حمله به مدرسه فيضيه
منبع:www.ir-psri.com
واقعه يورش نظاميان حكومت شاه به مدرسه فيضيه قم در سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) در سال 1342 هر چند تصوير تلخي بر خاطره انقلاب اسلامي باقي گذارده ولي سرمنشأ بسياري از رخدادهاي سياسي در روند انقلاب ميباشد.
از اين رو براي كشف ريشههاي اين واقعه خونين بايد كمي به عقب بازگرديم و حوادث سالهاي 1340 به بعد را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيم
امام خميني اگر چه پس از وفات آيتالله العظمي بروجردي همچون ادوار گذشته زندگي خويش، كوچكترين قدمي براي مرجعيت خود برنداشتند و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان خويش در اين مسير مقاومت ميكردند ولي در برابر يكايك طرحها و اقدامات شاه موضعگيري كرده و سبب شكست بسياري از اين طرحها و اقدامات شدند.
در ماههاي پاياني سال 1341 شاه در حالي كه زخم شكست طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي را بر پيكر خود و حكومت خويش احساس ميكرد، تصميم گرفت اصولي را به رفراندوم بگذارد كه از طرف هيأت حاكمه جديد امريكا در قالب «اصلاحات» به وي ديكته شده بود. اين اصول كه در 6 ماده تدوين و تنظيم شده و اجراي آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» يا «انقلاب سفيد» مشهور شده بود، همان برنامهاي بود كه پيش از اين تحت عناوين ديگردر بعضي كشورهاي آمريكاي لاتين توسط دولتهاي وابسته به آمريكا اجرا شده بود. در اين ميان احزاب مليگرا با شعار «اصلاحات آري، ديكتاتوري هرگز» به آنچه كه دستگاه حكومتي شاه از آن به عنوان «اصلاحات» ياد ميكرد، چراغ سبز نشان دادند.1 كمونيستها نيز با اين تحليل كه «اصلاحات شاهانه روند تغيير ديالكتيكي نظام فئودالي به نظام سلطنتي و سرمايهدراي را تسريع ميكند.» 2، با موضع راديو مسكو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفيد» را مترقي خواندند چنانكه همينها قيام 15 خرداد 42 را نيز حركتي ارتجاعي و در حمايت از فئودالها لقب دادند.
امام خميني با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمايت اسرائيل و آمريكا و شوروي از روند اجرائي آن، بار ديگر احساس خطر كردند و مراجع و علماي قم را به قيامي دوباره فراخواندند. با آنكه از نظر امام خميني هدفهاي پشت پردة رژيم از اصلاحات و رفراندوم آشكار، و رويارويي با آن غير قابل اجتناب بود، اما در اين نشست تصميم جمعي بر اين شد كه با شاه مذاكرهاي صورت گيرد و انگيزة او را جويا شوند. پيغامهاي طرفين بوسيله اعزام نمايندگاني براي مذاكره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آيتالله «كمالوند» تهديد كرده بود كه اصلاحات به هر قيمتي ولو با خونريزي و خراب كردن مساجد انجام خواهد شد.3
در نشست بعدي علماي قم، حضرت امام خواستار تحريم رسمي رفراندوم شاه بود ولي محافظهكاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنين شرايطي را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بيثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خميني قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صريحاً اعلام و شركت در آن را تحريم كنند. حضرت امام بيانيهاي كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد و طي آن نظرخواهي شاه را «رفراندوم اجباري» ناميد. 4
متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و مأمورين پليس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانة رفراندوم تحميلي ابعاد مخالفت مردم فزوني گرفت. شاه ناگزير براي كاهش دامنة مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. امام خميني از قبل با پيشنهاد استقبال مقامات روحاني از شاه به شدت مخالفت نمود، و حتي خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم كرد. 5
تأثير اين تحريم چنان بود كه نه تنها روحانيون ومردم قم بلكه توليت آستانة مقدسه حضرت معصومه در اين شهر ـ كه مهمترين منصب حكومتي تلقي ميشد ـ نيز به استقبال شاه نرفت و همين امر سبب عزل او گرديد. شاه در سخنراني خود در جمع تعدادي از كارگزاران رژيم و عواملي كه به همراه او از تهران به قم آورده شده بودند خشم خود را با ركيكترين عبارات عليه روحانيت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غير قانوني در شرايطي كه به جز كارگزاران رژيم كسي ديگر در آن شركت نداشت، برگزار شد. رسانههاي رژيم با پخش مكرر تلگرافهاي تبريك مقامات آمريكا و دول اروپايي سعي داشتند تا رسوايي عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفي نگاه دارند. امام خميني با سخنرانيها و بيانيههاي خويش همچنان به افشاگري دست ميزد. از آن جمله اعلاميهاي بسيار تند و در عين حال مستدل تنظيم نمود كه به اعلاميه 9 امضائي معروف و منتشر گرديد. 6و در آن ضمن برشماري اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده وي، سقوط كشاورزي و استقلال كشور و ترويج فساد و فحشا به عنوان نتايج قطعي اصلاحات شاهانه پيش بيني شده بود.
با پيشنهاد امام خميني عيد باستاني نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم تحريم شد. 7 در اعلاميه حضرت امام از انقلاب سفيد شاه به «انقلاب سياه» تعبير و همسويي شاه با اهداف آمريكا و اسرائيل افشاء شده بود.
از سوي ديگر، شاه كه در مورد آمادگي جامعه ايران براي انجام اصلاحات آمريكائي به مقامات واشنگتن اطمينان داده بود مخالفت علما برايش بسيار گران ميآمد. از اين رو تبليغات وسيعي را عليه روحانيت و امام خميني به راه انداخت و تصميم به سركوبي قيام گرفت. حادثه حمله خونين به مدرسه فيضيه قم و مدرسه طالبيه تبريز حاصل همين تصميم بود.
طبق برنامة طراحي شده، عدهاي كماندو، با لباس كشاورزان و در حالي كه به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسيلة چند دستگاه اتوبوس شركت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر اين تعداد زيادي سرباز و نيروهاي ويژة شهرباني در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فيضيه تجمع كرده بودند. اين عده پس از مانوري كوتاه در شهر به سوي دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.
آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددي در شهر برپا شده بود، بنابراين تعداد زيادي از مردم نيز از ابتداي صبح در بيت امام اجتماع كرده بودند. يكي از روحانيون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاكم جور اموي و عباسي سخن ميگفت. امام كه لحظاتي پس از شروع سخنراني به مجلس آمده بودند، متوجه شدند كه افرادي مشكوك از ميان جمعيت سعي ميكنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراين يكي از روحانيون را احضار كردند و به ايشان پيامي دادند تا به مردم رسانده شود. پيام ايشان اين بود كه اگر مأموريني كه قصد اخلالگري دارند، ساكت نشوند، خود معظمله شخصاً به طرف حرم حركت خواهند كرد و در آنجا سخناني را كه لازم است به گوش مردم خواهند رساند. اين سخن تهديدآميز امام، اخلالگران را در جاي خود نشاند و به اين ترتيب اين توطئه خنثي شد.
بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فيضيه به دعوت آيتالله العظمي گلپايگاني مجلسي براي سوگواري به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعيت در مدرسه موج ميزد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در اين حال مدرسه توسط عمال رژيم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در اين مجلس يكي از روحانيون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهاي اسلامي و دستورات اين آئين مقدس سخن ميگفت و از حوزه علميه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان ياد ميكرد. در اواسط سخنراني يكباره عمال رژيم ـ همانهائي كه دسته دسته با اتوبوسهاي دولتي به قم آورده شده بودند ـ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانيون دليرانه مقاومت كردند و با خراب كردن قسمتي از ديوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهاي آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر اين حملات، دژخيمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتي بار ديگر هجوم آوردند و سعي كردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند. در اين حال، نيروهاي ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بامهاي اطراف به تيراندازي به طرف روحانيون پرداختند و تعدادي از طلاب را نيز از پشت بامها به زمين پرتاب كردند. مردم در بيرون از مدرسه وقتي متوجه جنايات عمال رژيم شدند، تصميم به ورود به مدرسه و ياري طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نيز مضروب و مقتول ساختند. خون پاك فرزندان اسلام در همه جاي مدرسه جاري بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت ميكرد، يورشي ديگر آغاز شد و مأموران رژيم، وارد حجرههاي طلاب شدند و پس از نابود كردن تمام كتابها، اسباب و اثاثيه به جان طلابي كه در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتي با بستن درِ مدرسه طلبهها به شكل تحقيرآميزي به داخل شبستان برده شدند. سپس كتابها و مقداري از اثاثيه و لوازم طلاب ساكن حجرههاي فيضيه را به وسط حياط آوردند و آتش زدند. در بين وسايلي كه به آتش كشيده شد علاوه بر كتب درسي، قرآن و مفاتيح و كتب ادعيه نيز به چشم ميخورد.
فرداي آن روز نيز مأموريان مخفي رژيم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار ديگري از طلبهها و تخريب قسمتهاي ديگري از مدرسه به طرفداري از شاه و رژيم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت كردند.
آيتالله محمدتقي فلسفي در خاطرات خود مينويسد:
«... كماندوها با وسايلي كه در اختيار داشتند به طلاب بيدفاع حمله ميكردند. با پنجه بوكس، ميله آهني، زنجير، و حتي شاخههاي درختان فيضيه كه شكسته بودند، طلاب را به سختي مضروب و مجروح مينمايند. سپس از صحن فيضيه به درون حجرههاي طلاب ميروند، كتابها، لباسها، حتي قرآنهاي آنها را به درون صحن مدرسه ميريزندو آتش ميزنند. بعد به طبقه بالاي مدرسه ميروند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول ميشوند. به طوري كه ميگفتند چند نفر را هم از پشت بام فيضيه به رودخانهاي كه از كنار فيضيه ميگذرد، مياندارند كه از سرنوشت آنها خبري نشد. يكي از طلاب جوان به نام سيد يونس رودباري، به شهادت رسيد و طلاب از شهادت وي با خبر شدند.
آيتالله گلپايگاني را به يكي از حجرات طبقه پايين بردند و محافظت ميكنند، چون خطر كشته شدن ايشان جدي بوده است. بعضي از طلاب هم براي نجات خود به پشتبام فيضيه ميروند و گويا خود را به زير مياندازند و دست و پاي آنها مي شكند.
به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند كه دندانها و دست و پاها و سر و صورتهاي بسيار شكسته و مجروج شد. مردم بعضي از طلاب دست و پا شكسته و صدمه ديده را به بيمارستانهاي قم ميرسانند و اعضاي شكسته آنها را گچ ميگيرند، اما از طرف شهرباني و ساواك قم و به دستور مستقيم سرهنگ مولوي آنها را از بيمارستانها اخراج ميكنند! و ناچار در خانههاي خود يا در اتاقهاي بعضي از مدارس تحت معالجه قرار ميگيرند. حتي دكترها هم با احتياط و دور از چشم مأمورين به آنها سر ميزدند. از سرنوشت بسياري از آنها خبري ندارم ...» 8
سپهبد مبصر معاون رئيس شهرباني آن زمان در خاطرات خود نوشته است كه:
«...در روزهاي آخر سال 1341 به سازمانهاي اطلاعاتي اطلاع رسيد كه طلبههاي قم با صدور اعلاميهاي از مسلمانها خواستهاند تا روز دوم فروردين 42 در مدرسة فيضيه گرد هم آيند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شركت كنند، در برابر اين تصميم و براي مقابله و جلوگيري از آن، كميسيونهايي تشكيل و مسأله را زير بررسي قرار دادند و سرانجام طرح بسيار نابخردانه و ميشود گفت كودكانهاي را كه اصلاً به صلاح مملكت نبود به تصويب رساندند. تصميمي كه به وسيلة مسؤولان امنيتي و نظامي كشور گرفته شد اين بود كه عدهاي از سربازان گارد با لباس غير نظامي در روزي كه قرار بود در مدرسة فيضيه تظاهرات برپا شود به آن جا ريختند و با طلبههاي تحريك شده درگير شدند و با آنها كتككاري كردند و ميگويند دو يا سه نفر هم از طلبهها كشته شدهاند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموريت، سربازهايي كه لباس غير نظامي پوشيده بودند اما فراموش كرده بودند كفشهاي خود را عوض كنند و همگي پوتينهاي به شكل سربازي به پا داشتند به صف ايستادند و شعار «جاويد شاه» سردادند و با اين كار ناشيانه و حركت بچهگانه ثابت كردند كه يورش آورندگان به مدرسة فيضيه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهي بودند و با اين ترتيب روحانيت را يكپارچه برانگيخته و وادار كردند كه واكنشي از خود بر ضد شاه نشان دهند.» 9
همزمان با فاجعة فيضيه و در همان روز دوم فروردين 1342، در حالي كه در تعدادي از مساجد تبريز نيز مراسم عزاداري برپا بود، عدهاي ازمأمورين ساواك و شهرباني وارد مدرسة طالبية شدند. مأموران پس از پاره كردن تعدادي عكس و اعلاميههاي نصب شده بر ديوارهاي مدرسه با طلبهها و مردم درگير شدند. زد و خورد مردم و طلبهها با مأمورين به خارج از مدرسه كشيده شد. در بيرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگيري شدت يافت.
واقعه حمله به فيضيه و شيوه برخورد امام خميني با اين حادثه زمينه مناسبي را براي آشنائي مردم با ديدگاههاي مشاراليه راجع به خاندان پهلوي، سياستهاي آمريكا، اسرائيل و انگليس بوجود آورد. در حقيقت حوادثي كه از سال 1340 در ايران شروع شده بود و با فاجعه فيضيه 1342 تداوم يافت و نهايتاً منجر به قيام 15 خرداد گرديد، مردم ايران را با واقعيتهاي دردناك جامعه ايران آشنا ساخت.
از اين رو حادثه حمله به مدرسه فيضيه، قطعاً يكي از نقاط عطف انقلاب اسلامي است. اين حادثه بر خلاف تصور شاه كه ميپنداشت سبب سركوبي روحانيت و قيام مردم ميشود، عامل تثبيت تفكر سياسي امام خميني در جامعه گرديد.
از اين رو براي كشف ريشههاي اين واقعه خونين بايد كمي به عقب بازگرديم و حوادث سالهاي 1340 به بعد را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار دهيم
ريشههاي واقعه
امام خميني اگر چه پس از وفات آيتالله العظمي بروجردي همچون ادوار گذشته زندگي خويش، كوچكترين قدمي براي مرجعيت خود برنداشتند و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان خويش در اين مسير مقاومت ميكردند ولي در برابر يكايك طرحها و اقدامات شاه موضعگيري كرده و سبب شكست بسياري از اين طرحها و اقدامات شدند.
در ماههاي پاياني سال 1341 شاه در حالي كه زخم شكست طرح انجمنهاي ايالتي و ولايتي را بر پيكر خود و حكومت خويش احساس ميكرد، تصميم گرفت اصولي را به رفراندوم بگذارد كه از طرف هيأت حاكمه جديد امريكا در قالب «اصلاحات» به وي ديكته شده بود. اين اصول كه در 6 ماده تدوين و تنظيم شده و اجراي آن به عنوان «انقلاب شاه و ملت» يا «انقلاب سفيد» مشهور شده بود، همان برنامهاي بود كه پيش از اين تحت عناوين ديگردر بعضي كشورهاي آمريكاي لاتين توسط دولتهاي وابسته به آمريكا اجرا شده بود. در اين ميان احزاب مليگرا با شعار «اصلاحات آري، ديكتاتوري هرگز» به آنچه كه دستگاه حكومتي شاه از آن به عنوان «اصلاحات» ياد ميكرد، چراغ سبز نشان دادند.1 كمونيستها نيز با اين تحليل كه «اصلاحات شاهانه روند تغيير ديالكتيكي نظام فئودالي به نظام سلطنتي و سرمايهدراي را تسريع ميكند.» 2، با موضع راديو مسكو هماهنگ شده و اصول «انقلاب سفيد» را مترقي خواندند چنانكه همينها قيام 15 خرداد 42 را نيز حركتي ارتجاعي و در حمايت از فئودالها لقب دادند.
امام خميني با مطالعه مفاد اصول 6 گانه «شاه و ملت» و توجه به حمايت اسرائيل و آمريكا و شوروي از روند اجرائي آن، بار ديگر احساس خطر كردند و مراجع و علماي قم را به قيامي دوباره فراخواندند. با آنكه از نظر امام خميني هدفهاي پشت پردة رژيم از اصلاحات و رفراندوم آشكار، و رويارويي با آن غير قابل اجتناب بود، اما در اين نشست تصميم جمعي بر اين شد كه با شاه مذاكرهاي صورت گيرد و انگيزة او را جويا شوند. پيغامهاي طرفين بوسيله اعزام نمايندگاني براي مذاكره، در چند مرحله رد و بدل شد. شاه در ملاقات با آيتالله «كمالوند» تهديد كرده بود كه اصلاحات به هر قيمتي ولو با خونريزي و خراب كردن مساجد انجام خواهد شد.3
در نشست بعدي علماي قم، حضرت امام خواستار تحريم رسمي رفراندوم شاه بود ولي محافظهكاران حاضر در جلسه، مبارزه در چنين شرايطي را مقابله «مشت با درفش» دانسته و بيثمر خواندند! سرانجام بر اثر اصرار و مقاومت امام خميني قرار شد مراجع و علما مخالفت با رفراندوم را صريحاً اعلام و شركت در آن را تحريم كنند. حضرت امام بيانيهاي كوبنده در دوم بهمن 1341 صادر كرد و طي آن نظرخواهي شاه را «رفراندوم اجباري» ناميد. 4
متعاقب آن بازار تهران تعطيل شد و مأمورين پليس به تجمع مردم حمله بردند. در آستانة رفراندوم تحميلي ابعاد مخالفت مردم فزوني گرفت. شاه ناگزير براي كاهش دامنة مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. امام خميني از قبل با پيشنهاد استقبال مقامات روحاني از شاه به شدت مخالفت نمود، و حتي خروج از منازل و مدارس را در روز ورود شاه به قم تحريم كرد. 5
تأثير اين تحريم چنان بود كه نه تنها روحانيون ومردم قم بلكه توليت آستانة مقدسه حضرت معصومه در اين شهر ـ كه مهمترين منصب حكومتي تلقي ميشد ـ نيز به استقبال شاه نرفت و همين امر سبب عزل او گرديد. شاه در سخنراني خود در جمع تعدادي از كارگزاران رژيم و عواملي كه به همراه او از تهران به قم آورده شده بودند خشم خود را با ركيكترين عبارات عليه روحانيت و مردم ابراز نمود. دو روز بعد رفراندوم غير قانوني در شرايطي كه به جز كارگزاران رژيم كسي ديگر در آن شركت نداشت، برگزار شد. رسانههاي رژيم با پخش مكرر تلگرافهاي تبريك مقامات آمريكا و دول اروپايي سعي داشتند تا رسوايي عدم مشاركت مردم در رفراندوم را مخفي نگاه دارند. امام خميني با سخنرانيها و بيانيههاي خويش همچنان به افشاگري دست ميزد. از آن جمله اعلاميهاي بسيار تند و در عين حال مستدل تنظيم نمود كه به اعلاميه 9 امضائي معروف و منتشر گرديد. 6و در آن ضمن برشماري اقدامات خلاف قانون شاه و دولت دست نشانده وي، سقوط كشاورزي و استقلال كشور و ترويج فساد و فحشا به عنوان نتايج قطعي اصلاحات شاهانه پيش بيني شده بود.
با پيشنهاد امام خميني عيد باستاني نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم تحريم شد. 7 در اعلاميه حضرت امام از انقلاب سفيد شاه به «انقلاب سياه» تعبير و همسويي شاه با اهداف آمريكا و اسرائيل افشاء شده بود.
از سوي ديگر، شاه كه در مورد آمادگي جامعه ايران براي انجام اصلاحات آمريكائي به مقامات واشنگتن اطمينان داده بود مخالفت علما برايش بسيار گران ميآمد. از اين رو تبليغات وسيعي را عليه روحانيت و امام خميني به راه انداخت و تصميم به سركوبي قيام گرفت. حادثه حمله خونين به مدرسه فيضيه قم و مدرسه طالبيه تبريز حاصل همين تصميم بود.
چگونگي حادثه
طبق برنامة طراحي شده، عدهاي كماندو، با لباس كشاورزان و در حالي كه به چاقو و چوب مسلح بودند، به وسيلة چند دستگاه اتوبوس شركت واحد از تهران وارد قم شدند. علاوه بر اين تعداد زيادي سرباز و نيروهاي ويژة شهرباني در اطراف صحن مطهر حضرت معصومه (س) و مدرسة فيضيه تجمع كرده بودند. اين عده پس از مانوري كوتاه در شهر به سوي دروازه قم رفتند و در آنجا مستقر شدند.
آن روز به مناسبت سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) مجالس متعددي در شهر برپا شده بود، بنابراين تعداد زيادي از مردم نيز از ابتداي صبح در بيت امام اجتماع كرده بودند. يكي از روحانيون به منبر رفته بود و درباره مبارزات امام صادق (ع) با حاكم جور اموي و عباسي سخن ميگفت. امام كه لحظاتي پس از شروع سخنراني به مجلس آمده بودند، متوجه شدند كه افرادي مشكوك از ميان جمعيت سعي ميكنند تا با فرستادن صلوات نظم مجلس را به هم بزنند، بنابراين يكي از روحانيون را احضار كردند و به ايشان پيامي دادند تا به مردم رسانده شود. پيام ايشان اين بود كه اگر مأموريني كه قصد اخلالگري دارند، ساكت نشوند، خود معظمله شخصاً به طرف حرم حركت خواهند كرد و در آنجا سخناني را كه لازم است به گوش مردم خواهند رساند. اين سخن تهديدآميز امام، اخلالگران را در جاي خود نشاند و به اين ترتيب اين توطئه خنثي شد.
بعد از ظهر روز همان روز در مدرسه فيضيه به دعوت آيتالله العظمي گلپايگاني مجلسي براي سوگواري به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع) منعقد بود. جمعيت در مدرسه موج ميزد و اقشار مختلف مردم در آن حضور داشتند. در اين حال مدرسه توسط عمال رژيم محاصره شد و سربازان مسلح در اطراف آن مستقر شدند. در اين مجلس يكي از روحانيون رشته سخن را به دست گرفته بود ودر ضرورت حفظ ارزشهاي اسلامي و دستورات اين آئين مقدس سخن ميگفت و از حوزه علميه به عنوان «دانشگاه امام صادق» و سربازخانه امام زمان ياد ميكرد. در اواسط سخنراني يكباره عمال رژيم ـ همانهائي كه دسته دسته با اتوبوسهاي دولتي به قم آورده شده بودند ـ وارد شدند و مردم را مورد حمله قرار دادند. طلاب جوان و روحانيون دليرانه مقاومت كردند و با خراب كردن قسمتي از ديوار طبقه دوم مدرسه و برداشتن آجرهاي آن به طرف مأموران حمله بردند. در اثر اين حملات، دژخيمان موقتاً عقب نشستند و پس از لحظاتي بار ديگر هجوم آوردند و سعي كردند تا خود را به طبقه دوم برسانند اما موفق نشدند. در اين حال، نيروهاي ضد شورش پس از رساندن خود به پشت بامهاي اطراف به تيراندازي به طرف روحانيون پرداختند و تعدادي از طلاب را نيز از پشت بامها به زمين پرتاب كردند. مردم در بيرون از مدرسه وقتي متوجه جنايات عمال رژيم شدند، تصميم به ورود به مدرسه و ياري طلاب را نمودند، اما مأموران آنان را نيز مضروب و مقتول ساختند. خون پاك فرزندان اسلام در همه جاي مدرسه جاري بود. چون هنوز مدرسه قهرمانانه مقاومت ميكرد، يورشي ديگر آغاز شد و مأموران رژيم، وارد حجرههاي طلاب شدند و پس از نابود كردن تمام كتابها، اسباب و اثاثيه به جان طلابي كه در اطاقها سنگر گرفته بودند، افتادند. پس از مدتي با بستن درِ مدرسه طلبهها به شكل تحقيرآميزي به داخل شبستان برده شدند. سپس كتابها و مقداري از اثاثيه و لوازم طلاب ساكن حجرههاي فيضيه را به وسط حياط آوردند و آتش زدند. در بين وسايلي كه به آتش كشيده شد علاوه بر كتب درسي، قرآن و مفاتيح و كتب ادعيه نيز به چشم ميخورد.
فرداي آن روز نيز مأموريان مخفي رژيم دوباره به مدرسه هجوم آوردند و بعد از مجروح ساختن شمار ديگري از طلبهها و تخريب قسمتهاي ديگري از مدرسه به طرفداري از شاه و رژيم شعار دادند و نسبت به مراجع و علماء اهانت كردند.
آيتالله محمدتقي فلسفي در خاطرات خود مينويسد:
«... كماندوها با وسايلي كه در اختيار داشتند به طلاب بيدفاع حمله ميكردند. با پنجه بوكس، ميله آهني، زنجير، و حتي شاخههاي درختان فيضيه كه شكسته بودند، طلاب را به سختي مضروب و مجروح مينمايند. سپس از صحن فيضيه به درون حجرههاي طلاب ميروند، كتابها، لباسها، حتي قرآنهاي آنها را به درون صحن مدرسه ميريزندو آتش ميزنند. بعد به طبقه بالاي مدرسه ميروند. در آنجا به زد و خورد با طلاب مشغول ميشوند. به طوري كه ميگفتند چند نفر را هم از پشت بام فيضيه به رودخانهاي كه از كنار فيضيه ميگذرد، مياندارند كه از سرنوشت آنها خبري نشد. يكي از طلاب جوان به نام سيد يونس رودباري، به شهادت رسيد و طلاب از شهادت وي با خبر شدند.
آيتالله گلپايگاني را به يكي از حجرات طبقه پايين بردند و محافظت ميكنند، چون خطر كشته شدن ايشان جدي بوده است. بعضي از طلاب هم براي نجات خود به پشتبام فيضيه ميروند و گويا خود را به زير مياندازند و دست و پاي آنها مي شكند.
به طور خلاصه طلاب مظلوم را چنان زدند كه دندانها و دست و پاها و سر و صورتهاي بسيار شكسته و مجروج شد. مردم بعضي از طلاب دست و پا شكسته و صدمه ديده را به بيمارستانهاي قم ميرسانند و اعضاي شكسته آنها را گچ ميگيرند، اما از طرف شهرباني و ساواك قم و به دستور مستقيم سرهنگ مولوي آنها را از بيمارستانها اخراج ميكنند! و ناچار در خانههاي خود يا در اتاقهاي بعضي از مدارس تحت معالجه قرار ميگيرند. حتي دكترها هم با احتياط و دور از چشم مأمورين به آنها سر ميزدند. از سرنوشت بسياري از آنها خبري ندارم ...» 8
سپهبد مبصر معاون رئيس شهرباني آن زمان در خاطرات خود نوشته است كه:
«...در روزهاي آخر سال 1341 به سازمانهاي اطلاعاتي اطلاع رسيد كه طلبههاي قم با صدور اعلاميهاي از مسلمانها خواستهاند تا روز دوم فروردين 42 در مدرسة فيضيه گرد هم آيند و در تظاهرات مخالفت با اصلاحات دولت شركت كنند، در برابر اين تصميم و براي مقابله و جلوگيري از آن، كميسيونهايي تشكيل و مسأله را زير بررسي قرار دادند و سرانجام طرح بسيار نابخردانه و ميشود گفت كودكانهاي را كه اصلاً به صلاح مملكت نبود به تصويب رساندند. تصميمي كه به وسيلة مسؤولان امنيتي و نظامي كشور گرفته شد اين بود كه عدهاي از سربازان گارد با لباس غير نظامي در روزي كه قرار بود در مدرسة فيضيه تظاهرات برپا شود به آن جا ريختند و با طلبههاي تحريك شده درگير شدند و با آنها كتككاري كردند و ميگويند دو يا سه نفر هم از طلبهها كشته شدهاند. به هر رو پس از انجام گرفتن مأموريت، سربازهايي كه لباس غير نظامي پوشيده بودند اما فراموش كرده بودند كفشهاي خود را عوض كنند و همگي پوتينهاي به شكل سربازي به پا داشتند به صف ايستادند و شعار «جاويد شاه» سردادند و با اين كار ناشيانه و حركت بچهگانه ثابت كردند كه يورش آورندگان به مدرسة فيضيه سرباز و آن هم سربازان گارد شاهنشاهي بودند و با اين ترتيب روحانيت را يكپارچه برانگيخته و وادار كردند كه واكنشي از خود بر ضد شاه نشان دهند.» 9
همزمان با فاجعة فيضيه و در همان روز دوم فروردين 1342، در حالي كه در تعدادي از مساجد تبريز نيز مراسم عزاداري برپا بود، عدهاي ازمأمورين ساواك و شهرباني وارد مدرسة طالبية شدند. مأموران پس از پاره كردن تعدادي عكس و اعلاميههاي نصب شده بر ديوارهاي مدرسه با طلبهها و مردم درگير شدند. زد و خورد مردم و طلبهها با مأمورين به خارج از مدرسه كشيده شد. در بيرون از مدرسه بر تعداد مأموران مسلح افزوده شد و درگيري شدت يافت.
واقعه حمله به فيضيه و شيوه برخورد امام خميني با اين حادثه زمينه مناسبي را براي آشنائي مردم با ديدگاههاي مشاراليه راجع به خاندان پهلوي، سياستهاي آمريكا، اسرائيل و انگليس بوجود آورد. در حقيقت حوادثي كه از سال 1340 در ايران شروع شده بود و با فاجعه فيضيه 1342 تداوم يافت و نهايتاً منجر به قيام 15 خرداد گرديد، مردم ايران را با واقعيتهاي دردناك جامعه ايران آشنا ساخت.
از اين رو حادثه حمله به مدرسه فيضيه، قطعاً يكي از نقاط عطف انقلاب اسلامي است. اين حادثه بر خلاف تصور شاه كه ميپنداشت سبب سركوبي روحانيت و قيام مردم ميشود، عامل تثبيت تفكر سياسي امام خميني در جامعه گرديد.
پينوشتها:
1 ـ حديث بيداري، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، حميد انصاري، ص 41.
2ـ همان.
3ـ زندگينامه سياسي امام خميني، محمد حسن رجبي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 241
4ـ صحيفه نور، ج 1، ص 51 و 52.
5ـ نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني، ص 259.
6ـ نهضت امام خميني، همان، ص 294.
7ـ «كوثر»، مجموعه سخنرانيهاي امام خميني همراه با شرح وقايع انقلاب اسلامي، ج 1، ص 53.
8ـ خاطرات و مبارزات حجتالاسلام فلسفي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، صص 253ـ 252.
9ـ تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، مركز اسناد انقلاب اسلامي، جواد منصوري، ج 1، صص 555 و 556.