوران اول عباسی خبری نبود. کاهش نقش سیاسی خلفا در این زمان ریشه در اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عصر اول عباسیان داشت. نفوذ ترکان بر خلیفه روز به روز افزایش یافت و همین موضوع بسیاری از ناآرامی‌ها و بحران‌ها را ایجاد کرد. «سرانجام، ویژگی عصر دوم عباسی فروپاشی روابط میان خلافت و منابع نیروی آن در مناطق شد که به ضعف آن منجر گردید و خلیفه سمتش را به عنوان رأس هرم سازمانی برای آن نظامی که بر زندگی اسلامی در عصر اول عباسی سیطره داشت و در پی آن، هیبتی را هم که در میان مردم به دست آورده بود، از دست داد و در نتیجه تحقیر شد(طقوش، 1385: 186). مسعودی در این شرایط بود که برای کسب دانش و ارضای میل کنجکاو و جستجوگرش به سفرهای طولانی پرداخت و سال‌های زیادی را در نقاط مختلف جهان سپری کرد. به گفته‌ی خودش این سفرها را برای کسب دانش و دستیابی به منابع دست اول و گرفتن اطلاعات از آن‌ها انجام داده است(مسعودی، 1365، ج1: 11). او در سرزمین‌های ایران، هند، جزیره‌ی ماداگاسکار، سرزمین‌های ماوراءالنهر، آذربایجان، گرگان و شام به گردش پرداخت. سرانجام به مصر رفت و در فسطاط ساکن شد. این سفرها که مسعودی در آن با طبقات مختلف مردم دیدار کرد، او را به شخصیتی برجسته تبدیل نمود که در تاریخ و جغرافیا و شناخت اندیشه‌های گوناگون قلمروی اسلامی، متبحر و کارآزموده شده تا جاییکه به بزرگانی چون جاحظ نقد نموده و اطلاعات او را زیر سؤال می‌برد و علت ضعف جاحظ در ارائه‌ی اطلاعات درست را به این شکل بیان می‌کند که«...این مرد دریاها را نپیمود و سفرهای بسیار نکرد و راهها و شهرها را نمی شناخت. او مانند گردآورندۀ هیزم در شب تاریک است و از کتاب های وراقین نقل قول می کند»(مسعودی، 1365، ج1: 114و119و 194). در زمان زندگی مسعودی، اگرچه خلافت دچار ضعف شده بود، اما همین مسئله و از بین رفتن تمرکز سیاسی در سرزمین‌های اسلامی، موجب ایجاد حکومت‌های مستقل و فراهم شدن برخورد و تبادل اندیشه‌های مختلف در جامعه‌ی مسلمانان گردید. تضعیف تعصبات و ایجاد روحیه‌ی تسامح و تساهل نزد حاکمان، موجبات رشد مراکز علمی متعدد در سراسر جهان اسلام را فراهم نمود. بازار جذب دانشمندان به دربارهای گوناگون گرم بود و رقابتی پر دامنه در این زمینه ایجاد شده بود. از طرفی امکانات سفرهای طولانی مهیا بود و اهل علم در هر نقطه از خاک مسلمانان با استقبال روبرو می‌شدند و زمینه برای دانش طلبی ایشان فراهم می‌گردید. مسعودی در هنگام جوانی از محضر اساتید برجسته‌ی بغداد بهره برد و در طول سفرهای درو و درازش نیز از اندوخته‌ی علمای هر منطقه کسب فیض می‌نمود. ابوالعباس احمد بن سریج، محمد بن خلف بن حیان، ابوالقاسم جعفربن همدان موصلی و حتی محمد بن جریر طبری را می‌توان از کسانی دانست که مسعودی به شاگردی ایشان پرداخته است. طبری از جمله کسانی است که مسعودی در کتاب خود، آن‌ها را ستوده است. در مورد مذهب مسعودی باید گفت که مذهب او در کتاب‌هایش به صراحت ذکر نگردیده و به همین جهت درباره‌ی این موضوع سخن‌های متفاوتی ذکر گردیده است. او به عمد تلاش نموده تا در نوشته‌هایش از مذهب و جریان فکری مشخصی دفاع نکند و با نگاهی بیطرفانه به ذکر حوادث بپردازد. در مورد آثار او باید به اخبارالزمان اشاره کرد که این کتاب به دست ما نرسیده و اثری از آن به جا نمانده است. او در مروج الذهب از بسیاری از مورخان نام می‌برد و به نظر می‌رسد که کتاب‌های آنان را مطالعه کرده باشد. وی از بسیاری از آن‌ها تأثیر پذیرفته و از آن‌ها تعریف و تمجید می‌کند. او علاوه بر ستایش آثار برجسته‌ی تاریخی به نقد و ذکر معایب تاریخ نگاری برخی از منابع نیز می‌پردازد و این موضوع نگاه تیزبین و شناخت کافی او از اسلوب صحیح تاریخنگاری را نشان می‌دهد و اینکه در بیان کاستی‌های موجود در نوشته ای مورخان قبل از خود هیچ گونه ملاحظه ای نداشته است. مسعودی، برقراری پیوند میان تاریخ و جغرافیا را در آثارش مورد نظر قرار داده است. وی، شرایط اقلیمی، ویژگی‌های محیط طبیعی را در بررسی شکل گیری جوامع در تاریخ وارد کرده است و از تأثیر شرایط جغرافیایی بر آداب و رسوم و فرهنگ مردم مثال‌هایی را ذکر می‌کند. خودش در ابتدای مروج الذهب می‌گوید« ما کتابی دربارۀ اخبار زمان نوشتیم و گفتگو از این مطالب را در آن مقدم داشتیم: هیئت زمین، شهرها و عجایب آن، دریاها، درهّ ها و فرورفتگی ها، کوهها، رودها، معادن بدیع، و سرچشمه آب ها، مرغزارها و جنگل های آن و جزایر واقع در دریاها و دریاچه های کوچک، اخبار ساختمان های بزرگ و مساکن بلند، داستان مبدأ و یاد اصل و ریشۀ نسل بشر و گوناگونی سرزمین ها، و آنچه رود بوده و دریا شده است و آنچه دریا بوده و در درازای روزگاران، بدل به خشکی گشته؛ تحولات زمان و علت آن، سبب فلکی و طبیعی آن ، تقسیم اقلیم ها به خواص ستارگان و چرخش گاه های انواع کوهستان و اندازه های نواحی و آفاق...»(مسعودی، 1365، ج1: 17). مسعودی از اولین مورخانی است که تحت تأثیر جریان عقل گرایی حاکم بر دورانش، به استدلال در مباحث تاریخی روی آورد و هیچ گاه بدون تأمل در عقلانی بودن اطلاعات تاریخی به قبول بی چون و چرای آن‌ها نپرداخت. تحلیل و بررسی داده‌های تاریخی به دست آمده همواره مورد نظر وی بود. او از راه مشاهده و کسب اطلاعات عینی پیرامون یک واقعه‌ی تاریخی و همچنین استفاده از منابع مکتوب موجود به ثبت و ضبط تاریخ خود مبادرت ورزید و به همین دلیل آثار او از سایر آثار دوران خود جامع تر و دربرگیرنده‌ی جزییات بیشتری بود. با دقت در نوشته‌های به جا مانده از مسعودی به خوبی می‌توان فهمید که وی از پیشگامان تاریخنگاری تحلیلی است و تا حدود زیادی از روش‌های سنتی فاصله گرفته است. روش کار مسعودی، موضوعی است و در برخی موارد ، شخصیت‌ها را محور تاریخ نگاری قرار می‌دهد(آیینه وند، 1387: 100). روشی که او در پیش گرفت، زمینه ای برای موضوعات اجتماعی و اقتصادی شد و نگاهی غیرمغرضانه به اندیشه‌های مختلف در زمان حیاتش، زمینه را برای شناخت و بهره گیری از دستاوردهای سایر تمدن‌ها ایجاد نمود. به گفته‌ی سید حسین نصر« همینها برای آن کافی بوده است که وی را به صورت یکی از چهره های دایرةالمعارفی در علم اسلامی درآورد، که عطش فطری او برای معرفت وی را به آن واداشته بود که تقریباً همۀ اشکال علم را بیازماید، و بسیاری از سیماهای مربوط به تاریخ بشر و تاریخ طبیعت را مورد مشاهده قرار دهد»(نصر، 1388: 32). او در کنار بیان دقیق وقایع تاریخی و به منظور ایجاد جاذبه برای خوانندگانش به برخی عجایب و شگفتی‌ها نیز اشاره می‌کند و اینگونه تاریخ خود را از خشکی و مخاطبانش را از بی رغبتی به مطالعه‌ی آثارش رهایی می‌بخشد. مسعودی در تاریخ خود توجه زیادی به توصیف احوال و خصوصیات اشخاص دارد تاجاییکه اشخاص در مواقعی به روشنی و وضوح برای خواننده مجسم می‌شوند. همچنین از دیگر ویژگی‌های او« دیدن حوادثی است که دیگر مورخان یا آنگونه حوادث را اصلاً ندیده اند، یا علاقه ای به دیدن آن نداشته اند. از جمله حوادثی نظیر فساد حاکم بر دربارهای حکومتی، جزئیات زندگی خلفا و سلاطین، بی بند و باریهای خلفای اموی و عباسی و جز اینها»(ولوی، 1375: 30). مسعودی در نگارش تاریخ به ساده نویسی، مختصر نویسی و پرهیز از تکلف گرایش دارد و در برخی موارد اصطلاحات ناآشنا را توضیح می‌دهد و حفظ زبان هر ناحیه را در بیان احوالات ایشان رعایت می‌کند.« مسعودی تاریخ را بستر و مجرای همه دانشها و شناخت بشری می دانست»(سجادی، عالم زاده، 1386: 16). در هرصورت در زمانی که بسیاری از وقایع تاریخی با داستان‌های خیالی و ساختگی آمیخته می‌شد و روایات گه گاه متناقض در متن کتب تاریخی به چشم می‌خورد، قلم مسعودی و تاریخنگاری های او پایانی بر پذیرش قطعی روایات غیرمعقول و مبالغه آمیز و شروعی بر به کارگیری روش‌های استدلالی و عقلی در بررسی وقایع تاریخی بود. «اگر ابن خلدون از همۀ مورخان گذشته بیشتر به مسعودی ارج نهاده و حتی لقب پیشوای کاتبان و مورخان را به او داده است، محققان غربی نیز ضمن ستایش مسعودی، جایگاه ویژه ای به او بخشیده اند. توجه خاورشناسان به مسعودی و ستایش ایشان از وی و اثرش، باعث شده که میان او و برخی مورخان مشهور مسلمان دیگر مقایسه کنند. فون کریمر خاورشناس، او را هرودت عرب لقب داده است. وجه شباهت میان این دو، دلبستگی به شناخت تاریخ و کوشش مداوم و سفر برای گردآوری و تدوین آن، و استعداد کلّی برای ثبت امور شگفت و توجه به داده های جغرافیایی و تنوع ملت ها و اندیشه هاست»(خضر، 1389: 191). در مجموع می‌توان گفت مسعودی مورخ صاحب نام قرن سوم و چهارم هجری قمری، مسیری تازه را با استفاده از روش و نگاه جدید به نگارش تاریخ در پیش روی مورخان بعد از خود گشود و کتاب‌های به جامانده از او الگوی برای کسانی گردید که تا قبل از او تاریخ را نقل قول وقایع به تنهایی می‌دیدند و وقایع تاریخ را به محک عقل نمی‌زدند و دامنه‌ی تاریخ را چنان وسیع نموده بودند که هرآنچه را می‌شنیدند از عقلانی و یا غیرعقلانی به نام تاریخ در کتاب‌هایشان ثبت می‌نمودند. مسعودی نشان داد که برای پی بردن به اصل و حقیقت یک رویداد باید رنج سفر را تحمل کرد و جغرافیای وقایع تاریخی را با دقت از نظر گذراند تا منبعی قابل استناد برای مراجعه کنندگان به اثر تاریخی فراهم گردد.

پی‌نوشت‌ها:

* کارشناسی ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی

منابع و مآخذ
آیینه وند، صادق(1387)، علم تاریخ در گستره‌ی تمدن اسلامی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
خضر، عبدالعلیم عبدالرحمن(1389)، مسلمانان و نگارش تاریخ، پژوهشی در تاریخ نگاری اسلامی، ترجمه‌ی صادق عبادی، تهران: انتشارات سمت.
زرین کوب، عبدالحسین(1387)، کارنامه‌ی اسلام، تهران: انتشارات امیرکبیر.
سجادی، صادق، عالم زاده، هادی(1386)، تاریخنگاری در اسلام، تهران: انتشارات سمت.
طقوش، محمد سهیل(1385)، دولت عباسیان، ترجمه‌ی حجت الله جودکی، با اضافاتی از رسول جعفریان، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
کرمر، جوئل(1375)، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمه‌ی محمد سعید حنائی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین(1365)، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج1، ترجمه‌ی ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
نصر، سید حسین(1388)، علم و تمدن در اسلام، ترجمه‌ی احمد آرام، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
ولوی، علیمحمد(1375)، «ویژگیها و روش تاریخنگاری مسعودی»، فرهنگ، ش 19، صص13تا 33.