نویسنده: دکتر رضا صادقی شهپر(1)




 

چکیده

دهه ی چهل شمسی دوره ی اوج داستان نویسی اقلیمی ایران است و بسیاری از نویسندگان در این دوره به نگارش داستان های رئالیستی درباره ی مسایل و مشکلات روستاهای مناطق مختلف ایران و نیز بازآفرینی سنت ها، باورها و آیین های قومی و قبیله ای پرداختند. جلال آل احمد نیز در سال 1346 رمان «نفرین زمین» را با هدف مخالفت با اصلاحات ارضی و ورود تکنولوژی و مدرنیزم به روستاها نوشت و در آن به شیوه ای واقع گرایانه، جوامع روستایی را پس از اصلاحات ارضی با همه ی دگرگونی ها، کشمکش ها و مقاومت هایش در برابر شیوه ی مدرن تولید کشاورزی نشان داد و لزوم بازگشت به سنّت ها را تأکید کرد. همچنین وی که در دهه ی چهل تک نگاری هایش را با همین اندیشه و دغدغه ی بازگشت به سنت های بومی به نگارش در آورده بود در آغاز دهه ی پنجاه، این اندیشه را در «غربزدگی»(1341) تئوریزه کرد. از اینرو نقش جلال آل احمد در گرایش نویسندگان اقلیمی به مسایل و موضوعات اقلیمی و روستایی و تأثیری که وی با تک نگاری ها و دیگر نوشته هایش در دهه ی چهل و پنجاه با تبلیغ لزوم بازگشت به سنت ها، بر آن ها نهاد انکار ناشدنی است.
نگارنده در این مقاله با تکیه بر اندیشه ی بازتاب یافته در تک نگاری ها، غربزدگی و نفرین زمین و پیوند آن با اساس اندیشه ی بازنموده شده در بیشتر داستان های اقلیمی و روستایی، در پی آن است که سهم و نقش جلال آل احمد را در داستان نویسی اقلیمی ایران روشن سازد.

کلید واژها:

جلال آل احمد، تک نگاری، غربزدگی، نفرین زمین، داستان اقلیمی.

مقدمه

تاریخ واقعی پیدایش داستان های اقلیمی در داستان نویسی معاصر ایران، دهه هزار و سیصد و سی شمسی و شکوفایی و اوج آن در دهه ی چهل و پنجاه است که نویسندگان زیادی به طور جدّی به نگارش داستان های اقلیمی پرداختند و آثار قابل توجّهی را پدید آوردند. مهم ترین رمان اقلیمیِ روستایی در دهه ی سی، رمان «دختر رعیّت»(1327) نوشته محمود اعتماد زاده (م.ا.به آذین) درباره ی روستاهای منطقه گیلان است. یک سال پیش از او، بزرگ علوی در داستان کوتاه «گیله مرد» (1326) به مبارزات دهقانان گیلانی با توصیفاتی قوی و پویا از طبیعت سرسبز و بارانی شمال می پردازد. در همین سال ها باید از داستان کوتاه «چرا دریا طوفانی شده بود»(1328) اثر صادق چوبک، نویسنده ی توانای بوشهری نیز به عنوان داستان اقلیمی نام برد. چوبک در این داستان، ماجراها را بر زمینه ای دریایی می گسترد و از این طریق به هماهنگی میان محیط بومی و درون شخصیت ها دست می یابد و پویایی طبیعت اقلیمی جنوب را در پیشبرد حوادث داستان به نمایش می گذارد.
با وجود عقیده برخی منتقدان بر اینکه «دختر رعیّت»، جزء نخستین کوشش ها در جهت نگارش داستان های اقلیمی و روستایی است باید گفت که نخستین داستان های اقلیمی بیش از دو دهه پیشتر از این رمان نوشته شده اند. اگر از داستان های «گیله مرد»،«دختر رعیّت» و «چرا دریا طوفانی شده بود» کمی به عقب تر برگردیم به رمان «مرقد آقا»(1309) نوشته نیما یوشیج می رسیم که در آن با روایتی طنزی و انتقادی زندگی فقر زده و غرق در جهل و خرافات دهقانان شمالی نشان داده می شود. باز هم اگر به عقب تر برویم رمان «روز سیاه کارگر»(2)(1305) را می بینیم. این رمان، نوشته «احمد خدا داده کرد دینوری» در سال هزار و سیصد و پنج شمسی است و به زندگی دهقانان و روستاییان غرب ایران از کردستان و کرمانشاه گرفته تا اسد آباد و تویسرکان و همدان می پردازد و تصویری تراژیک از وضع دهقانان تحت سیطره نظام ارباب و رعیتی به دست می دهد.(صادقی شهپر، 1389:ص 37) پس از این گونه کوشش های نخستین است که جریان نیرومندی در دهه ی چهل به ویژه با اعزام سپاهیان دانش به روستاها، در داستان نویسی معاصر ایران شکل می گیرد که به مسایل و موضوعات بومی و محیطی می پردازد و بسیاری از نویسندگان را به دنبال خود می کشاند. اگر چه هیچ یک از نویسندگانی که نخستین داستان های اقلیمی را نوشته بودند نتوانستند با پدید آوردن آثاری بیشتر، موقعیّت خود را در شیوه اقلیمی نویسی تثبیت کنند اما در طی دو دهه چهل و پنجاه شمسی نویسندگانی ظهور کردند که با نوشتن داستان های اقلیمی و روستایی، نه تنها خود را به عنوان چهره هایی ممتاز در این شیوه از داستان نویسی رقم زدند بلکه موجد سبکی شدند که تا به امروز هم (دهه هشتاد) دوام یافته است. بنابراین شیوه داستان نویسی اقلیمی را به صورت یک گرایش مشخص و شناخته شده ادبی باید در سال های پس از 1340 جستجو کرد به طوری که طی سال های 1340 تا 1360 بیشترین این نوع داستان ها نوشته شده اند که اتفاقاً بهترین داستان های اقلیمی را هم در میان همین ها می توان یافت. در این میان، چهره های نام آشنا و پر قدرتی چون محمود دولت آبادی، احمد محمود، بهرام حیدری، نسیم خاکسار، امین فقیری، محمود طیاری، ابراهیم رهبر، علی اشرف درویشیان، منصور یاقوتی و غلامحسین ساعدی جایگاهی ممتاز در داستان نویسی اقلیمی و روستایی ایران دارند.

آل احمد و داستان نویسی اقلیمی ایران

البته در این میان، سهم جلال آل احمد در گرایش نویسندگان اقلیمی به مسایل و موضوعات روستایی و تأثیری که وی با نوشته هایش در دهه چهل و پنجاه با تبلیغ لزوم بازگشت به سنت ها، بر بیشتر نویسندگان ایرانی نهاد بسیار روشن و برجسته است. او سال ها پیشتر از آنکه «غربزدگی»(1341) را بنویسد و در آن از لزوم بازگشت به سنت های بومی مقابله با هجوم بی امان ماشینیزم سخن بگوید این شیوه را به صورت عملی زیسته بود و در تک نگاری هایش متذکر شده بود؛ چنان که تک نگاری« اورازان»(1333) حاصل چنین دغدغه هایی است. او همچنین در سال های بعد، تک نگاری های «تات نشین های بلوک زهرا»(1337) و «جزیره ی خارک در یتیم خلیج فارس»(1339) را می نویسد و بدین گونه بر این اندیشه و دغدغه ذهنی اش تأکید می کند تا اینکه آن را در سال هزار و سیصد و چهل و یک، به گونه ای جدی تر در «غربزدگی» تئوریزه می کند.
به عقیده نگارنده، تأثیر این نوع تک نگاری ها- در کنار سایر علل- در سوق دادن بسیاری از نویسندگان دهه چهل و پنجاه به روستایی نویسی و بازگشت به سرچشمه های بومی در داستان نویسی، موضوعی انکار ناشدنی است؛ چنان که تک نگاری های غلامحسین ساعدی نیز پس از آل احمد- و شاید به تأثیر از او- یکی دیگر از علل رواج هر چه بیشتر داستان های اقلیمی پس از دهه چهل است. حتی خود ساعدی مجموعه داستان های «عزاداران بیل»،«ترس و لرز» و رمان «توپ» را پس از تک نگاری های «ایلخچی»(1342)،«اهل هوا»(1345) و «خیاو»(1344) نوشته است؛ چنان که این داستان ها همگی رهاورد سفرهای او به روستاهای آذربایجان و جنوب اند و زندگی مردمان آن نواحی را به تصویر می کشند. تأثیر تک نگاری ها و اندیشه ی ضدیت با مدرنیزم آل احمد در داستان های اقلیمی زمانی آشکارتر می شود که بدانیم بیشتر این نوع داستان ها در دهه چهل و پنجاه با چنین تفکری پدید آمدند و نویسندگان اقلیمی، بازآفرینی آیین ها و باورها و سنت های قومی و قبیله ای را نوعی مقابله با فرهنگ مخرب شهری و صنعتی پنداشتند و با این کار، از محیط ناامن و نا آرام شهر که آلوده مدرنیزم و ماشینیزم شده بود به سرای امن و آفیتگاه روستا پناه بردند. همچنین تغییر معیار زیبایی شناختی آثار ادبی در دهه چهل و پنجاه (یعنی دوره ی اوج اقلیمی نویسی) از عوامل مهم گرایش به اقلیمی نویسی است که در این میان، سهم آل احمد قابل توجه است. اگر در سال های 1310 شمسی، جستجوی هویت ملی، محور زیبایی شناختی آثار داستانی است و خیل عظیم رمان های تاریخی را پدید می آورد و در سال های دهه بیست و سی شمسی، به سبب شرایط اجتماعی و دگرگونی های جامعه، مساله زیبایی شناختی آثار ادبی- داستان و شعر- گرد محور مسایل سیاسی می گردد و خوانندگان بسیاری، زیبایی را در چنین مسایلی جستجو می کنند و در پایان این دوره نیز به سبب شکست های اجتماعی، بدبینی و یأس و اندیشه های سیاه مالیخولیایی، آثار ادبی را پر می کند اما در سال های دهه چهل و به دنبال اصلاحات ارضی، اوضاع کاملاً فرق می کند و ملاک زیبایی شناسیک هم وارونه می شود. بالا گرفتن کار بورژوازی، دگرگونی ارزش های جامعه، استقرار شیوه مدرن تولید در جامعه و از میان رفتن پیوندهای تولید سنتی در بخش صنعت و کشاورزی، مهاجرت های فزاینده ی روستاییان به شهرها و مراکز صنعتی، پیشرفت شتاب آلود شهرنشینی و همه نتایج اجتماعی، روانی، فرهنگی و اقتصادی حاصل از این دگرگونی ها، نویسندگان را آشکارا از خیالپردازی های سال های 1310 و شعار زدگی های دهه 20 و بدبینی های دهه 30 دور می کند و به سوی واقعیت زندگی سوق می دهد. در این دوره، ملاک زیبایی شناسی تغییر می کند و نویسنده و خواننده، زیبایی را در بیان واقع گرایانه (رئالیستی) حوادث و مسایل زندگی جستجو می کنند. بسیاری از داستان هایی که در این دوره پدید آمدند برآورنده ی همین جنبه از نیازهای زیبایی شناختی خوانندگان شدند و آثار آل احمد در میان شان جایگاه ویژه ای داشت. آل احمد گذشته از داستان های رئالیستی اش، تک نگاری هایش را هم در همین دهه 40 می نویسد که خود نشان دهنده ی میزان دلبستگی و تعهد و دل مشغولی او به شیوه ی بیان رئالیستی است. همچنین رمان نفرین زمین را نیز در این دوره به دنبال اصلاحات ارضی و به شیوه ای واقع گرایانه درباره روستاهای ایران نوشت که همگی آن ها تأثیری آشکار در گرایش به شیوه اقلیمی نویسی در میان نویسندگان نهاد. با این وصف، در این دوره، ظهور گسترده داستان های اقلیمی و روستایی را که همگی به شیوه رئالیستی نوشته شده اند، باید در پیوند با محور زیبایی شناسیک جامعه دانست که پیامد تحولات اجتماعی مذکور بود و در این میان آل احمد نیز سهم عمده ای در آن داشت اگر چه خود هیچگاه شهرتش را در داستان نویسی، مدیون روستایی نویسی اش نیست و این جنبه از کارش در حاشیه مانده است در حالی که تأمل و تعمق در آن، منتقد منصف و آگاه را بر آن می دارد که سهم و نقش او را در داستان نویسی اقلیمی معاصر ایران، نادیده نگذارد.
اندیشه ی ستیز با تجدد و لزوم بازگشت به سنت های بومی، در بسیاری از داستان های روستای این دوره دیده می شود و نویسنده اقلیمی به سبب ترس از هویت باختگی، با مشاهده ی برخورد میان مدرنیته و سنّت و اضمحلال سنّت های بومی در برابر هجوم مظاهر تمدن مصرفی شهری، با احیای سنت ها و فرهنگ قومی و قبیله ای در داستان هایش، در صدد پاسداری از ارزش ها بر می آید. این موضوع پس از اصلاحات ارضی و ورود تکنولوژی صنعتی به روستاها نمود بیشتری می یابد چرا که ظهور پدیده اصلاحات ارضی در اوایل دهه 1340 و تضاد و ناسازگاری آن با شیوه تولید سنتی کشاورزی در روستاهای ایران که از یک سو اگر چه دهقانان را از زیر یوغ اربابان آزاد کرد امّا در همان حال سبب نابودی کشاورزی در روستاها و مهاجرت تعداد زیادی از روستاییان به شهرها شد، واکنش های بسیاری در میان روشنفکران بر انگیخت و سبب شد که بخشی از داستان های روستایی هم به این سمت سوق پیدا کند؛ چنان که داستان های روستایی زیادی در مخالفت با اصلاحات ارضی پدید آمد به طوری که حتی نویسنده ای چون غزالی علیزاده در تنها داستان روستایی اش، یعنی «بعد از تابستان»(1355) به مخالفت با اصلاحات ارضی می پردازد و آن را رهاورد تحصیل کردگان در آمریکا می داند. همچنین داستان های محمود دولت آبادی به ویژه رمان «جای خالی سلوچ»(1358) بیان کننده نظرگاه مخالف نویسنده با این پدیده است.

نفرین زمین و اندیشه ی بازگشت به سنت ها

رمان «نفرین زمین»(1346) جلال آل احمد یکی از همین گونه داستان هاست که در میان سال های رواج اصلاحات ارضی(3) و با هدف مخالفت با آن نوشته شد. آل احمد در «نفرین زمین» به شیوه ای واقع گرایانه، جوامع روستایی را پس از اصلاحات ارضی با همه دگرگونی ها، کشمکش ها و مقاومت هایش در برابر شیوه ی مدرن تولید کشاورزی نشان می دهد و لزوم بازگشت به سنت ها را تأکید می کند. «نفرین زمین» سرگذشت معلّم ده در طول یک سال تحصیلی و بیان مشاهدات او از زندگی روستاییان، روابط اجتماعی روستا و باورها و عقاید مردم روستایی است. اساس داستان، کشمکش و برخورد میان شیوه ی جدید با شیوه ی تولید کشاورزی است. نویسنده به اصلاحات ارضی با نظری مخالف می نگرد و به بیان اشکالات و علل ناکارآمدی آن در روستاها می پردازد. ضدیت با تکنولوژی و میل بازگشت به سنت ها و زندگی بدوی روستا، در این رمان از همه چیز برجسته تر است. اصلاحات ارضی که با خود مظاهر تکنولوژی و صنعت را به روستا می آورد سبب بر هم خوردن مناسبات روستا و آرامش روستاییان می شود. تراکتور، مرزها را به هم می ریزد و آسیاب موتوری سبب از کار افتادن آسیاب آبی روستا می شود و در نهایت، روستاییان را به جان هم می اندازد. پس از مرگ مالک، مردم در اعتراض به بنا شدن مرغداری- نماد شیوه ی مدرن تولید در جامعه بورژوازی نوکیسه- بر سرمایه دار یهودی می شورند و در این جریان، مباشر ارباب کشته می شود و بسیاری از روستاییان بازداشت می شوند و عاقبت، مرغداری پا می گیرد. در آستانه اصلاحات ارضی «مرگ مالک و نماینده او، مرگ بزرگ مالکی و پیوندهای ارباب و رعیّتی را نشان می دهد و پا گرفتن مرغداری سرمایه دار، بیهوده بودن شیوه سنّتی تولید را». (مصباحی پور ایرانیان، 1358:ص 190) آل احمد اگر چه در این رمان، خواهان بر افتادن شیوه ی ارباب و رعیّتی است اما همچنین مخالف اصلاحات ارضی است که می خواهد ارباب را از میان بردارد. او معتقد است که اصلاحات ارضی به این شکل، چیزی نیست جز عوض شدن ارباب؛ چرا که هیچ تناسبی میان زمین های واگذار شده به افراد وجود ندارد و همین، سبب از میان رفتن لایه های کم قدرت تر دهقانان و قدرت یافتن دوباره بزرگ مالکان خواهد شد و نتیجه ی آن به بردگی کشیده شدن دهقانان جزء یا دست کم، فروش و واگذاری زمین های شان و پیوستن به خیل عظیم بیکاران و مهاجران خواهد بود. این حقیقت که پس از اصلاحات ارضی هم در جوامع روستایی ایران نمایان شد در گفتگوهای معلّم ده با نقاش شورابی آشکار است:
گفتم: خوب چرا تو همان ترکمن صحرا زمین دست و پا نکردی؟ آن جا را که قبل از این ها تقسیم کرده اند. گفت: آره، اما میان بزرگان. می دانی که، باز داری مرا امتحان می کنی؟ تو خیال کرده ای هر بیکاره ای را آن جا راه می دهند؟ خود ترکمن ها را از زمین شان بیرون کرده اند. هر چه زمین تخت و آباد بوده به اسم خالصه پخش کرده اند میان سرهنگ و سرتیپ های باز نشسته، می دانی که، تا به جای اینکه بنشینند تهران و خیال کودتا را بکنند پنبه بکارند. می بینی که، و چه پنبه ای! و چه گندم و هندوانه ای! روح آدم شاد می شود... پرسیدم از خود ترکمن ها می گفتی؟ گفت: امّا خود ترکمن ها می دانی که هر تکّه زمین پست و بلند و شولات را که به درد هیچ کاری نمی خورده داده اند دست شان، خانواری پنج هکتار، می دانی که. حتّی به درد مرتع نمی خورد. سه تاشان را می شناختم که حاضر بودند سند مالکیتی به دو هزار تومن واگذار کنند و بروند. اما کو خریدار؟ می دانی که من هم پول نداشتم. گفتم: نقاش باشی نمی دانستم آن قدر چیز سرت می شود. چرا آن بار صدایت در نمی آمد؟(آل احمد، 1383: ص 265-267).
از همین روست که منتقدی می نویسد:«نفرین زمین که کما بیش شش سال پس از اصلاحات ارضی پخش شد به راستی نخستین داوری هنری در این باره است... در این جا او (آل احمد) دگرگونی، آشفتگی وواژگونی ساخت های اجتماعی- اقتصادی و نیز آشفتگی و واژگونی این جامعه را در یک دوره ی دگردیسی شتاب آلود، یعنی به هنگام اصلاحات ارضی نشان می دهد.»(مصباحی پور ایرانیان، 1358: ص 178 و 179) و منتقد دیگری به درستی می گوید:« آل احمد در نفرین زمین پیش از آنکه به فکر آفرینش اثری ادبی باشد به پدید آوردن بیانیه ای افشاگرانه درباره اصلاحات ارضی و امحای کشاورزی سنتی ایران می اندیشد.(میر عابدینی، 1383،ج1:ص521).
بنابراین آل احمد برای بیان نظریه های سیاسی و اجتماعی خویش، روستا را فقط به عنوان صحنه ماجراها بر می گزیند تا حرف خود را درباره ی اصلاحات ارضی و دلایل ناکارآمدی آن بزند بی آنکه بخواهد یا بتواند روستا را از درون بشناسد و مسایل و مناسبات روستایی را به شکلی هنری پیش روی خواننده بگذارد. آل احمد در این رمان، حتّی در پرداخت آدم ها هم نمی تواند تشخص ویژه ای به آن ها بدهد تا در ذهن خواننده باقی بمانند. آدم ها غالباً خرافی و در برابر حوادث، منفعل اند و فقط با تکیه کلام هایی که دارند از همدیگر متمایز می شوند. توصیف ها از محیط روستا نیز انتزاعی و فاقد جنبه تصویری و القایی هستند و جای توصیف های زنده را غالباً توضیح و گزارش پر کرده است. دلایل آن را – بر خلاف نویسندگان اقلیمی که آشنایی عمیقی با محیط های روستایی داشتند- نخست در عمیق نبودن پیوندهای آل احمد با محیط های روستایی و سپس دغدغه ی اصلی او برای بیان مسایل اجتماعی و سیاسی در زیر لایه روستا و مناسبات روستایی باید دانست که از شدت دل مشغولی بدان، جنبه ی دیگر اثر را نادیده گذاشته است.
اکنون به ارائه ی نمونه هایی از متن داستان می پردازیم که بیانگر نظرگاه مخالف آل احمد درباره ی اصلاحات ارضی و دلایل ناکارآمدی آن است. مسایلی چون به هم خوردن آرامش روستا به سبب ورود تکنولوژی بدان، بیکاری و مهاجرت، تضاد و ناسازگاری تکنولوژی جدید با روستاهای رشد نیافته و بدوی، ستیز و کشمکش شیوه سنتی روستایی با روش مدرن و ویرانی روستاها از جمله پیامدهای اصلاحات ارضی و باز شدن پای صنعت مصرفی شهر به روستاهاست که آل احمد در این رمان از آن ها به شدت انتقاد می کند.
نخستین نتیجه ورود ماشین به روستا، به هم ریختگی و آشفتگی است چرا که در برابر خود با آدمی محتاط و متعصب در پای بندی به برخی سنن و آداب روبروست و چون در صدد دگرگونی آن سنت ها بر می آید باعث بر هم خوردن آرامش روستایان و بروز نزاع و درگیری می شود. در این جا هم وقتی که تراکتور سنگ چین ها و مرزها را- که در نظر فرد روستایی بسیار مهم و مقدس است- به هم می ریزد و از بین می برد سبب درگیری دهاتی ها با راننده ی تراکتور و داغون کردن آن می شود.
سربنه ای که چپق را آتش کرده بود به عجله دادش به دست بغل دستی و گفت:
بله قربان یک فرسخی ما یک آبادی هست به اسم امیرآباد. سمت نسا. اربابی است قربان. مالک رفته فصل خرمن تمام نشده تراکتور آورده. که هم زمین خودشان را شخم می کند قربان هم به دیگران اجاره می دهد. ساعتی دوازده تومن. درست است که کارشان خیلی پیش است قربان و هنوز باران اول نیفتاده کار شخم امیر آباد دارد سر می آید اما عیب کار اینجاست قربان که تراکتور مرز و سامان نمی شناسد شوفرش هم که غریبه است قربان. وقتی این طور شد تکلیف روشن است. مرز و سامان مردم به هم می خورد قربان. و دعوا می شود. دیروز اهل محل ریخته اند تراکتور را وسط مزرعه درب و داغان کرده اند قربان.(آل احمد، 1383: ص36)
از سوی دیگر، ماشین همزمان با دگرگون کردن شیوه تولید سنتی روستا، بنیاد خانواده های روستایی را از هم می پاشد. آن جانشین کار آدم ها بر روی زمین شده و باعث بیکاری و رهایی بخش بزرگی از نیروی کار می شود. این نیروی کار آزاد شده که دیگر کاری در ده ندارد ناچار از خانواده جدا شده و به شهر مهاجرت می کند و گروه بیکارگان و آوارگان شهری را پدید می آورد.
سربنه ی اولی چپق را رد کرد به بغل دستی اش و گفت:
نخیر قربان مسئله این ها نیست. مسئله این است که وقتی تراکتور آمد ورزو بی کار می شود. این مسئله را باید حل کرد قربان...
برادر مدیر گفت: این که عزا ندارد. بابا. ورزوها را می فروشیم قسط تراکتور می دهیم و فقط ماده گاو نگه می داریم. اگر کار مزرعه ماشینی بشود تو هر دهی فقط پنج تا، نه، دوتا ورزو برای تخم کشی کافی است.(همان، ص 40 و 41).
از نظر آل احمد ورود مظاهر صنعت و تکنولوژی به روستاها در پی اطلاعات ارضی، کاملاً ناسازگار با روستا و زندگی بدوی و خرافی مردمانی است که هنوز هم برای زمین های شان دعا می گیرند. او در گفتگویی با پسر بی بی- مالک ده- حرف های خود را از زبان وی بیان می کند:
پسر بی بی گفت: هفتاد درصد ذخایر نفت دنیا در حوزه خلیج فارس خوابیده که یک پنجمش مال ماست رییس. مال ما که نه یعنی زیر خاک مملکت ما خوابیده. و همین بس مان است رییس. این جوری که شد آسیاب آبی عهد بوقی می شود، دیوار گلی بد ترکیب می شود، قالی دست باف غیر صحی می شود. می فهمی رییس؟ باید جنس کمپانی را بخریم تا متمدن بشویم. نفت را هم که می برند موتور و ماشین می دهند. و بعد که مملکت پر شد از موتور و ماشین آن وقت باز هم نفت را می برند و گندم و گوشت می دهند. حالا فهمیدی رییس؟
مدیر پرسید: نفهمیدم آقا. چرا دیگر گندم و گوشت؟ نقل آن یارو است که هم چوب را خورد و هم پیاز را.
پسر بی بی گفت: آسیاب آبی که خوابید تو ناراضی می شوی رییس. پس اهالی ناراضی می شوند. پس لابد دعوا می شود پس ژاندارم می آید رییس و یک عده گرفتار می شوند و یک عده هم که مدام از ده کوچ می کنند. و زمین خلوت می شود رییس. یعنی نکاشته می ماند. تو که بهتر از من می دانی رییس.
گفتم: اما در عوض شهرها پر می شود. با این حرف ها هم دیگر نمی شود مالکیت را به صورت قدیم برگرداند. برق می آید و تراکتور می آید و جای آدم ها را سر زمین می گیرد.
گفت: کجای کاری رئیس؟ آدمی که اسفند دود می کند از تراکتور چه می فهمد؟ مگر از قضیه امیرآبادی ها خبردار نشده ای؟ وقتی مزد کارگر کم است وقتی قسمت اعظم سوخت اهالی پهن است، وقتی اهل محل سالی نه ماه بیکارند. وقتی سرتاسر یک زمین مزروعی دویست متر هم نیست، وقتی صنعت محلی گیوه بافی است، تراکتور و موتور آوردن یعنی پول را دور ریختن. (همان، ص 88 و 89).
این در شرایطی است که فرد روستایی هنوز به باورها و اعتقادات خرافی خود سخت پای بند است و این موضوع را سراسر رمان نشان داده می شود؛ چنان که در جایی روستاییان را در حال گرفتن دعا و طلسم برای زمین های شان می بینیم و آن شدیداً در تضاد با روستایی است که در حال تجربه اصلاحات ارضی و ورود مظاهر صنعت بدان است:
و سومی مردی شال سبز به کمر بسته و قبای راسته به تن و توبره اش در کنارش بر زمین و غریبه. کتابی کوچک و خطی پیش رویش باز بود و یک جفت کعب برنجی طلسم بر روی صفحه اش نهاده و خودش سر به زیر انداخته وردی می خواند. حتی سر بر نداشت که مرا ببیند. نصرالله گفت:
-مزرعه هامان مار دارد آقا. وقت شخم و درو دعا می گیریم.(همان، ص 118)
کشمکش میان دو شیوه ی تولید سنتی و مدرن اساس بسیاری از داستان های اقلیمی و روستایی است. در رمان نفرین زمین نیز در چندین جا این ستیز و ایستادگی ساخت های ایستای شیوه ی تولید سنتی را در برابر ماشینیزم و روش نوین تولید می بینیم که در نهایت هم غلبه از آن شیوه جدید است. با آمدن تراکتور، گاو- نماد شیوه سنتی تولید- بیکار می شود و حتی در پای آن قربانی می گردد و نیز مرغداری یهودی با وجود مخالفت های بسیار، پا می گیرد. همچنین ورود آسیاب موتوری به روستا، آسیاب آبی را از کار می اندازد و از طرف دیگر فراتر از نیاز روستاست و همین سبب اختلاف میان خانواده مدیر- متولی آسیاب آبی- و مباشر می شود و این گونه اختلاف ها در نهایت روستاییان را به جان همدیگر می اندازد و روستا را به سوی نابودی می برد و این یعنی غلبه ی روش مدرن بر روش سنتی بعد از اصلاحات ارضی و ویرانی روستاها:
هبه الله گفت: آقا داداش می گفت شما هم با مباشر مخالفید.
گفتم من هنوز غریبه ام.
گفت: یعنی شما می گید صلاح است که آسیاب آتشی راه بیفتد؟
فضل الله گفت: راستش حالا که راه افتاده هر چه باشد دهاتی جماعتم باید متمدن بشود.
گفتم: یعنی واقعاً آسیاب شما را از کار می اندازد؟
گفت:البته که از کار می اندازد. ما روزی دو خروار هم آرد نمی کنیم اما با مال آن ها روزی ده خروار هم می شود آرد کرد.
گفتم: یعنی آن قدرها گندم توی ده هست؟
گفت: البته که نیست، مردم توی خانه هاشان تاپوی آردی که ندارند تاپوی گندم دارند. خرد خرد می آورند آسیاب می کنند.
فضل الله گفت: راستش این را درست می گوید. کار زندگی اهل ده با کار این آسیاب جورتر است. (همان، ص 121)
اصلاحات ارضی با وجود آشفتگی هایی که به وجود آورد در میان روستاییان پذیرفته شد اما در عمل، نتیجه ی قابل قبولی نداشت. دلیل آن از یک سو تضاد فرهنگ سنتی روستا با شهر و مظاهر آن و ناسازگاری شیوه ی تولید سنتی کشاورزی با شیوه ی مدرن و ورود تکنولوژی به روستاها بود که هنوز آمادگی لازم را برای پذیرش آن نداشتند. از سوی دیگر به عنوان مهمترین مشکل، نظام دو گانه گرایی بود که اصلاحات ارضی بدان منجر شد؛ بدین معنا که زمین ها به طور یکسان میان کشاورزان تقسیم نشد و برخی افراد، زمین های بیشتر و مرغوب تر و نزدیک تر به آب را صاحب شدند و بسیاری دیگر، زمین های پراکنده و کوچک و نامرغوب نصیب شان شد. همچنین افراد بی زمین روستایی و کارگران که اصطلاحاً خشک نشین نامیده می شدند هیچ زمینی دریافت نکردند. در چنین شرایطی که مالکان بزرگ و کشاورزان خرده پا و خرده مالکان در کنار هم زیست می کردند از یک موقعیت و امکانات نابرابر برخوردار بودند بدین معنا که مالکان بزرگ از حمایت دولت و وام های متعدد برخوردار شدند و به کشاورزی مکانیزه روی آوردند و روز به روز ثروتمندتر شدند اما خرده مالکان نه از این حمایت ها برخوردار بودند و نه زمین های پراکنده و تکه تکه شان اجازه ی مکانیزه شدن را به آن ها می داد به همین سبب روز به روز فقیرتر شدند. نتیجه آن شد که پس از چند سال، این گروه از دهقانان زمین های شان را به بزرگ مالکان یا بورژواها و پاره ای از شهری ها فروختند و خود از میدان به در شدند و به پرولتاریای روستایی یا کارگران شهری پیوستند و بدین گونه خیل عظیم بیکاران و مهاجران و آوارگان شهری را پدید آوردند. چنین بود که پس از اصلاحات ارضی و نابودی شیوه ارباب و رعیتی، لایه ی برین دهقانان نظیر سربنه ها و کدخدایان و... که زمین های بیشتری دریافت کرده بودند با خرید سهم دیگران قدرت زیادی در روستا به دست آوردند و کم کم جای ارباب قبلی را گرفتند که در حقیقت و به تعبیر آل احمد، آن نوعی ارباب عوض کردن بود نه تقسیم املاک.
یدالله گفت: می دانید آقا. تا پیاز این بابا کونه نکرده باید جل و پلاسش را جمع کرد و گرنه فردا صاحب هیچی نیستیم.
گفتم مگر حالا هستی؟
که یکی از میان جمع گفت: آقا معلم می تونی سوسه نیای؟
بلند گفتم: سوسه نمی آیم. چرا نمی روید سراغ بی بی؟ یا سراغ مباشر؟
و هیاهوی جمع در جوابم که از میانش این جمله ها را دریافتم:
همه شان سروته یک کرباسند.
تقسیم املاک است یا ارباب عوض کردن؟
به چهل پنجاه قدمی ساختمان که رسیدیم تیری رو به هوا دررفت و جماعت ایستاد.(همان، ص 218)
به هر حال پس از اصلاحات ارضی، وضع رفاهی برخی روستاییان بهبود یافت. منازل جدید و مدرن در مناطق روستایی ساخته شد. بسیاری از روستاییان صاحب یخچال، تلویزیون و دیگر امکانات رفاهی شدند اما این پیشرفت ها محدود بود و تغییر چشمگیری در شرایط زندگی اکثریت روستاییان پدید نیاورد و این تغییرات، بیشتر باعث تشدید بی عدالتی و نابرابری در مناطق روستایی شد و فقر چهره شوم و دژم خود را به بیشتر روستاییان نشان داد.(عمید، 1381:ص 204).
اگر در گذشته مسایلی چون بهره ی مالکانه و استثمارگری سلف خرها و مشکلات و توسعه نیافتگی کشاورزی در نظام ارباب- رعیّتی، سبب فقر روزافزون دهقانان ایرانی و نابودی کشاورزی می شد پس از اصلاحات ارضی، مهم ترین عامل فقر دهقانان، نظام دو گانه گرای آن بود. اصلاحات ارضی در اساس، خوب بود اما زمانی بهتر می شد که به نظام یگانه گرا منجر می شد؛ یعنی همه یکسان زمین دریافت می کردند ولی کار بر عکس شد و برخی از مالکان، صاحب زمین های وسیع تر، حاصل خیزتر و نزدیک تر به آب شدند و بسیاری از کشاورزان، زمین هایی را به دست آوردند که حتی به کاشتن آن نمی ارزید و محصولش در پایان سال حتی کفاف خانواده های شان را هم نمی کرد و همین سبب انزوا و از میدان به در شدن بسیاری از آنان و واگذار کردن زمین های شان به مالکان بزرگ تر شد. به همین دلیل است که فقر را پس از اصلاحات ارضی و بر افتادن نظام ارباب - رعیّتی همچنان در بین دهقانان ایرانی می بینیم. و همه این گونه عوامل بود که اعتراض بسیاری از روشنفکران و نویسندگان را در آن دوره برانگیخت و دامنه ی آن به داستان های اقلیمی و روستایی هم کشیده شد. این همه، واقعیتی است که آل احمد نیز آن را دیده و در «نفرین زمین» و «غرب زدگی» به خوبی گزارش کرده است که نمونه هایی از آن را پیشتر از نفرین زمین نقل کردیم. او در غرب زدگی هم همین مسایل را بیان می کند و ناسازگاری مدرنیزم و ماشینیزم را با زمینه ی سنتی روستا تأکید می کند. او در غرب زدگی می گوید که نه ماشین تحمل قطعه زمین های کوچک را دارد و نه خرده مالکان می توانند خرج ماشین را تحمل کنند و تا زمانی که مالکان کوچک وجود دارند مکانیزه کردن روستاها ناممکن است. بیکاری، مهاجرت، درگیری ها و بر هم خوردن آرامش روستا از دیگر مسایلی است که آل احمد آن را نتیجه ورود تکنولوژی و ماشینیزم به روستاهایی می داند که یکباره آمادگی پذیرش آن را نداشتند.
غرب زدگی ایجاب می کند که همین روستاها را با این شرایط بدوی که برشمردیم بیندازیم زیر لگد تراکتورهای جورواجور که به اعتبار پول نفت و اصلاً در مقابل صادرات نفتی ناچاریم بخریم. و آن وقت این تراکتور چه می کند؟ همی مرزها و سامان های اجدادی را به هم می زند. بیا و ببین چه کشتارها بر سر اینکه این خیش کور قرن بیستمی از زمین «کل مدولی» سه وجب تجاوز کرده و به زمین « کل عباسعلی» وارد شده. و تازه در چنین اوضاع و احوالی آخرین راه تحول را در دهات تقسیم املاک دانسته اند و گستردن طبقه ی خرده مالک. و بعد هم بیا و ببین چه قبرستانی شده است مزارع مملکت برای قراضه ی پوسیده ی این تراکتورها.(آل احمد، 1373: ص 92).
جبر مصرف ماشین شهرنشینی می آورد و این شهرنشینی دنباله ای است از کنده شدن از زمین. برای اینکه دعوت ماشین را به شهرنشینی اجابت کنی مردم را از دهات بنه کن به شهر می فرستی که نه کاری برای تازه واردها نه مسکن و مأوایی.(همان، ص 95).
ماشین که آمد و در شهرها و دهات مستقر شد- چه یکی آسیاب موتوری چه یک کارخانه پارچه بافی- کارگر صنایع محلی را بیکار می کند. آسیاب ده را می خواباند. قالی بافی و گلیم بافی و نمد مالی را می خواباند...(همان، ص 99)
از همین روست که آل احمد در برابر آن مقاومت نشان می دهد و چاره را بازگشت به سنت ها و حفظ آن ها می داند؛ چیزی که بیشتر اقلیمی نویسان آن دوره بدان پرداخته اند و سعی کرده اند در تماس میان شهر و روستا و هجوم بی امان مظاهر صنعت و تمدن مصرفی شهری از راه بازآفرینی و یادآوری سنت های بومی و روستایی، از هویت باختگی آدم ها جلوگیری کنند. مخالفت او با ماشینیزم ویرانگر و اعتقادش به بازگشت به سنت ها برای در امان ماندن از آن، در نفرین زمین در صحبت های معلم ده با «درویش» کاملاً آشکار است:
راست می گویی درویش. یک عمر تو کله ی ما کرده اند که فرنگ بهشت روی زمین است. کتاب می گوید: معلم می گوید، رادیو می گوید، حکومت می گوید، روزنامه ها می گویند... کسی هم نمی آید بهت بگوید بابا این فرنگ چندان تخم دو زرده ای هم نیست. مسافر بر می گردد با چشم های گرد شده، محصل بر می گردد با جبه ی صدرات، تاجر بر می گردد با نمایندگی کمپانی، فیلم می آید پر از سبز پری و زرد پری. و ماشین از همه مهم تر، یک روزی بود که اسکندر به ظلمات می رفت دنبال سرچشمه آب حیات اما حالا همه می روند دنبال سرچشمه ماشین. ظلمات تو هند بود اما سرچشمه ماشین اروپاست و آمریکا ماشین برق می دهد و منبع نور است اما آب حیات تو ظلمات بود. می فهمی درویش؟(آل احمد، 1383:ص 65)

نتیجه گیری

دهه 1340 شمسی دوره ی اوج داستان نویسی اقلیمی و روستایی در داستان نویسی معاصر ایران است و نویسندگان زیادی به نوشتن داستان های اقلیمی پرداختند. گرایش به اقلیمی نویسی دلایل متعددی دارد که تحولات اجتماعی و دگرگونی ساختارهای جامعه و ظهور تکنولوژی مدرن از جمله آن هاست. در چنین شرایطی که هجوم بی امان تمدن صنعتی، بدنه ی فرهنگ و سنت های بومی را نشانه رفته بود ضرورت مقابله با آن از سوی بسیاری از اندیشمندان و نویسندگان احساس شد که یکی از مهم ترین تئوری پردازنش جلال آل احمد بود. وی که در همین دهه، سه تک نگاری «اورازان»، «تات نشین های بلوک زهرا» و «جزیره خارک» را با اندیشه ی بازگشت به سنت ها و آیین های بومی نوشته بود این تفکر را به طور جدی و با قاطعیت در «غرب زدگی» از نو بیان کرد. همچنین رمان «نفرین زمین»(1346) را با هدف بیان دیدگاه های مخالف خود با ماشینیزم که این بار در لباس اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی، به روستاییان عرضه می شد نوشت و برای این منظور، روستا را زمینه داستان خود قرار داد تا بیانیه افشاگرانه اش را درباره اصلاحات ارضی ارائه کند. از اینرو تأثیر تک نگاری ها و دیگر نوشته های آل احمد در دهه چهل که لزوم بازگشت به سنت ها را تبلیغ می کردند در سوق دادن بسیاری از نویسندگان دهه چهل و پنجاه به اقلیمی نویسی و بازگشت به سرچشمه های بومی در داستان نویسی ایران، موضوعی انکار ناشدنی است؛ چرا که داستان های اقلیمی و روستایی این دوره هم غالباً با هدف بازگشت به فرهنگ بومی و منطقه ای و جستجوی مکانی امن و آسوده و به دور از هیاهوی صنعت و مدرنیزم و نکوهش آن نوشته شدند و نویسندگان شان از راه بازآفرینی بسیاری از سنت های قومی و قبیله ای در پی تسکین غم غربت و نوستالوژی زادبوم بر آمدند. موضوع مهم دیگر در داستان های اقلیمی، جنبه رئالیستی آن هاست که کاملاً در پیوند با معیار زیبایی شناختی آثار ادبی در دهه ی چهل است که اتفاقاً آل احمد از این نظر در میان هم اندیشانش جایگاهی خاص دارد و بسیاری را هم تحت تأثیر قرار داده است.
با این وصف، باید گفت که جلال آل احمد به طور مستقیم و نامستقیم، در گرایش نویسندگان دهه چهل و پنجاه به نوشتن داستان های اقلیمی و روستایی مؤثر بوده است اگر چه خود هیچگاه شهرتش را در داستان نویسی، مدیون روستایی نویسی اش نیست و این جنبه از کارش در حاشیه مانده است اما نگاهی منصفانه و آگاهانه، ما را بر آن می دارد که سهم او را در شیوه اقلیمی نویس معاصر ایران- هر اندازه که باشد- نا دیده ننهیم.

پی نوشت ها :

1-عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی- واحد همدانE-mail:sadeqishahpar@yahoo.com
2-برای آگاهی از چند و چون این رمان رجوع کنید به مقاله:
-صادقی شهپر، رضا (1389)«نخستین رمان اقلیمی در داستان نویسی معاصر ایران»، کتاب ماه ادبیات. مردادماه، شماره 40، ص 35 -39.
3-اصلاحات ارضی ایران در سه مرحله اجرا شد؛ مرحله اول در دی ماه 1341 تا پایان 1342، مرحله دوم در آذر 1344 تا آذر 1354، مرحله سوم در فروردین 1351 تا فروردین 1352.(عمید، 1381:ص 145)


1-آل احمد، جلال (1383) نفرین زمین، چاپ پنجم، تهران: فردوس.
2- ــــ ، ـــــ(1373) غربزدگی، چاپ دوم، تهران: فردوس.
3- ــــ ، ـــــ (1376) تات نشین های بلوک زهرا، چاپ اول، تهران: فردوس.
4-ــــ ، ـــــ (1384) اورازان، چاپ پنجم، تهران: مجید.
5-صادقی شهپر، رضا (1389) «نخستین رمان اقلیمی در داستان نویسی معاصر ایران»، کتاب ماه ادبیات، مرداد ماه، شماره 40، ص 35 -39.
6-عمید، محمّدجواد (1381) کشاورزی، فقر و اصلاحات ارضی در ایران، ترجمه سیّد رامین امینی نژاد، چاپ اول، تهران: نشر نی.
7-مصباحی پور ایرانیان، جمشید (1358) واقعیت اجتماعی و جهان داستان، چاپ اول، تهران: امیرکبیر.
8-میر عابدینی، حسن (1383) صد سال داستان نویسی ایران، ج1، چاپ سوم، تهران: چشمه.

منبع مقاله :
بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول