نویسنده: نقی فلاح نژاد*


 

چکیده

کرامات اولیاء از جمله مسائل و مباحثی است که ذیل خوارق عادات مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. خوارق عادات به مسائلی اطلاق می شود که بیرون از جریان عادی امور و قوانین طبیعت، صورت می پذیرد. اُمور خارق العاده به اشکال مختلف در شاهنامه حکیم توس نیز مجال ظهور پیدا کرده است. پرداختن به این مقوله می تواند موضوع بررسی مستقلی در این اثر باشد. آنچه در این مقاله بدان می پردازیم مسئله کرامات اولیاء است. اهل اندشه درباره ی وقوع کرامات نظریات گوناگونی مطرح کرده اند. رد و قبول این مسئله به وسیله ی حکیم توس ما را تا حدی در شناخت آبشخور کلامی او یاری رسان خواهد بود. از شاهنامه چنین برمی آید که فردوسی کرامات اولیاء را می پذیرد. بنابراین یکی از نظریاتی که فردوسی را به لحاظ کلامی جزو مُعتزله به شمار می آورد، از اعتبار ساقط می شود. چون اغلب معتزله، کرامات اولیاء را انکار می کنند. به این اعتبار اگر فردوسی جزو عموم معتزله می بود، نباید کرامات اولیاء را پذیرد.

فردوسی و مسئله کرامات اولیا

چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و آب یکسان بود
(شاهنامه ج3، ص 43)
کرامات جمع کلمه ی کرامت است. کرامت در لغت به: بزرگی، بزرگواری، جوانمردی، بخشندگی و دهش معنی شده است.(معین، فرهنگ فارسی) کرامت در اصطلاح «به ظهور امری خارق العاده از کسی که مدعی نبوّت نیست» معنی شده است. (جرجانیف 1377، ص 137) و در برابر «عمل خارق العاده ای را که مقرون با اعدای نبوت نباشد، معجزه خوانده می شود».(همان، 1377، ص 137) بنابراین معجزه و کرامت به جهتی اشتراک دارند و به جهتی دیگر دارای تمایزاتی اند: هم معجزه و هم کرامت هر دو عبارت از اموری خارق العاده که دیگران از انجام دادن آن ناتوانند. پس هر دو معجزند ولی با این تمایز و تفاوت که معجزه همراه با تحدی (مبارزه طلبی) و ادعای نبوت است. ولی در کرامت تحدی و ادعای نبوت نیست. «امر خارق عادتی که مقرون به ایمان و عمل صالح نباشد، استدراج نامیده می شود.»(همان، 1377، ص 137) استدراج به این معنی است که انسان به تدریج از رحمت الهی دور و به عذاب خداوند نزدیک گردد. به عبارتی هرگاه بنده ای معصیت کند ولی در عین حال خداوند حاجات او او را برآورده سازد نباید این مسئله را حمل بر کامیابی چنین فردی پنداشت. در نظر متکلمین چنین کسی مبتلا به استدراج گردیده است. پیروان ادیان عموماً به وقوع معجزه و کرامت ایمان دارند. آنها برای انبیا به جز معجزه، کرامت زیادی قائل شده اند. سهل است، آنها برای بعضی از پیروان صادق انبیا نیز کراماتی نقل می کنند. معجزات به اذن خداوند برای تایید انبیاء و اثبات درستی مدعیات آنها و نیز ایجاد اطمینان برای مؤمنان بر دست پیامبران تحقق پیدا می کند. البته همانطور که گفته شد. معجزات همراه با تحدّی (مبارزه طلبی) است. بدین معنی که وقتی معجزه ای به دست پیامبری تحقق پیدا می کند، از همه به ویژه منکران و مخالفان خواسته می شود که اگر رسالت یا دعوت به هدایت آن پیامبر را نمی پذیرند و نیز معجزه او را دلیل صدق او محسوب نمی کنند. سعی کنند که مانند او نیز آنها معجزه کنند. به این اعتبار در ادیان اعتقاد به معجزه و کرامت برای انبیا و صالحان در کل پذیرفته شده است. الا اینکه در تعریف و طبقه بندی امور و تمایز بین مُعجزه، کراهت و استدراج و ... قائل به ظرایفی شده اند. در قرآن به مواردی از تحقق معجزه و کرامت که به اذن خداوند به دست پیامبران یا اولیاء جاری شده است برمی خوریم. از جمله این موارد عبارتند از:
داستان حضرت مریم و مائده آسمانی:
« کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ‌ » ( آل عمران، آیه 37)
ترجمه: هر زمان زکریا وارد محراب او (مریم) می شد، غذای مخصوصی در آنجا می دید، از او پرسید: «ای مریم! این را از کجا آورده ای!» گفت: «این از سوی خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بی حساب روزی می دهد.»
ریزش خرمای تازه از درخت خشک برای حضرت مریم"
«وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیّاً »(مریم: 25).
ترجمه: و تنه درخت خرما را به طرف خود [بگیر] و بتکان بر تو خرمای تازه می ریزد.
« قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ‌ » ( نمل، آیه 38)
« قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ‌ » ( نمل، آیه 39)
« قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قَالَ هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ‌» ( نمل، آیه 40)
ترجمه: (سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می آورد پیش از آنکه حال تسلیم نزد من آیند؟»(نمل آیه 38)
عفرینی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!»(نمل، آیه 39)
(اما) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد تو ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا آورم یا کُفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند، و هر کس که کفران نماید (بزیان خویش نموده است ، که) پروردگار من، غنی و کریم است!»(نمل، آیه 38)
اجابت دعای زکریّا و صاحب فرزندشدنش در پیری خود و زنش:
« هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ » ( آل عمران، ایه 38)
ترجمه: آنجا[بود که] زکریا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندی پاک و پسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایی.
« فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ‌ » ( آل عمران، آیه 39)
پس در حالی که وی ایستاده [و] در محراب [خود] دعا می کند فرشتگان او را ندا در دادند که خداوند تو را به [ولادت] یحیی تصدیق کننده [حقانیت] کلمه الله ‍[=عیسی] است و بزرگوار و خویشتندار [=پرهیزنده از آنان] و پیامبری از شایستگان مژده می دهد.
« قَالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ » ( آل عمران، آیه 40)
گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندی خواهد بود در حالی که پیری من بالا گرفته است و زنم نازا است [فرشته] گفت [کار پروردگار] چنین است خداوند هر چه بخواهد می کند.
قصه اصحاب کهف و سالم ماندن آنها از آفات بعد از خوابی بسیار طولانی:
«وَ تَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَزَاوَرُ عَنْ کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَتْ تَقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ هُمْ فِی فَجْوَةٍ مِنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیّاً مُرْشِداً » (الکهف: 17)
ترجمه: و آفتاب را می بینی که چون برمی آید از غارشان به سمت راست مایل است و چون فرو می شود از سمت چپ دامن برمی چیند در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [غار قرار گرفته] اند این از نشانه های [قدرت] خداست خدا را هر که راهنمایی کند او راه یافته است و هر که بی راه گذارد هرگز برای او راهبرد نخواهی یافت.
« وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَ ذَاتَ الشِّمَالِ وَ کَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ » (الکهف: 18)
ترجمه: می پنداری که ایشان بیدارند در حالی که خفته اند و آنها را به پهلوی راست و چپ می گردانیم و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز کرده بود.
اگر بر حال آنان اطلاع می یافتی گریزان روی از آنها برمی تافتی و از [مشاهده] آنها آکنده از بیم می شدی.
« وَ لَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاَثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسْعاً» (الکهف: 25)
ترجمه: و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [و نیز بر آن] افزودند.
امام فخر رازی در تفسیر کبیر در ذیل داستان اصحاب کهف می گوید، یاران ما از صوفیه به این آیه استدلال می کند مبنی بر اینکه کرامات حق است. ولی این سخن تمامی نیست. بلکه سخن و دلیل برای وقوع کرامات قرآن و اخبار و نشانه ها و دلیل عقل است، که آن را مستبعد نمی داند: «احتج اصحابنا الصوفیه بهذه الایه علی صحه القول بالکرامات و هو استدلال ظاهر، فنقول: الذی یدل علی جواز کرامات الاولیاء القآن و اخبار و الاثار و المعقول»(التفسیر، کبیر، للعلامه فخرالدین الرازیف ج5، ص 682)

متکلمان مسلمان و مسئله کرامات:

1- امامیه و کرامات اولیاء:
متکلمان امامیه معتقدند که صدور و تحقق کرامات از انبیاء، اولیاء و ائمه و صالحان ممکن است. در کتاب«الیاقوت» که از اقدم کتب کلامی امامیه محسوب است، آمده است: «و ظهور المعجزات علی ایدی الاولیاء و الائمه جائزه و دلیله ظهور المعجزه علی آصف و علی مریم الی غیر ذلک»(انوارالملکوت فی شرح یاقوت، ص 186)
علامه حلی در شرح آن گفته است: «اتفقت الامامیه و جماعه من ااشاعره علی جواز الکرامات و اظهار المعجزه علی ید الائمه و الصالحین خلافاً للمعتزله»(همان، ص 186) علامه حلی همچنین در کشف المراد می گوید: معجزه را خداوند بر دست پیغمبران جاری می کند و هرگاه کسی دعوی پیغمبری نکند بعید است که خداوند تعالی خوارق عاداتی (معجزه) از او به مردم بنماید و فضل او را اشکار کند. اما اگر کسی دعوی پیغمبری کند به دروغ، خدای تعالی بر دست او معجزه اظهار نخواهد کرد، چون سبب گمراهی مردم می شود. پس دعوی پیغمبر و اظهار معجزه دلیل تصدیق خداوند است. (کشف المراد، ص 494)

2- اشاعره و کرامات اولیاء

اشاعره هم به کرامات اولیاء معتقدند «و کرامات الاولیاء حق»(شرح عقاید النفسیه، ص 240) کرامات اولیاء حقیقت دارد خداوند کرامت را برای ولی بر خلاف عادت و قوانین طبیعی ظاهر می سازد از قبیل حاضر شدن غذا و نوشیدنی و لباس هنگام نیاز، راه رفتن بر روی آب در هوا و سخن گفتن جمادات و حیوانات و چیزهای دیگر. (شرح عقاید النفسیه، ص 240)
قاضی عضد ایجی صاحب المواقف می گوید: «از نظر ما کرامات الیاء جایز است و ما از این نظر با کسانی که خوارق عادت را جایز نمی دانند از جمله استاد ابواسحاق و حلیمی (از اشاعره) و اغلب معتزله جز (ابوالحسین) مخالفیم.
امام فخر رازی در اربعین گفته است: که معتزله کرامات اولیاء را انکار می کنند و ابواسحاق که از ما (اشاعره) است با آنان موافق است حال آنکه اکثر یاران ما قائل به ثبوت و صحّت آنند (ابوالحسین بصری) هم که از (معتزله) است با ما موافق است. دلیل جوازش مطابق با اصول معتقدات و آن اینکه وجود ممکنات مستند به قدرت فراگیر الهی است و نظر به قدرت او هیچ چیز ممتنع نیست... و شک نیست که کرامت امری ممکن است چه از فرض وقوعش فی نفسه محالی لازم نمی آید.(شرح مواقف، صص 579-578 به نقل از خرمشاهی، 1367 ص 513)

معتزله و کرامات اولیاء

قاضی عبدالجبار معتزلی در کتاب «شرح الاصول الخمسه» درباره ی معجزه چنین می گوید: هرگاه خداوند رسولی را برمی گزیند، ناگزیر باید ادعای نبوت نماید و آیات و معجزاتی را که دال بر صدق مدعای رسول باشد به وسیله ی او ظاهر کند. معجزه در اصطلاح عبارت از فعلی است که اسیر افراد بشر از اتیان عاجز باشند، او وقوع معجزه را بر شروط زیر متوقف می داند:
1- معجزه باید از طرف خدای تعالی باشد.
2- معجزه باید پس از دعوی نبوت واقع شود، زیرا گر قبل از دعوی نبوت و یا با فاصه زیاد به وقوع بپیوندد، به آن بستگی نخواهد داشت.
3- کسی که ادعای اعجاز می کند باید معجزه او با دعویش مطابق باشد، در غیر این صورت معجزه وی بر صدق گفتارش دلالت نخواهد کرد.
4- معجزه باید ناقض عادت باشد.(شرح الاصول الخمسه، ص 569-571، به نقل از شیخ الاسلامی، 1362، ص 124)
عموم معتزله معجزه را بنا به تعریف می پذیرند. اختلاف آنها با دیگر فرق مذهبی بیشتر در این است که در نظر معتزله و افعال خارق الاعاده مخصوص انبیاست و از دیگران امکان صدور ندارد. البته از معتزله کسانی چون ابوالحسین بصری، معتقدند که معجزه اختصاص به انبیا ندارد و اولیاء الهی نیز می توانند کارهای معجز (عاجز کننده) انجام دهند.(جلالی مقدم، ج5، شماره مقاله، 2110) مواردی از امور خارق العاده که در قرآن به غیر پیامبران نسبت داده شده است در نظر معتزله از مقوله «ارهاص» است. در تعریف ارهاص نیز گفته اند: پدید آوردن معجزات پیش از بعثت که بر بعثت یک پیامبر دلالت دارند و به مثابه ایجاد زمینه و پایه گذاری پیامبری او به شمار می آیند.
خواجه نصیر توسی در تجرید الاعتقاد در عبارتی کوتاه گفته است:«و معجزاته علیه الاسلام قبل النبوه تفیدُ الارهاص) یعنی: ارهاص عبارت است از معجزات پیامبرقبل از نبوت».(تجرید الاعتقاد، ص 491)
علامه حلی در کشف المرادف در شرح جمله خواجه نصیرمی گوید: در این زمینه دیدگاه های مختلفی وجود دارد. آن دسته از معتزلیان که وقوع «کرامت» (وقوع معجزه به دست صالحان) را قبول ندارند در باب ارهاص دو گروه شده اند، گروهی ارهاص را نیز نفی می کنند، اما گروه دیگر آن را قبول دارند. این گروه قصه مریم را بر ارهاص حمل می کنند نه بر کرامت، سایر معتزلیان، اشعریان و شیعیان امامی ارهاص را قبول دارند و دلیل آن را وقوع معجزات پیامبر اسلام پیش از مبعوث شدن به رسالت می دانند.
علامه حلی نمونه هایی را از مسئله ی ارهاص نسبت به پیامبر اسلام نقل می کنند: «شکافتن ایوان کسری، خشکیدن دریاچه ی ساوه(دریاچه قم)، خاموش شدن آتشکده ی فارس، داستان اصحاب فیل، سایه انداختن ابرها بر سر پیامبر اکرم (ص) و سلام کردن سنگ ها بر او، که همه این معجزات هنگامی واقع شدند که پیامبر اسلام به پیمبری مبعوث نشده بود».(کشف المراد، ص 491)

جلوه های مختلف کرامت

از تعاریف و نمونه هایی که فرق مختلف درباره ی خوارق عادات نقل کرده اند، می توان بعضی از مصادیق کرامت را در انواع زیر برشمرد:
خواندن اندیشه یا فکر دیگران (فراست).
رویای صالحه یا خواب های راست.
راه رفتن بر روی آب.
راه رفتن در هوا.
راه رفتن روی آتش.
طی الارض.
رام کردن حیوانات وحشی.
تهیه غذا و نوشیدنی و لباس در موع نیاز.
سخن گفتن جمادات و حیوانات.

خوارق عادات در شاهنامه:

جهان پر شگفت است چون بنگر
ندارد کسی آلت داوری

که جانت شگفت است و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت

دگر اندک آین گرد گردان سپهر
همی نو نمایدت هر روز چهر
(فردوسی، شاهنامه، جلد 4 ص 302)
در شاهنامه به ویژه در قسمت های اساطیری با صور گوناگونی از خوارق عادات مواجه می شویم، که بررسی آنها به تحقیق مستقلی نیازمند است. ما از این تنوع شگفتی ها فقط به کرامات می پردازیم. شاهنامه در یک تقسیم بندی رایج به سه بخش عمده یعنی: اسطوره ای و پهلوانی و تاریخی قسمت شده است. بیشترین بهره از خوارق عادت مربوط به بخش اساطیری است. البته دیگر بخش های شاهنامه نیز خالی از جلوه های اساطیری نیست.
اسطوره ها و قصّه در فرهنگ ایران ارتباط تنگاتنگ و نزدیکی با تاریخ دارد در گذشته مردم ایران اسطوره ها را نوعی تاریخ می پنداشتند و آنها را به اعتبار ارزش تاریخشان نگهداری و نقل می کردند. نویسندگان اوستا به کتاب دینی ایرانیان باستان زرتشتنی که بسایری از اسطوره ها و افسانه های اقوام ایرانی را گرد آورده و در آن ها نوشته اند. آنها را از «وقایع تاریخی واقعی» مردم سرزمین ایران می انگاشتند.(صفا، 1363، ص 30)
آمیختگی افسانه و قصه نیز با تاریخ ما ایرانیان آنچنان است که «گاه بین روایات تاریخ با قصّه سر مویی بیش فاصله نیست» از همین رو آنچه از احوال پیغمبران و اقوام گذشته از باب عبرت و تذکره در قرآن آمده «قصص» خوانده شده است ولیکن در نزد عامه مسلمین از مقوله «تاریخ» به شمار آمده است.(زرین کوب، ص 28) اسطوره: واژه ای است که در زبان های فرهنگی به دو شکل (story) قصه و (history) تاریخ دیده می ود. در مورد اسطوره دو نوع تلقّی وجوددارد، از طرفی آن را افسانه و دروغ و از طرف دیگر حقیقت و تاریخ می دانند.(انواع ادبی، شمیسا، ص 90) مطالب تاریخی و مذهبی واقعی با گذشت ایام ظاهر افسانه یافته است. اسطوره بیانی است که ژرف ساخت آن حقیقت و تاریخ در نظر مردمان باستان و روساخت آن افسانه باشد.(شمیسا، 13 ص 960) اسطوره همان مذاهب منسوخ ملل قدیم است که امروزه دیگر کسی به طور خودآگاه بدان ها توجهی ندارد. (شمیسا، 13 ص 90) نظام اساطیری مذهبی است که امروزه کسی بدان باور ندارد. شاعران هم هر چند مانند دیگران قرن هاست که دیگران بدان اعتقاد ندارند اما هنوز آن را در اشعار خود به کار می برند. (همان، ص 90)
با نگاهی اجمالی به شاهنامه در زندگی پهلوانان و در زندگی شاهان انبوهی از شگفتی ها را می بینیم که در تقابل با عقل امروز بشری است. در این کتاب عظیم جلوه های متنوعی از موجودات افسانه ای و اساطیری، موجودات و عناصر عجیب و غریب و مسائل شگفت انگیز به چشم می خورد. در بخش های اساطیری این اثر نیروهای خدایی و شیطانی نمود عینی می یابند و وارد زندگی آدمیان می شوند انسان ها با این نیروها پیوند می یابند و از توانایی های خارق از عادات بهره مند می شوند.که به طور معمول از انسان های عادی چنین اموری برآمدنی نمی تواند باشد. در این اثر سترگ «سروش [غیبی] میان آسمان و زمین درآمد وشد است و همواره نیکان را چه درخواب و چه در بیداری به فریاد می رسد و راه و چاه را به ایشان باز می نمایاند همان گونه که ابلیس و کارگزاران او، دیوان، میان اهریمن و بدان همیشه در رفت و آمدند. گذشته از سروش و ابلیس، فرشتگان و دیوان به موجودات مابعدالطبیعی دیگری در شاهنامه باز می خوریم که برخی چون شبرنگ بهزاد(اسب کیخسرو) و رخش اهورایی و بعضی چون اژدها و گور جادویی، اهریمنی و پاره ای چون سیمرغ هم اهورایی و هم اهریمنی اند.(سرامی، 1368، ص 352) مواردی از خوارق عادت در شاهنامه، که در آنها با سخن گفتن سروش و ابلیس با اشخاص و نیز سخن گفتن حیوانات و جمادات را شامل می شود، عبارتند از: 1-سخن گفتن سروش با کیومرث.(شاهنامه، ج1، ص 30)2-سخن گفتن ابلیس با ضحاک.(شاهنامه، ج1، ص 48) 3- سخن گفتن سیاوش با شبرنگ بهزاد.(شاهنامه، ج3، ص 143) 4-سخن گفتن رستم با رخش.(شاهنامه، ج4، ص 281) 5- سخن گفتن سیمرغ.(شاهنامه، ج1، ص 144)6- سخن گفتن دیوان و آدمیان، (شاهنامه، ج7، ص 83)7- سخن گفتن کوه.(شاهنامه، ج7، ص 83) اگر معیار عقل را محترم بدانیم نمی شود همه آنچه را از پیشینیان در این امور نقل شده است، پذیرفت و نیز نمی توانیم همه را نفی و رد کنیم،باید سخن مولانا را در رد و قبول این نبوه مواریث آویزه گوش کنیم که گفته است:
هرکه گوید جمله حق است احمقی است
هر که گوید جمله باطل او شقی است
در اینکه بعضی از این امور خرد ناپذیرند نمی توان تردید داشت. از جمله: بعضی از اسطوره های کهن ایرانی مانند «داستان پیدایی جهان» و «حدیث هرمز و اهریمن» و «قصه گاو و کیومرث» و نیز اسطوره هایی که خاستگاه نژادها و قوم ها را بیان می کنند، از شمار«اساطیر محض» یعنی افسانه های دروغ مبتنی بر «تصورات و اوهام» می پندارد.(صفا، 1363، ص 29)
مسائلی از این دست باعث گردیده است تا مورخان اسلامی درباره محتوای این نوع از آگاهی ها به طور مطلق داوری نه از روی انصاف کنند. بلعمی در تاریخ خود وقتی به بیان بعضی از اموری-که به خوارق عادت معروف اند-ملزم می شود از آنجا که به لحاظ دینی مسلمان است درباره ی امور خاق العاده ای که در میان ملل دیگر تحقق پیدا کرده است به دیده ی تردید و ابهام می نگرد، می گوید:«خواننده ی این کتاب بداند که استناد ما بدانچه در این کتاب آوردیم به روایت و اسنادی است که از دیگران به توالی به ما رسیده و من نیز خود از آنان روایت می کنم یا سند روایت را به ایشان می رسانم، نه آنکه در آوردن مطالب تاریخی استنباط عقلی شده باشد. اگر شنوندگان اخبار این کتاب، به برخی از داستان ها و قصّه ها برخوردند که عقل وجود آنها را انکار کند نباید بر من خرده گیرند، زیرا ما آنها را چنانکه شنیده ایم در کتاب خود آورده ایم.(تاریخ بلعمی، ص 49)
یعقوبی هم در تاریخ خود خصوصیات و رفتار و کرداری که ایرانیان درباره ی شاهان افسانه ای خود بیان می دارند مانند عمر بسیار دراز برخی از شاهان یا بی مرگی آدمیان با چند چشم و دهان یا صورتی از مس داشتن برخی، یا مار به دوش بودن ضحاک (اژدها) به دلیل شگفت آمیز بودن و دور از واقعیت و عقل بودن «در شمار بازی ها و یاوه گویی های بی حقیقت» می پندارد و مدعی است که «خردمندان و دانایان عجم و بزرگان و شاهزادگان و دهقانانشان و اهل علم و ادب این گونه مطالب رانگفته و صحیح ندانسته و ازحقیقت بر کنار شمرده اند».(یعقوبی، ص 193)
محمد بن جریر طبری نیز گفته است: «آنکه در این کتاب ما می نگرد بداند که اعتماد من بدانچه شرط کرده ام ذکر آن را در این کتاب بیاورم بر اخباری است که از دیگران روایت کرده ام و بر آثاری است که به راویانش استناد داده ام و در آن چیزی که با ادله ی عقل و اندیشه ی مغز استنباط شود جز اندکی نیاورده ام زیرا علم به اخبار خواه در گذشته و خواه در آینده برای کسانی که حوادث را به چشم ندیده اند و خود در میان آنها زندگی نکرده اند جز به خبر خبرگزاران و نقل ناقلان حاصل نشود و باستنباط عقل و فکر به دست نیاید. پس اگر در کتا ب من خبری از گذشتگان باشد که خواندگان و شنوندگان به جهت نشناختن وجه صحّت آن و نیافتن معنی واقعی آن، زشت و ناپسندش شمارند بدانند که آن از جانب ما نبوده است و از جانب کسانی است که آن را برای ما گفته و نقل کرده اند و ما نیز به همان گونه که به ما رسیده است نقل کرده ایم».(طبری، چاپ لیدن، ج1 از دوره 1، ص 6 و 7) به نقل از زریاب خویی، 1368 ص 41)
داوری مرحوم زریاب خویی نسبت به سخنان این مورخان و نیز هر سخن مقدّر درباره ی بعضی از امور خارق العاده که هنوز هم در بسیاری از جوامع دینی همچنان مورد قبول واقع می شود به نظر می رسد، قول فیصل به حساب آید: «اگر عدم صّحت بعضی حوادث را به جهت آن مسلم دارید که آن حوادث در نظر عقل محال می نماید این سوال پیش می آید که مُحال چیست و کدام عقل است که این مُحال را در می یابد؟ عقول امروزی ما خرافات اساطیر یونان وشاهنامه را جزو محالات می دانند و روشنفکران دنیای امروز از قرن هفدهم و هیجدهم باین طرف معجزات انبیاء را محال می دانن. اما در دنیای قدیم مردم این واقعی را باور داشتند و علما آنها را در کتاب های خود نقل می کردند. از لحاظ محال عقلی بودن فرقی میان اسطوره و معجزه نیست و در نزد عقل سحر سامری و معجزه موسی و ید بیضاء یکسان است. اما چطور شده است که [این مورخان]... در مورد معجزات و کرامات عقل خود را به کار نمی اندازند و در این باره هرچه از انبیای بنی اسرائیل نقل شده است ذکر می کند و لی همینکه به افسانه هایی که ایرانیان به جمشیدن نسبت می دهند می رسد آن را خرافات می داند و ایرانیان را به جهت قبول آن جاهل و نادان می شمارد و از دروغگویی ایرانیان در داستان آرش و تیراندازی او تعجب می کند. داستان مسخ شدن شیاطین در دست سلیمان را نقل می کند و به آن ایمان دارد اما همینکه نظیر چنین داستانی را درباره کیکاوس نقل می کند آن را از دروغ های بی مزه ی ایرانیان می شمارد.(زریاب خویی، 1368، ص 42-42)

داستان سیاوش و گذشتن از آتش

داستان سیاوش در شاهنامه بسیار مفصل است. زندگی سیاوش در شاهنامه مراحلی دارد. زاده شدن او، آموزش در نزد رستم، برگشتن به دربار و تاجگذاری، برخورد با سودابه و گذشتن از آتش. بخشی که با موضوع مورد بحث ما ارتباط تنگاتنگ دارد و از جمله خوارق عادات و نیز به اعتباری از کرامات شمرده می شود. گذشتن سیاوش از کوه آتش است که یادآور گذشتن حضرت ابراهیم نبی(ص) از آتش است که در قرآن بدان تصریح شده است.(قرآن، سوره الانبیا، آیه 69) حکیم توس در طی داستان سیاوش به نحو صریح به این اعتقاد که کرامات اولیاء حق است مهر تایید نهاده است. ایرانیان کهن، آداب و رسومی داشته اند مبنی بر اینکه چون نمی توانستند گناهکار را از بی گناه تشخیص دهند، از آنان می خواستند تا از میان آتش بگذرند و اگر کسی از درون آتش به سلامت بیرون می رفت، می پنداشتند او بی گناه است و آتش بر او سرد شده است. و آنکس که از این آزمون نمی توانست سربلند بیرون بیاید گناهکار محسوب می شد. در مسئله ی سودابه و سیاوش موبدان به کاووس پیشنهاد می کنند که سودابه و سیاوش از آتش بگذرند تا آن کس که بی گناه است از آتش با سرافرازی رهایی یابد و این شیوه را «آیین سوگند» می خواندند: (رجوع کنید، علی رهبر، 1348، شماره 83-84)
مگر کاتش تیز پیدا کند
گنه کرده را زود رسوا کند
(شاهنامه، ج3، ص 33)
کاووس شاه، این داستان را با سودابه و سیاوش در میان نهاد. سودابه در پاسخ گفت، که فرزندان مرده من بهترین گواه بی گناهی من هستند؛ این سیاوش است که باید از آتش بگذرد. اما سیاوش که از بی گناهی خود به نیکی آگاه بود پیشنهاد شاه را با خوشرویی پذیرفت و داوطلب گذشتن از آتش شد و به کاووس گفت:
اگر کوه آتش بود، بسپرم
از این، نیک، خوار است اگر بگذرم
(شاهنامه، ج3، ص 33)
کاووس فرمان می دهد که تا هیزم فراوان از دشت به شهر آورند و دو کوه بلند از هیزم فراهم کردند و در میان آن دو کوه، راهی به اندازه ی گذر کردن چهار اسب سوار، از کنار یکدیگر، فراهم می سازند. پس شبی صد تن سوار از هر سو بر آن هیزم ها آتش زدند و چون دود سیاهی که از برافروختن آتش برمی خاست، فرو نشست و همه جا چون روز روشن گردید، سیاوش، به مانند سروی بلندبالا، با شادی و شادابی، که جامه ای سپید و چون برف پوشیده بر اسبی سیاه سوار شده بود، به نزد پدر آمد:
رخ شاه کاووس پُر از شرم دید
سخن گفتنش با پسر نرم دید

سیاوش بدو گفت: اندُه مدار
کز این سان بود گردش روزگار

سر پر ز شرم و بهاری راست
اگر بی گناهم، رهایی مراست

به نییروی یزدان نیکی دهش
از این کوه آتش بیابم رهش
(شاهنامه، ج3، ص 35)
همه ی مردم که در گرداگرد آن کوه آتش، گرد آمده بودند سودابه را نفرین کردند و چشم از سیاوش برنمی داشتند. سرانجام، سیاوش، بر اسب نشست و به درون آتش شتافت:
همه،نگران و چشم به راه سیاوش بودند که ناگاه از همگان فریاد شادی برخاست و سیاوش به تندرستی از آتش بیرون آمد! و مردمان، با شگفتی دیدند که بر جامه سپید سیاوش، حتّی غباری از تیرگی و سیاهی ننشسته است و با خود گفتند که اگر این آتش، آب بود جامعه و تن سوار را می آلود، چگونه است که این جوان بی گناه از آتش گذر کرده است و بی هیچ آسیبی از آن بیرون آمده است؟!
سیاوش سیه ا به بتندی بتاخت
نشد تنگدل جنگ آتش بساخت

زهر سو زبانه همی برکشید
کسی خود و اسپ سیاوش ندید

یکی دشت با دیدگان پر زخون
که تا او کی آید ز آتش برون

چو او را بدیدند برخاست غو
که آمد ز آتش برون شاه نو

اگر آب بودی مگر تر شدی
ز تری همه جامه بی بر شدی

چنان آمد اسپ و قبای سوار
که گفتی سمن داشت اندر کار

چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و آب یکسان بود
(شاهنامه، ج3، ص 34)
حکیم توس در داستان سیاوش زمانی که او به سلامتی از آتش می گذرد به امکان صدور کرامات به شیوه اشاعره و امامیه صحه می گذارد. حاصل سخن اینکه حکیم توس در این ابیات کرامات اولیاء را می پذیرد. این مساله را هم باید با احتیاط یکی از دلایل معتزلی نبودن فردوسی بدانیم، چون معتزله اغلب به کرامات اولیاء و صالحان اعتقادی ندارد. همچنین دلیلی بر زیدی نبودن فردوسی است. چون زیدیها نیز در اصول پیرو معتزله هستند.

پی‌نوشت‌ها:

* استادیار زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه علوم و فنون هوایی شهید ستاری


1- بلعمی، ابوعلی.تاریخ بلعمی، به تصحیح مرحوم محمد تقی بهار، به کوشش محمدپروین گنابادی، ص 49
2- تفتازانی، علامه سعدالدین مسعود بن عمر(1379). شرح العقاید النسفیه. ترجمه امیرصادق تبریزی، سندج، کردستان.
3- توسی، خواجه نصیرالدین1370). تجرید الاعتقاد. اسلامیه، تهران.
4- جرجانی، میرسید شریف (1377). تعریفات (فرهنگ اصطلاحات معارف اسلامی). ترجمه حسن سید عرب/سیما نوربخش، فرزوان روز، تهران.
5- جلالی مقدم، مسعود. دایره المعارف بزرگ اسلامی، جلد:5
6- حلّی، جمال الدین علامه(1370). کشف المراد، شرح تجرید الاعتقاد، اسلامیه، تهران.
7- حلی، حسین بن یوسف(1363). انوارالملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجمی الزنجانی، قم بیدار.
8- خرمشاهی، بهاء الدین(1367). حافظ نامه (شرح الفظا، اعلام مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ). سروش، تهران، 1367.
9- ذبیح الله صفا(1363). حماسه سرایی در ایران. چاپ چهارم، امیرکبیر، تهران.
10- رهبر، علی(1348). سوگند و ردّ پای آن در ادبیات فارسی. هنر و مردم، دوره ی7 شماره های 83-84، شهریور.
11- سرامی، قدمعلی (1368). از رنگ گل تا رنج خار، شکل شناسی قصّه های شاهنامه، علمی و فرهنگی، تهران.
12- شرح المواقف، السید شریف بن علیبن محمد الجرجانی (قاهره 1325 ق) افست قم، رضی 1370ش.
13- شمیسا، سیروس. انواع ادبی، فردوسی، تهران، 1375.
14- شیخ الاسلامی، اسعد (1363). تحقیقی در مسائل کلامی از نظر: متکلمان اشعری و معتزلی، امیرکبیر، تهران، 1363.
15- صفا، ذبیح الله(1363). حماسه سرایی در ایران، امیرکبیر، تهران.
16- طبری، محمد بن جریر(1352). تاریخ طبری، ترجمه ابواقاسم پاینده، بنیاد فرهنگ ایران تهران.
17- فردوسی، ابوالقاسم(1374). شاهنامه فردوسی، متن انتقادی از روی چاپ مسکو، به کوشش و زیر نظر استاد دکتر سعید حمیدیان، دفتر نشر داد، تهران.

 

منبع مقاله :
اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول