نویسنده: راضیه محمد زاده




 

مراحل خلاقیت

خلاقیت در غالب موارد، مراحل قابل تشخیص را طی می کند.این مراحل درباره فعالیت علمی و هنری بسیار مشابه هستند.این مراحل به قرار زیر است:

1- مرحله ی آمادگی:

در این مرحله کودک با هدایت و تشویق مربی، مسئله ای را بررسی کرده و انگیزه ای را پیدا می کند.ممکن است این انگیزه در خود کودک به علت برخورد با مسئله یا مشکل به وجود آید.کنجکاوی، درک مشکل، علاقه و آمادگی برای حل آن، مکالمه ی درونی یا مکالمه ی خیالی بین خود و یک فرد دیگر از ویژگی های این مرحله است.

2-مرحله ی نهفتگی یا پختگی:

در این مرحله، درباره ی آنچه مطالعه کرده یا آموخته تجزیه و تحلیل کرده، روابط موجود را کشف می نماید.در این مرحله قسمت هایی که با مطلب مورد نظر برای راه حل ارتباط دارند، اهمیت پیدا می کند و بقیه کنار گذاشته می شوند.در این مرحله حالت نیمه هوشیار و رویا مانند دارد، حالتی که انسان بدون وجود احساس ذهنی به کاری اشتغال دارد و به بینش هایی دست می یابد.

3-مرحله ی جرقه ی فکری یا کشف و اشراق:

در این مرحله، برق بصیرت و دانایی ناگهان به ذهن می رسد که اگر با استقلال منطقی همراه باشد به حل مشکل می انجامد.در این مرحله، کودکان اندیشه های خود را در قالب کلمات می ریزند.
برای ظهور خلاقیت، معلمان و اولیا باید برحسب جنسیت کودک، حساسیت زنانه و استقلال فکری مردانه را بیشتر مورد تشویق و تقویت قرار دهند.

4-مرحله ی تکرار یا مرور:

در این مرحله کودکان برای رسیدن به هدف نهایی با تمرکز شدید فکری، پشتکار و صرف نیرو و توان فراوان به طور مرتب مسئله را دنبال می کنند و غالباًٌ در خلوت به تنهایی کار می کنند، در این مرحله ممکن است کودکان با مشاهده ی هر گونه ممانعت و ناملایماتی از اطرافیان، مقاومت و بدرفتاری از خود نشان دهند.کودکان ممکن است لجباز و گوشه گیر شوند، دراین صورت باید به موضوع سلامت جسمانی و روانی آنان از قبیل تغذیه و خواب رسیدگی شود.

عوامل مؤثری که در شکوفایی خلاقیت مؤثر است

می توان موهبت خلاقیت را با بلا استفاده گذاردن، پژمرده نمود، یا با تمرین نمودن مداوم آن را توسعه داد.در این که استعداد را می توان پذیرش داد، تردیدی وجود ندارد.خلاقیت و ابتکار تنها زاییده ی یک استعداد فطری نیست، بلکه تا حدود زیادی مربوط به روش های تربیتی و زمینه های فعالیت به ویژه در دوارن کودکی تا هنگام بلوغ است و عوامل متعددی در رشد خلاقیت کودکان مؤثر است.بدون شک اگر خانواده امکان لازم برای سؤال کردن، کنجکاوی و کشف محیط به آنها بدهند، زمینه های رشد خلاقیت را برای کودکان فراهم آورده اند.
تنبیه ها و تهدیدهای مکرر آفت خلاقیت ذهنی است.بچه های خلاق نیاز به آرامش روانی، اطمینان خاطر و اعتماد به نفس قوی دارند.از خانواده انتظار می رود با تشویق و تأیید رفتار کودک و سرزنش نکردن خیال پردازی های کودک قدرت تخیل و خلاقیت او را تقویت کنند.
فراهم آوردن زمینه ی مساعد و تدارک لوازم بازی های دلخواه و ساده مانند:
بازی های فکری، حل معما و جدول، تبدیل وسایل خراب و بی مصرف به اشیاء مفید تزئینی، به طور کلی کارهای دستی، نقاشی، ترکیب رنگ ها، خلق شکلی جدید در نقاشی و هنر و مطالعه ی زیاد و ...تمرین های مناسب برای شکوفایی خلاقیت می باشند.
خلاقیت همچون گل لطیفی است که تحسین، آن را به شکوفایی وا می دارد.درحالی که مأیوس کردن غالباً آن را در غنچه می خشکاند.در خانواده تشویق با ارزش تر از هر جای دیگری است.
والدین قبل از ابراز کم ترین اظهار دل سرد کننده درباره کوشش های خلاق کودک، باید تعمق کنند.تشویق وقتی بسیار کارساز است که مستقیماً به افراد اظهار گردد، حتی موقعی بهتر خواهد بود که نزد دیگران ابراز شود و کودک آن را تصادفاً بشنود، در کنار خانواده، مدرسه نیز نقش مهمی در شکوفایی خلاقیت های کودکان دارد، عواملی چون عدم شناخت یا بی توجهی به ویژگی های کودکان خلاق سبب می شود که قدرت خلاقیت آنان به تدریج کاهش یابد.
به همراه خانه و مدرسه، رسانه های جمعی به خصوص تلویزیون را نمی توان نادیده گرفت.از نظر اطلاعات حاصل از دید و کسب فرهنگ و ارضای حس کنجکاوی از طریق کشف نکات به وسیله ی تصویر، تلویزیون دیگر فرد را وادار نمی سازد که خویشتن را موظف نماید که در پی جستجو و کاوش و خلق باشد، زیرا فرد دیگر جای تلاش برای خود نمی بیند.بنابراین در این رابطه با کودکان و پرورش خلاقیت، باید در استفاده از تلویزیون نظارت آگاهانه داشته باشد.
در نهایت باید تلاش شود که خلاقیت های بالقوه در نزد کودکان و نوجوانان شناسایی شده، فرصت های لازم برای رشد و توسعه ی آنها فراهم گردد.در نیل به این هدف نیز بها دادن به تخیل کودکان و حساس بودن نسبت به آن فوق العاده مهم است.اگر تخیل و آگاهی با هم توأم شوند، زمینه ی خلاقیت و نوآوری ها به معنی دقیق آن فراهم می گردد.
مهم ترین وظیفه و رسالت والدین و مربیان در ارتباط با پرورش قدرت تخیل کودکان، ارائه ی اطلاعات لازم و مفید و همراه نبودن فعالیت تخیلی کودکان با شناخت و آگاهی و فعالیت های تجربی است.
مسلماً اگر کودکان صرفاً غرق در تخیل شده اند، از واقعیات زندگی دور مانده و تمایل به گوشه گیری و انزوا داشته باشند، نمی توان از آنان تفکر خلاق و مولد انتظار داشت.بنابراین ارزشمندی تخیل در هدایت و پرورش آن است(1)و همچنین واداشتن به کنجکاوی و کنکاش های ذهنی، احترام به سؤالات عادی و غیر عادی، احترام به عقاید و ارزش دانستن آن، تدارک فرصت های مناسب برای یادگیری مبتکرانه و تشویق و قدردانی از ابتکار، وظیفه ی ما است.
تورنس بیست اصل را برای توسعه ی تفکر خلاق ارائه می دهد:
1-تفکر خلاق را با ارزش بدانید.
2-بچه ها را نسبت به محرک های محیطی حساس تر کنید.
3-دستکاری اشیاء و عقاید را تشویق کنید.
4-چگونگی آزمایش منظم عقاید را یاد بدهید.
5-تحمل عقاید تازه را افزایش دهید.
6-از تحمیل یک الگوی خاص بپرهیزید.
7-جوّی خلاق ایجاد کنید.
8-به کودک یاد بدهید تفکر خلاق خود را با ارزش بداند.
9-مهارت هایی به منظور اجتناب از بدآموزی هم سالان آموزش دهید.
10-اطلاع رسانی راجع به فرایند خلاقیت را ادامه دهید.
11-احساس ضعف در برابر شاهکارها را دور کنید.
12-یادگیری خودانگیز را تشویق و ارزیابی کنید.
13-خاری در پا ایجاد کنید.
14-برای تفکر خلاق ضرورت هایی ایجاد کنید.
15-موقعیت هایی برای فعالیت و فرصت هایی برای آرامش ایجاد کنید.
16-برای رسیدن به عقاید، منبع قابل دسترس فراهم کنید.
17-عادت رسیدن به کاربرد کامل عقاید را تشویق کنید.
18-انتقاد سازنده را گسترش دهید و فقط انتقاد کردن را آموزش ندهید.
19-کسب شناخت در رشته های گوناگون را تقویت کنید.
20-مربیانی با روح حادثه جویی باشید.

موانع موجود در برابر تفکر خلاق

1-نحوه ی نگرش دانش آموزان و معلمان.
2-کمبود پشتکار و تحمل اندک دانش آموزان.
3-محدود کردن کنجکاوی کودکان.
4-سرکوب خیال بافی کودکان.
5-تأکید بسیار بر نمره ی امتحانی.
6-تأکید زیاد بر مهارت های کلامی.
7-تأکید بسیار بر پیش گیری.
8-تأکید بیش از حد به نقش جنیست.
9-تأکید بسیار بر دروس نظری.

چگونه می توان موانع موجود بر سر راه تفکر خلاق را بر طرف نمود؟

در کتاب های روان شناسی «مانع»را به صورت عنصری تعریف می کنند که جلوی رشد و پیشرفت را می گیرد.برای جلوگیری از سوء تفاهمی که در این زمینه ممکن است به وجود آید ذکر یک نکته ضروری است.در زندگی روزمره وجود موانع چه به صورت بارز و چه پنهان اغلب لازم است.زیرا می توانند برای ما مفید واقع شوند.محیطی که کلاً خالی از موانع باشد، خطرناک است.همان گونه که ما برای حفظ خود، به نرده و پل و سایر وسایل ایمنی نیاز داریم، از نظر روانی نیز برای تأمین امنیت خویش به برخی محدودیت ها محتاجیم.
مطلب دیگر این که برای پرورش تفکر خلاق، رشد مهارتهای همگرا به همان اندازه مهم است که پرورش مهارت های واگرا.
مهارت های همگرا در واقع تعیین کننده ی کیفیت محصولی است که نهایتاً از طریق تفکر خلاق به آن می رسیم.افرادی که بیش از حد خلاقند قادرند هر دو مهارت همگرا و واگرا را به خوبی نشان دهند.لازمه ی کسب مهارت هایی در واگرایی این است که فکر خود را از موانعی که آن را محدود می سازند رها ساخته و حداقل از سانسورکردن آنچه به نظرمان می آید، جلوگیری کنیم.تا فردی خود را دوست نداشته باشد و به خود معتقد نباشد، نمی تواند به خلاقیتی دست بزند.یک فرد باید قبل از هر کشف دیگری، ابتدا خود را بشناسد.به عنوان مثال وقتی یک فرد از لئوناردو داوینچی نقاش مشهور ایتالیایی پرسید مهم ترین کشفی که تا آن زمان کرده است چیست؟ او به سادگی جواب داد:«لئوناردو داوینچی».
گاهی کودکان و بزرگترها در ایجاد تصوری مثبت از خود دچار مشکل می شوند، غافل از اینکه چنین احساسی در پرورش نیروهای خلاق آنان می تواند بسیار مؤثر باشد.
در اغلب موارد عقیده ای که آنها از خود در ذهن دارند، چنان مبهم است که آنها را از انجام هر عمل ابتکاری باز می دارد.شاید یکی از راه های از بین بردن چنین نقصی آن باشد که بیاییم تعداد زیادی از ویژگی های شخصیتی خود را در زندگی مورد توجه قرار دهیم و از طریق آن سعی کنیم موانعی را که راه پیشرفت ما را سد می کند کشف کرده و با آن مبارزه کنیم.
ما باید به مسائل پیچیده با دیدگاهی تحلیلی بنگریم، این کار به ما کمک خواهد کرد تا قسمت های مجزا و فرعی را که ممکن است مانعی در شکوفایی تفکر خلاق ما به وجود آورند بشناسیم.با وقوف بر این امر است که خواهیم توانست برای از میان بردن موانع اقدام کنیم.هر قسمت را که حل کنیم گامی خواهد بود به سوی ترکیب کل مسأله و ایجاد تصویری نسبت به خود و افزایش قدرت شخصی، به علاوه تشخیص این که زندگی ما از جنبه های گوناگونی برخوردار است باعث خواهد شد تا سطح توقعاتمان را از این که در تمام مواقع به کمال برسیم پایین آوریم و این می تواند در ما انگیزه ای به وجود آورد تا از این که ریسک کنیم و یا دست به فعالیتی بزنیم ترسی نداشته باشیم.
اگر یک قسمت از زندگی کودکی به خوب پیش نرود، او اغلب احساس شکست کامل می کند.مثل موقعی که نتواند در تیم ورزشی انتخاب شود یا نتواند نقشی در یک نمایشنامه به دست آورد.بنابراین، این مسأله مهم است که معلم به دانش آموزان کمک کند تا بر تعداد زیادی از جنبه های زندگی خود واقف شوند، برای این منظور باید به جنبه هایی که اصطلاحاً شکست نامیده می شوند، نیز توجه داشت.در شروع کار، احساسات کودک را درباره شکست های بخصوصی نباید نادیده گرفت و مورد تمسخر قرار داد.باید او را درک کرد و قبل از اینکه چیزی مطابق دلخواهش صورت گیرد، به شایستگی با آن برخورد نمود.درک احساسات کودک می تواند با یک جمله ی ساده صورت گیرد.از قبیل:«به نظر می رسد برای این که تو را در تیم ورزشی نپذیرفته اند، خیلی ناراحتی»، این برخورد به کودک امکان خواهد داد تا درباره ی مشکل خود به طرز بهتری برخورد کند.
هیچ چیز مؤثرتر از آن نیست که احساس شکست را در یک جنبه ی زندگی از طریق موفقیت در جنبه ی دیگر جبران کنیم.بنابراین موقعی که یک کودک از چیزی در رنج است، باید کاری کنید که هر چه زودتر تجربه ای موفقیت آمیز برایش فراهم آورید و نیز اگر کودک از استعداد ویژه ای برخوردار است، سعی کنید آن را بزرگ جلوه دهید.اگر کودک بداند که اثرات شکست مدتی طولانی باقی نمی ماند، خواهد آموخت تا چگونه با شکست های خود برخورد کند.اگر بگذارید که شکست او برای مدتی طولانی ادامه پیدا کند، بی شک اثرات منفی آن به تصوری که نسبت به خود دارد نیز سرایت خواهد کرد.اگر کودک با موفقیت های گوناگون احاطه شود، شکست هایش ممکن است تبدیل به قسمت کوچکی از کل تجربه ی او گردند.در نتیجه یاد خواهد گرفت تا شکست های گاه و بیگاه را به عنوان قسمتی از زندگی خویش بپذیرد و از این که در مواقع گوناگون دست به عملی بزند ترسی نداشته باشد و در واقع باید تشویق شود تا به چنین کارهایی دست بزند.

آزمون های تشخیص خلاقیت

برای تشخیص خلاقیت کودک آزمون های بسیاری وجود دارد که نمونه های سؤالات آن به قرار زیر است:
1-ذکر کردن چندین کاربرد برای چند شیء معمولی مانند یک آجر یا یک گیره.
2-چگونه می توان این اسباب بازی را بهتر کرد؟
3-چه چیزی می توانید با این خط مارپیچ درست کنید؟
4-چه نوع پایانی می توانید برای این داستان بنویسید؟
5-اگر فردا که از خواب بیدار می شویم قد هر کس بیست و پنج سانتی متر بلندتر شده باشد چه اتفاقی می افتد؟
از جواب های کودکان بر اساس چهار معیار می توان میزان خلاقیت آنها را تعیین کرد:
1-زیاد بودن تعداد پاسخ ها.
2-متنوع بودن پاسخ ها.
3-غیر معمول بودن پاسخ ها.
4-ارائه ی جزئیات در پاسخ ها.
دکتر «ای.پال تورنس»در آزمون های خود برای فرد خلاق رفتارهایی از این قبیل قایل است:
-راه حل هایی ایجاد می کند که دیگران فکر آن را نمی کنند.
-راه حل های او غیر معمول و غیر سنتی است.
-داستان هایی ابداع می کند که دارای نقشه ها وطرح های غیر عادی است.
-به اختراعاتی دست می زند که مسائل را حل می کند.
-با مواد و مصالح عادی برای ایجاد راه حل های جدید ابداعاتی می کند.
-به راه حل هایی برای مسائل دست می یابد که دیگران آنها را باور ندارند.

چگونه مشوق استعداد سرشار کودک خود باشیم؟

*وقت آزادی را برای بازی در نظر بگیرید و همیشه مزاحم کودک خود نشوید، بیشتر مشاهده و کمتر دخالت کنید.
*زمینه های فعالیتی را فراهم آورید که در آنها می توان ترتیبی داد تا کودک بیشتر تشویق به دخالت و درگیر شدن گردد.
*به جای اسباب بازی های پیچیده، اسباب بازی های ساده ای تهیه کنید که با قوه ی تخیل کودکتان تکمیل می شود.
*کودک خود را به بازی در بیرون از منزل تشویق کنید تا با دنیای طبیعت در تماس باشد و فرصتی برای بازی با شن، خاک، آب و هوا داشته باشد.
*نمونه هایی از کارهای واقعی در اختیار کودک خود بگذارید تا بتوانید از آنها تقلید کنید؛ اجازه دهید در گردگیری، شستن ظرفها و پخت و پز به شما کمک کند؛ این فعالیت ها جزئی از بازی های او می شوند و به او کمک می کنند چیزهایی در مورد زندگی بیاموزد.
*امکان فعالیت های هنری را که به کودکتان امکان می دهد احساسات خود را به راحتی اظهار کند، مثل نقاشی با انگشت، قلم مو، یا اسفنج، با استفاده از رنگ های جذاب و درخشان فراهم آورید؛ این کار نه تنها به کودکتان کمک می کند احساسات خود را بیان کند، بلکه چیزهایی در مورد رنگ ها به او می آموزد.
*به کودکتان بیاموزید، افکار، کشفیات و سؤالات خود را روی کاغذ یا نوارهای صوتی یا تصویری ضبط کند.
*برای کودک خود داستان بخوانید، به خصوص داستان های علمی -تخیلی.(زیرا داستان ها، تصاویر پرورش دهنده ای را که سنگ بنای قوی تخیل اوست مهیا می کنند).
*میزان وقتی را که کودک شما صرف تماشای تلویزیون، نوارهای ویدیویی و فیلم می کند محدود کنید(2).

یادگیری

یادگیری را «ایجاد تغییر پایدار در رفتار مشهود یا بالقوه بر اثر تجربه»تعریف کرده اند.آنچه در این تعریف از اهمیت خاصی برخوردار است «تجربه»است.یعنی اگر عواملی نظیر رشد سبب ایجاد تغییر و دگرگونی در بعضی رفتارها شود، این گونه تغییرات را یادگیری نمی نامند.
اهمیت یادگیری، به ویژه در انسان، به حدی است که اگر لحظه ای تصور کنیم که همه ی یادگیری های ما را از ما بگیرند، می توانیم مجسم کنیم که به چه موجود بیچاره و بی پناهی تبدیل خواهیم شد.بنابراین جا دارد که چنین موضوع با اهمیتی مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
می توانیم عوامل مؤثر در یادگیری را به طور کلی به سه دسته تقسیم کنیم:
*عوامل پیش از شروع یادگیری
*عوامل مربوط به جریان یادگیری
*و عوامل پس از یادگیری
الف)عوامل پیش از شروع یادگیری:این عوامل را که می توان آنها را در مجموع عوامل آماده سازی نامید، همان است که در روان شناسی یادگیری زیر عنوان قانون آمادگی آمده است.

1-عوامل آمادگی:

این آمادگی ها شامل رشد جسمی، عقلی، و عاطفی است.
روشن است اگر شخص قرار باشد مطلبی یا فعالیتی را بیاموزد باید برای آن آمادگی جسمی و عقلی داشته باشد.
اگر کودکی باید نوشتن را بیاموزد، لازم است از نظر رشد به حدی رسیده باشد که بتواند مداد را در دست بگیرد، کاغذ را نگه دارد، و پیام های کلامی و گفتاری ما را تا حدودی درک کند.همین طور اگر قرار باشد کودکی خواندن و نوشتن را آغاز کند، ضرورت دارد که از نظر رشد عقلی به درجه ای رسیده باشد که بتواند لااقل مفاهیم ملموس و عینی را درک کند. در این مورد توجه به مراحل رشد عقلی طبق نظریه ی پیاژه راهنمای مناسبی است(3).
آمادگی دیگر قبل از یادگیری

2-وجود انگیزه

برای یادگیری مطلب است.هر قدر هم که فرد رشد کافی از نظر جسمی و عقلی داشته باشد، بدون انگیزه نمی توان چیزی به او آموخت.زیرا یکی از ضرورت های آموختن، دقت و توجه به مطالب مورد نظر است، که در صورت نبودن انگیزه چنین دقت و توجهی وجود نخواهد داشت.
اما وجود انگیزه وابسته به این است که مطلب مورد یادگیری چه نیازی را از شخص برآورده می کند و چگونه به زندگی او ربط پیدا کرده و خلاصه به نحوی به درد او می خورد.آموختن یک مطلب ممکن است حس کنجکاوی شخص را ارضا کند، یا مستقیماً در زندگی او کاربرد داشته باشد، یا امتیازی برای او کسب کند، و یا به هر طریق خوشایندی برای وی داشته باشد.
به این ترتیب روشن است که در یاد دادن مطالب، چه به وسیله ی والدین و چه به وسیله ی معلمان، ایجاد انگیزه از طریق ربط دادن مطلب به علائق دانش آموز، یا فراهم کردن مشوق ها و پاداش های گوناگون، اهمیت فراوانی پیدا می کند.راهی باید پیدا کرد که درس برای بچه جذاب شود.مسائل به زندگی روزمره ی کودک مرتبط شود.یک جوری کار برای بچه جذاب شود.برای این کار باید درس را به زندگی بچه ربط داد.
ب)عوامل مربوط به جریان یادگیری (آموزش):آموزش به صورت «انتقال اطلاعات و دانسته ها از یک شخص یا گروه به فرد یا گروه دیگر»تعریف شده است.اعم از اینکه آموزش دهنده والدین باشند یا معلم.انتقال دانسته ها از یاد دهنده به یاد گیرنده، حداقل سه شرط لازم را داراست.
1-تسلط یاد دهنده به موضوع مورد تدریس:مهمترین شرط آموزش دادن هر مطلبی به یاد گیرنده داشتن اطلاعات و معلومات کافی درباره ی آن مطلب از سوی معلم و آموزش دهنده است.شاید یکی از اشکالات اساسی در هر نظام آموزشی، همین نقصان معلومات کافی از سوی معلم و آموزش دهندگان باشد.در نظام آموزشی ما وجود افت تحصیلی قابل توجه، گرمی بازار آموزشگاه های خصوصی و تدریس خصوصی تا حدود زیادی ناشی از همین عامل است.
2-هنر انتقال اطلاعات به دیگری:اگر چه داشتن معلومات و اطلاعات شرط لازم یاد دادن است، اما اگر معلمی را هنر دانسته اند، این اعتقاد ناشی از اهمیت توان انتقال معلومات است.هنر انتقال معلومات از سوی معلم به شاگرد، بخشی مربوط می شود به علاقه و اعتقاد معلم به کار خود، یا به عبارتی انگیزه ی معلمی، و بخش دیگر آن وابسته به برنامه ریزی و استفاده از فنون و روش های صحیح تدریس است.مثلاً وجود طرح درس، که کار تدریس را به شکلی منظم و قدم به قدم به پیش می برد، در این مورد حایز اهمیت است.
غالباً در نظام آموزشی، برای رسیدن به هدف ایجاد مهارت انتقال معلومات به شاگردان، دوره های تربیت معلم، دوره های آموزشی ضمن خدمت، و کلاس های فشرده ی خاص مربوط به دروس معین برگذارمی شود.بدون شک چنین کوشش هایی مثمر ثمر بوده و می توان گفت که توان معلمان دوره دیده و آموزش دیده در مورد انتقال معلومات به دیگران،بیش از معلمانی است که از کلاس های دبیرستان یا دانشگاه مستقیماً برای تدریس به مدارس فرستاده شده باشند.
3-جوّ انسانی در کلاس درس و روابط انسانی معلم و شاگرد:عامل مهم دیگری که هم در انتقال معلومات از معلم به شاگرد و هم در جذب مطالب از سوی یادگیرنده اهمیت زیادی پیدا می کند، جوّ عاطفی کلاس، یعنی نحوه ی ارتباط معلم و شاگرد در محیط درس است.صاحب نظران تعلیم و تربیت بارها و بارها بر رابطه ی محبت آمیز و انسانی میان معلم و شاگرد به عنوان یک ضرورت آموزشی و تربیتی تأکید ورزیده اند.کاملاً طبیعی است که شاگرد در یک محیط پر از رعب و وحشت همواره دچار اضطراب و نگرانی بوده و تمرکز فکر و انگیزه و کشش خود را نسبت به درس و کلاس از دست می دهد.جوّ تنبیهی در محیط های آموزشی، شاید یکی از مهم ترین بازدارنده های شاگردان در جذب مطالب درسی و گرایش آنها به درس و تحصیل باشد.به این ترتیب ضرورت دارد که معلم با این اعتقاد که عده ای انسان به او سپرده شده اند که دارای درک و احساس هستند، و او باید آنها را آموزش بدهد و تربیت کند و باید با محبت و علاقه به آنها آموزش دهد، با کلاس و شاگردان کلاس روبه رو شود.همین امر در مورد والدین نیز صادق است.والدین خشمگین، خشن، سختگیر بیش از حد، دارای توقعات و انتظارات خارج از توان فرزند خود، باعث ناکامی های پی در پی آنها در درس و تحصیل شده، چه بسا آنها را برای همیشه از درس و مدرسه بیزار می کنند.
ج)عوامل پس از یادگیری و یاد دادن:این عوامل جمعاً در کوشش برای تثبیت و دوام مطالب آموخته شده خلاصه می شوند.تمرین، کاربرد و پی گیری مطالب آموخته شده از جمله راه هایی هستند که می توانند به این هدف کمک کنند.
اما آن چه که از تحقیقات دانشمندان بر می آید این است که تمرین و تکرار،اولاً حد و حدودی دارد، بنابراین تمرین بسیار زیاد و خستگی آفرین (نظیر جریمه های مفصلی که بعضی از معلمان به شاگردان می دهند)به جای کمک به یادگیری، غالباً باعث بیزاری آنها از مطلب می شود.ثانیاً تمرین باید با توجه و دقت و داشتن انگیزه صورت گیرد.مثلاً می بینیم که کارآموزان رانندگی اتومبیل غالباً در تمرین های خود چنین توجه و دقتی را به کار می برند و همین تمرین با توجه و دقت سبب می شود که مهارت رانندگی را در زمان نسبتاً کوتاهی فرا بگیرند.
به این ترتیب می توان توصیه کرد که تکالیف درسی (تکلیف شب):1-با دقت و از روی برنامه تعیین شود، 2-حجم آن متناسب با وقت و توان شاگرد باشد (برای شاگرد ابتدایی کم، برای راهنمایی متوسط و برای دبیرستان بیشتر)، 3-تکالیف انجام شده از نظر کیفیت و دقت به کار رفته از سوی معلم کنترل شود، 4-واکنشی مثبت نسبت به خوب انجام شدن تکالیف و راهنمایی های لازم برای موارد اشتباه یا بی دقتی ها به یادگیرنده داده شود.
این واکنش که در روان شناسی یادگیرنده به «بازخورد»یا «پس خورد»معروف است، تأثیر قابل توجهی بر یادگیری شاگرد دارد، زیرا انگیزه ی وی را در مورد مطلب فراهم می کند و غالباً نقش تقویت کننده و پاداش دهنده دارد.
علاوه برعوامل ذکر شده،برای این که مطالب بهتر جذب شوند و بهتر در خاطر بمانند صاحب نظران راه های عملی مختلفی را پیشنهاد کرده اند که در زیر به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1-نحوه ی مطالعه:برای یادگیری هر مطلبی باید آن مطلب بارز، برجسته و روشن باشد، بنابراین مطالعه کننده می تواند با تدابیری نظیر خط کشیدن زیر مطالب مهم، علامت گذاری در کنار و در حاشیه ی آن مطالب، حاشیه نویسی، رنگ کردن پاراگراف مهم با ماژیک و نظایر آنها مطلب را برای خود برجسته تر کند(4).
2-خلاصه برداری:اگر یادگیرنده مطلب خوانده شده را برای خود خلاصه کند و بنویسد، امکان یادگیری او افزایش پیدا می کند.
3-بازگو کردن مطلب:غالباً بازگو کردن مطلب به صدای بلند برای خود یا برای دیگران برای یادگیری بسیار مفید است.
4-مطالعه ی گروهی و بحث:شاید بهترین کار برای به خاطر ماندن مطالب و فهم عمیق آنها انجام بحث های گروهی درباره ی آن مطلب باشد زیرا به این ترتیب نکات مخالف و موافق و نکات برجسته ی مطالب برای همیشه روشن می شود.
5-به کار بستن آموخته ها:«یادگیری با عمل»یکی از روش های توصیه شده ی بعضی از صاحب نظران روان شناسی یادگیری نظیر برونر است.در مورد مهارت های بدنی اصولاً یادگیری به صورت شفاهی امکان پذیر نیست و باید آموخته ها حتماً به عمل در آیند.
6-ایجاد تداعی بین مطالب:اگر مطلب مورد نظر با مطالب یا رویدادهای دیگر (حتی رویدادهای غیر مربوط)متداعی شود، امکان یادگیری و نگهداری آن مطلب بیشتر می شود به همین دلیل مثلاً اگر با لغاتی که می خواهیم بیاموزیم یک داستان بسازیم، کار یادگیری ما آسان تر شده و لغات بهتر در حافظه ی ما می مانند یا مثلاً اضافه کردن یک نکته ی شوخی به مطلب، تداعی حتی می تواند نامربوط باشد.
7-درگیری کردن حواس مختلف:هر قدر حواس بیشتری را در یادگیری یک مطلب درگیر کنیم، شانس آموختن آن بیشتر می شود.روش های سمعی، بصری یا آموزشی یا تکنولوژی مهم است شناختن پرتقال از طریق دیدن آن، بوی آن و مزه آن بهتر انجام می شود تا دیدن تنها یا شنیدن درباره ی پرتقال.
8-محیط مناسب برای مطالعه:هر عاملی که تمرکز حواس و توجه را بر هم بزند در کار یادگیری اختلال ایجاد خواهد کرد.بنابراین مطالعه در محیط آرام و بی سر و صدا در ساعات خلوت شب یا صبح زود می تواند مؤثر باشد.
9-استفاده از بعضی وسایل کمک حافظه ای خاص (یادیار):که به آن استراتژی های شناختی می گویند که بعضی افراد به کار می برند تا مطلب بهتر در ذهن بماند.مثلاً ساختن کلمه ای با حروف اول مطالب مورد (نظیر استفاده از کلمه)«مجنس»برای بخاطر سپردن کلرور های نامحلول مس، جیوه، نقره و سرب).

علت های عمده ی یاد نگرفتن

1)نداشتن هدف برای یادگیری
2)نبودن انگیزه و «علاقه ی»کافی برای یادگیری
3)عدم توجه و دقت کافی به مطالب یا موضوع مورد نظر آموختنی (شامل:الف-ضعف در یادگرفتن مطالب، ب-فرا گرفتن ناقص، ج-جالب نبودن محرک، د-وجود موانعی برای توجه و دقت)
4)ناکافی بودن رشد جسمانی، روانی (ذهنی، عاطفی، اخلاقی)یادگیرنده
5)نداشتن زمینه ی قبلی (معلومات پایه)برای یادگیری
6)وجود نارسائی یا اشکال در حواس (بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی ...)
7)وجود مشکلات و مسایل عاطفی (هیجانی)، اضطراب شدید، نداشتن اعتماد به نفس، ترس از عدم موفقیت و ....
8)تأثیر منفی آموختنی ها بر یکدیگر، این تأثیر منفی بر اثر دو عامل بروز می کند:الف-منع مؤثر قبلی.ب-منع مؤثر بعدی.

علت های عمده ی به یاد نیاوردن

1)یادگرفتن ناقص 2)نبودن محرک مناسب 3)سرکوب اطلاعات 4)نبودن انگیزه برای به یاد آوردن 5)گذشت زمان 6)آسیب مغزی یا بیماری

ده پیام عملی در تربیت

1-والدین عزیز!به چهار طریق می توانید نخستین کمک را به کودک آشفته ی خود بکنید:
الف)با توجه و دقت کامل گوش کنید.توضیح مشکلات برای پدر و مادری که واقعاً گوش می دهند خیلی آسان تر است.در بیشتر مواقع سکوت از روی هم دردی همان چیزی است که فرزند به آن نیاز دارد.
ب)احساسات آنان را با کلمه ای تصدیق کنیم.(آه ...هوم ...صحیح ...)
ج)احساسات فرزندتان را نام گذاری کنید:یعنی با بیان عبارتی به او انعکاس دهید معمولاً والدین می ترسند همه ی احساسات فرزندشان را بیان کنند زیرا فکر می کنند این کار به منزله ی تأیید آن هاست.اما چنین نیست شما فقط نشان می دهید که فرزندتان را درک می کنید کودکی که کلماتی درباره ی آن چه تجربه کرده می شنود عمیقاً آرامش می یابد.(تو خیلی مأیوس و ناامید شده ای ...)
د)آرزوهایشان را به طور خیالی برآورده کنید.گاهی اوقات اگر کسی درک کند تا چه اندازه چیزی مورد نیازتان است عدم دست رسی به آن برای شما آسان تر می شود.(کاش می توانستم همین الآن یک عروسک گنده برایت حاضر کنم ...)
2-اگر با شنیدن جمله ای از سوی فرزندتان آشفته شدید بگذارید کودکتان بداند.
(من از چیزی که همین الآن شنیدم خوشم نمی آید.اگر از چیزی عصبانی هستی جور دیگری به من بگو شاید بتوانم کمکت کنم.)
3-استفاده از نقاشی برای بعضی از کودکان راه بسیار خوبی برای تخلیه ی احساسات منفی است.(احساساتت را همان جوری که هست بکش تا من ببینم ...تو واقعاً عصبانی هستی به من نشان بده چه قدر ...)
4-نمونه هایی از جملاتی که می تواند به کار گرفته شود:
پسر تو واقعاً عصبانی هستی ها!حتماً این موضوع تو را ناامید کرده ...هوم م م ...فکر می کنم تو نمی دونی به اون مهمونی بری یا نه ...این طور که به نظر می رسه تو از این همه تکلیف رنجیده خاطر باشی.دور شدن یک دوست عزیز برای آدم خیلی ناراحت کننده است.متشکرم که به اطلاع دادی.باید خیلی ناامید شده باشی.
خیلی منتظر بودی که وقت نمایش برسد.وقتی فرزند با اشتیاق اطلاع می دهد که «در امتحان نوزده گرفتم»در پاسخ با همان شور و شوق بگویید «نوزده!پس باید خیلی خوشحال باشی» ...
5-پاسخ والدین نباید شدتی بیش از آنچه کودک احساس می کند داشته باشد.
6-وقتی به کودکان اندرز می دهید یا یک راه حل فوری پیش پایشان می گذارید آنان را از تجربه ای که در کشمکش با مشکلات خودشان به دست می آورند محروم می کنید.
7-اگر می خواهید فرزندتان را به هم یاری وادارید می توانید از این روش ها استفاده کنید:
الف)آن چه را می بینید توصیف کنید.(حوله ی خیس تو روی رخت خوابه).
ب)اطلاعات بیشتری در اختیار فرزندتان قرار دهید.(حوله داره لحاف مرا خیس می کنه.)
ج)منظورتان را با یک کلمه بیان کنید (حوله!).
د)در مورد احساساتتان صحبت کنید.(دوست ندارم توی رختخواب خیس بخوابم)
هـ)یادداشتی بنویسید.(لطفاً مرا به بالای جارختی حمام برگردانید تا بتوانم خشک شوم.با تشکر:حوله ی شما!)
8-به جای تنبیه:
الف)تقبیح شدید خود را بیان کنید بدون حمله به شخصیت کودک.(از اینکه اره ی نوی من زیر بارون ول شده تا زنگ بزنه خیلی عصبانیم).
ب)انتظارات خود را جزء به جزء شرح دهید.(انتظار دارم وقتی ابزار منو به امانت می گیری مثل اولش بهم برگدونی.)
ج)راه جبران خطا را به کودک نشان دهید.(حالا چیزی که این اره لازم داره کمی براده ی فولاد و مقدار زیادی زور بازو)
د)به کودک فرصت دهید.(تو می تونی ابزار منو به امانت بگیری و دوباره پسشون بدی.در مقابل می تونی امتیاز استفاده از اونها رو از دست بدی.تصمیمتو بگیر.)
هـ)با موضوعات برخورد فعال داشته باشید.(کودک:چرا جعبه ی ابزار درش قفله؟ -پدر:تو بهم بگو چرا؟)
و)مشکل گشایی (به نظر تو چه راهی می تونیم پیدا کنیم که هر وقت به ابزار من احتیاج داری بتونی از اونا استفاده کنی.در ضمن من مطمئن باشم که هر وقت لازمشون داشتم سرجاشون هستن.)
ز)والدین می گویند که هر چند بیشتر کودکانشان به مشکل گشایی عادت کنند توانایی بیشتری هم برای حل اختلافات میان خواهر و برادرانشان به دست می آورند.
9-روش های اعمال محبت به نوجوانان:
الف)هم دردی در جایی که رنجی بر آنها وارد شده است.
ب)مراقبت کافی هنگام بیماری.
ج)کمک به آنها در حل مشکلاتشان.
د)قدردانی از زحماتشان.
ه)برآورده ساختن نیازهای آن ها.
و)نشستن با آن ها.
ز)داستان گفتن برای آن ها.
ح)مورد نظر قراردادن نظرات پیشنهادات و انتقادات آن ها.
10-ارتباط بچه ها با والدین بسیار کم است.منظور از ارتباط بودن در خانه نیست بلکه حرف زدن با بچه هاست.باید دنبال راه و بهانه برای برقراری ارتباط با بچه ها باشیم.
الف)نباید دایماً از بچه ها بخواهیم درس بخوانند زیرا نتیجه ی عکس دارد.
سعی کنیم ایجاد انگیزه نماییم.باید یک سری نیازها برطرف شود تا بتدریج در بچه ها انگیزه بوجود آید.
ب)برطرف کردن نیازها عبارتند از:
1-نیازهای جسمانی (لباس، غذا، استراحت کافی و ...)
2-نیازهای ایمنی و رفع نگرانی ها.مانند پذیرفتن شرایط درسی بچه ها توسط والدین
3-نیاز تعلق و عشق:بچه ها نباید احساس کنند که بود و نبودشان در خانه یکی است بلکه باید عشق را با تمام وجودشان احساس کنند.
4-نیاز به احترام و مهم بودن.به بچه ها احترام بگذارید و آنها را در خانه مهم بدانید
ج)به بچه ها آموزش دهید تا با واقعیت آشنا شوند.چه طور؟:
1)کمک کنید تا کمبودهای آنان برطرف شود.
2)کمک کنید تا علاقه به پاسخ گویی در ایشان ایجاد شود.
3)کمک کنید تا احساس موفقیت را ارتقاء دهید یعنی سطح خواسته های والدین با توانایی والدین یکی شود.
4)کمک کنید تا انگیزه ی پیشرفت را در آنها رشد دهید.
5)از رقابت فراوان احتراز شود.
6)از علایق بچه ها بهره بگیرید و آنها را در راه های پیشرفت یاری دهید.

خود پندار انگیزش پذیرش اجتماعی

خود پنداره دید جامع فرد درباره ی خودش است.اگر ما بتوانیم دانش آموزی را در وضعیتی قرار دهیم که کاملاً در توصیف خویش آزاد،باز و دقیق باشد و نتیجه ی این توصیف کلماتی چون «باهوش»، «سخت کوش»، «دل سوز»،«مسؤول»،«بینشمند»و مانند اینها باشد،عصاره ی خودپنداره ی او را به دست آورده ایم.
خود پنداره ثابت و تغییرناپذیر نیست، بلکه با تجربه ی افراد و تفسیر دیگران از آن تجربه شکل می گیرد.گرفتن نمره ی الف در درس حساب (من در درس حساب خوب هستم)، زدن گل در مسابقه (من یک گل زن مسلم هستم)، غلط نوشتن هشت کلمه از ده کلمه در املا(من در املا وضعم خراب است)و یا خوب پیانو نواختن (من پیانو نواز خوبی هستم).اعتقادی که در نتیجه ی تجربه برای فرد بوجود می آید مبنای نگاه او به خودش می شود.
خودپنداره فقط توصیف خویشتن نیست.در حالی که تجارب افراد به شکل گیری خودپنداره ی ایشان کمک می کند، تصور ایشان از خودشان نیز در نوع تجاربی که خواهند داشت تأثیر می گذارد.

پنج نکته ی مهم

در تحقیقات فراوانی که درباره ی تکوین خودپنداره در کودکان انجام گرفته است پنج جنبه از خودبارها بررسی شده است.این جنبه ها عبارتند از:
1-هر فرد دارای خودپنداره ی همسانی است.
2-رفتار افراد با خودپنداره ی آنان هم خوان است.
3-تجاربی که همسان خودپنداره نیستند، تهدید تلقی می شوند.
4-خودپنداره در نتیجه ی یادگیری و بلوغ تغییر می کند.
5-رابطه ای بین نوع هدفی که دانش آموز دنبال می کند و شکل گیری خودپنداره ی او وجود دارد.از این دیدگاه دانش آموزانی که خود را از نظر تحصیلی بی کفایت می دانند در جهتی همسان با این دیدگاه (مانند خودداری از انجام دادن تکالیف درسی)عمل می کنند و در واقع ممکن است احساس کنند که با موفقیت تحصیلی مورد تهدید قرار می گیرند.برعکس دانش آموزانی که خود را دانش آموزان خوبی می دانند معمولاً مانند دانش آموزان خوب عمل می کنند (با مطالعه، انجام دادن تکالیف کلاس و ...)و تجاربی که با این دیدگاه مغایر است، مانند گرفتن نمره ی بد ناراحت می شوند.

انگیزش

آبراهام مازلو که بسیاری او را بنیانگذار روان شناسی انسان گرایانه می دانند طرح یک نظریه ی انگیزشی است که تأثیر بسیار مهمی در آموزش و پرورش آمریکا داشته است.نظریه ی او مبتنی بر این مفهوم است که ارضای نیازها مهم ترین اصل زیربنایی رشد است.
از نظر مازلو مهم ترین خصوصیت انگیزش و تنها اصل کلی که علایق متنوع انسان را به یکدیگر پیوند می دهد گرایش به نیاز جدید و بالاتر است که با ارضای نیازهای پایین تر ظهور می کند.
وقتی نیازهای اولیه(پایین تر)مانند نیاز به ایمنی ارضا شد، نیازهای دیگر همچون نیروهای انگیزاننده، جایگزین آنها می شود.انگیزه ی افراد مستقیماً برخاسته از نیازهای آنهاست و لذا انسان در رفتار خویش به ارضای نیازهایش گرایش دارد.
مازلو هفت حس اصلی نیاز را به شرح زیر در نظر گرفت:
جسمانی، ایمنی، تعلق و عشق، احترام، خودشکوفایی، دانستن و درک کردن و زیبایی شناسی.
مازلو چهار نیاز اولیه را نیازهای کمبودی نامید، زیرا وقتی در انسانها کمبودی پدید می آید مانند کمبود غذا، کمبود ایمنی، نبودن عشق و فقدان احترام برانگیخته می شوند تا نیاز خود را تأمین کنند.مازلو می گفت مردم زمانی برای ارضای سه نیاز دیگر که آنها را نیازهای وجودی می نامد، برانگیخته می شوند که به نیازهای کمبودی ایشان پاسخ گفته شده باشد.نیازهای وجودی، نه به دلیل کمبود، بلکه به علت علاقه ی اساسی انسانها به خودشکوفایی، دانش و زیبایی برانگیخته می شوند.
در نظام پیشنهادی مازلو نیازها مراحلی هستند که باید در مسیر حرکت به سمت رشد خود از آنها گذر کرد.این مراحل شکل سلسله مراتبی دارند.یعنی هر مرحله از نیاز، قبل از اینکه نیاز مرحله ی بعد برانگیخته شود، باید ارضا شده باشد.تا وقتی نیازهای جسمانی برآورده نشوند، انسانها در پی نیازهای ایمنی نیستند.
همان طور که تا زمانی که نیاز ایمنی تأمین نشود، انسانها در پی ارضای نیاز خود به عشق بر نمی آیند.
معمولاً نظریه ی مازلو مانند چهارچوبی برای فکر درباره ی انگیزش دانش آموزان به کار رفته است.معلمان باید آنچه را در توان دارند انجام دهند و به دانش آموزان خود کمک کنند تا نیازهای کمبودی آنها ارضا شود، زیرا در دانش آموز انگیزه ی درونی برای کسب دانش پدید نخواهد آمد مگر آنکه این نیازهای اولیه ارضا شده باشد.
البته معلمان همیشه قادر نخواهند بود تا آن حد در زندگی دانش آموزان خود دخالت کنند که نیازهای کمبودی ایشان ارضا شود.آنها نمی توانند محبتی را که کودک در خانه دریافت نمی کند، جبران کنند و یا ارضای نیاز ایمنی دانش آموز را در خارج از مدرسه تأمین کنند.ولی معلمان در موقعیتی هستند که می توانند درکلاس وضعیتی بیافرینند که به نیازهای مربوط به کمبودهای دانش آموزان تا حد امکان پاسخ داده شود.آنها همچنین به طرفداری از دانش آموزان می توانند به دیگران، به ویژه پدران مادران، کمک کنند تا محیطی را به وجود آورند که نیازهای کمبودی کودکان در خارج از مدرسه برطرف شود.
زمانی که نیازهای وجودی مورد توجه اند، معلمان باید حداکثر تلاش خود را به کار گیرند تا فراگیری دانش جدید برای دانش آموزان جذاب باشد.آنچه با طراحی تجارب یادگیری با معنا و جذاب آمیخته است تسهیل تصمیم گیری برای دانش آموزان است.بر همین اساس مازلو تأکید کرده است که می توان تصمیماتی را که به پیشرفت خود می انجامد تسهیل کرد.بدین منظور می توان انتخاب پیشرفت را بسیار جذاب و کم خطر کرد و انتخاب پیشرفت را کم تر جذاب و پرهزینه تر.به بیان ساده دانش آموزان باید برای پیشبرد خود تشویق شوند.

پذیرش اجتماعی (محبوبیت)

پذیرش اجتماعی یا محبوبیت برای کودکان از موضوعات بسیار مهم و سرنوشت ساز است.هنگامی که کودک در گروه مقامی را احراز می کند، در واقع پذیرش اجتماعی یا محبوبیت شکل می گیرد.نکته ی قابل توجهی که در اینجا وجود دارد این است که میزان فعالیت کودک در گروه نشانه ی پذیرش او نیست.
ممکن است کودک با زور و سرسختی در تمام فعالیت های جمع وارد شود و درعین حال نامحبوب باقی بماند.بنابراین میان پذیرش اجتماعی و علاقه به روابط اجتماعی رابطه ی مستقیمی وجود ندارد.
کودک محبوب همیشه شادمان است.احساس امنیت می کند و چون دارای آرامش عاطفی است می کوشد و می تواند توجه خود را به افراد دیگر معطوف دارد.او به واسطه ی این که عضوی فعال در گروه است، می آموزد که چگونه با دیگران رفتار کند.و می کوشد تا موقعیت خود را حفظ نماید.
در مقابل کودک مطرود، خودبین می شود و بیشتر اوقات را صرف فکر درباره ی خودش می کند.این کودکان عموماً رفتاری غیر عادی و دشوار دارند.آنها گاهی می کوشند که با زور خود را وارد گروه کنند و در این هنگام حرکاتی از خود بروز می دهند که بر نامحبوب تر شدنشان می افزاید.
شاید اگر گذشت زمان سازگاری اجتماعی و رفتار و گرایش اجتماعی کودکان را تغییر می داد بهترین روش درمان آنها استفاده از مرور زمان بود.اما متأسفانه تحقیقات نشان داده است که زمان کمتر می تواند رفتارها و گرایش هایی را که در وجود کودکان جایگزین شده است تغییر دهد.
رابطه ی دوستی میان کودکان در هر سنی که باشد به ندرت بر اساس دستور است.معمولاً کودک محبوب با حرکات، رفتار و گفتارش نظر دیگران را به خود جلب می کند.در هر گروه معمولاً یک نفر به عنوان رهبر بر دیگران تسلط دارد.محبوبیت و رهبری اگر چه غالباً با هم در یک فرد جمع می شوند اما این دو یک چیز نیستند.در گروه یک رهبر همیشه محبوب است اما هر کودک محبوبی به رهبری نمی رسد.
در صورتی که ما بتوانیم خصوصیات و ویژگی های کودکان رهبر را شناسایی کنیم و آنها را به کودکانمان بیاموزیم، می توانیم کودکان محبوبی تربیت کنیم.

عوامل مؤثر در محبوبیت

در بررسی احوال کودکان محبوب مشخص شده است که موارد ذیل موجب محبوبیتشان شده است:
1-جنس، 2-هوش، 3-سلامت بدن، 4-زیبایی، 5-ارتباط با جمع، 6-کیفیت روابط خانوادگی، 7-وضع فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خانواده، 8-بینش اجتماعی، 9-میزان سازگاری، 10-نحوه ی ارتباط با هم سالان.(5)

پی نوشت ها :

1-مدرسه ی نیکان، دانش افزایی مادران، سال 1375.
2-با استفاده از:نریمانی، محمد، راه های پرورش و رشد خلاقیت در کودکان -میربلوک بزرگی، عباس، رشد خلاقیت در محیط کلاس و مدرسه -مجله پیوند، ×مجله رشد معلم، مجله پیام نو، شماره 2-سخنرانی دکتر جمهری در مدرسه ی نیکان، سال 1378-خلاقیت، گروه تربیت مدرسه ی نیکان -دکتر استاپرد، میریام، همه ی کودکان تیزهوشند اگر ....
3-برای مطالعه ی بیشتر به کتاب «رشد عقلانی کودک از دیدگاه پیاژه»رجوع شود.
4-رجوع شود به روش های مطالعه، دکتر سیف، انتشارات رشد.
5-جلسه ی مادران دوره ی 32، آذر 82، دبستان نیکان.

منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383).