جهان شاهنامه
پیش درآمد
حکیم ابوالقاسم فردوسی در زمانه ای چشم به جهان گشود که با آن که گنجینه ای از دانش بشری در آن زمین گرد آمده بود اما کمتر کسی برای پاسداشت آن تلاشی در خور انجام داده بود. (2)ایرانیان نیز در آن روزگار میراثدار تمدنی کهن یا پیشینه ای ده هزار ساله بودند که پس از چهار قرن فرهنگ اسلامی برغنای آن، افزوده بود و بر کسی پوشیده نیست که ایران بزرگ از مرزهای هند و چین آغاز شده و آسیای میانه، قفقاز، میان رودان (بین النهرین) و خرده تمدنهای حوزه خلیج فارس و حتا یمن را شامل می شد و نیز کشورهای حاشیه دریای مدیترانه تا اروپای شرقی از یک سو و کشورهای شمال آفریقا و مصر را از سوی دیگر در بر می گرفت.
دانشنامه ای که همه ی دانشهای بشری در امپراتوری (جهانشاهی) ایران را در یک جا گردآورده باشد، همواره ضروری به نظر می رسد. در دوره های باستانی، تاریخ، دو دانشنامه بزرگ را ثبت کرده است که یکی در تخت جمشید برای بهره گیری کافه بزرگان کشوری و دیگری در کتابخانه پادشاهان ایران نگهداری می شد اما ایران که در تارک تاریخ همواره مورد گزند بدخواهان قرار داشته از دستبرد اسکندر مقدونی هم در امان نماند آن چنان که در تاریخ یونان باستان به کتاب سوزی وی در کشور گل و بلبل، اشاره شده تا جایی که تنها ایران این بی فرهنگی را در تاختن مغول دیگربار تجربه نمود؛
با آن که اسکندر همه اهتمام خود را در تحریف تاریخ به خرج داد، تاریخ نگارانی با نگاهی مشفقانه با ارایه سندهایی آورده اند که نسخه ی دانشنامه ی فرهنگ ایرانی در تخت جمشید فارس با کتابهای بسیار دیگر به آتش کشیده شد و اسکندر نسخه ی دیگر از این دانشنامه که در شهر ارومیه آذربایجان از استانهای کنونی ایران پاسداری می شد را برای برگردان به زبان یونانی به آتن فرستاد تا به نام اندیشه یونانیان به ثبت برساند. (3)
حکیم توس اما با آگاهی از چنین جایگاهی از فرهنگ و دانش در نزد ایرانیان به پژوهشهایی دامنه دار دست یازید و در این راه تا جایی که امکان داشت از آثار اندیشمندان در دوره های باستانی و اسلامی بهره ها برد و برای تأثیرگذاری بیشتر در توده مردم، آنرا در قالب منظومه ای داستانی درآورد و نام «شاهنامه» را بر آن برگزید:
«یکی نامه بود از گه باستان ... فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی ... از او بهره ای نزد هر بخردی
گذشته بر او سالیان شش هزار ... گر ایدون که برتر نیاید شمار
یکی پهلوان بود دهقان نژاد ... دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده ی روزگار نخست ... گذشته سخنها همه بازجست
ز هر کشوری موبدی سالخورد ... بیاورد کاین نامه را یاد کرد
بپرسیدشان از کیان جهان ... وز آن نامداران فرخ مهان
بگفتند پیشش یکایک مهان ... سخنهای شاهان و گشت جهان
چو بشنید از ایشان سپهبد سخن ... یکی نامورنامه افکند بن»
سراسر شاهنامه اما نه تنها به دوره های تاریخی ایرانی و همسایگان آن بسنده نکرده بلکه در جای جای آن به حکمتها و اندرزها گذشته است که داستانهایی راستین را با تخیّل، آمیخته و برای بهره ی مردمان پرورانده است که نیاز به رمزگشایی به وسیله ی استادان فنون و دانشهای گوناگون را دارد:
«تو این را دروغ و فسانه مخوان ... به یکسان روش در زمانه مدان
از او هر چه اندر خورد با خرد ... دگر بر ره رمز معنی برد»
یادکردن پیدایی و پیشینه رشته های گوناگون دانش بشری در شاهنامه هم چون: «تاریخ، جغرافیا، پزشکی، مردم شناسی، ستاره شناسی، علوم پایه، حکمت و علوم انسانی، معماری، موسیقی و هنرهای سنتی، دریانوردی، علوم نظامی، علم و صنعت، زمین شناسی، دامپروری و کشاورزی» و نیز به کار بردن نام جای ها، شهرها و کشورهایی که هم اینک کاربردی هم چون گذشته دارند، آشکارا بر جامع بودن «دانشنامه ی شاهنامه» دلالت دارد.
هم از این روست که اندیشمندانی که نشانی از کشورشان در میراث ماندگار فردوسی وجود دارد، باید از بیش دیگران در تدوین دانشنامه ی جهانی شاهنامه بکوشند تا یک از هزار، دِینی که حکیم توس برای ماندگاری آیینها، آداب، رسوم و فرهنگها و تمدنهای جهانی دارد را برآورند.
به همین منظور برخی از این جای ها که در نقشه جهان شاهنامه ترسیم شده فهرستوار می شود. از جمله کشورهای ارجمند: «امپراتوری ایران بزرگ که شامل ایران کنونی، افغانستان، تاجیکستان، پاکستان، ترکمنستان، ازبکستان و عراق و ... می شود. توران در برگیرنده قزاقستان و قرقیزستان کنونی است که تبار مشترکی با ایرانیان داشتند، چین، هند، ختن (ترکستان چین)، کشمیر، شام که شامل سوریه، اردن، لبنان و فلسطین کنونی است. یمن، عمان، حجاز (عربستان) و از کشورهای اروپایی، یونان، روسیه، ارمنستان، برطاس (کشورهای حوزه ی بالکان)، امپراتوری روم، سقیلا (جزیره ی سیسیل ایتالیا)، آندلس (اسپانیا) و شهرهای مهمی از کشورهای ترکیه کنونی و حوزه ی قفقاز به ویژه آذربایجان از کشورهای آفریقایی، مصر، حبش (اتیوپی) و بربرستان (کشورهای شمال افریقا) را می توان اشاره داشت.»
هم چنین به اقوام فراوانی نظیر پارسی، تازی (عربی)، بلوچی، کردی، تورانی (ترکی)، هندی، ارمنی، سوری و حتا به اقوام اروپایی هم چون رومی، یونانی، روسی و سقلاب (اسلاو) در شاهنامه اشاره شده است.
از دیگر سو راه های دریانوردی هم چون دریای پارس (خلیج فارس)، دریای خزر، اروند رود، دریای قلزم (دریای سرخ)، آمودریا (رود جیحون)، رود سند و گنگ، دریای کیماک (رود ولگا) و دریای چین که از ژاپن تا جنوب شبه جزیره ی مالی را شامل می شود در این میراث مکتوب جهانی نام برده شده است.
پیوند فرهنگ و تمدن ایران باستانی با دوره ی اسلامی
شاهنامه با ستایش خداوند و خرد آغاز می شود و از داستان آفرینش می گوید و بیشینه ده هزار ساله تمدنهای جهانی با رکن قرار ایران را مورد بررسی قرار می دهد. اگرچه بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که شخصیتها و حکمرانانی که در این میراث مکتوب جهانی بدان اشاره رفته، فراتر از تاریخ چند هزار ساله ای است که نگاشته شده است و به گفته ی برخی شاهنامه به پیش از تاریخ هم می پردازد!با پیشرفت روزافزون فناوری ها و صنعتها و دانشهای گوناگون در ایران باستان زمینه برای آشکار شدن چشمه های حکمت و اخلاق در میان اندیشمندان ایرانی به وجود آمده بود.
از این رود مردمان کشور یمن که خراجگزار امپراتوری بزرگ ایران به شمار می رفتند و به شبه جزیره عرب نزدیک بودند، نخستین پیام آوران دین بهین اسلام برای ایرانیان بودند، چه آشنایی آموزه های قرآنی و فضیلتهای اخلاقی به ویژه داوری خردمندانه و حکیمانه امام علی (علیه السلام) که نماینده ی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای شناساندن این دین نوین به مردم با تمدن یمنی بود، سرآغاز ارتباط معنوی ژرفی میان ایرانیان با خاندان پاک پیام آور اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را فراهم آورد؛
حکیم توس اما خود را پس از چهار سده میراثدار تمدنی ایرانی می یافت که با تمدنی دیگر با نام اسلام پیوند خورده بود و بر خویش وظیفه می دانست تا اثر ماندگارش را به نام نامی پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خاندان عصمت (علیهم السلام) بسراید:
«حکیم این جهان را چو دریا نهاد ... برانگیخته موج از او تند باد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته ... همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی به سان عروس ... بیاراسته هم چو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی ... همان اهل بیت نبی و ولی
به دل گفت اگر با نبی و وصی ... شوم غرقه دارم دو یار وفی»
حکیم ابوالقاسم فردوسی به عنوان اندیشمندی ایرانی که بر زبان پارسی چیرگی کامل داشت با آگاهی ویژه پس از چهل سال آموختن زبان و ادب و فرهنگ پارسی که در اوج شکوفایی خود قرار داشت و پس از پژوهشهای دامنه دار از ده هزار سال تمدن و فرهنگ پارسیان و جهانیان و با پیروزی از آموزه های بلند قرآنی و بهره گیری از اندیشه های گرانقدر روایی از سوی جانشینان برحق پیامبران الهی به دست وی رسیده بود، توانست پیوند دهنده میان پیشینان و آیندگان باشد این بزرگمرد تاریخ با نگاهی آینده نگرانه گنجینه ای سرشار از دانش بشری را برای آیندگان به یادگار گذاشت و سرچشمه این میراث معنوی جهانیان را چنین می دانست:
«جهان تا بود شهریاران بود ... پیامم بر نامداران بود
به نام نبی و علی گفته ام ... دُرَرهای معنی همه سفته ام
چو بر دین کُند شهریار آفرین ... برادر شود شهریاری و دین
نه بی تخت شاهی ست دینی به پای ... نه بی دین بود شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافته ... برآورده پیش خرد تافته
چه گفت آن سخنگوی با آفرین ... که چون بنگری مغز داد است دین»
فردوسی، حکیمی اسلامی
حسن، پسر اسحاق، فرزند شرف شاه با کنیه ابوالقاسم و لقب فردوسی گردآورنده ده هزار سال تاریخ ایران و جهان و نگارنده بزرگترین کتاب حماسی گیتی، «شاهنامه» است؛ شاهنامه از یک سو شاه و برترین و بزرگترین دانشنامه جهانی در روزگار خود بوده و از دیگر سو سرگذشت برخی از شاهان که هر یک نماینده تاریخ هزاران ساله ای هستند در این کتاب سترگ نام برده شده است.ابوالقاسم فردوسی به سال 400 هجری قمری برابر با سال 388 هجری خورشیدی با روایت داستان پیروزی ایران به دست مسلمانان در دوره فرمانروایی یزدگرد، پادشاه ایرانی، سرایش شاهنامه که در برگیرنده دانشهای بشری در گستره جهانی و با محور قراردادن امپراتوری (جهانشاهی) ایران بزرگ و پهلوانان ایرانی است را به پایان رسانید:
«سرآمد کنون قصه یزدگرد ... به ماه سپندارمذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار ... که پیوستم این نامه نامدار»
فردوسی با سرایش شاهنامه توانست به آشکاری سنتهای باستانی را با آموزه های اسلامی در هم آمیزاند؛ شاعر بلندآوازه حماسه سرا که در روستای پاژ از دهستانهای شهر توس خراسان بزرگ به دنیا آمده بود، بسیاری از دانشها، فرهنگها و آیینها را پس از چهل سال گردآورد و در سی تا سی و پنج سال دانشنامه ای با نام شاهنامه را در 25 اسفند ماه سال 400 هجری قمری برابر با روز «ارد» از برج «سپندارمذ» از گاهشمار باستانی و به سال 388 هجری خورشیدی خیامی در قالب منظومه ای داستانی به پایان رسانید.
با این همه حکمتهایی که در شاهنامه گردآوری شده بود، دیگر ابوالقاسم فردوسی از حکیمان بزرگ در جهان اسلام در دوره غزنوی شمرده می شد و حکیم فردوسی توسی به راستی میراثدار تمدن ده هزار ساله ای بود که آن را با دستاوردهای چهار سده فرهنگ و اخلاق اسلامی پیوند داده بود.
علاقمندی ویژه حکیم توس نسبت به پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خاندان پاک ایشان و بهره گیری از آموزه های اخلاقی و روایی بزرگان دین بهین اسلام به آشکاری در سراسر شاهنامه همانند چشمه ای جوشان روان است و نمی توان بر پایه برخی انگاشته ها و احتمالهای دور از حقیقت، برای او دینی جز اسلام و مذهبی مرگ تشیع پنداشت: (4)
«چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی ... خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علم ام، علیَم در است ... درست این سخن گفت پیغمبر است
منم بنده اهل بیت نبی ... ستاینده خاک پای وصی»
حکیم توس در کتاب وزین شاهنامه با بهره های فراوانی که از میراث گرانسنگ پیامبر گرانقدر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، کتاب آسمانی و مقدس قرآن بوده، نور یکتاپرستی دمیده است، آن چنان که در دیباچه شاهنامه و در مقام ستایش پیام آور گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و پیشوای پارسایان علی (علیه السلام) می سراید:
«اگر چشم داری به دیگر سرای ... به نزد نبی و علی گیر جای
برین زادم هم برین بگذرم ... چنان دان که خاک پی حیدرم»
شخصیتی چون حکیم توس، اندیشمندی خداباور و باورمند به سرای آخرت بوده است و در بسیاری از سروده هایش با جانبداری ویژه ای از اندیشه ی اسلامی سخن گفته است که از این دسته، می توان به نامه «سعد وقاص»، سپهسالار سپاه اسلام به «رستم فرخزاد»، فرمانده ساسانی اشاره کرد و از منطق و کیش سعد به خوبی جانبداری کرده است؛
سعد وقاص هنگامی که نامه رستم فرخزاد را خواند، چنین پاسخ داد:
«به تازی یکی نامه پاسخ نوشت ... پدیدار کرد اندر او خوب و زشت
ز جنی سخن گفت و ز آدمی ... ز گفتار پیغمبر هاشمی
ز توحید و قرآن و وعد و وعید ... ز تأیید و از رسمهای جدید
اگر شاه بپذیرد این دین راست ... دو عالم به شاهی و شادی وراست
شفیع از گناهش محمد بود ... تنش چون گلاب مصعد بود
بهشت است اگر بگروی جای تو ... نگر تا چه باشد کنون رای تو»
شاهنامه فردوسی از زبان رستم فرخزاد اما چنین حکایت می کند که: «اگر من با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همه نژادها را برابر دانسته و اصل را تقواسالاری می شمارد، روبه رو می شدم، دین نوین (اسلام) را می پذیرفتم و دین کهن (زرتشت) را رها می کردم اما چه کنم که نمایندگان کنونی تنها و تنها در گفتارشان مژده های زیبایی می دهند اما رفتار نیکویی از خود نشان نمی دهند.»
مرا گر محمد بود، پیش رو ... ز دین کهن گیرم این دین نو
همان گژ پرگار این گوژپشت ... بخواهد همی بود با ما درشت
چنین است گفتار و کردار نیست ... جز از گردش کژ پرگار نیست
سلطان سخن در محاجه با سلطان محمود که وی را به خاطر داشتن مذهب شیعه مورد سرزنش قرار داده و حتا او را تهدید به قتل کرده بود، چنین می سراید:
«ایا شاه محمود کشورگشای ... ز کس گر نترسی بترس از خدای
که بد دین و بد کیش خوانی مرا ... منم شیر نر، میش خوانی مرا؟
مرا غمز کردند کآن بر سخن ... به مهر نبی و علی شد کهن
نترسم که دارم ز روشندلی ... به دل مهر جان نبی و علی
چو سلطان دین بُد نبی و علی ... به فَرّ الهی و شاه یَلی
برین زادم و هم برین بگذرم ... ثناگوی پیغمبر و حیدرم»
«هجوم نامه فردوسی» که از کهنترین نسخه های مربوط به شاهنامه می باشد بیدادنامه ای بر ضدّ ستمگران و حاکمان مستبد تاریخ است، ویژه آن که دیباچه حماسه سرای توس بر ضد جور زمانه، حماسه ای زنده از عشق به خاندان پاک رحمت جهانیان و فاش ساختن سری مکتوم است که شاهنامه را به نام نامی پیام آور رحمت و جانشین برحق اش سروده است، نه به نام شاهان مستبدی هم چون محمود غزنوی که قدر فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی را نشناختند؛
«منم بنده هر دو تا رستخیز ... وگر شه کند پیکرم ریز ریز
جهان تا بود، شهریاران بود ... پیامم بر نامداران بود
که فردوسی توسی پاک جفت ... نه این نامه بر نام محمود گفت
به نام نبی و علی گفته ام ... دررهای معنی همه سفته ام»
منش سیاسی و ساحت اندیشه ای که شاهنامه به عنوان چهره های شاخص و پهلوانان محبوب و حاکمان دادگستر از فریدون، کی خسرو، رستم، سیاوش، اردشیر بابکان و بزرگمهر ترسیم می کند، همگی بر یکتاپرستی و همبستگی دین و داد و دانش و سیاست حکایت دارد:
«چو بر دین کند، شهریار آفرین ... برادر شود شهریاری و دین
نه بی تخت شاهی ست دینی به پای ... نه بی دین بود شهریاری به جای
دو دیباست یک در دگر بافته ... برآورده پیش خرد، تافته
نه از پادشا، بی نیاز است دین ... نه بی دین بود شاه را آفرین
چنین پاسبانان یکدیگر اند ... تو گویی که در زیر یک چادراند
چه گفت آن سخنگوی با آفرین ... که چون بنگری، مغز داد است دین»
فردوسی به راستی، جوهر توحید و یکتاپرستی را تسلیم نشدن در برابر خداوندان زر و زور می شناسد؛
موحد چو در پای ریزی زرش ... و یا تیغ هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس ... بر این است بنیاد توحید و بس
استاد توس راه راستین نیکبختی آدمی را روش دین و دینداری می داند: (5)
«تو را دانش و دین رهاند درست ... در رستگاری ببایدت جست
به گفتار پیغمبرت راه جوی ... دل از تیرگی ها بدین آب شوی
خداوند خواندش، بیت الحرام ... بدو شد همه راه یزدان تمام»
فردوسی منادی ادیان توحیدی
حکیم توس با بهره کافی از اندیشه اسلامی که در برگیرنده همه خوبی های مکتبهای الهی است، پیوندی میان دستاوردهای فکری تمدنهای بزرگ جهانی با پیامهای اخلاقی و انسانی دین بهین اسلام برقرار نموده است.فردوسی توسی، زنده کننده نگره های گوناگون بزرگان نحله های بشری است که با بهره گیری از پایه های استوار ادیان توحیدی بدون هیچ پروایی آنها را مورد نقد قرار داده و توانسته است نابترین نسخه برای آسایش آدمیان ارایه کند.
شاهنامه که تاریخ گردآوری شده جهان با محور قرار دادن ادیان بزرگ است به فراخور بیان دوره های تاریخی از پیدایی دینهای بزرگ یاد کره، داستان آشکاری زرتشت پیامبر (علیه السلام) اما در بخش گشتاسب نامه دقیقی آورده شده که پیش از آغاز سرایش شاهنامه فردسی در یک هزار بیت سروده شده و استاد توس به خاطر بزرگداشت شاعر هم روزگار خود، دقیقی، بدون ویرایش آن را در میراث معنوی اش گنجانده است؛
آن چه کوروش کرد و دارا وان چه زردشت مهین ... زنده گشت از همت فردوسی سحر آفرین
تازه گشت از طبع حکمتزای فردوسی به دهر ... آن چه کردند آن بزرگان در جهان از داد و دین
آن چه گفته اندر اوستا زردهشت و آن چه کرد ... اردشیر بابکان تا یزدگرد با آفرین
فردوسی با آن که از کتابهای کهن ایرانی با زبان پهلوی و اوستایی بهره های فراوانی برده اما از نقد منصفانه متنهای باستانی و زرتشتی نیز واهمه ای ندارد؛
دکتر جلال خالقی مطلق به نمونه هایی از این تفاوتها اشاره داشته است: «در شاهنامه برخلاف متون زردشتی و روایاتی که مستقیم و غیرمستقیم به این متون برمی گردند، کیومرث نخستین شاه است و نه نخستین انسان.» (6)
به همین روی حکیم ابوالقاسم فردوسی دینی مگر اسلام را پذیرا نبوده است و در آغاز سرایش داستان رستم و سهراب به آن اشاره می نماید:
«به گیتی در آن کوش چون بگذری ... سرانجام اسلام با خود بری»
سراینده شاهنامه با آن که دیگر دینهایی توحیدی را ارجمند می شمرده ولی روایتگری از تاریخ را دستاویزی برای برگزیدن دینی جز اسلام ندانسته است:
«به جز زرق چیزی ندارد به مشت ... بس است آن که گوید منم زردهشت»
مکتب فردوسی
گرایش فکری فردوسی آنچنان که بدان افتخار می نموده است حکمت اسلامی است و این بدان معنا می باشد که شاهنامه فردوسی نیز بر پایه های نگره های عقلانی و آموزه های قرآنی و روایی سروده شده است:«حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ... از این پس بگو کآفرینش چه بود»
فردوسی با آن که نگره های فلسفی و اخلاقی افلاطون و ارسطو، اندیشمندان یونانی را می ستاید و خود را با ارسطو در زمینه نیکی و بدی در آیین شهریای و ماندگاری رفتار آدمی در گیتی، هم سخن می داند، ارسطو را هم حکیم می خواند و در داستان مرگ فیلیپوس، پدر اسکندر مقدونی از نامداری و خردمندی حکیم ارسطو (ارسطالیس) چنین یاد می کند:
«یکی نامداری بد آن گه به روم ... کزو شاد بد آن همه مرز و بوم
حکیمی که بد ارسطالیس نام ... خردمند و بیدار و گسترده کام
به پیش سکندر شد آن پاک رای ... زبان کرد گویا و بگرفت جای
اگر نیک باشی بماندت نام ... به تخت که ای بر بدی شادکام
اگر بدکنی جز بدی ندروی ... شبی در جهان شادمان نغنوی»
خردگرایی فردوسی موجب آن نشده تا مرزبندی های مکتبی و فکری اش که از سوی سخنوران سفسطه گرا ترویج می شد، آشکار ننماید و به نقد نظریه های آنان نپردازد و البته چاره پایان بخش به چنین سخنان را نگاهی عقلانی از منظر توحیدی و رویکرد کلامی می داند که در شاهنامه با یادآور نمودن پرستیدن راستین آفریدگار بدان پرداخته است:
«تو بر کردگار روان و خرد ... ستایش گزین تا چه اندر خورد
ببین ای خردمند روشن روان ... که چون باید او را ستودن توان
همه دانش ما به بیچارگی است ... به بیچارگان بر بباید گریست
تو را هر چه بر چشم سر بگذرد ... نگنجد همی در دلت با خرد
تو خستو شو آن را که هست و یکی ست ... روان و خرد را جز این راه نیست
ایا فلسفه دان بسیار گوی ... نپویم به راهی که گویی بپوی
سخن هیچ بهتر ز توحید نیست ... به ناگفتن و گفتن ایزد یکی ست»
خرد و عقل گرایی هنگامی در دیده فردوسی معتبر است که انسان را به سوی خداوند جهت و ارتقا دهد، «خستو شدن» به معنای پرستش خدای یگانه بوده که خرد به گوهر هستی او و همه هستی تجلی گوهر او راهی ندارد. (7)
افلاطون دیگر فیلسوف یونانی نیز بر این باور است که تنها با اندیشیدن و با به کارگیری از دانش بشری نمی توان پی به ذات خداوندی برد: «واحد را نمی توان از راه دانش شناخت و نمی توان به یاری اندیشیدنی بدان سان که در مورد دیگر موضوع های اندیشه، می اندیشیم به ذات او پی برد بلکه تنها در حضوری که بسیار برتر از دانش است، می توان به او رسید.» (8)
مذهب فردوسی
حکیم ابوالقاسم فردوسی به مانند هر اندیشمندی، مذهبی را برگزیده و بدان نیز افتخار می نماید؛ آن چنان که در دیباچه شاهنامه پیروی فردوسی از پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و جانشین ایشان، حیدر کرار، امام علی (علیه السلام) به آشکاری بیان شده است و به کاربردن واژه «وصی» برای علی فرزند ابی طالب (علیه السلام) به معنای جانشین بلافصل خاتم رسالت دلالت می نماید و به نقد منصفانه دیگر نگره ها در زمینه جانشینی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرداخته می شود:«برین زادم و هم برین بگذرم ... چنان دان که خاک پی حیدرم
ابا دیگران مر مرا کار نیست ... بر این در مرا جای گفتار نیست
مرادم از این زندگانی سخن ... به نعت نبی و وصی شد کهن
چو باشد تو را عقل و تدبیر و رای ... به نزد نبی و وصی گیر جای»
بزرگان تاریخ نیز از شیعه بودن فردوسی و اختلاف فکری او با محمود غزنوی سخنهای فراوانی گفته اند که از مشهورترین نسخه ها کتاب «چهارمقاله» است. نظامی عروضی سفر فردوسی به طبرستان و دیدارش با سپهبد شهریار را آورده و رفتارهای متعصبانه سلطان محمود نسبت به برنتافتن شاهنامه را نکوهیده می خواند:
«شهریار او [فردوسی] را بنواخت و نیکویی ها فرمود و [به فردوسی] گفت: «یا استاد! محمود را بر آن داشتند و کتاب [شاهنامه] تو را به شرطی عرضه نکردند و تو را تخلیط کردند و دیگران [آن که] تو مرد شیعه ای و هر که تولا به خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کند او را [در] دنیا به هیچ کاری نرود.» (9)
با این وجود که نظامی عروضی، حکیم توس را شیعه می شمارد اما در معتزلی یا دوازده امامی بودن فردوسی دچار تناقض در چند فراز از چهار مقاله شده است و به تک بیتی از شاهنامه استناد می کند:
«محمود با آن جماعت تدبیر کرد که فردوسی را [برای سرودن شاهنامه] چه دهیم؟
گفتند: «پنجاه هزار درم». و [محمود گفت:] این خود بسیار باشد که او مردی رافضی است و معتزلی مذهب و این بیت بر اعتزال او دلیل کند که [در شاهنامه] گفت:
به بینندگان آفریننده را ... نبینی مرنجان دو بیننده را» (10)
نخست آن که واژه «رافضی» برای آن دسته از شیعیان به کار برده می شد که ایمان به امامت زید پسر امام سجاد (علیه السلام) را رد و رفض کردند و از دسته زیدیان خارج می شدند و آنان را شیعه دوازده امامی می خواندند؛
اشاره عبدالجلیل قزوینی در سده ششم هجری به شیعه بودن استاد توس و اقدام ازبکان به ویرانی آرامگاه حکیم توس در سده دهم به گناه داشتن مذهب شیعه و رافضی بودن از دیگر دلایل تمسک فردوسی به دین اسلام و دوازده امام همام (علیهم السلام) پس از پیامبراسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. (10)
و دو دیگر آن که نادیده بودن پروردگار هر دو سرا از جمله باورهای مشترک فرقه های گوناگون اسلامی بر پایه آموزه های قرآنی و روایی است و در انحصار معتزلیان و یا حتا شیعیان دوازده امامی نیست؛ چه یزدان پاک، شناخت چیستی و ذات خویش را با حواس پنجگانه آدمی ناممکن می شمارد:
«لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»[سوره انعام، آیه 103]؛
(دیده ها و چشمها او را در نمی یابند و اوست که دیدگان را در می یابد و او لطیف و آگاه است.) سه دیگر آن که نظامی عروضی در جای دیگری از چهار مقاله دلیل رافضی بودن فردوسی را دو بیت از شاهنامه می داند:
«اگر خلد خواهی به دیگر سرای ... به نزد نبی و وصی گیر جای
برین زادم و هم برین بگذرم ... یقین دان که خاک پی حیدرم»
نخست به کارگیری واژه «وصی» و جانشین دانستن پیشوای پارسایان علی (علیه السلام) که از باورهای شیعه دوازده امامی است نه معتزلیان؛ دیگر آن که عبارت «بر این زادم» به معنای «با این عقیده و باور به دنیا آمدم» بوده که نشان از شیعه بودن خود فردوسی و پدر و مادر او می باشد. (12)
در ستایش پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یاران راستین ایشان
از مواردی که شایسته است، بدان پرداخته شود بخشی از دیباچه شاهنامه با نام در ستایش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که در دوره های گوناگون برخی کوشیده اند بیتهای افزوده را در کتابت آن بیاورند تا شاید برای پذیرایی شاهنامه فردوسی از سوی کسانی هم چون سلطان محمود غزنوی که با تعصب به مذهب دیگران می نگرند و خواهان آنند که اندیشه دیگران را به تصرف و انحصار خود در بیاورند، چاره ای بیابند.فردوسی اما آن چنان که گفته آمد، رهرو کیش اسلام بوده و مهر نبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی (علیه السلام) در دل پرورانده است:
«که فردوسی توسی پاک جفت ... نه این نامه بر نام محمود گفت
به نام نبی و علی گفته ام ... گهرهای معنی بسی سفته ام»
به همین روی افزوده های شاهنامه فردوسی در تصحیحهای گوناگونی مورد بررسی قرار گرفته شده است؛ هم از این رو استنادهای دکتر جلال خالقی مطلق در زمینه چهار بیت افزوده و الحاقی به بیست بیت مورد تأیید همه شاهنامه پژوهان در بخش «در ستایش پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یاران راستین ایشان» در پی می آید:
«نخستین دستبرد بزرگی که خیلی زود در متن شاهنامه زده اند در همان دیباچه کتاب است در قطعه ای که شاعر در ستایش دین و مذهب خود چنین گفته است:
1. نگه کن سرانجام خود را ببین ... که کاری نیابی بر او برگزین
2. به رنج اندر آری تنت را رواست ... که خود رنج بردن به دانش سزاست
3. تو را دانش و دین رهاند درست ... که در رستگاری ببایدت جست
4. دلت گر نخواهی که باشد نژند ... همان تا نگردی تن مستمند
5. چو خواهی که یابی ز هر بد رها ... سر اندر نیاری به دام بلا
6. به وی در دو گیتی ز بد رستگار ... نکوکار گردی بر کردگار
7. به گفتار پیغمبرت راه جوی ... دل از تیرگی ها بدین آب شوی
8. چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی ... خداوند امر و خداوند نهی
9. که من شهر علم ام علیم در است ... درست این سخن گفت پیغمبر است
10. گواهی دهم این سخن راز اوست ... تو گویی دو گوشم بر آواز اوست
11. حکیم این جهان را چو دریا نهاد ... برانگیخته موج از او تندباد
12. چو هفتاد کشتی بر او ساخته ... همه بادبانها برافراخته
13. یکی پهن کشتی بسان عروس ... بیاراسته هم چو چشم خروس
14. محمد بدو اندرون با علی ... همان اهل بیت نبی و وصی
15. اگرچشم داری به دیگر سرای ... به نزد نبی و وصی گیر جای
16. گرت زین بد آید گناه من است ... چنین است و این دین و راه من است
17. بر این زادم و هم بر این بگذرم ... چنان دان که خاک پی حیدرم
18. نگر تا به بازی نداری جهان ... نه برگردی از نیک پی همرهان
19. همه نیکی ات باید آغاز کرد ... چو با نیکنامان به وی هم نبرد
20. از این در سخن چند رانم همی ... همانش کرانه ندانم همی
چنان که گفته شد، دیگران بیتهای فراوانی به این قطعه افزوده اند که الحاقی بودن بیشتر آنها روشن است، قطعه نخستین، این چهار بیت است که پس از بیت هشتم درون سخن شاعر کرده اند:
1. که خورشید بعد از رسولان مه ... نتابید بر کس ز بوبکر به
2. عمر کرد اسلام را آشکار ... بیاراست گیتی چو باغ بهار
3. پس از هردوان بود عثمان گزین ... خداوند شرم و خداوند دین
4. چهارم علی بود جفت ... که او را به خوبی ستاید رسول
دلیلهای افزوده و الحاقی بودن این چهار بیت چنین است:
1- بیتهای هشتم و نهم ترجمه این حدیث از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود:
«انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیاتها من بابها»؛
به معنای آن که: «من شهر دانش هستم و علی دروازه آن است، پس هر کس که می خواهد به علم دست یابد، باید به سراغ علی برود.»
به خوبی روشن است که یک نفر آمده و بیت هشتم و نهم این قطعه را از هم شکافته و چهار بیت بالا را به میان آنها وصله کرده است؛
چون از یک «سخن» یا حدیث در بیت نهم یاد شده و سپس به گونه ای که خاص بیشتر قطعه های الحاقی است در مصرع دوم بیت چهارم دوباره سخن را به بیت نهم ربط داده است در حالی که در بیتهای الحاقی سخنهایی نقل شده که نه در روایتهای اسلامی آورده شده و نه با بیان فردوسی در کل شاهنامه هم خوانی دارد.
2- شاعر پس از بیان حدیث «مدینة العلم» برای تأکید بیشتر روی عقیده مذهبی خود از دریا و کشتی تمثیلی می آورد که اشاره به مذهب و فرقه های گوناگون اسلامی است و سپس می گوید میان این هفتاد کشتی، یک کشتی میانه است که از همه بزرگتر و زیباتر است و در آن کشتی، محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی (علیه السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) او نشسته اند و هر کس که چشمداشت بهشت دارد باید بدین کشتی میانه درآید، یعنی به مذهب تشیع بگرود؛ زیرا که هر کس به کشتی مذاهب دیگر درآید، کشتی او غرق خواهد شد و روی رستگاری را نخواهد دید.
3- این چهار بیت الحاقی، خلاف عقیده مذهبی فردوسی است. چه مذهب فردوسی به حکم گزارش همه کسانی که از قدیم درباره او مطلبی نگاشته اند، تشیع بوده است و علت اختلاف فردوسی با محمود غزنوی بیش از هر چیز همین اختلاف مذهبی بوده که نظامی عروضی در چهار مقاله بدان اشاره کرده است.
چنان که به خوبی از گزارش ابومنصور عبدالقادر بغدادی، نگارنده «الفرق بین الفرق و الاخبار» مشابه مؤلفان دیگر برمی آید در زمان فردوسی به اهل تشیع نه تنها نسبت رافضی یا معتزلی می دادند بلکه آنها را جزو مجوس و دشمن اسلام و دوستدار گبران می دانستند.
4- در بیت نخستین از چهار بیت افزوده یاد شده، این مضمون که خورشید پس از رسولان بزرگ بر هیچ کسی بهتر از ابوبکر نتابید، آورده شده در حالی که در شاهنامه، خورشید از تصویرهای مهم شعری است که به مانند کاربرد آن در بیتهای افزوده، برنمی خوریم.
هم چنین مضمون بیت دوم که عمر، اسلام را آشکار کرد از زبان هر مسلمانی، مبالغه ای کفرآمیز است، چه برسد از سوی یک نفر شیعی و ملی چون فردوسی.
5-کاربرد واژه عربی «بعد» در بیت نخستین الحاقی که نه اصطلاح علمی است، نه یک اصطلاح مذهبی است و جز در این محل در هیچ جای شاهنامه به کار نرفته در حالی که برابر فارسی آن واژگان «پس» و «سپس» و «از این پس» و «از آن پس» و «آن گاه» و «آن گه» و «آن گهی» بیش از هزار بار در شاهنامه آمده است. دلیل بسیار مهمی در الحاقی بودن این قطعه است.
گذشته از این، در این چهار بیت الحاقی دوبار هم واژه عربی «رسول» به کار رفته است در حالی که فردوسی همه جا از واژه های «پیمبر» و «پیغمبر» و «فرستاده» و «فرسته» به کار برده است.
6- از میان پانزده دستنویس که اساس تصحیح نگارنده در شاهنامه قرار گرفته است، سه دستنویس این چهار بیت افزوده را ندارد، یکی دستنویس قاهره، دو دیگر دستنویس لندن و سومی دستنویس استامبول است؛
از آن جا که بیشتر نسخه دارها و کاتبان در زمانهای قدیم شیعه نبوده اند و این قطعه افزوده شده از الحاقهای قدیمی است و چون بسیاری از کاتبان این قطعه را خود از بر بوده اند و هنگام کتابت اگر در متن اساس آنها یا در حاشیه کتاب نبوده، خود به متن می افزوده اند، پس با در نظر گرفتن این وضعیت، نبودن این قطعه در سه دستنویس شهور یاد شده، کم نیست.» (13)
نقش زنان در فرهنگ اخلاق مدار شاهنامه
بررسی نگاه فردوسی به بانوان هم بسیار ضروری به نظر می رسد و با آن که بیشتر داستانهای شاهنامه با حضور مردان خردمند و پهلوان هدایت می شود اما زنان در شاهنامه حضوری تأثیرگذار دارند.سراینده شاهنامه، همواره با آرایش هنرمندانه سخن به زیور شرم، بر پوشیدگی، پاکدامنی و حجب و حیای بانوان تأکید می ورزد؛ حکیم توس برترین ویژگی زنان را فرهنگ پوشیدگی آنان می شمارد و از واژه های «پوشیده رویان» و یا «پوشیده مویان» و «پوشیدگان» بهره می جوید:
«همه روی پوشیدگان را به مهر ... پر از خون دل است و پر از آب، چهر
همان پاک، پوشیده رویان تو ... که بودند لرزنده بر جان تو
پس پرده پوشیدگان را ببین ... زمانی بمان تا کنند آفرین»
حکیم فردوسی توسی در شاهنامه از خواهران پاکدامن جمشید، شهرناز و ارنواز که دارای پوشش کاملی هستند، یاد می کند:
«دو پاکیزه از خانه جم شید ... برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو خواهر بدند ... سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز ... دگر ماهرویی به نام ارنواز»
در سراسر شاهنامه شرم در رفتار و نرمی گفتار، بارها و بارها از ویژگی های لازم و فضیلت های آشکار بانوان به شمار رفته، آن چنان که در مقام دعای دختران رودابه بیان شده است:
«سیه نرگسانت پر از شرم باد ... رخانت همیشه پر آزرم باد»
حکیم ابوالقاسم فردوسی در ستایش دختران حرم کی کاووس سروده است:
«همه نا رسیده بتان تراز ... که بسرشتشان ایزد از شرم و ناز»
فرهنگ پوشش و حجاب که از آموزه های قرآنی است، آن چنان که در شاهنامه فردوسی مورد تأکید قرار گرفته که منیژه با افتخار در معرفی خود، خطاب به رستم می گوید:
«منیژه منم دخت افراسیاب ... برهنه ندیده تنم آفتاب»
به همین روی حکیم فردوسی توسی از «منیژه»، دختر افراسیاب به نیکی یاد می کند:
«منیژه کجا دخت افراسیاب ... کند باغ چون آفتاب»
از ویژگی های فردوسی، پاکی و عفت زبان اوست و در هر جایی که باید در میانه داستان مطلب شرم آمیزی بیان شود، آن حکیم چابک اندیشه از قرآن، الگو پذیرفته و بهترین و لطیفترین واژه ها را برای آن موضوع یافته است؛
از آن جمله، قیصر روم به دخترش، «مریم» که بعدها به عقد خسروپرویز درآورد، سفارش می کند که جانب عفاف را نگهدارد:
«برهنه نباید که خسرو ترا ... ببیند، که کاری رسد نو ترا»
این پاکدامنی و عفاف در مریم، فردوسی را در ستایش وی چنین برانگیخته است:
«یکی دخترش بود مریم به نام ... خردمند و با رای و با سنگ و کام»
در داستان اسیر شدن دو دختر گشتاسب، «به آفرید» و «همای» به وسیله تورانیان، هنگامی که افراسیاب برای رهایی خواهران اش به توران می رود در شاهنامه ویژگی برتر این دختران ایرانی را پوشیدگی برمی شمارد:
«دگر دختر شاه به آفرید ... که باد هوا هرگز او را ندید»
فردوسی اما در ستودن گردآفرید، بانوی شجاع ایرانی که برای دفاع از کشور خویش در موقعیتی بحرانی لباس رزم پوشیده و با سهراب که مردان از جنگیدن با وی ناتوان شده بودند به ستیزی سخت پرداخت و وی را شگفت زده نمود، چنین آورده است:
«چو رخساره بنمود سهراب را ... ز خوشاب بگشاد عناب را
یکی بوستان بد در اندر بهشت ... به بالای او سرو دهقان نکشت
دو چشمش گوزن و دو ابرو کمان ... تو گفتی همی بشکفد هر زمان»
دکتر غلام حسین یوسفی درباره حضور پهلوانان و بانوان به عنوان شخصیتهای اصلی داستانی شاهنامه و روایتگران تاریخ می نگارد:
«پهلوانان در عین دارا بودن روحی سرشار از حماسه ملی، وفادار به عشق و پیمان خویش اند و زنان هم زیبایند و عشق آفرین و هم پاکدامن و با وقار؛ تنها زیبایی زنانه شان نیست که دل را به سوی آنها می کشد بلکه منش نیک و فضایل شان هم بر جاذبه و جمال آنها می افزاید.» (14)
در داستان انوشیروان و نوشزاد، تصویری که حکیم ابوالقاسم فردوسی از زن مطلوب و همسری نیکو ترسیم کرده است، شامل پارسایی، خردمندی و با شرم و آزرم بودن در کنار زیبایی رخسار، گفتاری خوب و نرم آوا می باشد:
«اگر شاه دیدی، اگر زیردست ... وگر پاکدل مرد یزدان پرست
چنان دان که چاره نباشد ز جفت ... نه از خورد و پوشاک و جای نهفت
اگر پارسا باشد و رایزن ... یکی گنج باشد بر آگنده زن
به ویژه که باشد به بالا بلند ... فروهشته تا پای، مشکین کمند
خردمند و هوشیار و با رای و شرم ... سخن گفتن خوب و آوای نرم»
شیرین، هسمر خسروپرویز، ویژگی برترین بانوان را چنین بیان می کند:
«به سه چیز باشد زنان را بهی ... که باشند زیبای گاه مهی
یکی آن که با شرم و با خواسته ست ... که جفتش بدو خانه آراسته ست
دگر آن که فرخ پسر زاید او ... ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود ... به پوشیدگی نیز رویش بود»
به همان اندازه که حفظ حجاب و پاسبانی از پوشش در شاهنامه ستودنی است. فحشا و خیانت نکوهیده شمرده می شود؛ برای نمونه به ماجرای سودابه و سیاوش اشاره می رود که داستان خیانت سودابه، همسر کی کاووس و ناماداری سیاوش که به تحریک اهریمن از راستراه عشق ایزدی منحرف گشته و آن پیشنهاد شیطانی را به سیاوش وارسته داد که یادآور پاکی یوسف (علیه السلام) و بیداد زلیخا می باشد؛
پس آن گاه که سیاوش با طرح پیشنهاد اهریمنی سودابه مواجه شد:
«رخان سیاوش چو گل شد ز شرم ... بیاراست مژگان به خوناب گرم
چنین گفت با دل که از کار دیو ... مرا دور دارد کیهان خدیو
نه من با پدر بی وفایی کنم ... نه با اهرمن آشنایی کنم
به گیتی به جز پارسا زن مجوی ... زن بد کنش، خواری آرد به روی»
آن میل اهریمنی، درست ضد عشق ایزدی تهمینه به رستم است که استاد توس به ستایش چنین عشقی که نه از سنخ هوسهای خاکی بلکه مهری آسمانی می باشد، نشسته است و ویژگی های زنی نیک کردار و زمینه آشنایی و دلدادگی اش با رستم را این چنین به زیبایی بیان می کند:
«روانش خرد بود و تن جان پاک ... تو گفتی که بهره ندارد ز خاک
از او رستم شیردل خیره ماند ... بر او بر جهان آفرین را بخواند
بپرسید زو گفت نام تو چیست؟ ... چه جویی شب تیره، کام تو چیست؟
چنین داد پاسخ که تهمینه ام ... تو گویی که از غم به دو نیمه ام
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست ... چو من زیرچرخ کبود اندکی است
کس از پرده بیرون ندیدی مرا ... نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
به کردار افسانه از هر کسی ... شنیدم همی داستانت بسی...»
تهمینه از منش و اخلاق و رزم آوری رستم که حتا در سرزمین توران، زبانزد است، می گوید و از وی برای خود خواستگاری می کند، رستم نیز که از دانش و هنر وی با خبر می شود، پیشنهادش را می پذیرد:
«چو این داستانها شنیدم ز تو ... بسی لب به دندان گزیدم ز تو
بجستم همی کفت و یال و برت ... بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
ترا ام کنون، گر بخواهی مرا ... نبیند جز این مرغ و ماهی مرا
چو رستم بر آن پری چهره دید ... ز هر دانشی نزد او بهره دید
بفرمود تا موبدی پرهنر ... بیاید بخواهد ورا از پدر
چو بشنید شاه این سخن شاد شد ... بسان یکی سرو آزاد شد
بدان پهلوان داد آن دخت خویش ... بدان سان که بد دست و آیین و کیش»
در داستانهای شاهنامه دو جوهر سازنده ادب پارسی، حریم و حیا نقشی تعیین کننده دارد و بر سه رکن عاطفه، تمنا و تفاهم استوار می شود.
امثال و حکم شاهنامه
برخی آموزه های اخلاقی و حکمی شاهنامه که به صورت مثلهای مشهوری در میان توده مردمان رواج یافته اند را بیشتر از دو هزار و ششصد بیت می دانند که می تواند به عنوان کتابی اخلاقی رهین راه بسیاری از جویندگان حکمت اسلامی ایرانی باشد تا این نسخه گرانسنگ برای پویندگان راه راستین اسلام ناب در دستور کار قرار گیرد؛عباس قمی درباره محتوای شاهنامه فردوسی می نگارد: «شاهنامه، تنها یک کتاب تاریخی که حاوی ذکر شاهان و پهلوانان ایرانی و حوادث پیشین این دیار باشد، نیست بلکه این کتاب، غالب فنون ادب را نیز در بر داشته و در آن شیوه های بدیع، حکمی و تغزل و اخلاق و پند و اندرز و دعوت به زهد و وراستگی نیز یافت می شود.» (15)
در این بخش به پاره ای از این مثلها اشاره می رود، اما آن چه ضروری به نظر می رسد، آن است که بسیاری از مثلهای شاهنامه فردوسی همان امثال قرآنی بوده است که در پی می آید:
1- دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد:
«یکی داستان زد بر شهریار ... که دشمن مدار، از چه خرد است خوار»2- خونریزی بی جا، مایه نابودی حکومت است:
«چو خونریز گردد، سر سرفراز ... به تخت کیان بر نماید درازچو خواهی که تاج تو ماند به جای ... مبادی جز آهسته و پاک رای»
3-دنیا سرای گذار:
«هر آن کس که بر تخت شاهی نشست ... میان بسته باید، گشاده دو دستنگهداشتن جای پاک از بدی ... به دانش سپردن ره بخردی
بداند که گیتی بر او بگذرد ... نگردد به گرد در بی خرد»
4- بدی و خوبی، هیچ یک بی مکافات نمی ماند:
«اگر دادگر باشی و پاکدین ... ز هر کس نیابی به جز آفرینوگر بد نشان باشی و بدکنش ... ز چرخ بلند آیدت سرزنش»
5-رازداری، شرط کامیابی است:
«نگر تا سخنگوی دهقان چه گفت ... که راز دل آن دید کو دل نهفت»ترجمانی زیبا از آیات و روایات
چیرگی فردوسی به ادب عرب امری قطعی است، داستانهایی که درباره زندگانی مسالمت آمیز انسان با طبیعت و اسب و هم آورد تا اندرزهای حکیمانه ای که در شاهنامه آورده شده جملگی ترجمان زیبایی از آیات و روایات می باشد و شکلی لطیف تر و آراسته تر از مضامینی دارد که در شعر جاهلی و شاعران عرب مسلمان به کار رفته است. (16)اسلوب و روش نظمی شاهنامه از اسلوب قرآن گرفته شده، فردوسی توسی استادی زبردست در دانش های گوناگون بوده، ویژه آن که جز چنبره بر ادب و فرهنگ پارسی بر آیین و رسم عربی (تازی) چیرگی دارد و آموزه های اخلاقی را چنان که خود به آشکاری اشاره دارد از آثار اندیشمندان اسلامی در طی سالیان آموخته است: «بسی نامه از گفتار تازی خوانده ام.» (17)
حکیم توس اما همانند محدثی راستین به روایتگری اخبار و احادیث اسلامی در میان داستانهای پهلوانی و با آگاهی کامل از علوم قرآنی، ترجمانی شایسته را از میراث ماندگار پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جای جای شاهنامه به یادگار گزارده است و خداوندگار سخن، فردوسی توسی، نامه نامدار شاهنامه که یکی از شاهکارهای بزرگ ادبی جهانی است را با اندیشه و یاد بزرگان آمیخته و درهای معنی را با آموخته های قرآنی و روایی اش سفته و پرورده و برای جهانیان تشنه فضیلتهای اخلاقی عرضه نموده است.
علامه حسن حسن زاده آملی درباره بهره فردوسی از حکمت الهی در سرایش شاهنامه، بیان داشته است:
«جناب حکیم ابوالقاسم فردوسی در حقیقت حظ وافر بلکه نصیب اوفر دارد. مطالب ایشان هرچند به صورت حماسه و سلحشوری و جنگاوری و دلاوری است اما در اثنای گفتارش جابه جا نکاتی بسیار بلند و مطالبی خیلی شریف عنوان کرده است؛
به طور مثال وقتی درباره ضحاک و فریدون سخن می گوید که چه زیبا هم می گوید:
فریدون فرخ فرشته نبود ... به مشک و به عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت این نیکویی ... تو داد و دهش کن فریدون تویی» (18)
از دیگر سو استاد بدیع الزمان فروزانفر بر این باور بوده که حکیم توس آگاهی کاملی از کلام دُرَربار بزرگان دین اسلام داشته است: «فردوسی از اخبار و احادیث اسلامی مطلع بوده و جای جای ترجمه آنها در شاهنامه دیده می شود.» (19)
در شاهنامه فردوسی اما دو گونه برگردان و ترجمان از آموزه های قرآنی و روایی می تواند مورد پی جویی قرار بگیرد، یکی ترجمه دقیق بخشی از آیات و روایات و دیگری بهره گیری از مضمونها و یا تعبیرهای قرآنی و روایی است.
به طور کلی در سراسر کتاب سترگ شاهنامه، هیچ داستان یا حکایتی را نمی یابیم که یاد خدا در آغاز یا انجام آن نیامده باشد.
به همین روی در این نوشتار برای آشنایی با آموزه های اخلاقی شاهنامه به برخی از نگره های حکیم ابوالقاسم فردوسی که از قرآن کریم و سیره نبوی و علوی بهره جسته است به طور مستند و با برابری آیات و روایات با فرازهایی از کتاب سترگ استاد توس بسنده می کنم:
آموزه هایی قرآنی در شاهنامه (20)
1- نادیده بودن پروردگار:
«لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» [سوره انعام، آیه 103]؛(دیده ها و چشمها او را در نمی یابند و اوست که دیدگان را در می یابد و او لطیف و آگاه است.)
به بینندگان آفریننده را ... نبینی مرنجان دو بیننده را
2-یاوری پروردگار و فرشته امین الهی:
«فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ» [سوره تحریم، آیه 4]؛(به راستی خدا خود سرپرست اوست و جبرئیل و صالح مؤمنان [نیز از اویند]).
در نبرد بزرگ کی خسرو با افراسیاب، فردوسی چنین می سراید:
«پس لشگرش هفتصد ژنده پیل ... خدای جهان یارش و جبرئیل»
3- ترجمان آیات آفرینش:
«فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» [سوره مؤمنون، آیه 14]؛(پس آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است.)
بر آن آفرین، کآفرین آفرید ... مکان و زمان و زمین آفرید
4-معاد اندیشی:
از حکیم احمد غزالی که فیلسوف هم روزگار فردوسی است، آورده اند که روزی در مجلس سخنرانی روی با حاضران کرد و گفت:«ای مسلمانان، هرچه در این چهل سال، من از سر منبر با شما می گویم، فردوسی آن را در یک بیت گفته است که اگر بدان کار کنید، از گفته های دیگران مستغنی توانید بود:
ز روز گذر کردن اندیشه کن ... پرستیدن دادگر پیشه کن» (21)
بترس از خدا و میازار کس ... ره رستگاری همین است و بس
آموزه های روایی در شاهنامه
1- میانه روی و اعتدال در کارها:
«خیرالامور اوسطها»؛ (بهترین کارها میانه روی است.)به کار زمانه میانه گزین ... چو خواهی که یابی همی آفرین
2- خدمتگزاری وظیفه شهریاران:
«سید القوم خادمهم»؛ (بزرگ و شهریار هر طایفه، خدمتگزار آن طایفه است.)چه گفت آن سخنگوی با ترس و هوش ... چو خسرو شدی بندگی را بکوش
3-راستگویی در هر جایگاه:
«الحق مر»؛ (گفتن درستی و راستی، تلخ است.)نگر تا چه گوید سخنگوی بلخ ... که باشد سخن گفتن راست، تلخ
4- شتاب، کرداری اهریمنی:
«العجلة من الشیطان»؛ (عجله نمودن و شتاب داشتن، کار اهریمن است.)شتاب و بدی کار اهریمن است ... پشیمانی و رنج جان و تن است
5- چاه نکندن بهر کسی:
«من حفر بئرا لاخیه فقد وقع فیه»؛(هر کسی که چاهی برای برادر مؤمن اش بکند خودش در آن می افتد.)
کسی کو به ره برکند ژرف چاه ... سزد گر نهد در بن چاه، گاه
6- آدمی برگزیده و برآورده خداوندی:
«انفذ امره اختار آدم (علیه السلام) خیره من خلقه و جعله اول جبلته»[نهج البلاغه، خطبه 91]؛(در نهج البلاغه پیشوای پارسایان آمده است: [هنگامی که خدا زمین را آماده زندگی انسان ساخت] و فرمان خود را صادر فرمود، آدم را از میان آفریدگان برگزید و او را نخستین و برترین آفریده خود در زمین قرار داد.)
تو را از دو گیتی برآورده اند ... به چندین میانجی بپرورده اند
نخستین فطرت، پسین شمار ... تویی، خویشتن را به بازی مدار
7- امام علی (علیه السلام) دروازه شهر دانش نبوی (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
«انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیاتها من بابها»؛(روایت شریف پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم): من شهر دانش هستم و علی دروازه آن شهر می باشد، پس هر کس که می خواهد به علم دست یابد به سراغ علی برود.)
که من شهر علم ام، عَلیَم در است ... درست این سخن، گفت پیغمبر است
و در جای دیگری از شاهنامه آورده شده است:
«شهر علم نبوی را در زنیم ... بوسه بر خاک پی حیدر زنیم»
8-کشتی نجات بودن خاندان پاک پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله و سلّم):
«مثل اهل بیتی مثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق»؛(حدیث مشهور «سفینه» که از پیامبر گرانقدر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کتابهای روایی آمده است: اهل بیت من، همانند کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار گشت [از طوفان] برست و هر کس از آن دوری جست، غرقه [امواج] گشت.)
حکیم، این جهان را چو دریا نهاد ... برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته ... همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی به سان عروس ... بیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علی ... همان اهل بیت نبی و ولی
9-دوستی با دوستان کردگار و دشمنی با دشمنان پروردگار (فروع دینی تولا و تبرا):
هر آن کس که در جانش، بغض علی است ... از او زارتر در جهان، زار کیست؟10- هم نشینی درستکاران همانند هم جواری با عطر فروشان (عنبر فروشان) و هم نشینی بدکاران به مانند ارتباط با آهنگران یا انگشتگران (ذغال فروشان):
«مثل الجلیس الصالح الدادی ان لا یجدک من عطره یعلقک من رحیه و مثل الجلیس السوء کمثل الحداد ان لم یحرقک بشرره یؤذیک بدخانه»؛ (22)(مثل هم نشین نکوکار همانند عطر فروش می باشد که اگر عطرش به شما ندهد از هم جواری اش خوشبخو خواهید شد و مثل هم نشین بدکار مانند آهنگری است که اگر شراره آتش اش شما را نسوزاند از دود آتش آزار خواهید دید.)
به عنبرفروشان اگر بگذری ... شود جامه ات سر به سر عنبری
و گر تو شوی نزد انگشتر ... از او جز سیاهی نیایی دگر
11- در ستایش خرد (عقلانیت):
* «لا جمال أزین من العقل»؛ (هیچ زیبایی ای برتر از عقل و خرد وجود ندارد.)خرد بهتر از هرچه ایزد بداد ... ستایش خرد را به از راه داد
* «العاقل اذا أبصر بعینه شیئا عرف الحق منه»؛
(عاقل و خردمند هر هنگامی که با چشم خویش چیزی را مشاهده کند، از آن راه حق را می بیند.)
خرد چشم جان است چون بنگری ... تو بی چشم، شادان جهان نسپری
12- تباهی زمانه بر پایه دگرگونی احوال شهریاران:
ابوالفضل مستوفی از اندیشمندان قرن هفتم در کتاب «خرد نمای جهان افروز» برخی از بیتهای شاهنامه را با کلمات قصار مولا امام علی (علیه السلام) تطبیق نموده است؛ (23)* «اذا تغیر السلطان تغیر الزمان»؛ (چون شهریار و فرمانروا از حال خود دگرگون شود، روزگار تباه می گردد.)
مبادا که بیداد آید ز شاه ... که گردد زمانه سراسر تباه
پی نوشت ها :
1- دبیرکل بنیاد فردوسی.
2- ارایه شده در نشستهای ادبی بیست و هفتمین دوره جشنواره جهانی زمستانی سارایوو (سارایوسکازیما)، مجموعه تاریخی غازی خسرو بیک، سارایوو-بوسنی و هرزگوین، 20 بهمن 1389.
3- یونانیان و بربرها، امیرمهدی بدیع.
4- در شناخت فردوسی، محمدمحیط طباطبایی، ص 181.
5- بوسه بر خاک پی حیدر، علی ابوالحسنی.
6- گل رنجهای کهن، جلال خالقی مطلق ص 99، برگزیده مقاله هایی درباره شاهنامه فردوسی، به کوشش علی دهباشی.
7- حماسه فردوسی، عطاء الله مهاجرانی، صص 47-45.
8- دوره آثار فلوطین، تاسوعات، برگردان محمدحسن لطفی، ج2، ص 1082.
9- چهارمقاله، احمد نظامی عروضی، ص 80.
10- همان، ص 78.
11- فردوسی و شاهنامه، محمدمحیط طباطبایی، ص 120.
12- نمیرم از این پس که من زنده ام، گردآورنده غلامرضا ستوده، ص 850؛ مجموعه مقاله های کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی و هزاره شاهنامه، نشر دانشگاه تهران، دی ماه 1369.
13- شاهنامه، تصحیح جلال خالقی مطلق، نشر دایرة المعارف بزرگ اسلامی.
14- برگهایی در آغوش باد، غلام حسین یوسفی، ج1، ص 13.
15- الکنی و الالقاب، عباس قمی، ج3، ص 20.
16- مقاله تشیع فردوسی، احمد مهدوی دامغانی، مجله گلچرخ، سال 2، ش 8 و 9، صص 16-4.
17- سخن و سخنوران، بدیع الزمان فروزانفر، صص 49-47.
18- مصاحبه حسن حسن زاده آملی، کیهان فرهنگی، ش 5، 1مرداد ماه، 1363.
19- سخن و سخنوران، بدیع الزمان فروزانفر، ص 48.
20- تأثیر قرآن و احادیث در شاهنامه فردوسی، حسن منتصب مجابی؛ حکمت نظری و عملی در شاهنامه فردوسی، سجاد چوبینه.
21- مرزبان نامه، مرزبان ابن رستم، ص 77.
22- محاضرات الادباء، راغب اصفهانی، ج3، ص 6.
23- خردنمای جهان افروز، ابوالفضل یوسف ابن علی مستوفی، ص 20.
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}