نویسنده: دکتر حمیرا زمردی*



 
تحلیلی اسطوره شناختی و عرفانی از فرّه، ایزدبانوان آب و جاودانگی در روایت کیخسرو در شاهنامه ی فردوسی کیخسرو تبلوری از دینداری، روحانیت و جاودانگی است. او تنها بازمانده ی سیاوشی است که به دسیسه ی اطرافیان افراسیاب کشته شده است. کیخسرو در دوران جنینی خود، به وساطت وزیر خردمند افراسیاب، پیران ویسه از مرگ محتوم نجات می یابد و پس از طی کردن دوره کودکی خود از توران به ایران زمین روانه می گردد:
که آمد ز توران، جهاندار شاد
سر تخمه نامور کی قباد
(شاهنامه، ج3، ص 231)
او در ایران به پایمردی رستم دستان و به دلگرمی کاووس، پدربزرگ فرتوت خویش دلاوری ها کرد و به جنگ با تورانیان پرداخت و در اندیشه ی انتقام جویی از افراسیاب رشادت ها نمود و پس از کشتن چندین سردار بزرگ تورانی از جمله شیده (خال کیخسرو) و پیران ویسه و ... در اندیشه قتل پدربزرگ ناجوانمردش افراسیاب، در چندین مرحله او را دنبال کرد. افراسیاب به گنگ دژ گریخت، کیخسرو به دنبال او شش ماه دریانوری کرد مدّت ها در خشکی راند. اما افراسیاب از گنگ دژ گریخته بد. سرانجام کیسخرو با اطلاع از اینکه افراسیاب به دریای چیچست پنهان شده در پی او روانه شد سرانجام او را ر سواحل دریای چیچست به زاری کشت.(همان، ج 3و4و4) و در پی خلسه ها و جذبه های عارفانه و بر مبنای الهامات الهی بدون گذشتن از دروازه های مرگ به معراج رفت و از دیده ها نهان شد و در حماسه و اسطوره او را جاودانه می دانند. بدین ترتیب انتقال قدرت بر مبنای اصل تناسخ (metempsychosis) و تداوم راه قهرمان در گذار از اسطوره ی سیاوش به اسطوره ی کیخسرو شکل میگیرد.
سیاوش به عنوان ایزدنباتی، مرگ مظلومانه اش در رویش پرسیاوشان؛ متجلی می شود از اینرو افراسیاب که از قاعده ی تناسخ ارواح وحشت داشته می داند که از مرگ مظلوم، گیاه می روید به اطرافیان خود می گوید:
«کنیدش به خنجر سر از تن جدا
به شخّی که هرگز نروید گیا

بیاید که خون سیاوش زمین
نبوید نروید گیا روز کین»
(همان، ج3، ص 146)
اما سیاوش همچون آدونیس (Adonis) در اساطیر بین النهرین (ژیران، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ص 170) به رسم ایزد نباتی، تبلوری جاودانه می یابد و فرزندش در پرتو اصل تناسخ، ادامه دهنده ی راه اوست:
که روی زمین از بد اژدها
به شمشیر کیخسرو آید رها

به نیروی یزدان پیروزگر
نیاسود و نگشاد هرگز کمر

روان سیاوش را زنده کرد
جهان را به داد و دهش بنده کرد
(همان، ج5، ص 377)
هانری کربن نیز خاطرنشان می سازد که انتقال معنویت و الوهیت از پدر (آب و روح القدس) به پسر از بن مایه های آیین زرتشت است. (کربن، هانری،بن مایه های آیین زرتشت در اندیشه ی سهروردی، ص 62)
سنایی( م،525)این سیر معنوی را چنین یادآور می شود:
چون سیاوش رفته زآفت نو
و آمده باز همچو کیخسرو
(سنایی، حدیقه الحقیقه، ص 596)
کیخسرو استاد نیایش تطهیر و پاکی است در سراسر مجلد پنجم شاهنامه شاهد آیین سروتن شستن او به مثابه ی غسل آیینی و نیایش او بایزدان پاک و توکل او به خداوند هستیم:
اگر زو تو خشنودی ای دادگر
مرا بازگردان ز پیکار سر

بکش در دل این آتش کین من
به آیین خویش آور آیین من

(همان، ج5، 359)

اگر نیستم من ستم یافته
چو آهن به کوه درون تافته

نخواهم که پیروز باشم به جنگ
نه بر دادگر برکنم جای تنگ

(همان، ج5، 293)

به شبگیر خسرو سر و تن بشست
به پیش جهاندار آمد نخست

بپوشید نو جامه ی بندگی
دو دیده چو ابری به بارندگی

دو تایی شدن پشت و بنهاد سر
همی آفرین خواند بر دادگر

ازو خواست پیروزی و فرّهی
بدو جست دیهیم و تخت مهی

به یزدان بنالید زآفراسیاب
به درد از دو دیده فرو ریخت آب

(همان، ج5، ص 141)
و این تصویری است که فردوسی پاک روان پرهیزگار از کیخسرو دیندار به دست می دهد و بر او جامه ی مسلمانی نیزمی پوشاند، چنان که در «نقد تطبیقی ادیان و اساطیر» نیز باز نمودیم حتی او را به رسم سلمانان نمازگزار توصیف می کند.(زمردی، حمیرا، نقد تطبیقی ادیان و اساطیر، ص 19) و این هنر روایی فردوسی مسلمان از پادشاه یزدان پرست زردشتی است.
ما در این مقاله برآنیم که در پرتو جذبه ها و خلسه های عارفانه ی کیخسرو، پیوند او را با عناصر تثلیثی ایزدبانوان آب، فرّه و جاودانگی بر مبنای اساطیر ایرانی تیین نماییم و سیر و تداوم این بحث را به گونه ی تطبیقی با عرفان اسلامی مطرح سازیم. در دیانت زرتشتی اهوررامزدا خدای یگانه ایست که پرستش می شود اما سنّت پرستش ایزدان دست اندرکار خلقت یا فرشتگانی که کم کم به زمره ی خدایان می پیوندند؛ نمادی از سپاسگزاری به درگاه اهورامزداست.
و از میان «سنّت پرستش مادر خدایان و ایزدبانوان، سنّتی جهانی بوده است چنان که ونوس یا آفرودیت (Aphrodite) سلن (selene) سرس وتی (sarasvati) و ... در یونان و هند همگی مورد تقدیس و تقدس اقوام باستان بوده اند و تندیس ها و اکتشافات باستاتن شناسانه ی تپه ی گیان در نهاوند؛ گنوی تپه در اذربایجان؛ تپه ی چغاگاوانه در اسلام آباد غرب؛ تپه ی حصار در دامغان و ... همگی نشان از مادر خدایان مربوط به هزاره ی دوم و اول بیش از میلاد دارند»(گویری، سوزان، آناهیتا در اسطوره های ایرانی، ص 14، 15، 32)
آناهیتا ایزدبانوی آب ها و منشا گسترش های مادّی است و با قدرت و زیبای جلوه گر می شود و در آبان یشت بارها به زیبایی و توانایی ستایش می شود:
«آنگاه اردوی سور آناهیتا به شکل دوشیزه ای زیبا، خوش اندام، کمربند در میان بسته، بالابلند، آزاده نژاد و توانمند با کفش های زیبا ی درخشان روان شد (آبان یشت بند 64، ورک فرنبغ دادگی، بندهش، ص 73 و 94).
مطابق یشت ها؛ قدّیسان و شاهان زیادی برای آناهیتا قربانی می کنند و برای توفیق خود در امور، هزاران و صدها اسب و گاو و گوسفند نزد او پیشکش می برند. شواهد متعددی از منقولات گزیده های زادسپرم، روایت پهلوی، زند بهمن یسن نیز گواه بر این مدعاست.(زادسپرم، گزیده ها فصل 35، بند2، روایت پهلوی، فصل 54؛ زند بهمن یسن،فصل 2)
پهلوانان ایرانی و انیرانی همچون فریدون، گشتاسب، اژی دهاک، افراسیاب، توس، کیکاووس، پیران ویسه و ... با نثارها و پیشکش ها به آناهیتا می خواهند ا زحمایت او برخوردار شوند اما توفیقی نمی یابند:
«اژی دهاک سه پوزه برای آناهیتا... قربانی کرد.. ای اردوی سور آناهیتا، مرا آن توانایی ده تا هفت کشور را از آدمی تهی سازم»(ابان یشت، بند 30 و 29)
کیکاووس توانا برای آناهیتا قربانی کرد و از او درخواست کرد: این کامیای را به من ده که بر همه ی کشورها بزرگترین شهریار شوم و به دیوان و مردمان و پریان و ... چیره گردم»(همان، بند 46)
جالب آنکه در مقابل این اظهار نیازها؛ آناهیتا ایزدبانویی است که «همیشه خواستار زور، نیازکننده و به آیین پیش کش آورنده را کامرا کند» جمشید را کامیابی می بخشد اما جمشید در پی خودبینی فرّه ایزدی را از دست می دهد:
بر او تیره شد فرّه ایزدی
به کژی گرایید و نابخردی

(شاهنامه، ج1)
فریدون نیز به بی مرگی می رسد و فرّه نصیب او می شود اما به دلیل ارتگاب گناه میرا می گردد. (آموزگار، ژاله، تاریخ اساطیری ایران، ص 54)
و در این میان تنها کیخسرو جاوید است که با قربانی کردن اسبان و گاوان وگوسفندان برای آناهیتا پاک و طلب کامیابی در تسلط در دیوان و مردمان و فرمانروایان در ساحل دریای چیچست» (آبان یشت، بند 50 و 49) فرّه را می یابد و جاودانه می شود. حلول فرّه (در پرتو قاعده ی تناسخ) درشاهان پیشدادی و کیانی؛ پیوندی تثلیثی با آب و جاودانگی دارد. بر اساس روایت یشت ها (بند 63، 57، 51) فرّه ی قوم آریایی در دریایی وارورکش است. همان درایی اساطیری فاخکرت که به قول استاد ابراهیم پور داوود، آرامگاه فّر کیانی و فرّ‌اریایی شمرده شده است.(پور داوود، ابراهیم، تعلیقات یشت ها، ج1، ص 512) از این رو شهریاران ایرانی و تورانی همچون افراسیاب می کوشند تا فرّه را به دست آورند.(زامیاد یشت، بند 63-56) رودهای هیرمند و کیانسه و دریاچه ی چیچست (ارومیه) یا دریاچه ی خسرو، همه و همه دربر دارنده ی رازی اسرارآمیز و سر به مهر هستند تا آنجا که نبرد افراسیاب و کیخسرو در کنار آبها و دریانوردی های کیخسرو تا رسیدن به سواحل دریای ارومیه همگی پرده از اسرار آب ها برمی دارند.
«فرّی که از ان کسی است که شهریاری وی از آن جایی که رود هیرمند، دریاچه ی کیانسی را پدید می آورد برخاسته است»(زامیاد، یشت، بند 66)
از سوی دیگر بر مبنای روایت زرتشتی، زردشت سه بار با همسر خود هووی (Hoivovi) در می آمیزد و هووی هر بار خود را در آب کیانسه (هامون) می شوید و نطفه های زرتشت از این طریق وارد آب می شود و نگهدای این نطفه ها به ایزد اردوی آناهیتا سپرده می شود تا زمان مناسب دوشیزگان سه گانه، فرزندان موعود را به دنیاآورند همچنین 99999 فروهر زرتشتی نیز بر این نطفه ها گماشته می شود.(آموزگار، ژاله،همان، ص 74) در مینوی خرد نیز آمده است: «سی سال مانده به پایان دهمین سد از هزاره ی هوشید رماه دوشیزه ای پانزده ساله به نام گواگ پد از نسل زرتشت در آب می نشیند و از نطفه ی زرتشت آبستن می شود و سوشیانس متولد می شود.فرّه کیانی با اوست چون به سی سالگی می رسد با اورمزد و امشاسپندان گفتگو می کند و خورشید به مدت سی سال در میان آسمان می ایستد. کیخسرو سوار بر وای دیرنگ خدای، به استقبال سوشیانس می آید واز برافکندن بتکده کنار چیچست و زدن افراسیاب تورانی شرح می دهد و در آن مدت پنجاه و هفت سال دوران سوشیانس؛ کیخسرو فرمانروا و سوشیانس موبد موبدان است.»(مینوی خرد، ص 81-75)
محقان سیستانی برآنند که هیرمند به دلیل اشتمال خود بر فرّه، مورد ستیز اهریمنان بوده است و با زایش فرزندانی از مادران نیک نهاد، درکناره های هامون؛ در پایان افسانه ی اوشیدر، هامون لبریز از فره مندی می شود. فرّه ای که بر هر کس بتابد بر همگان برتری یابد.(سیستانی، محمدعظم، در مقاله ی سیستان سرزمین ماسه ها و حماسه ها، ج1، ص 171) مطابق زامیاد یشت «آنگاه افراسیاب تورانی ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد و گفت من نتوانستم این فرّ را که از آن خاندان های ایرانی و زرتشت پاک است بربایم». (همان، بند 57). و دوباره به دریای فراخ کرت می رود اما فرّ از دست او به در می رود.(بند 59).
در شاهنامه پس از آن که هوم عابد، افراسیاب را سیر می کند و او از دست هوم فرار می کند هوم به گودرز می گوید:
«بدین آب چیچست پنهان شده است
بگفتم ترا راست چونان که هست»

(شاهنامه، ج5، ص 37)
«به آب اندر است این زمان ناپدید
پی او ز گیتی بیاید برید»

(همان، ص 372)
اما افراسیاب باز به دست هوم به نزد کیخسرو برده می شود:
«گرفته ورا مرد دین دار دست
به خواری ز دریا کشید و ببست»

(همان، ص 374)
و در پایان، او به دست کیخسرو فرهمند کشته می شود.
چنان که اشاره شد، فرّه ی پنهان در آب ها، توسط ایزدبانوی آب ها به کیخسرو داده شده و با زدهد و تجرد و نیاش ها و خلسه های کیخسرو، مراتبی عارفانه طی می شود و فرّه در نهاد کیخسرو ماندگار می گردد تا جایی که مطابق آنچه از مینوی خرد نقل شده او کیخسرو جاویدی است که به همراه سوشیانس جهان را از بدی ها می شوید.«و این همان رمزی است که عنصر آب، فرّه، نوزایی و حیات و جاوید را به هم پیوند می دهد.»(ر.ک. زمردی، حمیرا، همان، ص 137-131)
اکنون در پیوند جاودانگی خسرو با آب به جنبه های دیگر این پیوند می پردازیم. در سروده های فلسفی ریگ ودا ریشه خدایان و دائی غالباً به عنصر آب نسبت داده می شود.(جلالی نائینی، در مقدمه ریگ ودا، ص 45) پیوند آب و موجودات آبی در داستان کیخسرو، مطابق شاهنامه و اساطیر مزدیسنا به چشم می خورد.
کویاجی محقق زرتشتی هندی در توصیف ایزد بانوی آب ها در اساطیر چین می گوید: «ایزدبانوی آبها سوار بر گردونه ای است که ماهیان آن را به پیش می برند و همه ی جانوران آبزی با رزم افزار آن را همراهی می کنند و گاه این گردونه ها را چهار کره اسب کهربا یال سیاه می کشیدند.» (کویاجی، جهانگیر، آیین ها و اسانه های ایران و چین باستان، ص 110) در یشت ها نیز در توصیف گردونه ی آناهیتا گفته شده که اسبان آنرا به پیش می برده اند: «بر فراز گردونه خویش نشسته، لگام اسبان را به دست گرفته و می راند.»(آبان یشت، بند 102 و 101).
در شاهنامه ی فردوسی، نمایشنامه قدسی انسان-حیوان و حضور حیوانات و پریان دریایی در داستان کیخسرو به زیبایی به تصویر کشیده شده و فردوسی با درکی که از اصل اساطیری داستان کیخسرو داشته در شرح دریانوردی کیخسرو، در پی یافتن افراسیاب و کشتن او مناظر بدیهی از این تجسمات قدسی رابه نمایش گذاشته است:
به شش ماه کشتی برفتی به آب
کزو ساختی هر کسی جای خواب

به راهی کشیدیش موج مدد
که ملّاح خواندیش فمّ الاسد

شگفت اندر آن آب مانده سپاه
نمودی به انگشت هر یک به شاه

به اب اندرون شیر دیدند و گاو
همی داشتی گاو با شیر تاو

همان مردم موی ها چون کمند
همه تن پر از پشم چون گوسفند

گروهی سران چون سر گاومیش
دو دست از پس مردم و پای پیش

یکی سر چو ماهی و تن چون نهنگ
یکی پای چون گور و تن چون پلنگ

نمودی همی این بدان آن بدین
به دادار بر خواندند آفرین

(شاهنامه، ج5، ص 351)
حضور جانوران مرتبط با گردونه ی ایزد آب در اساطیر ایران و چین-چنان که شاهد آن بودیم-و جانوران آبی با موهای انسانی و ... یادآور «پریان دریایی نمف ها (nymphe) یعنی ایزدانی است که از آب زاده می شوند و بر اعماق دریاها فرمان می رانند و ایزدبانوان آب های جاری شناخته می شوند.» (الیاده، میرچا، رساله در تاریخ ادیان، ص 202) در اساطیر بابلی نیز پری دریایی از ایزدبانوانی است که محبوب آلونیس (ایزد نباتی) بوده است.(ژیران، ف، فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ص 169)
جالب آنکه در سیر و سلوک عارفانه اسکندر که همگون با کیخسرو، در داشتن آینه ی اسکندری (جام کیخسروی) و طلب جاودانگی به غار کیخسرو می رود و علیرغم کیخسرو جاودانگی دست نمی یابد نیز از قول نظامی گنجوی (م.614) شاهد حضور «عروسان آبی» هستیم:
«حکایت چنان رفت از آن آب ژرف
که دریا کناری است اینجا شگرف

عروسان آبی چو خورشید و ماه
همه شب برآیند از آن فرضه گاه

بر این ساحل آرام سازی کنند
غناها سرایند و بازی کنند

کسی کو به گوش آورد سازشان
شود بیهش از لطف آوازشان

پراکنده گیسو بر اندام خویش
زده مک بر نقره ی خام خویش

سراینده هریک دگرگون سرود
سرودی نو آیین تر از صد درود»

(نظامی، خردنامه، ص 205)
توصیف فردوسی از سفر اسکندر به بابل نیز تجسمّ دیگری از ترکیب انسان-حیوان در نمایش قدرت برتر در شاهنامه است:
همان شب سکندر به بابل رسید
مهمان را به دیدار خود شاد دید

یکی کودک آمدزنی را به شب
بدو ماند هر کس که دیدش عجب

سرش چون سر شیر و بر پای سم
چو مردم بر و کتف و چون گاو دم

(شاهنامه، ج4، ص 231)
در عجایب المخلوقات طوسی(م.589) نیز بر مشاهده ی «مردم آبی» توسط کیخسرو تصریح شده است: «گویند کیخسرو آنجا رسید و در این دریا مردم آبی باشند سیاه، کیخسرو ازیشان بترسید وبازگردید».(عجایب المخلوقات، طوسی، ص 93، 101، 102).
گفتنی است این نمایش قدسی در سیر و سفرهای عارفانه ای که برای دست یافتن به جاودانگی صورت میگیرد علاوه بر اثبات پیوندهای قدرت و قداست عنصر آب و تبلور آب به عنوان بزرگترین نماد جاودانگی (آب حیات) «نمودار وابستگی اسرارانگیز دنیای حیوانات با عالم انسانی است که اقوام بدوی، روح را در قالب تجسّم حیوانی به عنوان تجربه ی مذهی جدید نمودار می کردند»(شاله، فیلیسین، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص 39). و این در واقع، نمایش قدرت روح در سطحی بالاتر از سطوح انسانی برای دست یافتن به نیروهای عالی تر و خداگونگی بوده تا جایی که در بعضی مراسم از نقاب های چهره های حیوانی استفاده می کرده اند (الیاده، میرچا، آیین ها و نمادهای آشناسازی، ص، 145، 165 و 212) در اساطیر مصر نیز حیوانات تجسّم روح برخی از خدایان بوده اند.(ژیو، ف، فرهنگ اساطیر مصر، ص 191 و 192) و این امر را در گرایش به توتم های حیوانی یا پوشش های نظیر پلنگینه پوشی رستم در اساطیر شاهد بوده ایم.
در نتیجه پیوند آب با حیوانات یا نمادهای ترکیبی از انسان-حیوان به عنوان اسرار سفر جاودانگی از مندرجات افسانه ی کیخسرو و اسکندر است و از سوی دیگر حضور حیوانات در گردونه آناهیتا نیز اشاره ای دیگر به زنجیره ی نمادهای مرتبط با آب می باشد. ناگفته پیداست عنصر ازلی آب که سرچشمه ی حیات مادّی است رمز جاودانگی نیز هست، تجسّم مردم آبی و تشرّف آیینی وآیینی تطهیر کیخسرو در موارد عدیده در شاهنامه به همراه سفر هفت ماه ی دریایی او همگی از پیوندهای آشکار کیخسرو با آب خبر می دهد. در پایان داستان کیخسرو نیز نبرد با افراسیاب پلید، در پرتو قدرت آب در ساحل دریاچه ی چیچست روی می دهد و فر،ه ی آب ها توسط آناهیتا، تنها به کیخسرو جاوید تعلق می گیرد.
افزودن بر آنچه که در این پیوندها بشمردیم به روایت جالبی از ابوریحان بیرونی (م.440) دانشمند بزرگ مسلمان ایرانی برمی خوریم که تاییدی دیگر بر پیوند کیخسرو با قداست آب و ایزدبانوان آب است. ابوریحان در توجیه جشن تیرگان-روز سیزدهم از تیرماه-می نویسد: «در این روز ایرانیان غسل می کنند و سبب آن این است که چون کیخسرو از جنگ با افراسیب برگشت در این روز به ناحیه ی ساوه عبور می کند و به کوهی که به ساوه مشرف است بالا رفت و تنها خود او بدون هیچ یک از لشکریان به چشمه ای وارد شد و فرشته را دید فی الفور مدهوش شد ولی این کار با رسیدن بیژن پسر گودرز مصادف شد و قدری از آب چشمه بر روی کیخسرو ریخت.. و رسم اغتسال و شست و شوی به این آب و دیگر آب های چشمه سارها باقی و پایدار ماندند از راه تبرک و اهل آمل در این روز به دریای خزر می روند و همه ی روز را آب بازی می کنند.(بیرونی، اثار الباقیه، ص 336) چنان که در شعر نظامی نیز در وصف سفر اسکندر و مواجهه او با عروسان آبی، سخن از مدهوش شدن انسان ها از لطف آواز پریان دریایی در میان است. برمبنای سخن دیگر مورخان دوره ی اسلامی نیز ایرانیان به آیین کیخسرو و در روز تیرگان غسل می کرده اند زیرا کیخسرو در بازگشت از جنگ با افراسیاب با فرشته ای یا جنّی رویارو شده و بیهوش می شده تا بیژن با آب پاشیدن بر روی او، بیدارش می کند.(گردیزی، عبدالحیّ بن ضحاک، تاریخ گردیزی، ص 243) پیتر دلاواله جهانگر ایتالیایی نیز که در سال 1208 هـ.ق در اصهان شاهد جشن آبزیان بوده است م یگوید در اصفهان جشن آبزیان در کنار زاینده رود و در حضور شاه پریا می شده است.(ضیاء شهابی، مهرنوش، زنده باد زاینده رود، ص 14) در واقع دیدار با فرشته ی آبی رمزی از نوزایی ومرحله ای از مراحل آشناسازی و سلوک عارفانه است و به لحاظ عرفانی، تجربه ای از مردن پیش از مرگ عارفانو فرایندی پیش از معراج عارفانه ی کیخسرو است و به گواهی شواهد متعددّی که برمی شمریم کیخسرو از دیدار فرشته مدهوش و بیهوش می شود و دچار حیرت گردیده است.
به بیان دیگر فرشته ی آبی تجسّمی دیگر از عروسان آبی و مردم آبی و موجودات آبی در کلام فردوسی، نظامی ومحمد بن طوسی است که به تفضیل به شرح آن پرداختیم.
تجسم عنصر آبی و حالت جذبه و ربودگی عارفانه ی کیخسرو در نمایش همگون برای زرتشت پیامبر نیز رخ می دهد؛ چنان که در زند بهمن یسن می خوانیم «وقتی که زرتشت از اورمزد بی مرگی می خواهد او خرد همه دان خویش را به شکل آب بردست زرتشت می نهد و او را از آن می خوراند و زرتشت دچار جذبه ربودگی شده و پس از هفت شبانه روز از حالت بی خودی بیرون می آید و آنچه را که دیده و ادراک کرده بر اورمزد آشکار می کند و اورمزد هرچه را که او دیده تفسیر می کند.»(زندبهمن، ینس، ص 8)
همچنین بر مبنای تفاسیر سهروردی (م.563) از شخصیت عارفانه ی کیخسرو، ر گذار حماسه به عرفان می بینیم که اودر تحلیل «خوارنه» یا فرّه به انوار قاهره اشاره می کند که جلوه ی نوری فرشتگان نزدیک به عارف هستند و این نور متعالی که دروازه ی تمام جذبه هاست را «نور شرق» می نامد که به سوی فرشتگان می رود که بر روح انسان تاثیر می گذارد و دارنده ی خود را به صورت یک قهرمان، مقتدر و پیروزمرد جلوه می دهند و هرکه از این فرّه برخوردار می شوند، مورد ستایش بزرگان قرار می گیرد. همچنین ربّ النوع و موکّلان این نور، احساسات عاشقانه را متوجه شخص پیروی می گردانند. هانری کربن او را «فرشته ی نگهبان» یا «طبّع التّام» نوع بشر می نامد، که بر هرمس، کیخسرو و دارندگان خورنه وارد می شود (کربن، هانری، بن مایه های آیین زرتشت، ص 47 و 45 و 21 و 19).
استاد دکتر محمد معین، طباع التّام را همزادی نورانی می داند که برای هر یک از افراد انسانی پیش از تولد آفریده شده و از روز ولادت همراه اوست و چون مرگ انسان فرا رسد همزاد نورانی نیز به او پیوندد».(معین، محمد، فرهنگ معین، ذیل طباع التّام)
در متون پهلوی، تجسّم طباع التّام در قالب تجسّم دئنا؛ هدایت گر ارواح رخ داد میکند چنانکه دئنا دوشیزه ای است که به مثابه تجسّم کردار خوب و بد انسانی، در قالب روان بدکاران و نیکوکاران در چشم آنها جلوه گر می شود و پس از مرگ آن ها را به منزلگاه و جایگاه مناسب هر کردار رهنمون می شود.(ر.ک.فرنبغ دادگی، بندهش، ص 130، یسنا، فرگرد 19، بند 27-30).
مؤلف بندهش ر نتیجه ی سخن خود درباره ی دئنا می گوید: «این پیداست که هر کس را کنش خویش پذیره باشد»(فرنبغ دادگیف همان، ص 130) در متون سعدی نیز دئناف هدایت گر مادینه به شکل زن زیبایی روان شخص پارسا را به بهشت رهنمون می شود.(زرشناس، زهره، دئنا در نوشته های سعدی). از سوی دیگر امشاسپند خرداد (هورتات) نگهبان آبهاست و آناهیتا ایزد آبها مقامی همچون مقام او را داراست (ارداویراف نامه، ص 84:بندهش، ص 116 و 88 و 49: ینوی خرد، ص 7) و امشاسپند همزاد او مرداد (امرتات) است که نگهبان گیاه است که به نیروی این دو تشنگی و گرسنگی شکست خواهد خورد (زامیاد یشت، بند 96) و جالب آنکه گیاه در کنار آب از عنار و نمادهای جاودانگی خواهد خورد (زامیاد، یشت،بند 96) و جالب آنکه گیاه در کنار آب از عناصر و نمادهای جاودانگی تلقیمی شد.(ر.ک.زمردی، حمیرا، نماد اورمزدهای گیاهی در شعر فارسی، ص 85) مقارنه این دو امشاسپند مادینه و دو خواهر همزاد، به عنوان نگهبان آب و گیاه؛ در پرتو تجسم خرداد؛ موجودات آبی و فرشته آب، توسط کیخسرو و بیهوش شدن او؛ هم پیوندی سیاوش (ایزد گیاهی) با کیخسرو(ایزد مرتبط با آب ها) را به ذهن متبادر می سازد که در پی این پیوند، تداوم راه قهرمان را در رسیدن به جاودانگی به تصویر می کشد. مضاف بر اینکه مطابق قول یشت ها «خرداد و امرداد» گرسنگی وتشنگی زشت، هر دو را شکست خواهد داد»(زامیاد یشت، بند 96) و بدین ترتیب افراسیاب پلید با نیروی نمادهای جاودانگی آب و گیاه-کیخسرو و سیاوش معدوم می شود.
پیوند آب با فرّه، ایزدان و امشاسپندان مادینه(آناهیتا-خرداد) و جاودانگی از مندرجات و نتایج مهم این مقاله بوده است. اکنون در تکمیل مبحث؛ با پرداختی به دخالت و خویشکاری عنصر مادینه در ایجاد جذبه و تجربیات نوزایی برای سالک، گفتار خود را به پایان می بریم.
برمبنای روایت ابوریحان بیرونی وروایات ایرانی دیگر که مبتنی بر ارتباط کیخسرو با فرشته آبی و ایزدبانوان آب است و از آن جا که کیخسرو پس از دیدار با فرشته فقط آرزوی رفتن از این دنیا را دارد، چنان که بر مبنای شاهنامه فردوسی پس از پنج هفته نیایش و جله نشینی، کیخسرو سروش را به خواب می بیند که به او می گوید وقت رفتن است:
«سحرگه مرا چشم بغنود دوش
زیزدان بیامد خسته سروش

که بر ساز کامد گه رفتنت
سرآمد نژدی و ناخفتنت

کنون بارگاه من آمد به سر
غم لکشر و تاج و تخت و کمر»
(شاهنامه، ج5، ص 392)
و وقتی برای لشکریان و اطرافیانش از رفتن و دل کندن از پادشاهی می گوید همه او را ملامت می کنند و فکر می کنند که او فریفته ی دیو شده است:
«و گر نیز جویی چنین کار دیو
ببرّد ز تو فرّ کیهان خدیو

به یزدان پناه و به یزدان گرای
که اویست بر نیک و بد رهنمای
(همان، ص 394 و 395)
آنچه در اینجا برای ما حائز اهمیت است ارتباط اساطیری کیخسرو با ایزدبانوان و امشاسپندمادینه یا فرشته ی آبی است. کارل گستاویونگ، عنصر مادینه، طبع تام و همزاد نورانی را همان زنی می داند که قهرمان در جستجویش بوده و گویی او را از پیش می شناخته و چنان شیفته اش می شود که همه دیوانه اش می خوانند.(یونگ، انسان و سمبل هایش، ص 275) چنان که این عنصر راهنما مکمل وجود نرینه بوده است و سلوک او را مقید می سازد و تعیّن می بخشد.(همو، جهان نگری، ص 17) این تجسم در باب موجود مونث؛ مجموعه ی موروثی ناخودآگاهی است که از احساسات دوردست نبست به زن حاصل آمده و در نهاد بشر به میراث رسیده است.(ستاری، بازتاب اسطوره، دربوف کور، ص 119)
در واقع همان همزاد و نیمه ی گمشده ای است که سهراب سپهری از آن تحت عنوان «زن شبانه ی موعود»، «حوری تکلّم بدوی» و «خواهر تکامل خوشرنگ» یاد می کند:
«حرف بزن ای زن شبانه ی موعود
زیر همان شاخه های عاطفی باد
کودکی ام را به دست من سپار
در وسط این همیشه های سیاه
حرف بزن خواهر تکامل خوشرنگ...
حرف بزن حوری تکلّم بدوی

(سپهری، سهراب، هشت کتاب، ص 403)
و احمد شاملومی گوید:
«او را می بینم او را می شناسم
روح نیمه اش در انتظار نیم دیگر خود درد می کشد»

(شاملو، احمد، هوای تازه، ص 277)
و نیز از آن تحت عنوان «روح آب» یاد می کند:
«آمد شبی برهنه ام از در
چون روح آب
گیسوی او خزه بود و چون خزه به هم»

(همو، ص 337)
محّی الدّین ابن عربی(م.638) نیز در فصوص الحکم خاطرنشان می سازد که: «فشهود الحقّ فی النساء اعظم الشهود و اکمله» و به حدیث مشهور نبوی استناد می کند: «حبب الیّ من دنیاکم ثلاث النساء و الطیب و وجعلت قره عینی فی الصلاه» (ابن عربی، فصوص الحکم، شرح خواجه محمد پارسا، ص 522 و 516) از سوی دیگر تحریر «ترجمان الاشواق» ابن عربی را به انگیزه ی عشق نظام عین الشمس دختر زیبای ایرانی دختر شیخ مکین الدین، دانسته اند. و از او روایت کرده اند که چون خداوند به صورت غیر مادّی مشاهده نمی شود، کمال محبّت و کامل ترین نوع رؤیت خدا در زن نمودار می شود.(ستاری، جلال، عشق صوفیانه، ص 288 و 235؛ باهمو؛ بازتاب اسطوره در بوف کور، ص 79 و 78).
هم چنین ابن عربی بر آن است که صحبت و یاد بانوان انسان را به خدا نزدیک می کند.(ابن عربی، فتوحات مکیّه، ج1، ص 56).
نجم الدین دایه(م.645) نیز این نکته راتصریح می کند:«آدم چون در جمال حوا نگریست پرتو جمال حق دید بر مشاهده ی حوا ظاهر شده که کل جمیل من جمال الله»(نجم دایه، مرصاد العباد، ص 91)
مولانا نیز می فرماید:
«رو و خال و ابرو و لب چون عتیق
گوییا حق تافت از پرده ی رقیق

دید او آن غنج و برجست سبک
جون تجلی حق از پرده ی تنک»

(مولوی، مثنوی، ج5، ب 961 و 960)
«برتو حق است آن معشوق نیست
خالق است گوئیا مخلوق نیست»

(همو، ج1، ب 2437)
ازینروست که جذب و شوق دیدار سروش، فرشته ی آبی، ایزد بانوان آناهیتا و هورتات در اسطوره ی کیخسرو از روایت اوستا تا روایت فردوسی و بیرونی و تجلی دئنا، دوشیزه هدایت گر ارواح همگی به زنجیره ی عناصر هم پیوندی چون آب، ایزدان و فرشتگان زن، و فرّه و در نتیجه گذار از دنیا و پادشاهی در داستان کیخسرو تا رسیدن به جاودانگی و معراج اشاره دارند و دراین رهگذر تاثیرع ناصر قدسی مادینه در ایجاد جذبه و فرّه بخشی و وساطت آن ها در جلوه و تجلّی خداوند بر کیخسرو انکارناپذیر است. تا آن جا که کیخسرو در پی این جذبه زنده به دیدار حق می شتابد. ابوریحان بیرونی روز ششم فروردین ماه را روز نوروز بزرگ خوانده و تصریح می دارد که کیخسرو در این روز بر هوا عروج کرد و به لحاظ تقویمی اینروزی است که زرتشت توفیق یافت با خدا مناجات کند.(بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ص 329) و به قول طوسی: «کس نداند کی کیخسرو کجا مرد»(طوسی، عجایب المخلوقات، ص 360)
«چو از کوه خورشید سر بر کشید
ز چشم مهان شاه شد ناپدید

ز خسرو ندیدند جایی نشان
زره بازگشتند چون بیهشان

هم تنگ دل گشته و تافته
سپرده زمین شاه نایافته

خروشان بدان چشمه بازآمدند
پراز غم دل و با گداز آمدند

بر آن آب هر کس که آمد فرود
همی داد شاه جهان را درود

کزین رفتن شاه ما دیده ایم
ز گردنکشان نیز نشنیده ایم

خردمند از این کار خندان شود
که زنده کسی سوی یزدان شود
(شاهنامه، ج5، ص 414 و 413)

پی‌نوشت‌ها:

* استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران


آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه اکبر داناسرشت، امیرکبیر، 1363.
آناهیتا در اسطوره های ایرانی، سوزان گویری، نشر جمال الحق، 1372.
آیین ها و افسانه های ایران و چین باستان، جهانگیر کویاجی، ترجمه جلیل دوستخواه، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1362.
آرداویراف نامه، به اهتمام ژاله آموزگار-فیلیپ ژینیو، نشر معین، انجمن ایران شناسی فرانسه، 1372
انسان و سمبولهایش، کارل گوستاو یونگ، ترجمه محمود سلطانیه، جامی(1386)
اوستا(نامه مینوی زرتشت). به اهتمام جلیل دوستخواه از گزارش پور داود، مروارید، 1362.
بازتاب اسطوره در بوف کور، جلال ستاریف توس(1377)
بن مایه های آیین زرتشت در اندیشه ی سهروروی، ترجمه محمود بهفروزی، جامی، 1384.
بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش استاد مهرداد بهرا، توس، 1369.
تاریخ گردیزی، ابوسعید عبدالحی بن ضحاک گردیزدی، تحقیق عبدالحسین حبیبی، دنیای کتاب، 1363.
تارخی اساطیری ایران، ژاله آموزگار، سمت، 1374.
تاریخ مختصر ادیان بزرگ، فیلیسین شاله، ترجمه ی دکتر منوچهر خدایار محبی، دانشگاه تهران، 1346.
جهان نگری، کارل گوستاویونگ، ترجمه جلال ستاری، توس، 1372ت.
حدیقه الحقیقه، مجدود بن آدم سنایی، به هتمام تقی مدرس رضوی، دانشگاه تهران.
خسمه نظامی، نظامی گنجوی، خردنامه، به اهتمام استاد وحید دستگردی، علمی، 1363.
رساله در تاریخ ادیان، میرچا الیاده، ترجمه جلال ستاری، سروش، 1372.
روایت پهلوی، ترجمه دکتر مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات علمی و فرهنگی، 1367.
ریگ ودا، به تحقیق و ترجمه دکتر سید محمدرضا جلالی نائینی، با پیشگفتار دکتر تاراچند، نقره، 1372.
زند بهمن یسن، ترجمه دکتر محمدتقی راشد محصل، موسسه مطالعات و تحقیقات علمی و فرهنگی، 1370.
زنده باد زاینده رود، مهرنوش ضیاء شهابی، شرکت انتشارات فنی ایران، 1385.
سیستان سرزمین ماسه ها و حماسه ها، مقاله ی محمد اعظم سیستانی.
شاهنامه فردوسی، ابوالقاسم فردوسی، به اهتمام رستم علییف و ...، ج1-5، مسکو، 1967.
عجایب المخلوقات طوسی، محمد بن محمود بن احمد طوسی، به اهتمام دکتر منوجهر ستوده، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345.
عشق صوفیانه، جلال ستاری، نشر مرکز، 1387.
فرهنگ اساطیر، آشور و بابل، ژیران، ف و ...، ترجمه دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور، فکر روز، 1375.
فصوص الحکم، شرح فصوص الحکم، خواجه محمد پارسا، تصحیح دکتر جلیل مسگر نژاد، مرکز دانشگاهی.
فتوحات مکیه، شیخ محیّ الدین ابن عربی، ترجمه محمد خواجوی، مولوی، 1383.
فرهنگ معین، محمد معین، امیرکبیر.
گزیده های زادسپرم، ترجمه ی دکتر محمد تقی راشد محصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366.
مثنوی مولوی، جلال الدین محمد مولویف به اهتمام نیکلسون، ج 5 و 1، مولی، 1367.
مرصاد العباد، نجم الدین رازی، به اهتمام دکتر محمدامین ریاحی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
مینوی خرد، ترجمه دکتر احمد تفضلی، توس، 1364.
نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی و منطق الطیر عطار، حمیرا زمردی، زوار، 1388.
نمادها و رمزهای گیاهی در شعر فارسی، حمیرا زمردی، زوار، 1387.
هشت کتاب، سهراب سپهری، طهوری، 1370.
هوای تازه، احمد شاملو، نگاه، 1379.
یشت ها، گزارش استاد پور داود، دانشگاه تهران، 1356.

منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول