علم تاريخ اديان
مترجم: دکتر همايون همتي
دانش اديان، به عنوان رشته اي مستقل که به تحليل عناصر مشترک اديان مختلف اختصاص دارد و در طلب استنباط قوانين تکامل اديان و بويژه کشف و تعريف منشأ پيدايش و نخستين شکل دين است، رشته اي بسيار جديد است که به علوم افزوده شده است.
تاريخ پيدايش اين رشته ي علمي به قرن نوزدهم باز مي گردد و تقريباً ازهمان زمان به عنوان دانش اديان پايه گذاري شد. ماکس مولر (1) در مقدمه ي جلد نخست کتابش به نامه « تراشه هايي از يک کارگاه آلماني » (2) ( لندن 1867) نام « علم اديان » (3) يا « مطالعه ي تطبيقي اديان » (4) را به اين رشته داد. اين درست است که عنوان « علم اديان » پيشتر به طور پراکنده به کار رفته بود ( توسط آبه پروسپرلبلانک (5) در سال 1852 و توسط اشتيفلهاگن (6) در سال 1858 و مانند اينها ) اما به معناي دقيقي که ماکس مولر به آن بخشيد – که بعدها نيز، به معناي رايج کنوني تغيير يافت – نبود.
نخستين کرسي دانشگاهي مربوط به تاريخ اديان در سال 1873 در ژنو (7) تأسيس شد و در سال 1876 چهار کرسي در هلند (8) بوجود آمد. در سال 1879 يکي کرسي اديان در « کلژدوفرانس » (9) تأسيس يافت و در سال 1884 دانشگاه آزاد ( غيردولتي ) بروکسل (10)، يک کرسي تاريخ اديان را بنياد نهاد. در سال 1885 بخش ويژه ي علوم ديني در دانشگاه « سوربن » (11) تشکيل شد.
به دنبال آن، آلمان در سال 1910 نخستين کرسي اديان را در برلين (12) بنا نهاد و بعداً کرسيهاي ديگري در لايپزيگ (13) و بن (14) بوجود آورد. ديگر کشورهاي اروپايي نيز اين روند را ادامه دادند.
در سال 1880 نشريه ي « بررسي تاريخ اديان » (15) توسط م.ورنز (16) در پاريس بوجود آمد، در سال 1889 نشريه ي « بايگاني تاريخ اديان » (17) توسط دکتر آخليس (18) در « فرايبورگ » (19) منتشر شد، در سال 1905 نشريه « انسان » (20) که عمدتاً به اديان ابتدايي اختصاص داشت توسط ويلهلم اشميد (21) در محلي به نام « قديس گابريل مدلينگ » (22)، نزديک وين انتشار يافت. در سال 1925 نشريه مطالعاتي در باب تاريخ اديان (23) بوسيله ي رافائل پتّازوني (24) پديد آمد. نشريات امريکايي که در خصوص رشته ي اديان انتشار يافت عبارتند از: نشريه ي « دين » (25) ( دانشگاه شيکاگو، از سال 1921) و نشريه « بررسي دين » (26) ( دانشگاه کلمبيا، از سال 1936). در آلمان با توقف انتشار نشريه ي « بايگاني تاريخ اديان »، پس از جنگ جهاني دوم، نشريه ي ديگري به نام « شناخت اديان » (27) ( از سال 1948 ) جاي آن را گرفت. نشريه « الوهيت، تحقيق جهاني درباره ي تاريخ اديان (28) ( از سال 1948 ) جاي آن را گرفت. نشريه « بررسي مطالعات ديني » (29) در سال 1938 توسط ميرچاالياده ( در پاريس و بخارست از سال 1938 تا 1942) منتشر شد و انتشار آن پس از سومين شماره متوقف گرديد. نشريه ي « الوهيت »، از سوي انجمن جهاني درباره ي تاريخ اديان (30) منتشر شده است. همان انجمن نيز ( از سال 1954 تاکنون در ليدن (31) منتشر شده است. همان انجمن نيز (از سال 1954) نشريه ي « کتاب شناسي جهاني تاريخ اديان » (32) را انتشار مي دهد.
نخستين کنگره علوم ديني در سال 1897 در استکهلم (33) برگزار شد در سال 1900 کنگره تاريخ اديان در پاريس گشايش يافت. در نامگذاري اين کنگره قصد آن بود تا الهيات ( علم کلام ) – و به اصطلاح فلسفه ي دين – را از کنکاشهاي مربوط به حوزه ي رشته ي تاريخ اديان خارج سازند.
نهمين کنگره جهاني تاريخ اديان به سال 1958 در توکيو برگزار شد.
به تدريج کتاب شناسيها، فرهنگها و دايرة المعارفها درباره دين تکثير يافت. انتشار مآخذ و منابع نيز رو به افزايش نهاد. از ميان آثار انتشار يافته، بويژه بايد اين منابع را ذکر کرد: « دايرة المعارف دين و اخلاق » (34) ( در 13 جلد، ادينبورگ، 1908 تا 1923) ويراسته ي هيتسينگز (35)، « الهيات و تاريخ اديان » (36) ( در 5 جلد توبينگن، 1909 تا 1913، چاپ سوم آن در حال انتشار است )، « تاريخ اديان » (37)، ويراسته ا.برتولد (38) ( توبينگن، 1908، ويرايش دوم، 1926)، « کتاب درسي در باب تاريخ اديان، (39)، ويراسته اي. لهمان (40) ( لايپزيگ، 1912)، بعداً توسط لهمان و هـ هاس (41)، کتاب « منابع تاريخ اديان نزد مؤلفان بزرگ لاتيني (42)، ويراسته س. کلمن ( بن، 1920) هـ هاس ( و ديگران )، « اطلس اديان جهان » (43) ( لايپزيگ، 1924)، ج.ب. پريکارد (44)، « متون قديمي خاور نزديک مربوط به عهد قديمم (45) ( پرينستون، 1950) و « گذشته خاور نزديک در تصاوير مربوط به عهد قديم » (46) ( پرينستون، 1954 ).
اما اگر چه علم اديان به منزله ي رشته اي مستقل تنها در قرن نوزدهم بوجود آمد. علاقه و توجه به تاريخ اديان بسيار با سابقه تر از قرن نوزدهم بوده، ريشه در گذشته هاي دور دارد. ( براي توضيح بيشتر بنگريد به « مطالعه تطبيقي درباره اديان » (47)، هـ پينارد دلابولايه (48)، پاريس، 1922، در دو جلد، چاپ سوم با تجديدنظر و تصحيح جديد، 1929، « علم تاريخ اديان » (49)، گوستاومنشينگ (50)، بن 1948).
ما تاريخ اديان را به عنوان دانشي مستند، نخستين بار در يونان باستان، بويژه در قرن پنجم مي يابيم. علاقه به مطالعه تاريخ اديان به دو طريق نمايان شد: يکي از طريق گزارشهاي مسافران ( جهانگردان ) که شامل توصيف دينهاي بيگانه و مقايسه آنها با اعمال ديني يونانيان بود و ديگر از طريق انتقاد فلسفي درباره دين سنتي.
هرودوت (51) (425 – 484) پيشتر توصيفاتي دقيق و شگفت انگيز درباره چندين دين ابتدايي و بيگانه به [ مصر، ايران، تراس سيت ( سکا ) و ... و اسطوره ] دست داده بود و حتي فرضيه هايي را درباره ارتباط آنها با آيينهاي يونان مطرح ساخته بود.
متفکران ماقبل سقراطي درباره ماهيت خدايان و ارزش اسطوره ها تحقيق کردند و انتقادهايي عقل گرايان درباره دين بنياد نهادند. بنابراين، مثلاً براي پارمنيدس ( متولد 520 ) و امپدوکلس (435 – 495) خدايان، شکل تشخيص يافته قواي طبيعي بودند.
دموکريت (370 – 460 که بسيار کنجکاو و علاقه مند به مطالعه دينهاي بيگانه بود – و در اثر سفرهاي متعددش با اين دينها آشنا شده بود – کتابي درباره آثار مقدس بابل و نيز « رساله فريجي » و « رساله گلداني » به او منسوب است. افلاطون (347 – 429) در آثار خويش به گونه اي پياپي به مقايسه دينهاي ابتدايي پرداخته است. او درست مانند ارسطو (322 – 384) نخست به طور منظم و اصولي به تدوين نظريه انحطاط ديني بشر (« مابعدالطبيعه »)، فصل 12، بخش 7) يعني عقيده اي که اغلب در زمانهاي بعد رواج داشته است، پرداخت.
تئوفراست را (287 – 372) که به عنوان مدير انجمن سخنرانيهاي همگاني جانشين ارسطو شد، ممکن است به عنوان نخستين مورخ يوناني اديان به شمار آورد.
طبق نظر ديوجانس لائرتيوس، او کتابي در شش باب درباره تاريخ اديان تأليف کرد. اما به طور مشخص تنها پس از غلبه اسکندر کبير (323 – 356) بود که نويسندگان يونان فرصت کسب آگاهي مستقيم و توصيف سنن ديني اقوام شرقي را بدست آوردند. يکي از روحانيون به نام بروسوس تحت تأثير اسکندر کتابي به نام « شناخت بابل » تأليف کرد.
مگاستنز که در بين سالهاي 297 تا 302 چندين بار از سوي سليوکس نيکاتور به عنوان سفير به دربار پادشاه هند به نام چاندراگوپتا فرستاده شد اثر خود را به نام « شناخت هند » منتشر کرد. هکاتايوس از اهالي آبدراياتئوس (270 – 3659 کتابي درباره ي ساکنان شما يونان ( آپولوپرستان ) (52) نوشت و کتاب ديگرش به نام « شناخت مصر » را به بررسي الهيات مصريان اختصاص داد. يکي از از کشيشان مصري به نام مانيثو ( قرن سوم ) کتابي درباره همين موضوع و تحت همين عنوان منتشر کرد. جهان عصر اسکندر، بدين سان به شناخت شمار بسياري از اساطير شگفت انگيز و شعاير و مراسم ديني نائل آمد. در اوايل قرن سوم، در آتن، اپيکور (270 – 341) انتقادي اساسي درباره دين مطرح ساخت. به نظر او « اجماع عام » وجود خدايان را اثبات مي کند، اما خدايان از نظر او موجوداتي مجرد و دور از دسترس هستند که هيچ ارتباطي با بشر ندارند.
نظرات او عمدتاً در اثر نبوغ لوکرتيوس (53 – 98) در آغاز قرن نخست در جهان لاتيني رواج يافت.
اما اين رواقيان بودند که از طريق ايجاد روش تفسير تاويلي که آنان را به حفظ و دوباره بهادادن به ميراث اساطيري قادر مي ساخت کل جهان باستان را عميقاً تحت تأثير قرار دادند.
بر طبق ديدگاه رواقيان، اسطوه ها يا بيانگر آراء و نظرات فلسفي درباره ماهيت اصلي اشيائ هستند و يا مشتمل بر آموزه هاي اخلاقي مي باشند. از نظر آنان نامهاي متعدد خدايان نشان دهنده يک وجود الهي واحد بوده و تمامي اديان نشان دهنده ي يک وجود الهي واحد بوده و تمامي اديان يک حقيقت اساسي را اظهار مي دارند و تنها اصطلاحات و تعبيرات آنها با هم تفاوت دارد.
روش تأويلي رواقيان ترجمه ي هر نوع سنت بيگانه را به يک زبان عام آسان فهم امکانپذير ساخت. اين روش مقبوليت عام يافت و بعدها پياپي بکار گرفته شد.
اين عقيده که بعضي از خدايان، پادشاهان يا قهرماناني بوده اند که به جهت خدماتي که به بشر ارائه کرده اند الوهيت يافته اند، از زمان هردوت مدافعاني پيدا کرده بود. اما اين هومر (260 – 330) بود که در رساله اش به نام « کتاب مقدس » (53) اين تفسير شبه تاريخي درباره ي اسطوره ها را ترويج کرد.
هوموگرايي عمدتاً به علت ترجمه ي کتاب مقدس او توسط شاعري به نام رانيوس به زبان لاتيني و استقبالي که بعداً جدل گرايان مسيحي از استدلالهاي او کردند پيروان زيادي يافت.
مورخي به نام پليپوس (125 – 210) و جغرافيداني به نام استرابو (60 قبل از ميلاد تا 25 ميلادي ) کوشيدند تا با بکارگيري بسيار دقيقتر روش تاريخي به کشف عناصر تاريخي احتمالي موجود در برخي اساطير نائل آيند.
از بين التقاط گرايان رومي بويژه از سيسرو (43 – 106) و وارو (27 – 116) به سبب ارزش ديني تاريخي آثارشان نام برد. کتاب 40 جلدي وارو به نام « رسوم باستاني روميان » (54) گنجينه اي از تبحر و دانش بود. سيسرو در کتابش به نام « پيروان ماهيت خدايان » (55) توصيفي کاملاً دقيق از وضع شعاير و عقايد در آخرين سده ي عصر شرک و الحاد ارائه داد.
گسترش آيينهاي شرقي و دينهاي سري در قلمرو امپراتوري روم که حاصل آن پيدايش انديشه ي تلفيق گرايي ديني بويژه در اسکندريه بود، زمينه ساز شناخت دينهاي بيانه و مطالعه ي رسوم ديني کشورهاي گوناگون شد. در طي دو قرن نخست از دوره ي مسيحي، فيلون هرينوس که طرفدار سبک هومر بود کتابي به نام تاريخ فنيقيان را منتشر ساخت، پاوزانياس کتابش را که منبعي پايان ناپذير براي مورخ اديان است تحت عنوان « وصف يونان » (56) انتشار داد و آپولودروس دروغين اثري درباره ي اسطوره شناسي به نام « کتابخانه » (57) پديد آورد. آين فيثاغوري جديد و مکتب نوافلاطوني سعي خود را بکار بستند تا ارزش تفسير معنوي اساطير و مناسک را دوباره احيا نمايند. نماينده ي برجسته اين مکتب تفسيري، پلوتارک (125 – 45) است که بويژه در رساله اش به نام « پيرامون خداي ايزيس و ازيريس » (58) اين روش را پيش گرفته است.
به نظر او تنوع صورتهاي ديني امري صرفاً ظاهري است و نمادهاي ديني وحدت بنيان اديان را به نمايش مي گذارند. نظريه ي معروف رواقيان که مي گفت: خدايان متعدد وجوه گوناگون خداي يگانه هستند، به نحو عالي و برجسته اي بار ديگر توسط سنکا (2 – 66) اظهار شد.
در همين حال، شرح و تفسير دينهاي بيگانه و آيينهاي باطني افزايش يافت جوليوس سزار (44 – 104) و تاسيتوس (55 – 120) اطلاعات ارزشمندي درباره ي دين « گل » ها (59) و آلمانيها فراهم آوردند، آپوليسوس ( سده دوم ميلادي ) مناسک تشرف را در آيين پرستش خداي « ايزيس » تشريح کرد، لوسين (120 ميلادي ) در کتابش به نام « پيرامون زن خدايان سريان » (60) گزارشي درباره ي آيينهاي سرياني ارائه کرد.
براي مدافعه گران مسيحي و رؤساي اهل بدعت مسأله ي خدا به شکل متفاوتي مطرح بود. زيرا آنان خداي يگانه دين و حياتي را در برابر خدايان متعدد شرکت و بي ديني قرار مي دادند. به همين سبب آنان از يک سو مجبور به اثبات منشأ مافوق طبيعي دين مسيح و در نتيجه اثبات مزيت و برتري آن بودند و از سوي ديگر ناچار بودند که خاستگاه پيدايش خدايان شرک و بويژه علت بت پرستي جهان پيش از ظهور مسيحيت را توضيح دهند. آنان همچنين ناگزير بودند که شباهتهاي بين دينهاي سري و مسيحيت را تبيين کنند. درباره ي مساله خدا و شرک چندين نظر بوجود آمد 1- ديوها و شياطين که در اثر آميزش جنسي بين فرشتگان هرزه و « دختران بشر » بوجود آمده اند (سفر پيدايش، باب 6، بند 2) بشر را به بت پرستي سوق داده اند 2- سرقت ادبي فرشتگان شرور که غيب مي دانستند به منظور آزار رساندن به مؤمنان، بعضي شباهتها را از اديان شرکت آميز گرفته و به دين مسيح و يهود وارد کردند، فلاسفه بي دين نيز نظرات خود را از موسي (ع) و انبيائ بني اسرائيل اقتباس نمودند 3- عقل بشري مي تواند با نيروي خود به شناخت حقيقت نائل آيد و به همين سبب بود که جهان شرک آلود مي توانست شناختي عقلي و غير و حياتي از خدا کسب کند.
واکنش ملحدان به شکلهاي مختلفي نمايان شد. اين واکنش به صورت حمله خشن يک فيلسوف نو فيثاغورسي به نام سلسوس (178) بر عليه اصالت و ارزش معنوي دين مسيح، از طريق کتاب « زندگي آپولونيوس تيانايي » (61) ( تأليف فيلوستراتوس شکاک، 175 – 245) که در آن برداشتهاي ديني هنديان يونانيان و مصريان مورد مقايسه واقع شده و آرمان شرک آلود طهارت نفس و تناسخ را ترويج مي دهد، به واسطه ي مزفوويوس (233 – 305) که يک فيلسوف نوافلاطوني شاگرد و ويراستار آثار فلوطين بود و با به کارگيري ماهرانه ي روش تأويل بر عليه مسيحيت حمله کرد و خلاصه به وسيله لامبليخوس 0280 – 330) که آرمان تلفين گرايي و تسامح را ترويج مي کرد، تجلي يافت.
چهره هاي برجسته اي از مسيحيت به اين حملات پاسخ گفتند که از ميان آنها از کساني همچون مينوسيوس فليکس لاکتانيوس، ترتوليان و فيرميسيوس ماترمونس آفريقايي و از عالمان بزرگ اسکندراني مانند کلمنت اسکندراني واريگن بايد نام برد.
يوسيبوس در کتاب « تواريخ ايام » ، قديس اگوستين در کتاب « شهر خدا » و پائولس ارزيوس در کتابش به نام « تواريخ آخرين رديه ها » را در مورد شرک و الحاد نوشتند. آنها با ادعاي نويسندگان بي دين در مورد افزايش زوال دين موافقت دارند. آثار آنان درست مانند آثار مخالفتشان اسناد و مدارک تاريخي – ديني بسيار زيادي درباره ي اسطوره ها، مناسک و رسوم تقريباً همه ي اقوام ساکن امپراتوري روم و نيز درباره ي آيين « گنوسي » و فرق بدعتگزار مسيحي در دل خود حفظ کرده است.
علاقه به مطالعه ي دينهاي بيگانه در غرب، در قرون وسطا و در اثر حضور تهديدآميز اسلام به وجود آمد.
در سال 1141، پيتر معظم به رابرت درتينز (62) دستور داد تا قرآن را ترجمه کند و در سال 1250 مدارسي براي آموزش زبان عربي تأسيس شد. تا آن تاريخ، اسلام آثار مهمي درباره ي موضوع اديان شرک آميز پديد آورده بود، بيروني (973 – 1048) شرح قابل توجهي از اديان و فلسفه هاي هندي به دست داده بود.
شهرستاني ( در گذشته 1153 ) رساله اي پيرامون مذاهب اسلامي تأليف کرد، اين حزم (994 – 1064) اثر فاضلانه و مفصلي به نام « راه حلهاي قاطع درباره ي اديان، فرقه ها مذاهب » نوشت و در آن دوگانه پرستي مزدايي و مانوي، آيين برهمني، يهود، مسيحيت، آراء ملحدان و چندين فرقه اسلامي را مورد بحث قرار داد. اما اين ابن رشد بود که پس از تأثير عميقي که بر انديشه اسلامي به جاي نهاد، قرعه ي فال به نامش زده شد تا نخستين حرکت را در سير عقلي سراسر جهان غرب پديد آورد.
ابن رشد، در تفسير دين، روش تأويلي و نمادين را به کار برد. اين چنين نتيجه گرفت که همه ي اديان توحيد، دين حق هستند، اما با اين عقيده ي ارسطو هم رأي شد که در جهاني پايان نيافته و ابدي اديان پيوسته پديد مي آيند و محو مي شوند.
از ميان عالمان يهودي قرون وسطا دو تن شايسته ي ذکر ويژه اند: سعديا (892 – 942) که در اثرش به نام « کتاب عقايد و نظرات » (63) (933) در چارچوب يک فلسفه ي ديني به طرح و بسط دينهاي برهمايي، مسيحي و اسلام پرداخت. موسي بن ميمون (1135 – 1204) در عين اجتناب دقيق از افتادن در دام موضع تلفيق گرايانه به بررسي تطبيقي اديان همت گماشت. او کوشيد تا از طريق نظريه ي تخصيص الهي و تکامل بشري که پيشتر توسط آباء کليسا مطرح شده بود به تبيين کاستيهاي نخستين دين و حياتي يعني دين يهود بپردازد.
ظهور مغولان در آسياي صغير و خصومت آنان نسبت به اعراب پايها را وادار ساخت تا هياتهاي بيشتري را به منظور تحقيق نسبت به اديان و آداب و رسوم ايشان اعزام کنند. در سال 1244، پاپ اينوسان چهارم دو نفر دومينيکي و دونفر از فرقه ي فرنسيسکن را به دربار مغولان اعزام کرد که يکي از آنان به نام ژان دوپلان دوکارپين، روانه ي قرقوروم در آسياي مرکزي شد و در مراجعت کتابي به نام « تاريخ مغولها » نوشت. در سال 1253 لويي نهم، ويليام رويسبروک را به قرقوروم اعزام کرد و او چنانکه خود اظهارداشته، در آن جا مناظراتي در مقابل مانويان و اعراب مسلمان داشته است و خلاصه در سال 1274 مارکوپولو کتابش را که حاوي مطالبي پيرامون شگفتيهاي متعدد مشرق زمين بود و در آن باره زندگي بودا بحث شده بود انتشار داد. همه اين کتابها بي نهايت موفقيت آميز بودند. براساس اين مدارک جديد بود که وينسنت بيووالزي (64)، راجربيکن و ريموند لولي عقايد « بت پرستان » ، تاتارها، يهوديان و اعراب مسلمان را در آثار مختلف خود مطرح کردند. نظرات نخستين مدافعه گران مسيحي، بويژه نظريه ي علم ذاتي خدا و آراء مربوط به زوال شرک و تأثير شيطان در گسترش آن، به طور چشمگيري دوباره مورد استقبال واقع شد.
رنسانس، در اصل به علت روش نو افلاطوني تفسير تأويلي، به کشف و ارزش دادن مجدد به شرک و الحاد نائل شد. مارسيليو فيسينو (1433 - 149–) آثار فرفوريوس، يا مبليخوس کاذب و هرمس تريسمجيستوس را ويرايش کرد و به تأليف کتابي درباره ي افلاطون همت گماشت. او فلوطين را آخرين شاگرد افلاطون و معتبرترين مفسر آراء او مي دانست. متفکران اومانيست ( بشرگرا ) معتقد بودند که سنت مشترکي در همه ي اديان وجود دارد که شناخت آن براي نيل به رستگاري کفايت مي کند. از نظر آنها در واپسين تحليل همه ي اديان ارزشي يکسان دارند.
سال 1520 نظاره گر انتشار نخستين تاريخ عمومي اديان بود. که توسط ژان بوئم از فرقه ي تيوتونيک تحت عنوان: « رسوم، قوانين و شعاير همه ي اقوام » (65) نوشته شد. اين کتاب حاوي شرح و توصيفي درباره ي عقايد اقوام آفريقايي، آسيايي و اروپايي بود.
کشفيات جغرافيايي در قرن پانزدهم و شانزدهم افقهاي جديدي جهت شناخت انسان ديندار گشود. شرح زندگي و حکايات نخستين جهانگردان و مکتشفان در مجموعه هايي با نام « سفرنامه ها » (66) گردآوري شد و رواج فراواني بين قشر تحصيلکرده ي اروپايي يافت. اين کوششها از طريق انتشار نامه ها و گزارشهاي مبلّغان اعزامي به آمريکا و چنين دنبال شد. نخستين کوشش در جهت تطبيق اديان جديد با دينهاي دنياي قديم، توسط مبلغي به نام لافياتائو در کتابش به نام « رسوم وحشيان آمريکا در مقايسه با رسوم دورانهاي نخستين » (67) که در سال 1724 منتشر شده، صورت گرفت. در سال 1757، چارلزدوبروسس تأليفي تحت عنوان « پيرامون آيين بت پرستي و خدايان آن » (68) پديد آورد که بعداً « مقايسه اي بين دين مصريان باستان و دين کنوني سودان » به انجمن نسخه هاي باستاني فرانسه ارائه شد ولي آنها با اين عذر که کتابي تند و جسورانه است از انتشار آن سرباز زدند و ناچار در سال 1760 بدان نام و نشان منتشر شد. در پاسخ به نظر لافياتائو و به پيروي از هيوم، دوبروسس ادعا کرد که خطاست اگر بپنداريم بشر در ابتدا تصور روشني از خدا داشته است که بعداً از ميان رفته است، بلکه بر عکس، از آنجا که « ذهن بشري همواره از درجات پست به درجات عالي تکامل مي يابد » ، نخستين شکل دين فقط مي توانسته به صورتي نارسا و ناپخته يعني به شکل « بت پرستي » باشد، دوبروسس اين واژه را به معنايي مبهم در مورد آيين حيوان پرستي، گياه پرستي و، پرستش اشياي بيجان بکار برد.
خداانگاران طبيعي انگلستان (69)، بويژه هيوم، « فيلسوفان » فرانسوي و اصحاب دايرة المعارف – روسو، ولتر، ديدرو، دالامبر – و متفکران آلماني عصر روشنگري ( بويژه ف.ا.ولف ولسينگ ) بحث درباره ي مسأله ي دين طبيعي (70) را به شدت ادامه داده اند. اما در واقع اين محققان آزموده و متبحر بودند که توانستند کمک مثبتي به تفسير اديان بيگانه، شرک آلود يا ابتدايي بکنند. برخي از مولفان از طريق پيشنهاد فرضيات و نيز به واسطه واکنشي که آثارشان برانگيخت تأثير عظيمي بر جاي نهادند.
فونتنل در کتابش به نام « گفتار در منشأ پيدايش افسانه ها » (71) (منتشر شده در سال 1724، ولي تأليف يافته بين سالهاي (1680 – 1699) شعور تاريخي نافذي را به نمايش گذاشت و بر نظريه هاي جانمندانگارانه ي قرن نوزدهم پيشي گرفت.
در سال 1794 فرانکويس دوپوئيس کتاب « خاستگاه پيدايش همه ي اديان » (72) را منتشر کرد و خواست نشان دهد که تاريخ خدايان و حتي زندگي مسيح (ع) همگي تنها تمثيلي از حرکت ستارگان است، نظريه اي که در پايان قرن نوزدهم توسط بابل پرستان مجدداً احيا شد. فردريک کروزر در کتاب خود به نام « نمادگرايي و اسطوره شناسي اقوام باستان، بويژه يونانيان » (73) (1810 – 1812)، کوشيد به بازسازي مراحل اوليه اديان آتنيهاي باستان ( مهاجران يوناني ) و دينهاي شرقي پرداخته و نقش نمادها را نشان دهد. ( نظرات او توسط يک عقلگراي مسيحي به نام اگوست لوبک در اثري مفصل که در سال 1829 انتشار يافت، رد شد ). در نتيجه دستاوردهاي شاخه هاي گوناگون مطالعات شرق شناسي در نيمه ي نخست قرن نوزدهم، همچنين در اثر پديد آمدن علومي مثل زبان شناسي هند و اروپايي و زبان شناسي تطبيقي، رشته ي تاريخ اديان براي نخستين بار توسط ماکس مولر (1823 - 1900) درجايگاه شايسته ي خود قرار گرفت. اثر او به نام « تحقيقي پيرامون اسطوره شناسي تطبيقي (74) (1856) نخستين حلقه از رشته طولاني مطالعاتي است که توسط خود او و شاگردانش درباره ي نظريه ي او صورت گرفته است. ماکس مولر پيدايش اسطوره ها را معلول پديده هاي طبيعي بخصوص ظهورات ( تجليات ) شمسي مي دانست و پيدايش آن خدايان را زاييده ي « بيماري زبان » مي دانست و مي گفت آنچه در اصل فقط يک نام بوده بعدها به شکل الوهيت و خدا درآمده است.
نظرات او موفقيت چشمگيري بدست آورد و تنها در پايان قرن نوزدهم بود که در نتيجه اثر و مانهارت (1831 – 1880) و ادوارد برنت تيلور (1971 – 1832) مقبوليت خود را از دست داد.
مانهارت در کتاب اصلي خود به نام « آيينهاي جنگل و صحرا » (75) (1877 – 1875) اهميت « اساطيريست » را که هنوز در شعائر و عقايد روستاييان وجود دارند نشان داد. به نظر او اين عقايد بيشتر مراحل ابتدايي دين را نمايان مي سازند تا اساطير طبيعت گرايانه اي که توسط ماکس مولر مورد بررسي قرار گرفت. نظرات مانهارت از سوي سرجيمز جورج فريزر در کتابش به نام « شاخه زرين » (76) ( چاپ سوم، 1890، 12 جلد 1907 – 1913 ) پذيرفته و ترويج شد. در سال 1871، کتاب « فرهنگ ابتدايي » (77) توسط اي. ب. تيلور انتشار يافت که کتابي دوران ساز بود، زيرا انديشه ي جديدي را – يعني جانمندانگاري – مطرح کرده طبق جانمندانگاري تيلور، بشر ابتدايي معتقد بود که هر چيزي روحي دارد و اين عقيده اساسي و فراگير نه تنها آيين پرستش مردگان و پرستش نياکان را توضيح مي داد بلکه منشأ پيدايش خدايان را نيز تبيين مي کرد. از سال 1900، نظريه ي جديدي در اين مورد، يعني نظريه دوره ي ماقبل جانمندانگاري توسط ر.رمارت، ک.ت پريوس و ديگر محققان بوجود آمد. طبق اين نظريه منشاء پيدايش دين را بايد در تجربه آدمي از يک نيروي نامتشخص ( مانا ) جستجو کرد. انتقادي درباره جانمندانگاري، اما از ديدگاهي متفاوت، توسط آندريولانگ (1844 – 1912) صورت گرفته است. او معتقد است که عقيده به موجودات است که عقيده به موجودات مافوق و مجرد ( « پدران همه » ) مربوط به مراحل کهن فرهنگي است و نمي توان آن را از طريق عقيده به ارواح توجيه نمود.
ويلهلم اشميد (1868 – 1954) اين عقيده را اقتباس کرد و آن را از ديدگاه اسطوره شناسي « تاريخ فرهنگي » گسترش داد و کوشيد تا نظريه « توحيدگرايي اوليه » (78) را به اثبات برساند. ( « منشأ پيدايش عقيده به خدا » (79)، 12 جلد 1912 – 1955). نهضتهاي ديگري در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم پديد آمدند.
اميل دورکهايم (1858 – 1917) معتقد بود که او تبيين جامعه شناختي دين را در توتم پرستي (80) يافته بود.
( در ميان قبايل اُجيبوا، سرخپوستان ساکن آمريکاي شمالي، واژه « توتم » بر حيواني دلالت مي کند که يک قبيله نام آن را برخود دارد و به منزله ي جدّ يا نياي آن قبيله به شمار مي رود ) در آغاز سال 1869، ج.ف. مک لنان تاکيد کرد که توتم پرستي، بويژه کار فريزر، نشان داد که توتم پرستي، امري فراگير و جهانشمول نبوده و نمي تواند نخستين شکل دين به شمار رود. لوسيون لوي برول به دنبال آن بود تا اثبات کند رفتار ديني را مي توان از طريق ذهنيت ماقبل منطقي مردمان ابتدايي توضيح داد، او اين فرضيه را در اواخر عمر خويش اعلام کرد. اما اين فرضيه هاي جامعه شناختي تأثير ماندگاري بر روي بررسيهاي تاريخي – ديني نداشتند. شماري از قوم شناسان کوشيدند تا با دانش قوم شناسي به عنوان رشته اي تاريخي مواجه شوند و مطالعات آنان به نحو غيرمستقيم کمک مؤثري به رشته ي تاريخ اديان کرد.
در بين قوم شناساني که جهتگيري تاريخي داشته اند مي توان از اين افراد نام برد : ف. گرابنر، لئوفروبنيوس، و.و.ريورز و ويلهلم اشميد در اروپا، و فرانزبوئاس و مکتب او در آمريکا، تبيين هاي روان شناختي درباره ي دين از سوي ويلهلم وونت (1832 – 1920) ويليام جيمز (1842 – 1910) و زيگوند فرويد (1856 – 1939) عرضه شد.
پديده شناسي دين نيز نخستين نماينده ي معتبر خود را در گراردوس فاندرليو (1890 – 1950) يافت. اکنون مورخان اديان به دو گروه مختلف که از نظر روش شناختي مکمل يکديگرند تقسيم مي شوند. يک گروه صرفاً توجه خود را بر مطالعه ساختارهاي ويژه ي پديده ديني متمرکز ساخته اند و گروه ديگر مايل به تحقيق پيرامون شرايط و زمينه هاي تاريخي دين هستند. گروه نخست جوياي فهم ماهيت و گوهر دين است، در حالي که دسته دوم در طلب کشف و فهم تاريخ آن مي باشد. (81)
پينوشتها:
1- Max Muller.
2- Chips from a German work shop.
3- Science of Religions.
4- Comparative study of Religions.
5- Abba prosper Leblanc.
6- Stiefelhagen.
7- Geneva.
8- Holland.
9- College de France.
10- Sorbonne.
11- Brussels.
12- Berlin.
13- Leipzig.
14- Bonn.
15- Revuedel Histoire des Religions.
16- M. Vernes.
17- Archiv fur Religionswissenschaft.
18- Dr. Achelis.
19- Freiburg.
20- Anthropos
21- Wilhelm Schmidt.
22- St. Gabriel – modling.
23- Studie materialidi storia delle Religioni.
24- R. Pettazoni.
25- The Journal of Religion.
26- The Review of Religion.
27- Zeitschrift fur Religions – und Geistesgeschichte.
28- Revue des Etudes Religieuses.
29- Numen, Intemational Review for the History of Religions.
30- Intemational Association for the History of Religions.
31- Leiden.
32- Intemational Bibliogrophy of the History of Religions.
33- Stockholm.
34- Encyclopedia of Religion and Elhics.
35- J. Hastings
36- Hand worterbuch fur Theologie und Religion wissenschaft.
37- Religions geschichtliche lese buch.
38- A. Bertholet.
39- Textbuch zur Religions Geschichte.
40- E. Lehman.
41- H. Hass.
42- Fontes Historiae Religionum exauctoribus graecis et latinis.
43- Bilderatlas zur Religions geschichte.
44- J. B. Pritchard.
45- Ancient near Eastem Texts relating to the old Testament.
46- The Ancient near East in Pictures relating to the old testament.
47- Ietude compare des Religions.
48- H. Pinard dela Boullaye.
49- Geschichte der Religion wissenschaft.
50- Gustav mensching.
51- Herodotus.
52- Hyperborans.
53- Sacred Scripture.
54- Roman Antiquities.
55- On the Nature of the Gods.
56- Descriptions of Greece.
57- Library.
58- On Isis and Osiris.
59- Gauls.
60- On the Syrian Goddess.
61- Life of Apollonius of tyana.
62- Robert de Retines.
63- Book of Beliefs and conricions.
64- Vincent of Beauvals.
65- The customs, laws, and Rites of all peoples.
66- Voyages.
67- Customs of the American savages compared to the customs of the Earliest Ages.
68- On the cult of fetish Gods, or paralled between the Ancient Egyptian Religion and the pressnt Religion of Nigritia.
69- The English Deists.
70- Natural Religion.
71- Dis course on the origin of fables.
72- The origin of all cults.
73- Symbolism and mythology of Ancient peoples
74- Essay on Comparative mythology.
75- Cults of forest and field.
76- The Golden Bough.
77- Primitive culture.
78- Primordial monotheism.
79- The Origin of the Idea of God.
80- Totemism.
81- اين مقاله ترجمه ي آخرين بخش از کتاب « قدسي و دنيوي » نوشته دين شناس نامدار معاصر ميرچه الياده است که مشخصات آن بدين قرار است :
Eliade, Mircea, The Sacred and the profane, translated by: Willard Trask, Newyork, 1959.
هانس کليم کيت... [و ديگران]؛ (1379)، شناخت دانش اديان، همايون همتي، تهران: انتشارات نقش جهان، چاپ اول.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}