زمینه پیدایش

چنانکه امیر فضلون، بوالسوار ابوالبشر حاجب را به اسفهسالاری «بردع» همی فرستاد، وی گفت: «تا زمستان در نیاید نروم از آن که آب و هوای بردع سخت بد است خاصه تابستان» و در این معنی سخن دراز گشت. امیر فضلون وی را گفت: «کسی بی‌اجل نمیرد و نمرده است.» ابوالبشر گفت: «چنان است که خداوند می‌‌گوید: کس بی‌اجل نمیرد ولیکن تا کسی را اجل نیامده باشد خودْ تابستان به بردع نرود».(1)

پیامها

1. تا اجل و مهلت تعیین شده هر انسانی فرا نرسد، نمی‌میرد.
2. کهولت سن و مریضی سخت نشانه قطعی و فوری مرگ انسان نیست.
3. خداوند لحظه مرگ هر انسانی را از ازل می‌داند و مقدّر کرده است.
موارد کاربرد: 1. در دلگرمی دادن به مریض ناعلاج و پیرمرد دم مرگ. 2. در بیان اعتقاد و عقیده به مقدّر بودن عمر هر کس. 3. در شماتت و مذمت کسی که انتظار مرگ دیگری را می‌کشد.

ضرب المثل های هم مضمون

ـ اجل که آمد، در نمی‌زند.
ـ اجلْ گشته میرد، نه بیمار سخت.
ـ اجل نامده، قوی زره است.
ـ از دست اجل هیچ کس جان نبرد.
ـ از مرگ حذر چه سود، چون وقت رسید.
ـ بسا بیمار برگشت از لب گور.
ـ پیش از اجل، کسی نمی‌میرد.
ـ چو مدت نماند، مداوا چه سود * زمانه نه کاهد نه خواهد فزود.
ـ صد تا کوزه نو، پای یک کوزه کهنه می‌شکند.
ـ صیاد بی‌روزی در دجله ماهی نگیرد و ماهی بی‌اجل در خشکی نمیرد.
ـ صید را چون اجل آید، پی صیاد رود.
ـ بسته مدت است هر شخصی.(2)

اشعار هم مضمون

اجل آفتاب است و ما شبنمیم* چو او بر دهد ما گسسته دمیم (ادیب نیشابوری)
ای بسا اسب تیزرو که بِمُرد * خرک لنگ، جان به منزل برد (سعدی)
بسته مدت است هر شخصی * مانده غایت است هر جانی (مسعود سعد سلمان)
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست * چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست (سعدی)(3)

ریشه های قرآنی حدیثی

«وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ الله کِتَابًا مُّؤَجَّلاً؛ هیچ کس جز به فرمان خدا نمی‌میرد، مهلتی است معیّن شده.» (آل عمران: 145)
امام علی(علیه السلام): «اِنَّ مَعَ کُلِّ اِنْسانٍ مَلَکینِ یَحْفظانِهِ فَاِذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّیا بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُ؛ هر انسانی دو فرشته نگهبان دارد، لیک هرگاه تقدیر فرا رسد، از سر راهش کنارمی‌روند.»(4)
امام علی(علیه السلام): «کَفی بِالاََجَلِ حارِساً؛ نگه‌بانی اجل کافی است».(5)

لغات

بوالسوار ابوالبشر: نام شخصی.
اجل گشته: کسی که اجل او رسیده باشد.
نامده: نیامده.
مدت: اجل.
دم: نفس.
گسسته: از هم جدا شده، بریده.
بسته: اسیر، در بند.
غایت: نهایت، سرانجام.

پی‌نوشت‌ها:

1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 705.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 641.
3. همان.
4. علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، چ 3، 1403 هـ.ق، ج 5، ص 140.
5. همان، ص 142.

منبع مقاله :
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما