پژوهشگر: آمنه ابراهیمی




 
سعادتمند، انسانی است که قبل از مرگ، تا آنجا که می تواند از میراث تمدن خوشه چینی کند و آن را به فرزندان خود منتقل کند.>(درس های تاریخ، ویل و اریل دورانت ص۱۴)
دنیای امروز دنیایی است سراسر حادثه و رویداد و درک و فهم این حوادث پرتعداد و درهم تنیده و دریافت راز پیچیدگی و اهمیت تحولا ت و وقایع در حال وقوع در تصویرسازی آینده نیاز به بینشی عمیق و آگاهی از تاریخ دارد.
مایکل استنفورد در اثر خود <درآمدی بر فلسفه تاریخ> این ضرب المثل قابل تامل را که به نحوی می تواند تایید خطوط بالا را در خود داشته باشد نقل کرده است که <من یک انسان هستم من برای انسان بی تفاوت نسبت به خودم اهمیتی قائل نیستم.> انعکاس واقعیت ژرف و تلنگر ظریف این گفته به گونه ای است که رویکردی فراگیر و فزاینده نسبت به خوانش تاریخ و فهم و هضم رویدادها بر اساس دیدی تاریخی و بن مایه های سراسر از تجربه گذشته در بسیاری از جوامع مشاهده می شود.
رویکردی که در ایران تنها منحصر به قشر خاصی از جامعه است و هنوز ضرورت مطالعه تاریخ در بین بسیاری از اقشار جامعه کم رنگ و حتی بی رنگ است سال ها است که در حیطه آکادمیک علم تاریخ به حیات پویای خود ادامه می دهد و هرچه بیشتر به سوی مباحث نظری پیچیده ره می سپرد میل و علا قه وافر به تبیین و تحلیل حوادث گذشته برای فهم زمان کنونی و پیش بینی آینده و درک ارتباط تاریخ با سایر علوم در اواخر قرن نوزدهم در آمریکا در شخصی چون ویلیام دورانت تا بدان حد بود که وی بخش مهمی از زندگی خود را مصروف آن کرد. ویلیام دورانت مشهور به ویل دورانت در سال ۱۸۸۵ در ایالت ماساچوست آمریکا قدم به پهنه گیتی نهاد.
در سال ۱۹۰۷ تحصیلا ت خود را در دانشکده سنت پیر به پایان برد و پس از آن چندی به خبرنگاری روی آورد و بعد به آموزش زبان های انگلیسی و لا تین و فرانسه و ریاضی در دانشکده ای در نیوجرسی مشغول شد اما باز هم این شرایط روح جوینده و سیری ناپذیر او را ارضا نکرد و بدین ترتیب دورانت در دانشگاه کلمبیا به آموختن رشته فلسفه پرداخت و تا مقطع دکترا پیش رفت.
در این دانشگاه ازدواج کرد و از این پس تکاپوهای علمی خود را با همسرش گره زد و همسرش گام به گام او را همراهی کرد. دورانت در سال ۱۹۱۷ کتابی با عنوان <فلسفه و مساله اجتماعی> نوشت، ۹ سال بعد کتاب <سرگذشت فلسفه> او به شهرت رسید و به زبان های بسیار ترجمه شد.
شایان ذکر است که دورانت تنها در زمینه علمی قلم فرسایی نکرد؛ او کتابی را در مورد لغزش ها و خطاهای مذهبی خود و در قالب داستان از بر جای نهاده است. اما جست وجو و تکاپوهای او و همسرش به گونه ای برجسته و بارز در نوشتن ۱۰ جلد تاریخ تمدن خود می نمایاند.
جلد دهم این اثر قابل توجه به نام روسو و انقلا ب جایزه پولیتزر را کسب کرد. این زوج فعال در کتابی با نام <زندگینامه ما دو تن> همیاری ها و همدلی های خود را در زندگی مملو از فعالیتشان به تصویر کشیده اند. درازنای پیوند سعادتمندانه این زوج همواره با پژوهش و نگارش و فراز و نشیب ها و در تاریخ ۴ هزار ساله بشری انعکاس یافته و بی گمان دریافت هایی مهم از سیر حیات بشری و بازآفرینی گذشته و پیش بینی آینده را ارائه می دهد که در نوع خود بسیار ارزنده است.
این زوج در جایی می گویند: <این اقدامی خانوادگی بود، شاید هم حبس ابد، ولی از آن متاسف نیستیم.> پس گفتار <درس های تاریخ> که به همت محسن خادم انتشار یافته در واقع چکیده فهم دورانت ها از روند حیات بشری است در این اثر مختصر ارتباط تاریخ با زمین شناسی، اخلا ق، جنگ، اقتصاد، سوسیالیسم، دین و رشد و زوال و پیشرفت جوامع مورد مداقه قرار گرفته است.
در قسمت اقتصاد دورانت ها به واقعه ای در روم باستان اشاره کرده اند که می توان تکرار آن را با قوالبی دیگر در دل تاریخ مشاهده کرد؛ در این اثر آمده است: در زمانی که سنای روم در حل مساله طبقاتی ناتوان مانده بود اشراف زاده ای از تریبون مردم به نام تی بریوس گراکوس انتخاب شد تا برای پایان یافتن اختلا فات تدبیری بیندیشد او پیشنهاد کرد که با محدود کردن مالکیت به ۱۳۵ هکتار برای هر نفر و دادن مازاد آن به پرولتاریای پایتخت به نوعی تقسیم اراضی صورت گیرد. سنا پیشنهاد او را حمل بر مصادره اموال کرد و آن را نپذیرفت.
بنابراین گراکوس روی به مردم آورد و گفت: <شما می جنگید و کشته می دهید تا ثروت و تجمل نصیب دیگران شود. شما را آقای جهان می خوانند اما حتی یک وجب زمین هم در اختیار شما نیست>! گراکوس در حوادث بعدی طی بلوایی کشته شد اما نکته ای قابل تامل را در گفته خود به مردم تذکر داد و آن همانا تغییر شیوه مبارزه و اعتراض به منظور جلوگیری از تمرکز ثروت در در دست طبقاتی خاص بود؛ تمرکزی که در آن سال ها و سال های پس از آن فجایعی دیگر را به بار آورد.
دورانت ها با آگاهی از این معنی که دربین خوانندگان تاریخ برخی به وجوهی مثبت و برخی به وجوه منفی می نگرند در سطور پایانی اثر خود می نویسند: <برای آن عده از ما که تاریخ را صرفا نه به عنوان تذکار عبرت آمیز حماقت ها و جنایت های انسان، بلکه به صورت یادنامه شوق آفرین انسان های آفریننده نیز مطالعه می کنند، دیگر گذشته تاریکخانه نومیدی و وحشت ها نیست بلکه شهری است ملکوتی، کشور پهناور اندیشه است که در آن هزاران قدیس، دولتمرد، مخترع، دانشمند، شاعر، هنرمند، موسیقیدان، عاشق و فیلسوف هنوز زنده اند، سخن می گویند، تعلیم می دهند، صورتگری می کنند و نغمه می پردازند.
مورخ از اینکه نمی تواند در حیات انسان معنایی غیر از آنکه خود انسان به آن داده است نباید تاسف بخورد. بگذارید از اینکه ما به حیاتمان معنا ومفهوم می بخشیم و گاه این معنا بر مرگ غالب می شود احساس غرور می کنیم...>(درس های تاریخ، ص۱۴۴
منبع: آفتاب
http://www.aftabir.com