نویسنده: حبیب اله اسماعیلی




 

علوم انسانی روزگار ما آوردگاه موافقان و مخالفان فوکو است. بازاندیشی تاریخ که بازتولید ساده و مختصر آراء میشل فوکو در حوزه معرفت شناسی و روش شناسی تاریخ است، اصلی ترین مسأله دیدگاه او یعنی «رژیم حقیقت» و «گفتمان قدرت-دانش» را در معرفت شناسی تاریخ تشریح می کند.
جنکینز این کتاب را برای دانشجویان و علاقمندان تاریخ نوشته و سعی کرده است که مخاطبان خود را با مفاهیم اساسی پسامدرن درباره تاریخ آشنا کند.
در تاریخ نویسی فوکویی همه تاریخ، تاریخ زمان حال است و مورخان با قرائتی امروزی سفر خود را در گذشته آغاز می کنند. آنان با کوله باری انباشته از پیش فرض های ایدئولوژیک، روش شناختی و هستی شناختی به سیر گذشته می روند و در پرتو این کوله بار سنگین تفسیر خود را از گذشته ارائه می کنند. با این وصف، به باور فوکو، هیچ حقیقتی در تاریخ پایدار نیست و هر چه هست تفاسیری نوشونده از تاریخ است و این تفاسیر نیز همواره معطوف به قدرت و گفتمان غالب است. به دیگر سخن، تاریخ به روایت فوکو، مجموعه ای از متون و عبارات است که با مفاهیم حال قرائت می شود و مورخان تنها هنرشان بازآرایی گذشته از دریچه اکنون است.
جنکینز ای کتاب را به تأثیر از دیدگاه هیدن وایت درباره تاریخ به نگارش درآورده که معتقد است کشیدن مرز قاطع میان تاریخ و فلسفه ممکن نیست، هر گفتمان تاریخی در درون خود یک فلسفه تاریخ تمام عیار دارد و مورخ به گونه ای غیرآشکار، روایتگر گفتمان حاکم بر عصر خویش است.
جنکینز این کتاب را به سال 1991 نوشته است. او تاریخ را روایتی ادبی از گذشته می داند و هرگونه شناخت هم سنگ با گذشته را رد می کند و به صراحت می گوید:
«تاریخ همان گذشته نیست، تاریخ را همیشه برای کسی می نویسند، تاریخ همیشه هدفی دارد، تاریخ همیشه درباره قدرت است، تاریخ را هرگز بی غرض نمی نویسند، تاریخ همواره ایدئولوژیک است» او معتقد است ما نمی توانیم با گذشته هم نفس شویم و با این جمله دست رد به سینه کسانی می زند که به درون فهمی تاریخ اعتقاد دارند. به باور او، جای کسی دیگر بودن محال است و با این سخن بر امتناع جهش معرفت شناختی صحه می گذارد.
او منطق تاریخ را منطق کشف نمی داند، بلکه آن را منطق ساخت معرفی می کند. از نظر جنکینز تاریخ را نمی توان شکلی از دانش فرض کرد، زیرا هیچ گذشته قابل شناختی وجود ندارد و آنچه تاریخ خوانده می شود، فقط جلوه هایی از واقعیت است که بر ذهن مورخان نقش بسته است. در این کتاب، که جدل نامه ای علیه مورخان مدرن است. پس از ممتنع دانستن شناخت گذشته، تجلیات متنی تاریخ، یعنی شواهد تاریخی به متون ادبی تقلیل می یابد و این باور به خواننده القا می شود که پژواک قرائت های مورخان از تاریخ، تاریخ خوانده می شود.
کیت جنکینز که خود دانش آموخته تاریخ از دانشگاه ناتینگهام است، معتقد است اندیشه نوشتن این کتاب از زمانی برایش پدید آمده است، که پرسش های نظری درباره چیستی تاریخ و منزلت معرفت شناختی آن، در ذهنش جوانه زد. او اعتراف می کند که در جست و جوی پاسخ به آراء هیدن وایت و اندیشه های پسامدرنی که درباره فرهنگ و ادب جریان داشته مراجعه کرده است، و درصدد بوده است که با این پاسخ ها خود را از سیطره افرادی همانند ای. اچ. کار برهاند.
نویسنده کتاب هیچ ابایی ندارد که ساختارشکنی معرفت شناختی خود را رادیکال بنامد، او معتقد است نظریاتی که درباره تاریخ بیان کرده، مدت هاست که در دیگر حوزه های علوم انسانی جریان دارد. او می گوید در پی آگاهی به این که شرایط عمومی رشته تاریخ تا چه اندازه عقب مانده و ضد نظری است، سعی کرده است نوعی خودآگاهی را بین مورخان رواج دهد. جنکینز ضدنظری بودن تاریخ را با ارجاع خوانندگان خود به کم تعداد بودن کتاب های منتشره درباره تاریخ اثبات می کند و به وضعیت عقب مانده آثار تاریخی، بها دادن افراطی به اسناد، مشغولیت دائمی به واقعیات و همراهی با رئالیسم ساده انگارانه حاکم بر رشته تاریخ کشورش سخت می تازد.
خواننده کتاب جنکینز، در فصل اول، با پاسخ هایی که او درباره چیستی تاریخ مطرح کرده است، مواجه می شود. در این فصل نویسنده سعی کرده است از گفتمان غالب و مقبول فاصله گرفته و چشم اندازهای دیگری در مقابل خوانندگانش بگشاید. او تمام تلاش خود را بر این نکته معطوف می کند که ذهن خوانندگانش را از به حساب آوردن تاریخ به عنوان چیزی ساده و بدیهی دور کند. در همین اثنا، این مفهوم را به ایشان القا می کند که انواع متعددی از تاریخ وجود دارد و تنها نقطه مشترک آنها این است که درباره گذشته تحقیق می کنند. نویسنده روح نظریه خود را در مورد چیستی تاریخ با این جمله آشکار می کند که تاریخ یک گفتمان از سلسله گفتمان های درباره جهان است و این گفتمان ها جهان را خلق نمی کنند، بلکه آن را تصرف می کنند. باید بدانیم که گذشته و تاریخ مستقل از یکدیگر در حرکت هستند و تاریخ، گفتمانی درباره گذشته است که اندازه اعصار و قرون گذشته فاصله دارد.
او سه حوزه مؤثر بر قرائت های مورخان از تاریخ را معرفت شناسی، روش شناسی و ایدئولوژی می داند و معتقد است تاریخ چیزی جز روایات مورخان متأثر از این سه حوزه نیست. شاه کلید پاسخ او درباره چیستی تاریخ این است که تاریخ هر چه هست، همین اختلاف قرائت ها و روایت هاست؛ به دیگر سخن، معرفت تاریخی اساساً معرفت بین الاذهانی است و در مناقشات بی پایان مورخان درباره گذشته بشری متجلی می شود.
نویسنده معتقد است درست همان گونه که ما محصول گذشته ایم، بخش به کمند افتاده گذشته نیز مصنوع ماست و از این جاست که به نااستواری معرفت تاریخی می رسد، زیرا تاریخ چیزی بسیار کمتر از گذشته است و مورخان فقط می توانند بخشی از آن را احضار کنند. او با این سخن، به تحلیل عمل مورخان رسیده است و به صراحت می گوید مورخان به بازآرایی بی پایان گذشته مشغولند و به همین دلیل بهتر است به جای آن که بگوییم تاریخ چیست، بگوییم تاریخ برای چه کسی است؟
در فصل دوم کتاب، به جای پاسخ به برخی مناقشات درباره ماهیت تاریخ، این سخن شرح و بسط داده شده که این مسائل به ندرت حل می شوند و این مباحث همواره در هاله ای از ابهام رها می شوند.
نویسنده از آنجایی که بیشترین همت خود را صرف جدل درباره تاریخ و حقایق تاریخی کرده است، در فصل دوم نیز با استناد به آراء میشل فوکو می گوید ما از درک حقیقت تاریخ عاجزیم، زیرا حقیقت وابسته به کسی است که قدرت ساخت امر صحیح در دست اوست. این همان چیزی است که «رژیم حقیقت» نام گرفته و حقایق تاریخی نیز تابعی از گفتمان غالب و رژیم حقیقت رایج هستند.در این فصل، بی طرف بودن مورخان نیز رد می شود و برای اثبات مدعای خود می پرسد چرا مورخانی که همگی صادقانه، با دقت و پیروی از روش های پذیرفته شده تاریخ به سراغ منابع یکسانی می روند، با پاسخ های یکسانی بازنمی گردند؟
در این کتاب، هم نفسی با گذشته نیز محال شمرده می شود، زیرا هم نفسی بین دو جهان متفاوت، عملاً و عقلاً ممکن نیست. جنکینز سند تاریخی را جلوه ای از گفتمانی دیگر می داند که ما با تصرف آن به گونه ای دلخواه امروز آن را به صدا درمی آوریم.
در فصل سوم کتاب، نویسنده از موضعی پسامدرن، پرداختن به تاریخ را بحث کرده است و به خواننده خود توصیه می کند در دل گفتمانی که در آن جای دارد، به تاریخ بیاندیشد؛ زیرا ما در خلاء زندگی نمی کنیم. بلکه عصری که ما را پدید آورده و در واقع نوشته است به نوشتن ما همچنان ادامه می دهد. در عصر پست مدرن، که با شکستن عقل خود بنیاد آغاز شده و هیچ روایت مسلطی وجود ندارد، انبوه روایت ها انسان ها را محاصره کرده اند. و در نتیجه در عصری که ژانرهای تاریخی ما را احاطه کرده اند، حاشیه ای ترین چیزها و کسان نیز وارد تاریخ می شوند. ما باید تاریخ و شرایط حاکم بر آن را چیزی ببینیم که هست و برای برون رفت از این شرایط ناپایدار، پذیرش تاریخمند بودن همین دیدگاه های پسامدرن راه گشاست. نویسنده با این امید که این گونه نگرش باعث شود مجموعه ای پرمایه از مطالعات تاریخمند درباره نگرش و روش مورخان پدید آید، کتاب خود را به پایان می برد.
آیا با استفاده از همین نگاه پایانی حاکم بر نوشته کیت جنکینز، نمی توان گفت آراء او که جدل های فراوانی نیز برانگیخته است، بخشی از تاریخ نغز نظریه پردازی درباره تاریخ است و این تاریخمندی باعث می شود که نگرانی از نگرش های رادیکال و بنیان سوز سیطره نیابند؟
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 109، صص 103-102.