نویسنده: دکتر حسین حاجی علیلو(1)




 

چکیده:

جلال آل احمد (1348-1302-ش) یکی از نویسندگان و روشنفکران بسیار تأثیرگذار در تاریخ معاصر ایران است. نویسنده ای زبردست، تیزبین، نقّاد، جسور و بی باک؛ با قلمی همه جا نگر و تپنده که هیچ کس از نیش قلم و نگاه تیز او در امان نیست. روشنفکری که پیشوای بسیاری دیگر است، دیگرانی که گاه روشنفکر چپ اند، و گاه راست، گاه متدین و گاه ملّی گرا. جلال ذهن بسیار کنجکاوی داشت و به هر جا سر می کشید، شاید به همین دلیل است که هر کسی از هر قشری او را آیینه ی بخشی از افکار، اندیشه ها، آرمان ها و دغدغه های خویش می بیند.
آل احمد به دین نیز نگاهی ویژه، دیگرگون و گزینشی دارد که با دقت در زیر و بم نوشته ها و آثار وی، می توان نکات بسیاری از آن آموخت و جریانی از روشنفکری را که در نهایت به دین و آموزه های آن روی می آورد، تحلیل کرد. در این مقاله ما در تکاپوی پژوهش همین جریان و بن مایه های فکری آل احمد در آثار و زندگی وی هستیم.

کلید واژها:

آل احمد، حزب، دین، اندیشه، اسلام، مبارزه.

مقدمه

جلال آل احمد، در خانواده ای مذهبی و روحانی دیده به جهان گشود. پدرش از روحانیون با نفوذ تهران بود. جلال «در آغازِ جوانی ... سخت پایبند مذهب بوده است و از نماز شب و جعفرطیّار و انگشتر دّر و عقیق و امر به معروف...غافل نبوده است.»(2)
او روحیه ای جستجوگر و پرسش گر داشت و هیچ چیز از حوزه ی سئوال او بیرون نبود. همین مسأله، مقدمات فرار جلال از مذهب را فراهم آورد، خودش در این باره می گوید: «شخص من... در خانواده ی روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شد که دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمی گذاشت. در نظرم نوعی بت پرستی بود... ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود. و تصدیق می کنید که وقتی لا مذهبی به این آسانی به چنگ آمد؛ به خاطر آزمایش هم شده، آدمی زاد به خود حق می دهد که تا به آخر براندش»(3)، و این آغازی بود، برای تحول در زندگی جلال و آزمودن تجربه های تلخ و شیرین بسیار. با توجه به فضای آشفته ی سیاسیِ آن زمان، گیرایی شعارهای حزب توده و جوان بودن آل احمد، وی جذب حزب توده شد، سال 1323، که اوج حرکت و تا اندازه ای آغاز راه حزب توده در ایران بود و جلال با این که در آن زمان جوانی دیپلمه بود، توانست تا کادر مرکزی حزب، پیش رود.
آل احمد جذب حزب توده شد؛ اما هنوز آن روحیه ی چرایی و نگاه تیزبین وی در او زنده بود، در نتیجه خیلی زود از حزب نیز جدا شد. توصیف زیبای جلال از آن روزگار و روزی حساس در زندگی وی را با هم می خوانیم:« روزگاری بود و حزب توده ای بود... و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سرنخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم و تجربه می اندوختیم. برای خود من اما روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات های حزبی بودم... از درِ حزب تا چهار راه مخبرالدوله با بازوبند انتظامات چه فخرها که به خلق نفروختم؛ اما اول شاه آباد چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهرات ما کنار خیابان صف کشیده بودند که یک مرتبه جا خوردم و چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه ی سید هاشم و بازوبند را سوت کردم...»(4)
این جریان و دیگر ماجراها موجب شد که آل احمد در سال 1326 از حزب جدا شود. پس از این، وی مدتی با دیگر گروه ها نیز همراه شد، اما شاید بتوان گفت که این سرآغازی بود برای پای نهادن در راهی که پایانش جلال را به «روشنفکری بومی» تبدیل می کرد. روشنفکری که برای میهن و کشور خود راه نجاتی می طلبد و آن گاه که خوب می نگرد، می بیند که دین نیز یکی از عناصر اساسی، بومی و جدا نشدنی ایران و ایرانی است.«چرا که وی مارکسیزم و سوسیالیسم... را قبلاً آزموده بود و بازگشت نسبی او به دین و امام زمان راهی بود به سوی آزادی از شرّ امپریالیزم و احراز هویت ملّی، راهی به شرافت انسانیّت و رحمت و عدالت و... جلال، درد چنین دینی را داشت».(5)
آل احمد با جدایی از حزب توده، راهی نو در زندگی را آغاز کرد و با دقّت و تأمل، متوجه تضادهای بنیادین موجود در جامعه ی سنتی ایران شد. دغدغه ها و چاره اندیشی های جلال، وی را به نگارش «غربزدگی» سوق داد، کتابی که تنش ها و نقدهای بسیار برانگیخت و بیان کننده ی نُه توی ذهن نویسنده ی آن می باشد، نویسنده ای که همواره در ایران اندیشگی و بومی گرایی، نیم نگاهی نیز به دین و مذهب کشورش دارد. وی کتابش را این چنین به پایان می برد:«... قلم خود را به این آیه تطهیر می کنم که فرمود:«اقتربتِ السّاعة وانشق القَمر...».(6)
آل احمد در سیر زندگی هر گام که به سوی خط پایان بر می دارد، یک گام به سوی دین پیش می رود، البته با دیدگاهی نسبتاً گزینشی و چاره جویانه و نه به معنای قبول همه گیر آنچه که هست.
جلال در فروردین سال 1343 به حج عزیمت کرد که اوج نگاه دیگر گونه ی وی به دوران سپری شده است. یادداشت های روزانه ی او از سفر حج حاوی نکاتی لطیف، بکر، خواندنی و دقیق است و آن را «خسی در میقات» نام نهاد، کسی که خود را در مقابل آن دریای انسان و انسانیّت به سان خسی می بیند که به میقات رفته است.
در همین سال است که بزرگترین نوشته ی خود، یعنی «در خدمت و خیانت روشنفکران» را می نگارد و به قول خودش «طرح اوّل این دفتر- روشنفکری- در دی ماه 1342 ریخته شد. به انگیزه ی خونی که در 15 خرداد 1342 از مردم تهران ریخته شد و روشنفکران در مقابلش دست های خود را به بی اعتنایی شستند...».(7) نگاه جلال به دین مقلّدانه نیست و همان گونه که گذشت، نگاهی چاره جویانه و گزینشی است. گاه بی پروا به برخی از اصول می تازد و گاه جانانه جانبداری می کند.
جلال یک اسلام شناس و نظریه پرداز در گستره ی اندیشه دینی نیست، در نتیجه گاه مبانی یی را نقّادی می کند که اگر پشتوانه ی معلومات و بینش وی قوی تر بود، هرگز به آن نمی پرداخت، امّا از سویی دیگر نیز باید توجه داشت که نقد وی محصور به زمان و موقعیّتی ویژه است، چه بسا اگر عمرش به وی وفا می کرد، از این نقدها چشم می پوشید. مثلاً وی برای اصل انقلابی انتظار، معایبی می شمارد از جمله آن که «در زمان غیبت، مردم در انتخاب جانشین امام علیه السلام بی تکلیف اند و یا صاحبان فتوا در مواقع حساس اجتماعی دست بسته می مانند».(8) امّا امروزه می بینیم که در مواقع حساس اجتماعی، نه تنها صاحبان فتوا در نمی مانند، بلکه در بسیاری موارد، راه گشای بن بست ها نیز هستند. اگر چه جلال در مورد برخی از مسایل دینی اشکال تراشی می کند و خاشعانه از کنار آنها عبور نمی کند، اما واقعیت این است که، دفاع او از دین بسیار بیشتر از نقادی وی است. دفاع از دین؛ زمانی که توده ی روشنفکران به دین و دستاوردهای آن می تاختند و دلسپرده ی دوران پیش از اسلام گردیده بودند.
جلال وقتی که به انتظار می پردازد به نکاتی قابل تأمل و اساسی نیز اشاره دارد و دو مزیت بر آن بر می شمرد:
1-«تمکین نکردن از اولوالامر،(9) زیرا که در غیاب معصوم که تنها فرد لایق حکومت است، همه ی حکام زمان به اعتقاد شیعه غاصبند... بلکه دلیلی نیز برای مقاومت در قبال ظلم ایشان دارد.
2-انتظار فرج برای شیعه یعنی انتظار روزی که دنیا پر از عدل و داد خواهد شد...»(10) درباره ی ورود اسلام به ایران، که تبلیغات گسترده ای بر ضّد آن وجود داشت، جملاتی اصولی و زیبا دارد.
او به شکلی کاملاً معقول و منطقی از نحوه ی ورود اسلام به ایران دفاع می کند و می گوید: «هدف همه این بود که بگویند حمله ی اعراب (ظهور اسلام) نکبت بار بود و ما هر چه داریم از پیش از اسلام داریم... و شب کودتا را یک سره بچسبانند به دمب کوروش و اردشیر. انگار نه انگار که در این میانه 1300 سال فاصله است.»(11)
و صحنه ورود سپاه اسلام به ایران را این گونه تحلیل و توصیف می کند که:« مردم از جنگ های با روم به جان آمده و از مالیات و مقررات خشک مذهب زردشتی... این است که اهالی پایتخت آن روز، در کوچه های مداین، نان و خرما پخش می کنند میان اعراب پا برهنه ی گرسنه و مهاجم که برای غارت کاخ شاهی می دوند. ما به عنوان یک ملّت، هرگز از اعراب شکست نخورده ایم. آن چه از اسلام شکست خورد، تشکیلات پوسیده ی درباری و نظام ساسانی بود... در حمله ی اسلام، کاخی فرو ریخت... امّا تمدن ایرانی رونق گرفت و بر مرکب اسلام، خود را تا پشت دروازه ی «گل» رساند...»(12) و در کلامی دیگر می گوید:« مسلم این است که ملّت نجیب ایران در صدر اسلام به استقبال عرب رفت... ایرانی ها از مدت ها پیش منتظر چنین قضیه ای بودند.»(13)
جلال در سفرنامه ی حج نیز به نکات خواندنی و حساسی اشاره دارد. تعریض ها، کنایه ها، نقدها و نیش های بسیاری به گردانندگان مراسم حج و وهابی ها می زند و از خراب کردن قبور ائمه اطهار علیهم السلام این چنین یاد می کند که:« خراب کردن یک قبر در این سر عالم یعنی سوختن یک کتاب. هر قبری کتابی است سربسته و سنگش جلدش یا به عکس و اینها حتی جلد را هم بسته اند...»(14) سپس می نویسد:«عاقل! چه حق داریم مقدسات ایشان را با خاک یکسان کنیم که زندگی روزانه ی آنهاست؟ آنکه از حقارت زندگی روزمره ی خود گریخته و به این جا آمده می خواهد جلال ابدیت را در زیبایی بارگاهی مجسم ببیند و به چشم سر ببیند...»(15)
جلال حتی به نکته های ریز و حساس درباره ی معماری مساجد نیز، توجه داشته و چه تعریف ها و توصیف هایی که از مسجد اعظم قم و یا مسجد جامع رفسنجان کرده است(16) و از این رهگذر به نقد معماری غربی پرداخته است. نگرش جلال به روحانیت بسیار روشن است که همه ی کارها و حرکت های روحانیت را نمی توان با اسلام یکی دانست، امّا در بسیاری از دوره ها روحانی اصیل، اندیشه ور و همگام با زمان، نماینده ی بخشی از دین بوده است. نگاه آل احمد به روحانیت نیز، گاه جانبدارانه و گاه نقّادانه است. نخست، باید متذکر شویم که از نظر آل احمد چند مسأله درباره ی روحانیت بدیهی است که عبارتند از:
1-روحانیت در حوزه ی تعبد عمل می کند
2-مدافع سنت است
3-کار تربیتی می کند.(17)
جلال در کتاب «روشنفکران »، نقطه ی ضعف روحانیت را تعبّد این قشر می داند و می گوید:« ویژگی تعبّد روحانیت را در مجموع دچار بینش بسته ای کرده است که در مقابل دنیای معاصر با مجموعه ی مشکلات پیچیده و روابط گسترده اش احساس درماندگی می کند...»(18) و باز می گوید: «ترس از بازشدن هر دریچه ی تازه ای به ذهن مرد عادی کوچه، و همین است که ارزش رهبری روحانیت را در عمل به صفر می رساند.»(19) باید در نظر داشت که این نقدهای آل احمد به روحانیت بیشتر محدوده ی زمانی خاص را شامل می شود، روزگاری که هنوز روحانیت نسبتاً خاموش بود و همه ی مظاهر تمدن غرب را ردّ می کردند. از سویی نباید فراموش کرد که می توان در عین تعبّد به اصول و مبانی دین، ذهنی باز، روشن و تحجر شکنانه داشت و نقد جلال بیشتر شامل آن دسته از روحانیونی است که تعبد، ذهن و فکر آنان را به سان سنگ می کند و حتی اصل عقل، اندیشه، اجتهاد و دخالت زمان و مکان در فهم دین و آموزه های آن را قبول ندارند. در جایی دیگر آل احمد می نویسد:« با سلاح تحجر و تکفیر عمل کردن، عادت روحانیت است»(20) که این مسأله نیز بیشتر به آن زمانی که روحانیت هیچ قدرت و توان اجرایی نداشت و هنوز از آن روزهای حاشیه نشینی و انزوا در نیامده بود و ابزار و رسانه های جمعی در اختیار او نبود مربوط می شود.
در جای دیگر می گوید:
«... دیده ایم که گاه استثنائاً تعارض های خشن و حتی قیام هایی از سوی روحانیت در مقابل حکام وقت رخ داده است که گرچه اغلب با روشن بینی کامل همراه نیست و نه به قصد تغییر کلی وضع موجود اجتماع و حکومت به راه افتاده، بلکه متوجه به هدف های نسبتاً کوچک است، اما حرکت ها و تعارض حاکی از نوعی حرکت است به سمت روشنفکری...»(21)
سال ها بعد، این مبارزه ها و حرکت روحانیت به سوی روشنفکری ادامه یافت، تا آن جا که «خواهان تغییر کلی وضع موجود» شد و انقلاب اسلامی سال 57 به وجود آمد، سالی که جلال آن را ندید.
البته نگاه نافذ و فکر آور آل احمد چندان دورنگر و دوراندیش بود که رگه های قیام، جنبش و حرکت را در قشر روحانیت می دید و گاه و بی گاه به آن اشاره می کرد. و به راستی و درستی آن را از امتیازات روحانیون می دانست.
وی هنگامی که به ویژگی های روحانیت می پردازد، به جنبه ی مبارزه و قیام آنان بیشتر توجه دارد و همان گونه که ذکر شد، کتاب روشنفکران را به بهانه ی قیام مردمی سال 42 می نویسد که رهبر آن یک روحانی است و به مطبوعات آن زمان حمله می کند که «آنها از پاپ و جانشینی آن می نویسند امّا در این روزها حضرت خمینی مرجع عالم تشیع را از این سوراخ به آن سوراخ تبعید می کردند و هیچ یک، یک کلمه ننوشتند.»(22)
آل احمد روحانیون مبارز را که برپا خاسته اند، می ستاید و می نویسد:«در 15 خرداد 42 و تبعید روحانی وقت... در تمام این موارد پیشوایی است روحانی که گردن از اطاعتِ «حکومت» و «اوج ازل» و «تقدیر» باز زده و با ادعای رهبری در مسایل دنیایی دچار روشنفکری شد و قدمی به سوی عدالت و استقرار حقوق اجتماعی یا به سوی ایجاد مزاحمت برای حکومت های وقت. همه این بزرگان با... یک فتوا، یا یک رأی روشنفکرانه قدم در راهی گذاشته اند که راه مبارزه ی اجتماعی است، به این قصد که رهبری جماعت مردم را در دست های بشری خود بگیرند...».(23)
در این باره و این که روحانیت از «تحجر و تکفیر» صرف در می آید و به سوی رهبری جامعه در حرکت است، ضمن بیان مسأله ای سیاسی از رساله ی یکی از علما- به احتمال زیاد امام قدس سره- می گوید: روحانیت در چنین موضعی نه تنها یجوز و لایجوز گوینده به آداب طهارت و نجاست نیست، بلکه متوجه مسایل اساسی زمانه است و حتی دعوی رهبری دارد و به جای تکفیر فلان روشنفکر اکنون به تکفیر فلان استعمار پرداخته است... با دقت در این مسأله می توان گفت که روحانیت گر چه به صورت استثنایی، امّا به هر صورت دارد به آن بیداری می رسد که حاصل تجربیات سیاسی از 1320 به این سمت است...».(24)
در عبارتی دیگر به این نکته که ویژگی بارز روحانیت تشیُّع است اشاره می کند:«امر حکومت و دخالت در سیاست را امری دور از صالحیّت ذاتی خود نمی داند، بلکه به صراحت مدعی و رقیب هر حکومتی است»(25) و اصولاً به «در دست گرفتن سرگذشت بشری و حل کردن معضلات اجتماعی به کمک عقل و منطق»(26) معتقد هستند.
ویژگی دیگری که آل احمد برای روحانیت تشیّع ذکر می کند، این است که این قشر «به اعتبار دفاع از سنت نوعی قدرت مقاوم است در مقابل هجوم استعمار که قدم اول غارتش، غارت سنتی و فرهنگی هر محل است». در ادامه وی روحانیت تشیع را «سدی می داند در مقابل غربزدگی روشنفکران و نیز در مقابل تبعیّت بی چون و چرای حکومت ها از غرب و از استعمارش.»(27) از امتیازات روحانیت شیعه این است که دارای استقلال نسبی مالی است و احتیاجی به کمک های دولت ندارد، مزیّتی که این قشر همچنان برای خود حفظ کرده است، مسأله ای که موجب می گردد روحانیت کارکرد نقد حکومت، مقاومت، ظلم ستیزی، استقلال و چالش خوانیِ قدرت ها را از دست ندهد. آل احمد به شایستگی از این خصیصه یاد می کند و می گوید « به همین طریق است که روحانیت با تمام تأسیساتش از مدرسه و مسجد و زیارتگاه، قرن هاست که دایر است بی این که حکومت های ما هنوز توانسته باشند به ازای مصارفِ ایشان رقمی در بودجه های نفتی و سازمانی خود بگنجانند»(28) استقلال مالی روحانیت به آنان قدرت معنوی و نفوذ بالایی بخشیده است.
آل احمد می گوید:« میرزای بزرگ شیرازی با یک فتوای ساده تومار امتیاز تنباکو( به کمپانی انگلیسی رژی) را در نوشت و نشان داد که روحانیت چه پایگاهی است و نیز چه خطری!»(29)
وی در تحلیل مسایل مشروطه می نویسد: روحانیت به عنوان آخرین سد در مقابل فرنگ، از این ماجرا سرخورده شد، سر در لاک کرد، پیله ای به دور خود تنید و این که شیخ فضل الله نوری به سبب دفاع از «مشروعه» بالای دار رفت. سپس می نویسد:« من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد.»(30) راه حل ها همانطور که گفته شد، آل احمد به عنوان اندیشمندی روشنفکر و چاره جو، در پی راهی برای خروج از بن بست بود. راه حل های وی گاهی به حوزه ی جغرافیایی خاصی محدود می شد. که اثر آن بر کل جهان اسلام نیز بسیار زیاد خواهد بود. مثلاً جلال در یادداشت های روزانه ی حج به نکته ای اشاره دارد که هنوز با گذشت حدود سی سال از نگارش آن، عده ای به آن اعتقاد و باور دارند. وی با بیان مشکلات موجود در اداره ی حج می گوید:« چاره ای نیست جز بین المللی کردن این «مشاهد» مکه و مدینه و عرفات و منی، و اداره ی آنها را در اختیار هیئت مشترکی از نمایندگان ملل مسلمان گذاشتن و از اختیار عرب سعودی در آوردن و از محل درآمد حج مخارجش را تأمین کردن و به جای پلیس و شرطه ی سعودی، راهنما از هر ملّتی گذاشتن...»(31)
در نگاهی دیگر، وی هر گاه که به ایران می اندیشد، در جست و جوی راهی است برای خروج ایران از حلقه ی استبداد و گریزگاهی برای رهایی از چنبره ی غربزدگی که کشور ما را از خود کرده بود لذا، وی برای رسیدن به این آرمان، روحانیت و روشنفکران را به همکاری فرا می خواند و می گوید:« هر جا روحانیت و روشنفکری زمان با هم و دوش به دوش هم یا در پی هم می روند، در مبارزه ی اجتماعی بُرد است و تکامل و [هرگاه] پشت کرده اند به هم، باخت.».(32)
جلال آل احمد، روشنفکری بومی است که در یک نگاه کلی می توان زندگی او را به سه دوره تقسیم کرد،(33) اول، دوره ای که با دین آغاز شده بود، و دین گوشه گوشه ی زندگی اش را فرا گرفته بود. دوّم، دوره ای که جلال فرار از مدرسه ی مذهب را تجربه کرد، پشت کرد به هر آنچه که با آن زاده شده بود، به جستجوی مدینه ی فاضله ای و راهی ناکجا آباد.
سوّم، دوره ی بازگشت، زمانی که جلال از تکاپوی راه در خارج از محدوده ی دین و ملیّت خویش درماند و به مذهبی اجتماعی روی آورد که شاید گره از کار ناگشوده ی بوم و میهن خویش واگشاید، امّا باز این به معنای رجوع به آن دین دوران اول زندگی اش نیست که همه چیز آن را به طور مطلق قبول کرده بود.
در این دوره او فردی نقاد و اشکال تراش است و به هیچ وجه شیفته و عاشق چشم بسته ی امری و راهی نمی شود. او تجربه های بسیار دیده است و کوچه های بسیار را پیموده که به بن بست رسیده است؛ لذا دیگر شیفتگی در وجود او نیست، اما به هر حال، مردی کامل است که واقعیت های جامعه ی خویش را می بیند و هرگز دین را در تکاپوی رسیدن به مقصود و آرمان خود، نادیده نمی انگارد.

پی نوشت ها :

1- استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور مرکز مراغه.
2-غروب جلال، دانشور، سیمین، ص7، سعدی، اوّل.
3-در خدمت و خیانت روشنفکران، آل احمد، جلال، ص 209، فردوسی، اول.
4-آل احمد، جلال، همان ص 416.
5-دانشور، سیمین، همان، ص 522- غربزدگی، آل احمد، جلال، ص 227، فردوسی، اول.
6-غربزدگی، همان، ص 227.
7-روشنفکران، آل احمد، ص 15.
8-روشنفکران، آل احمد، ص 287.
9-باید در نظر داشت که منظور آل احمد از «اولوالامر» معنای لغوی آن است که به معنای کسی است که صاحب قدرت و حکومت غاصبانه است و نه معنای قرآنی آن.
10-آل احمد، روشنفکران، ص 288.
11-ادب و هنر امروز ایران، آل احمد، جلال، ج2، ص1153فردوسی، اوّل.
12-پیشین، ص546.
13-جلال مردی در کشاکش تاریخ معاصر، گروهی از نویسندگان، ص 102.
14-خسی در میقات، آل احمد، جلال، ص 98، فردوسی، اول.
15-پیشین، ص 42.
16-ادب و هنر امروز ایران، آل احمد، جلال، ج2، صص 81206.
17-روشنفکران، آل احمد، جلال، ص2250.
18-همان، ص 256.
19-پیشین، ص 284.
20-همان، ص 259.
21- همان، ص 272.
22-پیشین،ص 478.
23-همان، ص 291.
24-همان، ص 282.
25-همان، ص 256.
26-همان، ص 282.
27-همان، ص 255.
28-همان، ص 237.
29-خسی در میقات، آل احمد، جلال، ص 77.
30-همان، ص 103.
31-خسی در میقات، آل احمد، جلال، ص 77.
32-روشنفکران، آل احمد، جلال، ص 275.
33-در این قسمت از تأملات استاد دکتر خرّمشاد بهره برده شده است.

منبع مقاله :
بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول