اساطیر فردوسی
فردوسی در مقام مسلمانی خردگرا با بینش خردورزانه و یکتاپرستانه ی خود، و به پشتوانه ی میراثی گرانبها از خرد و اسطوره شاهکاری می آفریند که در آن بلندای اندیشه و فرهنگ خود و نیاکان فرزانه ی خود را به نمایش می گذارد. این که
نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی
فردوسی در مقام مسلمانی خردگرا با بینش خردورزانه و یکتاپرستانه ی خود، و به پشتوانه ی میراثی گرانبها از خرد و اسطوره شاهکاری می آفریند که در آن بلندای اندیشه و فرهنگ خود و نیاکان فرزانه ی خود را به نمایش می گذارد. این که چگونه توانست با استفاده از اسطوره که به نوعی فراواقعیت و خردگریز است آدمی را به خردورزی و خردگرایی راهنمایی کند، بیانگر هنرمندی و اندیشمندی برتر اوست.
جهان بینی خردگرایانه ی ویژه ای که بر شاهنامه حاکم است، حکم می کند انسان علاوه بر شناخت آنچه منطقی، معقول و تجربی است، نوعی شناخت و دریافت فراواقعی و غیرتجربی نیز داشته باشد که معمولاً در دل انسان ریشه دارد. این دریافت و شناخت از دیدگاه روانکاوی نیز مقبول و مطلوب است. ذهن آدمی در کنار خودآگاه محدود و بسته ی خود، ناخودآگاه وسیع و نامحدودی دارد که نه فقط در دوران باستان، بلکه در همه ی اعصار دریافت های خود را به شکل نمادین آشکار می نماید و به همین دلیل نیازمند نمادشناسی و نه سزاوار نفی و انکار است.
دینداری فردوسی حاصل همین جهان بینی، یعنی آمیختن شناخت باطنی و درونی با خرد است. او به گونه ای این دو را هماهنگ و سازگار می کند که چندان با هم تضاد و تزاحم ندارند:
تو را دین و دانش رهاند درست
در رستگاری ببایدت جست
(1، 18)
او در دینداری در کنار پرستش و عبادت، به اندیشیدن و عمل کردن و سخن گفتن براساس خرد یعنی نیروی تشخیص نیک از بد فراوان توصیه می کند، و بخش عمده ای از دینداری او خردورزی و نیک اندیشی و نیک کرداری است. در نگاه او دینداری بخشی از خردورزی و خردورزی بخشی از دینداری است. خدای فردوسی خدایی تقلیدی و موروثی نیست، بلکه آفریدگاری توانا و داناست که خرد به وجود و هستی او گواهی می دهد ولی از شناخت و درک ماهیت آن ناتوان می باشد و بندگی او حکم خرد است:
همه بندگانیم و او پادشاست
خرد بر توانایی او گواست
(8، 170)
این بینش والا و عمیق که از تعصب و تحجر دور است، موجب می شود او به باورها و عقاید پیشینیان به چشم سخنان آشفته و پریشان نگاه نکند، و در کنار حفظ کالبد و شکل خردگریز آن ها که خود به منزله ی بخشی از تاریخ و میراث فرهنگی کهن باارزش است، همچون نوعی شناخت، به معانی خردمندانه و عمیق و متعالی پنهان در ژرفای آن ها بیندیشد. این نوع نگاه و اندیشه موجب توانمندی او در سازگار کردن ناسازها و پیوند پارادوکس اسطوره و خرد شده است.
فردوسی در شاهنامه اسطوره را با خرد پیوند داده است. این همراهی و پیوند به گونه ای است که، خرد با آن که از واژه های کلیدی شاهنامه و خردگرایی آرمان آن است، شاهنامه منبعی اسطوره ای محسوب می شود و این نشانه ی توانایی فوق العاده ی فردوسی از یک سو و ظرفیت بالای خردگرایی در اسطوره های کهن ایرانی است.
پیوند خرد و اسطوره هم در شکل و کلیت شاهنامه و هم در ژرفا و محتوای آن دیده می شود. در شکل و کلیت شاهنامه می توان در بخش های سه گانه، دیباچه، آغاز و پایان داستان ها و گریز هنرمندانه ای که بین آن ها می زند، همچنین در انتخاب شخصیت ها و انتخاب موضوع همراهی خرد و اسطوره را دید. شاهنامه با ستایش خرد و تعریف و توصیف آن آغاز می شود و با پرداختن به آفرینش عالم، مردم، خورشید و ماه با بنمایه ای اسطوره ای ادامه می یابد. مثلاً بیت زیر براساس باورهای اسطوره ای سروده شده است:
ز یاقوت سرخ ست چرخ کبود
نه از آب و گرد و نه از باد و دود
(1، 17)
همچنین اولین بخش شاهنامه بخش اساطیری است. اسطوره در دو بخش بعدی نیز حضور دارد، اگرچه در بخش تاریخی به دلیل ماهیت آن کمتر دیده می شود.
علاوه بر شکل کلی شاهنامه، در ژرفای داستان ها، در وجود شخصیت ها، در حوادث و رویدادها، در مفاهیم و باورهای شاهنامه نیز این پیوند دیده می شود. شهریاران، پهلوانان، وزیران و زنان برتر شاهنامه اسطوره های خردمند یا خردمندان اسطوره ای هستند که وجودی آمیخته و مرکب دارند. اسطوره در وجود برخی از آنان کمتر و در برخی بیشتر است. وزیران و رایزنان نماد خردند و جنبه های اسطوره ای آنان نسبت به شهریاران کمتر است. همچنین اسطوره در وجود زنان کمتر از مردان دیده می شود.
اخلاق، باورها، آگاهی ها و هشدارها، جنگ ها، شکست ها و پیروزی ها، علل و اسباب و حتی طبیعت و جغرافیا از اسطوره و خرد آمیخته اند.
گنجاندن اسطوره در آثار ادبی و هنری به شاهنامه محدود نیست و در بسیاری از آثار فرهنگی جهان دیده می شود، ولی گنجاندن آن در خردنامه هنر فردوسی است. اسطوره ها در این آثار هم از لحاظ ادبی و هنری و تاریخی و هم از جهت محتوا و اندیشه قابل بررسی اند. فردوسی با گنجاندن اسطوره ها در شاهنامه از یک سو جذابیت، زیبایی، و شیرینی و عمومیت به اثر خود بخشیده، و از سوی دیگر فرهنگ و اندیشه ی ملی قوم خود را حفظ کرده و نیز ظرفیت پژوهش را در شاهنامه افزایش داده است.
دیدگاه فردوسی در مورد اسطوره با دیدگاه پژوهشگران قرون اخیر برابری می کند و حتی از نظر جامعیت بر آن ها برتری دارد. این دیدگاه با روانکاوی، دین شناسی، جامعه شناسی، تاریخ و داستان پژوهی سازگار است، و قلمرو زندگی فردی و اجتماعی انسان را دربرمی گیرد.
نمادهای اسطوره ای در شاهنامه بسیار پرمعناست و این قابلیت را دارند که از جنبه های جمعی و بیرونی و فردی و درونی در کنار هم و هماهنگ با هم تفسیر شوند. برای نمونه شهریاری علاوه بر این که نهادی سیاسی است و شهریاران نقش ورزان مثبت و منفی این نهادند، از دیدگاه روانی و فردی می تواند مرحله ای بالا از کمال باشد که رسیدن به آن و حتی تداوم حضور در آن نیازمند خودآگاهی و خردمندی است. نهادهای دیگر چون وزارت و پهلوانی نیز از این گونه اند. زنان شاهنامه در کنار نقش های بیرونی می توانند جنبه های مثبت یا منفی روان باشند.در بسیاری از نمادها پارادوکس زیبایی دیده می شود که در اغلب آن ها ریشه ی پارادوکس با چگونگی عمل و اندیشه ی انسان پیوند دارد. خواب، آتش، آب، آنیما و سفر از این نوعند.
فردوسی در شاهنامه از واژه ی اسطوره استفاده نکرده است. به نظر می رسد او این واژه را به کار نبرده تا باورهای کهن شاهنامه دروغ و آشفته پنداشته نشوند. زیرا این واژه در دوره ی او بر دروغین بودن دلالت داشته است، به طوری که در قرآن نیز نسبتی است که منکران و مخالفان به آیات الاهی داده اند.
فردوسی در مورد باورها و عقاید کهن واژه ی « دین» را که معنایی مثبت و مقدس دارد به کار برده است. این برداشت شاهنامه به دیدگاه میرچا الیاده نزدیک است. مثلاً در بیت زیر در مورد باورهای هوشنگ که از اولین پادشاهان اسطوره ای شاهنامه است، واژه ی دین به کار رفته و بر ارزشمندی آن ها تأکید شده است:
به ما بر ز دین کهن ننگ نیست
به گیتی به از دین هوشنگ نیست
(9، 207)
لازم به ذکر است که دین در فرهنگ کهن ایرانی به شکل « دئنا» به معنای وجدان و نوعی دریافت درونی کاربرد داشته است. دئنا در بیان نمادین ایزدبانوی وجدان نیز هست. انتخاب این کلمه به خصوص در شاهنامه با توجه به این پیشینه برای اسطوره ها و باورهای کهن بسیار مناسب است.
او در عین مسلمانی و پایبندی به مذهب، نیاکان کهن را انکار نمی کند و خوار نمی دارد. و پیش از آن که به تفاوت ها بنگرد به مشترکات می اندیشد و به این طریق فرهنگ قبل از اسلام را به فرهنگ بعد از آن وصل می کند.
خردورزی آرمان فردوسی و شاهنامه است. این آرمان باید در راستای معنویت و دینداری و با توجه به خداپرستی باشد، البته با توجه به این نکته ی مهم که مطلق گرایی و تحجر نباید معنویت قلمداد شود. معنویت می تواند نمادهای مختلفی داشته باشد به شرط این که با یزدان شناسی و نیکی در تضاد نباشد، و همین نگرش موجب ارزشمندی معنویت اسطوره های کهن در شاهنامه شده است. در شاهنامه دینداری و خردگرایی اساس و بنیاد هویت ایرانی را تشکیل می دهد و می تواند مرزهای جغرافیایی را درنوردد. این دو بنیاد با هم تضاد و تقابل ندارند، زیرا نبرد نیکی و بدی و خرد و بی خردی و ابلیس و آدمی هر سه بیان یک معنا در سه قالب است. اگرچه این ها در سنجش عقلانیت و درجه ی تکامل و همچنین در نمادین گونگی و میزان آن با هم متفاوتند در معنا و مفهوم یگانه اند.
در شاهنامه خردمندی و دینداری و اسطوره اندیشی با پذیرفتن نبرد همیشگی نیکی و بدی که قلمرو آن سراسر کیهان را دربرمی گیرد و درون انسان و اجتماع را نیز شامل می شود، و همچنین با تکلیف مشترکی که هر سه ( دین و خرد و اسطوره) برعهده ی انسان گذاشته و او را به نیک اندیشی و نیک کرداری و دفاع از آن موظف نموده است، هماهنگ و گاه یگانه می شود.
همین ویژگی باعث ماندگاری، گستردگی و همگانی شدن شاهنامه در طول زمان و در پهنه ی جهان است، و موجب می شود با گذشت زمان نه تنها از میان نرود بلکه بیشتر شناخت و شکافته شود و اندیشه های بلند و والای آن آشکار گردد.
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}