مترجم: دکتر سید حسین سیدی
شریف جرجانی در تعریف حسد آورده است: «آرزوی زوال نعمت فرد مورد حسد نفع حسود را گویند.» این تعریف چندان دقیق نیست؛ چون شخص ثروتمند زوال ثروت ثروتمندی چون خود را آرزو میکند، ولی نمیخواهد ثروت او از آن وی باشد؛ و صنعتگری حسادت نظیر خود را میکند و آرزو میکند که او صنعت خود را از دست بدهد؛ چون با وی رقیب است و مانع رشد و توسعه او میگردد، ولی نمیخواهد که صنعت به وی منتقل شود؛ چون نیازی به آن ندارد. اما راغب تعریف جامع و دقیقی از حسد ارائه میدهد؛ میگوید: «حسد آرزوی زوال نعمت از مستحق آن نعمت است و چه بسا در راه از بین بردن آن تلاشی نیز انجام دهد.» وی تنها به ذکر آرزو کردن که در درون شخص حسود پنهان است، اکتفا نمیکند، بلکه آن را به اقدام عملی که برای حذف نعمت صورت میگیرد، مقرون میسازد؛ چه این که آن نعمت به حسود منتقل شود و چه نشود. با تأمل در نزاع موجود بین افراد بشر، به خوبی میتوان شاهد دقیقی برای درستی سخن راغب یافت.
شیخ صدوق در کتاب معانی الأخبار روایت میکند که، از امام صادق (علیه السلام) دربارهی حسد سؤال شد و فرمودند: «گوشت و خونی است در وجود انسان، و زمانی که به ما میرسد نا امید میشود؛ یعنی شیطان.» یعنی حسد در منطقهی تاریکی از انسان- یعنی نفس او- تولید میشود؛ و یا غریزهای پراکنده در گوشت و خونش میباشد؛ و وقتی که حسد در وجود او رشد میکند، خون به جوشش میافتد و صاحبش را به اقدام عملی و تلاش برای آزار رساندن فرد مورد حسد و ایجاد اسباب و علل نابودسازی نعمت او وامی دارد. گویی انسانها وقتی برمیخیزند و راه میروند و به تحرک میپردازند، به انگیزههای حسادتی آن را انجام میدهند، که ابزاری از ابزارهای شیطان، یا چهرهای از چهرههای اوست و در اجزای جسم او؛ یعنی گوشت و خون، لانه دارد و میترسد که به جزء بسیط و روشنگر وجود او؛ یعنی عقل، نزدیک شود؛ چون نزد عقل مقبولیتی نمییابد و نمیتواند مأوی گزیند؛ و عقل به نورش وی را فاش و به قدرتش آن را از بین میبرد. حضرت هم راه یافتن حسد به باغ و گلشن نبوت را منکر میشود؛ چون آنها کسانی هستند که خداوند پلیدی را از آنها زدود و پاکشان گرداند.
در مصباح الشریعه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودند: «حسود پیش از آن که به فرد مورد حسادت ضرری برساند، به خودش ضرر میرساند؛ مثل ابلیس که با حسدش برای خود لعنت آورد و برای آدم (علیه السلام) نبوت و هدایت و رفعت یافتن به محل حقایق عهد و نبوت.» پس محسود، نه حسود، همچون ترازوی حسود همیشه سبک است و ترازوی طرف حسادت سنگین و روزی هم تقسیم شده است و حسادت برای حسود فایدهای ندارد و به فرد مورد حسادت هم ضرری نمیرساند. اصل حسادت ناشی از کوردلی و انکار رحمت خداوند است که هر دو، دو بال کفرند؛ و به واسطهی حسادت، فرزند آدم به حسرت ابدی دچار ابدی دچار میشود و چنان هلاک میشود که هرگز از آن نجات نمییابد. گناهی بزرگ و شری عظیم است که در قرآن حکیم انسانها به پناه بردن از آن و یاری جستن با یاد و ذکر خداوند و پناه بردن به حریم عزت او برای پاکی از کثافت حسد و پلیدی حسود سفارش شده است:
وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (1). غزالی در إحیاء مینویسد. «حسد بر دو نوع است: 1- بیزاری از نعمت و زوال آن را از صاحب نعمت خواستن. 2 - زوال آن را نخواستن و از وجود و دوام آن بیزار نبودن، امّا برای خود خواستن، این نوع را غبطه گویند.» حدیثی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند: «مؤمن غبطه میخورد، ولی منافق حسادت میورزد.» فیض کاشانی در الحقایق فی محاسن الاخلاق سخنی مثل سخن غزالی را ذکر میکند، گویی که از وی نقل مینماید. از سخنان امام صادق (علیه السلام) بنا به روایت کلینی در کافی چنین است: «مؤمن غبطه میخورد ولی حسادت نمیورزد، ولی منافق حسادت میورزد ولی غبطه نمیخورد.»
این سخن با حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هماهنگ است و بر درستی آن صحه میگذارد. و آن این که: «حسادت در دو چیز نیست: مردی که ثروتی از خداوند به او رسید و آن را در راه حق صرف نمود، و مردی که علمی از جانب خداوند به او رسید و آن را به مردم آموخت.» حسادت در این حدیث معنایی جز آنچه که امام صادق (علیه السلام) در سخنش آن را مورد توجه قرار داد نیست؛ یعنی مؤمن غبطه میخورد و حسادت نمیورزد. پس شخص ثروتمندی ثروتش را تقسیم میکند و در راه استواری حق و از بین بردن باطل صرف میکند، حق اوست که از جانب خردمندان و مؤمنان سبقت و رقابتی را ملاحظه کند که اعمالش را کامل میسازند، نه حسادت و بدرفتاری که موجب نابودی و ممانعت کار خیر و رواج آن میشوند. این چنین است برخورد با دانشمندی که با انوار علمش تاریکیهای جهل را از بین میبرد و با حقایقش اوهام بیهوده را محو میسازد.
پس رقابت و سبقت در خیر مطلوب و مفید است و قرآن هم به آن فرمان داده است: سابِقُوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِکُم (2). و یا آیهای که در باب به فعالیت واداشتن نفس و وادشتن آن برای رسیدن به نیکیها در دنیا و آخرت آمده است: وَ فی ذلِکَ فَلیَتَنَافَسِ المُتَنَافِسُونَ (3) امّا حسادت تنها ناشی از بغض و کینهی نفس است و هرگاه در آدمی افزون گردد. نقسش از خیر و رحمت دور میگردد. چه خوب گفته است آن که گفته: «حسود از مجالس تنها مذمت و ذلت میبیند، از فرشتگان لعنت و دشمنی، از خلق ضرر و غم، هنگام تنهایی ترس و دلهره و در قیامت رسوایی و عذاب.»سخنی منسوب به اعرابی است که میگفت: «ظالمی شبیهتر به مظلوم از حسود ندیدم، که نعمت برای توست، ولی عذاب برای اوست.»پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «برای نعمتهای خداوند دشمنانی است. پرسیدند: چه کسانی هستند؟ فرمودند: آنهایی که به مردم به خاطر فضل نعمت خداوند که به آنان بخشیده است، حسادت میورزند.» این حدیث بیانگر آن است که حسود، دشمن نعمت خداوند است تا دشمن صاحب نعمت. او از حکمت خداوندی بی خبر است؛ چون خداوند سبحان به کسی نعمت نمیدهد؛ مگر به خاطر حکمتی؛ و محروم نمیسازد، مگر به خاطر حکمتی برای حسادت رذیلت و عیبی نیست؛ جز دشمنی ورزیدن بدون علت با نعمت و فضل خداوند بر بندگان مستحق، و جهل و بی خبری از حکمت خالق حکیم. برای حسود این شاهد صریح و بازدارنده کافی است تا به این صفت توصیف نگردد. بدون شک، سخن ابن سیرین تعلیل استواری است برای حسادت نورزیدن. او میگوید: «بر احدی به خاطر مال دنیا حسادت نمیورزم؛ چون اگر از بهشتیان باشد، چگونه بر او به خاطر دنیا حسادت ورزم، در حالی که دنیا حفرهای است در بهشت؟ و اگر از اهل دوزخ باشد، چگونه بر او به خاطر امر دنیوی حسادت ورزم، در حالی که او به جهنم میرود؟»
در کافی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند: «خداوند عزوجل به موسی بن عمران فرمود: ای پسر عمران! بر مردم به خاطر نعمت من که به آنها میرسد، حسادت مکن و به آن چشم مدوز و خود را به رنج میفکن؛ چون حسود به خاطر نعمت من؛ که میان بندگان تقسیم کردم، خشمگین است؛ و هر کس چنین باشد، من از او و او از من نیست.» غزالی در احیاء، بخشی از این سخن را با استناد به زکریای پیامبر آورده است. از معانی قابل توجه این که: حسادت بر رواج ویرانی در جامعه به ابزار متنوع کمک میکند؛ از جمله این که تأثیر او بر جان حسودان که درشتخو میگردند و بد معاشرت، و در رفتار به انحراف کشیده میشوند و بر ایمانشان تأثیر میگذارد؛ و چه بسا حسد آنها را به کفر سوق دهد. همهی این معانی در حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تصریح شده است که فرمود: «حسد ایمان را میخورد، چنان که آتش هیزم را.» در حدیثی دیگر بیان میکند که: حسد موجب قطع روزی میشود و میان دو طرف حسود و طرف حسادت نفرت و کینه و قتل ایجاد میکند. فرموده است: « بیمناکترین چیزی که از آن بر امتم میترسم، این است که ثروتمند شوند و به هم حسادت ورزند؛ و به قتل هم دست یازند.» حضرت درست فرموده است؛ چون چیزی بیشتر از ثروت در این امّت موجب حسادت و جنگ نمیگردد. و این سخن ایشان: «نزدیک است فقر به کفر برسد و حسادت بر سرنوشت چیره شود» دلالت آشکاری است بر قدرت حسد در تغییر و تبدیل خوشبختی به بدبختی و خوبی به بدی.
چه بسیار اندیشمندان و فیلسوفان که آدمی را به ترک حسد فراخواندهاند! مرضی که به درون انسان راه بیابد از آن گریزی نیست؛ جز به نابودی شخص و یا تغییر نفس آدمی و به جای نهادن فساد و تیرگی در آن. از جملهی این افراد میتوان از ارسطو نام برد که همهی عمرش را در راه انسان سازی صرف کرد. وی در کتاب اخلاق میگوید: «اما حسد، غم و اندوهی میآورد بر چیزی که استحقاق دارد.» یعنی بر نعمتها و نیکیهایی که از خالق به بندگان مستحق بخشیده شده است. منظور وی از غم، آن چیزی است که به واسطهی غم و اندوه از دیدن نعمت در دست مردم به حسود میرسد. ابوحیان توحیدی به نقل از او روایت کرده که از وی سؤال شد: «چرا حسود از همه غمگینتر است؟» گفت: «او هم مثل همهی مردم غمگین است، اما به خاطر خیری که به مردم میرسد، تاوان پس میدهد.» ارسطو در کتاب اخلاق میگوید: «امّا حسود غمگینتر است و شادی وی کمتر، به خاطر این که کسی که از نیکیها ناراحت است، البته برای نیکی و زیبایی شاد نمیشود.»
ابوحیان از ابن مسکویه دربارهی تعریف حسد و علت و تأثیر آن پرسید و او هم در الهوامل و الشوامل چنین پاسخ داد: «حسد همان غمی است که به خاطر رسیدن خیر و نیکی به مستحق آن، عارض شخص میگردد. این احساس زشت، افعال زشت دیگری را در پی دارد که از جمله: آرزوی زوال آن نعمت از مستحق است. این آرزو همچنین تلاش در انواع فساد که به بدیهای فراوانی منجر میشود، ادامه مییابد. اما وقتی که این غم به شکلهای غیر مذموم بر آدمی عارض شود، مردم بهاشتباه آن را حسادت مینامند؛ مثلاً شخص فاضل از خیری که به غیر مستحق برسد ناراحت است؛ چون وی ترجیح میدهد که امور در جای خود قرار گیرند؛ و خیر هرگاه برای انسان بد حاصل شود آن را در راه بد به کار میبرد- اگر قابل به کارگیری باشد- و یا از آن بهره نمیبرد. چه بسا شخص فاضل برای خودش غمگین باشد، هرگاه به خیری که غیر او به آن رسیده دست نیابد، اگر مثل او مستحق باشد؛ این را حسد نامیم؛ چون این غم به خاطر این نیست که خیر به دیگری رسید بلکه به خاطر آن است که از آن محروم شده است. و اگر برای خود آنچه را که برای دیگری ترجیح دهد، زشت نیست؛ بلکه بر همگان است که هرگاه خیری را نزد دیگری یافت، آرزو کند که برای او چنین باشد؛ چون این غم موجب آن نمیشود که زوال نعمت از مستحق را بخواهد. عربها هم میان این دو فرق قائل شدهاند و یکی را حسود (حسد برنده) و دیگری را غابط (غبطه کننده) نامیدهاند.
پینوشتها:
1- فلق (113)، آیهی 5: و از شر هر حسود، آن گاه که حسد ورزد.
2 - حدید (57)، آیهی 21: [برای رسیدن] به آمرزشی از پروردگارتان سبقت جویید.
3- مطففین (83)، آیهی 26: و در این [نعمتها] مشتاقان باید بر یکدیگر پیشی گیرند.
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمهی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم