نویسنده: قاسم پور حسن(1)




 

چکیده

«خسی در میقات» با این که سفرنامه ی جلال آل احمد است و با آثار دیگر وی که جنبه ی سیاسی- انتقادی دارند، ظاهراً نباید مرتبط باشد، لیکن این اثر به نوعی با همه ی آثار و از جمله اثر مشهور غربزدگی وی ارتباط دارد. بدین جهت می توان گفت که سفرنامه ی خسی در میقات آمیزه ای از سبک و مفاهیم گوناگون آثار آل احمد در زمینه ی تک نگاری، گزارش نویسی و داستان نویسی است که یک نویسنده ی مسئول مسلمان ایرانی شیعی تلقی خود را از اسرار و حقیقت و فایده ی حج بیان نموده است.

کلید واژها:

آل احمد، خسی در میقات، سفرنامه ی حج، هویت و مذهب، غربزدگی، داستان نویسی.

مقدمه

«خسی در میقات» هم سفرنامه نویسی است و هم مستند نگاری که در درون خود رویکرد اصلی قصه های کوتاه آل احمد همچون «از رنجی که می بریم»(1326)،«زیارت»، «سه تار»(1349)، «سرگذشت کندوها»(1337)، «نون و القلم»(1340) و «غرب زدگی»(1341) را دوباره انعکاس می دهد و متضمن انتقادهای سیاسی- اجتماعی و مذهبی نیز هست. بیشترین انتقادات باز هم همچون سایر آثار آل احمد به غربزدگی مسلمانان و دنیای اسلام اختصاص دارد.
سفرنامه آل احمد همانندی ها و ناهمانندی هایی با سفرنامه ناصر خسرو دارد. هر دو از ایران به سوی مکه و مدینه با سرزمینی که نگرش متصلب حنبلی بر آن حاکم است، رهسپار می شوند.
ایرانیان همواره گرایش به رهیافت عقلی و فهمی باطنی توأم با سیاست و اجتماع از شعائر و مناسک حج داشته و از تفکر ظاهرگرایانه قسمت های غربی دنیای اسلام شکوه داشتند.
خسی در میقات که آمیزه ای از سبک های مختلف آل احمد در داستان نویسی، گزارش نویسی، مستند نگاری و طنزنویسی است، مهمترین اثر او در نثر فارسی معاصر محسوب می شود که مضامین دینی، سیاسی-اجتماعی و فکری و فرهنگی را یک جا گرد آورده است، بدین جهت این اثر صرفاً یک بیانی از زیارت کعبه و مکه و مدینه النبی نیست؛ هم چنین تنها بیان دردهای مذهبی و سیاسی نیز تلقی نمی گردد.
در کتاب «نون و القلم»، آل احمد تنها شکست را ترسیم می کند، لذا سراسر کتاب را انتقادهای تند اجتماعی دربر گرفته است، اما در «خسی در میقات» هم نقد و شکست مسلمانان در برابر غرب بازگو می شود و هم امید به بازسازی هویت اسلامی و بازگشت به دین و معنویت. از این رو به کتاب «رنجی که می بریم» بسیار نزدیک است. این اثر تلقی یک مسلمان ایرانی شیعی از فلسفه حج و بیان درمان دردهای موجود است. خسی در میقات هم سفر بیرونی آل احمد در بازگشت به دین است و هم سفر معنوی و درونی وی به قصد فهم حقیقت دین و عمل مذهبی مسلمانان و اشتیاقی برای درک فلسفه شعائر و مناسک خانه خدا.
آل احمد پس از شکست های سنگین و پیاپی تفکر چپ و ملی گرایی در دهه سی و چهل به مذهب روی می آورد. او گر چه «روحانی زاده» و از خانواده روحانی و مذهبی است اما در دوران جوانی یعنی دهه بیست از مذهب کناره می گیرد و به جریان های مارکسیسم و حزب توده روی می آورد. که در این میان تفکر طبری بر او تأثیر زیاد گذاشت (آل احمد، ،50) شاید آشنایی آل احمد با اندیشه های کسروی گام آغازین در کناره گرفتن از مذهب، روی آوردن به جریان های چپ و ضد دینی و سپس انتقاد و حمله به شعائر دینی تلقی گردد. آل احمد در اواخر دوره دبیرستان با اندیشه های کسروی آشنا می شود و شعارهای تند کسروی علیه مذهب و بزعم او خرافه های دینی برای او جاذبه بسیار داشت به همین دلیل آل احمد، کسروی را صاحب نظر و کنجکاو بر می شمارد.(آل احمد، ،399).
علاوه بر کسروی، تفکر مارکسیسم لنیسم که در دهه بیست در اوج گسترش و نفوذ در ایران بود سبب قطع پیوند آل احمد با مذهب شد. این تفکر به دلیل مخالفت با استعمار، امپریالیسم و غرب بطور کلی، پیروان زیادی در ایران از طبقات مختلف بخصوص روشنفکران پیدا کرد و آل احمد به سبب علاقه به مطالعه وضع توده مردم و فقر و محرومیت در ایران، از این جریان بسیار متأثر شد.(آل احمد، ، 26) اما سرخوردگی های آل احمد از عملکرد حزب توده، جریان های چپ و شکست ملی گرایان در مسئله صنعت نفت (2)(آل احمد،1346 ،69 ) سبب شد که از دهه سی، مجدداً به فکر بازگشت به مذهب، نقد غرب، دفاع از دین و ضرورت فهم صحیح از شعائر دینی بر آید. آل احمد از تعبیر«سنگینی بار شکست در مبارزه سیاسی»(آل احمد، 1346 ،69) بهره برده و عملاً در اردیبهشت سال 32 سیاست را کنار نهاده و تصریح می کند که در همان یک روز بود که فهمیدم... راستی با سیاست وداع کرده بودم.(آل احمد،1373، 85)«خسی در میقات» محصول این تفکر و نگرش آل احمد است.

1-ساختار و سبک اثر

از تمامی سفرنامه های آل احمد، صرفاً خسی در میقات که سفرنامه حج او است در زمان حیاتش نشر می یابد و سایر سفرنامه های وی پس از مرگش انتشار یافته است. آل احمد سفرها را از سال 1341 آغاز می کند. در سال 41 از سوی وزارت فرهنگ برای بررسی کتب درسی به کشورهای آلمان، انگلیس، سوئیس، هلند و فرانسه مسافرت می کند.
در سال 41 آل احمد به همراه همسرش سیمین دانشور از 15 تا 28 بهمن 1341، سفری به اسرائیل می کند که سفرنامه او با عنوان «سفر به ولایت عزرائیل» در سال 1373 نشر می یابد. آل احمد زمانی که نوشته های داریوش آشوری، خلیل مکی و حسینی ملک را درباره پیشرفت های کشاورزی و صنعتی اسرائیل می خواند، تصمیم می گیرد به اسرائیل سفر کند اما کتابش به جای تمجیدهای غیر واقعی، سیاق مستند به خود گرفته و همچون کتاب غربزدگی بدل به رویکرد انتقادی می گردد. آل احمد تصریح می کند غرب بجای انتقام از قتل یهودیان توسط نازیسم، از اعراب انتقام می گیرد و حالا به همان یهودی ها در خاورمیانه سر پل داده اند تا ملل مصر و سوریه و الجزایر و عراق و فلسطین و غرب اردن شلاق بخورند و دیگر خیال مبارزه ضد استعمار غرب در سر نپرورند و دیگر کانال سوئز را رو به ملل متمدن نبندند!(آل احمد، سفر به ولایت عزرائیل،1373، تهران، انتشارات مجید) اسرائیل به نظر آل احمد، عامل امپریالیسم است(3)(ر.ک:آل احمد،اسرائیل، عامل امپریالیسم، 1357، قم، انتشارات کاروان) که نه دولت است و نه حکومت و کشور بلکه اشغال سرزمینی است توسط یهودیان با دعاوی کهن دینی و به کمک غرب و استعمار تا میلیون ها مسلمان در حمایت سرمایه داران، کشته و آواره بشوند.
در سال 43 به حج می رود و خسی در میقات را می نویسد که دو سال بعد نشر می یابد و این اولین سفرنامه آل احمد است که در زمان حیاتش چاپ می گردد. در همان سال به روسیه برای هفتمین کنگره بین المللی مردم شناسی می رود و در سال بعد میهمان دانشگاه هاروارد است و در سمینار بین المللی، ادبی و سیاسی دانشگاه حضور می یابد. آنچنان که شمس برادر کوچک تر آل احمد نوشته، آل احمد قصد داشت سفرنامه های خارجی اش را با عنوان «چهار کعبه» نشر دهد. کعبه اول همان خانه خدا است که با عنوان «خسی در میقات» چاپ شد. کعبه دوم، بیت المقدس می باشد که بزعم آل احمد در اشغال غرب قرار دارد و از آن نه با عنوان کعبه یا کشور بلکه ولایت عزرائیل نام می برد(3) و در سال 1373 انتشار یافت. کعبه سوم اروپا و آمریکا است و کعبه چهارم شوروی است.
از میان چهار اثر او در سفرهایش به خارج از ایران، تنها «خسی در میقات» به سبک سفرنامه نویسی نوشته شد. سایر نوشته هایش در این حوزه بیشتر جنبه سیاسی-اجتماعی داشته و به لحاظ سبک قابل اعتنا نیست. البته قصه زیارت(4) که در سال 1322 برای چاپ به مجله سخن که آن زمان زیر نظر ناتل خانلری و هدایت بود، فرستاده شد حاصل سفر به عتبات بود اما گزارشنامه بود تا سفرنامه.
سبک آل احمد در «خسی در میقات» متأثر از سفرنامه نویسی ناصرخسرو است، به لحاظ ساختار تفاوت چندانی میان این دو نوشته وجود ندارد گر چه با دو نگرش کاملاً متفاوت مواجه هستیم. آل احمد در ادامه غربزدگی به حج، مسلمانان، شعائر و مناسک، مکه و مدینه و جده و عربستان می نگرد در حالی که ناصرخسرو در تقابل فکری شیعی و اسماعیلی با تفکر رایج آن دوره یعنی تفکر شافعی به حجاز و مکه شعائر آن توجه دارد. البته هر دو اعتقاد دارند که مسلمانان تنها به پوسته مناسک روی آورده و از لبّ و مغز حج غفلت ورزیدند. سبک آل احمد در «خسی در میقات» دو ویژگی اساسی دارد:
الف)نخست اینکه از سبک دوره اول یعنی سبک دهه 20 و حتی 30 گسستی آشکار پیدا می کند.
ب)دوم اینکه آل احمد می کوشد تا به نثر کلاسیک پارسی و جملات کوتاه با واژه های دقیق کهن پارسی روی آورد که این امر ناشی از دو سبب است. سبب نخست اعتبار نثر کهن فارسی و نوشته های بیهقی و ناصرخسرو است که هم از سلاست و روان بودن برخوردار است و هم از قوت ادبی و آرایه های ضروری بهره می جوید. سبب دوم علاقه آل احمد به مسئله «بحران هویت و توجه بنیادین به زبان، فکر و فرهنگ ایرانی است.
پس از کودتای 28 مرداد، آل احمد به راستی با سیاست وداع کرده بود (5)(آل احمد،1373، 85) و نزدیک شدن به مدیریت، مسئولیت و قدرت دیگر لطفی برایش نداشت؛(آل احمد، ،35) و آل احمد این کناره گیری را مرهون وثوقی می داند که اگر به خاطر او نبود شاید از سر آن چاله سیاست نپریده بود (آل احمد، 1356، 35) لیکن این کناره گیری آغاز راهی شد که آل احمد از آن تعبیر به « به جدّ در خویشتن نگریستن»(آل احمد،1356، 51) می کند. کناره گیری و سپس شکست جبهه ملی، فرصتی را برای آل احمد فراهم کرد که هم به جستجوی علت آن شکست ها پرداخته و هم به جد و دقیق در خویشتن و پیرامون خویش بنگرد و دست به سفر به اکناف مملکت زده (همان)، و هم به بیرون از ایران چشم بدوزد. آل احمد «سرگذشت کندوها» را در سال 1337 چاپ می کند و در آن شکست جریان های چپ و جبهه ملی و پیروزی استعمار و کمپانی ها در قضیه نفت را با بهره بردن از آرایه های ادبی و قصه نویسی همچون تمثیل، کنایه و استعاره بازتاب می دهد. نوشته های آل احمد در دوره اول از سبک و ساختار واحدی برخوردار نیست. گاه طنز است، گاه قصه و گاه مستند و گزارش. در تمام این نوشته ها آل احمد تنها به بیان رنج ها، محرومیت ها و مشکلات اکتفا کرده و هر پدیده و اموری را تنها از زاویه نقد صرف می بیند. مضامین آن ها نیز اجتماعی، مردم شناسی و سیاسی است. کمتر نکات قوت در حوادث است که در داستان هایش مورد توجه واقع شود.
عقب افتادگی، استعمار، فقر و محرومیت، مصرف زندگی، تولید کنندگان، رشوه، بی نظمی اجتماعی و سیاسی، تعابیری هستند که به تکرار در آثارش به چشم می خورد و البته حجم طنزهای زننده و دشنام و استهزا و هجو کم نیست.
در دوره دوم دو اثر آل احمد می تواند معیاری برای بررسی ویژگی های سبک او باشد. یکی مدیر مدرسه و دیگری خسی در میقات. آل احمد در دوره دوم واژگان تکراری و کلیشه ای و حماسی گونه را که عمدتاً مضامین سیاسی روز داشتند، بکنار می نهد و می کوشد تا عبارات را با پردازش بهتری بکار بگیرد لذا به کوتاه نویسی، ایجاز گونه نوشتن و پیروی از سبک بیهقی و نیز ناصرخسرو روی می آورد. نکته مهم این که آل احمد در سفرنامه هایش توانست از این خصلت ها بطور کامل استفاده کند. این امر البته بدان معنا نیست که وی از کنایه و استعاره و تعابیر عامیانه بهره جوید اما می کوشد تا با دقت و وسواس لازم آن ها را استخدام کند. این امر به همراه بهره بردن از تصویرسازی در مدیر مدرسه و خسی در میقات بچشم می خورد. در هر دو اثر هم نثر کوتاه و بر سبیل ایجاز است و هم تصویرسازی حوادث و وقایع با دقت صورت می پذیرد.
«خسی» و «میقات» به کدام معنی در عبارات اثر آل احمد بکار رفته است؟ این دو عبارت ریشه در قصد آل احمد در سفر به کعبه دارد. گر چه در طول اثر وی اغراضی را ذکر می کند، اما مهمترین هدف او همان «خویشتن آگاهی» است. آل احمد در پایان این سفر بیست و سه روزه خود به کعبه نه تنها از تردید و نقد و گاه تمسخر آداب و شعائر بیرون می آید بلکه خود را خسی می داند که در زمان دیدار(میقات) موفق شده است خود و هویت خود را بازیابد. آل احمد در گزارش طواف تأکید می کند از صفر به بی نهایت می روی اما اگر نیک بنگری در مقابل چنان بی نهایتی چه از صفر هم کمتری. عیناً خسی بر دریایی، نه؛ در دریایی از آدم. بلکه ذره ی خاشاکی و در هوا.(آل احمد،1382، 117)
دو نکته در این باب شایسته طرح است. نخست این که این تعبیر «خسی در میقات» چگونه با مهمترین خصلت نوشتاری آل احمد یعنی «من گویی» یا «من نویسی» سازگار است و دوم آن که خسی در میقات با کدام بخش های این اثر سازواری بیشتری دارد؟
آل احمد در آثار بسیاری ابتدا می کوشد تا برای خواننده القا کند که این نوشته ها محصول مواجهه مستقیم او با حوادث بوده است. او در «زیارت»،«از رنجی که می بریم» و «سه تار» می کوشد تا مشاهدات مستقیم خود را به داستان تبدیل کند. خواننده آشکارا این ویژگی را در این داستان ها می تواند فهم کند.
در مراحل بعد آل احمد نه تنها به این سطح از «من نویسی» بسنده نمی کند بلکه «من» در نوشته های او یک «من» مشاهده گر منفعل صرف نیست بلکه صاحب ایده، اندیشه و هدایتگر است و می کوشد تا آراء، نظرات و افکار خود را هم در داستان طرح کند و هم دخالت دهد. آل احمد در نون و القلم در نقش میرزا اسدالله، در «سنگی برگوری» در نقش راوی اصلی و در «مدیر مدرسه» در نقش مدیر ظاهر می شود و افکار و بنیاد داستان را شکل می بخشد.
اما وضع «من نویسی» در خسی در میقات بسی فراتر از حضور و طرح آراء است. او در این نوشته و نظایر آن همچون «نفرین زمین»، و حتی «مدیر مدرسه» به گونه ای سخن می گوید که دانای کل است، و سایر شخصیت ها یا از طبقه فرودین و یا به لحاظ توانایی در علم و سخن با او برابری نمی کنند از این رو به خود حق می دهد رفتار آنها را نقد، طعن و گاه تمسخر کرده و به داوری گاه بدبینانه درباره آن ها بپردازد نمونه آن در «خسی در میقات» درباره روحانی، حاجی از اراک و حجاج مازندرانی است. در این شیوه، کاملاً روشن است که از پیش حق با «من» یا «راوی» است و بر این رساس رفتار یا سخن دیگران سراسر رنجور و سست است.
گاه در «خسی در میقات» به این نتیجه می رسیم که حق کامل با راوی یعنی آل احمد است و قضاوت او درباره رفتار حجاج، مناسک حج، شعائر مکه و مدینه و سایرین تنها داوری معتبر و معیار است. به عبارت دیگر چنین به نظر می رسد که سایرین هیچ رفتار و سخن معقولی ندارند و تنها سخن معقول از آن آل احمد است.«... به کمکش رفتم که سید خیال نکند با یک مرد عامی طرف است»(آل احمد،1382، 127) آل احمد همین شیوه را در سنگی برگوری، مدیر مدرسه و نون و القلم نیز دارد. این ساختار خسی در میقات چگونه با نامیدن خود به عنوان یک «خسی» و نه «کسی» سازگار است؟ حقیقت آن است که ساختار «من نویسی» تا خویش آگاهی در خسی در میقات ادامه می یابد اما زمانی که بخود می آید و شکوه کعبه، عرفات، ذبح و رمی جمرات را در می یابد، هم از خود زمینی و مادی بیرون می رود و خود را خسی می نامد و هم میقات را کشف می کند که در مکه و مدینه زمان یک زمان تقویمی و عنصری نیست بلکه زمان ازلی و ابدی و جاوید است.«...و هر چه دقیق تر که توانستم در خود نگریستم تا سپیده دمید. و دیدم که وقت ابدیت است یعنی اقیانوس زمان، و میقات در هر لحظه ای. و هر جا و تنها با خویش. چرا که میعاد جای دیدار توست با دیگری. اما میقات زمان همان دیدار است و تنها با خویشتن».(همان، 108)
آل احمد زمانی که فلسفه زیارت و کعبه و طواف و مناسک سعی و صفا را کشف می کند، آگاه بر «هیچ بودن» خود می شود و این سفر را وسیله ای برای این آگاهی در میقات بر می شمارد.«... طرف دیگر سکه (در سعی) خود فدا کردن است و حال آن که این خود، اگر نه به عنوان ذره ای که جماعتی را می سازد، حتی «خود» هم نیست. اصلاً هیچ است. همان، خسی یا خاشاکی، اما در حوزه ی یک ایمان.(آل احمد،1382، 119) بنابراین «خسی در میقات» با عرفات و منا و مشعرالحرام و عید قربان آغاز می شود. نوشته آل احمد از این بخش به گونه ای دیگر است:
«...حرکت از مکه و رسیدن به این صحرای عرفات به تمام معنی یک جهاد اکبر بود... و خوبیش این است که در چنین مواقعی فرو می روم درین یک وجب دفتر...» (آل احمد،1382، 143).
«...این جا را عرفات « می گویند، چون آدم و حوّا پس از اخراج از بهشت در آن هم دیگر را یافتند و شناختند...»(همان، 145)
«... می دانستم که چنان شبی (منا) باید سپیده دم را در تأمل دریافت و به تفکر دید و بعد روشن شد، هم چنان که دنیا روشن می شود...»(همان، 156)
«... تا در تاریکی آخر شب، حتی به درون خویش نظاره ای کنم که خویش و بیگانه سخت در هم بودند و مرزها نامشخص...»(همان، 156)
«...از خود می پرسیدم مگر نه اینکه دعوت به همین بوده است؟ و مگر نه این که لبیک را هم برای این گفته ای؟ و مگر از خود به در شدن یعنی چه؟...»(همان، 156)
«...شبی در چنین صحرایی... که نه تنها تجدید قوایی است برای خود او بلکه بر سر سفره عطرش، تو را هم نصیبی هست که از آن سر عالم، خدا عالم است چرا به این سفر آمده ای...»(همان، 156-157)
خسی در میقات گرچه سفرنامه است، اما ادامه تفکر آل احمد از استعمار و فقر و محرومیت است تا غربزدگی. از این رو عبارات و واژگان بکار رفته گرچه نمادین نیستند، اما حکایتگر موقف های فکری او در دهه های سی و چهل می باشند از این رو شایسته تحلیل و تشریح هستند. تلاش خواهم کرد تا تحلیل خسی در میقات را در ضمن سه محور اصلی فراهم سازم:
الف)هویت و بازگشت به مذهب و دین
ب)غربزدگی و مسئله حج
ج)حقیقت حج

الف)بازگشت به هویت و مذهب

شاید برخی تعبیر فوق را چندان درباره آل احمد، رسا یا صحیح ندانند و عنوان «نگریستن در خویشتن» یا تأمل دوباره در اصالت ها، هویت و دین با وضع او سازگارتر بنماید. لیکن حقیقت آن است که زندگی آل احمد را به چهار دوره می توان تقسیم کرد: دوره کودکی، نوجوانی و جوانی (دوره اول جوانی) که نه تنها در خانواده ای مذهبی بود بلکه خود نیز مدتی در سلک طلبگی قرار داشت. دوره گرایش به توده، مارکسیسم و جریانهای مذهبی الحادی، دوره انشعاب و سپس گرایشهای سوسیالیسم و بالاخره دوره کناره گیری از سیاست، قدرت و جریان های الحادی و بازگشت به تفکر درباره هویت و مذهب.
«خسی در میقات» به همراه «سرگذشت کندوها»،«مدیر مدرسه» و «نون و القلم» محصول دوره چهارم است که آل احمد پس از ناامیدی از جریان های چپ، سوسیالیسم، و نهضت ملی و وضعیت اختناق پس از کودتای 28 مرداد هم می کوشد تا بازگشتی به خویشتن و هویت داشته باشد و هم به بررسی، نقد و امیدواری به مواریث فرهنگی، مذهبی و نیز ملی (هویت) اقدام نماید. آل احمد از سال 41 به بعد به فرهنگ، دین و سنت ایرانی-اسلامی باز می گردد، به نقد غربزدگی در ایران می پردازد و از این زاویه مهمترین ابزار یا تکیه گاه را سنت مذهبی و هویتی تلقی می کند تا در پرتو آن غربزدگی را به نقد بکشد.
آل احمد نه تنها امیدوار به بازگشت به اصالت ها، سنت ها، هویت و مذهب است بلکه تلاش دارد تا با مواجهه ای عقلانی با دین، نقش گوهر دین در حیات فکری، اجتماعی- سیاسی و فرهنگی ایران و مسلمانان ( در خسی در میقات) را بنیادین و پر اهمیت جلوه دهد.
خسی در میقات صرفاً یک نقد دینی به مناسک یا سفرنامه زیارتی نیست، بلکه مانیفست آل احمد در چگونگی اتکا به شعائر دینی و پالودن زوائد، و قدرتمند کردن دین در مناجات سیاسی- اجتماعی است که این غرض با نقد و طعن و گاه شیوه درمان نیز همراه می شود. به ناچار برای تحلیل «بازگشت باید به اجمال دوره های چهارگانه را بررسی کرده و خصوصیات هر یک را به همراه آثار مرتبط تبیین کرد. سپس قادر خواهیم بود تا از درون «خسی در میقات» مسئله «نگریستن در خویشتن»، «غربزدگی»،«نقش دین در زندگی و ساحات جمعی مسلمانان» و اهمیت اساسی شعائر دینی در مقابل غربزدگی را مطالعه و رمزگشایی نماییم.
آل احمد در یک چاه و دو چاله می نویسد از خانواده ای مسلمان، شیعی و روحانی برآمده ام و در این خانواده همه مذهبی اند.(آل احمد، ، 47)
پدر، برادر بزرگ و دو شوهر خواهر او روحانی بودند و پدرش از 1310 به بعد تمام اوقات خود را ( به سبب عدم پذیرش قانون جدید درباره محضر) به اقامه نماز جماعت در مسجد می پرداخت.
آل احمد علاوه بر کار روزانه در بازار، شبانه به دارالفنون می رفت. در پایان دبیرستان با دو نفر یعنی شریعت سنگلجی (روحانی) و احمد کسروی آشنا می شود. هر دو به تکالیف دین، ظواهر دینداری و مناسک مذهبی با رویکرد نقد و عیبجویی نگاه می کردند. هر دو تصور می کردند به جای دین، خرافات دین در جامعه و اذهان مردم وجود دارد لذا به دین جز به دیده خرافات نمی نگریستند(6) از این رو خرافه های عوامانه را به پای دین می نوشتند که یکی از این تأثیرات را در میل یا تحریک آل احمد به ترجمه کتاب «عزاداری های نامشروع» می بینیم که اولین ترجمه اوست. البته مرحوم طالقانی بنا بر نقل شمس برادر آل احمد، مذهب گریزی آل احمد را معلول سختگیری های دینی و فشارهای مذهبی و تعبد خشک پدر آل احمد نقل می کند.(شمس آل احمد،1369، 163-164)
آل احمد تقریباً در سال 1322 از مذهب کناره گرفت تا بدان با تردید می نگریست و در اوایل سال 1323 به حزب توده پیوست. آل احمد در یک چاه و دو چاله ماجرای پیوستن خود به حزب توده را شرح می دهد اما علاوه بر عاملی که وی ذکر می کند به نظر می رسد دوستی و نزدیکی او با صادق هدایت، عامل مهمتر در گرایش وی به جریان های چپ بود. آل احمد در «ارزیابی شتابزده» تصریح می کند که بدون مطالعه و آشنایی با کارهای نسل اول قصه نویسی، داستان کوتاهی به نام «زیارت»(2) نوشته و آن را برای مجله «سخن» که زیر نظر پرویز ناتل خانلری بود، فرستاد و صادق هدایت که در مجله مسئولیت انتخاب قصه را داشت، با چاپ قصه موافقت کرد و اولین قصه آل احمد در سخن که به گفته اش همه جماعت گرایش به چپ داشتند،(آل احمد، 1357 ،71) چاپ شد.
دلایلی چند سبب انشعاب آل احمد از حزب توده گردید. وی پس از چهار سال، در آذر 1326 به طور کامل از حزب جدا می شود. آل احمد این دلایل را در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» بر می شمارد و در میان آن به قضیه آذربایجان، یعنی شکست فرقه دموکرات در آذربایجان، شرکت حزب توده در کابینه قوام و دفاع حزب توده از اقامت قوای روس اشاره می کند.(آل احمد، ، 416)
بعد از سال 26 و جدایی از حزب تا کودتای 28 مرداد 32، وضعیت فکری آل احمد مغشوش و پیچیده است از گرایش سوسیالیستی تا دخالت و کناره گیری از سیاست و گاه ورود و نقادی مذهب(6)
آل احمد در ابتدای جدایی «حزب سوسیالیست توده ی ایران» را به کمک خلیل ملکی تأسیس می کند که به نوشته وی تاب چندانی نیاورد و منحل شد (پس از دوماه) و مجبور به سکوت گردید.(آل احمد، 1356، 50) سال بعد به انتقاد از تعصبات و سخت گیری های دینی با نوشتن کتاب «سه تار» روی می آورد و آن را به خلیل ملکی تقدیم می کند. آل احمد در این داستان از سه تار زن سخن می گوید که با افکار خود، دم در بزرگ مسجد شاه رسیده بود و روی سنگ صاف آستانه ی آن پا گذاشته بود که پسرکی مچ دست او را گرفت: لامذهب! با این آلت کفر توی مسجد؟! توی خانه خدا؟!
آل احمد در این قصه می کوشد تا نشان دهد که عدم سازگاری موسیقی یا سه تارزنی با نماز خواندن در مسجد منافرتی ندارد، لذا باور به ناسازگاری چیزی غیر از فکر عوامانه مذهبی نیست. آل احمد به همراه ملکی، مظفر بقائی و اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران از جبهه ملی و دکتر مصدق حمایت به عمل می آورند، اما در مراحل بعد به فعالیت در «نیروی سوم» ادامه داده و در اردیبهشت 32 به فعالیت سیاسی خاتمه می دهد. آل احمد تصریح می کند که از اردیبهشت 1322، سیاست را بوسیدم و گذشتم کنار.(آل احمد،1373، 85).
آل احمد دوره سوم زندگی خود را نه تنها بحرانی، مشوش و پیچیده می داند بلکه آن را یکی از پر بارترین سال های اندیشه و نقد تلقی می کند.(آل احمد، ،51)
آل احمد در یک چاه و دو چاله آغاز بازگشت به هویت، مذهب و اصالت ها را کودتای 28 مرداد می داند و مهمترین اقدام در این بازگشت را «جستجوی علت آن شکست ها و پیرامون خویش دقیق شدن» بر می شمارد.(همان،51)
سه مسئله در دوره چهارم از اهمیت محوری برخوردار است: دین و ارزش های مذهبی، غربزدگی، اصالت های فرهنگی و اجتماعی. بدون تبیین دقیق فراز و فرودهای سه دوره اول نمی توان به درستی عامل بازگشت آل احمد را فهم کرد و آثارش را تحلیل نمود.
تقریباً ده سال طول می کشد تا آل احمد «نگریستن در خویشتن» را به سرانجام برساند و از سال 1341 وی به فرهنگ، دین و اصالت ها و سنن ایرانی و اسلامی توجه بنیادین می کند. آل احمد معتقد است بدون پشتوانه مذهب و فرهنگ ایرانی نمی توان از غربزدگی سخن گفت. پس از واقعه 15 خرداد 42 و نقش مذهب در حیات سیاسی ایران، آل احمد به نحو افزونتری به اندیشه در باب دین، مناسک و شعائر دینی روی می آورد. غربزدگی، در خدمت و خیانت روشنفکران، مدیر مدرسه، نون و القلم، سرگذشت کندوها و خسی در میقات آثاری هستند که باید در سپهر «بازگشت» تفسیر و تبیین شود.
عناصر اصلی بازگشت در «خسی در میقات» حسب توالی زمانی به ترتیب عبارتند از:
1.ارزیابی شتابزده از حاجیان
2.نگرش اجتماعی به حج و مناسک آن
3.مردم شناسی و رفتارهای مردمان گوناگون از سرزمین های مختلف
4.غربزدگی
5.جستجوی درونی و تلاش در کشف حیات معنوی در حج
6.کشف حقیقت و فلسفه حقیقی حج

1.ارزیابی شتابزده از حاجیان و سفر به خانه خدا

نگرش آل احمد در ابتدای اثر همخوانی زیادی با «من نویسی» او در سایر آثارش داشته و خود را همچون داننده ای کل و تنها دانای عاقل می پندارد که فلسفه حقیقی حج را درک می کند اما سایرین از درک آن عاجزند یا قدرت لازم برای فهم آن را نداشته و حج را همچون زندگی عادی و روزمره تلقی می کنند. داوری آل احمد در گزارش مربوط به تهران تا جده و سپس مکه و مدینه (یعنی تقریباً تا قبل از مناسک اصلی حج) تند، سطحی و شتابزده است.
«...و پذیرایی در طیّاره ... و انگ شرکت هواپیمایی رویش. اما «حاجی» بعد از این ها مدتی مشکوک بودند که می شود خورد یا نه؟ ذبح شرعی شده یا نه؟ نفهمیدم چه شد تا شک برطرف شد...»(آل احمد، 1382، 13)
«...در آشیانه حجاج که به انتظار طیاره بودیم، جوانک های بازرس با آمیخته ای از اعجاب و تحقیر نگاه می کردند، همه را به خصوص مرا... چون خدم را توی جماعت برخورده می دیدم؟...»(همان، 15)
«...و جالب تر ترک های اراکی هستند. یکی شان نیم تنه ی پوستی اش را هنوز در نیاورده و تازه عصری رفته یک دشداشه هم خریده و روی آن به تن کشیده. دوش او هم بدجوری خفت افتاده...» (همان، 22-23)
«... امر حج را رها کرده اند به درمانده ترین، بدوی ترین، تعلیمات ندیده ترین و فقیرترین لایه های اجتماعی...»(همان، 30)
«...و ببینیم اصلاً چرا نباید بتوان فصل حج را در یک نقطه سال ثابت نگه داشت؟ غرضم سال شمسی است. و مگر در اصل چنین نبوده است؟...»(همان، 41)
«...و سیاه ها چه فراوان، جالب ترین قیافه های حج اند به خصوص وقتی که احرام به تن دارند. سفیدی لباس احرام با سیاهی پوست شان حسابی شعری است...»(همان، 44)
«...آقای سیدی هم هست اصل بروجرد. امام نمی دانم کدام مسجد تازه ساز در تهران. که بدجوری برای مرید له له می زند... اصرار دارد که بروم پای حرفش که بعد از نماز مغرب برای دهاتی ها می گوید. عاقبت دیشب رفتم. روی بام. چنان لطافت هوا را با همان مزخرفات درباره شکیات و غسل و تطهیر و نجاست خراب کرد...»(همان 65-164)
«...حضرات مأموران هی حجاج را به خط می کنند اما به محض اینکه سرشان دور شد، عین یک گله گوسفند می ریزند به هم و داستانی!...»(همان، 227)
آل احمد در داوری های تند که در اکثر بخش های کتاب جاری است، نقد رفتار حاجیان، برخی مناسک و عملکرد دولت سعودی را محور قرار می دهد اما در موضوعات ذیل می توان این قضاوت عجولانه و گاه تحقیرآمیز را در خسی در میقات دید:
-آیین و رسوم ایرانیان در بدرقه حجاج
-وضعیت شخص حاجی در سفر به مکه و رفتارهای فردی حاجیان
-شرایط مکه و مدینه، ساختمان ها، بی توجهی دولت علیه سعودی به وضع بد حجاج و مراسم
-عدم اهتمام دولت سعودی به مسئله حج و لزوم واگذاری آن به سازمان بین المللی
-نحوه انجام مراسم حج، وضعیت مناسک و مکان های تاریخی و مخروبه شدن آن ها

2.نگرش اجتماعی به حج و مناسک آن

آل احمد در بخش های نخستین کتاب، حج را بمثابه «مسلمانان» یا «ملت ها» و «کشورها» تلقی کرده و مداوم از ویژگی های متنوع و گوناگون ایرانی ها، عرب های شرقی، اندونزی ها، فلسطینی ها، مصری ها، ترک ها، عراقی، مراکشی و سوری ها سخن به میان آورده و می کوشد تا مناسک حج را نه سفری درونی و کشف حقیقت و درون شخص بلکه به لحاظ رفتارهای قومی و جمعی تلقی کند:«... گُله به گُله پرچم ملیتی، و بر آن اسم و رسم فلان حمله دار. ترک و فارس و عراقی و سوری و مراکش ... و زن های سیاه در حدودی «دکولته». و زن های ترک سراپا سفید پوش و با صورت باز و سه چهار تایی زن سوریای، حتی بی حجاب. و اما از این اندونزیایی ها که این جا هم دست از سر کلاه رئیس جمهوری شان بر نمی دارند...»(آل احمد، 1382، 26-23)
آل احمد در نگرش اجتماعی خود به حج، سه مسئله را محور توجه و دقت قرار داده است:
-رفتار حاجیان:
«...و چه جماعتی، سیاه ها و اعراب و ترک و فارس همه در هم و بیش تر سیاه ها...»(آل احمد، 1382، 91)
«...و اصلاً چشم های اعراب از آن چه در عراق دیده ام، خیلی سالم تر است. یعنی به علت اختلاف محل؟...»(همان، 94)
«...سطل هایی که حجاج برای آب بردن دارند... که آب زمزم را در آن سالم به ولایت خود برسانند...»(همان، 120)
«...و این پارچه های بلندی که زیر پا می اندازند؛ اول با آب زمزم خیس شان می کنند و بعد پهن می کنند و زیر پای حجاج... روی فرش مرمر کف خانه خدا و روی شن داغ... که پارچه تبرک بشود به عنوان توشه ای برای آخرت...»(همان، 122)
-تلقی حجاج از مناسک:
«... سخرانی حسابی درباره حج و ثوابش... لابد به قصد اجری در آخرت، ولی آخر این شارب چیست؟ گفتم اهل کدام مذهبی؟ مالکی بود. گفتم چند مذهب در اسلام می شناسی...»(همان، 92)
«صف نماز مغرب مدت ها بود برچیده شده بود... یکی شان غیر عرب بود و به عربی کتابی وعظ می کرد. که درباره معارضه اسلام و فرنگ، داد سخن می داد. آرزوی وحدت اسلامی می کرد...»(همان، 102)
«... نهایت این بی خودی را در دو انتهای مسعا می بینی؛ که اندکی سربالاست و باید دور بزنی و برگردی. و یمنی ها هر بار که می رسند جستی می زنند و چرخی، و سلامی به خانه و از نو... که دیدم نمی توانم. گریه ام گرفت و گریختم. و دیدم چه اشتباه کرده است آن... یا بسطامی که نیامده است تا خود را زیر پای چنین جماعی بیفکند، یا دست کم خود خواهی خود را...»(همان، 116) "بزرگترین سوغاتی که حجاج بر می گردانند، کفن است..."(همان، 122).
-اعمال و شعائر حج:
«سفر حج عین صحرای محشر است...»(آل احمد، 1382 ،90)
«...این سعی میان صفا و مروه ... یک سر برت می گرداند به هزار و چهارصد سال پیش... با هروله اش و با زمزمه بلند و بی اختیارش ... که دسته دسته به هم زنجیر شده اند و در حالتی نه چندان دور از مجذوبی می دوند... و با این گم شدن عظیم فرد در جمع، یعنی آخرین هدف این اجتماع؟ و این سفر...»(همان، 115)
«...شاید ده هزار نفر، شاید بیست هزار نفر، در یک آن یک عمل را می کردند و مگر می توانی میان چنان بی خودی عظمایی به سی خودت باشی؟ و فرادا عمل کنی؟»( همان، 115)
«...در طواف به دور خانه، دوش به دوش دیگران به یک سمت می روی و به دور یک چیز می گردی و می گردید. یعنی هدف هست و نظمی، و تو ذره ای از شعاعی هستی به دور مرکزی. پس متصلی. و نه رها شده...»(همان، 117)
«...اما در سعی می روی و بر می گردی. به همان سرگردانی که «هاجر» داشت... مقابله مداوم با چشم ها (ی حجاج)... و اصلاً چشم ها نه چشم. بلکه وجدان های برهنه. یا وجدان هایی در آستانه ی چشم خانه ها، نشسته و به انتظار فرمان که بگریزند. و مگر می توانی بیش از یک لحظه به این چشم بنگری؟ تا امروز گمان می کردم فقط در چشم خورشید است که نمی تان نگریست. اما امروز دیدم که به این دریای چشم هم نمی توان... که گریختم...»(همان، 117)

3.مردم شناسی

نگرش مردم شناسی آل احمد پس از سال 32 و کناره گیر از سیاست رخ داد. این نگرش از آن پس در سراسر آثارش آشکار و جاری است. آل احمد پس از سال 32 و شکست جبهه ملی و برد کمپانی ها در قضیه نفت (آل احمد، 1357، 52) می کوشد تا با رویکرد مردم شناسی و فرهنگ به شناخت صحیح از ایران، فرهنگ و مردم و نیز در خویشتن نگریستن و جستجوی علت آن شکست ها دست یابد لذا به فاصله اندکی نوشته های او در مردم شناسی به اوج می رسد همچون اورازان در سال 33، تات نشین های بلوک زهرا در سال 37، جزیره خارک، درّ یتیم خلیج فارس در سال39، سرگذشت کندوها در سال 37، مدیر مدرسه در سال 37.
تلاش آل احمد در مردم شناسی، کشف بنیان های اجتماعی و فرهنگی مردم ( خواه ایران یا مسلمانان) فهم وضع اجتماع، فرهنگی و مذهبی مردم، روابط فکری، مذهبی و اجتماعی، کشف اشکالات، تضادها و عقب افتادگی در پیوند با مسئله غربزدگی ایرانیان و مسلمانان و استعمار غربیان و کوشش در ارائه راه حل و الگوها می باشد. آل احمد دو گروه را در این مسئله مؤثر می داند: روشنفکران که به باور او اکنون کاملاً غربزده بوده و مرعوب تکنولوژی و صنعت غرب هستند و می توانند با عبور از غربزدگی، هدایت و رهبری اجتماعی و فکری جامعه را در دست بگیرند و دوم روحانیون هستند. روحانیون نیز با باور او از ایراد اساسی رنج می برند و آن عوامزدگی یا توجه به مسائلی غیر مبرم و غیر اساسی است. نزد آل احمد روحانیون آگاه در کنار روشنفکران خودباور و دارای هویت می توانند مشکل ایران و جهان اسلام را حل نمایند.
آل احمد همین رویکرد را در «خسی در میقات»(در سراسر کتاب) جستجو می کند با این تفاوت که نقد او در خسی در میقات برخلاف نون و القلم، مدیر مدرسه و سرگذشت کندوها، به راه درمان نیز منتهی می شود. آل احمد در خسی در میقات برای نخستین بار به جای ایرانیان، مسلمانان را مورد کاوش و بررسی قرار می دهد لذا واژگان و تعابیر او به سبب عدم شناخت صحیح از وضعیت مسلمانان و مردم کشورهای گوناگون و وضع فکری و فرهنگی آن ها از دقت کافی برخوردار نبوده و عمدتاً به فهم او در اعمال حج یا لباس و رفتار در دوره حج محدود شده است. بنابراین دریافت آل احمد در سایر آثارش درباره فرهنگ و اجتماع ایرانیان دقیق تر است اما تنها بیان نقد و شکست ها و ناهنجاری ها است در حالی که فهم او در خسی در میقات حدس، استقرایی(ناقص) و غیر کامل است لیکن به نقد بسنده نکرده و می کوشد تا راه درمان عرضه کند.
«...و روانه به کشفی. هر کدام یک جور، یکی به کشف سفر...»(آل احمد، ،15 )
«... به گمانم اغلب چیزهایی که مردم به عنوان سوغات می خرند، اول همین جوری می خرند. یعنی به تبعیت از همین هیجان بازار. و بعد که به وطن برگشتند روی هر کدام اسم می گذارند که سوغات برای فلان خویش و قوم...»(همان، 139)
«...و یک کشتی هندی کناره گرفته و حجاج در حال پیاده شدن به ساده ترین حجاج... شالمه ای دور شانه، لنگی به کمر و یک کتری در دست... ایرانی ها آفتابه دارند؛ ترک ها لوله هنگ مانندی دراز و چراغ موشی مانند و از حلبی؛ لبنانی ها و سوری ها آفتابه پلاستیک دارند کوچک تر از مال ما و هندی ها و آفریقایی ها یک کتری. و این ها هر یک نوعی معنی دارترین علامت ملی. و نه بر روی پرچم ها که در دست افراد هر ملت. و چه قابل مصرف هم...»(همان، 22-21)
«...در تمام مملکت (سعودی) سه تا روزنامه دارند «البلاد»،«الندوه» و یکی هم هفتگی « ام القری» و هر سه دولتی...»(همان، 20)
«بحث در این است که سالی یک میلیون نفر آدم در این مراسم شرکت می کنند که اگر نظمی می داشت و... چه قدرتی می توانست باشد... اگر قرار است رسم حج دوام بیاورد و... باید به دادش رسید...»(همان، 158)
«... اول شروع کرد به ادای شهادتین و بعد به شمردن اسم دوازده امام و این تنها مطلبی بود که فارس و ترک و عرب همه می فهمیدند...»(همان، 176)
مجاور ما یک دسته جوان لبنانی ورق بازی می کردند در ملأ عام و بی هیچ احساس قبحی. و در چادر دست راستی که زن ها نشان سبز به پیشانی دارند،... سینه زنی هم دایر بود و حسین حسینی و چه شوری...»(همان، 176)
«...قربانی های حج در عالم اسلام بد عاقبت ترین قربانی ها یعالمند...»(همان، 187)
«...در منا که بودیم روی «جمره عقبه» دو تا شرطه ایستاده بودند. شلاق به دست. نفهمیدم برای چه از جماعت پرسیدم... یکی گفت: برای اینکه سال قبل کسی رفته بود سر جمره و با لنگه کفش شیطان را کتک می زده...»(همان، 195)
«...عجب داد و ستدی می کردند اطراف مسجدالنبی... غیر از دکان های محلی، ثابت و دوره گرد و تک تک و دسته جمعی و تهاتری و اهل محل و زوار و همه درهم، یعنی عکاظ این جا هم بوده است؟...»(همان،40)

4.غربزدگی

آل احمد تحت تأثیر جریانات اجتماعی و شکست های پیاپی، اصطلاح غربزدگی را از احمد فردید وام می گیرد و طرح نخستین غربزدگی را به واسطه حضور در «شورای هدف فرهنگ ایران» در سال 1340 پی می ریزد. او غربزدگی بیماری (آل احمد، ،21) می داند که جوامع غیر غربی و به طور خاص ایران بدان مبتلا شده است. گر چه آل احمد از دهه چهل موضوع غربزدگی را علناً طرح می کند، اما از همان سال 32 اعتقاد پیدا کرد که شکست نهضت و مبارزات مردم ایران، ناشی از استعمار و غربزدگی است. آل احمد موضوع غربزدگی را در اکثر آثار پس از 32 به نوعی پنهان یا نیمه آشکار طرح می کند ولی پس از سال 42، غربزدگی محور اصلی و دستمایه محوری او در تمام آثارش می شود. آل احمد در بخش ها زیادی از خسی در میقات، مشکل حج، رفتار مسلمانان، تأثیر اندک حج بر حیات مسلمانان، ضعف کشورهای اسلامی، شکست مسلمانان به خصوص در قضیه فلسطین را ناشی از غربزدگی می داند. وی البته مقصر را تنها غرب نمی داند بلکه مسلمانان را نیز در این امر مقصر دانسته و در خسی در میقات، تقصیر مسلمانان را ترسیم می کند.
آل احمد تصریح می کند که غربزدگی دو سر دارد: یکی غرب و دیگر ما که غربزده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق.(همان، 21)
«...از بغل قبر حوّا گذشتیم... دری باریک و کوتاه بر گوشه ای از آن... بدتر از بی نام و نشان ترین امام زاده ها ... و مادربزرگ بشریت! و بعد از بغل وزارت خارجه گذشتیم و چه عظمتی!...»(آل احمد، 1382، 21)
«... چرا که غرب رخنه کرده بود، و چیزی را در درون پوسانده بود. و آن وقت اگر غرب با این استعمار نوع جدیدش، این چنین بر ارابه مسیحیت می راند، چرا در این حوالی که ماییم، ارابه ی اسلام را چنین زنگ زده رها کرده ایم؟ و از خود می پرسیدم که برای وضع گرفتن در مقابل غرب این مراسم حج، خود نوعی سکوی پرش نیست؟...(اهه! باز که دارم غربزدگی را...)...»(همان، 136) در محور دوم به موضوع غربزدگی باز می گردم.

5.جستجوی درونی و کشف حیات معنوی

در خود نگریستن و کشف در«خسی در میقات» گر چه تداوم «به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی ... پیرامون خویش... و سفر...»(آل احمد، 1356،51) پس از سال 32 است، اما این نگریستن صرف سیاسی یا اجتماعی و حتی فرهنگی نیست. این سفر روانه شدن برای بازگشت به حقیقت خویشتن است لذا «روانه به کشفی»(آل احمد، 1382، 15) می شود.
کشف آل احمد در « خسی در میقات» مراحلی دارد:« یکی به کشف سفر، دیگری به کشف کعبه، و دیگری به کشف خود کشف»(همان)
جستجوی درونی آل احمد در سفر نامه حج، از کشف راز و رمز دلدادگی مسمانان به خانه کعبه، مدینه الرسول، طواف، مشعر، منا، عرفات و سعی و قربانی آغاز می شود و به شهود خویشتن بسان «خسی در میقات» منتهی می گردد.
«... از صفر به بی نهایت می روی، اما اگر نیک بنگری در مقابل چنان بی نهایتی چه از صفر هم کمتری. عیناً خسی بر دریایی. نه، در دریایی از آدم، بلکه ذره خاشاکی و در هوا...»(همان، 117)
ابتدای جستجو «کشف نماز» بود «... مگر تو خود که بودی؟ و که هستی؟ یادم است صبح در آشیانه ی حجاج فرودگاه تهران نماز خواندم. نمی دانم پس از چندین سال لابد پس از ترک نماز در کلاس اول دانشگاه. روزگاری بودها! وضوی گرفتم و نمازی خواندم. و گاهی نماز شب!...»(همان،14)
آل احمد بازگشت به نماز را نه امری از روی ریا یا طعمی بلکه به قصد «گم شدن بیشتر برای کشف» تلقی می کند:
«... نه کلکی بود نه گله ای، بلکه مفرّ دیگری بود. و آن بره ی گم شده حالا بدل به بز گری شده که می خواهد خودش را بیش تر گم کند...»(همان، 15)
آل احمد این کشف را مسحور کننده ترین آغاز برای کشف می یابد لذا در سراسر میقات هر جا که فرصت پیدا می کند از طعم خاص نماز سخن به میان می آورد:
« دیشب سرم را که گذاشتم زمین، رفتم تا چهار صبح؛ که ورود یک دسته جدید حجاج خانه را شلوغ کرد و چراغ ها را زدند و همه سرپا و بعد تطهیری و بعد مسجد النبی، بزرگ ترین غبن این سال های بی نمازی از دست دادن صبح ها بوده؛ بابویش، با لطافت سرمایش، با رفت و آمد چالاک مردم. پیش از آفتاب که بر می خیزی انگار پیش از خلقت برخاسته ای. و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بودن، از تاریکی به روشنایی...»( همان، 42)
آل احمد «کشف نماز» را مهمترین جستجوی درونی می داند که آدمی را از خواب به بیداری و سکون به حرکت پیش می برد:
«... از خواب به بیداری و از سکون به حرکت. و امروز صبح چنان حالی داشتم که به همه سلام می کردم و هیچ احساسی از ریا برای نماز...»(همان)
وی بازگشت به نماز را تحول درونی و اثربخش ترین کشف در آغاز حج بر می شمارد:
«... دیروز و پریروز هنوز باورم نمی شد که این منم و دارم عین دیگران یک ادب دینی را به جا می آورم. دعاها همه بخاطرم هست و سوره های کوچک و بزرگ که در کودکی از بر کرده ام. صبح وقتی می گفتم «السلام علیک یا ایها النبی» یک مرتبه تکان خوردم... یک مرتبه گریه ام گرفت و از مسجد گریختم...»(همان، 43-42)
کشف دوم آل احمد فلسفه اسرار مناسک بود و کشف سوم حیات معنوی و یافتن خویشتن که «خسی» بیش نیست:
«...طرف دیگر سکّه (در سعی) خود فدا کردن است و حال آن که این خود، اگر نه به عنوان ذره ای، که جماعتی را می سازد؛ حتی «خود» هم نیست. اصلاً هیچ است. همان خسی یا خاشاکی، اما در حوزه ی یک ایمان...»(هما، 119)

6.کشف حقیقت حج

آل احمد مرحله فرجامین کشف را فهم فلسفه حج و سفر به کعبه می داند. او دو هدف اساسی را در این مرحله می یابد: الف)گم شدن عظیم فرد در جمع، ب)خودیابی هویت مسلمانان و قدرتمند شدن آنان.
وی گم شدن را از آغاز سفر جستجو کرد و آن را در سعی صفا و مروه یافت:
«... این سعی میان صفا و مروه... یک سر برت می گرداند به هزار و چهارصد سال پیش... و با زمزمه بلند و بی اختیاری... و بی «خود»ی مردم... و در حالتی نه چندان دور از مجذوبی می دوند... و با این گم شدن عظیم فرد در جمع، یعنی آخرین هدف این اجتماع؟ و این سفر؟... و مگر می توانی میان چنان بی خودی عظمایی به سی خودت باشی؟ و فرادا عمل کنی؟... در میان چنان جمعی اصلاً بی اختیار بی اختیاری...»(آل احمد،1382، 115)
آل احمد نهایت این بی خودی را افکندن خودخواهی خود در زیر پای حاجیان ترسیم می کند:«... نهایت این بی خودی را در دو انتهای مسعا می بینی ... و دیدم چه اشتباه کرده است آن... یا بسطامی که نیامده است تا خود را زیر پای جماعتی بیفکند یا خودخواهی خود را...» (هما، 116)
وی این گم شدن را نه دور شدن که اتصال می بیند:
«... در طواف به دور خانه، دوش به دوش دیگران به یک سمت می روی، و به دور یک چیز می گردی یعنی هدفی هست و نظمی. و تو ذره ای از شعاعی هستی به دور مرکزی پس متصلی، و نه رها شده...» (همان 117-116)
او در پایان این گم شدن از صفری به بی نهایتی سیر می کند:
«به راحتی می بینی که از چه صفری، چه بی نهایتی را در آن جمع می سازد...»(همان، 117)
آل احمد راز دوم حج را مربوط به جمع و اجتماع مسلمانان قلمداد می کند که بدون فرد مسلمان که آگاه بر فلسفه حقیقی حج باشد، جامعه واجد هویت و قدرتمند اسلامی شکل نمی گیرد و این همان گمشده مسلمانان و احیاگران مسلمان در دو سده اخیر بوده است.
«... بحث در این است که سالی یک میلیون نفر آدم در این مراسم شرکت می کنند که اگر نظمی می داشت و ... چه قدرتی می توانست باشد...» (همان، 158)

ب)غربزدگی و مسئله حج

حجم عبارات و بسامد آن درباره غربزدگی دنیای اسلام در خسی در میقات به گونه ای است که تصور می شود. برای نخستین بار است که آل احمد با مصادیق غربزدگی در عالم اسلام مواجه می شود. گویا وی کتاب غربزدگی را محدود به غربزدگی در ایران نوشته و در پی فرصتی برای نگاشتن غربزدگی در عالم اسلام بود. آل احمد در ارزیابی شتابزده هرگونه مظاهر نو و تجلیات مدرن و پدیده های مرتبط با تکنولوژی را غربزدگی می پندارد خواه ساختمان نو باشد، خیابان عریض باشد، بازار جدید باشد یا ماشین. و جالب آن که او از وسایل سفر (هواپیما و ماشین) و وسایل پذیرایی آغاز می کند و تا شرکت آرامکو و نفت و مراکز نفتی و پالایشگاه را مظاهر مهم غربزدگی بر می شمارد.
چرا آل احمد تعریف روشنی از غربزدگی ارائه نمی دهد یا ندارد؟ با کدام ضابطه هر نوع مصرف را غربزدگی تعریف کرده و بر آن عنوان «بیماری» اطلاق می کند؟ به چه دلیل او هر پدیده نوظهور یا نو را غربی و تمایل بدان را غربزدگی می داند؟
هر کس بدون پیشینه بحث و نوشته های آل احمد درباره غربزدگی، به سراغ «خسی در میقات» برود و آن را مطالعه کند بی درنگ با پرسش های فوق روبرو خواهد شد. چنین مواجهه ای می تواند فهم صحیح کتاب را به محاق برده یا دچار سرگردانی و حداقل دشواری نماید.
از ابتدای دهه چهل، آل احمد آشکارا به مسئله غربزدگی روی آورده و در نوشته هایش آن را نوعی بیماری جامعه ایران بر می شمارد. گر چه وی پس از سال 32 تا 41 در دیگر نوشته هایش همچون اورازان(33)، سرگذشت کندوها(37)، مدیرمدرسه(38)، جزیره خارک(39)، نون و القلم(40) و کارنامه سه ساله (41) که مضامین فرهنگی، سیاسی و مردم شناسی در ایران داشته از این رویکرد سود می جوید اما با نوشتن کتاب غربزدگی در سال 1341، آل احمد از آن پس از این اصلاح هر جا که فرصت می یابد، استفاده می کند.
تردیدی نیست که مواجهه آل احمد با غرب در مظاهر تکنولوژی و مصرف محدود می شود و لذا نه شناختی اساسی از تفکر فلسفی و اندیشه ای غرب دارد و نه می کوشد تا تبیین روشنی از تمدن غرب بدست دهد گر چه شناخت اساس و فلسفه تمدن غرب را پر اهمیت می داند.(آل احمد، ، 28) به همین سبب رویکرد او مانند برخی دیگر از سنت گرایان آن دوره، رویکردی سلبی و آسیب شناختی است. مهمترین تعریف او از غرب در همان فصل آغازین کتاب با عنوان «طرح بیماری» است:
«... به هر صورت سخن از یک بیماری است...»(آل احمد، ،21)
آل احمد غرب را کشورهای سازنده و صادر کننده ماشین دانسته و غربزده ها را مصرف کننده آن تعریف می کند.(آل احمد، 1372، 22)
وی غربزدگی را بیماری می داند که هم علت بیرونی دارد هم علت درونی، علت بیرونی همان غرب است که به باور وی سبب این بیماری است:
«غربزدگی می گویم همچون وبازدگی... دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده ام که گندم را چطور می پوساند؟ از درون...»(هما، 21)
آل احمد درونی را شرق، ایران و سپس جهان اسلام و مسلمانان می داند که استعداد پذیرش این بیماری را دارند:
«... به هر صورت سخن از یک بیماری است عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده...»(همان، 21)
پس غربزدگی به باور او دو سر دارد که یکی غرب است و دیگری ما که غربزده هستیم.(همان، 21)
آل احمد کمی سپس تر ویژگی دو دنیای شرق و غرب(4) را وصف می کند. ویژگی های دنیای غرب عبارتند از: ممالک سیر، سازنده ماشین و صادر کننده آن. ویژگی های شرق عبارتند از: ممالک گرسنه، مصرف کننده ماشین و وارد کردن و فرسوده کردن آن.(همان، 27)
این نگاه و تعریف هم بر کتاب غربزدگی سایه افکنده و هم داوری در «خسی در میقات» را به گرایش های چپ دنیای آنروز نزدیک کرده و به توصیفی سطحی و گاه عوامانه از غربزدگی فرو کاسته است.
به هر روی آل احمد در کتاب «خسی در میقات» مسئله غربزدگی مسلمانان را در محورهای ذیل مورد توجه قرار می دهد که ما به اختصار برخی از آن ها را بررسی خواهیم کرد:
الف) هویت و غربزدگی
ب)چه شد که ما غربزده شدیم؟
ج)مصرف زدگی و غربزدگی
د)از خود بیگانگی
ه)حکومت های وابسته و غربزدگی
و)تکنولوژی و ماشین زدگی
ز)استعمار

هویت و غربزدگی

آل احمد در پروژه غربزدگی، مهمترین مسئله غربزدگی را هویت تلقی می کند لذا آن را «سن زدگی»،«پوسیده شدن از درون» و «ماندن فقط پوست»(آل احمد، ، 21) نام می نهد. وی ما ایرانیان را در فراموش کردن هویت خود مقصر دانسته و معتقد است که ما همواره به غرب چشم دوخته بوده ایم. آغاز از دست دادن هویت آن است که ما خود را فراموش کرده و به «دیگری» نظر بدوزیم. جالب آن که او تصریح می کند که حتی اطلاق غربی را ما عنوان کرده ایم حتی پیش از آنکه فرنگیان ما را شرقی بخوانند. (همان، 39)
این پیش فرض که آغاز غربزدگی، از دست دادن هویت است، به مراتب بیشتر از کتاب غربزدگی، در خسی در میقات به چشم می خورد. آل احمد در این کتاب هم تأسف از بین رفتن هویت را می خورد و هم خواستار بازگشت به هویت دینی و اسلامی و شرقی است.
«... در آشیانه حجاج که به انتظار طیاره بودیم، جوانک های بازرس با آمیخته ای از اعجاب و تحقیر نگاه می کردند، همه را...»(آل احمد، 1382، 15)
«...در سراسر عالم اسلام همه جا پیشینیان را می کوبیم و آثارشان را از روی زمین بر می داریم تا خودمان گل کنیم... آخر تو با همه ی حقارتت وقتی گل می کنی که عظمت دیگری را بکوبی...»(همان، 49) آل احمد همه تاریخ را تاریخ شرق می داند در حالی که، امروز خود و شرق را فراموش کرده ایم و به غرب چشم دوخته ایم و این همان از خودبیگانگی است.
«...و آن وقت همین، سازنده ی از «اهرم» که دیوار چین و خود چین، و این یعنی سراسر شرق، از هبوط آدم تا امروز...»(همان، 119)
«... ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم؛ در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعات، و خطرناک تر از همه در فرهنگمان. فرهنگی مأبی می پروریم و فرهنگی مأب راه حل هر مشکلی را می جوییم...»(آل احمد، ،158)
آل احمد در جستجوی بیداری و بینایی شرق بر اساس داشته ها و سنتهای خویش است.
«... آخر چرا ملل شرق نباید به دارایی خویش بیدار و بینا شوند؟...»(همان، 208)

مصرف زدگی و غربزدگی

آل احمد مهمترین ویژگی غرب را ساختن و پرداختن ماشین و ویژگی شرق یا «ما» را مصرف کردن، فرسوده کردن و وارد کردن آن می داند. از همین روی یکی را «سازنده» و دیگری را «مصرف کننده» بر می شمارد. ئ(آل احمد، ، 27)
گرچه تعریف آل احمد از غرب و شرق بر مصرف و ساختن محدود نمی شود، اما در بیشتر آثارش پس از سال 42 بر ایندو پایه تأکید می ورزد. ایراد اصلی دیدگاه آل احمد این است که معتقد است چون ما سازنده ماشین نیستیم غربزده ایم گویی زمانی که بتوانیم ماشین بسازیم، از لاک غربزدگی درآمده و خود یا غرب می شویم یا مشکل غربزدگی حل خواهد شد. این تجویز در غربزدگی و در خسی در میقات بیشتر از سایر آثارش به چشم می خورد. آل احمد مهمترین مشخصه مصرف زدگی مسلمانان را استفاده از کالاهای آمریکایی بر می شمارد.
«... ما آبی به سر و صورت زده، و نماز خوانده، و چای «براد» و نان ذرت آمریکایی خورده...»(آل احمد، 1382، 29)
«... این جا از خودشان که سیگار ندارند اما تا دلت بخواهد Camel هست و pall malls king size انواع مختلف مارک های آمریکایی...»(همان، 50)
«... و ماشین ها همه آمریکایی «فورد» و «شورلت» و «دوج»... (همان، 127)
«... کارمند شرکت نفت آرامکو... در تمام آرامکو هفت هزار عرب کار می کنند و سه هزار آمریکایی...»(همان، 125)
«... و چه آرزویی داشتند برای معلم های آمریکایی که شرکت آرامکو وعده کرده...»(همان، 61)
پدیده های نو و مدرن که جایگزین سنت شده است را وجه دیگر مصرف زدگی و غربزدگی می داند. به باور آل احمد جدایی از سنت و کنار گذاشتن آن همان غربزدگی و بعد مصرف زندگی است.
«... و اصلاً در خود بنای مسجد النبی چنان اهمالی کرده اند که نگو ... قطعه های بزرگ سیمانی سیاه و خامه ای و خرمایی را لای هم گذاشته اند و رفته اند بالا... پوشش باقی ساختمان به آن عظمت همه از تکه های سیمانی است و حتی گل دسته های به آن بلندی... خیلی دلم می خواست بدانم معمار بنا که بوده تا یخه اش را بگیرم و بگویم: حضرت! عظمت ماورای طبیعی چنین بنایی را از ساده ترین عوامل طبیعت باید ساخت...»(همان، 75-74)
«... و آن وقت مدام سیمان و قالب سیمانی...»(همان، 109)
«... از بغل قبر حوّا گذشتیم... بدتر از بی نام و نشان ترین امام زاده ها... و مادر بزرگ بشریت! و بعد از بغل وزارت خارجه گذشتیم و چه عظمتی!...»(همان، 21)
«...و همه جا پی های بتونی که وسط شان را با پاره سنگ ها به عنوان آجر تیغه می کنند و هیچ خبری از نجاری های زیبای قدیمی...»(همان، 132)
«... و گرنه حج به صورت فعلی یک بدویت موتوریزه است...»(همان، 170)
«... و تکبیر که برخاست تمام مسجد صف شد... بزرگترین جماعت بشری که به خاطر امری زیر این آسمان در یک جا گرد می آیند... و نماز که به سلام دوم رسید از همان گوشه ی مقابل حجر، یک مرتبه انفجاری از آدمی رخ داد. به قصد استلام و بعد صف ها در هم شکست و از نو طواف. اول صف مجاور خانه برخاستند و به گردش افتادند و بعد پشت سری ها. با گریز از مرکزی سخت با طمأنینه... حضراتی که این رواق های جدید را می ساخته اند، متوجه عظمت کاری که می کنند بوده اند اما حیف و امان از این همه بتون قالبی... با گلدسته های غول آسای دوگانه جدید که در صعود رقابت می کنند...»(همان، 123-122)
وجه سوم مصرف زدگی نزد آل احمد در «خسی در میقات» میل افراطی حاجیان به خرید کالاهای غربی به طور خاص و به تعبیر آل احمد مصنوعات خارجی و عدم تلاش در فهم حقیقت حج و میقات است.
«... اما چه خوراک صنعت غربند هر چه در مراسم مصرف می کنند غربی است...»(همان، 182)
«... و جماعت وسط حیات گُله به گُله نشسته و به همان زودی مشغول بده بستان خرید و فروش. و دکان های اطراف پر از چراغ قوه های ژاپونی و پتوهای ایتالیایی...»(همان، 25)
«...از بازار که درآمدی، بازار است...»(همان، 118)
«... این جا هم همان بلای مصرف مصنوعات خارجی...»(همان، 132)
«... امروز صبح من هم افتادم به خرید، چنین بازاری هیجان خرید به آدم می دهد...»(همان، 139)
«... از این دکان به آن دکان هی چانه زد، هی چانه زد و هی غرزد تا خسته شد...»(همان)
«... این که عجب داد و ستدی می کردند. اطراف مسجد النبی بازار و بازار و بازار... یعنی عکاظ این جا هم بوده است؟...»(همان، 40)
نماد مصرف زدگی نزد آل احمد در خسی میقات «بازار» است.

حکومت های وابسته و غربزدگی

نگاه سلبی آل احمد به حکومت در ایران و کشورهای مسلمان مبتنی بر دو پیش فرض است:
فرض نخست آن است که استقرار این حکومت ها توسط استعمار غرب صورت گرفته است.
فرض دوم بر فراز و فرود و جنبش ها در جهان اسلام استوار است. وی با توجه به گرایش چپ و از دهه چهل به بعد گرایش بازگشت به مذهب می کوشد تا میزان نزدیکی حکومت ها به غرب، میزان نفوذ غرب در حکومت ها، سرکوب نهضت های ملی و شکست جنبش ها را اساس تحلیل خود درباره حکومت ها قرار دهد. آل احمد در خسی در میقات به چند قسم حکومت عربستان را مورد نقد قرار می دهد. نقد اول او متوجه نا کارآمدی دولت عربستان در اداره حج است.
«... و این دولت علیه سعودی! ... سرش گویا بدجوری به آخور نفت مشغول است. همه این حجاج هم که در کثافت بستر کند، سر چاه های نفت سلامت باد!...»(همان، 19)
«... چاره ای نیست جز این که بگوییم سعودی ها لیاقت ها اداره این مشاهد را ندارند. مدینه و مکه را باید از زیر نگین این حضرات بیرون کشید و دو شهر بین المللی اسلامی اعلام کرد....»(همان، 53)
«... اما به هر صورت دیده می شود که برای حج هیچ نوع تشکیلاتی از قبل فراهم نیست. امر حج را رها کرده اند به درمانده ترین، بدوی ترین، تعلیمات ندیده ترین و فقیرترین لایه های اجتماعی...»(همان، 30)
«...لابد تلگراف حجاج عالم اسلام باید از جده برود پاریس یا لندن یا ژنو و از آن جا پخش بشود.
این را می گویند نمونه کامل مملکت داری!...»(همان، 83)
انتقاد دوم آل احمد مربوط به رخنه و نفوذ غرب در عربستان به نحو خاص و ایران و کشورهای اسلامی به گونه عام است. او معتقد است مهمترین علت شکست شرق، ایران و مسلمانان، فقدان آگاهی از رخنه غرب، پوسیده شدن از درون و میزان خطرناک بودن این نفوذ است. نماد رخنه در «خسی در میقات» کمپانی ها و نفت است.
«... و یکی این بود که شکست خوردیم. با دکتر مصدق و آن قضایا... چرا که غرب رخنه کرده بود و چیزی را در درون پوسانده بود. و آن وقت اگر غرب با این استعمار نوع جدیدش، این چنین بر ارابه مسیحیت می راند...»(همان، 136)
در انتقاد دوم آل احمد چند عنصر را مورد دقت و توجه قرار می دهد عناصری همچون نفت، سرمایه داری، کمپانی های غرب، عدم توجه به جایگاه، اهمیت و نقش حج در مقابله با غرب، مسئله غرب و مسیحیت، رخنه غرب در حکومت های وابسته، شکست نهضت ها، مسئله اسرائیل و بالاخره غارت و چپاول سرمایه های کشورهای اسلامی توسط غرب و به طور خاص آمریکا.
«... و قلب خطرناک در شرق، سرمایه داری خارجی است. «آرامکو» و دیگر شرکت های نفتی است...»(همان، 134)
«... غرب بدجوری از اسرائیل ستارالعیوبی برای خود ساخته... اسرائیل را کاشته اند در دل سرزمین های عربی... آب و کود درخت اسرائیل از غرب میسحی می آید. سرمایه های فرانسوی و آمریکایی، و بعد تکیه گاهی که پاپ روم به ایشان داده...»(همان، 35-36)
«...چرا در این حوالی که ماییم، ارابه اسلام را چنین زنگ زده رها کرده ایم؟ و از خود می پرسیدم که برای وضع گرفتن در مقابل غرب، این مراسم حج، خود نوعی سکوی پرسش نیست؟...»(همان، 136)
«... به هر صورت تو کاره ای نبودی حضرت! یک قبیله وهابی، صاحب اراضی نفت خیز و حالا پرده دار کعبه! تو به طفیل کمپانی آرامکو، هاشمی ها را اخراج کردی و اکنون فقط لوله بان نفتی. و دیگر هیچ...»(همان، 171)
«... و تو اکنون ریزه خوار نعمت آنانی، و اگر این چاه های نفت ته بکشد... و ببینیم نفت زودتر ته می کشد یا این ادب هر ساله حج...»(همان، 54)
آل احمد معتقد است غرب با تحریف واقعیات نه تنها در کشورهای اسلامی رخنه کرد و به تضعیف دین اسلام پرداخت بلکه کوشید تا احیای دوباره اسلام را بلکه به کمک دولت های وابسته با شکست همراه سازد و دین اسلام را خشن و غیرمنطقی و مسیحیت را دین رحمت و صلح نشان دهد. از این رو به طعن پرچم عربستان می پردازد.
«... و حکومت سعودی روی زمینه سبز پرچمش یک شمشیر گذاشته و بالاش نوشته «لااله الا الله»... و من درمانده ام که یعنی چه به تو که شمشیر زیر «لااله الاالله» گذاشته ای، یعنی می خواهی بگویی اسلام به شمشیر دنیا را گرفت که این حرف را فرنگی در دهان تو گذارده...»(همان، 171)

تکنولوژی و ماشین زندگی

آل احمد غرب را با تولید ماشین و شرق را با مصرف ماشین می شناسد. آن ها چون سازنده ماشین هستند، غرب و توسعه یافته و ما چون سازنده ماشین نیستیم، شرق و عقب افتاده ایم.(آل احمد، ، 27) اما «ما» چیزی افزونتر نیز داریم و آن اینکه خود را انگاره ماشین در می آوریم.(همان) و حتی بالاتر، او اعتقاد دارد که حکومت هامان را و فرهنگ هامان را و زندگی های روزانه مان را و همه چیزمان را به قد و قامت ماشین می بینیم و در می آوریم.(همان)
او در «خسی در میقات» نتیجه گیری تئوری ماشین زندگی را که از سال 41 با غربزدگی آغاز کرده بود، عرضه می کند. وی در این اثر تأسف می خورد که چرا مسلمانان، شخصیت، موجودیت و فرهنگ دینی، قومی و ملی خود را ندیده می گیرند و بقولش «در بست تن به آنچه تکنولوژی و ماشین می خواهد»، می دهند (ر.ک: آل احمد، ، 14او هر دو (تکنولوژی و ماشین) را از «ما» و سنت ما بیگانه می داند.
آل احمد در نگاهی انتقادی حج را ماشین زده و تکنولوژی زده معرفی می کند. ماشین زدگی به باور او دو ویژگی اساسی دارد: غربزده بودن و مصرف کننده بودن.
«... و گرنه حج به صورت فعلی یک بدویت موتوریزه است...»(آل احمد، 1382، 170)
«... یعنی میدان گاهی «بدر» با آن فتوحات صدر اول، اکنون خود مفتوح العنوه ی ماشین!...»(همان، 38)
او بر این باور است که ماشین زدگی یا رعب از ماشین، نقش اساسی حج را از آن سلب کرد. حج که می توانست سکوی پرش مسلمانان برای اتحاد، قدرتمند شدن و وضع گرفتن در برابر غرب باشد، تبدیل به میدانی برای پیروزی غرب و تولید کنندگان ماشین شد، تا زمانی که تکنولوژی زده و ماشین زده هستیم، غربزده ایم و تا زمانی که غربزده باشیم، آگاهی از وضع جدید، بیداری اسلامی و حیات مجدد نخواهیم داشت.
«... هر چه ماشین دقیق تر، مصرف کننده تر مبتدی تر و بدوی تر...»(همان، 30)
نمادهایی که آل احمد برای ماشین زدگی بکار می گیرد تنها در واژگان ماشین و تکنولوژی نیست. از این رو باید با درک دیدگاه اصلی او، کلمات دخیل را یافت و تفسیر کرد.
کمپانی ها، آمریکا، نوع ساختمان سازی، مقابله با سنت و مواریث، حقارت زندگی، غرب، آرامکو، نفت استعمار، مصرف زدگی و نظایر آن واژگان دخیل در مسئله ماشین زدگی در این کتاب شمرده می شوند.

ج)حقیقت حج

خسی در میقات نه سفرنامه است، نه قصه و داستان و نه گزارش عادی. آل احمد در پایان این اثر، سفر به حج را تجربه بر می شمارد، تجربه ای که مبنای نوعی بیداری است.(آل احمد، 1382، 229)
«در خود نگریستن»،«کشف»،«سفر»،«روانه شدن»،«میقات»،«کشف خود کشف»،«خسی»،«به بی نهایت رفتن»،«بیش تر گم کردن خود»،«تحول»،«از تاریکی به روشنایی»،«از خواب به بیداری»،«سکون به حرکت»،«تحول درونی»: گم شدن عظیم فرد در جمع»،«اتصال» و «تجربه» واژگان، تشبیهات، استعاره و رمزهایی هستند که بدون خوانش صحیح آنها، قصد آل احمد در خسی در میقات عیان نخواهد شد. غرض کانونی او در این اثر «تجربه و کشف» است بر اساس این دو بنیاد باید به تفسیر حقیقت حج از دیدگاه آل احمد پرداخت.
زمانی که آل احمد از «خسی بر دریایی»(همان، 117)،«ذره خاشاکی» و «صفر»(همان، 117) سخن می گوید به «سوی کشف کعبه»(همان، 15) و سیر به بی نهایت(همان، 117) توأم با تجربه بازیابی هویت ایمانی، حرکت می کند. آل احمد حقیقت حج را «اتصال» پس از گم شدن بر می شمارد. این تلقی تنها با تبیین استعاره های بنیادین او در این کتاب که بر محور دو اصل تجربه و کشف و دو غایت بیداری و اتصال استوار می باشد، قابل دریافت است. آل احمد مسئله فهم حج را با روانه شدن آغاز کرده و با اتصال به پایان می برد. این سیر در مراحل چندی پدید می آید که در سراسر ساختار متن کتاب جاری گردید. مرحله اول را باید «روانه شدن برای بازگشت به حقیقت خویشتن»(همان، 15) برشمرد.
روانه شدن در آل احمد در این کتاب، با جستجو معنا می یابد؛ جستجوی درونی، جستجوی آفاقی، جستجو در سنت ها و شعائر، جستجو در نماز و دعا، جستجو در شناخت وضع مردمان و مسلمانان از سرزمین های مختلف. اما تمام این جستجوها بر اساس سیاق اثر، به قصد کشف حقیقی است. جستجو در آل احمد سیر آفاقی است و کشف، سیر انفسی می باشد.
اما این سیر در آل احمد چندان منطقی پدید نمی آید. چنین نیست که منکرانه رسوم، مناسک، تجربه ها و میقات را مشاهده کند و آنگاه به کشف دست پیدا کند. از همین روی نباید این دو سیر را خطی تلقی کرد. دو سیر در آل احمد به نحو متوازی است. آل احمد در «خسی در میقات» می نویسد:
«ابتدای جستجو «کشف نماز» بود.(آل احمد، 1382، 14).
یا در قطعه ای دیگر که به مسجد النبی وارد می شود اهمیت این کشف را بازگو می کند: « بزرگ ترین غبن این سال های بی نمازی از دست دادن صبح ها بود،... و هر روز شاهد مجدد این تحول روزانه بودن، از تاریکی به روشنایی...»(هما، 42)
به باور برخی این تضاد درونی نویسنده است اما با مطالعه همه آثار آل احمد و پیوند دادن بخش های مختلف «خسی در میقات» می توان بجای تضاد درونی بر ترابط توازی گونه جستجو و کشف تأکید کرد.
انتظار و حرکت در جستجوگری او نقش مهمی دارند. هر دو اصل در بخش های زیادی از خسی در میقات با تعابیر و واژگان دیگر تکرار می شود. شاید آل احمد جستجو در حج و یافتن حقیقت را بدون فهم صحیح آن که همان انتظار است و نیز تجربه عینی که همان حرکت است، میسر نمی داند.
«... و من به انتظار حرکت، وقتم را با این دفتر می کشم...»(همان، 19)
باز آل احمد در مدینه (در بقیع) همین جستجوگری به هدف کشف را پر اهمیت تلقی کرده می نویسد:
... آفتاب که می زد من اثر سنت را در خاک می جستم...»(همان، 52) یا «... اما نمی بینی که در این اجتماع هر ساله چه نطفه ای نهفته است برای دنیای بودن...»(همان، 154)
در مرحله دوم در فهم حقیقت حج، کند و کاو آل احمد در راز شعائر و سنت ها است. او در این مرحله با آداب عرفی مسلمانان در خصوص حج آغاز می کند، با رفتار و فهم آنان از مناسک پیش می رود و با کشف رمز شعائر جستجوی خود را به پایان می برد. آل احمد این کشف را همان گم شدن فرد در جمع بر می شمارد.
بیداری ای که او در چند جای کتابش از آن نام می برد گر چه با جستجو شکل می گیرد اما در مواجهه با اسرار مناسک ظهور می یابد. مواجهه آل احمد با مناسک بر سه گونه است:
الف)مناسک به مثابه آیین رفتاری حاجیان
ب) مناسک به مثابه شعائر دینی
ج) مناسک به مثابه بنیادی برای کشف حقیقت و غرض گوهری حج
گرچه آل احمد به هر سه توجه می کند اما بیداری و کشف را در نوع سوم جستجو می نماید. در مرحله دوم آل احمد می پرسد سفر حج چیست؟(همان،90) سعی میان صفا و مروه چیست؟(همان، 115) رازی است که خود فدا کردن است تا دریابی که حتی در خود هم نیست، همان خسی یا خاشاکی.(همان، 119)
نزد آل احمد، راز و رمز مناسک بیش از آداب و رسوم مسلمانان در حج اهمیت پیدا می کند به همین سبب هر جا که شعائری را طرح می کند از اسرار آن پرسش می کند:
«این سعی میان صفا مروه... یک سر برت می گرداند به هزار و چهارصد سال پیش... با هروله اش و با زمزمه بلند و بی اختیارش... که دسته دسته به هم زنجیر شده اند و در حالتی نه چندان دور از مجذوبی می دوند...»(همان،115) یا «... در طواف به دور خانه، دوش به دوش دیگران به یک سمت می روی و به دور یک چیز می گردی و...هدفی هست و نظمی. و تو ذره ای از شعاعی هستی به دور مرکزی. پس متصلی و نه رها شده...»(همان، 117)
مرحله دوم که فهم حقیقت حج و مناسک آن است اصلی ترین پایه برای ورود به مرحله سوم حج یعنی «یافتن خویشتن» است. عنوان اصلی این اثر یعنی «خسی در میقات» اشاره به مرحله سوم این سیر و سفر دارد. در مرحله دوم آل احمد می کوشد تا با درک حقایق شعائر از ظاهر اعمال و سفر عبور کرده و به درون این اعمال راه یابد. وی خود مدعی است که چنین اتفاقی در او رخ داده و برخلاف بسیاری از مسلمانان که تنها به اعمال بسنده می کنند، آل احمد به اسرار مناسک راه یافته است.
در مرحله دوم، او با فهم راز اعمال، بیدار می شود. بیداری آغاز حقیقی سفر اوست.
«... و در سفر اگر نتوانی موقعیت تاریخی خودت را هم عین موقعیت جغرافیایی عوض کنی، کار عبثی کرده ای...»(همان، 230)
«... به هر صورت آدمی یک آینه ی صرف نیست. بلکه آینه ی است... و آیا این همان چیزی نیست، که چشم سر را از چشم دل جدا می کند؟...(همان، 24)
«... و بهتر نبود که مثل آن یک میلیون نفر دیگر می کردم که امسال به حج آمده بودند؟... اما دم بر نیاورده اند...»(همان، 230)
«... به هر صورت این(حج) هم تجربه ای ... گرچه بسیار عادی، مبنای نوعی بیداری...»(همان، 229)
پایان دفتر خسی در میقات، اتصال است که خود مدیون بیداری و کشف حج و خویشتن است.
مرحله سوم در حج آل احمد را باید مرحله «خویشتن یابی» نامید و او همه اسرار و حقایق این سفر را در همین کشف مهم می داند. آل احمد با سفر و مشاهد شروع کرد، به کشف رازهای مناسک دست زد و به خویشتن رسید. مرحله سوم او تماماً ریشه در پرسش های مکرر او که احرام و میقات و طواف و سعی، منا و عرفات و حلق و ذبح چیست، دارد. آل احمد در مرحله سوم می یابد که تنها «خسی» است و زمان حج یک زمان فانی و گذرا نیست، میقات است، زمان جاودانه است. در حج «زمان»، زمان تقویمی نیست. او ادعا دارد که به کشف زمان جاودان نایل آمده از این رو «میقات» را برمی گزیند. مولوی در دفتر سوم مثنوی به این امر اشاره می کند:

چون مراقب گشتم و از خود جدا *** ساعتی با آن گروه مجتبی
زان که ساعت پیر گرداند جوان *** هم در آن ساعت ز ساعت رست جان
«چون» نماند محرمی «بی چون» شوی *** چون ز ساعت ساعتی بیرون شوی
آنکـش آن سوی تحّیر راه نیست*** ساعت از بی ساعتی آگاه نیست
آل احمد لازمه دستیابی به مرحله سوم را سفر از صفر به بی نهایت می داند.
«... به راحتی می بینی که از چه صفری، چه بی نهایتی را در آن جمع می سازی...»(همان، 117)
«...و مگر می توانی میان چنان بی خودی عظمایی به سی خودت باشی...»(همان، 115)
آل احمد نیل به نهایت را نه «خود» بلکه «خودیابی» و به تعبیری بهتر «گم شدن» می داند.(همان، 115)
و از آن نیز با عبارت «بی خودی» نام می برد.«... نهایت این «بی خودی» را در دو انتهای مسعا می بینی...» (همان، 116)
نماد آل احمد برای مرحله اول «سفر و جستجو» است اما نماد مرحله دوم «بیداری و کشف» است. «بی خودی و گم شدن» که «خسی» تعبیر اصلی او در این اثر است نماد مرحله پایانی است.

نتیجه گیری

1.خسی در میقات به لحاظ ساختار و محتوا تمایزات اساسی با سایر آثار آل احمد دارد. این اثر نماینده «جستجوی خویشتن» است. مضامین دینی در این کتاب با مناسبات اجتماعی- سیاسی جهان اسلام در هم تنیده شد. به همین سبب به دیدگاه ناصرخسرو که گرایش باطنی-شیعی دارد، بسیار نزدیک است. آل احمد در این کتاب در جستجوی درمان دردها است. وی در سایر آثارش صرفاً به بیان انتقادات تند از وضعیت فکری، فرهنگی و سیاسی-اجتماعی جامعه ایران می پرداخت، اما در این اثر به جهان اسلام توجه کرده و کوشیده است که به صرف نقد بسنده نکند و راه هایی را برای علاج درد بیابد.
2.خسی در میقات سفرنامه است اما نه سفرنامه عادی، یک سیر و سفر معنوی و درونی است. بازگشت به خویشتن و در پی هویت است. آل احمد پس از کناره گیری از اندیشه چپ و ملی گرایی، به مذهب روی می آورد اما این روی آوردن سراسر دینی نیست. نگاه دینی با نگرش های سیاسی- اجتماعی و فرهنگی در «خسی در میقات» ممزوج گردید. آل احمد در این کتاب به روشنی دغدغه سیاسی- اجتماعی را با دغدغه های دینی و هویت دینی پیوند می دهد و می کوشد تا ضمن نقد اعمال دینی در حج، بازسازی هویت اسلامی را طرح کند. او این بازسازی را تنها در پرتو آگاهی مسلمانان میسر می داند؛ آگاهی از غربزدگی شان، آگاهی از عدم اعتناء به مناسک و سنت و مواریث حقیقی اسلامی و آگاهی از لزوم و اهمیت یکپارچگی جهان اسلام. ثمره حقیقی این آگاهی بیداری مسلمانان خواهد بود. آل احمد محصول سفرنامه خود را «بیداری خویشتن» بر می شمارد. نمادهای او سفر، جستجو، کشف، بیداری و اتصال است.
سه مسئله اساسی محور کتاب خسی در میقات را تشکیل می دهد. این سه بنیاد به نحو تفکیک ناپذیری اجزای یک غرض اصلی را که همان بازگشت باشد را فراهم می سازند. غربزدگی مسلمانان، عدم تفطن به مناسک حج و کوشش در فهم حقیقت حج و بالاخره توجه به هویت دینی سه مسئله ای هستند که در سراسر این کتاب به تکرار آمده اند. این روند هم مراحل زندگی آل احمد پس از دوره تغییر فکری را عیان می سازد و هم دغدغه او برای ایران و جهان اسلام را نشان می دهد. بر این اساس آل احمد نخست می کوشد تا به درستی رفتارهای فردی و جمعی مسلمانان در حج را بررسی کند و مشکلات را به طور دقیق دریابد. این جستجو همانندی بسیاری با رویکردهای پیشین او پس از سال 32 در آثاری چون اورازان(33) در یتیم خلیج فارس (39) سرگذشت کندوها(37) مدیر مدرسه (37) و نون و القلم(40) دارد.
در این آثار نیز جلال ابتدا دست به مشاهده دقیق و عینی از وضعیت سیاسی- اجتماعی ایران زده و می کوشد تا بیماریها را عیان سازد. خسی در میقات که به نوعی ادامه همین شیوه مطالعه اوست علاوه بر اینکه رنجوریهای موجود در جهان اسلام و مسلمانان را ذکر می کند به ارائه شیوه درمان نیز می پردازد که همان بیداری و بازگشت به هویت دینی است.
3.درست است که آل احمد از سفر بیرونی و سفر درونی حج در خسی در میقات اشاره می کند اما این سفر تنها مقدمه محسوب می شود. غرض حقیقی آل احمد کدامست؟ بی تردید دیدن خانه کعبه، مدینه الحرام، طواف مردمان و سعی صفا و مروه آنان برای او اهمیت دارد اما هدف اصلی نیست. آل احمد به صرافت از اشتیاق خود برای دیدن مسلمانان و رسم های آنان در حج و مراسم و مناسک سخن می گوید اما پرسش اصلی او این است که آیا اینان به عزم کشف حقیقی حج برآمده اند؟ آیا مسلمانان دریافتی صحیح از مناسک و اهمیت حج و تأثیر آن در برون و درون حیات معنوی و اجتماعی خود دارند؟ آیا مسلمانان به نیکی تأثیر یکتایی حج در هویت بخشی به انسان مسلمان و قدرت آن را در مقابله با دشمنان در غرب دریافته اند؟ بخشی از خسی در میقات به طرح چنین پرسشهایی اختصاص یافته است تا شاید آل احمد بتواند از درون این سئوالات پاسخ اساسی خود را بیابد. چرا مسلمانان به رغم انجام مناسک هویت ساز و یقظه آفرین بیدار نیستند و هویت دینی نیرومندی ندارند؟
4.سنت سفرنامه نویسی در جهان اسلام دیرینه است اما آل احمد تنها به سفرنامه نویسی ناصرخسرو توجه دارد. چه قرابت و همانندی میان این دو است؟
دو فرضیه قابل توجه است: الف)هر دو مسلمان معناگرا یا باطن اندیشند که در جستجوی نه ظاهر شرایع و مناسک بلکه در جستجوی کشف راز و رمز حج هستند.
ب)هر دو از ایران به حج می روند. زاویه دید ایرانیان به حج، اگر نگوییم تفاوت بنیادین با سایر مسلمانان دارند بلکه متمایز از آنان است. حج را سیاحت، زیارت، سفر و گذران اوقات نمی دانند. حج را میقات می بینند که کشف، بازگشت به خویشتن، آگاهی و بیداری را موجب می شود.

پی نوشت ها :

1.استادیار گروه زبان و ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی.
2.آل احمد در 1326 و 1324، از طرف حزب توده سفری را به آبادان و اهواز برای بررسی و حلّ مشکلات کارگران و اتحادیه کارگران صورت می دهد. در سفر به اهواز در عملکرد حزب توده در مخالفت با اعتصاب کارگران دچار شک و تردید می شود و این آغاز انشعاب او از حزب توده محسوب می شود. آل احمد در کارنامه سه ساله می نویسد: سنگینی بار شکست در مبارزه سیاسی را هم در آن سفر بود که چشیدم؛ در نگاه نومید آنهایی که روزی با گپی شناخته بودندم؛ یا در سلام و علیک سرزنش دهنده شان، یا راه کج کردن هاشان و غریبه نمودن هاشان. (ر.ک: آل احمد، کارنامه سه ساله، 1346، 70-60)
3.آل احمد در 15 بهمن 1341 به همراه سیمین دانشور پس از مطالعه مقالات درباره پیشرفتهای اسرائیل که توسط نویسندگانی که گرایش سوسیالیستی داشتند، مانند خلیل ملکی، داریوش آشوری و دیگران نوشته شده بود، به اسرائیل سفر می کند. دستاورد سفر او همانند آندره ژید از شوروی بجای تمجید، نقد نامه ای علیه اسرائیل می شود. آل احمد این گزارش را در کتابی با عنوان سفر به ولایت عزرائیل سفر به ولایت عزرائیل به رشته تحریر در می آورد. او معتقد است که اسرائیل یک ولایت است نه کشور یا دولت و حکومت؛ چون یهودیان ساکن این سرزمین با دعاوی دینی آن جا را اشغال کردند. آل احمد می گوید اروپاییان حالا به یهودیان در خاورمیانه سر پل داده اند تا ملل مصر و سوریه و عراق و لبنان و... شلاق بخورند و دیگر خیال مبارزه ضد استعمار غرب را نداشته باشند و کانال سوئز را بر ملل متمدن اروپایی نبندند. بهره وری آل احمد در این اثر تصریح می کند که این ولایت کوچک با کمتر از هشت هزار میل مربع به پایگاه استعمار بدل شده است.
4.قصه کوتاه زیارت به سال 1322 باز می گردد که تابستان آن سال، جلال به سفارش پدرش، به سوی نجف برای تحصیلات حوزوی رهسپار می شود و حدود سه ماه در نجف می ماند، اما سفرش را ناتمام رها می کند و به تهران باز می گردد و پس از این سفر است که گرایش های مذهبی در آل احمد کمرنگ و کمرنگ شده و در نهایت به دوری او از دین می انجامد که در پایان این تردید به حزب توده می پیوندد.
5.در نامه جلال آل احمد به امام از بیت الله الحرام که در شماره 15-16 مجله 15 خرداد چاپ شد، درباره اردیبهشت سال 32 و علل کناره گیری آل احمد از سیاست، توضیح داده شد، آل احمد به صراحت می گوید یواشکی سرم را بکنم توی لاک خودم... وثوقی خانه نشین شد و من رفتم دنبال بنایی. وی می گوید حتی اتفاقات روز 28 مرداد 32 را صبح 30 مرداد متوجه می شود. آل احمد می نویسد در همان یک روز بود که فهمیدم... راستی با سیاست وداع کرده بودم.(آل احمد، 1373، 85-83)
6.جلال آل احمد در اواخر دوره دبیرستان با آراء کسروی آشنا می شود. نظرات کسروی درباره خرافه و خرافه ستیزی برای او جذاب به نظر می رسد و به تدریج دیدگاه مذهب ستیزی کسروی را نیز می پذیرد. تشکیل انجمن اصلاح توسط او و چند جوان دیگر برای مبارزه با خرافه ها و قشری گری تحت تأثیر کسروی صورت گرفت. مجله پیمان که از سال 1312 به مدت 9 سال نشر می یافت با رویکردی انتقادی به حوزه دین در کنار حوزه های فلسفی، اجتماعی و ادبی می پرداخت و به تشویق کسروی، آل احمد آن را مطالعه می کرد. برادر آل احمد می گوید در سال 1320 که جلال هجده ساله بود و من دوازده ساله، برای اول بار جلال مرا به خواندن کتابهایی مثل تاریخ مشروطه و شیعیگری کسروی آشنایم کرد (آل احمد، شمس، از چشم برادر، 1369، 307).
آل احمد در این دوران آنچنان شیفته کسروی است که همه دیدگاه هایش را بدون بررسی و تحلیل می پذیرد از همین روست که می نویسد کسروی مردی بود صاحب نظر و کنجکاو... و تنها یک تاریخ مشروطه اش می ارزد به تمام محصول ادبی و تاریخی و تحقیقی دوره بیست ساله (آل احمد، 1372، در خدمت و خیانت روشنفکران، 399). آل احمد در زیارت، سه تار و زن زیادی تحت تأثیر آراء کسروی است.
7.اندیشه های چپ و مشخصاً مارکسیستی، از زمینه های فکری آل احمد در دوران پس از 1320 را شکل می دهد. قطعنامه کنگره حزب توده در مرداد 1323 در تهران که بر اندیشه های مارکسیستی مبتنی بود، بر فضای جامعه ایران و وجود دو طبقه عمده بر آن و ضرورت مبارزه تأکید داشت. آل احمد از این فضای فکری در دوره جوانی بسیار متأثر گردید. توجه آل احمد به توده مردم و فقرا و وضعیت بد اقتصادی ایران متأثر از اندیشه های مارکسیستی بود. عضویت آل احمد در حزب توده جدا شده و پس از آن نقد به مارکسیسم را به طرق مختلف آغاز می کند. ترجمه کتاب دستهای آلوده از سارتر و نیز کتاب بازگشت از شوروی از آندره ژید در سالهای 31 و 33 از همین زاویه قابل فهم است. آل احمد در یک چاه و دو چاله می نویسد در همین وطن ما چه سرهای پر شوری که در راه همین فریب دیرپا بر باد رفت که یکی از موجبات ترجمه این کتاب (بازگشت از شوروی) است.(آل احمد، 1356، یک چاه و دو چاله، 11).
در پی گسست معرفتی آل احمد از مارکسیسم انتقادی تا حلقه فرانکفورت همچون کتاب تک ساحتی هربرت مارکوزه و تأثیرپذیری از آن در کتاب غربزدگی در انتقاداتش از ماشین زدگی ما ایرانیان و پس از آن به جریانهای اگزیستانسیالیسم و به خصوص هیدگر و سارتر گرایش پیدا می کند. در بحث از روشنفکری کاملاً تحت تأثیر سارتر بوده و اصطلاحات او را در حد زیاد مورد استفاده قرار می دهد مانند مسئولیت، تعهد آزادی و اختیار انسان، بیماری جامعه، وجدان بیمار و بالاخره فرد. اما هیدگر را از طریق فردید فرا می گیرد و تا پایان تحت تأثیر این آموزه است نقدهای او بر تکنولوژی، صنعت، غرب و ماشین در غربزدگی و خسی در میقات در درون این پارادایم فهمیدنی است.


1.آل احمد، ، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، انتشارات فردوس.
2.آل احمد، ، غربزدگی، ج چهارم، تهران، انتشارات فردوس.
3.آل احمد، ، سفر به ولایت عزرائیل، انتشارات مجید، تهران.
4.آل احمد، ، اسرائیل عامل امپریالیسم، قم، انتشارات کاروان.
5.آل احمد، ، یک چاه و دو چاله، تهران، انتشارات روان، و نیز یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح الاحوالات،(〖1357〗_2)، انتشارات رواق، تهران.
6.آل احمد،(1346)، کارنامه سه ساله، تهران، انتشارات زمان.
7.آل احمد، ، نامه جلال آل احمد به اما از بیت الله الحرام، مجله15 خرداد، شماره 16- 15 .
8.آل احمد،(1369)، از چشم برادر، قم، انتشارات کتاب سعدی.
9.آل احمد،جلال، ، ارزیابی شتابزده، انتشارات امیرکبیر.
10.آل احمد، جلال،(1382) چاپ نهم، خسی در میقات، انتشارات فردوس
11.آل احمد، جلال، ، جزیره خارک، درّ یتیم خلیج، ج چهارم، تهران، انتشارات امیرکبیر.

منبع مقاله :
< بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول


<