در ماه رمضان احساس محبت بيشترى به خدا و اهلبيت دارم؛ از كجا بفهمم كه خدا هم مرا دوست دارد؟
منبع:ماهنامه پرسمان- ش49
اظهار محبت و دوستى در ميان انسانها، راههاى مختلفى دارد؛ گاهى كلمات آتشين و سخنان محبتآميز در قالب شعر و نثر، پيام محبت را مىرساند و گاهى ريزش بىامان اشك سوزان و شرارههاى قلب فروزان، پيك خوشخبر صفا و محبت است. هديه دادن، احترام نمودن و پذيرايى كردن، از ديگر نشانههاى محبتورزى مىباشند.
اظهار محبت خداوند به بندگانش، از نوع انفعالات و تأثراتى نيست كه در ميان انسانها شايع است؛ چون او منزّه و مبرّا از اين گونه حالات است. محبت خداوند به مخلوقاتش، به اين جهت است كه هر علتى به معلول و هر صانعى به مصنوع خود علاقهمند است. هر معلولى، ظهور و تراوشى از علت خود است و با آن، سنخيت و مشابهت دارد. بنابراين، به علت خود علاقهمند و وابسته است؛ چون هستى و سرمايه وجودش را از او مىداند. هر چه علت، قوىتر و ادراك معلول بيشتر باشد، دوستى و محبت ميان آن دو شديدتر است؛ پس بالاترين و قوىترين نوع دوستى، محبتى است كه خداوند نسبت به بندگان خود دارد.
در حديث قدسى نيز چنين آمده است: «اگر آنان كه از من روى گردانيدهاند، مىدانستند كه چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مىمردند».4
محبت خداوند به بندگانش، داراى آثار و نشانههايى است كه در احاديث به آنها اشاره شده است. بعضى از اين نشانهها و آثار عبارتند از:
1. اطاعت از خداوند و پيروى از اولياى او: «كسى كه خوشحال مىشود از اين كه بفهمد محبوب خداست، بايد مطيع خدا و پيرو ما [اهل بيت] باشد».5
2. زياد به ياد خدا بودن: «اگر بندهام را ببينى كه زياد به ياد من است، خودم چنين اجازهاى به او دادهام و او را دوست مىدارم».6
3. آرامش درونى و شكيبايى: «هنگامى كه خداوند بندهاى را دوست بدارد، او را با زيور آرامش و شكيبايى مىآرايد».7
4. داشتن قلبى پاك و اخلاقى متعادل: «زمانى كه خداوند بندهاى را دوست بدارد، قلبى پاك و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفريط) روزىاش مىكند».8
5. دوست داشتن مطيعان و دشمنى با عاصيان: «اگر مىخواهى بدانى كه در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه، به قلبت بنگر؛ اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطيع خداوند و بغض و كينه نسبت به گناهكاران يافتى، پس در تو خير و نيكى است و خداوند تو را دوست دارد».9
نعمت وجود و حيات و استمرار آن و مجهز بودن به اسباب و لوازمى كه براى ادامه زندگى و تكامل مادى و معنوى انسان بايسته است، از ديگر جلوههاى محبت خداوند به بندگانش مىباشد.
شور و شوق و كشش و جذبهاى كه گاهى انسان در كانون وجود و نهانخانه ضميرش احساس مىكند و او را به سوى كمال مطلق و هستى بىكران مىكشاند، از نشانههاى ديگر لطف و محبت الهى است. اگر محبت و عنايت حق به بندگانش نبود و شبستان قلب ما با نور محبت او روشن نگشته بود، هرگز آتش اشتياق در درونمان زبانه نمىكشيد و نهر كوچك وجودمان، ميلى به دريا شدن و بىكرانه گشتن، پيدا نمىكرد.
محبت بندگان و اولياى خدا به جايى مىرسد كه اعلام مىكنند: خدايا! اگر ما را در جهنم هم ببرى، باز هم اعلام مىكنيم كه دوستت داريم.
در مناجات شعبانيه چنين آمده است: «خدايا! اگر مرا وارد آتش كنى، به دوزخيان اعلام مىكنم كه دوستدار تو هستم» و نيز در مناجات ابوحمزه ثمالى آمده است: «خدايا! اگر با غل و زنجير به بندم كشى و لطف عام و شاملت را از من دريغ كنى و ديگران را از رسوايىهايم آگاه سازى و دستور دهى به آتشم ببرند و ميان من و بندگان خوبت، جدايى بيندازى، با اين همه، اميدم از تو بريده نمىشود و از آرزوى عفو و گذشتت، صرف نظر نخواهم كرد و محبت تو از قلبم بيرون نخواهد رفت».
دعاهاى اولياى برگزيده و بندگان معصوم خداوند، سخنانى شاعرانه ومبالغهآميز نيست كه در گرما گرم غلبه احساسات بر زبان آنان جارى شده باشد؛ بلكه بيان حال و مشاهدات آن خوبان پاكسرشت است. آنان، عاشقان دلباخته و شيدايىاند كه يكسره غرق تماشاى محبوب خويش بوده، جلوههاى جمال و كمال دوست را در هر مظهر و موجودى، به روشنى مىبينند. امام حسين عليهالسلام در دعاى عرفه مىگويد: «تو آن خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست. خود را به هر چيز شناساندهاى؛ به طورى كه در نزد هيچ چيز، ناشناس نيستى. تو آن خداوندى هستى كه در هر چيز، خود را به من نمودى؛ آن سان كه تو را در هر چيزى آشكار ديدم و تو براى هر چيز، ظاهر و هويدايى».
آنان، پروانگان شمع ذات احدى و جمال ازلى هستند؛ هر چه از محبوب مىبينند، زيبايى و كمال است. اگر چه خداى حكيم و رحيم، بندگان پاك و برگزيده خود را با آتش عذاب نمىكند و در جهنم جاى نمىدهد؛ ولى اگر به فرض چنين هم باشد، در ميان شعلههاى آتش، باز نظارهگر جمال محبوبند و جز لطف، خوبى، كمال و جمال دوست، چيزى نمىبيند.
اظهار محبت خداوند به بندگانش، از نوع انفعالات و تأثراتى نيست كه در ميان انسانها شايع است؛ چون او منزّه و مبرّا از اين گونه حالات است. محبت خداوند به مخلوقاتش، به اين جهت است كه هر علتى به معلول و هر صانعى به مصنوع خود علاقهمند است. هر معلولى، ظهور و تراوشى از علت خود است و با آن، سنخيت و مشابهت دارد. بنابراين، به علت خود علاقهمند و وابسته است؛ چون هستى و سرمايه وجودش را از او مىداند. هر چه علت، قوىتر و ادراك معلول بيشتر باشد، دوستى و محبت ميان آن دو شديدتر است؛ پس بالاترين و قوىترين نوع دوستى، محبتى است كه خداوند نسبت به بندگان خود دارد.
سايه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود
خداوند، در آيات و روايات فراوانى، محبتش را به بندگانش ابراز كرده است؛ مانند اين آيات: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ»؛1 «فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ»؛2 و «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».3ما به او محتاج بوديم، او به ما مشتاق بود
در حديث قدسى نيز چنين آمده است: «اگر آنان كه از من روى گردانيدهاند، مىدانستند كه چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مىمردند».4
محبت خداوند به بندگانش، داراى آثار و نشانههايى است كه در احاديث به آنها اشاره شده است. بعضى از اين نشانهها و آثار عبارتند از:
1. اطاعت از خداوند و پيروى از اولياى او: «كسى كه خوشحال مىشود از اين كه بفهمد محبوب خداست، بايد مطيع خدا و پيرو ما [اهل بيت] باشد».5
2. زياد به ياد خدا بودن: «اگر بندهام را ببينى كه زياد به ياد من است، خودم چنين اجازهاى به او دادهام و او را دوست مىدارم».6
3. آرامش درونى و شكيبايى: «هنگامى كه خداوند بندهاى را دوست بدارد، او را با زيور آرامش و شكيبايى مىآرايد».7
4. داشتن قلبى پاك و اخلاقى متعادل: «زمانى كه خداوند بندهاى را دوست بدارد، قلبى پاك و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفريط) روزىاش مىكند».8
5. دوست داشتن مطيعان و دشمنى با عاصيان: «اگر مىخواهى بدانى كه در تو خير و نيكى وجود دارد يا نه، به قلبت بنگر؛ اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطيع خداوند و بغض و كينه نسبت به گناهكاران يافتى، پس در تو خير و نيكى است و خداوند تو را دوست دارد».9
نعمت وجود و حيات و استمرار آن و مجهز بودن به اسباب و لوازمى كه براى ادامه زندگى و تكامل مادى و معنوى انسان بايسته است، از ديگر جلوههاى محبت خداوند به بندگانش مىباشد.
شور و شوق و كشش و جذبهاى كه گاهى انسان در كانون وجود و نهانخانه ضميرش احساس مىكند و او را به سوى كمال مطلق و هستى بىكران مىكشاند، از نشانههاى ديگر لطف و محبت الهى است. اگر محبت و عنايت حق به بندگانش نبود و شبستان قلب ما با نور محبت او روشن نگشته بود، هرگز آتش اشتياق در درونمان زبانه نمىكشيد و نهر كوچك وجودمان، ميلى به دريا شدن و بىكرانه گشتن، پيدا نمىكرد.
رشتهاى بر گردنم افكنده دوست
مىكشد آن جا كه خاطرخواه اوست
احساس نياز به دعا، تضرّع و خاكسارى در پيشگاه معبود متعال و عرض نياز و حاجت به او، از آثار توجّه، عنايت و محبت خداوند به بندگانش مىباشد.مىكشد آن جا كه خاطرخواه اوست
محبت بندگان و اولياى خدا به جايى مىرسد كه اعلام مىكنند: خدايا! اگر ما را در جهنم هم ببرى، باز هم اعلام مىكنيم كه دوستت داريم.
در مناجات شعبانيه چنين آمده است: «خدايا! اگر مرا وارد آتش كنى، به دوزخيان اعلام مىكنم كه دوستدار تو هستم» و نيز در مناجات ابوحمزه ثمالى آمده است: «خدايا! اگر با غل و زنجير به بندم كشى و لطف عام و شاملت را از من دريغ كنى و ديگران را از رسوايىهايم آگاه سازى و دستور دهى به آتشم ببرند و ميان من و بندگان خوبت، جدايى بيندازى، با اين همه، اميدم از تو بريده نمىشود و از آرزوى عفو و گذشتت، صرف نظر نخواهم كرد و محبت تو از قلبم بيرون نخواهد رفت».
دعاهاى اولياى برگزيده و بندگان معصوم خداوند، سخنانى شاعرانه ومبالغهآميز نيست كه در گرما گرم غلبه احساسات بر زبان آنان جارى شده باشد؛ بلكه بيان حال و مشاهدات آن خوبان پاكسرشت است. آنان، عاشقان دلباخته و شيدايىاند كه يكسره غرق تماشاى محبوب خويش بوده، جلوههاى جمال و كمال دوست را در هر مظهر و موجودى، به روشنى مىبينند. امام حسين عليهالسلام در دعاى عرفه مىگويد: «تو آن خدايى هستى كه معبودى جز تو نيست. خود را به هر چيز شناساندهاى؛ به طورى كه در نزد هيچ چيز، ناشناس نيستى. تو آن خداوندى هستى كه در هر چيز، خود را به من نمودى؛ آن سان كه تو را در هر چيزى آشكار ديدم و تو براى هر چيز، ظاهر و هويدايى».
كى رفتهاى ز دل كه تمنا كنم تو را
كى گشتهاى نهفته كه پيدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
آن محرمان راز هستى، خانه دلشان را از غير حق پرداخته و حرم قلبشان را منزلگاه جانان ساختهاند؛ زيرا دل، حرم خداست؛ پس غير او را نبايد در آن جاى داد.كى گشتهاى نهفته كه پيدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
آنان، پروانگان شمع ذات احدى و جمال ازلى هستند؛ هر چه از محبوب مىبينند، زيبايى و كمال است. اگر چه خداى حكيم و رحيم، بندگان پاك و برگزيده خود را با آتش عذاب نمىكند و در جهنم جاى نمىدهد؛ ولى اگر به فرض چنين هم باشد، در ميان شعلههاى آتش، باز نظارهگر جمال محبوبند و جز لطف، خوبى، كمال و جمال دوست، چيزى نمىبيند.
در آتش ار خيال رخش دست مىدهد
ساقى بيا كه نيست ز دوزخ شكايتى
ساقى بيا كه نيست ز دوزخ شكايتى
پی نوشت:
1. بقره، آيه 222.
2. آل عمران، آيه 76.
3. همان، آيه 134.
4. رى شهرى، ميزان الحكمه، ج 4، ح 2797.
5. ميزان الحكمه، ج 2، ص 223.
6. همان، ح 3136.
7. همان، ص 224.
8. همان، ح 3145.
9. همان، ص 233.