بررسی کلمات اضداد در قرآن کریم
چکیده :
برخی از لغات برای دو معنای متضاد وضع شدهاند که آنها را اضداد میخوانند. لغویون عرب شمار این لغات را در زبان عربی حدود چهارصد لغت دانستهاند که از آن میان حدود یکصد و پنجاه لغت در قرآن کریم آمده است. در خصوص وجود یا عدم وجود اضداد و نیز منشأ پیدایش آنها میان علمای لغت اختلاف نظر است. در مقاله حاضر این اختلاف نظر تبیین شده و اضداد قرآن معرفی گردیده است.1 ) مقدمه
اضداد لغوی کلماتی هستند از نوع مشترک لفظی که دو معنی متقابل دارند. مانند عسعس که بدو معنای رو کردن و پشت کردن تاریکی شب اطلاق میشود. طبیعی است که مقصود متکلم یکی از دو معنی متقابل است که میتوان با توجه به کاربرد کلمه در سیاق عبارت و قرائن موجود در کلام مراد گوینده را بدست آورد.در طول تاریخ اسلام پژوهشگران از زوایای گوناگون به مطالعه و بررسی قرآن کریم پرداختهاند. گروهی از نقطه نظر الفاظ و برخی از نظر محتوی و مفاهیم . یکی از بحثهای مهم علوم قرآنی که در فهم و تفسیر دقیق آیات قرآن کریم حائز اهمیت است و تحقیق پیرامون معانی آن نمایشگر اعجاز این صحیفه آسمانی است مفردات و کلمات غریب القرآن است. علماء به این دانش توجه خاصی مبذول داشته و تألیفات مستقلی در آن نوشتهاند. حدیثی از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود اعربوا القرآن و التمسوا غرائبه ( یعنی معانی قرآن را آشکار کنید و غرائبش را جستجو نمایید [1].
فهم معانی دقیق واژههای قرآن اولین مرحله در تدبر آیات قرآن است. از آنجایی که زبان و لغت پیوسته بمرور زمان و بواسطه آمیزش با فرهنگهای دیگر دستخوش تحول بوده ، واژهها معانی تازهای به خود میگیرند؛ لذا برای کشف مراد خداوند نیازمند فهم ریشه لغوی ، معنی حقیقی واژه و موارد استعمال آن در صدر اسلام هستیم. بخشی از واژههای قرآن ، کلماتی هستند که معانی متعددی دارند که به الفاظ مشترک معروفند. گاهی این معانی در مقابل هم قرار دارند که متضاد خوانده میشوند؛ مثل کلمه ظن که به دو معنای مملو و خالی آمده است. تضاد معنایی در اینگونه کلمات باعث غرابت معنای آنها شده است و برخی از علماء را بر آن داشته است که این الفاظ را در ضمن کتب غریب القرآن یا وجوه و نظائر قرآن و یا بطور مستقل و جداگانه مورد تحقیق قرار دهند؛ برای نمونه سیوطی ضمن تألیف کتاب معترک الاقرآن فی مشترک القرآن باب مستقلی را در کتاب التقاق به موضوع وجوه و نظائر قرآن اختصاص داده است. در خصوص اضداد قریب 30 کتاب مستقل نوشته شده است که مهمترین آن ، کتاب الاضداد ابن انباری است. ابن انباری در این کتاب با استشهاد به آیات قرآن کریم و اشعار شعراء نزدیک به چهارصد لغت را تشریح نموده است. این کتاب جامع همه تألیفات قدماء در باب اضداد بوده و بلحاظ احاطه علمی ابن انباری به رشتههای مختلف علوم قرآنی بسیار حائز اهمیت است. ازهری درکتاب التهذیب درباره ابن انباری میگوید:او در عصر خود یکه تاز علوم بود و برجستهترین عالم در شناخت معانی و اعراب و مشکل قرآن به شمار میرفت و برای او تألیفات نیکو و ارزندهای در علوم قرآن است و من تاکنون نشنیدم کسی در عرصه علوم قرآنی جانشین او شده باشد [2] .
2) اضداد لغوی در زبان عربی
بی اضداد نزد علماء لغت به الفاظی گفته میشود که به دو معنی متضاد اطلاق میشوند؛ مانند: جون که هم به معنی اسود (سیاه) و هم به معنی ابیض ( سفید ) بکار میرود. این الفاظ از نوع مشترک لفظیاند و آن لفظی است که دارای معانی و وجوه مختلفی باشد. اختلاف اعم از تضاد است؛ زیرا دو چیز متضاد مخالف هم نیز هستند. ولی دو چیز مخالف ضد هم نیستند؛ مثل قوه و جهل که مخالف هستند؛ ولی ضد نیستند. لذا بین لفظ مشترک و اضداد رابطه عموم و خصوص برقرار است. یعنی هر ضدی لفظ مشترک است؛ ولی هر لفظ مشترکی ضد نیست.اضداد لغوی در لغات عرب که زبان قرآن است وجود دارد؛ لذا شناخت آن در فهم آیات قرآن ضروری است. ابوحاتم سجستانی عقیده دارد: اگر کسی اینگونه معانی را نداند کلام ربانی را بخوبی درنیافته است[3].
1-2) آراء علما ، درباره وجود اضداد
البته علماء همچنانکه در مورد وجود لفظ مشترک درکلام عرب آراء مختلفی مطرح نمودند ، درباره وجود اضداد نیز اختلاف نظر دارند.الف ) گروهی چون اصمعی ، خلیل بن احمد فراهیدی ، سیبویه و ابوعبیده و ابن فارس با ذکر شواهد متعددی از کلامت عربی وقوع لفظ مشترک را تأیید کردند و حتی برخی از این افراد ، اشتراک لفظی را واجب و لازم میدانند؛ زیرا در هیچ زبانی آنقدر که معنی هست لفظ نیست؛ چون افکار و تصورات بشر را نمیتوان محدود و برای همه آن افکار لفظ پیشبینی کرد. لذا ناگزیر از وضع یک لفظ برای چند معنا میشوند و از این رهگذر مشترک لفظی به هم میرسد[4].
ب ) گروهی از علما بطور قطع و تام وجود اشتراک لفظی و اضداد را مردود دانستهاند. در رأس این علما که بسیار در رأی خود مصر است ابن درستویه ، عبدالله بن جعفر فارسی الاصل میباشد که ضمن بیان رأی خود درکتاب شرح الفصیح ، کتاب دیگری بطور مستقل تحت عنوان ابطال الاضداد نگاشته است.
این گروه کلماتی را که دیگران بعنوان مشترک لفظی در کلام عرب مورد استشهاد قرار میدهند ، تأویل و توجیه میکنند و معتقدند که این کلمات در طول زمان تطور پیدا کردند. برای مثال کلمه «وجد» از شواهد بسیار مهمی است که قائلین به وجود لفظ مشترک درکلام عرب به آن استناد میکنند و برای آن معانی مختلفی را میآوردند. مانند وجدت شیئاً وجدانا للضاله ( چیز گمشده را یافتم ) و وجدت علی الرجل مؤجده ( بر آن مرد خشم گرفتم ) و وجدتُ زیداً کریماً ( زید را کریم دانستم ).
ابن درستویه در شرح الفصیح میگوید: بعضی بدون تأمل و تحقیق کافی در معانی وجد گمان کردند که وجد از الفاظ مشترک است. با کمی تأمل و تحقیق در معانی وجد مشخص میشود که اصل همه این معانی یک معنا بیش نیست و آن اصابه الشی خیراً کان اوشراً است و لکن برحسب عوارض تصریفی و مصادر مختلف معانی متعدد پیدا کرده است[5].
ج ـ گروهی چون اباعلی فارسی بدون افراط و تفریط دربین نظرات قائلین و منکرین حد اعتدال را برگزیدند. او میگوید:لفظ مشترک در اصل برای دو معنی مختلف یا متضاد وضع نشده است؛ بلکه بسبب تداخل لغات به مرور زمان بوجود آمده است یا اینکه ابتدا لفظی برای معنای استعمال شده ، سپس برای معنای دیگری به عاریت گرفته شده است و در اکثر کثرت این استعمال بمنزله اصل گردیده است[6]. ابن انباری معتقد است:هرگاه کلمهای بر دو معنای متضاد دلالت کند اصل این است که دارای یک معنای است و بعد به جهت اتساع کلام دو معنای متضاد یافته است؛ مثل کلمه الصریم که هم به معنی روز و هم به معنای شب است. نظر به اینکه شب از روز منقطع میشود و روز از شب باید اصل هر دو معنا را یک معنا دانست؛ یا کلمه السدفه که به دو معنی نور و ظلمت اطلاق میشود اصل این کلمه به معنای ستر ( پوشاندن ) است؛ کما اینکه نور خورشید ظلمت شب را میپوشاند [7] و میافزاید:محال است عرب کلمهای را برای دو معنای متضاد وضع کند تا بطور مساوی به هر دو معنی دلالت کند. حتماً یک معنا در قبیلهای و معنای دیگر برای آن لفظ فراهم شده است. آنان لغت را از یکدیگر شنیده و گرفتهاند و به همین ترتیب دو معنای متضاد برای آن لغت پدید آمده است؛ مثل لفظ السدفه که در لغت تمیم به معنای ظلمت و در لغت قیس به معنای نور است .
به عقیده بعضی از محققین لفظ مشترک گرچه در ظاهر دارای معانی متعدد و مختلف است ، ولی در واقع کلمهایست که فقط برای یک مفهوم کلی که قدر جامع بین کلیه معانی بوده وضع گردیده است؛ نه برای یکایک آن معانی. بنابراین مشترک لفظی به معنی واقعی کلمه اساساً وجود ندارد؛ بکله آن مشترک معنوی است که در حقیقت ابتدا در مقابل یک قدر جامع و مفهوم مشترکی وضع شده وبعد در یکایک مصادیق خود استعمال گردیده است[8].
جلال الدین همایی مینویسد: آنچه مشترک لفظی میگویند در حقیقت مشترک معنوی است که جامعی دارد؛ همانطور که مسلک صاحب مجمع البیان است ، گاهی یک کلمه به دلیل داشتن یک صفت مشترک بر دو معنای متضاد دلالت میکند؛ مانند لفظ حرمت که از ماده حرم است به دو معنا است: حرمت در مورد چیزهایی که قداست دارند و حرمت در مورد چیزی که انجام آن روا نیست[9].
دو نظریه اخیر ، وجود مشترک لفظی و اضداد لغوی را نفی نمیکند؛ بلکه اعتقاد به وقوع آن را تعدیل میکند. زیرا به هر حال لفظ مشترک متناوباً و با استعمالهای جدا جدا میتواند به جمیع معانی خود دلالت کند و در هر موردی که استعمال شود و در هر موردی که استعمال شود به یکی از آن معانی که منظور متکلم باشد دلالت خواهد کرد.
2-2) منشا پیدایش و اضداد
کسانی که وجود لفظ مشترک و اضداد را در کلام عرب پذیرفتند ، در مورد منشأ پیدایش این الفاظ اختلاف نظر پیدا کردهاند.الف ـ گروهی معتقدند که این الفاظ توسط واضع واحدی تحقق یافته؛ یعنی شخص واحدی یک لفظ را برای چند معنا قرار داده و بدینوسیله ، اشتراک لفظی محقق شده است. در مقام تعلیل گفتند: چون گاهی تصریح ممکن است مفسدهای در پی داشته باشد مشترک لفظی را جهت ایجاد ابهام وضع کردند؛ کما اینکه آوردهاند : مردی به هنگام عزیمت پیامبر اکرم (ص) و ابوبکر به طرف غار ثور از آن حضرت سؤال کرد: این کیست ؟ پاسخ داد : این مردی است که مرا به این راه آشنا کرد.
ب ـ گروهی نیز معتقدند برای مشرک لفظی واضع معین و مشخصی نبوده بلکه واضعان مختلفی داشته است. به این بیان که برای یک لفظ هر یک از قبائل معانی خاصی را وضع کردهاند.
فی المثل در مورد کلمه وثب در کتب ادبی نقل شده است: شخصی از بنی کلاب در ذی جدن ظفار یکی از شهرهای یمن ، خدمت امیری از حمیر رسید. امیر روی تپه بلندی که مشرف بر آن شخص بود ، نشسته بود. وقتی که امیر او را دید گفت: ثب ( بنشین ) ولی مرد از جای خود بلند شد. امیر پرسید: حال این مرد چگونه است؟ به او گفتند که وثب درکلام نزارالظهر به معنی برجستن و بلند شدن است. امیر گفت: هر کس به سرزمین ظفار داخل شود باید به زبان و لغت حمیر تکلم کند [10].
3-2) آیا استعمال لفظ مشترک نشانه ضعف زبانهاست؟
برخی به استعمال الفاظ مشترک درکلام خرده گرفته و معتقدند: بکار بردن لفظ مشترک برای اراده معنای مقصود به قرینه معینه یا موضحه احتیاج دارد. اگر قرینه در کلام موجود باشد ، تطویل بلاطائل لازم میآید. در حالی که میتوان لفوظ مختص به آن معنا را بکار برد تا از قرینه بینیاز باشد و اگر قرینه درکلام موجود نباشد ، اجمال در مقال ودر نتیجه اخلال در معنا لازم میآید و این دو تالی فاسد ، مناسب با سخن پروردگار نیست. به این ایراد اینچنین پاسخ داده شده که قرینه ممکن است حالی مقالی باشد. بنابراین چنانچه قرینه مشترک لفظی حالی باشد ، تطویلی لازم نمیآید و نیز در بسیاری از موارد سخن مقتضی تطویل است و گوینده از این تطویل منظور خاصی دارد.ابن انباری در مقام جواب به این اشکال شعوبیه میگوید:شعوبیه فلسفه استعمال این نوع کلمات را در کلام عرب نمیفهمند. اولاً در کلام عرب مجموع کلمات معنای همدیگر را در جمله تصحیح میکنند و اول و آخر عبارات به هم ارتباط دارد. مراد متکلم از استعمال کلمات در سیاق کلام مشخص میشود؛ لذا استعمال لفظ مشترک اشکالی ندارد. ثانیاً استعمال لفظ مشترک به جهت اتساع در کلام است. زیرا بکار بردن یک لفظ برای چند معنا موجب توسعه زبان و تسهیل کار تفهیم و تفهم است. ثالثاً گاهی به جهت رعایت بلاغت و تعبیر از چیز بد به عبارت نیکو از الفاظ مشترک استفاده میکنند[11].
در معانی و بیان صنعتی است بنام علاقه تضاد که گاهی اهل فصاحت و بلاغت کلمات و عباراتی را بکار میبرند و معنا مخالف آن را اراده میکنند. چنانکه نفرین را و خیر را به معنای شر بکار میبرند.
3) اضداد لغوی در قرآن کریم
در میان کلمات اضداد از کتبی که در این رشته نوشته شده است ، بیش از چهارصد کلمه به چشم میخورد که از آن میان حدود یکصد و پنجاه مورد در قرآن کریم به کار رفته است؛ به این شرح:الف ) اذ ، اذا ، ازر ، الا ، اُمَّه ، امین ، اِنْ ، اَوْ؛
ب ) ابتر ، برح ، بطانه ، بعد ، بعض ، بعل ، بکر ، بَیّض ، بین ، باع؛
ت ) تبیع ، ترب ، تواب؛
ج ) جبر ، جدید ، جدا ، جفا ، جن؛
ح ) حرس ، حرف ، حَسِبَ ، حالقه ، احمر ، حمیم ، تحنث ، احوی؛
خ ) خبط ، خبو ، خشیب ، اخضر ، اخفاء ، اخلف ، الخلّ ، خاف ، خال ، خان؛
د ) دون؛
ر) ربیبه ، رجاء ، مرحبا ، راحله ، مرتَّد ، اردی ، رکوب ، رهوه ، اراح ، ارم؛
ز ) زعمی، زوج ، مزداد ، زال؛
س ) ساجد ، مسجور ، اسر ، سلف ، سلیم ، اسود ، سام ، سوی ، سامد ، سارب؛
ش ) اشحن ، شرب ، اشراط ، شری ، شعب ، اشکی ، مشمول؛
ص ) تصدق ، صارخ ، صریم ، صفح ، صفر ، صلاه ، صری؛
ض ) ضد ، ضراء ، ضعف ، ضاع؛
ط ) طری ، اطلب ، طلع ، طَلَّ؛
ظ ) متظلم ، ظن ، ظهاره ، ظهری؛
ع ) عجباء ، اعتذر ، عرف ، عارف ، عزر ، عسعس ، عاصم ، عفا ، اَعْند، عائذ ،عوق ، عسی؛
غ ) غابر ، تغریب ، غریم ، غفر ، اغار؛
ف ) اَفرَح ، فوارض ، افراط ، افرع ، مفرق ، فزع ، مفزع ، تفکه ، فاز ، فوق؛
ق ) قرء ، قریع ، مقرن ، قسط ، قصیه ، قعد ، قنوع ، قانع ، مُقو؛
ک ) کأس ، کل ، کلل ، کان؛
ل ) لا ، لحن ، لم و لَمْ؛
م ) ما ، ماثل ، مثل ، مسیح ، مَعْن ، ملق ، مُنّد؛
ن ) ناءَ ، نِدّ ، نسل ، نسی ، انصار ، ناس ، نائم؛
هـ ) هَجّد ، هاجد ، هجر ، هل ، اهماد ، هوی؛
و ) اودع ، اورق ، اَوْزَعَ ، وصی ، مولی؛
1-3) بررسی یک نمونه از اضداد در قرآن کریم
واژه اخفاء یکی از کلمات اضدادی است که در قرآن به کار رفته است. در معنای اخفا آمده است الاظهار و الکتمان [12] یعنی ظاهر کردن و پنهان کردن . این کلمه و مشتقات آن سی و چهار مرتبه در قرآن ذکر شده است. مواردی از آیات قرآن کریم عبارتند از:- ان الساعه اکاد اخفیها لتجزی کل نفس بما تسعی [طه 15]؛
- سواء منکم من اسرّالقول و من جهربه و من هو مستخف باللیل و سارب بالنهار [رعد 10]؛
- فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین [سجده 17]؛
- ادعوا ربکم تضرعا و خفیه [اعراف 55].
راغب میگوید:خفی الشی خُفّیَهً ( آن چیز پنهان شد ). خفاء چیزی است که بوسیله آن اشیاء دیگر پوشیده میشود؛ مثل پرده ؛ اما خفیته یعنی پنهانی و پوشیدگی آن را بر طرف کردی. وقتی گفته میشود که چیزی را آشکار کردهای. اخفیته یعنی آنرا پنهان کردی . در مقابل اخفاء ، ابداء و اغلان است؛ یعنی آشکار و علنی کردن [13].
ابن فارس گوید: خفی دو اصل متقابل دارد: اولی به معنای پنهان کردن و دومی به معنای ظاهر کردن است . به مرد پنهان شده مستخفی گفته میشود و وقتی چیزی را ظاهر کنی گفته میشود:خفیته الشی . بر همین اساس اخفیها را در آیه ان الساعه آتیه کاد اخفیها أظهرها خواندهاند[14]. ولی مصطفوی مینویسد:کلمه خفاء یک اصل واحد دارد و مقابل ابداء است یعنی پنهان کردن و آیات کریمه قرآن بر این تقابل دلالت دارد[15].
پینوشتها:
1) سیوطی ، الاتقان فی علوم القرآن ، ج 1 ، نوع غریب القرآن.
2) ازهری ، التهذیب فی اللغه ، مقدمه.
3) ثلاثه کتب فی الاضداد 76 .
4) صبحی صالح ، دراسات فی فقه اللغه 206 - 302.
5) همان.
6) همان 304.
7) سیوطی ، المزهر فی علوم اللغه 1/401.
8) سجادی ، فرهنگ اصطلاحات ، ذیل مشترک لفظی.
9) همایی ، کتاب معانی و بیان 225.
10) صبحی صالح ، پیشین 300.
11) همان 209.
12) صاغانی ، کتاب الاضداد 89.
13) راغب ، مفردات الفاظ القرآن ، ذیل خفی.
14) ابن فارس ، مقائیس اللغه ، ذیل خفی.
15) مصطفوی ، التحقیق فی کلمات القرآن ، ذیل خفی.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}