استنباط احکام از قرآن و مسئله محکم و متشابه
« هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ ». (1)
آنچه از اين آيه به دست مي آيد اين است که اولاً: آيات قرآن بر دو دسته محکم و متشابه تقسيم مي شوند و ثانياً: اين تقسيم بندي که وجود آيات متشابه را در قرآن نتيجه مي دهد با فهم قرآن يا جنبه هايي مرتبط با آن مربوط است. تبعيت متشابه با انگيزه ي « فتنه » ( ابتغاء الفتنه ) و يا انگيزه « تأويل » و رسوخ در علم « وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » که در آيه آمده است، همگي عبارات يا مفرداتي است که هر کسي را که خواهان فهم و برداشت از قرآن است به خود متوجه مي کند. در حقيقت اين آيه شريفه به منزله ي ديباچه يا مقدمه اي است براي فهم قرآن که اگر به آن توجه نشود ممکن است در فهميدن و عمل کردن به قرآن دچار گمراهي گرديم.
از اين روست که در روند فهم و استنباط احکام از قرآن کريم، يکي از مسائلي که طرح و بررسي آن ضرورت دارد همين مسئله محکم و متشابه است. اين مسئله بر محور آيه ي شريفه ياد شده، از ديرباز از عناوين مستقل در علوم قرآن بوده است. در اين جا نخست تلاش مي کنيم نمايي از « محکم و متشابه » ارائه دهيم، آن گاه چگونگي تأثير آن را بر روند استنباط بررسي مي کنيم.
1. محکم و متشابه در آينه ي لغت و اصطلاح
ريشه ي لغوي کلمه محکم « حَکَم » به معناي « مَنَعَ » است؛ اما نه اين که با منع از هر جهت يکسان باشد. راغب در مفردات مي گويد:حَکَم اصله مَنَع منعاً لاصلاح؛ (2)
ريشه حکم منع است منعي که براي اصلاح است.
لغت شناسان گرچه همه بر اين نکته تصريح نکرده اند، اما از نقل موارد استعمال اين لغت در آثار آن ها مي توان به اين نتيجه رسيد. (3) بنابراين، در چهارچوب فهم فرعي و لغوي از کلمه محکم مي توان فهميد محکم چيزي است که چنان قرار داده شده که راه فساد در آن بسته شده و پابرجا و استوار است.
امّا متشابه از ريشه « شَبَة » است. ابن فارس در مقايسس اللغة مي گويد:
الشين و الباء و الهاء أصل واحد يدلٌ علي تشابه الشيء و تشاکله لوناً و وصفاً؛ (4) « شين »، « با » و « ها » يک ريشه از لغت هستند که دلالت بر همساني و هم شکلي مي کنند در رنگ يا صفت.
راغب نيز در مفردات همين سخن را با توضيح بيشتري آورده است. وي در ادامه مي گويد:
والشبهة هو ان لا يتميّز احد الشيئين من الآخر لما بينهما من التشابه عيناً کان او معنا...؛ (5) شبهه آن است که چيزي از چيز ديگري به دليل همگوني مادي يا معنوي که دارند، تشخيص داده نشود.
بنابراين معناي لغوي کلمه متشابه همگوني و همساني است؛ همگوني و همساني چه بين دو شيء و چه بين اجزايِ مفروض از يک شيء. (6)
اما در اصطلاح، آرا در محکم و متشابه فراوان است. سيوطي در الاتقان هفده قول در معناي محکم و متشابه نقل مي کند (7) که البته برخي از آن ها بيان مصاديقي از متشابه يا محکم است. برخي ديگر از صاحب نظران با تنقيح بهتري مجموعه اقوال را يازده قول آورده اند. (8) مرحوم علامه طباطبائي نيز در الميزان شانزده نظر را در اين باره نقل و نقد کرده است. (9)
درآمدي بر بررسي اقوال در اصطلاح محکم متشابه
پيش از اشاره به اقوال يادشده دو نکته لازم مي نمايد: اول، اين که برخي از اين اقوال که بيشتر منسوب به متقدمين مفسرين مانند ابن عباس، مجاهد و ... است، صرفاً بيان مصاديقي از آيات متشابه يا محکم است. از آن جا که بيان مصاديق را نمي توان تعريف دانست، از اين اقوال درمي گذريم. دوم اين که در بررسي اقوال مذکور تفکيک بين دو امر لازم است: يکي، بيان و ترسيم اصطلاح و ديگري، توضيح و تفسير متشابه و محکم در آيه ي سابق الذکر از سوره ي آل عمران.روشن است که در زمينه ي نخست مي توانيم مفاد يک اصطلاح را بسته به قرارداد و ترسيمي که در ذهن داريم، تعيين مي کنيم، امّا براي تفسير آيه چنين اختياري نداريم بلکه بايد مراد از آن را به دست آوريم. گرچه به نظر نمي رسد کسي بدون عنايت و توجه به آيه ي شريفه ي مذکور مستقيماً براي دو کلمه محکم و متشابه اصطلاحي را قرار داده باشد، امّا تفکيک دو نکته فوق از آن روست که در مقدمه ي بررسي اقوال يادشده تأکيدي کرده باشيم بر اين که مراد ما از اصطلاح محکم و متشابه، علي الاصول همان است که در آيه شريفه وارد شده است؛ هر چند که مي توان در چهارچوب تقسيمات الفاظ، مانند تقسيم آيه به مجمل و مبين نص و ظاهر و ... نيز اصطلاح محکم و متشابه را هم قرارداد کرد.
حاصل اين که مراد از اصطلاح محکم و متشابه در اين جا همان اصطلاح در قرآن کريم است، بنابراين بررسي اقوال و گزينش نظر صحيح نيز بر همين محور خواهد بود. علت اتخاذ و تنقيح چنين موضعي در اين جا اين است که آنچه در فهم قرآن کريم عموماً و استنباط احکام از آن خصوصاً دخالت دارد و مي توان آن را يک بحث ويژه قرآن در اصول استنباط احکام دانست، همين موضع است. چنان که در ابتداي اين گفتار آمده، قرآن کريم خود در ارتباط با فهم قرآن و برداشت از آن توجه ره روان خود را به دو گونه از آيات کريمه جلب کرده است. اين توجه دادن به سان مقدمه و سرآغازي است که اگر هدايت گيرنده ي قرآن به آن عنايت نکند خود را در پرتگاه گمراهي قرار داده است.
نگاهي به اقوال در اصطلاح محکم و متشابه
با توجه به مقدمه يادشده، اکنون ترسيمي از اقوال مختلف در معناي محکم و متشابه ارائه مي دهيم. به دليل فراواني اين اقوال آن ها را با دسته بندي زير که در ضمن، بررسي آن ها را هم آسان تر مي کند گزارش مي دهيم:1. گروهي از اقوال، تعريف خود را از محکم و متشابه در آيات قرآن، بر محور قابليت آن ها براي درک و فهم ما ( درک مراد ) قرار داده اند. بدين ترتيب، برخي متشابه را اساساً غيرقابل فهم براي ما دانسته و علم به آن را مخصوص خداوند متعال دانسته اند. در مقابل محکم را چيزي مي دانند که حتي به ظهور يا تأويل قابل فهم است، دسته اي ديگر محکم را داراي معناي واضح و مقابل آن را متشابه دانسته اند. دسته سوم گفته اند: محکم آن است که در تأويل يک وجه بيشتر ندارد در حالي که متشابه بيش از يک وجه دارد. دسته چهارم گفته اند: محکم آن است که با همان الفاظ نزول خود در قرآن فهميده مي شود ولي متشابه فهميده نمي شود مگر با تأويل.
دسته پنجم از اين گروه گفته اند: محکم آن است که مستقلاً فهميده مي شود ولي متشابه آن است که بايد با استفاده از بيان ديگري فهميده شود و ... (10) ممکن است دسته يا دسته هايي ديگري نيز از گروه فوق يافت، چنان که ممکن است نظر برخي از دسته هاي فوق را به ديگري برگرداند و آن ها را يکي دانست.
برخي از صاحب نظران بر همين محور تلاش کرده اند بياني جامع و مانع ارائه دهند. از اين ميان، ظاهراً بيان فخر رازي کامل تر است وي مي گويد:
لفظي که براي نشان دادن معنايي نهاده شده است دو حالت دارد: يا معناي ديگري از آن احتمال نمي رود يا مي رود. در صورت اول آن را در معناي خود نص مي نامند. در صورت دوم چنانچه يکي از معاني محتمل با احتمال بيشتري به ذهن شونده آيد نسبت به آن معنا لفظ را ظاهر مي نامند و نسبت به معنايي که با احتمال کمتر به نظر مي آيد لفظ را مؤول مي نامند. اما در صورت که احتمال دو يا چند معنا يکسان باشد، لفظ را نسبت به همه ي آن ها مشترک و نسبت به هر يک از آن ها به تنهايي مجمل مي نامند.
اگر معنايي که با احتمال بيشتر به ذهن مي آيد معناي باطلي باشد و معنايي که با احتمال کمتر ( در مقابل آن ) به ذهن مي آيد معناي حقي باشد آن لفظ را مُشکِل مي نامند. از ميان اين اقسام، نص و ظاهر همان محکم است و مجمل، مؤول و مشکل از اقسام متشابه؛ چرا که در همه اين اقسام لفظ با احتمال کمتري دلالت مي کند. اما لفظ متشکر، اگر همه معاني آن اراده شود از قبيل ظاهر است و اگر فقط يکي از آن ها اراده گردد از قبيل مجمل مي شود. (11)
راغب اصفهاني در مفردات بر محور فوق اقسام متشابه را توضيح داده است که به زودي به آن اشاره خواهيم کرد.
2. گروه ديگري تعاريف محکم و متشابه را بر محور نوع معارف قرآني قرار داده اند. اينان با تقسيم هاي گوناگون از معارف قرآن، دسته يا دسته هايي از آن ها را محکم ناميده اند و دسته يا دسته هاي ديگر را متشابه؛ مثلاً در تعريفي آمده است:
آياتي که معاني آن ها با عقل انسان قابل سنجش است محکم و آياتي که معاني آن ها تعبدي است مانند شمار نمازها، اختصاص يافتن روزه به ماه رمضان و ... متشابه ناميده مي شود.
تعريف ديگري مي گويد:
محکم عبارت است از فرايض و وعده و وعيد قرآن و متشابه عبارت است از قصه ها و مثل هاي آن.
تعريف سومي گفته است:
محکمات آن است که حلال و حرام را بيان مي کند و متشابهات بقيه ي آيات. (12)
و ... روشن است که در اين قبيل تعريف ها يافتن يا نيافتن مرادِ الفاظ چنان که در گروه نخست محور بود، ملاک تعريف نيست.
3. دسته اي ديگر ملاک را در تعريف نسخ و عدم نسخ گرفته اند. اينان منسوخ را متشابه و غير منسوخ را محکم دانسته اند. (13)
4. گروهي ديگر از تعريف ها نيز وجود دارد که خود قابل بازگشت به يکي از محورهاي فوق است؛ مثلاً در تعريفي آمده است که محکم آن آياتي که الفاظ آن ها در قرآن تکرار نشده است و متشابه آياتي است که الفاظ آن ها تکرار شده است؛ مانند قصه حضرت موسي (عليه السّلام) که در قرآن تکرار شده است. (14)
ظاهراً محور اين تعريف همان محور نخست است؛ چرا که با تکرار الفاظ معمولاً به دست آوردن مراد پيچيده تر مي شود. و يا در تعريفي آمده است: محکم آن است که به آن عمل مي شود ولي متشابه آن است که به آن ايمان آورده مي شود و به آن عمل نمي شود. اين تعريف نيز ممکن است بر اساس محور اول باشد؛ بدين ترتيب که محکم چون مراد از آن روشن است به آن عمل مي شود ولي متشابه چون مراد براي ما معلوم نيست به آن هرچه در واقع باشد ايمان داريم ولي عمل به آن نمي شود چرا که تا مراد معلوم نباشد نمي شود به آن عمل کرد. هم چنين ممکن است اين تعريف ناظر به محور دوم باشد؛ بدين ترتيب که منظور از عمل کردن به محکم اين باشد که مربوط به افعال است ولي متشابه از قبيل عقايد است که به آن ايمان آورده مي شود.
کاوشي در اصطلاح محکم و متشابه
در مقدمه ي اين بحث در واقع يک گروه از تعاريف را خارج کرديم. آن گروه تعريف هايي است که صرفاً مصاديقي از متشابه يا محکم را ضمن آيات معيني معرفي مي کرد؛ مانند اين قول که محکم ها آياتي از سوره ي انعام اند که با اين جمله شروع مي شوند: « قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ » (15) تا سه آيه و متشابه حروف مقطعه و يا عکس اين قول. (16)اين دو قول و مانند آن ها را، چون که ملاکي براي محکم و متشابه نياورده اند نمي توان در واقع تعريف دانست. امّا گروه دوم از تعريف ها که اشاره شد نيز صحيح به نظر نمي رسد. در اين گروه ملاک تعريف، دسته هاي مختلف معارف قرآني قلمداد شده است. اين تعريف ها از آن رو قابل تأييد نيستند که از دو جهت يا ظاهر آيه شريفه سوره ي آل عمران که در آن محکم و متشابه آمده است ناسازگار مي نمايند: اولاً: ظاهر آيه اين است که محکم و متشابه دو عنوان مستقل هستند که طبعاً با ملاک مستقلي معين مي شوند نه اين که صرفاً اسمي باشند براي گروه هايي از آيات قرآن، ثانياً: اين ملاک به گونه اي است که در فهم و پيروي آيات قرآن نقش دارد.
با اين ملاک، محکم ها، « ام الکتاب » هستند و متشابه ها را در دل هاي ناصافي ( اهل زيغ ) که انگيزه هاي « فتنه » و « تأويل » دارند پيروي مي کنند.
گروه سوم از تعريف ها نيز به دليل همين دو نکته اي که در کنار گذاشتن گروه دوم گفتيم قابل قبول نمي نمايد. گروه چهارم نيز بازگشت به يکي از گروه هاي ديگر مي کرد، به اين ترتيب گروه نخست از گروه هاي تعريف متشابه و محکم قابل قبول مي نمايد.
براي توضيح و تعيين تعريف مورد نظر، بر محور نخست از محورهايي که به آن ها اشاره شد و با توجه به آيه شريفه محکم و متشابه، مي توان گفت: اولاً: محکم آيه اي است که در فهم قرآن جنبه مرجعيت و پايه اي دارد، ثانياً: تأويل متشابه براي هر کسي مقدور نيست. با توجه به اين دو نکته که يکي درباره ي محکم و ديگري درباره ي متشابه است مي توان به شناخت محکم و متشابه پي برد. گذشته از مناسبت لغوي کلمه محکم و تقابل آن با متشابه، تعبير « ام الکتاب » درباره ي آن نيز مي رساند که آيه ي محکم، آيه اي است که در فهم و معرفت به آن دچار تزلزل و ترديد نمي شويم. اين که استحکام و عدم تزلزل را درباره ي محکم به فهم آن متعلق کرديم از آن روست که قبلاً به طور کلي محور نخست از محورهاي تعريف محکم و متشابه را پذيرفتيم. اما متشابه آن است که نيل معرفت به آن به گونه اي که بتوانيم مصاديق آن را به دست آوريم تا در مقام عمل هم چون « اهل زيغ » تبعيت « فتنه جويانه » نکرده باشيم، درگرو دانستن تأويل آن است.
بنابر تحليل فوق، آيه محکم آيه اي است که در فهم آن دچار ترديد و تزلزل نمي شويم و آيه متشابه آن است که به دليل ندانستن تأويل، فهم آن با ترديد روبه روست. درباره ي اين تعريف توجه به نکات زير ضروري است:
1. با توجه به اين که گزينش محور اول از محورهاي تعريف که قبلاً گذشت ( يعني تعريف محکم و متشابه بر اساس معرفت بشري از آيات قرآن ) از روي سرزنش تبعيّت متشابه توسط اهل زيغ، صورت گرفت. بنابراين، مراد از فهم محکم و متشابه در تعريف يادشده آن فهمي است که مقدمه عمل و بارکردن اثر خارجي قرار مي گيرد. قهراً چنين فهمي با دريافت مصاديق خارجي آنچه مفهوم مي گردد مرتبط بلکه متعلق به آن است؛ چرا که اعمال و رفتار ما با مصاديق خارجي است نه با مفاهيم. از اين نکته چنين نتيجه مي گيريم که اگر در تعريف مي گوييم متشابه آن است که در فهم آن با ترديد و تزلزل روبه رو هستيم مراد آن فهمي است که مصداق خارجي را بنمايد، اما در حد مفهوم، ممکن است متشابه ظاهر داشته باشد که براي ما مفهوم است؛ مثلاً آيه ي کريمه: « الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى » در حد مفهوم ظاهر است. امّا مصداق خارجي « الرحمن »، « العرش » و چگونگي خارجي « استوي » براي ما روشن نيست و در تعيين آن با ترديد و تزلزل روبه رو هستيم. (17) « ابتغاء فتنه » با تعيين همين مصاديق ممکن است رخ دهد.
2. از نکته فوق به دست مي آيد که گرچه محور اول از محورهاي مذکور براي تعريف محکم و متشابه را پذيرفتيم، امّا نمي توانيم بر اساس تقسيم هاي اصطلاحي در باب الفاظ، محکم و متشابه را به گونه اي که نقل شده تعيين کنيم. ممکن است لفظي هم ظاهر باشد هم متشابه. حتي ممکن است لفظي نص در حد مفهوم باشد، ولي در تعيين مصداق که مقدمه عمل و پيروي است از متشابهات باشد.
3. در تعريف فوق، متشابه آيه اي دانسته شده است که تأويل آن را نمي دانيم درباره ي معنا و حقيقت تأويل در قرآن مباحث و آراي بسياري هست. (18) که براي پرهيز از اطاله کلام و دورافتادن از بحث اصلي به آن ها نمي پردازيم، امّا اجمالاً آنچه با توجه به نکات پيش مي توان گفت: تأويل متشابه توجيه و بيان آن است به گونه اي که اضطراب و تزلزل در فهم آن را از ميان بردارد.
روشن است که مراد از توجيه و بيان، تفسيري لغوي، تاريخي و... نيست، هرچند که فهم آيه متشابه مانند آيه محکم ممکن است به چنين تفسيري هم نيازمند باشد. بلکه مراد آن بيان و توجيهي است که دانستن آن نزد خداوند و يا خداوند و راسخين در علم ( بنابر اختلافي که در اين باره در تفسير آيه شريفه هست ) وجود دارد.
4. از آنچه گفتيم روشن مي گردد که تقسيم آيات قرآن به محکم و متشابه منطبق بر تقسيم الفاظ به مجمل و مبين نيست. مجمل و مبين تقسيم عامي است در باب الفاظ که بحث آن در اصول فقه معروف و مشهور است. لفظ مجمل در اصطلاح اصول فقه لفظي است که ظهور در معنايي ندارد، (19) امّا متشابه چنان که اشاره شده ممکن است ظاهر داشته باشد، ولي ظاهر آن بدون تأويلِ درست که تنها از اهل آن برمي آيد، قابل تبعيّت نيست. محکم هم البته نمي تواند مجمل باشد، چرا که اجمال در لفظ به هر حال، ترديد و تزلزل در فهم را سبب مي شود و چنين ترديد و تزلزلي، برابر با تعريفي که از محکم ارائه کرديم، نمي تواند در آن راه داشته باشد.
2. تأثير محکم و متشابه در قرآن بر روند استنباط احکام
برخي از اقوالي که پيش از اين درباره ي تعريف محکم و متشابه به آن ها اشاره کرديم، اساساً محکم و متشابه را به گونه اي تفکيک کرده اند که فقط آيات محکم به کار استنباط احکام مي آيد. از ابن عباس نقل است که محکمات قرآن عبارت است از: ناسخ، حلال، حرام، حدود، فرايض و به طور کلي آنچه که هم متعلق ايمان است و هم متعلق عمل، و متشابه عبارت است از: منسوخ، مقدم، مؤخر، امثال، اقسام و آنچه به طور کلي مورد ايمان قرار مي گيرد ولي مورد عمل واقع نمي شود. (20)از مجاهد نيز نقل است که محکمات آياتي است که در آن ها حلال و حرام آمده است و به جز آن ها متشابه است. (21)
برابر چنين نظريه اي، وجود محکم و متشابه در قرآن توصيه ي خاصي را براي استنباط احکام از قرآن باعث نمي شود؛ چرا که همه آيات متکفل بيان احکام از محکمات هستند. بنابراين هر کجا در فهم آيه اي به خاطر ندانستن تأويل آن با تزلزل روبه رو شويم، همين خود دليل است که آيه به کار استنباط احکام نمي آيد.
شاهد قرآني که ظاهراً باعث اعتقاد به اين رأي گشته اين است که در آيه محکم و متشابه (22) تبعيت از متشابه قرآن مورد سرزنش قرار گرفته است. اگر تبعيت همان عمل کردني باشد که احکام شرع به آن تعلق مي گيرد، بنابراين از عمل کردن به متشابه منع شده است واز آن جا که اساساً قرآن براي هدايت و عمل کردن نازل شده است، پس عمل نکردن به متشابه بايد از آن رو باشد که اصلاً مفاد آن از قبيل اموري که به عمل تعلق مي گيرد نباشد؛ يعني از قبيل امور اعتقادي باشد و به قرينه ي تقابل، محکمات بايد از اموري باشد که به آن عمل مي شود؛ يعني اموري که به فعل مکلف تعلق مي گيرد و اين امور چيزي جز احکام شرع که موضوع فقه است نخواهد بود.
اما اين رأي به نظر درست نمي آيد؛ زيرا اولاً: گرچه از تبعيت متشابه ي در آيه ي شريفه منع شده است، اما اين منع معلل است به پي جويي فتنه و تأويل متشابه که دانش اهل زيغ به آن نمي رسد. چنين منعي خود دليل يا لااقل مشعر است بر اين که متشابه در صورتي که ملاک پي جويي فتنه و تأويل در آن نباشد قابل تبعيت است، ثانياً: تبعيّت اعم از عمل کردن به يک حکم شرعي است. باور داشتن يک مجموعه که شامل الزامات فقهي نيز مي تواند باشد نيز تبعيّت است اعم از عمل کردن به يک حکم شرعي است. باور داشتن يک مجموعه که شامل الزامات فقهي نيز مي تواند باشد نيز تبعيّت است، ثالثاً: برخي از آيات قرآني که مستقيماً مفاد بايد و نبايد شرعي ندارد ممکن است در طريق استنباط احکام شرع قرار گيرد. در همين تحقيق ضمن بررسي تاريخي تمسک به قرآن در مقام استنباط احکام ديديم که برخي از فقها چگونه از قصه هاي قرآني استناد فقهي کرده اند.
بنابراين دليلي وجود ندارد که آيات متشابه را از مقام استنباط احکام برکنار بدانيم. به نظر مي رسد درس و هدايتي که از آيه ي شريفه مي آموزيم اين است که در فهم قرآن کريم اولاً: بايد توجه داشت که قرآن شامل محکم و متشابه است، ثانياً: از متشابه قرآن، با عنايت به دو نکته، مي توان بهره برد: يکي، مرجعيت محکمات براي آن ها وصف « ام الکتاب » دارند و ديگري، توجه به اين که تأويل متشابه را نمي توان از پيش خود و احياناً بر اساس دانش هاي محدود و گرايش هاي گوناگون خود به دست آورد. در مورد علم به تأويل متشابه و اين که آيا مختص خداوند متعال است يا کساني ديگري هم مي توانند به چنين دانشي دست يابند، از ديرباز مباحثي درگرفته است. (23)
در اين باره رواياتي نيز در جوامع روايي شيعه و سني وجود دارد. (24)
برخي محور اين بحث را بر چگونگي واو در « وَالرُّاسِخُونَ فِي العِلمِ » قرار داده اند که اگر واو عاطفه باشد، راسخون در علم عطف به « الله » است در استثناي از عدم آگاهي بر تأويل متشابه، بنابراين راسخون در علم به تأويل متشابه آگاه اند و اگر واو استيناف باشد، فقط خداوند است که چنين آگاهي دارد.
به نظر مي رسد که حتي اگر واو را هم براي استنياف بدانيم، باز هم چنان چه دليل ديگري بر دانش کساني در طول دانش خداوند سبحان برگرفته به نحو مخصوصي از دانش او، بر تأويل متشابه دلالت کند آيه شريفه مانع از آن نيست. ظاهراً در اشاره به آيه شريفه در روايتي با سند صحيح از امام صادق (عليه السّلام) چنين آمده است:
راسخون در علم ما هستيم و ما تأويل آن را مي دانيم. (25)
در روايتي ديگر که البته در اعتبار سند همانند روايت پيش نيست، با تفصيل بيشتري آمده است:
امام باقر يا امام صادق (عليه السّلام) درباره ي جمله « وَ ما يَعلَمُ ... » در قرآن کريم فرمود: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) برترين راسخ در علم است. خداوند متعال تأويل و تنزيل هر آنچه را به او وحي کرد به وي آموخت. چيزي را بر او نازل نمي کرد مگر تأويل آن را هم مي آموخت. جانشينان آن حضرت [ ائمه ي معصومين (عليهم السّلام) ] نيز تأويل همه قرآن را مي دانند. خداوند درباره ي کساني که تأويل قرآن را نمي دانند، هنگامي که داناي به تأويل از سر آگاهي و دانش براي آن ها مي گويد، فرموده است: « يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا » قرآن خاص و عام، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد و راسخون در علم آن را مي دانند. (26)
روايات ديگري نيز در اين باره در جوامع روايي شيعه يافت مي شود. (27)
در مجموع، آنچه از آيه شريفه و روايات فوق الذکر، با عنايت به مطالب پيش به دست مي آوريم اين است که قرآن در مقام استنباط، گرچه ظواهر الفاظ آن براي ما حجت است، امّا براي فهم و برداشت از آن لازم است به گفته هاي معلمين الهي قرآن يعني پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه معصومين (عليهم السّلام) توجه کامل داشته باشيم. در حقيقت پيش از اين ها نيز گفته هاي خود قرآن در محکمات قرآن که « ام الکتاب » ناميده شده اند ما را در فهم مجموعه محکمات و متشابهات راهنما هستند.
درباره ي چگونگي مرجعيت و بيان معصومين (عليهم السّلام) در روند استنباط احکام از قرآن به زودي سخن خواهيم گفت. امّا درباره ي مرجعيت آيات محکم براي آيات متشابه، چنانچه محکم را همان نص يا ظاهر بدانيم که از آن در اصطلاح اصولي به عنوان مبيّن ياد مي شود و متشابه را همان مجمل، در اين صورت رابطه اين دو در چهارچوب بناهاي عقلايي حاکم در باب الفاظ محاورات روشن است. اما با اين تعريف که متشابه را بر محور تأويل داشتن آن معرفي مي کند، جاي اين پرسش هست که آيا محکم مي تواند در تأويل متشابه کمک کند؟
آنچه مسلم مي نمايد اين است که آيات محکم هم چون اصولِ متقن مي تواند چهارچوب هاي صحيح تأويل متشابه را تعيين کنند. از روي آيات محکم مي توان لااقل درستي و نادرستي دسته ها يا گونه هايي از تأويل ها را در مورد متشابه هاي قرآن معين کرد.
ابتدا نوع مرجعيت آيات محکم براي آيات متشابه را در حوزه ي کلامي که معمولاً در آثار علوم قرآني و تفسيري آمده است با مثال توضيح مي دهيم آن گاه تلاش مي کنيم در حوزه ي فقه و احکام نيز نمونه اي را از اين دست تطبيق دهيم. در حوزه ي نخست مثلاً مي گويند: جمله شريفه ي « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى » (28) از متشابهات است که با مراجعه به آيه ي کريمه ي « لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ » (29) زمينه فهميدن آن هموار مي گردد. با توجه به جمله دوم در مي يابيم که مراد از جمله اول چيرگي بر جهان و احاطه بر مخلوقات است نه اين که جاي گرفتن در مکان که تجسم محال را بر خداوند متعال مستلزم است مراد باشد، و يا جمله شريفه « إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ » (30) وقتي به آيه ي کريمه ي « لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِکُ الْأَبْصَارَ » (31) بازگشت داده شود، معلوم مي گردد که مراد در جمله اول نگاه کردن با چشم مادي نيست. (32)
نکته شايان ذکر در ارجاع متشابه به محکم، چنان که از دقت در مثال هاي مذکور نيز روشن مي شود، اين است که محکم در واقع تأويل متشابه را به گونه اي که در بحث تعريف محکم و متشابه گفتيم به دست نمي دهد؛ گرچه ناممکن نيست که محکم در موردي چنين کند. آنچه از محکم بر اساس بيان ياد شده انتظار مي رود ارائه اصولي است که در چهارچوب آن اصول در فهم متشابه دچار گمراهي نمي شويم؛ مثلاً در مورد مثال اول، عبارت آيه ي « لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ »، بيان دقيق و کاملي از:» « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى » به گونه اي که بفهميم واقعاً قدرت خداوند چگونه و به چه ترتيبي و با چه نظام مشخصي بر جهان احاطه دارد، ارائه نمي دهد. اما تا اين حد ما را راهنماست که از جمله ي دوم تجسم را نفهميم، هم چنين است در مورد مثال دوم از رابطه محکم و متشابه.
اين گونه رابطه ي بين محکم و متشابه را مي توان در دايره ي فقه و احکام شرع نيز احتمال داد و در اين حوزه هم ممکن است زمينه فهم جمله متشابهي را در چهارچوب بيان محکمي فراهم آورد.
هم چنين ممکن است محکمي از قرآن در حوزه ي کلام، متشابهي را در حوزه ي فقه مرجع و مبنا باشد. بلکه براي عکس آن نيز مانع عقلي به نظر نمي آيد؛ مثلاً در قرآن مي خوانيم:
« إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » (33)
ممکن است در دايره فقه سياسي و چهارچوب کاوش از وظايف حکومت اسلامي در قبال ساير مذاهب ( لااقل مذاهب الهي و معتقد به خدا و معاد ) با تمسک به اين آيه شريفه گمان رود که حکومت اسلامي لازم است به اصطلاح با تسامح مذهبي برخورد کند. گرچه اين بحث جوانب و جنبه هاي گوناگوني دارد که در جاي خود قابل بحث و بررسي است، هم چنين تفسير آيه ي شريفه نيازمند دقت و بررسي کافي است، (34) اما به نظر مي رسد در کنار اين آيه ي شريفه لازم است آيه ي محکمي هم چون آيه ي:
« وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ » (35) را به خاطر داشت. اين آيه مي رساند که تبليغ و تثبيت چهارچوب هاي مشخص شده دين اسلام همواره و در هر زمان و مکاني براي همه انسان ها چيزي نيست که بتوان از آن دست برداشت. بنابراين هر گونه تفسير و فهمي که در مورد آيه قبلي صورت مي گيرد بايد هماهنگ با اين معنا و بر مبناي اين اصل باشد.
پينوشتها:
1. آل عمران، آيه ي 7.
2. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن، ص 126.
3. براي نمونه ر.ک: ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج2، ص 91؛ جوهري، صحاح اللغه، ج5، ص 1901 و ابن اثير، نهاية، ج1، ص 418.
4. ابن فارس، همان، ج3، ص 243.
5. راغب اصفهاني، همان، ص 260.
6. ر.ک: فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص 408؛ آن جا که مي گويد: « والمتشابه الذي يشبه بعضه بعضاً ».
7. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج3، ص 3-5.
8. زرقاني، مناهل العرفان، ج2، ص 168-173.
9. محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص 32- 39.
10. ر.ک: جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج3 ص 4 و محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان، ج2، ص 168.
11. فخررازي، التفسير الکبير، به نقل از: زرقاني، مناهل العرفان، ج2، ص 170.
12. برگرفته از مدارک پيشين در نقل اقوال.
13. همان.
14. همان و فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج1، ص 409.
15. انعام، آيه ي 152.
16. محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص 32.
17. ر.ک: سيدمحمدکاظم حائري، مباحث الاصول ( تقريرات درس اصول شهيد سيدمحمدباقر صدر )، ج2، ص 226.
18. ر.ک: محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص 44.
19. ر.ک: آخوند خراساني، کفاية الاصول، ج1، ص 397.
20. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج3، ص 4.
21. همان، ص 5.
22. آل عمران، آيه ي 7.
23. ر.ک: جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج3، ص 5.
24. همان؛ روايات شيعه هم در متن مي آيد.
25. قال: نحن الراسخون في العلم، و نحن نعلم تأويله. ( محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج1، ص 213 ).
26. أحدهما (عليه السّلام) في قولِ الله عزّوجلّ: « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ » فرسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أفضلُ الراسخينَ في العلم قد عَلّمهُ اللهُ عزّوجلّ جميعَ ما أنزلَ عليه من التنزيلِ و التأويل. و ما کان اللهُ ليَنزِل عليه شيئاً لم يُعلِّمه تأويلَه، و أوصياؤه من بعده يَعلمونه کلّه. و الذين لا يَعلمون تأويلَه إذا قال العالم فيهم بعلمٍ. فأجابَهم اللهُ بقوله: « يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا » و القرآن خاصّ و عامّ و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ. فالراسخون في العلم يَعلمونه. ( همان ).
27. ر.ک: علّامه مجلسي، بحارالانوار، ج92: ص 378 به بعد و محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص 67 به بعد.
28. طه، آيه 5.
29. شوري، آيه ي 11.
30. قيامت، آيه ي 23.
31. انعام، آيه 103.
32. محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج3، ص 21.
33. مائده، آيه ي 69 و ر.ک: بقره، آيه ي 62 به همين مضمون.
34. ر.ک: محمدحسين طباطبائي، الميزان، ج1، ص 192.
35. آل عمران، آيه ي 85.
سرامي، سيف الله؛ (1392)، جايگاه قرآن در استنباط احكام، قم: بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ دوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}