نویسنده: پریسا زارعی
در نیمهی قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی دولت های استعمارگر انگلستان، روسیه و فرانسه و به خصوص آمریکا برای دستیابی به اهداف سیاسی و استکباری خود مبنی بر تسلط بر مناطق سوق الجیشی جهان و دسترسی به ذخایر و منابع اقتصادی مشرق زمین به ویژه ایران و هندوستان میسیونرهای داوطلب را برای سفر به این مناطق حمایت کردند.
آمریکا که هنوز نتوانسته بود در عرصه سیاسی ایران به نیرویی تاثیرگذار تبدیل شود، سعی میکرد از راههای دیگر به جبران مافات پرداخته و منافع نامشروع خود را تامین کند. این کشور یکی از پیچیدهترین روش ها را برگزید؛ «نفوذ از دریچهی فرهنگ». روشی که بسیار هوشمندانه انتخاب شده بود و برخلاف نفوذ اقتصادی و حتی سیاسی، ماندگاری بسیار طولانیتری داشت و اگر به سرانجام میرسید تا دههها میتوانست تامین کنندهی منافع آمریکاییان در ایران باشد.
آمریکا برای نفوذ و بدست گرفتن زمام امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران گام های گوناگونی را برداشت که از جمله مهمترین و کلیدی ترین این گام ها که در واقع قلب و نقطه ی مشترک کلیه ی امور محسوب میشود گام نفوذ فرهنگی از طریق حضور «میسیونرهای مذهبی» بود. در پس پرده ی این حضور و حرکت شبه فرهنگی، هدف به لرزه در آوردن ریشه ی اسلام در میان مردمانی بود که از لحاظ مذهبی معتقد به مذهب شیعه بودند.
مسیونرها یا همان مبلغان مذهبی آمریکایی ابتدا در قالب هیأتهای تبشیری به اعزام هیأتهای مذهبی مسیونری- به ایران اقدام و اعلام میکردند که هدفشان از این اقدام، نه تبلیغ در بین ایرانیان مسلمان که تبلیغ در بین مسیحیان ایران میباشد. با این حربه توانستند موافقت دولتمردان بیخبر ایران برای حضور و تبلیغ در کشور را کسب کنند.
واژهی "میسیون" به معنای فرستادن،روانه کردن ،گسیل داشتن یا اعزام به ماموریت یک هیئت مذهبی در بین مردم یا در یک ناحیه می باشد.
در واقع امر، میسیون سازمانی شامل کلیسا و موسسات نیمه محلی برای تبلیغ و ترویج دین مسیح یا انجیل، تعالیم معنوی یهود و اصلاح اخلاق یا تعمید دادن عامهی مردم نیز به کار می رود.
از جمله مشهورترین میسیونرها" هنری مارتین" بود. او در آغازین سال های اوج تمدن بورژوازی غرب در ایران، توانست به عنوان فعال ترین و نامدارترین کشیشان وابسته به استعمار غرب خودنمایی کند. او با کمک "سرجان ملکم از کارگردانان کمپانی هند شرقی" به ایران آمد و از هر فرصتی برای ضدیت با اسلام و سرگردانی فکری و عقیدتی در جوانان تازه کار و زود باور فرو گذار نبود.
وی نسبت به ایرانیان مسلمان نفرتی عمیق داشت و صراحتا علیه اسلام موضع میگرفت. او این نفرت خود را در اظهاراتی این چنین به رخ میکشد:"من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسانی در پست ترین جلوه ی خود، یک مسلمان است"
در آغاز قرن نوزدهم، مسیونرها و یا مبلغان تبشیری مسیحی وارد ایران شدند. ارومیه از اولین مکانهایی بود که آنان برای تبلیغ برگزیدند. ابتدا آمریکاییها و سپس فرانسویها در ارومیه مستقر شدند و بین مسیحیان ارومیه به تبلیغ پرداختند. در این میان حمایت حکومتگران ارومیه از جمله ملک قاسم میرزا- حاکم وقت ارومیه- در گسترش فعالیت آنان موثر بود. در اثر موفقیت آنان در جلب مسیحیان ارومیه، دولتهای دیگر نیز به اعزام هیأتهای مذهبی به ارومیه مبادرت ورزیدند که از آن جمله میتوان به هیأتهای روسی، انگلیسی، آلمانی و ... اشاره کرد.
فعالیت آنان در این شهر تا آغاز جنگ جهانی اول با شدت تمام ادامه داشت و پس از آن بود که از دامنه فعالیت هیأتهای روسی، آلمانی و انگلیسی کاسته شد. ولی هیأتهای فرانسوی و آمریکایی همچنان در این سرزمین فعال بودند.
همچنین در سال 1833میلادی هیأتی به ریاست "جاستین پرکینگز" به ایران اعزام شد. جاستین پرکینز، عضو میسیون پروتستان آمریکا، به ایران آمد تا برای آموزش کودکان آشوری در ارومیه مدرسهای بنیان نهد.
وی به محض ورود به ارومیه به ملاقات و دیدار با مسیحیان ارومیه به خصوص آشوریان رفت. پس از آن مصمم شد تا به تأسیس مدرسهای در آن شهر مبادرت ورزد. او در این مسیر از حمایت انگلیسیها برخوردار بود، ولی رقبای قدرتمندی هم داشت که به آسانی نمیتوانست با آنان مقابله نماید؛ آنان رقیبان همکیش خود وی از کشورهای آلمان و فرانسه بودند. برای غلبه بر آنان یافتن حامی مستحکم و قدرتمند در بین مقامات ایرانی برای او ضروری بود. به این دلیل، به تکاپو افتاد و در نهایت موفق به جلب حمایت ملک قاسم میرزا، حاکم وقت ارومیه، شد. او پسر بیست و چهارم فتحعلی شاه و در آن تاریخ چهارده سال بود که حکومت ارومیه را در اختیار داشت. به این دلیل، علاقه خاصی به آن شهر پیدا کرده بود، ضمن اینکه از دوستداران فرهنگ غرب بوده، از سرسختترین حامیان برپایی مدارس نوین در ارومیه به شمار میرفت. در اثر این امر، رابطه دوستانهای با پرکینگز برقرار کرد و متعاقب آن، در 1255 ه.ق فرمانی از محمد شاه برادرزادهاش، مبنی بر آزادی پروتستانها در تبلیغات مذهبی و نیز تأسیس مدرسهای در ارومیه برای نشر علوم و تربیت جوانان مسیحی و مسلمانان گرفت. این فرمان، «مقدمهای برای تبلیغ مبشرین آمریکایی گردید.»
جالب آنجاست شاهان قاجار که دربرابر هر نیرویی که به هر طریقی بخواهد قدری از قدرت ایشان را بکاهد سخت موضع میگرفتند اما نه تنها حاضر بودند به مبلغین فرهنگی که هدف نهایی ایشان ترویج سبک زندگی غربی در ایران بود، مجوز فعالیت و تاسیس مدرسه بدهند بلکه ایشان را در این هدف یاری نیز برسانند، غافل از اینکه این تغییر سبک زندگی نهایتا به نفوذ عمیق بیگانه و چپاول منابع کشور خواهد انجامید.
اگر پیش از آن هیأت آمریکایی با احتیاط به ترویج آیین پروتستان بین مسیحیان دست میزد، این بار با دریافت فرمان شاه، در تحقق اهداف خود مصمم گردید. اولین اقدام این هیأت در ارومیه، تلاش برای تأسیس مدرسهای دینی بود.پرکینگز ابتدا از روی نسخ سریانی- نصرانی- الفبای سریانی را آراست و خودآموز انگلیسی را به منظور تعلیم آن زبان به نصرانیان و آشوریان تألیف کرد. بر آن اساس، کتب دینی برای تدریس در مدارس تدوین شد.
به دنبال تلاشهای پرکینگز ، اولین مدرسه آمریکایی، با هفده شاگرد در سال 1253 ه.ق در ارومیه افتتاح شد. پرکینز این آموزشگاه را در یکی از اتاقهای محل اقامت خود ترتیب داده و لوازم آن را خودش تهیه کرده بود که اولین مدرسه و به نوعی اولین آموزشگاه در ایران محسوب میشد.
یک سال بعد، همسر دکتر گرانت (یکی از اعضای هیئت میسیونری)، مدرسه دخترانهای در ارومیه بنیان نهاد که تنها چهار دانشآموز داشت. چند ماه بعد تعداد شاگردان این مدرسه به ده برابر افزایش یافت.
با این اقدامات قدمهای اولیه برای نفوذ هیأت آمریکایی در میان مسیحیان ارومیه برداشته شد. در اثر فعالیتهای این هیأت در ایران، میسیونهای نسطوریان در ایران به آن هیأت داده شد و جاستین پرکینز به عنوان کشیش بانفوذ، اداره امور تبلیغ و آموزش آمریکاییها را در ارومیه بر عهده داشت. او علاوه بر فعالیت در ارومیه، فعالیتهای تبلیغی خود را در نقاط دیگر ایران از جمله تبریز، همدان و ... با گسترش و به اعزام مبلغین به آن شهرها اقدام نمود. در سال 1839 میلادی تعداد مدارس آمریکایی در ارومیه به 12 آموزشکده افزایش یافت و یک سال بعد در 70 دهکده در اطراف ارومیه آموزشکده دایر بود. هفت سال بعد، این مدارس به 81 مدرسه افزایش یافت و تعداد 530 نفر در آن مدارس به تحصیل میپرداختند.
بد نیست بدانیم که هزینهی تمامی این مدارس توسط هیاتهای تبلیغی تامین میشد! شاید عجیب باشد که یک دولت خارجی حاضر باشد این مقدار سرمایهگذاری برای ایجاد مدرسه در یک کشور بیگانه با هزاران کیلومتر فاصله از سرزمین خودی انجام دهد اما آمریکاییها برعکس حکام بیکفایت ایران به خوبی میدانستند که به منظور آماده کردن یک ملت برای عدم اعتراض در برابر چپاول و تاراج داشتهها، باید فرهنگ مقاومت ایشان را از بین برد و چه جایی بهتر از مدارس برای تعلیم سبک زندگی آمریکایی به کودکان ایرانی؟
تأسیس چاپخانه از دیگر اقدامات هیأت آمریکایی در ارومیه بود که در آن آثار درسی و نیز دینی به چاپ میرسید. آن چاپخانه از بزرگترین چاپخانههای ارومیه بود در این چاپخانه، ماهنامهای هم تحت عنوان «زاری ری دی با هرا» یا تابش روشنایی چاپ میشد که به مثابه ارگان آن هیأت عمل میکرد.
و همچنین از جمله فعال ترین و معروف ترین زنان مبلغ در ایران، "ماری برد" نام داشت. وی به پیشنهاد "انجمن تبلیغی كلیسا" برای انجام امور تبلیغی در ایران انتخاب شد. از این رو مدتی در یك كالج آموزشی، فنون خاص تبلیغ را فرا گرفت و سپس به جلفا رفت. ماری برد از هنگام ورود به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت تا ازاین طریق بتواند با عامه مردم مراوده نماید. وی با وجود اطلاعات كمی كه از پزشكی داشت، در درمانگاهی در اصفهان مشغول به كار بود چرا كه بهترین ابزار تبلیغ را همین مسئله می دانست. او همچنین با سفرهای خود به روستا و شهرهای اطراف با مردم عادی ارتباط برقرار نمود و میان ایشان كتاب و جزوات تبلیغی مسیحیت را پخش می كرد.
در سالهای پایانی دوره قاجار، نزدیك به چهل زن مبلغ اعم از همسران اعضای هیئت مبلغین، پزشك، پرستار و معلم در ایران فعالیت می كردند. این تعداد بعدها نیز افزایش یافت. در واقع انگیزه تبلیغ آیین مذهبی به ابزاری برای سلطه و تحكیم آن در جوامع اسلامی و شرقی، تبدیل شده بود.
منبع مقاله : http://snn.ir
/ج