اسطوره شناسي سرو
درخت سرو در آيين ميترايي ( مهرپرستي )، درخت مقدس محسوب مي شده است. « افراشتن، آراستن، تزيين کردن و عزيز داشتن درخت کاج ( يا شاخه ي آن ) در شب 25 دسامبر ( و ايام کريسمس ) که نزد مسيحيان مرسوم است، از همين آيين مهرپرستي گرفته شده است. »(1)
بنابر روايت تورات، کشتي حضرت نوح از چوب سرو ساخته شده بوده است. کهن ترين سروي که در روايات و گزارش هاي مستند تاريخي، و در متون معتبر و متعدد ديگر، از آن نام برده شده، سرو کاشمر است که گفته مي شود زردشت در زمان پادشاهي گشتاسب در شهر کاشمر، که شهري باستاني در ناحيه ي کاشمر امروزي بوده، در مقابل آتشکده اي کاشته است و گشتاسب نيز کاخ عظيمي در نزديکي آن بنا کرده است. ( مردم از اقصي نقاط و از سرزمين هاي دور، پياده، به زيارت آن درخت و ديدن آن بنا مي آمده اند. )
فردوسي اشاره دارد که زردشت اين درخت سرو را از بهشت به زمين آورده و بر در آتشکده ي برزين مهر کاشته است:
نخست اذر مهر برزين نهاد *** به کشمر نگر تا چه آيين نهاد
يکي سرو آزاده بود از بهشت *** به پيش در آذر آن را بکشت
نبشته بر زاد سرو سهي *** که پذرفت گشتاسب دين بهي
گواکرد مر سرو آزاد را *** چنين گستراند خرد داد را...
فرستاد هرسو به کشور پيام *** که چون سرو کشمر، به گيتي کدام؟
ز مينو فرستاد زي من بشنويد *** پياده سوي سرو کشمر رويد
سرو کاشمر 1405 سال زندگي کرد تا اين که به دستور خليفه متوکل عباسي آن را قطع کردند و بريده هاي پيکرش را بر هزار و سيصد شتر بار کرده و براي استفاده در کاخ شاهي به سامره بردند.(2) ابوالحسن بيهقي در رثاي اين سرو مي نويسد:
« گبرکان جمله جمع شدند و خواجه ابولطيف را گفتند ما پنجاه هزار دينار زر نيشابوري خزانه ي خليفه را خدمت کنيم، در خواه تا از بريدن درخت درگذرد، چه هزار سال زيادت است تا اين درخت کشته اند... و گفتند که قلع و قطع اين درخت مبارک نيايد و بدين انتفاع دست ندهد. پس عامل نيشابور گفت متوکل نه از آن خلفا و ملوک بوده که فرمان وي بر وي رد توان کرد. پس خواجه ابولطيف، امير عتاب بن ورقاء را بدين عمل نصب کرد، و استادي درودگر بود در نيشابور که مثل او نبود، او را حسين نجار گفتندي. مدتي روزگار صرف کردند و استداره ساق اين درخت چنان که در کتب آمده اند مساحت بيست و هفت تازيانه بوده است و گفته اند در سايه ي آن درخت زيادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتي و وقتي آدمي نبودي و گوسپند و شبان، وجوش و سباع آن جا آرام گرفتي و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخ ها مأوا داشتند و اعداد ايشان کسي در ضبط حساب نتواند آورد. چون بيوفتاد در آن حدود زمين بلرزيد و کاريزها و بناهاي بسيار خلل کرد و نماز شام انواع و اقسام مرغان بيامدند، چندان که آسمان پوشيده گشت و به انواع اصوات خويش نوحه و زاري مي کردند بر وجهيه که مردمان از آن تعجب کردند و گوسپندان که در ضلال آن آرام گرفتندي، همچنان ناله و زاري آغاز کردند. »(3)
تکه هاي سرو را به سامره، به مجلسي که خليفه در آن سرگرم ساختن کاخ جديدي بود، حمل کردند، ولي قبل از رسيدن درخت به محل، خليفه به دست پسرش به قتل رسيد!
هرگاه به زندگي و تعليمات زردشت توجه شود، اهميت فوق العاده ي سرو آشکار مي شود. براي مثال درباره ي سرو کاشمر روايتي موجود است که اين درخت را زردشت به دست خود کاشته تا يادواره اي براي تبديل مذهب پادشاهي به نام ويشتاسب ( گشتاسب ) به دين وي باشد تا بتواند حقيقت و اهميت اين دگرگوني مذهبي را زنده نگه دارد. در شاهنامه مي خوانيم که گشتاسب بر گرداگرد سرو کاشمر و گنبد آتشکده، بناي باشکوهي برپا کرد و زردشت، ديور را در تالار آن به بند کشيد. همچنين بدين نکته بر مي خوريم که بر شاخ و برگ سرو کاشمر نام شاه گشتاسب نوشته شده و اندرزي خطاب به او آمده بود. )
به علت نيرومندي و زوال ناپذيري سرو، اين درخت نشان و علامت توسعه پذيري و قوت و دوام و يادگار به خصوص اين حادثه ي تاريخي به شمار مي رفته است.
سرو ديگري که نزد ايرانيان تقدس داشته سرو فريومد بوده است. بنا به روايت بيهقي، زردشت سرو فريومد را نيز از بهشت آورده و در ده فريومد در اطراف سبزوار کاشته است. بيهقي درباره ي سرانجام اين سرو چنين روايت مي کند:
« مدت بقاي اين سرو در فريومد هزار و ششصد و نود و يک سال بود، پس به امرا اسفهسالار نيالتکين بن خوارزم شاه فرمود تا آن را بسوختند، چرا که طراوت اين درخت و سرسبزي و آباداني اين سرزمين فريومد آن بود که هر پادشاه که چشم او بر آن افتادي، او را رد آن سال نکبت رسيدي و عمرها اين تجربه مکرر گردانيده بود. »(4)
تقدس سرو گاه تا آن جا بود که
برخي از اقوام آن را پرستش مي کردند. خداوند در قرآن مجيد از قوم مشرکي به نام اصحاب رس نام برده است.(5) بنابر متون تاريخي، قومي بوده اند که در شرق ايران- سيستان بزرگ- مي زيسته و درخت سرو ( شايد هم گز؟ ) را مي پرستيده اند. معتبرترين اظهار نظري که درباره ي اين قوم وجود دارد، در تفسير ابوالفتوح رازي آمده است. رازي از قول حضرت علي ( عليه السلام ) چنين نقل مي کند:
« ايشان قومي بودند که درخت صنوبر ( سرو ) پرستيدند و آن درخت را يافت بن نوح کشته بود در کنار چشمه، که آن را دوشاب گفتندي، که اين چشمه براي نوح گشادند پس از توفان. و ايشان را اصحاب الرس براي آن خواندند که ايشان پيغمبر خود را در زمين داشتند و ايشان پيش از سليمان بن داوود بودند و ايشان دوازده ده بود بر کنار جويي که آن را رس گفتندي از بلاد شرق و آن جوي را به ايشان بازخواندند و در آن روزگار جوي نبود از آن بسيارتر و پرآب تر و هيچ شهر از آن آبادان تر و بسيار امکان تر نبود و بزرگ ترين آن ده ها دهي بود نام او اسفندباد و مسکن و ملک ايشان آن جا بود... و اين چشمه و اين درخت سرو در اين ده بود، جز آن مردمان آن ولايت از دانه هاي آن درخت، هر کسي دانه گرفته بودند و به ده خويش برده و بکشته و درختان بسيار از آن سرو پيدا شده بود و ايشان آب آن چشمه بر خود حرام کرده بودند. ... در هر ماهي عيدي بود ايشان را به نزديک آن درخت که بر درب ده ايشان بودي. هر ماهي مردم ده ديگر بيامدندي و آن درخت را بياراستندي به انواع حرير، که بر آن صورت ها بودي. آن گه گاو و گوسفندان بسيار بياوردندي و آن جا قرباني کردندي و آن جا آتش برافروختندي و اين ربايح را در آتش افکندي. چون دود و غبار آن در هوا شدي و اسمان را بپوشيدي، ايشان آن درخت را سجده کردندي و بگريستندي و تضرع کردندي و گفتندي اي خداي ما از ما راضي شو. شيطان بيامدي و شاخ آن درخت بجنبانيدي و از ساق درخت آواز دادي بمانند آواز کودکي که؛ خشنود شدم از شما اي بندگان من. ايشان را دل خوش شدي، از آن جا برگشتندي و به لهو و نشاط مشغول شدندي. ... چون به نزديک آن ده بزرگ تر اهل آن ده به استقبال ايشان بيامدندي، کوچک و بزرگ، و آن جا سراپرده زدندي که بر او انواع صورت بودي و آن را دروازده در بودي، براي هر ديهي دري و از بيرون آن سراپرده، درخت را سجده کردندي. ... چون مدتي بر اين بودند خداي تعالي پيغامبري را به ايشان فرستاد از فرزندان يهودا ابن يعقوب. مدتي دراز در ميان ايشان بود و ايشان را دعوت کرد و با خدا اجابت نکردند. ... چون مدتي دراز برآمد و ايشان کفر و طغيان از حد ببردند، پيغامبرشان به نزديک آن درخت حاضر آمد و بدين آن چه ايشان مي کردند. دل تنگ شد، دعا کرد و گفت: خدايا اينان بي زماني از حد ببردند و از عبادت اين درخت باز نمي ايستند. بار خدايا آيتي به ايشان بنماي و اين درخت را بخشکان. خداي تعالي آن درخت را خشک کرد. ايشان را سخت آمد و و مضطرب شدند و گفتگو کردند. در اين معني دو فرقه شدند. گروهي گفتند اين از سحر پيغامبران است که پيغامبر بر خداي اسمان و زمين است. خاست تا شما را به طاعت خود درآورد و روي شما با خود گرداند. و گروهي گفتند اين از آن است که خدايان شما بر شما خشم گرفتند که رها کرده ايد تا اين مرد ايشان را دشنام مي دهد و عيب مي کند. و بر جمله اتفاق کردند که اين مرد را ببايد کشتن تا رضاي خداي خود حاصل کنيم. ... پس آن پيغامبر را در چاه کردند. »(6)
اما اعتقادات گوناگون به درخت سرو تنها به تاريخ محدود نمي شود، زيرا در اين روزگار نيز سرو تقدس خود را در بسياري نقاط همچنان حفظ کرده است: « مجموعه اي از درختان سرو در زيارتگاه ولي مسلمان در سيستان وجود دارد که مردم معتقدند هر وقت بنا باشد بلايي بر سر مردم نازل شود، يکي از اين درخت ها مي افتد! »( 7)
در کتاب پژوهشي در شناخت باغ هاي ايران و باغ هاي تاريخي شيراز از باغ شخصي به نام آقاباباخاني در شيراز ياد مي شود که در دوران قاجاريه آباد بوده، ولي پس از مرگ او دشمنانش براي از بين بردن نام و خاطره اش به تخريب و انهدام باغ پرداخته اند. آن ها ساختمان و تمامي درختان را از بين مي برند، اما چون تصور مي کرده اند که قطع درخت سرو، بدشگون و بدبختي آور است، بنابراين آسيبي به سروها نرسانده اند و امروز از آن باغ، تنها همان سي اصله درخت سرو باقي مانده است.(8)
در عربي سرو را درخت مار ( شجرة الحيه ) نيز ناميده اند، زيرا گفته اند که هر جا سرو باشد، مار هم باشد. ( واژه ي سرو در لاتين cype و در انگليسي cypress است که کلمه ي قبرس ( cyprus ) نيز از همين ريشه آمده، زيرا اين درخت در دره ها و کوه هاي قبرس زياد مي رويد. )(9)
« نقشي که بر شال هاي ترمه و قلم کاري هاي اصفهان و يزد ديده مي شود، شکل سروي است که نوک آن بر اثر وزش باد خم شده است و اين مي رساند که از روزگاران کهن، مردم ايران به اين درخت توجه خاصي داشته اند. سرو راست قامت، مانند مورد و هوم مقدس و از ديرباز، علامت خاص ايرانيان بوده است.
انتساب صفت آزادگي ( سرو آزاده ) به سرو، يادگار ارتباط آن با ناهيد است که در اساطير و افسانه ها، رمزي از آزادي و آزادگي به شمار مي رود. در شعر و ادب پارسي، صفات بسياري براي سرو که انواعي دارد ( سرو ناز، سرو آزاد، سرو سياه، سرو خمره اي، سرو سهي ) ذکر شده است. »(10)
گرت ز دست بر آيد چو نخل باش کريم *** ورت ز دست نيايد چو سرو باش آزاد ( سعدي )
تا که يابم آگهي از سايه ي سرو سهي *** گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامي مي زنم ( حافظ )
گر سرو را زگوهر بر سر شعار باشد *** ور کوه را ز عنبر، در سر خمار باشد ( منوچهري )
بهترين و پراحساس ترين وصفي که فردوسي در شاهنامه از يک پهلوان مي کند، اين است که او را به درختي تناور، به ويژه به سرو سهي، مانند کند:
بسي برنيامد بر اين روزگار *** که آزاده سرو اندر آمد به بار
بريد آن سر شاهوارش ز تن *** فکندش چون سرو سهي بر چمن
به ايران رسيد زين بدي آگهي *** که شد خشک پاليز سرو سهي
چون از سروبن دور گشت آفتاب *** سر شهريار اندر آمد به خواب
پينوشتها:
1- بغ مهر، ص 94.
2- نقشي که با نام بته جقه در هنرهاي سنتي ايران ديده مي شود، يادگار اين واقعه است: نقش بته جقه تصوير سرو آزاده اي است که نوک آن در باد خم شده است. ( آزادگي و سربلندي به مثابه ي صفات خاص ايرانيان، در ادبيات فارسي به افراشتگي و زيبايي سرو مانند مي شود. ) مردم در سوگ اين سرو، بسيار گريستند و زاري کردند، از آن پس نشانه بته جقه را، به ياد آن سرو گرامي، ابتدا بر ترک کلاه و سپس بر رداها و شال هاي خود نقش کردند.
3- تاريخ بيهقي، ص 282.
4- همان، ص 283.
5- فرقان: 38 و ق:13.
6- تفسير ابوالفتوح رازي، ج7، صص 302-300.
7- گل و گياه در ادبيات منظوم فارسي، ص 319.
8- پژوهشي در شناخت باغ هاي ايران و باغ هاي تاريخي شيراز، ص 166.
9- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 245.
10- همان جا.
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}