اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن (3)

شخص ديگري که کارهاي عبدالرزاق نوفل و دکتر رشاد خليفه را ادامه داده و از ايشان خيلي تجليل کرده است، دکتر ابوزهرا نجدي مي باشد. ايشان مي نويسد: من نيز کار آن ها را پيگيري نمودم و بر اثر تلاش فراوان و شب زنده داري،
سه‌شنبه، 19 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن (3)
 اعجاز عددي و نظم رياضي قرآن (3)

 

نويسنده: عباس يزداني




 
نقد کتاب من الاعجاز البلاغي و العددي للقرآن الکريم
شخص ديگري که کارهاي عبدالرزاق نوفل و دکتر رشاد خليفه را ادامه داده و از ايشان خيلي تجليل کرده است، دکتر ابوزهرا نجدي مي باشد. ايشان مي نويسد: من نيز کار آن ها را پيگيري نمودم و بر اثر تلاش فراوان و شب زنده داري، درهاي رحمت الهي بر من گشوده شده و به حقايق مهمي از اعجاز قرآن دست يافتم.
ايشان مي گويد: با خود گفتم، اگر تعداد کلمه ي « شهر » دوازده مرتبه و تعداد کلمه « يوم » 365 مرتبه باشد، بايد لفظ ساعة نيز 44 مرتبه در قرآن آمده باشد کتاب المعجم المفهرس لالفاظ القرآن را گشودم و شمارش را آغاز کردم ولي به عدد 48 رسيدم مي رفت تا مأيوس شوم ولي کار را ادامه دادم و ناگاه متوجه شدم در 24 مورد از اين 48 مورد لفظ « ساعة » مسبوق به حرف است؛ يعني کلمه اي قبل از آن است که نه اسم است و نه فعل. پس خرسند گشتم و از اين بابت نگراني ام برطرف شد.
سؤال اين است که تقدم حرف بر لفظ « ساعة » چه نقشي در ماجرا دارد؟ به هر حال واژه ي « ساعة » در قرآن 48 مرتبه آمده که اگر قرار باشد در شمارش، مسبوق به حرف را از مسبوق به فعل و اسم تفکيک کنيم، اين کار را بايد در همه جا انجام دهيم. نه آن که هر جا قافيه تنگ آيد، دست به اين اقدام ها بزنيم. نکته ي ديگر اين که « ساعة » در لسان قرآن و روايات به معناي برهه اي از زمان است که بتوان در آن يک کار عرفي را به انتها رسانيد. نه به معناي 60 دقيقه ي اصطلاحي، مثلاً در آيه ي شريفه : ( لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ )(1) « ساعة » به معناي ساعت اصطلاحي نيست.
اشکال ديگر اين که در اکثر موارد « ساعة » به معناي قيامت است، نه برهه اي از زمان.
دکتر ابو زهرا نجدي مي گويد:
در ضمن اين سلسله تحقيقات متوجه شدم، واژه ي سجده در قرآن 34 مرتبه آمده است که اشاره به 34 سجده اي است که در هفده رکعت نماز يوميه تعبيه شده است.
البته ايشان به 35 مورد برخورد کرده اند، ولي يک مورد را به حساب نمي آورند و آن آيه ي : ( وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدَانِ‌ )(2) مي باشد. ايشان مي گويد: « اين آيه نبايد به حساب بيايد چون اين آيه راجع به سجده ي غير عاقل است.»

تلاش ايشان نيز مثل ديگر هم فکران ايشان روشي منطقي ندارد؛ زيرا بحث بر سر مفهوم سجده است و اين مفهوم در تمام موارد سي و پنج گانه يکي است وانگهي در آيه ي: ( وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ )(3) لفظ « ما » عموم موجودات زميني و آسماني را شامل مي شود و مختص عقلا نيست و سجده ي غيرعاقل از ديدگاه قرآن امري معقول است. چنان که قرآن براي همه موجودات نماز و تسبيح ثابت مي کند و مي فرمايد: « شما انسان ها از تسبيح آن ها سر در نمي آورد. »

از ديگر مثال هاي ايشان که به مسئله خلافت اهل بيت مربوط مي شود، مثال هاي ذيل است:
تعداد تکرار واژه ي « امام » و مشتقات آن، « خليفه » و مشتقات آن، « وصيه » و مشتقات آن، « شهاده » و مشتقات آن، « يعصم » و مشتقات آن، « شيعه » و مشتقات آن، « اجتبي » و مشتقات آن، «رهبان » و مشتقات آن، نجم به صورت مفرد و جمع همه، عدد 12 مي باشد و اين دليل حقانيت پيروان ائمه اثنا عشر مي باشد.
آياتي که در آن ها کلمه ي « امام » آمده دوازده آيه است. امّا با احتساب آيه ي : ( فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَ إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ‌ )(4)در اين آيه امام به معناي راه است؛ يعني در شهر قوم لوط و قوم شعيب در راهي هستند آشکار؛ زيرا راهي که از حجاز به شام مي رفتند، از ويرانه هاي اين دو شهر مي گذشت.
بدون شک اگر مجموعه ي آيات، 13 مورد بود، ايشان اين آيه را به سبب آن که امام معناي ديگري دارد، به حساب نمي آورد. چنان که در شمارش کلمات نجم و سجده آيه ي : ( وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدَانِ‌ )(5)را به حساب نياورده است.
آياتي که کلمه شيعه در آن آمده است 12 آيه است، ولي با احتساب آيه ي : ( إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ )(6) در مورد « خليفه » و مشتقات آن چون به عددي بسيار بيشتر از نصاب لازم رسيده اند مي نويسد: « وَردَ لفظُ خليفةٍ و مشتقّاتها من الأسماء في حاله المدح، 12 مرّةً ».
قيد « در حال مدح » کار را خراب کرده است.
در مورد واژه ي « وصيه » مي نويسد:
و ممّا يؤکّد وصيّةَ رسولِ الله صلّي الله عليه و آله و سلّم بأنّ الأئمّةَ من بعده اثنا عشر ورود « الوصيّة » من الله تعالي إلي المخلوقين 12 مرّةً حيث وَردَت مادّةُ « الوصيّة » و مشتقّاتُها من الخالقِ إلي المخلوقين 12 مرّةً.
واژه ي « وصيه » و مشتقات آن در قرآن 32 مرتبه آمده است. ايشان با تکلّفاتي نظير « من اللهِ إلي المخلوقين » مي کوشد به عدد 12 برسد، که باز با نديده گرفتن ( يُوصِيکُمُ اللهُ فِي أَولادِکُم )(7) مي باشد. چون در اين مورد نيز فاعل « إيصاء » خداوند است و ايشان بايد اين آيه را هم به حساب آورد، چنان که آيه دوازدهم همين سوره را به حساب آورده است.
در مورد « نجم » با سيزده آيه رو به رو هستيم که اگر به فرمايش ايشان آيه: ( وَ النَّجمُ و الشَّجَرُ يَسجُدانِ )(8) را که اکثر مفسران نجم را به معناي گياه بدون ساقه گرفته اند از حساب خارج کنيم، به نصاب لازم مي رسيم.
نمي دانيم چرا در اين جا واژه ي « النجوم » را بايد در شمارش منظور کنيم، ولي در شمارش واژه ي « يوم » براي آن که به نصاب لازم برسيم « ايام » را بايد از حساب خارج کنيم؟
چنان که ملاحظه نموديد، اکثر اين آمارها باطل است و صُغراي آن دعاوي کذايي محقق نيست و جاي بسي تعجب و شگفتي است که چگونه اين تئوري تا اين حد مورد استقبال عام و خاص قرار گرفته تا جايي که علماي ما نيز تحت تأثير واقع شده و آن را در تأليفات نفيسي مثل تفسير نمونه مطرح کرده اند.
اينک فرض را بر آن مي گذاريم که اين آمارها صحيح باشد. آيا نتيجه گيري صحيح است؟ دو گونه نتيجه قابل تصور است: نتيجه ي خاص، مثل اين که بگوييم چون لفظ زکات و برکت در قرآن به تعداد مساوي تکرار شده است، پس زکات هميشه توأم با برکت بوده و از موجبات ازدياد اموال است و يا چون لفظ دنيا و آخرت به تعداد مساوي در قرآن آمده اند، پس مي فهميم که بايد به هر دو به يک اندازه عنايت داشته باشيم نه دنيا را فداي آخرت و نه آخرت را فداي دنيا کنيم؛ و يا چون سه مرتبه در قرآن آمده است که : ( إِنَّ مَعَ العُسرِ يُسراً ) نتيجه بگيريم که پس در پي هر دشواري سه راحتي نهفته است و از اين قبيل استنتاج هاي خاص.
واقعيت اين است که هيچ ارتباط منطقي بين مقدمه و نتيجه وجود ندارد. چنان که مي دانيم، ممکن است نتيجه اي صحيح را بر مقدماتي خطا مترتب سازيم. امّا با اين کار قياس مُنتجي بنا نکرده ايم. مثل اين که من بگويم چون قد اين دو نفر يک اندازه است پس سنّ آن ها يکي است و وزن آن ها هم با هم برابر است و تصادفاً هم سنّ آن ها و هم وزن آن ها يکي باشد.
گويند: شخص عامي از شيعيان براي يکي از سنّيان استدلال مي کرد که حق با اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب است و بايد آن حضرت جانشين بلافصل پيامبر باشد. او در مقام استدلال مي گفت انگشت شصت نماينده شخص پيامبر و سه انگشت بعد سَمبُل ابوبکر و عمر و عثمان و انگشت کوچک نيز جاي حضرت علي به حساب مي آيد. ( آن حضرت از رقباي خود کوچک تر بودند ) بعد مي گفت انصاف دهيد وقتي در مقام وجب کردن هستيم کدام انگشت جاي انگشت شصت قرار مي گيرد؟! فرد سني مذهب که سخت به انگشت هاي وي خيره شده بود و وجب کردن هاي او را مي نگريست، لب به تحسين گشود و گفت از تو بسيار متشکرم. عمري در ضلالت و گمراهي بودم و اينک به برکت اين برهان قوّي و دليل قاطع هدايت شدم و به مذهب تشيّع تشرف حاصل کردم. مي بنيم که هم نتيجه صحيح است ( حقانيت خلافت بلافصل حضرت علي عليه السلام ) و هم اين استدلال! موجب استبصار و هدايت مخاطب شده است. امّا اين استدلال در جمع صاحب نظران و دانشوران هيچ بهايي ندارد و به عنوان فکاهي و طنز با آن برخورد مي شود.
نتيجه ي عامي که بر اين گونه آمارها - بر فرض صحت - بار است، اين است که بگوييم: چون مؤلفان و نويسندگان در حين کار توجه به آمار کلمات خود ندارند، پس چنين پديده اي در قرآن حاکي از خارق العاده بودن قرآن و وجهي از وجوه اعجاز آن است. در پاسخ مي گوييم: بر فرض که چنين تناسب و توازن هايي در حدي از کثرت باشند که اتفاقي بودن اين آمار و ارقام عادتاً محال باشد، باز غيربشري بودن قرآن را نمي توان نتيجه گرفت، زيرا عقلاً و عادتاً محال نيست، کسي کتابي تدوين کند و در عين حال چنين معادلاتي را در آن بگنجاند. چنان که نوابغي پيدا مي شوند و کتاب هايي مي نويسند که اين گونه هنرنمايي ها در آن به چشم مي خورد. در بعضي موزه ها تفسيري از قرآن مجيد مشاهده کردم که تمام آن بي نقطه بود. يا بعضي خطاها قرآني نوشته اند که نظمي شگفت انگيز در ميان حروف اول خطوط آن تعبيه شده است و اين امر هنر و نبوغ نويسنده و خطاها را مي رساند، نه چنين بيشتر را. البته اگر آمار و ارقام ارائه شده از سوي رشاد خليفه و هم فکران وي درست از آب در مي آمد، براي ما مسلمانان تأکيدي بر اعجاز قرآن و موجب ازدياد ايمان ما بود، امّا براي کساني که قرآن و رسول اکرم را به رسميت نمي شناسند، صرف آمار و ارقام و تناسب و تناظر بعضي از واژه ها چيزي را اثبات نمي کند.
پيش فرض اين گونه کنجکاوي ها از سوي روشن فکران، نظريه اي باطل است و آن نظريه اين است که چون خداوند جامع همه ي کمالات است، بايد اثر وي نيز حاوي همه ي کمالات و از جمله نظم رياضي باشد. به ويژه اين که خود قرآن مي فرمايد: ( لاَ رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي کِتَابٍ مُبِينٍ‌)(9) « همه چيز در کتاب مبين وجود دارد. »

بطلان اين نظريه نيازمند شرح و بسط نيست. مخلوق و مصنوع خداوند نمي تواند در آن واحد همه ي کمالات را دارا باشد و اين قصور از ناحيه ي خود مخلوق است. اگر قرار باشد، سيب خواص همه ميوه ها را دارا باشد و هر عنصري به علت آن که مخلوق خداي نامتناهي است، خواص نامتناهي داشته باشد، بساط عالم ماده برچيده مي شود و اصلاً چيزي پا به عرصه وجود نخواهد گذارد. کثرات در پرتو همين تفاوت ها بر جاي مي مانند. چگونه ممکن است عناصر مختلف که هويت آن ها به آثار خاص آن هاست، حاوي خواص يک ديگر باشند؟ در بحث خودمان نيز بايد بگوييم، قرآن کلام خداوند و معجزه جاودان است، امّا توقّع نظم رياضي توقّع بي جايي از قرآن است. اين توقع مثل توقّع آشنايي به موسيقي از کسي است که بزرگ ترين نقاش يا معمار جهان شناخته شده است. قرآن نيز خود را بزرگ ترين کتاب هدايت و سعادت معرفي مي کند و از قرآن نيز همين مقدار بايد توقع داشت، نه آن که توقع داشته باشيم همه ي مجهولات حوزه هاي مختلف معارف بشري به کمک قرآن وجود داشته باشد. جمله ي: ( لا رَطبٍ وَ لا يابِسٍ إِلّا فِي کِتابٍ مُبِينٍ ) نيز نيابد ما را به اشتباه بندازد، زيرا معلوم نيست منظور از « کتاب مبين » قرآن باشد و ثانياً، اين جمله به اين معناست که هر چه مربوط به سعادت و هدايت انسان است در قرآن پيدا مي شود. نظير آن که شخصي کتاب بزرگي در پزشکي تأليف کند و به ما بگويد: « هر چه بخواهيد در اين کتاب پيدا مي کنيد » که قطعاً منظورش اين خواهد بود که هر چه از مقوله ي پزشکي بخواهيد در اين کتاب ثبت شده است، نه آن که راجع به فن تعبير خواب هم اين کتاب جواب گوست و اگر چيزي از فن تعبير خواب هم اين کتاب جواب گوست و اگر چيزي از فن تعبير خواب در آن پيدا نکرديم، روا باشد، به او اعتراض کنيم که تو گفتي هر چه بخواهيد در اين کتاب پيدا مي کنيد.

ممکن است کسي که طرفدار تئوري نظم رياضي باشد، بگويد اين مطالب چيزي را اثبات نمي کند. شما در نهايت مي توانيد بگوييد رشاد خليفه و امثال وي نتوانسته اند نظم رياضي قرآن را کشف کنند، ولي حق نداريد به کلي منکر نظم رياضي قرآن بشويد، شايد انسان ها در قرن هاي آينده، چنين نظمي را کشف کنند.
در پاسخ مي گوييم: با شما در اين نظر موافقيم که شايد صدها سال بعد چنين نظمي کشف شود ما نيز عدم الوجدان را معادل عدم وجود نمي دانيم. امّا اين مطلب صرف احتمال عقلي است و اين مقدار کافي نيست تا انگيزه ي تحقيق و صرف عمر باشد. با احتمال عقلي در هر بياباني اگر کاوش کنيم، شايد به گنج برسيم. ولي اين مقدار انگيزه، عُقلا را براي کند و کاو تحريک نمي کند. آري، اگر دستگاه هاي گنج ياب علايمي دال بر وجود گنج يا فلز ديگر نشان دهند، عُقلا به کاوش و جست و جو مشغول مي شوند. سخن ما اين است که دستگاه هاي گنج ياب، يعني خود قرآن و پيشوايان معصوم هيچ ردپايي از نظم رياضي در قرآن به ما نشان نداده اند؛ بلکه پيوسته ما را به محتواي قرآن توجه داده اند، تا ساختار لفظي آن. قرآن و روايات اين کتاب آسماني را نسخه ي پزشک خوانده و آن را داروي دردهاي روحي ما شناخته اند و کسي که به جاي عمل به قرآن، به جست و جوي آماري در الفاظ و کلمات قرآن مي پردازد، شبيه شخص مريضي است که بعد از مراجعت از مطب دکتر به جاي تهيه ي دارو و عمل به نسخه در گوشه اي بنشيند و به نوشته هاي نسخه چشم بدوزد و ناگهان متوجه شود خط اول نسخه دقيقاَ از ده کلمه، خط دوم از 9 کلمه، خط سوم از 8 کلمه، خط چهارم از 7 کلمه و خط پنجم از 6 کلمه تشکيل شده است و تعداد حروف موجود در هر خط به ترتيب مضرب صحيحي از اعداد 10 و 9 و 8 و 7 و 6 باشند. يا خط اول نسخه را اگر از سمت چپ بخوانيم به نام و فاميل دکتر مي رسيم و خط آخر را اگر از سمت چپ بخوانيم به نام و فاميل مريض مي رسيم و با کشف اين حقايق مشعشع چنان شگفت زده و خوشحال شود که بيماري خود را از ياد ببرد و روزها و هفته ها به آمارگيري حروف و کلمات نسخه از زواياي مختلف مشغول شود تا مريضي، او را از پاي در آورد.
ممکن است طرفداران اعجاز عددي قرآن بگويند: بر فرض ما را از آمارگيري در کلمات قرآن منصرف کنيد، ولي با حروف مقطعه ي قرآن چه مي کنيد؟ حروف مقطعه ي قرآن خود دليلي بر اسرار آميز بودن اين حروفند و شايد اشخاصي باشند که حقيقت و سرّ آن ها را فهميده باشند. عرض مي کنيم: ممکن است احادي از اولياي الهي از راز و رمز اين حروف مطلع باشند، ولي بدون شک آن ها غير از اين آقايانند. اينان بعد از چند سال کاوش - به قول يکي از آنها در سومين نمايشگاه قرآن، بعد از 32 سال – جست و جو در تعداد حروف و کلمات قرآن مطالبي چنان نام هم آهنگ تحويل مي دهند که آدمي هر چند مي خواهد صدر و ذيل دعاوي آن ها را به هم پيوند دهد عاجز مي ماند!
به نظر ما اين حروف در هاله اي از ابهام و رازِ ناگشودني قرار دارند تا امروز کسي نتوانسته است به طور قطع و يقين پرده از اسرار اين حروف بردارد. علامه طباطبايي در تفسير الميزان بعد از نقل اقوال يازده گانه مفسران مي فرمايد:
هذه الحروفُ رموزٌ بين الله و بينَ رسولهِ صلّي الله عليه و آله خفيةٌ عنّا، لا سبيلَ لأفهامِنا العاديةِ إليها إلاّ بمقدارِ أن نَستَشعِرَ أنّ بينَها و بينَ المضامين المودعةِ في السُوَر ارتباطاً خاصّاً، و لعلّ المتدبّرَ لو تدَبّرَ في مشترکاتِ هذه الحروفِ و قايسَ مضامينَ السورِ التي وقَعَت فيها بعضُها إلي بعض، تبيّن له الأمرُ أزيدَ من ذلک.(10)
نظر ايشان اين است که فهم هاي عادي و بشري راهي براي کشف قطعي راز و رمز اين حروف پيدا نمي کنند. تنها چيزي که مي توان فهميد، اين است که ربط خاصي بين اين حروف و بين مضمون هاي سوره هاي مربوط وجود دارد. اما اين ربط چيست؟ براي کسي فاش نشده است بعد هم با لفظ « لعلّ » مي گويند: شايد اگر کسي حروف مشترک و مضمون هاي سوره هاي آن ها را مقايسه کند، مشابهت هايي در مفاد سوره هايي که حروف مقطعه مشابه دارند بيابد. پس از ديدگاه ايشان نيز مسئله اسرار آميز و معماست.
در مورد حروف مقطعه، رواياتي نيز نقل شده است. در حاشيه ي تفسير طبري ابن عباس روايت مي کند که:
وقتي پيامبر براي علماي يهود، سوره ي « بقره » را مي خواند، « الم » را به حساب جمل برده و گفتند:
آيا در دين پيغمبري وارد شويم که مدت حکومت او و سر اُمتش 71 سال است؟
پيامبر اکرم در پاسخ خنديند. حيّ بن اخطب گفت: « مگر حروف ديگري هم هست »؟ و در هر مرتبه پيامبر اکرم حروف خاصي را نام مي بردند. سرانجام علماي يهود گفتند: مطلب بر ما مشتبه شده است. در اين هنگام آيه ي هفتم سوره ي « آل عمران » نازل شد که ما را از پيگيري آيات متشابه، نهي مي کند.
پاسخ توأم با خنده ي حضرت و ذيل حديث نشان مي دهد، کار علماي يهود، مورد تأييد آن حضرت نبوده است. گويا حضرت مي خواهند بفرمايند: اين گونه استنتاج ها به کلي بي راهه رفتن است. ( تبسم حضرت شاهدي بر اين مطلب است) ثانياً: اگر بي راهه نباشد، شما بايد همه ي جوانب را بسنجيد نه آن که از چهارده حروف مقطعه فقط سه حرف آن را در استدلال راه دهيد. ثالثاً: اين کار جست و جو از آيات متشابه است که قرآن از آن نهي مي کند.
به نظر مي رسد، پرسش از حقيقت حروف مقطعه، از زمره پرسش هايي باشد که بايد به دنبال پاسخ آن نباشيم. چنان که مي دانيم بعضي پرسش ها خطاست يا بدان جهت که راهي براي پاسخ آن نيست؛ مثل سؤال از حقيقت روح، حقيقت مرگ، حقيقت وحي، حقيقت معراج و امثال آن ها. يا بدان جهت که پاسخ آن هيچ مشکلي از مشکلات انسان را حل نمي کند. بعضي از پرسش ها ناشي از هوس و خامي و تنبلي در عمل است. دين و قرآن براي عمل است و آن هايي که مي خواهند از عمل فرار کنند، آن را به صورت مسائل نظري صرف و عجيب و غريب درآورده و به بحث درباره آن مشغول مي شوند.
عجيب است، کساني که هنوز از ضروريات زندگي و آداب تربيت خانواده و فرزندان و معاشرت با خويش و بيگانه، بي اطلاعند و به مقدمات لازم براي فهم معاني قرآن، مثل لغت و ادبيات مجهز نشده اند، سال ها از عمر مفيد خود را صرف کشف روابط رياضي حاکم بر حروف و کلمات قرآن مي کنند و يا توقع دارند راز معراج و قضا و قدر و حروف مقطعه را بفهمند. آري، اين گونه سؤال ها ناشي از هوس و خامي و تنبلي در عمل است نه حس کنجکاوي و حقيقت يابي.
اين گونه افراد بعد از مدتي، رويه و استقامت فکري را از دست مي دهند و هم چون بدني که مبتلا به خارش گشته، هر چه بيشتر به آن ناخن بزنند، خارشش بيشتر مي شود. اين ها فکر نمي کنند که قرآن و دين، برنامه ي عمل است نه سرگرمي رياضي. هر پرسشي ضرورتاً داراي پاسخ نيست و هر پاسخي همواره مفيد نيست. چه بسا اموري که دانستنش مضر باشد.
چنان که در قرآن آمده است: ( فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ ).(11)
( وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لاَ يَنْفَعُهُمْ ...) از اين آيه معلوم مي شود فرمول هايي براي ايجاد فتنه و تفرقه ميان زن و شوهر وجود دارد که نوعي دانستني و علم به حساب مي آيند، امّا مضرّند.
راستي ما را چه مي شود که با دين و قرآن برخوردي اين گونه داريم؟ از قرآن توقعاتي غيرمعقول داشته و به جاي عمل به آن به چيزهايي ديگر اهتمام نشان مي دهيم! قرآن در جشن و عزا و افتتاح مراسم حاضر است، امّا در کسب و کار و ادارات و زندگي فردي و اجتماعي ما حضوري کم رنگ دارد و يا به کلي غايب است. به تفسير و مفاهيم قرآن بسيار کمتر از صوت و تجويد و مسابقات قرآني بها مي دهيم و خلاصه همواره برخوردي نا معقول با دين داريم. به تعبير قرآن، مي خواهيم از ديوار وارد خانه گرديم در حالي که مأموريم از درب خانه وارد مي شويم: ( وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا ).(12)
در خاتمه عرض مي کنيم که شايد فضاي ذهني رشاد خليفه که مملوّ از فرمول هاي زنجيره اي مولکولي و قواعد رياضي بوده است، او را به اين گونه تحقيقات سوق داده باشد اما بعيد نيست ايده ي اوليه ي اين تئوري از ناحيه ي اشخاص مغرض به جهان اسلام راه يافته باشد و مغرضان بعد از مدتي جنجال و هياهو بخواهند مسير را عوض کنند و بگويند، حال که تناسب و توازني بين واژگان قرآن ديده نمي شود، اين خود حاکي از آن است که قرآن تحريف شده است. اگر بخش هايي از قرآن حذف نشده و يا تغيير نکرده بود آمار و ارقام هم آهنگي در واژگان قرآن پيدا مي شد.
شاهد ديگر اسناد اين آمار نادرست به کامپيوتر است و بسيار بعيد است در 23 سال قبل برنامه ي کامپيوتري از قرآن تهيه شده باشد کسي غير از ايشان از آن مطلع نشده باشد.

در پايان به کساني که مشتاق کشف اعجاز قرآنند، توصيه مي کنيم، اوّلاً: زبان عربي را که زبان قرآن است، فرا بگيرند. امام صادق عليه السلام فرمودند: « تَعلَّموا العربيّةً فإنّها کلامُ اللهِ الذي يُکَلِّمُ به خَلقَه»(13) و ثانياً: فراوان قرآن بخوانند و ثالثاً: با تأني و تأمل قرآن بخوانند. بدون شک اگر کسي به اين سه توصيه عمل کند با تمام وجودش اعجاز قرآن را يافته و شهود خواهد کرد و نيازي به آمارگيري از واژگان قرآن نيست.

روحيات انسان دائماً در تغيير است. گذشت روز و ماه و سال، زبان فکر، فرهنگ و سخنان آدميان را دگرگون مي سازد.
اگر با دقت نگاه کنيم، هرگز نوشته هاي يک نويسنده يکسان نيست. بلکه آغاز و انجام يک کتاب نيز متفاوت است. مخصوصاً اگر کسي در کوران حوادث بزرگ قرار گيرد، حوادثي که پايه ي يک انقلاب فکري و اجتماعي را پي ريزي کند، هر قدر بخواهد سخنان خود را يکسان و يک نواخت و عطف به سابق تحويل دهد، قادر نيست. به خصوص اگر درس نخوانده و پرورش يافته ي يک ميط کاملاً عقب افتاده باشد. قرآن با اين مشخصات، عادتاً ممکن نيست خالي از تضاد و تناقض و نوسان هاي فاحش باشد؛ اما با تمام اين ها، همه ي آيات قرآن هم آهنگ و خالي از هر گونه اختلاف و ناموزوني است و هميشه طراوت خود را حفظ کرده و هر چه را از آن مي خوانيم کهنه نمي شود. آيات آن حاوي اشارات و لطايف و ظرايفي است که متفکران و انديش مندان را غرق در اعجاب و تحسين مي نمايد به گونه اي که هزاران نکته از آن ها متولد مي شود و هيچ موضوعي نيست، مگر درباره ي آن موضوع مي توان به آيه يا آياتي از قرآن استشهاد کرد و اين است وجه اعجاز قرآن. براي درک و شهود اين نکته بايد به آن توصيه عمل کرد. در غير اين صورت، از قرآن بهره اي نبرده و براي کشف اعجاز آن ناچار به بي راهه کشيده مي شويم. بي راهه هايي که زيان آن به هيچ وجه قابل جبران نيست؛ زيرا از دست دادن گوهر عمر است. چنان که گفتيم در اين وادي تيه، کساني سي سال عمر صرف کرده اند و هيچ نتيجه اي نگرفته اند. در حالي که اگر اين مقدار عمر را صرف حفظ و فهم و تفسير قرآن مي کردند، به مقامات شامخي نايل مي شدند. اخيراً شخص ديگري را ديدم که با شور و شعف خاصي مي گفت: در صدد پروژه اي هستم که اگر موفق به اتمام آن شوم، چنين و چنان مي شود. گفتم آن پروژه چيست؟ گفت در صدد کشف روابط حاکم بين نُت خاص از نُت هاي موسيقي و حروف قرآن هستم. به نظر من اگر هر حرفي را سمبل يک نُت خاص از نُت هاي موسيقي قرار دهيم، بعد سوره هاي قرآن را بر اساس اين نُت ها بنويسيم، به سمفوني هاي بسيار بسيار زيبا و دل انگيزي دست خواهيم يافت.
ملاحظه کنيد! از پيش خود پروژه اي تصور کرده و بدون مشورت و گفت و گو با صاحب نظران و انديش مندان علوم قرآني در گوشه اي مي نشينند و سال ها به جفت و جور کردن تئوري و پروژه ي خود، عمر صرف مي کنند، و عاقبت معجوني از آب در مي آيد که هيچ ارزش عملي نداشته و در هيچ محفلي از محافل اهل نظر، قابل طرح نيست. بسياري از کساني که در اين وادي مي افتنند، در روخواني قرآن هم مشکل دارند، چه رسد به فهم آيات و تفسير و تأويل آن. جدّاً که بايد گفت: « هللک من ليس له حَکيمٌ يُرشِدُه. »
خداوند جان ما را به شهد و عطر قرآن معطر گرداند تا در ميدان عمل به قرآن، گوي سبقت را از ديگران بريابيم.
دريغ اگر روز قيامت از کساني باشيم که رسول اکرم از آن ها گِله کرده و بفرمايد: ( يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً ).(14)

نتيجه گيري بحث

1.مسئله اعجاز عددي قرآن از سوي رشاد خليفه مطرح شد و پس از وي بسياري از علاقه مندان به قرآن، کار وي را ادامه دادند و با گسترش کامپيوتر سرعت بيشتري گرفت. هر چند رد پاي اين فکر به سيوطي مؤلّف کتاب الاتقان في علوم القرآن بر مي گردد.
2.اين جريان يک جريان انحرافي و نامبارک بوده و تاکنون هيچ خدمتي به نشر فرهنگ قرآني نکرده است. خود شخص رشاد خليفه با طرح مطالب مخرّبي از جمله تعيين دقيق زمان برپايي قيامت ( سال 1709 هجري قمري ) و ادعاي رسالت و نبوت، عاقبت خود را به کشتن داد.
3.آمار و ارقام اعلام شده از سوي معتقدان به نظم رياضي قرآن غالباً درست نيست؛ يعني صغراي دعاوي آن ها تمام نيست.
4.در شمارش کلمات و حروف، روش واحد و فورمت ثابتي را رعايت نمي کنند، بلکه در صدد جور کردن نصاب لازمند.
5.بر فرض که توازن و تناسبي در تکرار واژه هاي قرآن باشد، اين به تنهايي معجزه بودن قرآن را ثابت نمي کند؛ زيرا مشابه اين امور در کارهاي بشري وجود دارد.

6.بين نتيجه گيري هاي خاصي که از توازن و تناسب کلمات مي شود و اين گونه توازن و تناسب ها، رابطه ي منطقي وجود ندارد. براي مثال اگر تعداد لفظ « شُکر » و مشتقات آن با تعداد لفظ « قليل » و مشتقات آن يکي باشد، نمي توانيم نتيجه بگيريم که: پس افراد شاکر کم هستند. ( هر چند واقعاً کم هستند ) يا اگر در 72 آيه، واژه ي تفرقه آمده است، نمي توانيم نتيجه بگيريم که امت پيامبر به 72 فرقه تقسيم مي شوند و آن حديث معروف، حديثي صحيح است.

ديگر آن که اين کشفيات بعد از روشن شدن مطلب است، نه قبل از آن تا مفيد باشد. ثالثاً: پاره اي از اين استنتاج ها مبتلا به مغالطه «هست و بايد » مي باشند.
7.اين جريان انحرافي، جداي از اتلاف هزاران ساعت از عمر محققان و پژوهش گران قرآني، دست آويزي است براي معتقدان به تحريف قرآن، زيرا بعد از مشاهده ي چند مورد نظم و توازن، اگر در موارد ديگر به نصاب لازم نرسند، به ذهنشان مي آيد پس بايد قرآن تحريف شده باشد.
8.استفاده ي شاعرانه، نه برهاني از بعضي از تناسب هاي کشف شده اشکالي ندارد. چنان که شعرا مي گويند: از اين که خداوند دو گوش و يک زبان به ما داده، نتيجه مي گيريم که بايد دو تا بشنويم و يکي بگوييم. اما بايد توجه داشته باشيم که اين بيان يک بيان خطابي و شاعرانه است نه علمي و برهاني.
9.در کتاب و سنت هيچ اشاره و کنايه اي به وجود نظم رياضي در قرآن ديده نمي شود، برعکس قرآن را کتاب هدايت و عمل معرفي کرده اند و از ما خواسته اند برخورد ما با قرآن مريض با نسخه باشد و خود را به اين گونه امور انحرافي مشغول نکنيم.
10.راه پي بردن به اعجاز قرآن، تسلط به فنون ادبيات عرب و تلاوت فراوان و تأمل در قرآن است، نه سير انحرافي طي شده از سوي رشاد خليفه.
11.اين گونه نقدها را ضروري مي دانيم؛ زيرا با گسترش کامپيوتر، اشخاص زيادي از طريق رايانه در جست و جوي نظم رياضي قرآنند!
مرجع ما در مطالبي که از دکتر رشاد خليفه نقل کرديم، کتاب QURAN VISUAL PRESENTATION QURAN VISUAL OF THE MIRACLE بوده که نسخه اصلي آن به زبان انگليسي است و در آمريکا چاپ شده است.
مطالبي را که از آقاي مهندس عدنان رفاعي نقل کرديم، از کتاب المعجزه مي باشد. مطالبي که از آقاي عبدالله اريک نقل کرديم از جزوه ي BEYOND PROBABILITY God,s Message in Mathamatics مي باشد. مطالبي که از آقاي عبدالرزاق نوفل نقل کرديم، از کتاب الاعجاز العددي في القرآن الکريم است.
مطالبي که از آقاي ابوزهراء النجدي نقل کرديم، از کتاب من الاعجاز البلاغي و العددي للقرآن الکريم بوده است.

پي‌نوشت‌ها:

1.توبه ، آيه ي 117
2.رحمن، آيه ي 6
3.نحل، آيه ي 49
4.حجر، آيه ي 79
5.رحمن، آيه ي 6
6.نور، آيه ي 19
7.هود، آيه ي 4
8.رحمن، آيه 6
9.انعام، آيه 59
10.الميزان في تفسير القرآن، ج 18، ص 9
11. بقره، آيه ي 102
12.همان، آيه 189
13.بحارالانوار، ج1، ص 221
14.فرقان، آيه ي 30

منبع مقاله :
صاحبي، محمدجواد، بوستان کتاب، قم، مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول/ 1391



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط