تأثير متقابل اشخاص
شرح حال:
هري استک سالي ون (1) در 1892 ميلادي در شهر نيويورک چشم به جهان گشود و در سن پنجاه و هفت سالگي ( 1949 ) در پاريس چشم از جهان فروبست. او پس از به پايان رسانيدن تحصيلات عالي و نيل به درجه ي دکتري در پزشکي و جراحي ( 1917 ) در مؤسسات بهداشتي ايالات متحده ي آمريکا به کار مشغول شد و از سال 1924 تا سال 1930 در دانشگاه مري لاند (2) درباره ي ناراحتي هاي رواني، به خصوص روان پزشکي اسکيزوفرنيا (3) ( شيزوفرني ) به تحقيق پرداخت. پس از آن در تأسيس دانشکده ي روان پزشکي شهر واشينگتن شرکت نمود و تا پايان زندگي از مديران آن مؤسسه بود.سالي ون درباره ي تنيدگي ها و بيماري هاي رواني تحقيقات فراوان به عمل آورده و نتيجه ي اين تحقيقات را در سخنراني ها و هنگام شرکت در مجامع علمي عرضه کرده است. سالي ون گذشته از تأثير به سزائي که در روان شناسي و روان پزشکي داشته است نسبت به همنوع خود بسيار علاقه مند بوده و از ناراحتي و دردمندي بيماران خود رنج مي برده است، و اين کيفيت در روش مخصوص روان درماني او به خوبي منعکس است. نوشته هاي او برخلاف آثار قلمي فرويدو يونگ و کاتل ... بسيار محدود هستند، ولي نظريه اش در آنها به صراحت و روشني بيان گرديده و به آساني قابل فهم و هضم است.
نظريه ي سالي ون به نامي معروف است که مي توان از آن در فارسي به « نظريه ي روان پزشکي تأثير متقابل اشخاص » (4) تعبير نمود. در اين نظريه او در ضمن بيان معني شخصيت و مراحل مختلف آن، درباره ي مفاهيمي چون تنيدگي، دلواپسي، خود، و خويشتن و واحدهاي پويا ... به تأکيد فراوان سخن مي گويد.
معني شخصيت:
به اعتقاد سالي ون شخصيت مفهومي است فرضي و نمي تواند به تنهائي، يعني خارج از آنچه بين افراد مي گذرد، در نظر بيايد. رفتار بين اشخاص تنها چيزي است که ممکن است به عنوان شخصيت مورد ملاحظه واقع شود. بنابراين گفتگو از فرد آدمي به عنوان موضوع مورد مطالعه بي معني خواهد بود، زيرا فرد آدمي قطع نظر از ارتباط او با فرد يا افراد ديگر وجود خارجي ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد. کودک از نخستين روز تولد با کسي تماس دارد و جزئي و عضوي از اجتماع است و وجودش وابسته ي به آن است. اين وابستگي براي همه کس در تمام مدت عمر باقي و برقرار است. و حتي يک زاهد ديرنشين که ترک دنيا گفته و خود را از اجتماع دور نگاه داشته است، در همان عالم انزوا با اجتماع بستگي دارد: خاطره هائي از ارتباط هائي که قبلاً با اشخاص داشته است همراهيش مي کنند و در پندار و کردارش منعکس هستند.ساخت شخصيت:
بنابرآنچه گذشت، شخصيت هنگامي ظهور مي کند که آدمي در ارتباط با فرد يا افراد ديگر، از خود رفتاري نشان دهد. اين فرد يا افراد لازم نيست که حضور داشته يا حتي زنده باشند، بلکه ممکن است قهرمانان داستانها و افسانه ها باشند، يا کساني باشند که شايد بعدها به وجود مي آيند. اين جنبه حتي در رؤياها هم موجود است، زيرا رؤياها معمولاً ارتباط خواب بيننده را با اشخاص ديگر منعکس مي سازند.سالي ون نظريه هاي مبتني بر غريزه را قبول ندارد، ولي منکر اهميت وراثت و دستگاه زيستي که ارگانيسم را مي سازند و به آن شکل مي دهند نيست و معترف است به اين که بعضي استعدادها به ارث مي رسند. و نيز اين اصل را قبول دارد که تا بدن کودک نضج نگرفته باشد تکرار و تمرين نتيجه ي مناسب حاصل نمي کنند، و از اين رو کودک تا استخوانها و عضلاتش رشد و نمو کافي نکرده باشد نمي تواند سر پا بايستد. بنابر اين، وراثت و رشد زيربناي رشد شخصيت و پايه گذار استعدادها و تمايلات اصلي و اولي آدمي هستند. با اين همه، آنچه به اين موجود جنبه ي انساني مي دهد، يعني اجازه مي دهد که روي اين فرد حيوان نام انسان گذاشته شود، منحصراً فعل و انفعال هاي اجتماعي است. (5) به عبارت ديگر او فقط هنگامي مستحق اين عنوان مي شود که با همنوع معاشرت پيدا کند. حق فعاليت هاي اساسي ذهن، مانند ادراک حسي و تخيل و حافظه و تفکر...، از تأثير اجتماع برکنار نيستند. آدمي که از مربي خود اسامي گلها و لذت بردن از منظره ي آنها را آموخته است دربرابر باغچه ي پر از گل احساس و ادراکي خواهد داشت متفاوت با احساسي و ادراک کسي ديگر به او اين سابقه ي ذهني را نداده باشند و در برابر همان باغچه قرار گيرد. و نيز ما کساني را بياد مي آوريم از بستگان و آشنايان که نسبت به آنها به دلائل مختلف ارادت يا محبت داريم، يا اينکه مورد انزجار و نفرت ما هستند. طرز فکر افراد هم با هم فرق دارد، زيرا اصول و موازين ديني و اخلاقي ... در همه ي اجتماعات يکسان نيستند. باري تربيت و فرهنگي که آدمي در ضمن معاشرت با همنوعان حاصل مي کند او را داراي توانائيها (6) و فعاليتهائي مي کنند که به وسيله ي آنها به از ميان بردن يا سبک کردن تنيدگي ها و برآوردن نيازهاي خود موفق شود.
سالي ون تجارت اجتماعي را حتي در اعمال صرفاً حياتي ( فيزيولوژيک ) مؤثر مي داند و يادآوري مي کند که آن تجارب و اعمال مي توانند واکنش هاي زيستي، چون تنفس و عمل جذب و هضم و جريان خون و جز آن را، تغيير دهند و شيوه هاي مخصوص اجتماع را به آنها تحميل کنند و احياناً تحت تأثير عامل اجتماعي آدمي را وا دارند به اينکه همه ي آن اعمال را متوقف سازد، يعني دست به خودکشي بزند.
تنيدگي و دلواپسي:
سالي ون هم مانند کسان ديگري که در روان شناسي صاحب نظر هستند اين نکته را يادآور مي شود که قسمت اعظم کردار و رفتار آدمي براي از ميان بردن يا سبک کردن تنيدگي هاي او صورت مي گيرد. البته افرادي هستند بي درد و بي حال از هرگونه تنيدگي (7) و ناراحتي. ولي در قطب مخالف آنها کسان ديگر يافت مي شوند که تنيدگي در آنها همانند است با آنچه در روان پريشي ديده مي شود. يعني شدتي فوق العاده دارد. افرادي که در اين دو قطب نهائي هستند نسبتاً معدودند. اکثريت مردمان ميان اين دو قطب قرار گرفته اند و نسبت به نزديکي يا دوري به هر يک از آن دو قطب کمابيش دچار تنيدگي هستند و براي رهائي از آن تلاش مي کنند و کوشش به خرج مي دهند.تنيدگي ناشي از دو منبع است: نيازهاي بدني و نا ايمني اجتماعي.
الف- نيازهاي بدني:
نيازهاي بدني بر دو گونه اند: يا عمومي هستند يا خصوصي. نيازهاي عمومي را همه ي افراد آدمي دارا هستند، مانند احتياج به هوا، به آب، به خوراک، به استراحت، به ارضاي تمايل جنسي ... نيازهاي خصوصي در اقوام مختلف و حتي در افراد يک قوم و جامعه ممکن است متفاوت باشند، مانند احتياج به صرف فلان نوع از غذا، به مشروبات الکلي، به استعمال دود، به بازيهاي مختلف...ب- نا ايمني اجتماعي :
نا ايمني اجتماعي: ايجاد دلواپسي (8) مي کند. واقع اين است که آدمي از آغاز زندگي موجبات دلواپسي برايش فراهم است، و او خود نيز به تدريج اين دلواپسي را مي آموزد. مادر دلواپس است از اينکه مبادا نوزادش بر اثر مراقبت ناکافي دچار خطر شود. اين نا ايمني درباره ي سلامت و سعادت، بيم از بيماري، از تصادف ماشين، از دست رفتن سرمايه، از آتش سوزي، از زورگوئي صاحبان قدرت، از مردودشدن در امتحان، از مقررات و قوانين ظالمانه ...- آدمي را پيوسته در حال دلواپسي نگاه مي دارد، و اين حالت در رفتار او البته تأثير به سزا دارد.ساخت شخصيت:
شخصيت مرکز زنده ي فعاليت هاي گوناگون است. سالي ون مهمترين اين فعاليت ها را سه نوع مي داند: عوامل انگيزشي (9)، تصويرهاي ذهني (10) و فعاليت هاي ادراکي (11).1- عوامل انگيزشي:
الگوي پايدار رفتار، رويه ي معمولي شخص در موارد معين، و احساس عاطفي نسبتاً بادوام نسبت به شخص يا اشخاص ديگر...، عوامل انگيزشي خوانده مي شوند. اينک چند مثال از عوامل انگيزشي: پرخاشگريعامل انگيزشي تجاوز، خشونت و آزار و ايذاء ديگران است. شهوت جنسي عامل انگيزشي علاقه و لهو و لعب و رفتار شهوت انگيز و عواقب گوناگون آن است. بدانديشي عامل انگيزشي رفتار خصمانه نسبت به يک فرد يا گروهي از افراد است. ترس عامل انگيزشي بيم و اجتناب از اوضاع و احوال و پيش آمدهاي تازه است ...
عوامل انگيزشي ممکن است نمايان باشند يا پنهان- نمايان، مانند خنده، رقص، گفتار ... پنهان، مانند تخيل، تفکر ... باري هر واکنش عادي نسبت به يک يا چند شخص، چه به صورت احساس عاطفي يا رويه و وضع و حال باشد، چه به صورت عملي آشکارا، عامل انگيزشي را تشکيل مي دهد. بنابر اين، عوامل انگيزشي با عادات چندان فرقي ندارند. عوامل انگيزشي در همه ي افراد يکسان هستند ولي طريقه ي تظاهر آنها در اشخاص مختلف متفاوت است، زيرا بستگي دارد به تجارب زندگي هر يک از آنها.
بيشتر عوامل انگيزشي براي برآوردن نيازهاي اصلي ارگانيسم به کار مي روند، ولي ترکيب عده اي از آنها در پيرامون يک دلواپسي نيرومندي که از خردسالي به وجود مي آيد، عامل انگيزشي خاصي را تشکيل مي دهد که سالي ون آن را عامل انگيزشي خود، يا دستگاه خود، مي خواند، به شرحي که خواهد آمد.
2- تصويرهاي ذهني:
هر کسي تصوري از خويشتن يا از ديگري دارد. صورتي که از ديگري در ذهن شخصي پديد مي آيد، برحسب ارتباطي که آن ديگري با رفع نيازها و دلواپسي هاي شخص دارد، واجد عواطف و احساسات و افکار مخصوص پنداشته مي شود، يعني به صورت اين مجموعه در ذهن تجسم مي يابد. کودک که پنداشته مي شود، يعني به صورت اين مجموعه در ذهن تجسم مي يابد کودک کهرشد مي کند نخست تصويري از خويشتن پيدا مي کند. پس از آن بر پايه ي منافع و مصالح خود، ديگري را به تصور مي آورد. يعني او را با فلان صفت يا صفات و خصوصيات در نظر مجسم مي کند. کودک اگر از طرف مادر به خوبي پرستاري و مراقبت شود، در ذهن خود از مادر تصوري دلپذير و خوب خواهد داشت. و اگر سر و کارش با مادري باشد که در رسيدگي و مراقبت او اهمال به خرج دهد، يا تند خو و عصبي باشد، مادر ذهن او به صورتي ناپسنديده و بد جلوه خواهد کرد.
اين تصويرهاي ذهني غالباً با واقع و نفس امر مطابقت ندارند؛ با اين وصف در ذهن دوام مي يابند و در رويه و رفتار آدمي نسبت به ديگران منعکس مي گردند، چنانکه کسي که پدري بد خلق و مستبد داشته است ممکن است تصويري را که از پدر در ذهن دارد برون بيفکند و مردان سالمند ديگر، مانند معلمان يا صاحبان قدرت و زمامداران امور، را داراي همان صفات بيندازد.
تصويرهائي که مورد قبول گروهي از افراد قرار گرفته باشند، به صورت عقايد معتبر در آن گروه در مي آيند و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي يابند. اينک چند نمونه و مثال از اين گونه افکار و عقايدي که در بسياري از اجتماعات امروزي رايج هستند: « پرفسور حواس پرت است »؛ عشق کور است؛ هنرمند بي بند و بار است؛ « معامله گر سرسخت است »؛ و بر همين قياس...
3- فعاليتهاي ادراکي:
دسته ي ديگر از عوامل سازنده ي شخصيت، فعاليت هاي ادراکي هستند. اين فعاليت ها را سالي ون سه نوع مي داند: احساس محض؛ تداعي هاي تصادفي، و علامت هاي رمزيالف- احساس محض، يعني احساس به وجه خالص آن، احساسي است که نوزادان در ماه هاي زندگي دارند، و آن محصول خام حواس است و در ذهن کودک تعبير و تفسيري از آنها نمي شود. در اين مرحله مشهودات حسي و حالات عاطفي کم دوامند و با يکديگر ارتباطي ندارند و براي کودک بي معني هستند، ولي کمک مي کنند به اينکه کودک به تدريج يا پيرامون خود و به خصوص با اشخاصي که در آن هستند آشنا شود و نيز در او آثاري بگذارند که براي مراحل بعدي زندگي او مقدمه ي ضروري خواهند بود.
ب- تداعي هاي تصادفي (12) در صورتي است که مجاورت تصادفي دو امر سبب شود که ميان آنها رابطه ي علت و معلولي فرض گردد، و حال آنکه چنين رابطه هميشه موجود نباشد. نمونه ي اين گونه تداعي هاي تصادفي داستان سگي است که پا را بلند کرده مشغول بيرون دادن پيشاب بود که ناگهان از پشت ديوار استخواني پرتاب مي شود و نزديک او به زمين مي افتد و سگ با لذت فراوان آن را به دندان مي گيرد. از آن پس هرگاه گرسنگي به آن سگ روي مي آورد و او طالب استخوان يا غذائي مي بود پا را بلند مي کرد و به وضع بيرون دادن پيشاب درمي آمد: تکرار چنين تصادفهائي سبب استحکام رابطه ي بين دو امر و اطمينان بيشتر به اينکه وقوع يکي از آنها باعث وقوع ديگري خواهد شد، مي گردد.
تداعي هاي تصادفي که سالي ون بيان کرده ناشي از قانون تداعي معاني و اصل کل مجاورت است که در روان شناسي عمومي از آن بحث مي شود (13) و منشاء بسياري از خرافات و موهومات است. سالي ون معتقد است که بسياري از افکار و معتقدمات ما از سطح تداعي هاي تصادفي تجاوز نمي کنند، يعني ما اموري را به هم مربوط مي دانيم که در واقع ارتباطي با يکديگر ندارند.
ج- علامت هاي رمزي:
عاليترين فعاليت ادراکي به وسيله ي علامت هاي رمزي (14) صورت مي گيرد. اين علامت ها البته بايد از طرف گروهي کثير از مردم براي رساندن مفاهيم معين مورد قبول باشند. کاملترين و مهمترين اين علامت ها الفاظ و اعداد هستند و آنها ميان امور نظم منطقي برقرار مي کنند. سالي ون معتقد است که اين علائم براي ارتباط ميان افراد آدميان ضرورت کامل دارند.در اجتماعات امروزي بشر، تماس و ارتباط افراد با يکديگر به وسيله ي حرکات و اشارات دست و پا و سروگردن ( چنان که در اجتماعات بدوي معمول بوده است ) و حتي به وسيله ي زبان ساده و الفاظ معدود، ديگر ميسر نيست. ترقي انديشه ي منطقي و علمي انسانها وتوسعه ي تماس و ارتباط آنها با يکديگر ايجاب مي کند که بر شماره ي علامات رمزي و استعمال آنها بيش از پيش بيفزايد.
دستگاه خود:
سالي ون، « خود » يا « دستگاه خود » (15) را يکي از مهمترين و پيچيده ترين « عوامل انگيزشي » مي داند. مادر، درباره ي تغذيه ي کودک و بهداشت و سلامت او پيوسته دچار دلواپسي است. اين دلواپسي خواه ناخواه به کودک منتقل مي گردد و کودک هم به تدريج که رشد مي کند احساس ناايمني مي کند و خويشتن را در معرض مخاطرات واقعي يا واهي مي بيند. اين است که در شخصيت آدمي براي حفظ و حمايت او دستگاهي به وجود مي آيد که سالي ون آن را « عامل انگيزشي خود » يا « دستگاه خود » نام مي دهد. کودک مي بيند که اگر مطابق ميل و امر و نهي والدين و مربيان عمل کند پاداش مي بيند و اگر مخالف آن عمل کند مجازات مي شود. همين کيفيت بعدها هم در محيط اجتماعي وسيعتر ادامه مي يابد. پس آدمي براي رفع دلواپسي و تنيدگي به اطاعت و پيروي عادت مي کند و در او « دستگاه خود »- که تار و پودش را رعايت اصول و قوانين و آداب و رسوم معمول يا مورد احترام محيط زندگي او تشکيل مي دهد- در طول زندگي به تدريج تقويت مي گردد. ولي دستگاه خود که بدين طريق تحت فشار عوامل اجتماعي تشکيل يافته است با خود واقعي فرق دارد، و اين دو احياناً با يکديگر در تعارض هستند: يکي از آنها شخصيت ظاهري و نمايشي آدمي است، ديگري شخصيت واقعي (16) او.سالي ون با اينکه « دستگاه خود » را براي اجتناب از تنيدگي ها و دلواپسي ها ضروري مي داند، آن را، به صورتي که مقتضيات احياناً نامعقول و ناپسنديده ي اجتماع امروزي به آن داده است، مانع مي داند از اينکه در شخصيت تغييرات مناسب به وجود آيد.
مراحل رشد شخصيت:
سالي ون برخلاف فرويد که رشد شخصيت را بيشتر در مراحل تحولي غريزه ي جنسي مي ديد، آن را بيشتر مربوط به مراحل نمو رواني و اجتماعي مي داند، يعني روابط انساني را در رشد و نمو داراي تأثير بيشتري اعلام مي دارد. او چنانکه اشاره کرده ايم، منکر اهميت عوامل زيستي در رشد شخصيت نيست، ليکن آنها را تحت الشعاع عوامل اجتماعي قرار مي دهد. حتي معتقد است به اينکه عوامل اجتماعي احياناً عليه نيازهاي زيستي برخاسته و اثرات نماياني بر روي شخصيت مي گذارند. بر اساس اين اعتقاد سالي ون براي رشد شخصيت هفت مرحله يا دوره قائل است (17) که عبارتند از دوره ي اول کودکي (18)؛ دوره ي دوم کودکي (19)؛ دوره سوم کودکي (20)؛ دوره ي پيش از نوجواني (21)؛ دوره نوجواني (22)، دوره جواني (23) و دوره بزرگسالي (24) اينک توضيحي مختصر درباره هر يک از اين دوره ها.1- دوره ي اول کودکي:
( از هنگام زادن تا هجده ماهگي ). در اين دوره کودک از لحاظ بدني، مرحله دهاني و از لحاظ رواني، مرحله ي احساس محض را مي گذراند و کاملاً تحت حمايت و مراقبت قرار دارد؛ ضمناً آغاز به تکلم مي کند.2- دوره دوم کودکي:
( از 18 ماهگي تا 6 سالگي ) در اين دوران کودک متوجه مي شود که پسر است يا دختر، تصويرهاي ذهني پيدا مي کند و با علائم رمزي آشنا مي گردد. در سخن گوئي به سرعت پيش مي رود، خود را به داشتن همبازي نيازمند احساس مي کند. از رويدادهاي مهم دوره دوم کودکي يکي اين احساس است که از بدخواهان و دشمنان احاطه گرديده است؛ از اين رو به محبت و ناز و نوازش جواب مثبت نمي دهد و ممکن است به دوره ي ماقبل بازگشت کند. علت اين بدگماني حادثه ي ناگوار و رنج آوري است که با شخص يا اشخاصي ( والدين يا اشخاص ديگر ) قبلاً داشته است.3- دوره سوم کودکي ( از 6 تا 11 سالگي ):
در اين دوره کودک به دبستان مي رود، با علائم رمزي بيشتري آشنائي پيدا مي کند؛ جنبه ي اجتماعي او تقويت مي شود؛ ميان امور واقعي و امور واهي فرق مي گذارد؛ مکانيسم به گرائي در او به صورت جدي تر درمي آيد؛ رقابت و هم چشمي در او پديد مي آيد. غريزه جنسي او در اين دوران در حال خمود است.4- دوره پيش از نوجواني ( از 11 سالگي تا 13 سالگي ):
خصوصيات اين دوره بدين قرارند: ورود به دبيرستان، بيداري غريزه جنسي، آشنائي کاملتر به علامات رمزي؛ احتياج به گرفتن دوست از ميان همجنسان که بتوان با او درد دل کرد و با همکاري او به مسائل زندگي پرداخت: نخست به پيروي و تبعيت از دوست بزرگتر از خود، پس از آن با برابري و دوستي و همکاري متقابل.5- دوره ي نوجواني ( 12 و 13 تا 17 سالگي ):
از ويژگيهاي اين دوره: وصول به سن بلوغ، شدت غريزه ي جنسي، توجه اين شهوت نخست به مناطق شهوتزاي بدن، بعد به جنس مخالف. جدا شدن رفاقت و شهوت جنسي از يکديگر؛ توجه رفاقت و دوستي به همجنس و توجه شهوت جنسي به جنس مخالف. اگر اين افتراق و جدائي صورت نگيرد نتيجه اش همجنس گرائي خواهد بود. از ويژگيهاي ديگر اين دوره، آشنائي بيشتري با علامات رمزي است.6- دوره ي جواني ( از 17 تا 20 سالگي ):
اين دوره ي بلوغ کامل و ورود به کالج و آشنائي کاملتر با علائم رمزي و فکر منطقي است. از خصوصيات ديگر اين دوره: اقدامات جدي تر براي مقابله با دلواپسي، آشنائي بيشتر با حقوق و مزايا و تکاليف و مسئوليت اخلاقي، عضويت در اجتماع، و به طور کلي، پا برجا شدن « عامل انگيزشي خود » يا « دستگاه خود »، به بياني که گذشت.7- دنباله ي دوره ي جواني:دوره ي بزرگسالي ( از 20 تا 30 سالگي و بعد از آن ).
در اين دوره، که شامل اواخر جواني و آغاز سالمندي است و تا آخر عمر ادامه دارد، آدمي کاملاً متمايل به جنس مخالف است و با علائم رمزي آشنائي نسبتاً کامل دارد؛ کاملاً اجتماعي شده و کاملاً مستقل گرديده است. ضمناً جنبه ي پدرانه پيدا کرده و متمايل به حمايت و دستگيري از درماندگان است. در اين دوران، به تدريج از جنبه ي حيواني فرد کاسته مي شود و بر جنبه ي انساني او مي افزايد. به عبارت ديگر ارتباط فرد با ساير آدميان او را از صورت يک ارگانيسم حيواني خارج مي کند و به صورت انسان درمي آورد.روش مصاحبه:
سالي ون در روان درماني روش خاصي برگزيده که بر پايه ي مصاحبه قرار دارد. او هم مانند ديگر روان پزشکان نظريه ي خود را درباره ي شخصيت در ضمن درمان بيماران رواني به دست آورده است. بيشتر تحقيقات او درباره ي روان پريشان مبتلا به اسکيزوفرنيا يا شيزوفرني ( پريشاني شخصيت ) و به وسواس بوده است، و از همان آغاز کار متوجه شده است به اينکه روش تداعي آزاد در درمان « پريشاني شخصيت » نتيجه ي مطلوب به دست نمي دهد، زيرا در اين بيماران زياده از حد ايجاد دلواپسي مي کند. از اين رو، پس از مطالعات و تحقيقات ديگر، سرانجام معتقد شد به اينکه درمانگر بايد ميان خود و بيمار ارتباط انساني برقرار سازد و با روش مصاحبه وظيفه ي درمانگري خود را انجام دهد.چگونگي به کار بردن اين روش و نتيجه گيري از آن به تفصيل تمام در کتاب او به نام « مصاحبه ي روان پزشکي » (25) بيان گرديده است.
بنابر آنچه گذشت به اعتقاد سالي ون، شخصيت در دوران کودکي تشکيل نمي گردد، زيرا ارگانيسم آدمي نرمش دارد و انعطاف پذير است و با پيش آمدهاي تازه ي اجتماعي ممکن است تغيير کند.
پينوشتها:
1. Harry stack Sullivan
2- Maryland
3- Schizophrenia
4- The interpersonal theory of psychiatry
5- Social interactions
6- Abilities
7- Tension
8- Anxiety
9- Dynamisms
10- Personifications
11- Cognitive Pricesses
12- Parataxis
13- رک. روان شناسي از لحاظ تربيت، به قلم دکتر سياسي، چاپ هفتم. صفحه 195-175.
14- Syntaxis
15- Self system
16- Infancy
17- سوليون يادآور مي شود که تقسيم مراحل رشد به اين صورت، با توجه به اجتماعاتي است که داراي فرهنگ اروپاي غربي هستند. در اجتماعات ديگر تقسيمات ممکن است به صورت ديگر باشند.
18- Infancy
19- Childhood
20- Juvenlie
21- Preadolescence
22- Early adolescence
23- Late Adolescence
24- Adulthood
25- The Psychiatric interview « مصاحبه ي روان پزشکي »، چاپ نيويورک 1954
سياسي، علي اکبر؛ (1390)، نظريه هاي شخصيت يا مکاتب روانشناسي، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم