ترجمه و تألیف: حمید وثیق زاده انصاری
منبع:راسخون



 
سرِ خود را به دیوار کوبیده و دیوارها را می‌شکنند. با پاها و مشت‌هایشان مصالح ساختمانی را خُرد می‌کنند. با چه معجزه‌ای کاراته‌بازها سر از درمانگاه بیمارستان‌ها در نمی‌آورند؟! خُرد کردن چوب، آجر، سیمان، و غیره مستلزم تمرین‌های طولانی و سرعت عمل نفس‌گیری است. «کیایی»! (فریاد مخصوص کاراته بازها)
این منظره نفستان را بند می‌آورد: فردی با همه‌ی نیرو و توان آماده‌ی جهش، هدف را زیر نظر دارد. روی سر شریکش یک آجر سیمانی ضخیم گذاشته شده است. ناگهان تندتر از یک تیرانداز، بازوی خود را به کار انداخته و با فریاد «کیایی»، خاموشی سنگین را در هم می‌شکند و دستش همانند تیغ برنده‌ای در میان سنگ سخت ساختمانی فرود می‌آید. فردی که به عنوان حامل به کار رفته است آرام گرد و خاک را از روی سرش پاک می‌کند و دست‌هایش را با فروتنی به هم می‌بندد و در برابر افراد حاضر سر فرود می‌آورد. این صحنه لختی چند به طول نکشیده و زیر نگاه جمعیتی ناباور است که هنوز تحت تأثیر ضربه لرزشی در خود احساس می‌کنند و از خود می‌پرسند آیا در خواب نبستند.
واقعیت چیست؟ سرگرمی و تردستی یا استعداد و موهبتی معجزه‌گر؟ آنتوان باگادی هیچ وجه تشابهی با تردست یا جادوگر نداشت. نایب قهرمان کاراته‌ی فرانسه در سال 1360 هجری شمسی و با شغل آمارگر زیست‌شناسی در مرکز پژوهش‌های علمی فرانسه، با وجود این که اجازه می‌داد آجرها را روی ستون فقراتش خرد کنند و یا با ضربه‌ی پا تخته‌ی ضخیمی را به دو نیم می‌کرد، در رؤیا زندگی نمی‌کرد. با شرکت در برنامه‌های سرگرم کننده‌ی تلویزیونی ومجالس نمایشی، در هر جا که هنر خود را در معرض نمایش می‌گذاشت پرده از رازها بر می‌داشت. وی بلند بالا و سبزه با لبخندی در گوشه‌ی لب، نه شکل ظاهری نامعمولی داشت و نه بیننده را به یاد نیروهای شگفت می‌انداخت. ولی این عملیات نتیجه‌ی تمرین‌های طولانی ماهیچه، تمرکز فکری، و کاربرد شیوه‌ای بسیار دقیق به نام «شیواری» است که در زبان ژاپنی به معنای عملیات شکستنی است. این تمرینات امکان اندازه‌گیری کارایی ضربات در کاراته، تکواندو، کونگ‌فو، و دیگر هنرهای رزمی را می‌دهد.
با وجود این، به هیچ وجه امکان ندارد از همان اولین درس کاراته، برای اجرا آستین‌ها را بالا زد. دقت در ریخت، سرعت عمل، و توان ضربه تنها در سایه‌ی سال‌ها تمرین و ممارست حاصل می‌شود. حتی بهتر است ابتدا کمربند سیاه و تجربه‌ی آن را به دست آورد، سپس به شکستن مصالح ساختمانی اقدام کرد. به طور کلی باید توانا به تسلط بر کم‌ترین حرکت از کوچک‌ترین جزء بدن، از انگشتان پا تا فرق سر، بود. به نظر افراد باتجربه، همه‌ی بخش‌های بدن، پیشانی، پاشنه، کف پا، نوک پا، آرنج، استخوان ساق، پشت پا، و قسمت باریک دست برای شکستن مصالح مناسب است. این چیزی است که تصورش دشوار است. این که کسانی که با آرنج به زمین خورده‌اند و کارشان به بیمارستان و گچ گرفتن آن کشیده است را به خاطر آورند و یا تنها فکر این که ضربه‌ای روی استخوان ساق وارد شود، شخص معمولی را دچار ترس و بیم می‌کند.
چه معجزه‌ای باعث می‌شود که این افراد که ظاهری همانند دیگران داشته و بدنشان از گوشت و خون تشکیل شده است در هنگام وارد آوردن ضربه‌ی سختی به دیواره‌ی سفالی دستشان نمی‌شکند و یا هنگامی که سرشان را به آجر سیمانی می‌کوبند خون از آن سرازیر نمی‌شود؟ می‌گویند این کار به تمرکز بستگی دارد که نشان دهنده‌ی نیرویی جادویی و روحیه‌ای پولادین است. آیا این خُرد کنندگان آجر در چنان حالت خلسه‌ای هستند که درد را احساس نمی‌کنند؟ در هر حال یک چیز قطعی است: کیایی، فریاد معروفی که کاراته‌بازها می‌کشند، از روی درد نیست. این کلمه مرکب است از دو کلمه‌ی «کی»، در زبان ژاپنی به معنای نیروی پر کننده‌ی جهان، و «آیی» به معنای برخورد. این کلمه در هنگام نفس کشیدن همراه با حرکت ادا می‌شود، همانند یک تنیس‌باز که هنگام ضربه زدن به توپ، نفس پرسروصدایی بر می‌آورد. چه کسی حرف از درد می‌زند وقتی آنتوان باگادی می‌گوید: «هنگامی که کار شکستن پیروزمندانه است هیچ گونه دردی احساس نمی‌شود و حتی یک خراشیدگی هم پدید نمی‌آید. تمرکز قطعاً ضروری است ولی تنها برای تنظیم تنفس و محاسبه‌ی خوبِ ضربه است. این به عبارتی دیگر، مراعات دقیق برخی اصول ابتدایی فیزیک است.»
برای آغاز کار، تنها زدن ضربه‌های اتفاقی به هرچه در دسترس باشد کافی نیست. هر ضربه زن خوبی، در خط نشانه، گرانیگاه جسم را نشانه می‌گیرد. مرکز تقریبی حجمی متوازی‌السطوح را که از روی هم انباشته شدن سفال‌ها، تخته‌های چوبی، یا چند تکه سنگ صاف تشکیل شده است را در نظر بگیرید. ضربه‌ی وارده به این محل حساس، حمله به نقطه‌ی ضعف این مصالح است. انرژی آزاد شده در سطح جذب نشده بلکه به شکل موج ضربه ای نیرومندی در ژرفای جسم انتشار یافته و آن را به یک‌باره می‌شکند. زیر این موج انرژی، بخش بالایی جسم به هم فشرده شده و در همین حال بخش پایینی آن کشیدگی پیدا می‌کند، بنابراین این گسیختگی نه در سطح بالای جسم که در پایین آن روی می‌دهد.
اندازه‌ی انرژی لازم برای این شکست، برحسب ضخامت و خمش‌پذیری جسم، فرق می‌کند. شکستن تخته چوبی به ضخامت دو سانتیمتر، به طول سی سانتیمتر، و عرض پانزده سانتیمتر مستلزم اعمال نیرویی برابر با پانصد نیوتون است. این میزان برای شکستن پاره‌ای از سیمان به همین ابعاد به سه هزار نیوتون افزایش می‌یابد. چنانچه ضربه با نوک انگشتان زده شود شدیدتر از ضربه با تمام دست است و علت آن هم به سادگی این است که هر چه نقطه‌ی تماس کوچک‌تر باشد فشار وارده چند برابر می‌شود. نخستین هنر هر قهرمان، یک‌سو کردن نیروی ماهیچه‌ها در بخش کوچکی از بدنش است. ولی میزان موفقیت بستگی به اندازه‌گیری دقیق عامل اصلی یعنی سرعت ضربه‌زنی دارد. هرچه ضربه تند و کوتاه‌تر باشد انرژی جنبشی بیش‌تری ایجاد می‌کند. با دانستن این که یک ضربه‌ی پا یا مشت که از بالا به پایین وارد شود می‌تواند سرعتی حداکثر شصت کیلومتر در ساعت داشته باشد می‌توان به آسانی تصور کرد که انرژی آزاد شده توسط برخی از نخبگان از پنجاه ژول تجاوز می‌کند! در مقام مقایسه باید توجه کنیم که ضربه‌ی انگشت به دکمه‌ی ماشین تحریر به زحمت یک دهم ژول انرژی مصرف می‌کند و یک سیلیِ سخت، بیش از پنج ژول خرجِ انرژی ندارد.
در این وضعیت، آجر و سفال هم‌چون یک بیسکویت تَرَک بر می‌دارد ولی استخوان‌های کاراته‌باز شکسته نمی‌شود. عمل وی به اندازه‌ی کافی تند بوده و موج ضربه‌ای ایجاد شده بسیار تند از انگشتان وی گذشته و در جسم مورد نظر وارد شده است و دردی که از زدن این ضربه احساس می‌کند بیش‌تر از درد یک تلنگر نیست.
با این توضیحات، این امر چیز دشوار و پیچیده‌ای به نظر نمی‌رسد و این ممکن است آوازه‌ی افسانه‌ای بروس لی، جکی چان، و دیگر همکارانشان را خدشه‌دار کند. تنها یک دشواری وجود دارد: اگر دوست‌داران فن شیواری را بر سر هر کوی و برزن نمی‌بینیم علتش این است که این فن ورزشی خطرات جدی در بر دارد. چنان‌چه تردیدی، حرکتی بد حساب شده، و یا حرکتی بسیار آهسته باشد، جسم به سختی مقاومت می‌کند و این می‌تواند فاجعه‌آمیز باشد. موج ضربتی با پس‌جهش بی‌درنگ، با شدت به فرستنده بر می‌گردد که این ممکن است دست را خُرد کرده و یا ایجاد ضربه‌ی مغزی نماید و این بدون آن است که زیان‌های ناشی از شکستن و پرتاب خرده ریزه‌های سفال، شیشه، و سایر مصالح بُرنده را به حساب آوریم. برای پرهیز از زخمی شدن، برخی که دوراندیش‌ترند پارچه‌ای در محل نشانه‌گیری قرار می‌دهند. باید گفت که شمار خطرها در هنگام عملیات نمایشی بیش‌تر می‌شود. کریستیان پری کاسترا، استاد وی‌یت‌ورائو و ضربه‌زن آزموده می‌گفت: «برای شادی آفرینی در جشن و میهمانی، جهت جلب توجه مردم، همیشه بیش از حد و توان عمل‌کردها کار می‌شود. افرادی که به خوبی آمادگی ندارند می‌خواهند نمایشی انجام دهند و حادثه پیش می‌آید.»
در میان نمایش‌هایی که بیش‌تر علاقه‌ی مردم عادی را به خود جلب می‌کند، شکستنِ غیرفعال در مکان بالایی جای دارد. برای این کار، دو نفر با یک‌دیگر هم‌کاری می‌کنند، یکی به عنوان حامل نقطه نشانه به کار می‌رود در حالی که دیگری فن خود را با دست یا پای لخت و یا با یک چکش سنگین انجام می‌دهد و برای وی بهتر است که شریکش دست بسیار سنگینی نداشته باشد. یک فرد از خود بی‌خود یا بی‌باک و گستاخ، چگونه بی‌اعتنا در برابر یک متر آجر سیمانی توخالی واقع شده بر روی پیشانی، یا همین مقدار ضخامت آجر واقع روی شکم، در انتظار حمله می‌ماند؟ به ویژه وقتی که برای به هیجان آوردن تماشاچیان، نوک شمشیر روی چانه‌ی وی قرار گرفته باشد و یا روی تخته‌ای پر از میخ افراشته دراز کشیده باشد. در این جا ترسی نباید به خود راه داد! شرط زنده ماندن، حرکت نکردن و حفظ آرامش است و وجود تمرکزی کامل الزامی است. فرد غیر فعال در تنفس از طریق شکم جهت منقبض نمودن ماهیچه‌ها و مقاومت در برابر تکان ضربه کوشش می‌نماید. و سپس هر کسی از روش خود برای چیره شدن بر ترس و نگرانی استفاده می‌کند. کریستیان پری کاسترا که مرید مشتاق فلسفه‌ی ذن، و کمی متصوف و معتقد به اصالت تعلیمات «استادان» بود، تمام آرامش خود را از فرزانگی خاور دور به امانت گرفت.
آنتوان پاگادی که بیش‌تر به کارهای عملی می‌پرداخت تا کارهای نظری، اعتماد به نفس را با سعی در شناخت تمام مشخصات فیزیکی که در بازی وارد می شود پیدا می‌کرد. بنابر پژوهش‌های او شکستن توده‌ای سفال یا آجری سیمانی بر روی سر، چیز واقعاً خطرناکی نیست. «در مورد اول، چنان‌چه موج ضربه‌ای با سرعت شصت کیلومتر بر ساعت در سطح بالای سفال انتشار یابد سرعتش رفته رفته با مصرف انرژی در شکسته شدن‌های متوالی، کاهش می‌یابد، و هنگامی که آخرین سفال روی سر حامل شکسته شد تقریباً دیگر هیچ انرژی جنبشی‌ای نمی‌ماند. و درباره ی سیمان باید گفت که چگالی‌اش آن‌قدر بالاست که موج ضربه‌ای نمی‌تواند در ژرفای آن رخنه کند. بنابراین خطری وجود ندارد که از آن بگذرد و بر سر فردی که در زیر آن جای دارد ضربه بزند.»
آیا این به این معنی است که می‌توان بی هیچ خطری پا به پای پهلوانان افسانه‌ای نظیر رستم و پوریای ولی حرکت کرد؟ پس از ده سال شکستن هر نوع جسمی، فرد ذکر شده دارای شکل و روحیه‌ای نظیر ورزشکاران بزرگ بوده و تمام دندان‌هایش را حفظ کرده است. با این وجود از موقع آخرین معاینه ی پزشکی که انجام داده است، عشق و علاقه‌اش به این کار کمی فروکش کرده است. نرمه‌ی استخوان مشتش به علت زدن ضربات سخت، به شدت ساییده شده است و با این آهنگ ممکن است در سن شصت سالگی دست‌هایش فلج شود. او گفت «امسال تصمیمم را گرفته‌ام و خود را بازنشسته می‌کنم!» ولی عملیات نمایشی ادامه دارد....