نویسنده: گروه نویسندگان




 

6. حکمت الهی

همه افعال خداوند حکیمانه و دارای هدفی معقول است.
حکمت ویژگی ای است که به موجب آن، فاعل مختاری که واجد این ویژگی است کارهایی را آگاهانه انتخاب می کند که با کمالات حقیقی او سازگاری دارد و در نتیجه، با بیشترین خیر و کمال توأم می شود. (1) از آنجا که عقل، انتخاب چنین کاری را ترجیح می دهد، کار حکیمانه را کار معقول نیز می نامند. به این ترتیب، حکیمانه نبودن کار یا به دلیل ناآگاهی انجام دهنده ی آن کار از کمال حقیقی خود است یا به دلیل آن که وی مراتب پست تر وجود خود را بر کمال حقیقی خود ترجیح می دهد. برای مثال، انسانی که تمام عمر خود را صرف خوردن، خوابیدن و سایر لذات حیوانی می کند، و از کمک به دیگران دریغ می ورزد و در کسب فضایل اخلاقی کوتاهی و کاهلی می کند، یا به آن جهت است که کمال انسانی را با کمالات حیوانات برابر می داند یا با این که می داند کمال انسانی برتر از کمالات حیوانی است، به همان لذت های حیوانی بسنده و دل خوش می کند، و در هر صورت کارهای وی حکیمانه نیست و عمر خود را بیهوده تلف می کند. همچنین است اگر کسی در انجام دادن کاری خاص، هدفی معقول و متناسب با کمال حقیقی خود را در نظر نگیرد و مثلاً بدون محاسبه ی سود و زیان درازمدت، در مصرف دارایی های خود زیاده روی و ولخرجی کند و آنها را بیهوده هدر دهد، که در این صورت کار وی حکیمانه نیست.
البته همان طور که در مبنای قبل توضیح دادیم، عموماً هدف انسان ها از کارهایی که انجام می دهند، پس از حب ذات، کمال طلبی است. بنابراین در صورتی کار انسان حکیمانه نامیده می شود که آن کار، او را به کمال حقیقی اش نزدیک کند.
اما چنان که گفتیم، حب ذات در خداوند، که کامل مطلق است، نمی تواند منشأ کمال طلبی باشد؛ یعنی چنان نیست که خداوند برای به دست آوردن سود و کمال، کاری را انجام دهد. در عوض، حب ذات درباره ی خداوند موجب دوست داشتن کمالات موجود خود و نیز آثار این کمالات است و در واقع، آنچه منشأ افعال خداوند است، حب به آثار کمالات خود اوست. توضیح آنکه هنگامی که خداوند موجودی مانند انسان را می آفریند و مثلاً به او روزی می دهد، برای آن نیست که از این طریق سودی ببرد، بلکه برای آن است که لازمه ی برخورداری از کمال مطلق، آفریدن او و روزی دادن به اوست، چنان که منبع نور، برای کسب نور، نورافشانی نمی کند، بلکه لازمه ی این که چیزی منبع نور باشد، نورافشانی است.
پس هدف غائی از افعال الهی، حب ذات و در درجه ی بعد، حصول کمال در هستی است. اما ممکن نیست هیچ یک از کارهای خداوند غیرحکیمانه و بیهوده باشد، زیرا، چنان که گفتیم غیرحکیمانه بودن کار یا ناشی از جهل فاعل به کمال حقیقی خود اوست یا ناشی از گرایش به مراتب پست تر و ناقص تر وجود خود. اما از آنجا که خداوند کامل مطلق است ( مبنای1)، هم از جهل، مبرا و منزه است و هم از مراتب پست و جهات نقص، بنابراین همه ی افعال او حکیمانه است و هیچ کار او عبث و بیهوده نیست ( وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ ‌مَا خَلَقْنَا هُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ... : (2) و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بازیچه نیافریدیم، ما آنها را تنها به حق آفریدیم). به این ترتیب، حکمت یکی از اوصاف کمال خداوند است که در همه ی افعال الهی بروز و ظهور می یابد.
به طور خلاصه، همه ی کارهای خداوند حکیمانه است و با کمال مطلق او تناسب دارد. به این معنا که این کارها با کمالاتی که در ذات خداوند وجود دارند متناسب هستند، نه این که خداوند با انجام دادن این کارها به سود و کمالی دستن می یابد. بنابراین، نتیجه ی ویژگی حکمت خداوند و این که او در افعال خود هدفی معقول دارد و کارهایش حکیمانه است، این است که از خداوند کامل مطلق، همواره بهترین کارهای ممکن صادر می شود و هر کاری را نیز به نحو اکمل انجام می دهد، به طوری که از این کارها در مجموع، بیشترین خیر و کمال حاصل می شود و حتی قابلیت ها و ظرفیت هایی را که به موجوداتی مانند انسان عطا می کند، برای حصول و بروز برخی کمالات در آنها مقدمه و وسیله قرار می دهد. (3)
از این مبنا می توان احسن بودن نظام هستی را به عنوان مبنایی دیگر استنتاج کرد. نیز از این مبنا می توان در مبانی انسان شناختی نتیجه گرفت که ظرفیت ها و قابلیت های وجودی مختلف انسان، لغو و بیهوده نیستند و برای وصول انسان به هدفی حکیمانه در او به ودیعت نهاده شده اند.

7. نظام احسن

نظام هستی برترین نظام ممکن است که با حکمت الهی ایجاد شده است.
چنان که در مبنای 5 گفتیم، عالم هستی دارای غایتی واحد است. علت غائی افعال خداوند نهایتاً - مانند علت غائی فعل هر فاعل مختار دیگر - حب ذات است که عین ذات کامل مطلق الهی است؛ همان ذاتی که خیر محض نیز هست. چنان که در مبنای 6 گفتیم، در درجه ی بعد، هدف خداوند از افعال خود، ایجاد کمال در هستی است و بنا بر وصف حکمت الهی، این کارها به صورتی انجام می گیرند که در مجموع، کمال و خیر بیشتری حاصل شود.
از سوی دیگر، موجودات مادی همه ی کمالاتی را که می توانند داشته باشند بالفعل ندارند و برای دست یابی به آنها گاه مانع و مزاحم موجودات دیگر هستند. مثلاً حیوان برای زنده ماندن، از گیاه تغذیه می کند و ا نسان، ازگیاه و حیوان. به عبارت دیگر، با توجه به مبنای 6 هستی شناختی، عالم ماده، عالم تزاحم است و کامل شدن یک موجود، مستلزم ایراد نقص و بروز کاستی در برخی موجودات دیگر است.
بنا بر وصف حکمت الهی، عالم ماده نیز به گونه ای آفریده می شود که در مجموع، بیشترین و برترین کمال از آن قابل حصول باشد و نظامی که به این ترتیب حاصل می شود، دارای اهدافی متناسب با کمال الهی است و حکیمانه نامیده می شود و از آنجا که خداوند کامل مطلق است، تحقق نظامی از موجودات، کامل تر از آنچه او ایجاد می کند ممکن نیست.
به این ترتیب، نقص ها و کمبودهایی را که در مخلوقات خداوند دیده می شود می توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته ی اول، نقایص ذاتی است که مربوط به ضعف مرتبه وجود مخلوقات نسبت به خداوند است و اجتناب ناپذیر است؛ یعنی اگر بخواهد مخلوقی تحقق یابد طبعاً مانند خداوند کامل مطلق نخواهد بود و همچنین اگر قرار باشد مراتبی طولی از موجودات تحقق یابد، باید برخی ناقص تر از برخی دیگر باشند. دسته ی دوم از نقایص و کمبودها مربوط است به نقص عرضی، که در تزاحم موجودات مادی با یکدیگر پدید می آید. مثلاً برای آن که انسان وجود داشته باشد و بتواند به زندگی خود ادامه دهد لازم است که از برخی گیاهان و حیوانات تغذیه کند و طبعاً به آنها نقصی وارد کند؛ همچنین اگر به طور طبیعی برخی انسان ها فقیر و برخی غنی باشند، امکان کسب کمالاتی همچون انفاق و صبر در انسان ها پدید می آید و عمر محدود انسان، امکان انتقال به عالم آخرت و بهره مندی او از نعمت های ابدی را فراهم می کند. و بنابراین، برای وجود جهانی که در آن، کسب این کمالات اخلاقی ممکن باشد، وجود نقایصی از قبیل فقر و مرگ گریزناپذیر است. اما این گونه نقایص و کمبودها، به مقتضای حکمت الهی به گونه ای ترتیب می یابند که از مجموع آنها بیشترین کمال و خیر ممکن قابل حصول باشد و تا جایی که ممکن است مخلوقات بیشتر به کمالات بیشتری دست یابند و نظامی که به این صورت به وجود می آید نظام احسن نامیده می شود ( الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ: (4) آن کس که هر چیزی را به نیکوترین وجه خلق کرده است.)
البته مقصود از نظام احسن این نیست که وضعیت هر موجود در هر زمان، بهترین وضعیت ممکن برای آن است، بلکه مقصود آن است که مجموع این نظام در کل وجودش، کامل ترین نظامی است که امکان تحقق دارد. بنابراین، احسن بودن نظام هستی منافاتی با لزوم تلاش برای تکامل بیشتر و رفع کاستی ها و نقایص و وصول خود و دیگران به اهداف متعالی - که خود بخشی از همین نظام است - ندارد.
از این مبنا می توان هدف حکیمانه از آفرینش انسان را در راستای هدف حکیمانه ی کلی از آفرینش جهان نتیجه گرفت و از آن در تعیین هدف عام تعلیم و تربیت استفاده کرد.

8. عدل الهی

خداوند عادل است.
عدالت در لغت به معنای برابری و برابر قرار دادن و در عرف، به معنای « دادن حق هر کسی به گونه ای که استحقاق دارد» است و گویا نکته ی انتقال از معنای لغوی به عرفی، برابری و هم سنگی رفتار شخص عادل با حق طرف مقابل است. این واژه با توسعه در مفهوم آن، به معنای « قرار دادن هر چیز در جای شایسته ی خود» نیز به کار می رود که در واقع، عام تر از معنای عرفی و تقریباً هم معنای حکمت است. از آنچه درباره ی اوصاف خداوند گفتیم، می توان نتیجه گرفت که خداوند، هم در خلقت و آفرینش موجودات، آنها را به شایسته ترین وجه - که مطابق الگوی نظام احسن است - می آفریند و به این ترتیب، هر چیز را در جای خودش قرار می دهد ( الَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ: (5) آن کس که هر چیزی را به نیکوترین وجه خلق کرده است)، هم به موجودات مختاری همچون انسان مطابق استعداد و طاقت آنها تکلیف می کند تا بتوانند به کمال خود راه یابند ( لاَیُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إلاَّ وُسْعَهَا...: (6) خداوند به کسی جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی کند)، هم در مقام قضاوت و داوری، متناسب با عمل آنها قضاوت می کند تا استحقاق پاداش و کیفری که برای وصول به آن آفریده شده اند مشخص شود (...قُضِی بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَیُظْلَمُونَ: (7) میان آنها به قسط داوری می شود و آنها مورد ستم قرار نمی گیرند)، و هم در مقام پاداش و کیفر، آنها را به نتیجه ای که متناسب با عمل اختیاری خودشان است می رساند تا هدف از آفرینش آنها تأمین شود ( فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ‌وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ: ‌(8) پس هر کس ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند و هر کس ذره ای کار بد انجام دهد آن را می بیند). بنابراین، ویژگی عدالت در خداوند متعال، با عقل قابل اثبات است و البته مقتضای آن، برابر قرار دادن همه ی موجودات یا همه ی انسان ها نیست. (9)
با توجه به این مبنای الهیاتی، نظام تعلیم و تربیت اسلامی باید هماهنگ با عدالت حاکم بر نظام خلقت، اصل تناسب و اعتدال را رعایت کند؛ یعنی در همه ی مراحل، برنامه ها را مطابق با قابلیت و توان انواع مخاطبان در یادگیری و تربیت پذیری تنظیم کند و تکالیف، انتظارات و ارزیابی از آنها را بر همین اساس انجام دهد. نیز روش های تعلیم و تربیت، مانند تشویق و تنبیه، باید عادلانه و متناسب با فهم و توان مخاطب به کار گرفته شوند. بی عدالتی در اجرای روش ها، آسیب های جدی بر روند تعلیم و تربیت وارد می کند، از جمله موجب بی اعتمادی به کارگزاران تعلیم و تربیت و بی میلی و یأس در امر یادگیری و در نتیجه مانع یادگیری درست می شود و از سوی دیگر موجب تقویت حس حسادت و کینه ورزی یا غرور و تکبر نسبت به دیگران می شود که با اهداف تربیتی در تضاد هستند.

9. هدف از آفرینش جهان

هدف اصلی از آفرینش جهان هستی، انسان کامل است.
براساس نظام مندی غائی هستی ( مبنای 5)، آفرینش غایت مند است. همچنین براساس حکمت الهی ( مبنای 6)، آفرینش جهان حکیمانه و دارای هدفی معقول و متناسب با کمالات بی نهایت الهی است، که در درجه ی اول، حب خداوند به ذات مقدس ربوبی است و در درجه ی بعد، حصول و بروز کمال به نحو اکمل و بنا بر نظام احسن ( مبنای 7)، نظام هستی به گونه ای آفریده می شود که در مجموع، بیشترین خیر و کمال از آن حاصل شود.
آنچه گفتیم هدف کلی از آفرینش مجموع عالم خلقت بود. اما با توجه به اینکه برخی مخلوقات زمینه را برای وجود یا تغییر برخی مخلوقات دیگر فراهم می کنند، می توان پرسش از هدف آفرینش جهان را به معنایی دیگر مطرح کرد و آن پرسش از آن موجودی است که دیگر موجودات برای تحقق آن آفریده شده اند. به عبارت دیگر، در این مرحله، سؤال درباره ی هدف آفرینش جهان، این است که مقصود اصلی از آفرینش مخلوقات کدام یک از آنها بوده است.
پاسخ این سؤال، براساس ملاک حکمت این است که از میان مخلوقات، کامل ترین آنها مطلوب و مقصود اصلی است و اگر حصول چنین مرتبه ای از کمال، نیازمند شکوفایی اختیاری ظرفیت ها و قابلیت هایی در آن موجود باشد و نیز به وجود آمدن موجوداتی که زمینه ساز پیدایش آن و نیز زمینه ساز شکوفایی کمال اختیاری او باشند، همه ی آنها به تبع پیدایش و تکامل چنین موجودی، مطلوب و مقصود از آفرینش الهی واقع می شوند.
بنابر مبانی انسان شناختی، در میان موجوداتی که می شناسیم، انسان موجودی است که با برخورداری از قدرت تعقل و انتخاب آگاهانه، امکان وصول به بالاترین درجات کمال ممکن برای یک مخلوق را دارد و بنابراین، می توان گفت هدف از آفرینش جهان، پیدایش انسان و فراهم شدن زمینه برای رشد و تعالی و تکامل او بوده است.
قرآن کریم با اشاره به این هد، خلقت آنچه را در زمین است برای انسان می داند ( هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً... (10): او همان کسی است که همه ی آنچه در زمین است برای شما آفرید) و در روایاتی که از ائمه ی معصومین (ع) وارد شده، وجود گرامی رسول خدا (ع) و امیر مؤمنان، بلکه همه ی ائمه اطهار (ع) به عنوان هدف آفرینش سایر مخلوقات ذکر شده اند.(11)
به این ترتیب، می توان گفت هدف از آفرینش همه ی مخلوقات، به وجود آمدن نوع انسان بوده است که قابلیت وصول به بالاترین درجات کمال را داشته باشد، هدفی که در وجود انوار پاک معصومان علیهم السلام به فعلیت کامل رسیده است.
براین اساس، هدف نهایی انسان و هدف نهایی تعلیم و تربیت اسلامی، که همان هدف از آفرینش جهان هستی است، دست یابی انسان به بیشترین کمالات اختیاری امکان پذیر است. نیز با توجه به مبانی 1و 2 از مبانی الهیاتی، بالاترین درجه ی کمال هستی، مخصوص ذات یگانه خداوند متعال است و بنابراین، می توان نتیجه گرفت که هدف تعلیم و تربیت، وصول انسان به عالی ترین کمالات وجود است که از آن به « قرب الهی» تعبیر می شود و امری ذو مراتب است و طبعاً هدف نهایی، رسیدن به بالاترین درجه ممکن قرب به خداوند است.

10. هدایت تکوینی

خداوند همه ی موجودات را به طور تکوینی، به بهترین مسیر هدایت می کند.
براساس حکمت الهی ( مبنای 6)، آفرینش همه ی موجودات دارای هدفی معقول است. از آنجا که بسیاری از موجودات دارای وجودی تدریجی هستند و در طول زمان با تغییراتی مواجه می شوند، حکمت خداوند مقتضی آن است که آنها را به گونه ای بیافریند که با این تغییرات، نهایتاً به مقصدی معقول نائل شوند. از سوی دیگر، بنا بر توحید در ربوبیت تکوینی ( مبنای 4-2)، کار اداره ی این موجودات با خداوند متعال است و اوست که با تدبیر حکیمانه ی خود در تمام مدت وجودشان، زمینه ها و شرایط را برای آنها به گونه ای فراهم می کند که بتوانند به سمت مقصد مزبور حرکت کنند و براساس مبنای نظام احسن ( مبنای 7)، آنها را چنان اداره می کند که در مجموع، بیشترین خیر و کمال از آنها حاصل شود. فراهم کردن زمینه های عملی حرکت موجودات به سمت مقصد مطلوب از آفرینش آنها، هدایت تکوینی نامیده می شود ( وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدَى: ‌(12) و آن کس ] هر موجودی[ را به اندازه ی خویش مقدر کرد، آن گاه او را هدایت نمود).
پس مقصود از هدایت تکوینی الهی این است که خداوند به مقتضای حکمت و بنا بر ربوبیت تکوینی خود و مطابق الگوی نظام احسن، شرایط تحقق و تغییر هر موجودی را به گونه ای تنظیم می کند که برای حصول بیشترین خیر و کمال از هستی، لازم است. در نتیجه، جهت حرکت عمومی پدیده های جهان در مجموع رو به رشد، کمال و تعالی است.
از این مبنا می توان لزوم تقویت حس امید و خوش بینی و نشاط نسبت به آینده را به عنوان یکی از اهداف مهم تعلیم و تربیت اسلامی دانست. همچنین از این مبنا، هدایت تشریعی الهی نسبت به انسان نیز نتیجه می شود که خود در استنتاج برخی اصول تعلیم و تربیت مؤثر است.

11. هدایت تشریعی

خداوند موجودات مختار مانند انسان را، علاوه بر هدایت تکوینی عمومی، به صورت تشریعی نیز هدایت می کند.
مقصود از هدایت تشریعی الهی - که ناشی از هدایت تکوینی و حکمت آفرینش موجودات مختاری چون انسان است - این است که خداوند موجودات مختار و از جمله انسان را ، علاوه بر هدایت عام تکوینی خود که به موجب آن حتی موجودات فاقد شعور و اراده را نیز تدبیر می نماید و عملاً آنها را به سمت هدف مقصود از آفرینش هدایت می کند، با وسایل درونی ( مانند عقل و سایر قوای ادراکی) و وسایل بیرونی ( مانند ارسال پیامبران و فرستادن کتب آسمانی و وضع قانون و شریعت) به راهی که تنها با انتخاب و پیمودن اختیاری که می توانند به کمال خود نایل آیند، راهنمایی می کند.
توضیح آن که با توجه به مبانی انسان شناختی، انسان موجودی مختار است و با توجه به موانع تعلیم و تربیت، در تشخیص راه کمال، پیوسته با محدودیت ها و موانعی روبه رو است و به این دلیل، همواره برای تعیین راه دست یابی به کمال حقیقی خود، نیازمند راهنمایی است.
برای راهنمایی بشر به کمال حقیقی ممکن است راه های مختلفی ارائه شوند که به دلیل وجود محدودیت ها و موانع تعلیم و تربیت، تشخیص درستی یا نادرستی مستقیم آنها به طور کامل برای ما امکان پذیر نیست. به این ترتیب، تنها راه ممکن برای شناخت راه درست کمال، مراجعه به کسی است که آن راه را به طور کامل و بدون اشتباه بشناسد و مطمئن باشیم که به درستی آن را برای ما گزارش می کند.
براساس وجود خداوند کامل مطلق ( مبنای 1)، خداوند دارای علم مطلق است و نیز خیرخواه انسان و در گفتار خود صادق است. بنابراین، تنها خداوند است که می تواند ما را به سوی کمال حقیقی مان هدایت کند و راه درست وصول به آن را از طریق ابلاغ دین الهی به ما بشناساند ( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ: (13) اوست که آن پیامبر خود را با هدایت و دین حق فرستاد).
به این ترتیب، ادیان و مکاتب زمینی و ساخته ی دست بشر، از جمله عرفان های بدلی و مکاتب مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، حقوقی و تربیتی، که براساس اندیشه ی ناقص و محدود بشر یا براساس توافق و قرارداد تعدادی از افراد، یا با نظر اکثریت مردم و بدون اتکا به دین آسمانی حق و در قبال روش های مورد قبول دین، ترویج می شوند از اعتبار کافی برخوردار نیستند.
البته کسانی که در تشخیص دین حق با جزئیات آن قصور داشته باشند و دستشان از دین حق کوتاه باشد، یعنی یا از پی جویی و تحقیق درباره ی آن به کلی غافل باشند - مانند دیوانگان و خردسالان- یا با وجود اقدام به پی جویی و تحقیق، عملاً نتوانند حقیقت را بیابند معذورند و بلکه به اندازه ی تلاش خود مأجور نیز هستند. اما کسانی که امکان جست و جو و تحقیق درباره ی دین حق و جزئیات آن و مراجعه به دین شناسان مورد اعتماد را دارند و با این حال، در این راه کوتاهی و تقصیر کنند، معذور نخواهند بود.
از این مبنا می توان نتیجه گرفت که برای تحقق اهداف تعلیم و تربیت اسلامی، پیروی از تعالیم و راهنمایی های دین الهی حق لازم است و اصول و روش های تعلیم و تربیت اسلامی نه تنها نباید خارج از چارچوب قانون و شریعت الهی مطرح گردند، که همه ی این اصول و روش ها باید در راستای تحقق و گسترش این قوانین باشند.

12. خاتمیت، جامعیت و جهانی بودن اسلام

رسول گرامی اسلام، حضرت محمد (ص) آخرین پیامبر الهی است و دین او - اسلام - تا ابد تنها دین معتبر برای همگان و پاسخگوی همه ی نیازهای اساسی انسان برای سعادت است.
مقصود از خاتمیت این است که خداوند در راستای هدایت تشریعی، پس از سال پیامبران متعدد، مانند ابراهیم، موسی و عیسی - علی نبینا و آله و علیهم السلام - آخرین دین آسمانی، یعنی دین اسلام را با بعثت آخرین پیامبر، حضرت محمد (ص) (14) به بشر ارزانی داشته است. بنابراین، پس از این، نه پیامبری از جانب خداوند به رسالت مبعوث خواهد شد و نه هیچ دین دیگری برای راهنمایی بشر به سعادت و کمال نازل می گردد.
همچنین چنان که در مبحث اسلام و قلمرو آن گذشت، دین اسلام از جامعیت برخوردار است و همه ی ساحت های حیات انسانی را در بر می گیرد و پاسخ گوی همه ی نیازهای اساسی برای تأمین سعادت بشر است.
از سوی دیگر، رسالت پیامبر اسلام نیز جهانی است و به قوم و قبیله ای اختصاص ندارد ( وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ: ‌(15) و تو را جز بشارت دهنده و بیم دهنده ای برای همه ی مردم نفرستادیم ولی بیشتر مردم نمی دانند). به همین دلیل، پیامبر اسلام با نوشتن نامه های متعدد، سران کشورهای مختلف، مانند قیصر روم، پادشاه ایران، فرمانروایان مصر، حبشه و شامات و نیز رؤسای قبایل مختلف عرب را به اسلام دعوت کردند. قرآن کریم، نیز در آیات متعدد، همه مردم (16) را مورد خطاب قرار می دهد و هدایت خود را شامل همه انسان ها (17) و رسالت پیامبر را برای همه مردم ثابت می داند (18) و دعوت او را شامل همه کسانی می داند که از آن اطلاع یابند. (19) و از سوی دیگر، پیروان سایر ادیان را تحت عنوان « اهل کتاب» مورد خطاب و عتاب قرار می دهد (20) و رسالت پیامبر را برای آنها تثبیت می کند و اساساً هدف از نزول قرآن بر پیامبر اکرم (ص) را پیروزی اسلام بر سایر ادیان می داند. (21) پس تنها دین معتبر برای راهنمایی همه ی انسان ها به سعادت و کمال تا ابد، دین اسلام به پیامبری خاتم پیامبران است (‌ إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ... (22): تنها دین نزد خدا اسلام است) ( وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاَمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ: (23) و هر کس دینی به جز اسلام را برگزیند از او پذیرفته نمی شود و در آخرت از زیانکاران خواهد بود).
از این مبنا می توان نتیجه گرفت که تنها نظام تعلیم و تربیت اسلامی است که می تواند انسان را به سعادت حقیقی خود برساند و با توجه به وجود کاستی هایی در انسان که از مبانی انسان شناختی است، پیروی از نظام تعلیم و تربیت اسلامی امری ضروری است. این امر خود مستلزم ضرورت تلاش برای استنباط این نظام از منابع اصیل اسلامی است که در مبانی بعد مورد اشاره قرار می گیرند. همچنین خاتمیت، جامعیت و جهان شمول بودن اسلام، نشان دهنده ی پویایی و انعطاف پذیری نظام تعلیم و تربیت اسلامی و قابلیت انطباق آن با نیازهای متنوع تعلیمی و تربیتی در زمان ها و مکان های مختلف و امکان پاسخ گویی به آنهاست و این امر، امکان و ضرورت پژوهش درباره ی نظام تعلیم و تربیت اسلامی را براساس منابع اصیل اسلامی و نیازها و موضوعات جدید روشن می کند.

13. قرآن، کتاب تحریف ناپذیر آسمانی

قرآن، کتاب آسمانی پیامبر اسلام برای هدایت بشر، بدون تحریف باقی خواهد ماند. قرآن معجزه ی جاوید پیامبر اکرم (ص) و متن اصلی دین اسلام است که الفاظ آن عیناً بر پیامبر اسلام وحی شده و برخلاف سایر کتب آسمانی، بدون هیچ تحریف و تغییری باقی مانده است: یعنی نه بر آن چیزی افزوده شده و نه از آن چیزی کاسته شده است ( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ‌(24): ما قرآن را نازل کرده ایم و ما خود آن را حفظ می کنیم). این کتاب که در بردارنده ی همه ی پیام های اصلی لازم برای سعادت انسان تا قیامت است، شامل اعتقادات، نکات اخلاقی و احکام عملی است، چنان که همراه با نقل برخی وقایع تاریخی و مانند آنها، حاوی نکات تربیتی مورد نیاز نیز هست.
خداوند متعال در قرآن کریم، مردم را به تدبر و تفکر در آیات قرآن دعوت کرده، (25) ولی مسئولیت تبیین محتوای وحی و تفصیل احکام و قوانین را بر عهده ی پیامبر اکرم (ص) گذاشته است. (26)
هرچند در زمان نزول قرآن، برخی احکام دین به تناسب شرایط، تغییراتی داشته، از جمله آن که قبله ی مسلمانان تغییر کرده است، اما پس از اکمال دین در زمان پیامبر اکرم (ص) (27) و پایان یافتن وحی الهی، تا ابد هیچ حکمی حقیقتاً تغییر نخواهد کرد ( فَحلالُهُ حَلالٌ إلی یومِ القیامه و حرامُهُ حرامٌ إلی یومِ القیامَۀ؛ (28) پس آنچه پیامبر حلال شمرده تا روز قیامت حلال است و آنچه او حرمتش را اعلام کرده تا روز قیامت حرام است).
اما تغییرات ظاهری در برخی احکام اسلام، در واقع از نوع تغییر موضوع احکام و شبیه حلال شدن شراب با تبدیل شدن آن به سرکه است، چنان که تغییر حکم غصب و برداشته شدن حرمت آن، در تزاحم با حکمی مهم تر همچون لزوم نجات انسان بی گناه، آن گاه که نجات جان او مستلزم تصرف در زمین یا مال غصبی باشد، از قبیل وارد شدن عنوان « تصرف غاصبانه» در موضوع مهم تر ( نجات جان بی گناه و مقدمات آن) است که نتیجه ی آن، لزوم رعایت حکم مهم تر است و احکام حکومتی نیز از قبیل داخل شدن برخی مصادیق ( مانند پرداخت انواع مالیات) در موضوع کلی « مصالح جامعه ی اسلامی» هستند که رعایت آنها از همه چیز مهم تر است. در واقع در این گونه موارد، اسلام با مرتبط ساختن احتیاجات متغیر انسان با برخی اصول ثابت، برای برآوردن این گونه احتیاجات نیز راهکار کلی دائمی ارائه داده است. (29)

14. ولایت و امامت پیامبر اسلام (ص)

پیامبر اسلام، علاوه بر تلقی، ابلاغ و تبیین وحی و الگو بودن برای جامعه ی بشری، ترویج دین و رهبری عامه جامعه را نیز برعهده دارند.
پیامبر اکرم (ص) علاوه بر منصب نبوت و رسالت، که مستلزم تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم و تعلیم و تبیین همه ی اجزای دین اسلام نیز هست، با مهاجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، منصب دیگری تحت عنوان فرمانروای جامعه ی اسلامی یافتند که منصب های فرعی دیگر مانند قضاوت و فرمانندهی نظامی نیز از آن اشتقاق می یافت و به این ترتیب، پیامبر عهده دار امامت و اجرای همه ی احکام اقتصادی، حقوقی و سیاسی اسلام در عرصه ی جامعه نیز بودند.
پیامبر به عنوا امام، ولی امر و رهبر جامعه، علاوه بر اجرای احکام اسلام، مصالح جامعه ی اسلامی را تشخیص می دادند و متناسب با آنها حکم صادر می کردند. خداوند اطاعت از پیامبر اسلام و اجرای احکام و فرمان های صادر از جانب ایشان را در کنار اطاعت از خود، بر همه مؤمنان لازم شمرده ( قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ ...(30)؛ بگو از خدا و رسول اطاعت کنید)، پیامبر را بر مؤمنان صاحب ولایت دانسته ( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ... (31) همانا خدا بر شما ولایت دارد و رسول او) و ( النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ... (32):
پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است) و او را الگوی نیکو معرفی کرده است ( لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً (33): همانا در رسول خدا برای شما و برای کسانی که به خداوند و روز بازپسین امید دارند و زیاد به یاد خدا هستند الگویی نیکوست).

15. ولایت و امامت امامان معصوم (ع)

به عقیده ی شیعیان، امامان معصوم (ع) در تبلیغ دین و رهبری عام جامعه ی اسلامی و الگوی بشریت جانشینان بر حق پیامبر اکرم (ص) هستند.
همان گونه که شیعیان اثنی عشری معتقدند، پس از رحلت رسول گرامی اسلام، برای رهبری جامعه ی اسلامی از طرف خداوند افرادی معین شده اند تا ریاست همه ی امور دین و دنیای جامعه و به اصطلاح، امامت مسلمین را برعهده گیرند. ایشان که تعدادشان دوازده نفر است و رسول خدا آنها را با نام تعیین کرده، (34) در واقع تمام مناصب پیامبر اسلام، اعم از تبیین و تبلیغ معارف دین و زعامت جامعه ی اسلامی به جز منصب نبوت و رسالت را برعهده دارند و همچون پیامبر اسلام از طرف خدای متعال منصوب شده، دارای علم خدادادی هستند (35) و معصوم از خطا و گناه اند (36) و به موجب ولایت الهی که بر همه مسلمانان دارند، اطاعت آنها همچون اطاعت خدا و رسول او بر همگان واجب است و برترین الگوی قابل پیروی برای انسان ها هستند.
البته زعامت جامعه ی اسلامی تاکنون، جز در دورانی کوتاه در زمان امام علی و امام حسن مجتبی، عملاً در دست ائمه اطهار (ع) قرار نگرفت و ایشان تحت فشار حاکمان ستمگر، در حد ممکن عموماً به تبیین و ترویج دین اسلام پرداختند. اما ثبوت مقام ولایت و امامت برای ایشان، حجت را بر مردم تمام کرده است. به گونه ای که وظیفه ی مردم، تلاش برای برقراری جامعه ی اسلامی به امامت و زعامت ائمه ی اطهار بوده است و کسانی که از روی آگاهی و عمد، مانع تحقق عملی آن شده اند نزد خداوند مسئول و معاقب هستند.
برهمین اساس، در این زمان نیز همه ی مسلمانان موظف اند در راه فراهم کردن زمینه های فردی و اجتماعی برپایی حکومت اسلامی با رهبری امام معصوم (ع)، تمام توان خود را به کار گیرند.
با توجه به قطعی و یقینی بودن انتساب قرآن کریم به خداوند متعال و صحت سنت قطعی که از طریق پیامبر اکرم و ائمه معصومین (ع) در اختیار ما قرار گرفته است، می توان از سه مبنای اخیر، لزوم ابتنا و هم سویی تعلیم و تربیت درست و قابل قبول را با آموزه های قرآن و سنت نتیجه گرفت. این امر وظیفه ی استنباط و ارائه ی آموزه های مربوط به تعلیم و تربیت را براساس منابع اصیل اسلامی و با استفاده از روش اجتهاد بر دوش دانشمندان علوم اسلامی می نهد.

16. غیبت امام دوازدهم (عج)

امام دوازدهم زنده و از نظر غایب هستند.
دوازدهمین امام زنده اند و اینک در دوره ی غیبت کبری به سر می برند؛ یعنی کسی از جایگاه ایشان آگاه نیست و با ایشان ارتباط ندارد. اما ایشان با اطلاع کامل از وضع انسان ها و بلکه با آگاهی کامل از تمام هستی، به عنوان خلیفه الله در روی زمین، جهان را اداره می کنند و همه از وجود ایشان، همچون آفتاب پشت ابر، نور و گرمی می گیرند ( إنّهُم لینتفعونَ به و یستَضیئونَ بِنورِ ولایتَهِ فی غیبته کالنتفاع الناسِ بالشمس و إن جلَّلها السحاب: (37) ایشان از او سود می برند و در غیبت او از نور ولایتش نور می گیرند، چنانکه مردم از خورشید پشت ابر سود می برند) و روزی که جهان آمادگی پذیرش حکومت سراسری عدل الهی را داشته باشد، به امر خداوند متعال از پس پرده ی غیبت ظهور می کنند و با تشکیل حکومت واحد جهانی، اداره ی ظاهری جهان را نیز برعهده می گیرند و جهان را از عدل و داد پر می کنند.
باور به مهدویت و توجه عمیق به آن، موجب تقویت روحیه ی نشاط و امید به آینده و تلاش برای تحقق جامعه ی آرمانی مهدوی است و از پوچ انگاری و سستی جلوگیری می کند.
براین اساس، می توان نتیجه گرفت که زمینه سازی برای ظهور امام عصر (عج) از اهداف تعلیم و تربیت اسلامی است. به عبارت دیگر، فرد و جامعه در زمان غیبت باید به گونه ای تربیت شوند که با باور عمیق به مسئله مهدویت و با آمادگی کامل، منتظر حقیقی ظهور امام عصر (عج) باشند.

17. ولایت فقیه در زمان غیبت امام دوازدهم (عج)

اداره ی جامعه اسلامی در زمان غیبت امام دوازدهم بر عهده ی ولی فقیه است.
در زمان فعلی که زمان غیبت آخرین امام معصوم - عجل الله فرجه الشریف - است و دسترسی به ایشان برای تعلیم و تبیین مستقیم دین و اداره ی جامعه ی اسلامی ممکن نیست، فقهای جامع شرایط فتوا براساس قرآن و سنت رسول خدا و رهنمودهای ائمه ی معصوم - علیهم صلوات الله - احکام اسلام را با روش اجتهاد، استنباط و برای مردم بیان می کنند و در صورت امکان تشکیل حکومت اسلامی، از میان این فقها، ولی فقیه، یعنی برترین اسلام شناسی که جامع شرایط اداره ی جامعه اسلامی است و با معرفی فقهای عادل تعین می شود، از جانب خداوند (38) دارای منصب ولایت و اداره ی جامعه است و حکم او برای همه مسلمانان لازم الاجراست (39).
از این مبنا، می توان لزوم تناسب و هم سویی برنامه ها و روش های تعلیم و تربیت را با قوانین و احکام حکومت اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه نتیجه گرفت. همچنین می توان براساس مبانی شش گانه اخیر، کمک به تحقق و گسترش آموزه های اسلام ناب را از اهداف اساسی تعلیم و تربیت اسلامی دانست و لزوم تطابق و هم سویی فرایند تعلیم و تربیت با آموزه های دین مبین اسلام را از مجموع این مبانی نتیجه گرفت.

پی‌نوشت‌ها:

1- ر.ک. العلامه الحلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 415-416؛ همو، الألفین فی امامه امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 427؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1 ( عدل الهی)، ص 46؛ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقائد، ص 91.
2- دخان، 38-39. نیز ر.ک. آل عمران 171؛ انعام 73؛ مؤمنون 15 و انبیاء 16و 17.
3- ر.ک. محمدتقی مصباح یزدی، مشکات، 1/1، ص 161-173؛ نیز ر.ک. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 4 ( معاد)، ص 677-680.
4- سجده، 7.
5- سجده، 7.
6- بقره، 286.
7- یونس 47و 54؛ نیز ر.ک. زمر 69 و 75 و مؤمن (غافر) 20و 78.
8- زلزله، 7و 8.
9- ر.ک. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقائد، درس بیستم.
10- بقره، 29.
11- در حدیث قدسی که از امیر المؤمنین علی (ع) درباره ی پیامبر اکرم (ص) روایت شده آمده است که « لولاک ما خَلَقتُ الأفلاک» ( بحارالأنوار، ج54، ص 199): اگر وجود تو ( مقصود) نبود، افلاک را نمی آفریدم. نیز در حدیثی قدسی به روایت امام صادق (ع) بعد از بیان نوبت پیامبر اکرم (ص) و امامت علی (ع) آمده است که « لولا هُما ما خَلَقتُ خَلقی» ( الحر العاملی، الجواهر السنیه، ص 239): اگر آن دو نبودند چیزی را نمی آفریدم. همچنین در حدیث قدسی معراج، بعد از تصریح به نبوت پیامبر و امامت ائمه معصومین (ع) خداوند می فرماید: « فَلَولاکُم ما خَلَقتُ الدنیا و الآخَرۀَ و لا الجَنّه و النار» ( همان، ص 279): اگر شما ( پیامبر و ائمه ی اطهار) نبودید، نه دنیا و آخرت، و نه بهشت و دوزخ را نمی آفریدم.
12- اعلی، 3.
13- توبه، 33؛ فتح، 28 و صف 9.
14- قرآن کریم صریحاً پیامبر اسلام را خاتم همه ی پیامبران معرفی می کند: مَاکَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لٰکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ...( احزاب، 40): محمد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نیست، بلکه فرستاده خداوند و آخرین پیامبر است. همچنین خاتمیت پیامبر اکرم (ص) در صدها روایت مورد تصریح و تأکید قرار گرفته است که از جمله ی آنها حدیث منزلت است که در آن پیامبر اسلام، امیر المؤمنین (ع) را همچون هارون که جانشین موسی - علی نبینا و آله و علیه السلام - بود جانشین خود معرفی و بلافاصله اضافه می کنند که با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود. این حدیث را شیعه و سنی به تواتر از پیامبر اکرم (ص) نقل کرده اند ( از جمله ر.ک. بحارالأنوار، ج37، ص254-289؛ محمدبن اسماعیل البخاری، صحیح بخاری، ج4، ص208 و ج5، ص129؛ مسلم بن الحجاج النیسابوری، صحیح مسلم، ج7، ص120و 121؛ محمدبن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج1، ص 43و 45؛ محمد بن عیسی الترمذی، سنن ترمذی، ج 5، ص302 و 304؛ الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص 337 و ج3، ص 109 و 133؛ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج1، ص170، 173، 175، 177، 179، 182، 184، 185 و 331، ج3، ص32 و ج6، ص 369 و 438؛ نیز برای فهرست تفصیلی مصادر این حدیث ر.ک. حسین راضی، سبیل النجاه فی تتمه المراجعات، ص 117-123. همچنین از آن حضرت نقل شده است که فرمودند: « أیُّها الناسُ إنّهُ لا نبیَّ بعدی و لا امه بعدَکم» ( بحارالانوار، ج21، ص381) و در حدیث دیگر از آن حضرت نقل شده که فرمودند: « أیُّها ا لناسُ إنه لا نبیَّ بعدی و لا سُنَّه بعدَ سنتی» ( بحارالانوار، ج22، ص531). موضوع ختم نبوت همچنین از بیان علی (ع) در خطبه های 1، 69، 83، 87، 129، 168، 193 و 230 از نهج البلاغه نیز نقل شده و در روایات و ادعیه و زیارات از ائمه طاهرین (ع) بر آن تأکید شده است.
15- سباء 28.
16- ر.ک. بقره 21؛ نساء 1؛ فاطر 15؛ اعراف 26، 27، 31 و 35 و یس 60.
17- ر.ک. بقره 185 و 187؛ آل عمران 138؛ ابراهیم 1و 52؛ جاثیه 20؛ زمر41؛ نحل44؛ کهف 54؛ حشر21؛ انعام90؛ یوسف 104؛ ص87؛ تکویر 27؛ قلم 52.
18- ر.ک. نساء 79؛ حج 49؛ سبأ 28؛ انبیاء 107؛ فرقان 1.
19- ر.ک. انعام 19.
20- ر.ک. آل عمران، 65، 70، 71، 98، 99، 110؛ مائده 15و 19.
21- ر.ک. توبه، 33؛ فتح 38؛ صف 9.
22- آل عمران، 19.
23- آل عمران، 85.
24- حجر، 9.
25- ر.ک. نساء 82؛ نحل 44؛ ص 29 و محمد 24.
26- ر.ک. نحل، 44و 64.
27- ر.ک. مائده، 3.
28- این سخن از امام صادق (ع) در ضمن دو روایت مختلف نقل شده است ( ر.ک. بحارالأنوار، ج16، ص354، ح 38 و همان ج 47، ص35، ح33).
29- ر.ک. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 3 ( ختم نبوت)، ص 191-192؛ محمد حسین زاده، درآمدی بر معرفت شناسی و مبانی معرفت دینی، ص 168-173.
30- آل عمران، 32. نیز ر.ک. آل عمران 132؛ نساء 13، 14، 59، 69 و 80؛ مائده 92؛ انفال 1، 20 و 46؛ توبه 71؛ نور 51، 52، 54 و 56؛ احزاب 66 و 71؛ حجرات 14؛ فتح 17؛ محمد 33؛ مجادله 13؛ ممتحنه 12؛ تغابن 12 و جن 23.
31- مائده 55.
32- احزاب، 6.
33- احزاب 21.
34- هنگامی که آیه یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ...( نساء 59) نازل شد، و اطاعت اولی الامر را هم سنگ اطاعت خدا و رسول به طور مطلق واجب دانست، جابربن عبدالله انصاری از پیامبر پرسید: این اولی الامر که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده است چه کسانی هستند؟ حضرت در پاسخ وی فرمودند: « هُم خلفائی یا جابِر و ائمَّه ا لمسلمین من بعدی،. اولُهُم علی بن ابی طالب، ثم الحسن و الحسین، ثم علی بن الحسین، ثم محمد بن علی المعروف فی التوراه بالباقر - و ستدرکُهُ یا جابر، فإذا لقیته فأقرَأه منی السلامَ – ثمّ الصادق جعفر بن محمد، ثمّ موسی بن جعفر، ثمّ علیُّ بن موسی، ثمّ محمّدُ بن علیٍّ، ثم علی بن محمدٍ، ثم الحسن بن علی، ثم سمیِّی و کنیی حجه الله فی أرضِه و بقیته فی عباده ابن الحسن بن علیّ» ( الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص 253، نیز ر.ک. القندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ج3، ص 399). همچنین روایات فراوانی نقل شده است که پیامبر در موارد متعدد، جانشین خود را علی بن ابی طالب معرفی کرده و ولایت خود را برای ایشان نیز ثابت دانستند، از جمله در حدیث متواتر غدیر، آن حضرت، به فرمان الهی علی (ع) را رسماً به مردم معرفی کردند و فرمودند: « من کُنتُ مولاهُ فهذا علیٌّ مولاه»، و سایر ائمه نیز امام پس از خود را به طور مشخص معرفی کردند ( ر.ک. الکافی، ج1، ص 286-329).
35- ائمه ی اطهار به جز علمی که از طریق رسول خدا دارند، از الهام و تحدیث برخوردارند ( ر.ک. الکافی، ج1، ص 264، 270 و 271) و با داشتن علم کتاب ( ر.ک. همان، ص 257) از هر آنچه بخواهند نیز آگاه می شوند ( ر.ک. همان، ص 258)
36- از آنجا که عهد امامت به ائمه ی اطهار سپرده شده، عصمت ایشان را از آیه ی 124 سوره ی بقره که خداوند در آن، رسیدن عهد امامت را به ستمکاران نفی می کند، می توان استفاده کرد؛ زیرا هر نوع نافرمانی خداوند، ظلم و ستم است. همچنین از آیه ی 59 سوره ی نساء که اطاعت اولی الامر را قرین اطاعت خدا و رسول قرار داده و به طور مطلق واجب دانسته است، می توان عصمت ایشان را نتیجه گرفت. نیز آیه ی تطهیر ( احزاب، 33) دلالتی روشن بر عصمت کامل اهل بیت پیامبر دارد؛ زیرا این آیه، به شهادت روایات متواتر ( بیش از هتفاد روایت) که غالب آنها از اهل سنت روایت شده، در شأن خمسه ی طیبه نازل شده است.
37- ر.ک. بحارالانوار، ج 52، ص 92 و 93.
38- ر.ک. امام خمینی، صحیفه ی امام، ج 10، ص 323 و ج11، ص 464.
39- مسئله ی ولایت فقیه در زمان غیبت کبری، از دیرباز در فقه شیعه مطرح بوده، بلکه صاحب جواهر نیابت فقیه را از معصومین، ضرورت مذهب شیعه دانسته است ( ر.ک. محمدحسن النجفی، جواهر الکلام، ج21، ص399). با وجود فراهم نبودن شرایط برای حکومت فقیه در اعصار گذشته، در برخی کتب فقهی پیشینیان، به منصب زعامت و اداره ی جامعه اسلامی و تصدی حکومت در زمان غیبت برای فقیه جامع الشرایط تصریح شده است ( از جمله ر.ک. المفید، المقنعه، ص 675؛ محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج 8، ص 261؛ احمد النراقی، عوائد الایام، ص 188-190؛ عبدالحسین لاری، التعلیقه علی المکاسب، ج4، ص113، 149 و 159). اما با فراهم شدن شرایط اجتماعی برای برقراری حکومت اسلامی در عصر حاضر، امام خمینی (ره) این مسئله را به طور مبسوط در درس خارج فقه خود در کتاب البیع مورد بحث قرار دادند و در این خصوص، کتابی مستقل با نام ولایت فقیه: حکومت اسلامی نیز به نگارش در آوردند. از آن پس و با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، درخصوص ولایت فقیه در امر اداره ی حکومت، مباحث فقهی و استدلالی فراوانی طرح شد و آثار بسیاری نگارش یافت. برای آگاهی از فهرست کتب مربوط به ولایت فقیه ر.ک. اسماعیل محمدی کرمانشاهی، « کتاب شناسی ولایت فقیه» حضور، شماره ی 24، 1377، ص 179-194 و شماره ی 26، 1377، ص 195-202، که در آنها 205 کتاب فهرست شده است. همچنین برای فهرست مقالات مربوط به این موضوع، ر.ک. شهرام اصغر نیاویند « فهرست مقالات ولایت فقیه» همان شماره ی 28، 1378، ص 430-441 و شماره ی 29، 1378، ص 427-441 و شماره ی 31، 1379، ص 327-361 که در آنها 868 مقاله در این خصوص معرفی گردیده است. نیز برای بحث استدلالی مختصر در این خصوص ر.ک. محمدتقی مصباح یزدی، نگاهی گذرا به نظریه ی ولایت فقیه.

منبع مقاله: گروه نویسندگان؛ زیر نظر محمد تقی مصباح یزدی؛ (1390)، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، تهران: مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان (انتشارات مدرسه)، چاپ دوم