جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا
شلیک های روحیه بخش
جلوه هایی از پشتکار و تلاش شهدا
وقتی ما را اینگونه دیدند منصرف شدند
شهید مهدی نظر فخاری
« روزی در حیاط اداره، مشغول کار بودیم با سر و رویی خاکی؛ دو سه نفر از خانمهای معلم آمدند و پرسیدند که« آقای فخاری هستند؟» آنها را به داخل ساختمان راهنمایی کردیم؛ آنها شاید فکر کردند که ما فراش یا خدمتگذاریم! به هر حال دست و رویمان را شستیم و لباسهایمان را تکاندیم و داخل شدیم.
دوباره خانم ها گفتند: « با آقای نظر فخاری کار داریم». گفتم: « خودم هستم! بفرمائید!» یک از آنها گفت: « دیگر چه بگوئیم؟ ما مشکلات داریم، راهمان دور است؛ می خواستیم به طریقی انتقالی بگیریم؛ اما...»
ظاهراً وقتی دیدند که ما مسؤول آموزش و پرورش هستیم و این گونه تلاش و کار می کنیم از تقاضای خویش منصرف شدند و رفتند...»(1).
با کمترین هزینه، زودتر از موعد مدارس را ساخت!
شهید حاج مهدی نظرفخّاری
« حاجی» در هوای زمستان و در آن جاده های کوهستانی و صعب العبور، با تلاشی غیرقابل وصف، به تدارک مصالح ساختمان و... همت گماشت؛ حتی یکبار دیدم که شخصاً تعدادی بشکه قیر را از وانت تخلیه نمود.
با این همت و تلاش بود که توانست با صرف کمترین هزینه و زودتر از موعد مقرر، مدارس را ساخته و آماده ی بهره داری نماید.(2)
بدن خونی در اثر حمل تعدادی زیادی مجروح و شهید
شهید حاج مهدی نظر فخاری
شاید این کارها اصلاً جزو وظایف« حاجی» نبود، اما او اقتضای کار را خیل خوب می سنجید و آنچه را که تکلیف می دانست هرگز از زیر بار آن شانه خالی نمی کرد.(3)
با پای مجروح به پیاده روی می آمد!
شهید ابراهیم یعقوبی
وقتی که بچه ها را به راهپیمایی می بردیم، او هم می آمد و بعضی اوقات هم پایش زخم می شد... هرچه اصرار می کردیم که« شما با این پای مجروحت لازم نیست همراه بچه ها بیایی و...» می گفت: « من خجالت می کشم، اینها برای آمادگی رزمی به پیاده روی می روند و من در چادرها استراحت کنم و بخوابم...»(4)
شلیک های روحیه بخش
شهید ابراهیم یعقوبی
شهید« یعقوبی» وقتی وضعیت را خطرناک می بیند با توکل بر خداوند و پشتکاری عجیب، آرپی جی را بدست می گیرد و شروع به شلیک کردن می کنند و در آنِ واحد، پنج عدد از تانکهای دشمن را به آتش می کشاند، این تلاش او، روحیه ی خاصی به نیروها می بخشد و در نتیجه محاصره ی گردان، با این رشادت و روحیه بخشی او شکسته می شود.(5)
کار دارم، باید بروم!
شهید حسن باقری( افشردی)
امدادگر حاضر در منطقه ی خطر
شهید علی( رامین) حلاجیان
سرانجام در صبح (64/12/4)در پیشانی خط فاو- ام القصر، با اقتدا به سقای کربلا، با جراحتی مرهم ناپذیر- بی سر و دست، در صف شهدای والفجر 8 قرار گرفت.(7)
در مرخصی هم به مبارزه با اشرار می پرداخت!
شهید محمدرضا مرادی
برای چند روز هم که به مرخصی می آمد، از آنجا که عضو ستاد مبارزه با موادمخدر بود، به مبارزه با اشرار می پرداخت. خودش می گفت: تمام خانه و زندگی ام در سنگر است. سرانجام، آن قدر جنگید تا به قافله ی شهدای کربلا پیوست.(8)
پی نوشت ها :
1. عرشیان، ص 103.
2. عرشیان، صص 103-104.
3. عرشیان، صص 123-124.
4. عرشیان، ص 145.
5. عرشیان، ص 149.
6. بر خوشه خاطرات، ص 20.
7. بر خوشه خاطرات، ص 42.
8. بر خوشه خاطرات، ص 48.
(1390)، سیره شهدای دفاع مقدس ( پشتکار و تلاش) ، تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}