اخلاق پژوهش در تاریخ
بیهقی در جای جای کتابش گوهر اخلاق پژوهش و گزارش تاریخی را باز می گوید و بر خود فرض می شمارد که بدان ها پایبند باشد. از جمله، هنگام گزارش داستان غمبار «بر دار کردن امیر حسنک وزیر» به تأکید می نویسد: «و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزبُّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را» (بیهقی 1374: 221-222). البته مسائل تازه و پیچیدگی های علمی، آفاق تازه ای در اخلاق پژوهش گشوده است. با این حال، سرشت و گوهر اخلاق همین تلاش در جهت عینیت و پرهیز از سوگیری های شخصی و تعصب ورزی است.
پایبندی به این منش دشوار است و هنگامی دشوارتر می گردد که این گزارشگر تاریخ، خود تعلق خاطری به برخی بازیگران تاریخ و نفرتی از بازیگران دیگر داشته باشد. از قضا بیهقی در ماجرای حسنک وزیر چنین است و بی پرده نفرت خود را از خواجه بوسهل زوزنی عیان می سازد. او را گرفتار و باز گرفته ی عملش می شمارد، و می گوید «مرا از وی بد آمد» (همان: 221). با این حال، تعهد می کند که در این گزارش جانب انصاف را نگه دارد و به هیچ روی از سرشت تاریخ نگاری دور نشود. منتها با خواندن ماجرای محاکمه ی فرمایشی حسنک و مصادره ی اموالش و سرانجام بر دار کردن او، همواره شاهد حضور این خواجه بوسهل هستیم؛ با چنان منش چندش آوری که هرگز فراموش نمی کنیم. بوسهل که به هنگام قدرت حسنک وزیر، «یک قطره آب بود در جنب رودی» (همان: 223) و بر در سرای او ایستاده و او را «شعر گفته» بود (همان: 230)، با مغضوب شدن حسنک، او را «سگ قرمطی» خواند (همان)، به خونش تشنه شد (همان: 231)، و «مبالغت ها در خون او» (همان: 225) کرد و تا او را به دار نیاویخت، آرام نگرفت (همان: 232). بی تابی، خشم و بر خود «ژکیدن» بوسهل به سبب احترامی که محاکمه کنندگان به امیر حسنک می گذاشتند و سخن خواجه احمد به زوزنی که: «در همه کارها ناتمامی» (همان: 229)، عمیق ترین لایه های نفرت بوسهل را به حسنک نشان می دهد. بیهقی در به تصویر کشیدن چنین شخصیت هیولاوشی، قدرت کم نظیر خود را آشکار می کند و داد حسنک و خود را از این بیدادگر می گیرد.
بیهقی ملتزم می شود در پژوهش و گزارش خود، «داد این تاریخ را به تمامی» بدهد و با بررسی همه ی جزئیات و کاویدن «زوایا و خبایا» ی آن بکوشد تا «هیچ چیز از احوال پوشیده نماند» (همان: 11) و «شرط تاریخ تمامی به جای آید» (همان: 12). اما آیا وی به گفته های خود پایبند مانده است؟ آیا بوسهل زوزنی همان کسی است که او گزارش می کند و چنین موجود تحمل ناپذیری است؟ و آیا بیهقی نفرت خود را در تصویری که از این موجود ترسیم می کند، منعکس کرده است؟ پاسخ به این گونه پرسش ها خارج از حوزه ی تخصص نگارنده و در قلمروی مورخان و زندگی نامه نگاران است. اما اگر بیهقی در سخن خود صادق باشد، که طبق اصل حمل بر صحت صادق بوده است، بی آنکه قلم خود را آلوده به هتاکی کند یا از جانب ثواب دور گردد و یا نکته ی مهمی را قلم بگیرد یا نکته خُردی را برجسته کند و یا دست به تحریف واقعه بزند، موفق شده است عصاره ی اخلاق پژوهش را در تاریخ خود و به خصوص در این داستان به خوبی رعایت کند؛ زیرا وی حادثه ای را که خود شاهد بوده است، همان گونه که رخ داده باز گفته است. زمینه های شکل گیری دشمنی با امیر حسنک و خشونتی را که نسبت به وی صورت گرفته است، و دلیل این همه کینه توزی بوسهل زوزنی را به گونه ای قانع کننده و منطبق بر واقع بیان کرده است و سرانجام روح گذشته را در حال و آینده دمیده است. به جای آوردن شرط تاریخ، در گروی آن است که تاریخ نگار گذشته را آن گونه که بوده است بازیابی و بازسازی کند و گذشته را پیش چشم کسانی قرار دهد که آن را خود مشاهده نکرده اند و اینک از طریق این گزارشگر و پژوهشگر می نگرند. بدین ترتیب، مهم ترین غرض پژوهش تاریخی هنگامی تأمین می شود که تا جایی که شدنی است عینیت رعایت گردد و از هر گونه تحریف و دستکاری آگاهانه یا بی توجهی و سهل انگاری پرهیز شود. این جا است که ناگهان با موج مدعیان پست مدرن مواجه می شویم که عینیت گرایی در تاریخ را در بدترین حالت یک ایدئولوژی نادرست و در بهترین حالت توهمی دست نیافتنی می دانند.
برای مثال، کیت جنکینز (Keith Jenkins) به بسط این ایده می پردازد و در این راه شیوه ی فوکو را به کار می گیرد. وی بر آن است که به چهار دلیل اصلی، معرفت تاریخی قابل اعتماد نیست: 1- هیچ کس نمی تواند به همه ی آن چه در گذشته رخ داده است و تنهابخش اندکی از آن نوشته و ثبت شده است، دست یابد و بر آن ها اشراف پیدا کند؛ 2- هیچ گزارشی نمی تواند گذشته را آن گونه که بوده است بازسازی کند. زیرا هیچ معیاری برای مقایسه ی صحت گزارش ما وجود ندارد و ما تنها گزارش خود را با گزارش دیگر مورخان می سنجیم؛ 3- تاریخ نوشته ی شخصی است که ناظر و گزارشگر است و این نظارت و راوی بودن در واقع از پس صافی ها و اولویت هایی صورت می گیرد که به برخی مسائل اولویت می دهد و برخی را نادیده می گیرد و آن ها را ناخواسته با اندیشه و برداشت و عقلانیت خود منطبق کند؛ و سرانجام 4- مورخ همواره از جهتی پیش از آن چه در زمان حادثه رخ داده است می داند. به همین سبب به خود اجازه می دهد که برخی حوادث را مختصرتر و برخی را مفصل تر بیان کند و شماری را حذف نماید (جنکینز ، 1384: 31-34).
با این تحلیل وی نتیجه می گیرد: «در نهایت، تاریخ نظریه است و نظریه ایدئولوژیک است و ایدئولوژی همان منافع مادی است. ایدئولوژی به درون هر سوراخی از تاریخ نفوذ می کند، از جمله اعمال هر روزه ساختن تاریخ در آن نهادهایی که در صورت بندی های اجتماعی ما اساساً برای همین منظور در نظر گرفته شده اند» (همان: 44).
در این جا قرار نیست که برای پاسخ گویی به این گونه چالش ها وقت صرف کنیم. کافی است توجه کنیم که دیدگاه و تفسیر جنکینز نیز یک نظریه است و او از منظری خاص به همه ی عرصه های پژوهشی از جمله تاریخ می نگرد. بنابراین، خود این نظریه نیز نوعی ایدئولوژی و بیانگر منافع مادی مدافعان و مروّجان آن است. با این همه، جنکینز از ما توقع دارد که یافته ها و تحلیل هایش را، نه به مثابه ی ایدئولوژی بیانگر منافع مادی، بلکه واقعیت عینی و بیانگر حقیقت تاریخ در نظر بگیریم. در غیر این صورت، هیچ الزامی به جدی گرفتن سخن او نداریم و این به منزله ی تن دادن ضمنی به عینیت در فهم عالم، از جمله تاریخ است. همین مقدار برای هدف فعلی کافی است و این نوشته با این فرض پیش می رود که امکان فهم پژوهش درست در تاریخ و پژوهش در آن و گزارش عینی آن، هر چند به شکلی محدود، وجود دارد. در واقع، از این ادعای درست که امکان دسترسی به عینیت مطلق برای ما مقدور نیست، نباید به این نتیجه ی ناصواب رسید که دسترسی به هر گونه عینیت و تطابقی ناممکن است و همه ی سخنان متعارض درباره ی تاریخ و رخدادهای آن به یکسان حجیت دارد.
توجه به واقع نمایی و رسیدن به عینیت نسبی، افزون بر آن که هدف اصلی هر پژوهش واقعی است، در تاریخ اهمیت بیش تری پیدا می کند و آن هم به سبب پیوندی است که میان اخلاق و تاریخ وجود دارد. در فهم سنتی از تاریخ، یکی از فواید آن تعلیم اخلاقی و تزکیه ی انسانی است. به همین سبب، عناوین برخی از کتاب های مهم تاریخی در سنت اسلامی به نحوی بر تجربه اندوزی و عبرت گیری از تاریخ تأکید داشته اند، مانند تجارب الامم، تجارب السلفه و کتاب العِبَر. از این منظر است که زرین کوب از «تأثیر اخلاقی» تاریخ سخن می گوید و آن را، به نقل از لرد آکتن، مایه ی توسعه وجدان انسانی می شمارد (زرین کوب 1377: 26). اما هنگامی که پژوهش تاریخی می تواند چنین هدفی را تأمین کند و مایه ی کمال اخلاقی انسان شود، که خود بر اخلاق استوار باشد و پژوهشگر تاریخی همواره به ضوابط اخلاقی پژوهش پایبند بماند.
اما این ضوابط اخلاقی چیستند؟ ضوابط اخلاقی از دل ماهیت پژوهش تاریخی و هدف تاریخی به دست می آید. اگر تاریخ را نه داستان سرایی که بازگویی رخدادهای گذشته و گذشته را به حال کشاندن و نمایاندن بدانیم، هر آن چه این تصویر و ترسیم را کامل تر کند، اخلاقی و هر آنچه آن را مخدوش کند، غیر اخلاقی خواهد بود. با این نگاه، مهم ترین ضوابط پژوهش و گزارش تاریخ را به شرح زیر می توان دانست:
1. تتبع کافی در اسناد
2. مستدل و مستند سخن گفتن
3. توجه به دیدگاه رقیب
4. پاسداشت حق پژوهشگر پیشین
5. امانت در نقل، نقد، و تحلیل
6. تواضع در ابراز رأی
7. شجاعت در گزارش و بیان نتایج
8. پیراستگی زبان پژوهش
1. تتبع کافی در اسناد
مورخ غالباً شاهد گذشته نیست و تنها به استناد اسناد برجای مانده دست به پژوهش می زند. این اسناد همه ی آن چه را که به نحوی ناظر به گذشته است و به فهم آن کمک می کند، در بر می گیرد؛ از نوشته های رسمی بر جای مانده تا یادداشت های شخصی بازیگران و یا کتیبه های بر جای مانده. پژوهشگر تاریخ، در صورتی که پروای حقیقت را داشته باشد و به واقع بخواهد گذشته را آن گونه که بوده است گزارش کند، موظف است همه ی تلاش خود را بکند و در گردآوری اسناد و شواهدی که به فهم این گذشته کمک می کند، کوتاهی نکند. تتبع، لازمه ی هر نوع پژوهش است، اما در تاریخ اهمیت بیش تری پیدا می کند، زیرا در این عرصه کم تر امکان استدلال و فهم محض و بیش تر مظنه ی وهم و حدس و گمان و پندار است. به همین روی، پژوهشگر باید مصالح پژوهش خود را صبورانه و اندک اندک و با تتبع در متون مختلف به تدریج فراهم آورد و بنای رفیع تحلیل خود را بر سنگ حقیقت بنا نهد، نه شن های روان کویر سراب و پندار.بزرگ ترین آفت پژوهش تاریخی در این مرحله آسان گیری و رواداری بیش از حد بر خود و بسنده کردن به منابع زودیاب و آسان یاب است. خستگی و تن آسانی با روح پژوهشگری ناسازگار است. به نوشته ی زرین کوب، ابوریحان بیرونی برای دست یافتن به کتاب «سِفر الاسرار مانی چهل سال رنج برد تا سرانجام بدان دست یافت» (زرین کوب 1364: 14).
2. مستدل و مستند سخن گفتن
تاریخ عرصه ی نقّالی و داستان سرایی نیست، مگر آن که با برخی از پست مدرن ها همسو باشیم که عینیت تاریخی را منکر هستند و هر گزارشی را نوعی ایدئولوژی می دانند. به هوشی مینه نسبت می دهند که گفته است: «تاریخ را باید ساخت، نه آن را گزارش کرد». اگر مقصود از این سخن ساختن تاریخ آینده باشد، از بحث ما خارج است. اما اگر مقصود ساختن تاریخ گذشته، آن هم در برابر گزارش کردن آن باشد، خطا است. به هر حال، اگر قرار است که پژوهشگر برای تاریخ عینیتی و حقیقتی قائل باشد و برای خود نیز در مقام پژوهشگر مسؤولیتی، باید همواره مستند و مستدل سخن بگوید و هیچ گزاره ی قابل مناقشه و درشتی را بدون دلیل یا سند نقل نکند. متأسفانه این نکته در برخی نوشته ها یکسره فراموش می شود و نویسنده صفحاتی را به گزارش های زیر و درشت حوادث و تحلیل هایی اختصاص می دهد، بی آن که برای مستند کردن سخن خود اندک کوششی به عمل آورد.در یکی از این نمونه ها، مصطفی شکعه، نویسنده و پژوهشگر عرب زبان، مدعی می شود که بر خلاف نگاه رایج، هیچ اختلاف نظری میان اصحاب پیامبر(ص) پس از رحلت وی رخ ننمود و حتی امام علی(ع) با خلیفه ی اول مناسبات خوبی داشت، تا جایی که در برابر پیکر او ایستاد و طی خطبه ای بلند او را ستود و از خدماتش تجلیل کرد. سپس این خطبه را نقل می کند، بی آنکه هیچ اشاره ای به منبع آن کرده باشد یا بکوشد تا به طور جدی دیدگاه مسلط را نقد کند (شکعه 2003: 213-214). در این جا کاری به مسائل تاریخی و بود یا نبود مناقشات عقیدتی و سیاسی در این زمینه ندارم، اما نکته آن است که پژوهشگر موظف است در میانه ی چنین هنگامه ای مستند سخن بگوید.
همین پژوهشگر منکر هر گونه اختلاف نظری میان مسلمانان صدر اسلام می شود و معتقد است آنان هیچ نقشی در مسائل و حوادث تاریخی ناگوار نداشتند. آن گاه در مقام پیراستن و تبرئه ی آنان، انگشت اتهام را متوجه «مجوس»، «اترک» و «شعوبیه» می کند و می نویسد:
«شمشیر تفرقه در سینه صدر اسلام به دست مسلمان فرو نرفت، بلکه به دست کسانی فرو رفت که ادعای مسلمانی کردند تا به این هدف برسند، حال آن که هرگز اسلام به دل هایشان نفوذ نکرد. بدین ترتیب مجوسیان و شعوبیان با کاشتن بذرهای اختلاف در میان مسلمانان از بامداد اسلام تا کنون نقش خویش را به خوبی ایفا کردند» (همان: 524).
وی پس از تحلیل هایی از این دست در جهت مبرا ساختن همه ی طرف های درگیر و دیگران را متهم کردن، به جای هر گونه استناد یا استدلالی خردپسند، به همان تئوری یا نظریه ی نخ نمای توطئه متوسل می شود و کار خود را تمام شده می پندارد (همان: 526). حال آن که پژوهشگر تاریخ، نه قصه گو است و نه انگیزه خوان. وی باید درست در محدوده ی منابع و اسنادی که در دست دارد بحث کند و نظریه و تحلیل خود را بر داده ها و اطلاعات معتبر، مرتبط و روزآمد استوار سازد.
آموزه ی اخلاقی قرآن کریم و توصیه به مسلمانان که همواره استوار سخن بگویند(1)، با قوّت، همه ی پژوهشگران از جمله محققان عرصه ی تاریخ را نیز در بر می گیرد.
3. توجه به دیدگاه های رقیب
درباره ی مسائل و حوادث تاریخی غالباً تفسیرها و دیدگاه های مختلفی وجود دارد و مورخ ملزم است پس از انتخاب دیدگاه خود و به دست دادن دلایلی به سود خود دست کم به دیدگاه های بدیل در آن زمینه نیز اشاره کند. برخی از پژوهشگران چنان می نویسند که گویی در این مسأله اتفاق نظر هست و هیچ دیدگاه متعارض و حتی متفاوتی وجود ندارد، حال آن که درست در همان زمینه شاهد دیدگاه های متفاوتی هستیم. برای مثال، برخی پیدایش علم کلام در جهان اسلام را یکسره توطئه ای بر ضد اهل بیت(ع) می دانند و به این نکته که دست کم در این زمینه کسانی به صراحت پیدایش علم کلام را بر تعلیمات اهل بیت(ع) می دانند هیچ اشاره ای نمی کنند و نظر خود را فصل الخطاب تاریخ می شمارند. این نگرش، نه با واقعیت سازگار است و نه انصاف علمی و تواضع معرفتی. کسانی از این منظر، مدعی شده اند که علومی مانند کلام و عرفان نسبتی با اسلام حقیقی ندارند و پدیده ای بیرونی و غیر اسلامی هستند. علم کلام، زاده ی سیاست امویان و عباسیان بوده است و آنان به قصد بستن در خانه ی اهل بیت(ع) به ترویج این علوم پرداخته اند؛ هم چنین تصوف را پدیده ای وارداتی می دانند که ربطی به اسلام ندارد (رحیمیان فردوسی 1382: 37) با این نگرش، ادعا می شود که گسترش علوم اسلامی چیزی جز توطئه ای برای کنار نهادن مرجعیت علمی اهل بیت به شمار نمی رفت و این توطئه در عمل نیز موفق شد و عمده ی مسلمانان از تفکر توحیدی و راهنمایی اهل بیت دور شدند (همان: 39). امروزه نیز اگر تمایلی و گرایشی به فلسفه ی یونانی دیده می شود، باید آن را ادامه ی همان توطئه دانست و پرسید: «آیا چرا دشمنان اسلام و نفوذیان مجهول الحال، تا این اندازه تمایل نشان دهند به نفوذ فلسفه یونانی در میان امت قرآن؟» (همان: 36) با مرور این قبیل ادعاها، چند نکته به دست می آید. نخست آن که علومی مانند کلام، فلسفه و عرفان، ربطی به اسلام ندارند و پدیده ای وارداتی به شمار می روند. دیگر آن که ورود آن ها به جهان اسلام، بعدها و با استقرار خلافت امویان و عباسیان صورت گرفت. سوم و سرانجام آن که ترویج این علوم توطئه ای حساب شده برای کنار نهادن مرجعیت اهل بیت (ع) و دور ساختن مردم از فرهنگ قرآنی بود. در این جا کاری به درستی یا نادرستی این ادعاها نداریم (2)، بلکه هدف نحوه ی سلوک کسانی است که به نظریات و دیدگاه های بدیل درباره ی تاریخ پیدایش علوم اسلامی توجه نمی کنند و آن ها را به رسمیت نمی شناسند و عملا فلاسفه، متکلمان، و عارفان مسلمان را ابزار دست توطئه ی خلفا در تحقق اهداف خویش می دانند. اما همان گونه که مرحوم آشتیانی نوشته است: «خیلی این حرف مایه بر می دارد که آدمی چشم خود را بسته و بگوید: این نکته از مسلمیات است که خلفا برای بستن در خانه ائمه فلسفه یونانی را به عربی ترجمه کردند و انسان وقتی دنبال علل و منشأ ترجمه آثار حکمای قبل از اسلام می رود، عین و اثری از این امر نمی بیند» (آشتیانی 1378: 45).واقع آن است که ادعاهایی از این دست، با گزارش های تاریخی دیگران و مستندات موجود سازگار نیست. برای مثال، از نظر تاریخی برخی از مسائل کلامی درست پیش از خلافت اموی مطرح شده بود. بحث امامت و مسأله ی جانشینی حضرت امیر(ع) که از مسائل اصلی کلام اسلامی به شمار می رود، نیازمند آن نبود تا امویان به قدرت برسند، سپس با انگیزه هایی مشکوک آن را پیش کشند. افزون بر آن، برخی مسائل مانند جبر و اختیار حتی در زمان پیامبر اکرم (ص) مطرح شده بود و صحابه از ایشان در این باره پرسش ها می کردند (طباطبایی 1994: 264/5، 272).
4. پاسداشت حق پژوهشگران پیشین
پژوهشگران کار خود را از صفر آغاز نمی کنند، بلکه همواره از داده ها و یافته ها و تحلیل های دیگران بهره می برند. اساساً این مسأله لازمه ی کار علمی و وارد شدن در میدان پژوهش است. پژوهشگری که پژوهش های دیگران را جدی نگیرد، خود نیز جدی گرفته نمی شود. به همین سبب، پژوهشگرانی که به اخلاق پایبند هستند لازم است همواره حاصل یافته های دیگر پژوهشگران را جدی بگیرند. این جدی گرفتن در سه شکل اصلی جلوه گر می شود: نخست توجه به یافته های دیگران، دوم بهره گیری درست از آن ها، و سوم نقّادی آن ها.پژوهشگری که مسیر پژوهشی خود را مستقل از یافته های دیگران دنبال می کند و آن ها را نادیده می گیرد و سلباً و ایجاباً کاری به آن ها ندارد، گویی در جزیره ای منفرد و بسته نشسته و در پیله ی خود فرو رفته است. معمولاً چنین پژوهشگری را نباید جدی گرفت، زیرا بی توجهی وی به یافته های دیگران دلایلی دارد از جمله بی خبری، بی اعتنایی، بی اعتمادی، رقابت، حسادت، و نفرت. حال آن که همه ی این عوامل، مغایر منطق پژوهشگری و منش اخلاقی است (اسلامی 1391 الف: 96-103)(3).
شکل دوم جدی گرفتن پژوهشگران دیگر بهره گیری درست و مناسب از آثارشان است. مقصود آن است که هر گاه پژوهشگری از آثار دیگران به نحو مستقیم یا غیر مستقیم استفاده کرد، از نظر اخلاقی ملزم است که حقوق نویسنده ی آن منبع را رعایت کند و در نوشته ی خود به منبع سخن خویش ارجاع دهد. هر گونه کاستی و نقصی در اجرای این اصل به بزرگ ترین نقض اخلاق پژوهش می انجامد که سرقت علمی یا انتحال نام دارد. سرقت علمی سنگین ترین جرم آکادمیک است و در مجامع علمی هرگز بخشودنی نیست. چه بسیار پژوهشگران معتبر و شناخته شده ای که بر اثر ارتکاب این عمل، بی اعتبار و از جامعه ی علمی یکسره طرد شدند. نکته اساسی در بحث انتحال آن است که لازم نیست شخص پژوهشگر «عمداً» دست به انتحال بزند. اساساً در این جا قصد و عدم قصد نقشی ندارد. مهم تحقق انتحال یا، به تعبیر حقوق دانان، وجود عنصر مادی جرم است. کافی است از منبعی استفاده کنیم و از ارجاع مناسب به آن خودداری کنیم، تا به حق متهم به انتحال یا سرقت علمی شویم (همان: 125-134). به همین سبب، پژوهشگران عرصه ی تاریخ لازم است به دقت بکوشند تا منبع مورد استفاده ی خود را مشخص کنند و به شکلی دقیق و متعارف به آن ها ارجاع دهند و از ارجاعات کلی، مبهم، و رهزن بپرهیزند. توصیه ی اساسی و دقیق مرحوم زرین کوب در این زمینه هر گونه ابهامی را برطرف می کند. به نوشته ی وی، پژوهشگر:
«از هر کسی و هر جایی مطلبی و نکته ای گرفته است به اسم و رسم و بدون روی و ریا آن را آشکارا بازگوید و مطالب دیگران را به خود منسوب نکند و حق آن است که محقق با ذکر این اسناد و مأخذ بر اعتبار قول خود می افزاید و از بار مسئولیت خویش می کاهد. [...] محققی که بدین نکته التفات ندارد و به عمد یا سهو از ذکر مأخذ و مراجع خویش دریغ می ورزد، هم به سرقت و انتحال متهم می شود و هم مسئولیت اشتباه و خطای دیگران را به گردن می گیرد و در همه حال کار او در نظر اهل تحقیق پست و بی ارج و بازاری جلوه خواهد کرد» (زرین کوب 1364: 15). شکل سوم جدی گرفتن آثار دیگران، چه پیشینیان و چه معاصران، نقّادی آن ها است. همان گونه که نادیده گرفتن آثار دیگران خطا است، تسلیم آن ها شدن یا بی تفاوتی نسبت به صحت و سقم مدعیات طرح شده در آن ها نیز خطاست. پژوهشگر جدی و اخلاقی در عین استفاده از آثار دیگران و ادای دین به آن ها، ملزم است تا در مواردی که با پژوهشگران پیشین اختلاف نظری دارد یا خللی در کارشان مشاهده می کند، با بیان آن ها و نقادی آثارشان به پیشبرد علم و فراهم آوردن فضای اخلاقی در عرصه ی نقد یاری رساند. نقد کردن، به واقع گونه ای حرمت نهادن به دیگران و جدی گرفتن آن ها است.(4) لذا نباید نقد را صرفاً امری سلبی و یا نوعی خودنمایی دانست. نقادی آثار دیگران معمولاً به معنای آن است که کارشان و زحمتشان را جدی گرفته ایم، هر چند به نتایجی که رسیده اند التزام نداریم و حق داریم که این مخالفت و عدم التزام خود را عیان سازیم. شکوفایی دانش در همه ی عرصه ها، به خصوص در عرصه ی پژوهش تاریخی، مرهون وجود نقد و رواج فرهنگ نقادی است. البته این نقادی خود آداب و اخلاقی دارد، از جمله ماندن در محدوده ی متن و نقب نزدن از نوشته به نویسنده، به دست دادن تصویری تمام نما از دیدگاه نوشته ی مورد نقد، تعیین سطح نقد، و بیان مفروضات خود در نقد. با این نگاه است که منتقد با نقادی خود به واقع در بهبود اثر می کوشد و بدین ترتیب همکار پژوهشگر به شمار می رود. حاصل آن که نقد پژواک نوشته است و نوشته و پژوهشی که نقد نشود، گوشش نوشته و منتشر نشده و در ضمیر پژوهشگر مرده است (اسلامی 1391 ب؛ اسلامی 1383).
5. امانت در نقل، نقد، و تحلیل
پژوهشگر تاریخ، حتی در جایی که با کتیبه ها یا آثار باستانی سروکار داشته باشد، برای تکمیل گزارش و تحلیل خود با منقولات، نوشته ها و گفته های دیگران سروکار دارد و این منقولات، مصالح اساسی تحلیل و گزارش او را تشکیل می دهند. پژوهشگر می تواند با نقل بخشی از یک سخن معروف و نادیده گرفتن بخش های دیگر، به نتایجی برسد و پژوهشگر دیگر با نقل بخشی دیگر به نتایج متضادی دست پیدا کند. این جا است که اهمیت امانت در نقل و رعایت صدر و ذیل نوشته و بافت و سیاق سخن آشکار می شود. اگر هدف پژوهشگر تاریخ، دسترسی به حقیقت و ارائه ی تصویری حتی الامکان عینی از گذشته برای مخاطبان باشد، باید از هر اقدامی که این عینیت را مخدوش می کند، از جمله نقل قول ناقص، بپرهیزد. همین نکته درباره نقد سخن دیگران نیز جاری است. گاه شاهد آن هستیم که در متنی آغاز سخن کسی آورده می شود، ذیل آن نادیده گرفته می شود و نتایج ناردستی بر آن بار می گردد. برای مثال، در یکی از آثار اسلام ستیزانه که به شکلی غیر علمی و بر خلاف ضوابط اخلاق پژوهش نوشته شده و به نام حلاج منتشر شده بود، نویسنده در پی آن بود تا نشان دهد که حلاج، نه عارفی مسلمان و جان سوخته و شیفه ی حق، که ماتریالیستی تمام عیار به شمار می رفت. نویسنده برای اثبات مدعای خود دلایلی آورده بود، از جمله این سخن را از تذکره الاولیای عطار در وصف حلاج نقل کرده بود: «نقل است که در پنجاه سالگی گفت که: تاکنون هیچ مذهب نگرفته ام.» سپس نتیجه گرفته بود که حلاج لا مذهب بود. اما هنگامی که به منبع اصلی مراجعه می کنیم و کل مطلب را می خوانیم، متوجه نتیجه ای مغایر آن می شویم. اصل سخن عطار در شرح حال حلاج، به مثابه ی یکی از اولیای الله، چنین است:«نقل است که در پنجاه سالگی گفت که: تاکنون هیچ مذهب نگرفته ام، اما از هر مذهبی آن چه دشوارتر است بر نفس خود اختیار کردم. تاکنون که پنجاه ساله ام، نماز و بر هر نمازی غسلی کرده» (عطار نیشابوری 1374:586).
در واقع تعبیر «مذهب» در این متن و متونی از این دست به معنای مکتب فقهی است، نه دین به معنای عام آن و مقصود حلاج آن بود که نه شافعی مذهب هستم و نه حنبلی، بلکه اهل احتیاط هستم و همواره جانب احتیاط را رعایت کرده ام. اما نویسنده ی آن کتاب با آوردن تنها بخشی از سخن عطار و نادیده گرفتن سیاق سخن، تفسیر مورد نظر خود را بر متن بار کرده بود.
6. تواضع در ابراز رأی
تتبع در اسناد و گردآوری شواهد و مدارک مرتبط از میان خروارها سند مرتبط و نامرتبط کار دشواری است. در نتیجه پژوهشگر، ناچار، با توجه به هدف پژوهش خود و سنت فکری و چارچوب مفهومی که برای خود برگزیده است، برخی را کنار می نهد و برخی را انتخاب می کند. تا این جا اشکالی ندارد. زیرا همان گونه که ود مهتا تصریح کرده است: «حذف و گزینش اصل بنیادی روش» و پژوهش تاریخی است (مهتا 1369: 127). اما باز به نوشته ی همو، «تاریخ سرشار از شک و گمان و نظر و تجدید نظر و حقایق زودگذر و سست پا است» (همان: 112) به همین سبب، پژوهشگر اخلاقی در عرصه ی تاریخ باید همواره به زبانی متواضعانه و مشروط سخن بگوید و بنویسد و داده های خود را تحلیل کند. چه بسا، نوشته ای و سندی تازه، کل بنیاد اندیشه و تحلیل او را بر باد دهد. از این رو، بهتر است در گزارش و تحلیل خود از قیدهایی چون «قطعاً»، «بی گمان»، و «بی هیچ تردیدی» بپرهیزد و قیدهایی چون «به احتمال زیاد»، «شاید»، و «طبق داده های موجود» را در گزارش پژوهش خود بگنجاند و بر مشروط بودن تحلیل و پژوهش خود تأکید کند و بدین ترتیب، به استقبال یافته های تازه برود و آماده ی بازنگری در تحلیل پیشین خود باشد. چنین رفتاری نشانه ی تواضع است.مقصود از تواضع به مثابه ی ارزشی اخلاقی، وقوف به حدود و محدودیت دانش و چشم انداز خویش است. شخص متواضع کسی است که همواره می داند اولاً دانسته هایش محدود است، ثانیاً در معرض بازنگری است و هر داده ی تازه ای ممکن است آن را دگرگون کند. به تعبیر خانم نانسی اسنو، تواضع عبارت از اغراق نکردن درباره ی توانایی خود و فهم نقاط ضعف خویش است (Snow. 2005: 75). اما صرف این آگاهی شخص را متواضع نمی کند. تواضع هنگامی آغاز می شود که شخص این محدودیت را جدی بگیرد و به آن ترتیب اثر دهد و در محاسبات خود بگنجاند (Idem: 82).
7. شجاعت در بیان نتایج
داشتن تواضع به معنای کنار نهادن شجاعت و مبهم سخن گفتن نیست. تواضع یعنی آگاهی به محدودیت معرفتی و وجودی خود، اما در عین حال مقتضای شجاعت آن است که آن چه را پژوهشگر بدان رسیده است، به رغم موقتی و مشروط بودنش به زبانی روشن و صریح و شجاعانه بیان کند. پژوهشگری که شجاعت بیان نتایج یافته های خود را ندارد، بهتر است که این عرصه را رها کند و به کار کم خطرتری تن بدهد. زیرا اصولاً تفکر و اندیشیدن کاری خطرناک است(5) و استمرار بر آن نیازمند شجاعت، ابراز نتایج تفکر خود نیز مستلزم داشتن شجاعت است.شحاعت تنها در رویارویی با خطرهای فیزیکی نمودار نمی شود. این یک نوع از شجاعت است که شجاعت فیزیکی نام دارد. نوع دیگری از شجاعت وجود دارد که گاه از آن به شجاعت اخلاقی و گاه شجاعت فکری یاد می شود (Martin 2007: 196). پژوهشگری که شجاعت اخلاقی یا فکری دارد، هنگامی که به درستی یک تحلیل می رسد، در عین تواضع و با احتمال آن که در آینده خطا بودن چنین تحلیلی ممکن است آشکار شود، از آن جا که فعلاً همه ی قرائن به سود آن است، با شجاعت آن را بیان می کند و از درستی آن دفاع می کند. توسل به نسبیت یا بی طرفی، نباید بهانه ای برای پنهان کردن ترس خود و پرهیز از ابراز رأی شجاعانه گردد.
8. پیراستگی زبان
بارها بر این نکته تأکید شده است که در مقام سخن باید عفت کلام داشت و زبانی پاکیزه به کار گرفت. این نکته ی اخلاقی در پژوهش های تاریخی نیز جایگاه خاصی دارد. با این همه، گاه شاهد چنان ادبیات زشت و زننده ای هستیم که تصورش دشوار است. پژوهشگری که برای بیان عقاید خود از زبانی نامناسب بهره گرفته است، نه تنها کاری غیر اخلاقی مرتکب شده است، اعتبار و مقبولیت پژوهش خود را نیز به خطر انداخته است. ود مهتا از تروه- روپر، مورخ نامداری، یاد می کند که «زهر خصومتی که از قلم او تراویده، در هیچ یک از آثار محققان جدید مانند نداشته است» (مهتا 1369: 113) و همین نکته، موقعیت ممتاز علمی او را متزلزل ساخته است. هم چنین یکی از پژوهشگران ایرانی معاصر در پژوهش تاریخی که در شرح زندگی و اندیشه ی زکریای رازی نوشته است، این گونه با زبان خود چه بسا اعتبار علمی کار خود را سخت لرزانده است:«پورسینای پرمدعای هتاک با چنان مایه (بی مایگی) تهی مغزانه [...] یک چیز هشلهفت التقاطی اسماعیلی به هم بافته که اصلاً اسمش فلسفه نیست، فلذا خودش هم نمی تواند فیلسوف به شمار آید [...] تقلید محض و طوطی وارش از ارسطو [...] اینک باید کیفر خیانت به میهن و فرهنگ ملی و نیاکانی را هم ببیند [...] سیرت رذیله شیخ رئیس [...] چون کتاب مابعدالطبیعه ارسطو به دستش افتاد، آن نابغه شرق چهل بار آن را خواند، اما نفهمید که نفهمید [...] از شرح فارابی بر آن کتاب گویا قدری فهم کرد که ارسطور چه شکری خورد کرده [...] فقط از سر بخل و حقد و ضنف خبث آمیزی که در وجودش مخمر و مفطور بود [...] شرح مثالب و ذکر مقابح و سیئات اعمال آن فیلسوف نمای آن چنانیِ سارق و هتاک و بد دهن...».
اظهارات بالا که بخش استریل شده سخنان این پژوهشگر است، بیش از آن که قدرت پژوهش او را بیان کند، بیانگر ناتوانی او در تحلیل مسائل و در نتیجه، توسل به زبان دشنام است. مخالفت مستدل و مدلل با ابن سینا حق هر پژوهشگری است، اما این ادبیات و سبک، زیبنده ی هیچ پژوهشگری نیست. فراموش نکنیم که به گفته ی شوپنهاور، سبک نوشتاری هر کسی سیمای او است لذا برای شناخت و ارزش گذاری نویسنده لازم نیست همه ی آثارش خوانده شود. کافی است نحوه ی اندیشه اش را از سبکی که انتخاب کرده است، دریابیم (شوپنهاور [بی تا]: 134). در واقع به کار گرفتن سبک مناسب و زبان پیراسته، افزون بر آن که بیانگر شخصیت اخلاقی پژوهشگر است و مایه افزایش اعتبار کارش می شود، احترام گذاشتن به شعور مخاطب به شمار می رود.
فرجامین سخن
حاصل کلام آن که پژوهشگر در عرصه ی تاریخ می کوشد تا تصویری حتی الامکان عینی از گذشته فراروی مخاطبان امروزی بگذارد و این کار، افزون بر مسائل روشی و اصولی پژوهشی، نیازمند تن دادن به ضوابط اخلاق پژوهش است. مهم ترین این ضوابط عبارتند از: بررسی کافی اسناد و صبوری در این کار؛ مستندگویی و مستدل نویسی؛ اشاره به دیدگاه های بدیل؛ رعایت حقوق اخلاقی دیگر پژوهشگران از طریق توجه، استناد و نقادی درست آثارشان؛ امانت داری در نقل، نقد و تحلیل آرای مخالفان؛ تواضع معرفتی داشتن و کاربست آن در بیان دیدگاه خود؛ شجاعت در بیان یافته های خویش؛ و سرانجام داشتن زبان پیراسته و حرمت نهادن به مخاطبان. پژوهشگری که این ضوابط را رعایت کرده باشد، می تواند امیدوار باشد که تصویری نسبتاً درست از تاریخ و حوادث آن به دست داده است و مخاطبان خود را نسبت به توانایی علمی و صلاحیت اخلاقی خود قانع کرده است.پینوشتها:
1. «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و قولوا قولا سدیدا» (سوره احزاب، آیه 70).
2. نگارنده پاره ای از این دست ادعاها را در این کتاب به تفصیل بررسی کرده است: رؤیای خلوص؛ بازخوانی مکتب تفکیک. سید حسن اسلامی، قم، بوستان کتاب، 1387.
3. نیز، نک: «چو دزدی با چراغ آید: سرقت علمی در سطح دانشگاهی»، سید حسن اسلامی، آینه پژوهش، شماره ی 126، فروردین 1390.
4. البته در مواردی هدف ناقد نه حرمت نهادن به اثر مورد نقد، بلکه حرمت نهادن به جامعه ی علمی، مخاطبان، و رعایت حقوق کسانی است که حقوقشان پایمال شده است، مانند آن که ناقد، خطاهای جدی و سرقت علمی رخ داده در اثری را آشکار و برملا می کند.
5. به نوشته ی هانا آرنت، «اندیشه های خطرناک وجود ندارد، نفس اندیشه خطرناک است.» (آرنت 1379: 42).
اسلامی، سید حسن (1383). اخلاق نقد. قم: نشر معارف.
اسلامی، سید حسن (1391 الف) نوشتن در جزایر پراکنده: جستارهایی در اخلاق پژوهش. قم: نور مطاف.
اسلامی، سید حسن (1391 ب). اخلاق و آیین نقد کتاب. تهران: مؤسسه خانه کتاب.
آرنت، هانا (1379). اندیشیدن و ملاحظات اخلاقی، ترجمه عباس باقری. تهران: نشر نی.
آشتیانی، سید جلال الدین (1378). نقدی بر تهافت الفلاسفه غزالی. قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1374). تاریخ بیهقی. به تصحیح علی اکبر فیاض. تهران: علم.
جنکینز، کیت (1384). بازاندیشی تاریخ. ترجمه ی ساغر صادقیان، تهران: مرکز.
رحیمیان فردوسی، محمد علی (1382). متأله قرآنی: شیخ مجتبی قزوینی خراسانی. قم: دلیل ما.
زرین کوب عبدالحسین (1364). «تحقیق درست». در یادداشت ها و اندیشه ها: از مقالات، نقدها و اشارات. تهران: جاویدان.
زرین کوب، عبدالحسین (1377). تاریخ در ترازو: درباره تاریخ نگری و تاریخ نگاری. ویرایش دوم. تهران: امیرکبیر.
شکعه، مصطفی (2003 م ). اسلام بلا مذاهب، طبعه مزیده منقحه. القاهره: الدار المصریه اللبنانیه.
شوپنهاور، آرتور [بی تا]. «کتاب و نویسندگی». ترجمه ی کامران فانی. کتاب الفبا. به همت غلامحسین ساعدی، ج2.
طباطبایی، سید محمد حسین (1994 م). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسه الاعلمی.
عطار نیشابوری، فرید الدین (1374). تذکره الاولیاء. تصحیح محمد استعلامی. تهران: زوار.
مهتا، ود (1369). مورخان و فیلسوفان: دیدار با متفکران انگلیس. ترجمه ی عزت الله فولادوند. تهران: خوارزمی.
Martin, Mike W. (2007). Everyday Morality: An Introduction to Applied Ethics, 4 th edition, Belmont, Thomson Wadsworth.
Snow, Nancy E. (2005), "Humility", in Personal Virtues: Introductory Essays, edited by Clifford Williams, New York, Palgrave Macmillan.
منبع مقاله:
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 177، بهمن 1391
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}