تأثیر فردوسی بر فرهنگ بوسنی و نقش اوژیچانین در آن
فردوسی در بوسنی
شاهنامه ی فردوسی در بوسنی از دیرباز مخاطبان فراوانی به ویژه میان قشر تحصیل کرده، پیدا کرده است. فردوسی به عنوان برجسته ترین شاعر حماسه سرا در جهان اسلامی همیشه مورد تقلید شاعران زیادی قرار گرفته است.
نویسنده: دکتر سداد دیزدارویچ (1)
تأثیر فردوسی بر فرهنگ بوسنی و نقش اوژیچانین در آن
چکیده
شاهنامه ی فردوسی در بوسنی از دیرباز مخاطبان فراوانی به ویژه میان قشر تحصیل کرده، پیدا کرده است. فردوسی به عنوان برجسته ترین شاعر حماسه سرا در جهان اسلامی همیشه مورد تقلید شاعران زیادی قرار گرفته است.«ثابت اوژیچانین بوسنوی» یکی از برجسته ترین و موفقترین شاعران کلاسیک بوسنی و هم چنین بهترین شاعر حماسه سرای عثمانی است؛ وی سالهای متمادی مورد تقلید و پیروی بسیاری از شاعران نامدار عثمانی قرار گرفت اما هیچ کدام از مقلدان وی نتوانستند مثل او آثار جاودانه ای خلق کنند؛ او یک منظومه ی حماسی بسیار برجسته به وجود آورد و این منظومه وی را جاودانه ساخت و برای همیشه نام اش را در میان بزرگان ادب جهان ثبت زد.
فرضیه ی نگارنده این است که «اوژیچانین» شدیداً تحت تأثیر «فردوسی» قرار گرفت و با شاهنامه ی وی مأنوس بود. در این تحقیق سعی کردیم با آوردن نمونه هایی، شیوه و شدت و ضعف تأثیر فردوسی بر او را نشان دهیم. بر این باوریم که این موفقیت بزرگ «اوژیچانین» در حماسه سرایی به خاطر چند عامل مهم مدیون فردوسی است:
در وهله ی اول شباهت خلق و خو و شخصیت «فردوسی» و «اوژیچانین» که هر دو ماجراجو، آزادمنش، عدالت پرور و سربلند اند تا حد زیادی باعث شده که زبان شان فاخر، استوار، غرورآفرین و برنده جلوه کند.
از طرف دیگر، حضور قابل توجه قهرمانان شاهنامه و اشارات متعدد به داستانهای فردوسی در آثار «اوژیچانین» حاکی از این است که شاعر بوسنیایی، فردوسی را الگوی خویش قرار داده و در این راه موفقیت خوبی کسب کرده است.
منتها رابطه ی «فردوسی» و «اوژیچانین»، این جا تمام نمی شود؛ زیرا در تمام جنبه های آثار اوژیچانین به نوعی شاهد حضور پشت صحنه ی فردوسی هستیم. هسته ی اصلی آثار اوژیچانین، نبرد نور و تاریکی یا خیر و شر است که به تأثیر از شاهنامه حتا در طبیعت میان شب و روز یا آفتاب و ابرها رخ می دهد. هم چنین اوژیچانین مانند فردوسی اوج هنر خویش را در وصف طبیعت و میدان نبرد نشان می دهد.
مقدمه
مسأله ی تأثیر ادبیات فارسی بر ادبیات کلاسیک بوسنی و هرزگوین بسیار جالب و قابل توجه است. اگرچه شعرا و نویسندگان بوسنی هرگز به ایران نیامده و درس و ادب فارسی را یاد نگرفته اند اما تک تک آنها جزو مبلغان موفق این فرهنگ و ادب غنی به شمار می آیند.آنها زبان و ادبیات فارسی را در مدارس استانبول یا از کتابهای فارسی یادگرفته و پس از این به عنوان شاعر، نویسنده یا شارح این ادبیات در دنیا مطرح شدند. مردم بوسنی خیلی زود اسلام را پذیرفتند و بعد از قرنهای متمادی برای حفظ و رواج این دین مقدس خون خویش را پیشکش نموده اند.
هم زمان با ورود اسلام، فرهنگ و ادبیات اسلامی نیز وارد بوسنی می شود. بسیاری از شعرا و نویسندگان بوسنی زبان «فارسی»، «عربی» و «ترکی» را به عنوان «زبان مادری» می پذیرند و آثار گرانقدر و با ارزشی را خلق می کنند.
در زمان سلطنت عثمانی در بوسی شاعران بسیار زبردستی ظهور می کنند که از این میان، «ثابت اوژیچانین» () مقام ویژه ای دارد.
بدین دلیل، این تحقیق مختصر را به «ثابت اوژیچانین» که در ادبیات کلاسیک بوسنی، «فردوسی بوسنی» تلقی می شود، اختصاص می دهیم. شایان ذکر است که نگارنده این مقاله اشعار شاعر بوسنی را آزاد ترجمه کرده و به وزن و قافیه توجه نکرده است.
بوسنی و هرزگوین در قرون وسطی و ارتباط با ایران
بوسنی و هرزگوین قبل از آمدن عثمانی ها، دینی منحصر به فرد داشت که شدیداً تحت تأثیر آموزه ها و قوانین دین مانی ایرانی بود. این دین اگرچه از مسیحیت نشأت گرفته اما تحت تأثیر دین مانی که در دوران میان قرن 10 و 15 میلادی رواج و نفوذ فراوانی در اروپا داشت، قرار گرفته است.دین بوسنی آن زمان اصول مانویت را پذیرفته و از اصول مسیحیت دور شده بود. مردم بوسنی دین خویش را مسیحیت نامیده بودند اما کلیسای روم و قسطنطنیه (3) آنها را مرتد نامیده و علیه حکومت بوسنی و ملت آن چند جنگ صلیبی به راه انداختند.
مهمترین ویژگی ای که از دین مانی در دین بوسنی قبل از اسلام که امروز در دنیا به اسم «بگومیلها»(4) یا «پاتارنها»(5) شناخته شده است، بازمانده، دوگانگی خلقت است؛ آنان مثل زرتشتی ها و مانوی ها معتقد بودند که خداوند متعال دنیای مادی، فقر و بدی را خلق نکرده بلکه ابلیس خالق چنین دنیایی بوده است.
از طرف دیگر «بگومیلها» کلیسای قسطنطنیه و روم را به رسمیت نشناخته و پاپ را به عنوان نماینده ی ابلیس دانسته بودند. هم چنین مانی ها گرایش بسیار شدیدی به زهد و گوشه نشینی، عبادت و روزه و امثال آنها داشتند.
همه ی پیروان مذاهب مختلف و فرقه های گوناگون که در اروپای آن زمان مرتد شناخته شده بودند، تحت فشار، تعقیب و شکنجه ی شدیدی قرار می گرفتند اما در بوسنی راحتی و بدون ترس و واهمه زندگی می کردند. بوسنی و هرزگوین از قرن 13 میلادی به نوعی مرکز نهضتهای ضد کلیسا و ادیان ارتدادی مطرح می شود.(Imamović,1996,str,84-92)
اگرچه بوسنی هرگز رابطه ی نزدیکی با ایران نداشته اما به سبب موقعیت جغرافیایی ویژه اش سه بار در طول تاریخ به طور غیرمستقیم با ایران رابطه برقرار کرده بود:
1- اولین بار قبل از میلاد از طریق دین مهرپرستی یا میتراییسم (6) که زمان طولانی دین رسمی روم باستان بود با ایران ارتباط برقرار کرد. سالهای متمادی قبل از میلاد و هم چنین بعد از آن، بوسنی بخشی از امپراتوری روم به حساب می آمد.
بدین دلیل امروز در جای های مختلف بوسنی آثار باستانی زیادی پیدا می شوند که به ارتباط بوسنی و ایران از طریق دین میتراییسم اشاره می کند.(Halilović,2002,str.160-169)
2- بار دوم بوسنی از راه دین مانی با ایران ارتباط برقرار کرد، در قرون 10، 11 و 13 میلادی که دین مانی در شرق و غرب اروپا رواج زیادی پیدا کرد و زمانی که کلیسا همه ی پیروان ادیان دیگر و حتا افراد دانشمندی را که اختلاف نظری با آن داشت، مورد تفتیش و شکنجه قرار می داد، دین جدیدی در بوسنی رسمیت پیدا کرد.
این دین با مسیحیت رسمی کاملاً در تضاد بود. گفتنی است که پیروان این مذاهب دینی و فرقه ها در بوسنی و اروپا که در ایتالیای شمالی و فرانسه ی جنوبی بسیار رواج داشتند، نهضتهایی مانند آیین پروتستان، (7) عقل گرایی (8) و ضد کلیسا ایجاد کرده بودند.
چنان که می دانیم رنسانس اروپا از قرن 14 میلادی در ایتالیا آغاز می شود و بعد از آن در فرانسه ادامه پیدا می کند. رنسانس در اصل حرکت ضد سلطه ی کلیسا و بازگشت به انسان و عقل بود. ایتالیای شمالی با بوسنی آن زمان هم مرز بود و خیلی از پیروان مذاهب ارتدادی در اروپا به بوسنی آمده و درس دینی آموخته بودند.(Hadžialić,1999,str.7-15 )
3- بار سوم با حمله ی عثمانی ها در قرن 15م. بوسنیایی ها از طریق ادبیات و تصوف با ایران و فرهنگ ارتباط برقرار کردند.
«بگلومیلها» یا پیروان دین بوسنی به خاطر اشتراکات فراوانی که با اسلام و تصوف داشتند و هم چنین به خاطر مشکلات عقیدتی و جنگی با سایر کشورهای اروپا دین اسلام را راحت پذیرفتند.
بدین دلیل بود که بوسنیایی ها زودتر و بهتر از همه ملتهای غرب امپراتوری عثمانی این فرهنگ و ادبیات اسلامی را پذیرفتند و آن را رواج و گسترش دادند؛
منتها ادبیات و علمای بوسنی برخلاف سایر ملتهایی که جزو فرهنگ اسلامی شدند، ادبیات اسلامی خویش را با چهار زبان، یعنی بوسنی، عربی، فارسی و ترکی می نوشتند.
(Algar,2001,str.65-66)
به خاطر جنگهای پی در پی و مشکلات دیگر، ادبیات کتبی در بوسنی قبل از وارد شدن به فرهنگ اسلام رشد زیادی نداشته و بیشتر کتابهای مذهبی و کتیبه ها روی سنگهای مخصوصی به نام «استچاک»(9) بر قبرهای آن زمان باقی مانده است منتها ادبیات شفاهی به ویژه حماسه در آن زمان رواج زیادی پیدا کرده بود.
با آمدن عثمانی ها، بوسنی منطقه ی ترانزیت میان شرق و غرب می گردد و ادبیات بوسنی پیش از اسلام قطع می شود و تنها در شکل داستانهای حماسی و اشعار غنایی مانند: «بالاد»(10) یا «ترجیع بند» میان مردم عام باقی می ماند.(Šabanović,1973,str,13-14)
ادبیات بوسنی و هرزگوین در زمان حکومت عثمانی ها
در طول حکومت عثمانی در بوسنی دو نوع ادبیات به چهار زبان رواج داشت. از یک طرف ادبیات شفاهی و مردمی که به زبان بوسنی و به خط عربی، سیریلیک یا لاتینی ثبت شده و از طرف دیگر ادبیات کتبی که به زبانهای عربی، فارسی و ترکی دوام پیدا کرد.از همان آغاز ورود اسلام به بوسنی، یعنی قرن 15 میلادی شاعران توانایی پیدا شدند که به زبانهای اسلامی کاملاً مسلط شدند و شعر را هنرمندانه می گفتند؛ اوج این نوع ادبیات که امروز به نام ادبیات درباری مطرح است، دوره میان قرن 16 و 18 میلادی است ولی در قرن 19م. تعدادی از شاعران بوسنی به این زبانها نیز شعر می گفتند.
اواخر قرن 18م. و آغاز قرن 19م. احیای زبان ملی به خط عربی به نام «آلهامیادو»(11) آغاز می شود.(Nametak,1980,str.249)
الف- ادبیات شفاهی
قبل از آمدن اسلام به بوسنی به خاطر جنگهای زیادی که کشور بوسنی با همسایگان داشته ادبیات رشد کافی پیدا نکرد اما ادبیات بیشتر در زمینه ی دین و مطالب دینی و حماسه رواج پیدا کرد.این نوع ادبیات نیز بعد از استقرار حکومت اسلامی در بوسنی با شکل بسیار کم رنگ و به طور شفاهی داوم پیدا کرد. مجموعه ی بزرگی از داستانهای حماسی و اشعار غنایی به نام «بالاد» و «سودالینکا»(12) که سینه به سینه به ما رسید از این دوره باقی مانده است.
مستشرقان غربی خیلی زود در قرن 17 میلادی رو به این ادبیات آوردند و حتا «گوته»، شاعر معروف آلمانی شیفته ی این نوع ادبیات شده بودند. ادبیات شفاهی بوسنی بعد از ورود اسلام، آمیزه ای از فرهنگ و سنتهای اسلامی و اسلاوی شد و یک ترکیب بسیار جالبی را خلق کرده بود.
دانشمندان بزرگ آلمانی به نام «فریدریش کراووس»(13) و «گورگ ستاد میلر»(14) معتقدند که برخی از اشعار حماسی شفاهی بوسنی با حماسه ی هومر و حماسه ی آلمانی برابر است.
(Balic,1990,str.42)
خیلی از دانشمندان اروپایی اشعار حماسی بوسنی را ضبط، بررسی و تحلیل و به دنیای امروز معرفی می کردند. این نوع ادبیات در بوسنی، به دلایل گوناگون که به نظامهای حکومتی گذشته باز می گردد، کاملاً متروک و ممنوع شده بود.
در کنار اشعار و داستانهای منظوم حماسی در بوسنی دو نوع شعر به نام «بالاد» یا ترجیع بند و «سودالینکا» که در زبان فارسی معادلی ندارد رواج فراوانی داشت.
«سودالینکا» شعری است که از کلمه ی عربی «سودا» به وجود آمد و حتماً باید با آواز همراه ساز یا بدون آن خوانده شود. مضمون اصلی این نوع شعر، عشق و شور و اشتیاق، مشکلات عاشق و معشوق و درد دل و بیان زبان حال عاشق است.
این نوع شعر امروز بسیار محبوبیت و شهرت دارد و به عنوان شعر ملی و سنتی مطرح است و حتا در سایر کشورهای همسایه رواج پیدا کرده است.(Balic,ibid,str,49)
نوع دیگر به نام «بالاد» که در فارسی به ترجیع بند ترجمه می شود اما هیچ شباهتی به آن ندارد و هیچ تکراری در آن دیده نمی شود نیز شعر عاشقانه است که با آواز برای دیگران خوانده می شود. سراینده این نوع شعر ناشناخته است. مانند: «سودالینکا» و داستانهای منظومه ی حماسی است اما کاملاً معلوم است که ساخته و پرداخته ی یک شخص هنرمند است.
در ادبیات شفاهی بوسنی بالادهای فراوانی وجود دارد منتها یکی از آنها به نام «زن حسن آقا»(15) چند قرن پیش شهرت جهانی پیدا کرد و تقریباً به همه زبانهای مهم دنیا جز ترکی و عربی (در برخی منابع ذکر شده که به این زبانها نیز) ترجمه شده است. البته خوشبختانه چندی پیش متن مشهور «زن حسن آقا» به زبان فارسی هم برگردانده شده است.
«گوته» هم از طریق همین متن با روحیه و عواطف اسلامی آشنا شد و سراغ ادبیات شرقی و حافظ آمد. دانشمندی به نام «گسمات»(16) معتقد است که این زیباترین و هنری ترین شعر دنیا است.(Balic,ibid,str,54)
ب- ادبیات کتبی بوسنی
از زمان ورود اسلام در قرن 15م. تا آمدن اتریشی ها در اواخر قرن 19م. در بوسنی ادبیات دیوانی رواج زیادی داشت. در این زمینه دانشمندان و محققین بوسنی هنوز در مرحله ی پیدایش و معرفی آثار و مؤلفان هستند و تاکنون نام حدود چهارصد نفر که به زبانهای فارسی، عربی و ترکی می نوشتند، ثبت شده است.اوج این ادبیات میان قرون 16 و 18 میلادی است اما در تمام ادوار یعنی از قرن 15م. تا قرن 19م. دوام داشت. یک نهضت ادبی که در بوسنی به نام «الهامیادو» مشهور است و در مقابل ادبیات دیوانی قرار دارد بسیار ساده تر و از حیث هنر دارای ارزش کمتری است. خیلی از شعرای بوسنی در کنار زبانهای عربی، فارسی و ترکی به زبان بوسنی نیز شعر می گفتند. این ادبیات تا آغاز قرن 20م. دوام داشت اما در طول زمان جنبه ی مردمی و ملی پیدا کرد.
بخش اعظم و مهمتر ادبیات کلاسیک بوسنی ادبیاتی است که به زبانهای مشرق زمین نوشته شده و شاید هشتاد درصد ادبیات کلاسیک بوسنی شامل چنین آثاری است.
اسلام از طریق عرفان و تصوف و به خاطر شباهت فراوان با دین قبلی بوسنیایی ها در زمینه ی زهد، عبادت، پرهیزگاری، دوری از مادیات و دنیا، باطن گرایی و امثال آن وارد بوسنی شد و از این طریق از ادبیات و زبان فارسی نیز تأثیر بیشتری پذیرفت.(Balic,ibid,str,36)
در بوسنی در انجمنهای فراوانی زبان و ادبیات فارسی تدریس و مطالعه می شد. از آغاز حکومت عثمانی در بوسنی، انجمنهایی به نام «مثنوی خوانی»، یعنی خواندن و شرح مثنوی مولوی رواج داشت و هنوز هم پابرجاست.
(Ljubovic Grozdanic,1995,str.206)
در قرن 15م. تأثیر ادبیات فارسی در بوسنی شدیدتر بود و در این زمان آثار زیادی به زبان فارسی نوشته شده اما امروز اندکی از آنها باقی مانده است. خیلی از شعرای بوسنی به تقلید از شعرای فارسی آثاری خلق کردند که معروفترین آنها «بلبلستان» فوزی به تقلید از گلستان سعدی و «مثنوی کوچک» حبیبی به تقلید از مولوی است.(Nametak,1989,str.8)
مهمترین ویژگی این نوع ادبیات در بوسنی عقل گرایی، نقادی، گرایش به زندگی و جامعه، توجه به زمان حال، بیشتر از رو آوردن به عرفان و انفعال روحی و ارزشهای ماورای طبیعی و هم چنین فرازمانی و فرامکانی است.
بهترین نمونه های این گروه شاعران و نویسندگان بوسنی: «فوزی»، «سودی»، «حسن آق حصاری»، «ابراهیم آلایبگویچ»، «علی دده»، «علی الدین بسنوی» و امثال آنها.
(Balic,1990,str.36 i Ljubovic i Grozdanic,1995,str.207)
ثابت اوژیچانین و تأثیر فردوسی
ثابت علاء الدین اوژیچانین بوسنوی یکی از بهترین شاعران کلاسیک بوسنی و هم چنین عثمانی است. سال تولد این شاعر معلوم نیست اما دقیقاً معلوم است که در سال 1712 میلادی فوت کرده است. وی در شهر اوژیتسه در یکی از خانواده های اشرافی تحصیل کرده به دنیا آمد و در طی زندگی پربار خویش فراز و نشیبهای فراوانی داشت.به خاطر طبیعت ماجراجوی اش با مشکلات زیادی روبه رو شد. گاهی در مقام وزیر یکی از ایالتهای امپراتوری عثمانی بود و گاهی شاعری بی پول و درمانده؛
گرچه حتا در زمان خویش یکی از بزرگترین و پرتأثیرترین شاعران عثمانی محسوب می شد اما هرگز به دربار نرسید؛ زیرا شاعران درجه دوم دربار را اشغال کرده بودند.
وی در ادبیات عثمانی نهضت جدیدی ایجاد کرد که پس از مرگ اش همه ی شاعران از او پیروی کردند. او زبان محاوره ای و موضوعات روزمره را وارد شعر کرد و ادبیات سنگواره ای آن زمان را به نوعی تازه کرد.
از طرف دیگر شعر را ساده به عامه مردم نزدیک گردانید. بسیاری از منتقدین از وی خرده می گیرند که عناصر فرهنگ و فولکلور ملت خویش را وارد ادبیات درباری کرده اما این کار وی آغاز یک موج جدیدی در ادبیات کلاسیک گردید.
وی به زبان عثمانی شعر می گفت اما بر زبان فارسی و عربی نیز کاملاً مسلط بود. در کنار دیوان، چند منظومه ی دیگر نیز دارد از جمله:«ظفرنامه، قصیده، رمضانیه و معراجیه» و امثال آنها.
«ظفرنامه» بهترین اثر اوژیچانین و مهمترین و پرتأثیرترین آثار حماسی در تمام تاریخ ادبیات عثمانی است.(Nametak,1989,str.111-113,Basagic,1931,str.65)
هم چنین (خانجی، صص 92-86، 1973)؛
در آثار اوژیچانین، تأثیر فردوسی کاملاً آشکار است. روح این شاعر مانند روح فردوسی حماسی است و وی در همه ی آثار خویش زبان فاخر، مقطع، هجومی و وصفی به کار می گیرد. «ثابت اوژینچانین» با ادبیات فارسی به ویژه شاهنامه ی فردوسی آشنایی زیادی داشت.(Nametak,1997,str.127)
فراوانی به کارگیری نامهای قهرمانان شاهنامه و نام خود فردوسی و شاهنامه در اولین برخورد با آثار وی، خواننده را متوجه این حقیقت می کند. اوژیچانین در بیان خویش به خوبی از مضامین و موضوعات شاهنامه به عنوان تلمیح و ارسال المثل استفاده می کند، برای مثال در بیت:
«این است اسفندیار در هفت خان ... و رستم به پیکار مازندران»
(Nametak,ibid,str.129)
از این بیت معلوم می شود که اوژیچانین، آشنایی کاملی با هفت خان رستم و اسفندیار و ماجرای جنگ مازندران دارد. اگر ویژگی های سبک فردوسی و شاهنامه در نظر بگیریم، متوجه می شویم که بین زبان و روش فردوسی و اوژیچانین شباهت زیادی وجود دارد.
همان طور که می دانیم یکی از مهم ترین و شاید برجسته ترین ویژگی فردوسی، وصف است از جمله وصف جنگ و نبرد، طبیعت، پهلوانان و امثال آن اما بهترین توصیفات شاهنامه وصف میدانهای جنگ است. (نولدکه، صص 122-121؛ صفا، ص 239، 1374)
از طرف دیگر اساس شاهنامه ی فردوسی و در کل حماسه ی ملی ایرانی، نبرد میان نیکی و بدی، نور و تاریکی، اهورامزدا و اهریمن است. این اعتقاد به نبرد و جاودانی میان نور و تاریکی ریشه در دین کهن مزدایسنه ایران دارد. (عبادیان، ص 270، 1369)
در وصفهای شاهنامه، این نبرد کاملاً آشکار می شود و تقریباً همه ی اوصاف طبیعت، روز و شب، نبرد و امثال آن به نوعی این ستیز نور و تاریکی و خیر و شر را بیان می کند. برای مثال در این جا چند نمونه می آوریم:
«چو خورشید زد عکس بر آسمان ... پراکنده شد لاژورد ارغوان»(1/88/55)
«چو برداشت پرده ز ماه آفتاب ... سپیده برآمد بپالود خواب» (1/12/380)
«چو خورشید گشت از جهان ناپدید ... شب تیره بر دشت لشکر کشید»(2/208/478)
«چو خورشید تابان برآورد پر ... سیه زاغ پران فرو برد سر»(231/811)
«چو خورشید تیغ از میان برکشید ... شب تیره گشت از جهان ناپدید» (4/12/509)
«چو خورشید زرین سپر برگرفت ... شب تیره زو دست بر سر گرفت»(6/159/390)
(عبادیان، همان، صص 275-270)
این نوع توصیفهای شب و روز و مبازه میان آنها در شاهنامه ی فردوسی فراوان است و می توان گفت که هسته ی اصلی توصیفهای شاهنامه را تشکیل می دهد.
در مورد ثابت اوژیچانین این نوع دیدگاه نسبت به پدیده ها مانند شب و روز کاملاً آشکار است و در این جا اوژیچانین حتماً مدیون هنر و اندیشه ی فردوسی می شود. اوژیچانین، مثل فردوسی استاد وصف است و توصیفهای وی شدیداً تحت تأثیر فردوسی است.
وی مثل فردوسی در جای های گوناگون آثارش صحنه ی مبارزه میان شب و روز و به عبارتی دیگر ستیز نور و تاریکی و خوبی و بدی را نشان می دهد. در این مقاله با چند مثال بارز قانع می شویم:
«افراسیاب شب تاریک را با شمعها آواز می خواند و می رقصد
زیرا مالک کی خسرو روز را تسخیر کرد»
***
«آن، شفق طلوع پرهای تابناک نیست
دامن خون آلود است که شب ماه را متولد کرد» (Nametak,1997,str.65)
در این نمونه ها نیز مبارزه میان شب و روز، تاریکی و نور مشاهده می شود منتها ین جا قهرمان شاهنامه مانند: «کی خسرو» و «افراسیاب» برای تعبیر بهتر به کار رفته است.
«افراسیاب»، قهرمان توران که در شاهنامه «نماد تجاوزگران ترک» است در این جا «نماد تاریکی و شب» می شود. از طرف دیگر، پادشاه «کی خسرو» ایرانی، «نماد روشنی و روز» می گردد.
اوژیچانین، داستانهای شاهنامه ی فردوسی را به عنوان تلمیح به کار می گیرد و این نشانه ی اهمیت فردوسی و شاهنامه ی وی در اندیشه و آثار اوست. فردوسی در زمینه ی وصف میدان جنگ و نبرد نیز بر اوژیچانین تأثیر گذاشته است.
همان طور که فردوسی استاد وصف و شاید یکی از بهترین وصف کننده های طبیعت و صحنه های جنگ در ادبیات فارسی است ثابت اوژیچانین نیز استاد وصف و حماسه سرایی در ادبیات عثمانی است.
فردوسی بهترین وصفها را در زمینه ی صحنه های جنگی و میدان جنگ آفرید و در این توصیفهای اغراق آمیز و مبالغه ی زیادی دارد؛ از گرد و غبار فراوانی در میدان جنگ، روز مثل شب می شود و فریاد و فغان جنگجویان حتا بالاتر از آسمان می رود. جوی های خون آلود از همه ی اطراف جاری می شود و قهرمانان مانند: دیوها و کوه ها به هم هجوم می آورند.
(صفا، همان، ص 239؛ نولدکه، همان، صص 127-125)
برای نشان دادن تأثیر فردوسی بر اوژیچانین در این زمینه چند مثال از هر دو شاعر می آوریم:
«چنان تیره گون شد ز گرد آفتاب ... تو گفتی جهان غرق شد اندر آب
سپاهش به کردار مور و ملخ ... نبد دشت پیدا نه کوه و نه شخ»
(صفا، همان، ص 273)
از این قبیل در شاهنامه ی فردوسی مثالهای بسیار فراوان پیدا می شود اما در این جا به این ابیات بسنده می کنیم از «ثابت اوژیچانین» مثال زیر را ذکر می کنیم:
«از سربازان چنان فریاد و ناله برخاست
که نُه طاق زمین و آسمان به لرزه درآمد
اشک خونین سنگ را یاقوت سرخ کرد
و زمین خاکی مانند شقایق سرخ شد»
(خانجی، ص 92، 1373)
همان طور که دیده می شود در اشعار اوژیچانین نیز مانند اشعار فردوسی شاهد اغراق بیش از حد هستیم اما این به بیان موفقتر صحنه جنگ کمک زیادی می کند. از طرف دیگر ثابت اوژیچانین مانند فردوسی اهل رزم و جنگ و شمشیر است و در اشعار حماسی وی کلمات غنایی و عواطف دیده نمی شود. وی حتا همکاران خویش را یعنی شعرا و ادیبان را به توصیف جنگ دعوت می کند و می گوید:
«درباره ی شمشیر و سپر محکم شعر بگو
اکنون وقت شانه زدن موی خوشبو نیست
هنگام کمان و سپر است»
(Nametak,1989,str.60)
اوژیچانین حتا قهرمانان خویش را بالاتر از قهرمانان فردوسی می داند و از قهرمانان فردوسی حتا خرده می گیرد و می گوید:
«زرنگی بهرام گور را مدح مکن ... مگر گور وحشی می تواند بجنگد»
(Nametak,ibid,str.128)
این جا اوژیچانین خودش را به نوعی بالاتر از فردوسی می داند و غیر مستقیم با وی مجادله می کند. اوژیچانین، همان طور که گفتیم، استاد بی نظیر وصف طبیعت است و مانند فردوسی بهترین توصیفهای طبیعت از وی برجای مانده است.
یکی از بهترین نمونه های برتری این هنر در اشعار وی مطلع منظومه حماسی«ظفرنامه» است. او در این جا به نحو احسن صحنه زمستان را وصف می کند و تعبیرها و تشبیه های بسیار زیبایی به کار می برد؛
«زمستان» را به «شمشیر» و «طوفان» را به «شلاق» همانند می کند. این توصیفها آن قدر هنرمندانه و موفق است که گویی طبیعت، آدم شده و مانند انسانها با هم جدال می کند:
«زمستان گویی تیغ دمشقی برنده است ... طوفان گویی شلاق تیز و زننده است
ابرها زیر آسمان موی همدیگر را می گیرند ... و خشم خویش را روی زمین می ریزند»
(Nametak,ibid,str.60)
در نتیجه می توان گفت: «اوژیچانین مانند فردوسی موفقیت خویش را مدیون زبان ویژه ی حماسی می داند که در آن توصیفهای عالی از صحنه های طبیعت و جنگ و کلمات فاخر، مردانه و مقطع با لحن و طنین کوبنده، صحنه ی واقعی نبرد را ترسیم می کند.
اگرچه زندگی پرماجرا و مشکلهای فراوان مالی به اوژیچانین اجازه نداد که در آرامش و با خیال راحت کار کند اما وی حتا در این وضعیت توانسته بهترین آثار حماسی را در طول تاریخ ادبیات عثمانی خلق کند.»
منتها باید گفت که این موفقیت چند جانبه ی اوژیچانین تا حدی مدیون آشنایی جدی او با شاهنامه و شخصیت فردوسی است.
پی نوشت ها :
1. استادیار دانشگاه زنیتسا، بوسنی و هرزگوین.
2. Užičanin
3. Constantinople
4. Bogumili
5. Patareini
6. Mithraism
7. Protestantism
8. Rationalism
9. Stečak
10. Ballad
11. Alhamiado
12. Sevdalinka
13. Friedrich Krauss
14. Georg Stadmuller
15. Hassanagincia
16. Gesemann
1- شاهنامه ی فردوسی، ابوالقاسم فردوسی، چاپ مسکو، نشر پیمان، تهران، 1381.
2- فرهنگ شاهنامه، حسین شهیدی مازندرانی، نشر بلخ، تهران، 1317.
3. حماسه ی ملی ایران، تئودور نولدکه، برگردان بزرگ علوی، مرکز نشر سپهر، چاپ سوم، تهران، 2537.
4- حماسه سرایی در ایران، ذبیح اله صفا، نشر فردوسی، تهران 1374.
5- فردوسی و سنت نوآوری در حماسه سرایی، محمد عبادیان، نشر گهر، تهران، 1369.
6- انسان آرمانی و کامل در ادبیات حماسی و عرفانی فارسی، حسین رزمجو، نشر امیرکبیر، تهران، 1371.
7- علما و شعرای بوسنی و هرزگوین، محمد خانجی بوسنوی، برگردان علی دوانی، مؤسسه ی فرهنگی قبله، چاپ دوم، تهران، 1374.
منابع لاتین :
1- Bosansko-muslimanska književnost u doba preporoda 1878-1918,Muhsin Rizvič,El kalem,II izdanje,Sarajevo 1990.
2- Divanska književnost,Fehim Nametak,Orijentalni instiut u Sarajevu, Sarajevo 1997.
3- Duhovne veze Bosne i Irana od antike do danas,Smajo Halivoić, Beharistan br,7-8,Is1,kulturni centar I.R.Iran,ljeto-zima,Sarajevo 2002.
4- Fadil paša Šerifović,pjesnik i epigrafičar Bosne,Fehim Nametak,Orijentalni institut,Sarajevo 1980.
5- Historija Bošnnjaka,Mustafa Imamović,Preporod,Sarajevo 1996.
6- knijževnost muslimana BiH na orijentalnim jezicima,Hazim Šabanović,Svjetlost,Sarajevo 1973.
7- Kultura Bošnjaka,Smail Balić R &R Izdavačko prometno preduzeće,II izdanje,Tuzla 1990
8- Manihejska prošlost srednjovjekovne Bosne,Salih Hadžalić,Islamiska misao,br.145,novembar 1999.
9- Perzijska književnost u Bosni i Hercegovin,Hamid Algar prijevod Sidik Ažahić Beharistan br,3-4,kulturni centar,I.R.Iran.Sarajevo 2001.
10- Pregled književnog stvaranja bosanko-hercegovačkih muslimana na turskom jeziku,Fehim Nametak,El-Kalem,Sarajevo 1989.
11- Prozna književnost Bosne i Hercegovine na orijentalnim jezicima Amir Ljubović i Sulejman Grozdanić orijentani institue,Sarajevo 1995.
12- Znamenti Hrvati Bošnjaci i Hercegovci u turskoj carevini,Safvet-beg Bašagić,Matica hrvatska,Zagreb 1931.
منبع مقاله :
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}