دلیل این بحث و این مطلب آن است که خدای متعال در سورهی اعراف چنین میفرماید: (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) (1) به رسول الله دستور میدهد که بگو تحقیقاً ولی من خدایی است که قرآن را نازل کرد و خدا متولی صالحین است. مطلب اول از آیهی کریمه این است که فرمود: (إِنَّ وَلِیِّیَ) آن کسی که من در تحت ولایت اویم و او کارهای مرا به عهده گرفته و اداره میکند، پرورش و نمو من، تحت ولایت اوست آن مبدأ خداست (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ) بهترین وضعی که به این مطلب ارتباط دارد همان مسئلهی فرستادن قرآن است فرمود: (الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ) ولی من خدایی است که قرآن را نازل کرد یعنی تنزل داد و به حدی رساند که بشر میتواند او را بخواند و بفهمد و ایمان بیاورد و عمل کند (وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) مطلب دوم و سوم این است که: خدایی که قرآن فرستاد و خدایی که متولی افراد صالح است ولی رسول الله خواهد بود. چون قرآن رسول الله را اسوه معرفی کرد که اقتدای به او اقتدای خوبی است و امت موظف است به پیامبرش اقتدا کند و او را مقتدی و اسوه قرار دهد و قرآن هم رسول الله را تحت ولایت الله میداند و راهی که باعث شده خدا ولی رسول الله باشد مشخص کرد که هرکه آنرا طی کند تحت ولایت الله قرار میگیرد. با توجه به این اصول میفهمیم بهترین راه برای اینکه خدا ولی انسان بشود آن است که انسان صالح بشود تا صالح نشد تحت ولایت الله نیست و خدا هم تولی او را نمیپذیرد و راه صلاح هم انس عمیق به قرآن است. این سه امر را که در آن آیه بیان کرد نتیجهاش همین است که عرض شد (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ) تحقیقاً ولی من الله است آن اللهی که (نَزَّلَ الْكِتَابَ) قرآن فرستاد و آن اللهی که (یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) افراد صالح و شایسته را تولی میکند. سرپرستی آنها را قیم بودن آنها را به عهده میگیرد. پس تا انسان صالح نشد از ولایت الله برخوردار نیست و راه صلاح هم انس عمیق با قرآن است زیرا خدایی که قرآن را نازل کرد ولی رسول الله است. این تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت آن وصف است. یعنی کسی که به قرآن عمل کند صالح میشود و خدا اگر بخواهد ولی کسی بشود از راه قرآن ولایت و تدبیر او را اعمال میکند پس اگر کسی ارتباط با قرآن نداشت صالح نخواهد شد و از ولایت الله بهره نخواهد برد و خدا هم اگر بخواهد کسی را بپروراند و تحت ولایتش بگیرد از راه قرآن و معارف قرآنی او را به این حد میرساند (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) اما دربارهی قرآن، کریم چنین دستور داد: (فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ) (2) آن مقدار که برای شما میسر است قرآن تلاوت کنید. با این کتاب الهی مأنوس باشید حتی اگر بعضی از آیات و سور برای شما روشن نشد. نگویید خواندن بدون ادراک چه اثر دارد. این کلام، کلام آدمی نیست که اگر کسی معنایش را نداند خواندنش بیثمر باشد این نور الهی است و اگر کسی هم به معنایش آگاهی ندارد خواندنش یک عبادت لفظی است و بیثمر نیست. انسان موظف است تدبر کند اما اگر چیزی را یاد نگرفت نگوید من که معنایش را نمیدانم چرا بخوانم نه! (فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ) امر به قرائت شد. دستور رسید تا مقداری که میسور است قرآن را بخوانید و در همین سورهی اعراف گفته شد (وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا) (3) اگر در جایی قرآن قرائت میشود شما گوش فرا دهید و ساکت و خاموش باشید اگر در نماز است که امام جماعت مشغول خواندن حمد و سوره است در آنجا گفتهاند تکلیف به سکوت و استماع در بعضی از نمازها لزومی است و اگر چنانچه در غیر نماز جماعت باشد، بعضیها قائل به لزوماند ولی مشهور بین علما استحباب است. علیایحال شایسته است کسی که قرآن تلاوت میکند دیگران گوش فرا دهند و ساکت باشند از طرفی هم فرمود: (أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا) (4) که دعوت به تدبر و نظر کردن در محتوای قرآن دارد فرمود کسی که در آیات قرآن تدبر نمیکند قلبش بسته است. در فهم دلش قفل شده است. گناه، قفل قلب است. تیرگی درون باعث بسته شدن روزنهی دل است و نمیگذارد معارف قرآن از این روزنهها نفوذ کند و در دل بتابد خدا برای قرآن این اهمیت را قائل است که فرمود: (وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ) (5) این کتاب را برای یاد حق و نام حق و انس با خدا آسان کردیم. آسانترین راه برای یاد خدا قرآن است بهترین و نزدیکترین راه برای انس با خدا در دل و نام خدا بر لب قرآن است و این کتاب الهی در عین حال که سنگین است آسان است در عین این که فرمود: (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً) (6) ما گفتار وزین و سنگینی را برای تو فرستادیم و بر قلبت نازل کردیم باز فرمود: آسان است اما سبک نیست. سنگین و وزین است اما دشوار نیست، آسان است. بین یسر و وهن فرق است. سبک نیست سنگین است ولی چون با فطرت سازگار است آسان است دشوار نیست در عین این که: (إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقِیلاً) در عین حال (لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ) این فرازها در جلسات اولیهی بحثهای تفسیری مبسوطاً بیان شد. اینکه خداوند فرمود: تا میتوانید قرآن بخوانید، اینکه فرمود اگر قرآن خوانده میشود گوش فرا دهید، اینکه فرمود: چرا در محتوای قرآن تدبر نمیکنید، اینکه فرمود: قرآن برای یاد حق و نام حق عامل مؤثری است، اینکه فرمود: محتوای قرآن وزین است همه و همه نشان میدهد بهترین راه برای تولی، خداوند قرآن است و مهمترین عامل برای اینکه انسان تحت ولایت الله باشد همین قرآن است (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ) اگر الله ولی کسی باشد چه میکند؟ (اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ) (7) انسان را از تمام تیرگیها و تاریکیها نجات میدهد و او را به صحنهی روشن وارد میکند نورانیش میکند. بنابراین رسول الله از هر ظلمت و تاریکی نجات پیدا کرده است و نور شده. زیرا در آیهی اعراف فرمود: ولی من الله است. خدا در سورهی بقره فرمود: (اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا) کار ولایتی الله آن است که افرادی که تحت ولایت اویند آنها را به نور خارج میکند و نورانی مینماید و این همان است که فرمود: (وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ) در بین امت نور روانی است که حرکت و بصیرت و سیرهاش روشنگر و روشن کننده خواهد بود منتهی خدا این راه را به دیگران هم نشان داد. فرمود: اگر کسی خواست تحت ولایت الله قرار بگیرد و نورانی بشود باید صالح باشد (وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) راه صالح شدن هم این است که با قرآن انس عمیق برقرار کند زیرا خدایی که قرآن فرستاد ولی رسول الله است (الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) صالحین غیر (الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)اند. این صالحین مال مقام ذات است. یک وقت ذات صالح است یک وقت انسان کار صالح میکند. کار صالح آنقدر کاربرد ندارد ولی جان صالح است که کارآییاش کامل است. رسول الله از صالحین است و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهمالسلام) از صالحیناند. صالحین در مقام ذات یعنی آنقدر بالا آمدهاند که ذاتشان شده صالح. خدا بعضی از انبیای عظام را فرمود: در قیامت به صالحین ملحق میشوند. (وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ) (8) مقام ذات اگر صالح بشود از او جز کار صالح صادر نخواهد شد ولی اگر مقام ذات صالح نباشد و کار او صالح باشد ممکن است احیاناً کار صالحی از آنها صادر نشود یا ناصالح از آنها صادر شود خلاصه صالحین که ناظر به مقام ذات است غیر از (عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ)اند که ناظر به مقام فعل است. در این آیه رسول الله از طرف خدا ادعا کرد که من از نظر ذات صالحم زیرا خدایی که متولی صالحین است ولی من است. مگر میشود کسی صالح نباشد و تحت ولایت خاصه الله باشد؟ گرچه صالح شدن و انس به قرآن پیدا کردن هر کدام نیازی به ولایت الهی دارد اما آن ولایت خاصه مال کسی است که با این قرآن انس عمیق برقرار کند و به همراه قرآن که حبل الله است بالا برود و به مقام صلاح ذات برسد و آنگاه مستقیماً تحت ولایت الله قرار خواهد گرفت اگر الله ولی کسی باشد تمام کارهای او را الله اداره میکند زیرا تمام شؤن مولی علیه را ولی او به عهده میگیرد اگر کسی تحت ولایت الله بود آیا میشود شیطان در آن مقام رخنه کند؟ یا هوس راه پیدا کند؟ یا بیگانهها وسوسه کنند؟ یا اهرمن درونی زمزمه کند؟ هرگز چون مستقیماً این انسان کامل تحت ولایت الله قرار گرفت. اگر انسانی از نظر مقام کمال و نورانیت به مرحلهای رسید که ولی او الله شد دیگر جا برای وسوسهی اهرمن نیست. قرآن برای اینکه راه راه نشان دهد و افراد به مقدار امکانشان آن راه را طی کنند به همهی ما چنین میگوید: آنچه که خدا برای هدایت برای شما فرستاد او را محکم بگیرید. نه تنها به موسای کلیم فرمود و به امت موسای کلیم و به یحیی (علیهمالسلام) فرمود: بلکه به همه امتها میگوید (خُذُوا مَا آتَیْنَاكُم بِقُوَّةٍ) (9) به امت موسای کلیم فرمود آنچه که خدا برای شما مقرر کرد با قوت بگیرید. در سورهی اعراف آمده است (وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّوا أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُوا مَا آتَیْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ) (10) به امت موسای کلیم (علیهالسلام) میفرماید: آنچه را که ما به شما دادیم با قدرت بگیرید. منظور از اخذ به قوه هم روشن خواهد شد که با چه قدرتی؟ آیا با نیروی بازو یا با اندیشههای قوی؟ وقتی از معصوم (علیهالسلام) سؤال میکنند (ابقوة الایمان ام بقوة الابدان) آیا با قدرت تن و بدن یا با قدرت اندیشه و جان؟ حضرت فرمود: هم به قوة الابدان هم به قوة القلوب که همان قوة الایمان است، به هر دو قوت هم با اندیشه و اعتقاد محکم هم با بازوی توانا هم با فکر عمیق برهانی. (قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ) (11) و هم با قدرت بدن (وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ) (12) هم با قدرت مادی و هم با قدرت معنوی. هم با اندیشهی عمیق و محکم هم با بازوی ستبر و نیرومند (خُذُوا مَا آتَیْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُوا مَا فِیهِ) به موسای کلیم میفرماید (یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُكَ عَلَى الْنَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَبِكَلاَمِی فَخُذْ مَاآتَیْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِینَ وَكَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلاً لِكُلِّ شَیْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ) (13) این الواح آسمانی این صحیفه الهی این کتاب قیم آسمانی را با قدرت و با قوت بگیر، هم با قوت قلب هم با قدرت بدن. اگر خدا به یحیای شهید (سلام الله علیه) دستور میدهد و میگوید (یَا یَحْیَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ) (14) یعنی با قدرت این کتاب را بگیر مقصودش نه تنها با قدرت بدن است بلکه با قدرت جان هم هست. لذا یحیی سلام الله علیه برای حفظ دین تا مرز شهادت کوشید و شهادت را استقبال کرد نه تنها زهد داشت بلکه به شهادت هم رسید نه تنها یحیی زاهد بود بلکه یحیای شهید بود چون با قدرت گرفت و با قوت پذیرفت. (یَا یَحْیَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ) لازمهی اینکه انسان با قدرت جان کتاب آسمانی را بپذیرد آن است که برای صیانت این کتاب از هیچ ناملایمی نهراسد و از هیچ رویداد ناگواری هم خوف و حزن در او پیدا نشود و وظیفه را رها نکند. در دو جای سورهی بقره مسئلهی (خُذُوا مَا آتَیْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ) (15) مطرح است (وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا) (16) منتهی آنها (قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا) زیرا قلبی که علاقهی به بت در آن اشراب شده باشد جای اعتقاد به الله نیست چنانکه بحثش در جلسهی قبل گذشت که انسان نمیتواند محبت خدا و غیر خدا را داشته باشد و نمیتواند با محبت خدا به غیر دل ببندد و نمیتواند هر دو را هم جمع کند چون دو قلب ندارد و در یک قلب هم دو محبت نمیگنجند زیرا توحید با شرک سازگار نیست. چه اینکه به انبیا هم گفته شد: آنچه را که به شما دادیم با قدرت بگیرید. پس اگر کسی خواست تحت ولایت الله قرار بگیرد باید قرآن را محکم بگیرد؛ هم معانیاش را درک کند و اعتقاد محکم پیدا کند و هم در هنگام اجرا بکوشد و سستی نکند. اصولاً سستی با ولایت الله و تولی اله سازگار نیست. خدا وقتی به موسای کلیم و هارون (علیهماالسلام) دستور میدهد که علیه فرعون به مبارزه برخیزید فرمود: (وَلاَ تَنِیَا فِی ذِكْرِی) (17) در یاد حق - ونی - و سستی به خود راه ندهید. در تذکر الهی قلبتان احساس سستی نکند. اگر قلب احساس سستی کرد کتاب آسمانی را به قوت نمیگیرد و اگر با قوت و قدرت نگرفت پیروز نمیشود چه کنیم که هم بر دشمن بیرون پیروز شویم و هم بر اهرمن درون؟ برای همین است که قرآن کریم راه را مشخص کرد فرمود: (خُذُوا مَا آتَیْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ) با قدرت بگیرید. انسان اگر صفحهی جانش با قدرت فکر روشن شد تمام منافذ و روزنههای نفوذ اهرمن را میبیند و میبندد اگر این روزنههای نفوذ را دید و بست جا برای نفوذ وسوسه نیست زیرا شیطان از راهی میآید که انسان او را نبیند (إِنَّهُ یَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ) (18) شیطان از راهی میآید که شما را میبیند و شما او را نمیبینید، از آن مجری که دیده نمیشود میآید. انسان از آن جهت که غافل است و نمیبیند تیر میخورد « هر آن غافل زید غافل خورد تیر» انسان از آن جهت که جلوی وسوسهی اهرمن را نمیبندد صدمه میبیند اگر انسان تمام راهها را ببیند و ببندد دیگر جا برای نفوذ شیطان نیست. در همین سورهی اعراف فرمود: (إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ) (19) صاحبدل قلبش را همانند کعبه پاس میدارد. اگر بیگانه بخواهد در کسوت احرام، اطراف کعبهی دل طواف کند، اگر این طائف نامحرم بخواهد در اثر طواف، به کعبهی دل راه نفوذ پیدا کند چون صاحبدل بیدار است و میفهمد که این بیگانه به لباس آشنا در آمده، فوراً طرد و رجمش میکند اصولاً شیطنت با غفلت انس دارد. انسان از راهی که نمیبیند یا جاهل است یا غافل آسیب میبیند. لذا فرمود: یاد خدا را در دل محکم کنید که هرگز مجرای غفلت نباشد که اهرمن از راه غفلت میآید آنکه مؤمن نیست، تحت ولایت شیطان است، عمری را با برنامهی شیطنت گذرانده و نمیداند تحت ولایت کیست عمری را به دستور اهرمن گذرانده و نمیفهمد تحت رهبری کیست؟ شیطان همانند کلب معلم (سگ تعلیم یافته و تربیت شده) است. در برابر فرمان الهی برای هر کسی اغرا نمیشود و برای گمراهی هر کس دستور نمیگیرد آنکس که تمام روزنههای دل را برای وسوسههای اهرمن باز کرد آنکس که کتاب الهی را پشت سر گذاشت (نَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ) (20) آنکه میبایست کتاب الهی را بگیرد و بالا برود لکن او را به دور انداخت و راه را برای بیگانه باز کرد، او در تحت ولایت اهرمن است. شیطان از راه غفلت حمله میکند و قرآن میکوشد کسی غافل نماند. شیطان به نام دلالت، تدلیه و به نام راهنمایی، رهزنی میکند. بنام اینکه بالا ببرد ساقط مینماید و تحت عنوان هدایت، نازل میکند به آدم ابوالبشر گفت (هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا یَبْلَى) (21) آیا من تو را به عالم جاودانه دلالت و راهنمایی کنم؟ به عنوان دلالت آمد اما (فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ) به جای اینکه دلالت کند، تدلیه کرد و به جای اینکه راهنمایی کند رهزنی کرد. کسیکه راهرو باشد ولی راهش را بزنند، تدلی پیدا میکند و نازل میشود. سقوط میکند و از بالا میافتد. تعبیر لطیف قرآن کریم این است که شیطان زیر پوشش دلالت، تدلی داد و به عنوان هدایت، ساقط کرد (فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ) آنها را با فریب تدلیه و از بالا معلق کرد، آنها را از اوج کمالی که در نظر داشتند پایین آورد و نازلشان کرد. کار شیطان و اهرمن این است که به عنوان دلالت و رهبری، رهزنی کند. و به تعبیر بلند صدرالمتألهین فرمود: شیطان نسبت به آدم و همسرش سوگند یاد کرد که خیانت نکند، ولی چنان رفتاری کرد پس نسبت به ماها که سوگند یاد کرد من اینها را گمراه میکنم چه خواهد کرد؟ نسبت به آدم ابوالبشر و همسرش (وَقَاسَمَهُمَا) قسم یاد کرد (إِنِّی لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ) من با شما خالصانه و ناصحانه رفتار میکنم ولی خیانت کرد. ولی درباره دیگران گفت (فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ) (22) شیطان سوگند به عزت خدا یاد کرد که من اینها را گمراه میکنم کسی که با تمام توان برای گمراه کردن است غیر از کسی است که به دنبال بهانه و حیله میگردد. درباره آدم (علیهالسلام) به دنبال بهانه و حیله بود تا ناشناس وارد شود الآن باتمام توان حمله میکند تا انسان را از راه ساقط کند. این همان تعبیر قرآن کریم است که فرمود: (انهم عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ) (23) پیروان شیطان از صراط مستقیم افتادهاند گاهی میفرماید: از صراط بدورند، گاهی میفرماید از صراط سقوط میکنند (وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَى) گاهی نکب گاهی هوی گاهی به دور افتادن گاهی پایین رفتن، هر دو یکی است (الیمین و الشمال مضلة و الوسطی هی الجادة) (24) بنابراین شیطان از راهی وسوسه میکند که انسان آن راه را نمیبیند و غافل است. برای اینکه در حرم دل جائی برای اهرمن نباشد و هیچ گوشهاش تاریک نباشد تا وسوسهها از آن ضلع تاریک شروع بشود فرمود: (وَاذْكُر رَبَّكَ فِی نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِینَ) (25) یاد خدا را در جان احیا کن بگذار یاد حق در جانت ظهور کند. نام حق بر لب، درجهی نازلهی ذکر است یاد حق در دل، درجه عالیه ذکر است. این است که یاد خدا نمیگذارد اهرمن رخنه کند. این نام را نه به عنوان صرف علم بلکه به نام ایمان در دل راه بده تضرعاً و خیفة با ضراعت و ناله با هراس و خوف جای بده که مبادا غفلت فرا بگیرد و در حال غفلت آسیب بینی. این برای جان است اما برای زبان (دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ) با زبانت در بامداد و شامگاه زمزمه حق داشته باش نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه در طلیعهی روز به نام خدا حرکت کن که روزت محفوظ باشد. در آغاز شب به نام بسر ببر تا شبت تأمین باشد. نه تنها بامداد و شامگاه بلکه صبح و شام به یاد حق باش ظاهراً کنایه از دوام و استمرار است. اگر میگویند صبح و شب چنین کن بامداد و شامگاه چنان باش یعن دائما در این وضع باش زیرا در ذیل آیه فرمود: (وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِینَ) به همان اندازه که غافلید به همان اندازه هم شیطان وسوسه میکند زیرا انسان غافل راه نفوذ وسوسه را نمیبیند. اگر انسان در اثر غفلت مسیری را ندید شیطان از همان مسیر وسوسه میکند اگر چیزی را بررسی نکرد، سود و زیانش را نسنجید و دربارهی آن فکر نکرد و نظر نداد، از همان راه آسیب میبیند (وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِینَ) نه تنها فرمود: (وَاذْكُر رَبَّكَ فِی نَفْسِكَ) بلکه دستور به نیایش هم داده فرمود: خدا را در بامداد و شامگاه بخوانید. نه تنها یاد خدا را در جان داشته باشید بلکه دعوت و دعا را فراموش نکنید. در سورهی اعراف هم دستور به دعا داد: یاد حق و نام حق و خدا را خواندن. و نیز در جان دستور به ذکر آنگاه فرمود: شما که خدا را با خوف و رجا میخوانید تعدی نکنید زیرا خدا (لاَ یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ) افرادی را که تعدی و تجاوز میکنند دوست ندارد. چه تعدی در دعا باشد چه تعدی در مطلبی که برای آن خدا را میخواند (ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْیَةً إِنَّهُ لاَیُحِبُّ الْمُعْتَدینَ) (26) فرمود: خدا را با ناله و در خفا، با لابه و پنهانی در سحرگاه، در تنهایی بخوانید و بخواهید. دور از سمعه و ریا بخوانید و بخواهید. با الله نالهی مخفیانه و زمزمهی نهانی داشته باشید در دعا بکوشید تجاوز نکنید، چیزی که نباید بخواهید نخواهید و طرز دعایتان هم از ادب دعا بیرون نرود و تجاوز نکند با خدا با صدای بلند سخن نگویید زیرا اگر از خفیه گذشت و از تضرع بیرون شد از ادب دعا خارج است. اگر از ادب دعا خارج شد میشود اعتداء و خدا (لاَیُحِبُّ الْمُعْتَدینَ). هم درخواسته، هم در خواستن تجاوز نکنید. چیزی را بخواهید که باید خواست طوری بخواهید که باید به همان طرز خواسته شود هم خفیه باشد هم تضرع، لابه باشد اما نهانی. اگر لابهای نهانی بود یقیناً این نهال ثمر میبخشد و به بار مینشیند و اگر در باغی درختی نرویید گناه باغ نیست. اگر انسان با تضرع و خیفة و همچنین با ناله و خفیة پای درخت نیایش آب ریخت به ثمر میرسد. این نهال تمام شبستان جان را میگیرد و سایه افکن میشود و دیگر راه برای نفوذ شیطان نیست شیطان که نفوذ نکرد انسان راه صلاح را طی میکند و چون راه صلاح را طی کرد با قرآن در همهی این مراحلی که بیان شد عمیقاً پیوند برقرار میکند و چون با قرآن عمیقاً پیوند برقرار کرد به ولایت الله میرسد که عالیترین مقام انسانیت است زیرا انسان کامل، آنکه مظهر اسم اعظم است و به اسم اعظم رسیده است یعنی رسول الله و خاتم انبیا و افضل انبیا اولیای الهی علیهم آلاف التحیة و الثناء. مستقیماً تحت ولایت الله است و خدا این راه را با سه جمله به ما نشان داد. (إِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ) (27) خدایی که قرآن را فرستاد و متولی افراد صالح میباشد ولی رسول الله است. امیدواریم خدا ولی ما هم بشود. ما هم صالح باشیم و با قرآن پیوند عمیق برقرار کنیم و از ولایت خاصه الهی برخوردار شویم.
پینوشتها:
1. سورهی اعراف، آیهی 196.
2. سورهی مزمل، آیهی 20.
3. سورهی اعراف، آیهی 204.
4. سورهی محمد، آیهی 24.
5. سورهی قمر، آیهی 17.
6. سورهی مزمل، آیهی 5.
7. سورهی بقره، آیهی 257.
8. سورهی بقره، آیهی 130.
9 و 10. سورهی اعراف، آیهی 171.
11. سورهی بقره، آیهی 111.
12. سورهی انفال، آیهی 60.
13. سورهی اعراف، آیات 144 و 145.
14. سورهی مریم، آیهی 12.
15. سورهی بقره، آیهی 63.
16. سورهی بقره، آیهی 93.
17. سورهی طه، آیهی 42.
18. سورهی اعراف، آیهی 27.
19. سورهی اعراف، آیهی 201.
20. سورهی آل عمران، آیهی 187.
21. سورهی طه، آیهی 120.
22. سورهی ص، آیهی 82.
23. سورهی مؤمنون، آیهی 74.
24. نهجالبلاغه فیض الاسلام، صفحهی 69.
25. سورهی اعراف، آیهی 205.
26. سورهی اعراف، آیهی 55.
27. سورهی اعراف، آیهی 196.
جوادی آملی، عبدالّه؛ (1366)، تفسیر موضوعی قرآن (جلد 2)، بیجا، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم