خانواده مقدس ترین و مهم ترین بخش از شبکه اجتماعى زندگى کودک است. خانواده حیاتى ترین واحد اجتماعى است که شخصیت کودک در آن پرورش مى یابد. تعادل اعضاى خانواده در همراه و همدل بودن اعضاست و نبود هر یک از اعضا باعث به وجود آمدن مشکلاتى براى سایر افراد خانواده مى شود، در این میان، طلاق حادثه اى است که مسائل و مشکلات فراوانى رابراى افراد به وجود مى آورد. طلاق براى مرد و زن تجربه اى تکان دهنده و براى کودکان خاطره اى تلخ و ماندگار است.با توجه به تلخى ها و آشفتگى هاى یک جدایى ، خانواده باید روشى را در پیش گیرد تا حداقل آسیب را به اعضاى خود وارد کند.طلاق بر روى مرد و زن پیامدهاى خاص خود را دارد. روند طلاق در کودکان تأثیرگذارتر است و متأسفانه به گفته برخى از کارشناسان مسائل خانواده، پدر ومادر در روند طلاق به طور کلى کودکان خود را نمى بینند . کودک در جریان طلاق والدین احساس امنیت، اعتماد به نفس و تداوم زندگى خانوادگى را از دست مى دهد. تأثیر طلاق در کودکان زیر ۳ سال باعث از بین بردن اعتماد و دلبستگى کودک به محیط اطراف مى شود. بهانه جویى، خشم، عصبانیت، اختلالات خواب، افسردگى و انزوا از دیگر پیامدهاى طلاق بر روى این کودکان است.
اثر طلاق در کودکان ۳ تا ۶ سال به گونه دیگر خودنمایى مى کند، کودکان در این سن به سمت استقلال و خودکفایى گام برمى دارند و این چالش بزرگ آن ها در این سن است. کودکان در این سن براى خود قدرت هاى خیالى قائلند و از طرفى به والدین هم اعتماد و یا بى اعتمادى پیدا کرده اند. وقتى طلاق برخلاف دعاها و آرزوهاى آنان صورت گیرد نوعى احساس گناه و شکست خوردگى در ذهن آنها به وجود مى آید. با این همه میزان و اکنش هاى هیجانى کودکان بستگى به سن، درک و آگاهى آنان از محیط اطراف دارد. بدیهى است یکى از عواملى که سبب بروز ترس و اضطراب در کودک مى شود مشکلات زن و مرد در محیط زندگى است. اغلب کودکان خردسال به دلیل عدم درک صحیح از موضوع مورد بحث والدینشان با بروز رفتارهاى پرخاشگرانه و خصمانه درصدد مقابله با شرایط موجود برمى آیند و از طرف دیگر ممکن است تصور کنند که عامل اصلى اختلاف، آن ها هستند و دچار احساس گناه شوند، آنان فکر مى کنند اگر رفتار دیگرى در ارتباط با پدر ومادر داشته باشند، مى توانند درگیرى هاى موجود پدرومادر را کاهش دهند.
کودکان دبستانى اغلب اضطراب ناشى از مشاجره هاى والدین شان را با نداشتن تمرکز در انجام تکالیف مدرسه و افت تحصیلى نشان مى دهند. در سنین نوجوانى فرزندان به طور کامل متوجه طلاق شده و واکنش هایى از جمله خشم زیاد، نگرانى درمورد آینده و احساس مسئولیت نسبت به درست کردن شرایط موجود را دارد و سعى در واسطه قرارگرفتن میان پدر و مادر و ایجاد صلح و آشتى در میان آن را دارند و در شرایطى نیز با خونسردى نظاره گر موضوع طلاق والدین هستند.
دکتر فربد فدایى ـ روان شناس دراین باره مى گوید: سن کودک در هنگام طلاق در واکنش هاى آنان تفاوت ایجاد مى کند. اطفالى که در سن ۳ تا ۶ سالگى هستند واکنش شدیدترى نسبت به طلاق دارند. وى تأکید مى کند: «اختلالات رفتارى به صورت از دست دادن مهارت هایى که تازه کسب کرد ه اند؛ ظهور مى کند، براى نمونه حرف زدن آنها کودکانه تر مى شود و یا شب ادرارى پیدا مى کنند، زیرا مسأله طلاق براى آنان غیرقابل درک است و کودک در هنگام طلاق دچار نگرانى مى شود که شاید پدر و مادر نیز او را طلاق دهند.»
به گفته او بسیارى از کودکان طلاق، در یادگیرى نیز دچار مشکل مى شوند و افت تحصیلى پیدا مى کنند.
وى معتقد است: نوجوانان در مرحله بلوغ راحت تر مسأله طلاق را درک مى کنند ولى هنوز هم دل آزرده و یاخشمگین به جدایى پدر و مادر نگاه مى کنند.
او تأکید مى کند: نکته بسیار مهم آن است که کودک در هرسنى خود را مقصر در طلاق پدر ومادر مى داند و این موضوع کودک را آزار مى دهد. بنابراین نباید دوران نداشتن تفاهم و مشاجره زن و مرد در خانه را بر روى روحیه کودک فراموش کرد حتى اگر پدر ومادر تصور کنند که با بهترین شیوه ممکن و باآرامش و متانت کامل از هم جدا شده اند، بازهم تجسم این که والدین قصد جدایى دارند براى کودک دلهره آور و ترسناک است. برخى روان شناسان معتقدند که ریشه اضطراب هاى دوران کودکى و یا نوجوانى در احساس گناه، تنش و نگرانى نهفته است . دراین میان خانواده هایى هستند که محیطى متشنج براى کودکان خود فراهم مى آورند و دنیاى سراسر شادى و امنیت کودک خود را تبدیل به استرس و نگرانى مى کنند. این موارد براى کودکان مشکلات بسیارى را به وجود مى آورد.
به گفته دکتر فربد فدایى، پسرى که مجبور مى شود با مادر خود زندگى کند در همانندسازى مثبت مردانه دچار مشکل مى شود و برعکس دخترى که به ناچار مجبور است با پدر خود زندگى کند قادر به همانندسازى زنانه نخواهد بود، به طور کلى کودکان در پذیرش نقش مبتنى به خود دچار مشکل مى شوند.
وى تأکید مى کند: گاهى اوقات یکى از والدین چند فرزند را سرپرستى مى کند، این موضوع فشار بسیارى رابه فرزند بزرگتر وارد مى کند و او برحسب جنسیت خود مجبور است نقش پدر و یا مادرى را که طلاق گرفته ایفا کند.
فدایى معتقد است که پدران و مادران تا آن جا که ممکن است از طلاق خوددارى کنند و به دنبال راه حل هاى سازنده ترى براى رفع مشکلات خود باشند، اگر مجبور به طلاق شدند، بهتر است این اقدام به آرامى و با توجه به منافع کودکان انجام بگیرد.
البته مسأله برخورد والدین با موضوع طلاق و نوع طرح آن با فرزندان در میزان واکنش هاى منفى فرزندان نسبت به این مسأله نقش مؤثرى خواهد داشت. به طور کلى برخى والدین قبل از قطعى شدن طلاق، آن را با فرزندان مطرح نمى کنند. برخى دیگر بدون آمادگى فرزندان موضوع طلاق را مطرح کرده و برخى فرزندان نیز به دلیل وجود درگیرى هاى لفظى و یا فیزیکى والدین خود نسبت به ایجاد جدایى و طلاق میان والدینشان آگاهى نسبى دارند، اما در همه این موارد روح و روان فرزندان آسیب جدى خواهد دید.
با این همه ، تحقیقات نشان مى دهدکه به طور معمول بعد از طلاق شرایط سختى براى فرزندان خواهد بود و اگر فرزندان نتوانند به درستى با این مسأله کنار آیند، دچار مشکلات روحى روانى بسیار جدى خواهند شد، بنابراین، لازم است نقش والدین در زندگى فرزندان به درستى ایفا شود. فرزندان را وسیله و ابزارى براى ابراز خشم نسبت به طرف مقابل خود قرار ندهیم. با کودکان خود صحبت کنیم و به آنها بگوییم طلاق تقصیر آنها نیست و به دست آنها هم قابل پیشگیرى نیست. به خاطر داشته باشید که کودک هیچ گاه نمى تواند پدر و مادر خود را طلاق دهد.
اثر طلاق در کودکان ۳ تا ۶ سال به گونه دیگر خودنمایى مى کند، کودکان در این سن به سمت استقلال و خودکفایى گام برمى دارند و این چالش بزرگ آن ها در این سن است. کودکان در این سن براى خود قدرت هاى خیالى قائلند و از طرفى به والدین هم اعتماد و یا بى اعتمادى پیدا کرده اند. وقتى طلاق برخلاف دعاها و آرزوهاى آنان صورت گیرد نوعى احساس گناه و شکست خوردگى در ذهن آنها به وجود مى آید. با این همه میزان و اکنش هاى هیجانى کودکان بستگى به سن، درک و آگاهى آنان از محیط اطراف دارد. بدیهى است یکى از عواملى که سبب بروز ترس و اضطراب در کودک مى شود مشکلات زن و مرد در محیط زندگى است. اغلب کودکان خردسال به دلیل عدم درک صحیح از موضوع مورد بحث والدینشان با بروز رفتارهاى پرخاشگرانه و خصمانه درصدد مقابله با شرایط موجود برمى آیند و از طرف دیگر ممکن است تصور کنند که عامل اصلى اختلاف، آن ها هستند و دچار احساس گناه شوند، آنان فکر مى کنند اگر رفتار دیگرى در ارتباط با پدر ومادر داشته باشند، مى توانند درگیرى هاى موجود پدرومادر را کاهش دهند.
کودکان دبستانى اغلب اضطراب ناشى از مشاجره هاى والدین شان را با نداشتن تمرکز در انجام تکالیف مدرسه و افت تحصیلى نشان مى دهند. در سنین نوجوانى فرزندان به طور کامل متوجه طلاق شده و واکنش هایى از جمله خشم زیاد، نگرانى درمورد آینده و احساس مسئولیت نسبت به درست کردن شرایط موجود را دارد و سعى در واسطه قرارگرفتن میان پدر و مادر و ایجاد صلح و آشتى در میان آن را دارند و در شرایطى نیز با خونسردى نظاره گر موضوع طلاق والدین هستند.
دکتر فربد فدایى ـ روان شناس دراین باره مى گوید: سن کودک در هنگام طلاق در واکنش هاى آنان تفاوت ایجاد مى کند. اطفالى که در سن ۳ تا ۶ سالگى هستند واکنش شدیدترى نسبت به طلاق دارند. وى تأکید مى کند: «اختلالات رفتارى به صورت از دست دادن مهارت هایى که تازه کسب کرد ه اند؛ ظهور مى کند، براى نمونه حرف زدن آنها کودکانه تر مى شود و یا شب ادرارى پیدا مى کنند، زیرا مسأله طلاق براى آنان غیرقابل درک است و کودک در هنگام طلاق دچار نگرانى مى شود که شاید پدر و مادر نیز او را طلاق دهند.»
به گفته او بسیارى از کودکان طلاق، در یادگیرى نیز دچار مشکل مى شوند و افت تحصیلى پیدا مى کنند.
وى معتقد است: نوجوانان در مرحله بلوغ راحت تر مسأله طلاق را درک مى کنند ولى هنوز هم دل آزرده و یاخشمگین به جدایى پدر و مادر نگاه مى کنند.
او تأکید مى کند: نکته بسیار مهم آن است که کودک در هرسنى خود را مقصر در طلاق پدر ومادر مى داند و این موضوع کودک را آزار مى دهد. بنابراین نباید دوران نداشتن تفاهم و مشاجره زن و مرد در خانه را بر روى روحیه کودک فراموش کرد حتى اگر پدر ومادر تصور کنند که با بهترین شیوه ممکن و باآرامش و متانت کامل از هم جدا شده اند، بازهم تجسم این که والدین قصد جدایى دارند براى کودک دلهره آور و ترسناک است. برخى روان شناسان معتقدند که ریشه اضطراب هاى دوران کودکى و یا نوجوانى در احساس گناه، تنش و نگرانى نهفته است . دراین میان خانواده هایى هستند که محیطى متشنج براى کودکان خود فراهم مى آورند و دنیاى سراسر شادى و امنیت کودک خود را تبدیل به استرس و نگرانى مى کنند. این موارد براى کودکان مشکلات بسیارى را به وجود مى آورد.
به گفته دکتر فربد فدایى، پسرى که مجبور مى شود با مادر خود زندگى کند در همانندسازى مثبت مردانه دچار مشکل مى شود و برعکس دخترى که به ناچار مجبور است با پدر خود زندگى کند قادر به همانندسازى زنانه نخواهد بود، به طور کلى کودکان در پذیرش نقش مبتنى به خود دچار مشکل مى شوند.
وى تأکید مى کند: گاهى اوقات یکى از والدین چند فرزند را سرپرستى مى کند، این موضوع فشار بسیارى رابه فرزند بزرگتر وارد مى کند و او برحسب جنسیت خود مجبور است نقش پدر و یا مادرى را که طلاق گرفته ایفا کند.
فدایى معتقد است که پدران و مادران تا آن جا که ممکن است از طلاق خوددارى کنند و به دنبال راه حل هاى سازنده ترى براى رفع مشکلات خود باشند، اگر مجبور به طلاق شدند، بهتر است این اقدام به آرامى و با توجه به منافع کودکان انجام بگیرد.
البته مسأله برخورد والدین با موضوع طلاق و نوع طرح آن با فرزندان در میزان واکنش هاى منفى فرزندان نسبت به این مسأله نقش مؤثرى خواهد داشت. به طور کلى برخى والدین قبل از قطعى شدن طلاق، آن را با فرزندان مطرح نمى کنند. برخى دیگر بدون آمادگى فرزندان موضوع طلاق را مطرح کرده و برخى فرزندان نیز به دلیل وجود درگیرى هاى لفظى و یا فیزیکى والدین خود نسبت به ایجاد جدایى و طلاق میان والدینشان آگاهى نسبى دارند، اما در همه این موارد روح و روان فرزندان آسیب جدى خواهد دید.
با این همه ، تحقیقات نشان مى دهدکه به طور معمول بعد از طلاق شرایط سختى براى فرزندان خواهد بود و اگر فرزندان نتوانند به درستى با این مسأله کنار آیند، دچار مشکلات روحى روانى بسیار جدى خواهند شد، بنابراین، لازم است نقش والدین در زندگى فرزندان به درستى ایفا شود. فرزندان را وسیله و ابزارى براى ابراز خشم نسبت به طرف مقابل خود قرار ندهیم. با کودکان خود صحبت کنیم و به آنها بگوییم طلاق تقصیر آنها نیست و به دست آنها هم قابل پیشگیرى نیست. به خاطر داشته باشید که کودک هیچ گاه نمى تواند پدر و مادر خود را طلاق دهد.
منبع: روزنامه ایران